من همه دغدغه‌ام اين است که جوان انقلابي امروز نداند ما بعد از چه دوراني، امروز در ايران مشغول چنين حرکت عظيمي هستيم. تاريخچه اين صدوپنجاه، دويست سال اخير از دوران اواسط قاجار به اين طرف (از دوران جنگ‌هاي ايران و روس به اين طرف) را بخوانيد و ببينيد چه حوادثي بر اين کشور گذشته است.
بيانات امام خامنه‌‌ای در ديدار جمعي از کارگزاران فرهنگي، ۲۱/۵/۱۳۷۱

ميرزا علي‌آقا ثقه‌الاسلام، فرزند حاج ميرزاموسي ثقه‌الاسلام در سال 1277 ق در تبريز ديده به جهان گشود، تحت نظر پدر به فراگيري علوم ديني پرداخت و براي ادامه تحصيلات ديني به عتبات عاليات عزيمت كرد. با كسب درجه اجتهاد پس از هشت سال در 1308 ق به موطن خود بازگشت و پنج سال نزد پدرش به دستياري وي مشغول بود. با فوت ميرزاموسي در رمضان 1319 ق لقب و مستمري‌اش از سوي مظفرالدين شاه به ميرزا علي‌آقا رسيد و رياست فرقه شيخيه را كه تا پيش از اين برعهده پدر بود، عهده‌دار شد.
ثقه‌الاسلام در تبريز با آثار طالبوف، مستشارالدوله و نشريات فارسي‌زبان كه در استامبول و كلكته منتشر مي‌شدند، آشنا شد و به هواداران مشروطه‌خواهي پيوست؛ در زماني هم كه مشروطه‌خواهان تبريزي به تشويق كنسول انگليس و در اعتراض به محمدعلي ميرزاي ولي‌عهد در كنسولگري انگلستان تحصن كردند، ثقه‌الاسلام از مخالفان اين تحصن بود و امور مربوط به متحصنان را در مسجد حل مي‌كرد. پس از تشكيل انجمن ايالتي تبريز با انجمن در ارتباط تنگاتنگ بود و در عين حال بر آن انتقاد نيز داشت. در يكي از ديدارهاي خود به اعضاي انجمن گفت: «به عقيده من گرويدن شما به امورات جزئيه اسباب تعطیلی امور شماست و اين مردم وقتي انجمن را شناختند، متصل دسته دسته رو به انجمن خواهند گذاشت و شما را از كار باز خواهند داشت، به عقيده من نبايد رسيدگي بر امورات جزئيه كنيد.»
 انجمن تبريز به اندرزهاي ثقه‌الاسلام گوش فرانداد و به منظور كسب قدرت در امور بسياري مداخله مي‌كرد. اقتدار اين انجمن روز ‌به ‌روز در حال افزايش بود و در بسياري از موارد ثقه‌الاسلام با سياست‌هاي آن همراه نبود و با آنان درگير مي‌شد. در نامه‌اي از وي به اين موضوع مي‌توان پي برد: «در تبريز هنگامه غريبي است، حد مي‌زنند و تعزير مي‌كنند، قيامت است و آشوب در تمام ذرات عالم است... اعضای انجمن از انجمن كناره گرفته‌اند، عجالتاً مردم چند فرقه شده‌اند تا عاقبت چه شود. تمام كارها معوق و حواس من پريشان... .»
 ثقه‌الاسلام در عين حال از مخالفان برهم خوردن انجمن بود و به اصلاح آن نظر داشت. در دوره حكومت مخبرالسلطنه بر آذربايجان بين حاكم و انجمن نقش ميانجي داشت و زماني كه برخلاف ميل انجمن، عين‌الدوله به حكومت آذربايجان منصوب شد، با وي ملاقات كرد و کوشید بين انجمن و حاكم جديد باب گفت‌وگو را باز كند كه موفق نشد. بنابراین عين‌الدوله تبريز را ترك كرد و اختيار شهر به دست انجمن افتاد؛ شهر نيز در محاصره قواي دولتي بود و حتي راهي براي رساندن آذوقه به شهر باز نبود. حضور قواي اجنبي روس در نزديكي تبريز بر هراس ثقه‌الاسلام مي‌افزود و براي حل مسئله به باسمنج رفت تا با عين‌الدوله گفت‌وگو كند و براي شاه نيز تلگراف زد.
قرار بر آن شد تا عين‌الدوله به تبريز بازگردد و محاصره شهر برچيده شود؛ اما نه انجمن به خواسته شاه تن می‌داد كه حكومت عين‌الدوله بود و نه شاه حاضر بود حكومت را به ديگري واگذار کند. اين اختلاف پاي قواي روس را به منظور حفظ جان اتباع‌شان در اين هنگامه در ربيع‌الثاني 1327 به تبريز باز كرد. با خلع محمدعلي شاه، بار ديگر مخبرالسلطنه به حكومت آذربايجان منصوب شد و او كه به دنبال حمايت ثقه‌الاسلام بود، از وي خواست تا با دموكرات‌ها كه سياستي تند در پيش داشتند همراه شوند؛ اما ثقه‌الاسلام از همكاري با دموكرات‌ها سر باز زد و در نتيجه آنان نيز رجب سرابي را مأمور ترور وي كردند كه به نتيجه نرسيد.
ثقه‌الاسلام با مكتوبات خود مراجع بزرگ را در جريان تمام تحولات آذربايجان قرار مي‌داد و براي خروج قواي بيگانه روس از خاك آذربايجان تلاش بسيار مي‌كرد. روس‌ها نيز با وي سر سازگاري نداشتند. در گيرودار حضور قواي روس، در جمادي‌الاخر 1328 به بهانه پناهندگي يكي از سالدات‌هاي (سربازان) روس، منزل ثقه‌الاسلام به محاصره قواي قزاق درآمد و خواهان تفتيش خانه‌اش شدند؛ اما ثقه‌الاسلام اين اجازه را نداد و در نهايت با دست خالي از خانه وي بازگشتند. ثقه‌الاسلام به «نيكلا» امپراتور روس شكايت برد و كنسولگري روس مجبور شد از وی عذرخواهي از کند؛ اما قشون روس قصد خروج از آذربايجان را نداشت و ثقه‌الاسلام به هر شکلی كه مي‌توانست انزجار خود را از حضور قواي بيگانه اعلام مي‌كرد. او به همين منظور، در روزنامه محلي تبريز به مناسبت آغاز سال نو باستاني مقاله‌اي منتشر كرد و در آن به صراحت نوشت: «چون قشون بيگانه در خانه داريم، لذا عيدي براي ما نخواهد بود و از مردم خواستار مي‌شود كه به ديد و بازديد نروند، شيريني نخورند... زيرا كه ملت عزادار است.»
در سال 1329 ماجراي داستان اولتيماتوم روسيه به ايران درباره مورگان شوستر آمریکایی، مستشار مالي پيش آمد كه خواهان اخراج او از ايران بودند. اين اولتيماتوم به تعطيلي مجلس دوم و اخراج شوستر منجر شد. در اين اوقات كفالت حكومت برعهده ضياءالدوله بود و تبريز در محاصره شجاع‌الدوله قرار داشت و در شهر آذوقه نبود. مجاهدان مسلح و سالدات‌هاي روس در شهر فراوان و به دنبال بهانه براي درگيری بودند. روس‌ها خواهان خلع سلاح مجاهدان بودند و به همين منظور به ضياءالدوله فشار مي‌آوردند تا اين دستور را صادر كند؛ اما ضياءالدوله برای اين امر چندان تمايلي نداشت. درگيري بين اين قوا در شهر آغاز شد. اميرحشمت نيساري كه رياست نظميه را برعهده داشت، از ثقه‌الاسلام چاره‌جويي كرد و ثقه‌الاسلام كه هميشه به دنبال راهي براي گفت‌وگو بود، اين دخالت مستقيم قواي اجنبي را تاب نياورد و خطاب به اميرحشمت گفت: «عليكن بالدفاع يعني بر شما باد دفاع كردن.»
حال ديگر ميدان جنگ بود و مجاهدان در برابر قواي متخاصم روس هیچ حمايتي از تهران نداشتند. در آغاز نيروهاي اميرحشمت بر روس‌ها غلبه يافتند و جنگ به سختي در محلات تبريز جاري بود تا آنكه در نشستي كنسول روس و كنسول انگليس و فرانسه در مقابل ضياءالدوله و ثقه‌الاسلام به مذاكره نشستند. در اين مذاكره قرار بر اين شد كه مجاهدان و افراد اميرحشمت خلع سلاح و از شهر خارج شوند تا جنگ پايان يابد؛ اما روس‌ها خدعه كردند و نيروهاي تازه‌نفس خود را به شهر بي‌دفاع فرستادند. ثقه‌الاسلام براي مذاكره با كنسول روس به كنسولگري رفت؛ اما مذاكره با كنسول روس نتيجه‌اي نداشت و ثقه‌الاسلام از همه ياران و نيروهاي مجاهد خواست تا شهر را ترك كنند و چون از او پرسيدند «پس شما چه مي‌كنيد؟ پاسخ داد من كار خود را به خدا مي‌سپارم؛ افوض امري الي‌الله.» او تنها در ميان دشمنان بيگانه به انتظار بود، شهر را قواي روس در اختيار داشتند تا اينكه در روز تاسوعا، ثقه‌الاسلام از خانه خود خارج شده بود كه در ميان راه به دست صاحب‌منصبان روس دستگير شد و او را به بهانه آنكه در كنسولگري جلسه‌اي برپاست، به كنسولگري بردند. كنسول روس در اين ديدار از او خواست تا استشهاد دهد كه قواي روس در اين بلوا سهمي نداشته و گناه بر گردن مجاهدان بوده است، اما ثقه‌الاسلام از پذيرش اين تقاضا سر باز زد و براي آنكه مبادا از مُهرش استفاده شود، مهر عقيق خود را زیرپا گذشت و شكست. در اين ميان «ميلر» كنسول انگليس نيز حضور داشت و او نيز به اين كار اصرار داشت و مي‌خواست تا ثقه‌الاسلام حقانيت روس‌ها را در اين نبرد تأیید كند؛ اما باز هم پاسخ منفي شنيد. او براي راضي كردن ثقه‌الاسلام منشي ايراني كنسولگري را به مذاكره با ثقه‌الاسلام دعوت كرد و منشي سفارت به ثقه‌الاسلام هشدار داد كه در صورت  امضا نكردن اين گواهي اعدام خواهد شد. پاسخی که شنید، این بود: «ميرزا علي‌اكبرخان تو كه مسلمان و ايراني هستي، چگونه مي‌خواهي من سندي امضا كنم كه دشمنان اسلام را براي كشور خود مسلط سازم.»
هيچ راهي براي به راه آوردن ثقه‌الاسلام وجود نداشت. به او بسيار بي‌احترامي كردند و با اهانت بسيار او را به دادگاه باغ شمال بردند. در صبح عاشوراي 1330 ق در دادگاهي كه قاضي آن روس بود، محاكمه و به اعدام محكوم شد. ثقه‌الاسلام خطاب به ياران محكوم ديگرش گفت: «... براي حيات دنيا خود را در مقابل دشمن حقير و مخوف نشان ندهيد و هيچ وقت واقعه كربلا را فراموش نكنيد كه خانواده رسالت آن مصائب فوق طاقت را با چه متانت و بردباري استقبال نموده و به تمام شدايد متحمل شدند... اگر سرگذشت آل‌علي را در شب عاشورا در نظر گرفته باشيد، آن وقت به اين اندازه مضطرب و متوحش نخواهيد شد. امشب شب عاشورا است، ما هم بايد در چنين شب به تمام شدايد و مضايق صبر و افتخار بكنيم كه اين همه شكنجه و آزار كه به ما مي‌رسد در راه حب وطن و در راه ملت اسلام است.»
سرانجام ثقه‌الاسلام به همراه هفت نفر ديگر در عصر عاشورا در ميدان مشق به دست جلادان روس اعدام شد. او پیش از شهادت دو ركعت نماز به جا آورد و خطاب به شيخ سليم گفت: «چه سعادتي بالاتر از اينكه در اين ايام به فيض شهادت نايل مي‌شويم و همه با شهيدان كربلا محشور خواهيم شد.»

امام خامنه‌ای در گذر زمان-12۲
  سید‌مهدی حسینی/ در مطلب گذشته این ستون به نقش محوری امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) در دوران جنگ تحمیلی اشاره شد. در همان ایام نیز نمازهای جمعه به امامت ایشان برپا می‌شد و ایشان خطبه‌های نماز جمعه را می‌خواندند و مردم ایران و جهان را از وضعیت عمومی مسلمانان مطلع می‌کردند، به ویژه در نماز جمعه‌های تهران و خطبه‌های ایشان در دوران هشت سال دفاع مقدس خاطرات و نکات مهم فراوانی نهفته است. تریبون نماز جمعه همواره مورد کینه و دشمنی منافقین بوده و بعضاً دشمنان خارجی هم با منافقین داخلی هماهنگی و هم‌صدایی می‌کنند.
در سال 63 روزهایی که تهران مورد هجوم موشک‌باران عوامل استکبار بود، نماز جمعه تهران را هدف قرار داده بودند. از یک سو جنگنده‌های رژیم متجاوز بعث عراق حریم هوایی ایران را می‌شکستند تا با حملات هوایی مانع حضور مردم در نماز جمعه و اجتماعات شوند و از سوی دیگر منافقین در بین نمازگزاران تهدید به بمب‌گذاری می‌کردند، تا اینکه در نماز جمعه‌ها شرکت نکنند. این جزو روال بود. در تاریخ 24/12/1363 در نماز جمعه تهران حادثه‌ای رخ داد. در این روز منافقین و رژیم متجاوز عراق با انفجار بمب در صف نمازگزاران چندین شهید و ده‌ها مجروح برجای گذاشتند. موج انفجار به قدری شدید بود که اجساد نمازگزاران را قطعه قطعه کرده بود؛ به طوری که قطعات اجساد شهیدان بر روی داربست‌ها و برخی نمازگزاران پاشیده شده بود. در همین هنگام هواپیماهای متجاوزین در آسمان ایران تهدید به بمباران می‌کردند و با ضد هوایی‌ها و شلیک‌های مداوم غوغایی به پا کرده بودند؛ اما در سایه قدرت روحی امام جمعه و آرامش قلبی او و تأییدات الهی همه استوار و محکم بر جای ماندند و صف‌ها همچنان مرتب بود و آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای به قرائت خطبه‌های خود با نهایت قدرت ادامه می‌داد، بدون اینکه لرزشی در طنین صدای او پدید آید و سپس نماز را در نهایت طمأنینه و با توجه خاصی قرائت کردند. این اقدام شجاعانه موجب شگفتی دوست و دشمن شده بود.‌
این حادثه مورد توجه امام خمینی(ره) قرار گرفت، به طوری که در بیانات نوروزی‌شان آن را یادآور شدند و فرمودند: «من فراموش نمی‌کنم قصه روز جمعه را که آن‌طور باشکوه، با نورانیت و با استقامت گذشت، آن‌طور با طمأنینه با آن صداهایی که می‌آمد. با آن رگبارهایی که می‌آمد. من ملاحظه می‌کردم، نگاه می‌کردم، مخصوصاً نگاه می‌کردم که ببینم در بین مردم چه وضعی هست. ندیدم حتی یک نفر را که تزلزلی در او پیدا شود و آن وقت امام جمعه آن‌طور با آن طنین قوی صحبت کرد، مردم آن‌طور گوش کردند و فریاد زدند که ما برای شهادت آماده‌ایم.»

 عبدالله شهبازي/ مهم‌ترين مسئله‌اي كه در دوره اشغال ايران به دست قواي متفقين، سبب رنج توده‌هاي مردم شده بود، قحطي نان و غله بود. اين موضوع به مرور خود را نشان داد تا آنجا كه دولت در آغاز سال 1321 مجبور شد كوپن قند و شكر و ارزاق عمومي توزیع کند. اين كمبود حتي شامل حال دولتمردان و رجال سياسي نيز شد، به گونه‌ای كه حسن اسفندياري، رئيس‌مجلس شوراي ملي براي رفع اين كمبود دستور داد در باغ بهارستان سيب‌زميني و حبوبات بكارند. همچنين، دولت در ارديبهشت سال 1321 ممنوعيت صدور حبوبات، غلات و گوشت را تصويب كرد. در مناطق دور از مركز اوضاع نابه‌سامان‌تر بود؛ چنان‌که در خراسان به مرز قحطي رسيد؛ از همين رو كارگزاران حكومت به خريد غله و آرد از متفقين مجبور شدند.
تمهيدات دولت ايران نتيجه‌اي در بر نداشت؛ چراكه مداخلات و زياده‌خواهي‌هاي اشغالگران در اين حوزه نيز بر نابه‌ساماني‌ها افزود، از آن جمله «فليچر» مأمور سياسي انگلستان در كرمانشاه با دخالت‌هايي كه در امور خبازخانه‌ها مي‌كرد، امر توليد نان را مختل کرد. وي مداخله را به حدي رسانده بود كه حاكميت ملي را خدشه‌دار مي‌کرد و با تحقيري كه در حق نانوايان اعمال مي‌كرد، نارضايتي‌ها را دامن مي‌زد. همچنين متفقين به ويژه انگليسي‌ها و آمريكایی‌ها در امر واردات كالاهاي اساسي به ايران نظارت داشتند و آن را سهميه‌بندي كرده بودند. اقدامي كه اگرچه به بهانه جلوگيري از احتكار صورت گرفت؛ اما ايران را با كمبود و قحطي روبه‌رو کرد. در مقابل، اشغالگران به ويژه انگليسي‌ها خود در خروج غله از ايران به طور غير قانوني مشاركت فعال داشتند.
افزون بر دخالت متفقين در خروج غير قانوني ارزاق از كشور، بخش زيادي از ارزاق كشور به مصرف قواي متفقين و مهاجرين لهستاني مي‌رسيد. در اين ميان اشغالگران حاضر نبودند نقش و مسئوليت خود را در كمبود و قحطي بپذیرند. اين در حالي بود كه آنان به جز اقدام براي خروج غله و ارزاق از چرخه مصرف داخلي، تقاضاهايي نيز به طور رسمي داشتند. تقاضاهايي كه در صورت برآورده نشدن با تهديد ممانعت از صدور محصولات آذربايجان و خراسان(مناطق تحت اشغال روس‌ها) به ديگر مناطق كشور روبه‌رو مي‌شد. اين در حالي بود كه متفقين تعهد کرده بودند از خواربار ايران براي مصرف نيروهاي داخلي‌شان استفاده نكنند. تأسف‌آور آنكه متفقين با تمامي مشكلاتي كه در امر غله و نان براي ايرانيان به وجود آورده بودند، از تلاش‌هاي دولت ايران براي خريد و وارد كردن مايحتاج ضروري مردم جلوگيري مي‌كردند؛ برای نمونه انگليسي‌ها با اجاره كشتي از سوئد براي حمل آذوقه، به بهانه حضور اين كشور در بين دول متحد مخالفت كردند. زماني هم كه ايران براي حمل آذوقه دست به دامان آمريكايي‌ها شد، آنها اختيار بارگيري كشتي‌ها به مقصد ايران را با روس‌ها دانستند و با این بهانه از مسئوليت شانه خالي كردند.
در نهايت، قحطي و كمبود نان در كشور به حدي رسيد كه افراد زيادي جان خود را از دست دادند. حتي در عرصه سياسي مسئله نان موجب شورش عمومي در هفدهم آذر 1321 در تهران شد. مردم معترض به همراه دانشجويان و دانش‌آموزان به سمت ميدان بهارستان حركت كرده و در اعتراض به وضعيت نان به مشاجره با نمايندگان پرداختند. بسياري از مغازه‌ها در سطح شهر غارت و حتي خانه نخست‌وزير، احمد قوام به آتش كشيده شد. شورش نان، كشور را در وضعیت بحراني قرار داد و نتيجه شوم ديگری از اشغال كشور و مداخلات اشغالگران در تاریخ حيات مردم ايران ثبت كرد.


در 6 دي ۱۳۵۸(۲۴ دسامبر ۱۹۷۹) به فرمان «لئونيد برژنف» رهبر شوروي، سپاه چهلم اين کشور وارد افغانستان شد و تا اینکه در دوران «ميخائيل گورباچف» آخرين رهبر اين کشور، عقب‌نشيني در ۲۵ ارديبهشت ۱۳۶۷(۱۵ مي ‌۱۹۸۸) آغاز و آخرين گروه در ۲۶ بهمن ۱۳۶۷(۱۵ فوريه ۱۹۸۹) از افغانستان خارج شد.
در پي کشته شدن نورمحمد تره‌کي، عامل کودتاي کمونيستي در افغانستان به دست حفيظ‌الله امين، شوروي دريافت که امين فرد مناسبي براي حفظ منافع اين کشور در افغانستان نيست.
بنابراين، ارتش شوروي به دستور لئونيد برژنف، رهبر و دبير کل حزب کمونيست اتحاد جماهير شوروي با اين بهانه که دولت قانوني افغانستان از آنها کمک خواسته است، به خاک اين کشور حمله کرد. به این ترتیب، در شب ششم دي سال 1358 نيروهاي شوروي تهاجم همه‌جانبه‌اي را از زمين و هوا به خاک افغانستان آغاز کردند و از مسيرهاي بندر «شيرخان»، بندر «حيرتان»، بندر «تورغندي» و مسير «اشکاشم» به اين کشور هجوم آوردند.
ارتش سرخ شوروي که شامل صدها تانک، نفربر زرهي و کاميون‌هاي مملو از سرباز اين ارتش بود، با پشتيباني هواپيماها و بالگردهاي جنگي در نقاط از پيش تعيين‌شده در خاک افغانستان مستقر شدند.
فرماندهي ارتش شوروي در ترمذ، واقع در مرز ازبکستان با افغانستان، از طريق راديو کابل اعلام کرد، افغانستان از سيطره حکومت امين رها شده است. بنا بر اظهارات پوليت برو(کميته اجرايي حزب کمونيست) اتحاد شوروي به تبع معاهده دوستي، همکاري و حسن همجواري اقدام به گسيل نيرو به افغانستان کرده است و حفيظ‌الله امين از طریق دادرسي که شوراي مرکزي انقلابي افغانستان صورت داد، اعدام شده است.
شوراي انقلابي در آن موقع «ببرک کارمل» معاون سابق نخست‌وزير و رهبر جناح پرچم را که به دنبال تصاحب قدرت به وسیله جناح خلق، به سمت کم‌اهميت سفارت چکسلواکي تنزل مقام يافته و سپس عزل شده بود، برای رهبري دولت جديد انتخاب کردند که در حقيقت دست‌نشانده مستقيم شوروي بود.
با دخالت مستقيم نيروهاي نظامي شوروي در افغانستان، مبارزه مجاهدين افغاني با رژيم کمونيستي اين کشور که از زمان کودتاي نورمحمد تره‌کي عليه دولت داود خان آغاز شده بود، ابعاد گسترده‌اي مي‌گيرد و به يک جنگ تمام‌عيار مبدل مي‌شود. در اواسط سال‌هاي دهه 1980 ميلادي نيروهاي رژيم کمونيستي افغانستان و حدود 200 هزار نظامي شوروي کنترل شهرها و راه‌هاي ارتباطي اصلي را در دست داشتند؛ اما قادر نبودند مجاهدين افغانی را شکست دهند.
احمدشاه مسعود، برجسته‌ترين فرمانده مجاهدين بود که لقب «شير پنجشير» را داشت و با وجود بمباران‌هاي سنگين هوايي و تجهيزات مدرن ارتش شوروي هرگز اجازه نداد آنها بر دره پنجشير مسلط شوند. «عبدالحفيظ منصور» يکي از شخصيت‌هاي جهادي در دره پنجشير و نويسنده کتاب «پنجشير در دوران جهاد» تلفات و خسارات نيروهاي ارتش سرخ در يکي از جنگ‌هاي دره پنجشير را اين‌گونه ذکر کرده است: «در اين حمله، شش هزار نظامي(سرباز) روسي و داخلي به هلاکت رسيده و 1500 تن از سربازان داخلي به اسارت درآمد و هواپيماهاي ساقط شده جت و هلي‌کوپتر 45 فروند و تعداد تانک‌ها و ساير وسايل نقيله منهدم شده شوروي 700 دستگاه ذکر شده است.»
سرانجام در دوران ميخائیل گورباچف، دولت شوروي به اين نتيجه رسيد که در يک باتلاق گرفتار شده است، لذا در سال 1364 خورشيدي «گورباچف» رهبر اتحاد جماهير شوروي به ديگر سران حزب کمونيست پيشنهاد داد راهي براي خروج از افغانستان پيدا کنند. وی همچنین در تاريخ 24 آبان سال 1364 در يک سخنراني علني در کنگره حزب کمونيست اعلام کرد، بايد وضعيت نظامي خود را در افغانستان تغيير دهيم، وگرنه بايد بيست يا سي‌ سال ديگر به همين شکل بي‌سرنوشت در افغانستان بمانيم.
سرانجام ببرک کارمل استعفا داد و نجيب‌الله جانشين او شد. در روز 15 آوريل سال 1988 بر اساس توافق‌هاي ژنو که ميان شوروي، آمريکا، افغانستان و پاکستان امضا شد، اشغال افغانستان به دست شوروي خاتمه يافت و نيروهاي شوروي در روز 15 فوريه سال 1989 ميلادي از خاک افغانستان عقب‌نشيني کردند. آخرين مرحله از خروج نيروهاي شوروي از افغانستان در 26 بهمن ماه سال 1367 خورشيدي با عبور از پل رودخانه «آمو»(دوستي) در منطقه حيرتان در شمال افغانستان از اين کشور به پايان رسيد. «بوريس گروموف» فرمانده ارتش سرخ شوروي در افغانستان، يک روز پس از اينکه نيروهايش را از رودخانه آمو به سمت خاک شوروي عقب کشيد، گفت: «در گرداب خطرناکي گرفتار شده بوديم، نجات ما شبيه يک معجزه بود.»
اين جنگ بيش از یک میلیون کشته و نزديک به پنج میلیون مهاجر و آواره بر جاي گذاشت. گروه‌هاي مجاهدين که عليه دولت افغانستان و اشغال کشور فعاليت داشتند، مورد پشتيباني‌هاي مالي و نظامي از منابع مختلف، از جمله ‌ايالات متحده آمريکا، عربستان سعودي، بريتانيا، پاکستان، ايران، مصر، اندونزي، کانادا، جمهوري خلق چين و ديگر کشور‌ها قرار داشتند و در مقابل دولت افغانستان تحت پشتيباني هند نيز قرار گرفته بود.
جنگ افغانستان نقطه عطف مهمي در دوران جنگ سرد به شمار می‌آید و همچنين سهم بزرگي در پايان جنگ سرد دارد. گفتنی است، به واسطه روند طولاني درگيري‌هاي خونبار، جنگ افغانستان به «جنگ ويتنام شوروي» تشبيه شده و از ديگر نام‌هاي مشهور آن «تله خرس» است.

آيت‌الله غفاري از جمله مجاهدين في‌سبيل‌اللهي بود که مبارزات خود را همزمان با نهضت امام خميني(ره) آغاز کرد و بارها زنداني شد. برای آخرین بار در تير ماه 1353، در تهران دستگير شد  و سرانجام در تاريخ ششم دي‌ماه 1353 بر اثر شكنجه و فشارهاي وارده در زندان به شهادت رسيد. اداره ساواك از خانواده او خواست بي‌سروصدا براي تحويل پیکر وی به دادستاني ارتش مراجعه كنند. اما خانواده غفاري از امضاي برگه فوت خودداري کردند و لذا اداره امنيت مجبور شد به منظور تدفين مخفيانه، پیکر او را شبانه به قم بفرستد.
به اين ترتيب، طلاب و مردم قم از موضوع باخبر شده و به‌طرز باشكوهي در تشييع پیکر او در صبح روز هفتم دي‌ماه شركت كردند. در مسير تشييع به سمت حرم حضرت معصومه‌(ع)، عده‌ای از مراجع تقليد نيز به مردم پيوستند. حاضران در اين مراسم شعارهايي نيز عليه حكومت سر دادند كه به دستگيري عده‌ای از طلاب منجر شد. چند روز بعد، آيت‌الله‌العظمي گلپايگاني مراسم ختم باشكوهي را براي مرحوم آيت‌الله شيخ‌حسين غفاري در مسجد اعظم قم برگزار كرد.

 محمد درودیان/ پیش از آغاز تهاجم نظامي و در دوران جنگ عراق با ايران، نظام دوقطبي بر جهان حاکميت داشت و معمولاً کشورهاي مختلف يا به يکي از اين دو قطب وابسته بودند يا از نظر سياسي، هم‌سو با يکي از آنها تلقي مي‌شدند. رقابت بين کشورها نيز بر اساس نوع گرايش سياسي آنها به يکي از دو ابرقدرت شکل مي‌گرفت. بسياري از جنگ‌ها به صورت نيابتي، به دست يکي از دو قدرت جهاني برنامه‌ريزي و از جانب کشورهاي وابسته اجرا مي‌شد. حتي گاهي اوقات، وقتي یک ابرقدرت با کشوري مي‌جنگيد، ابرقدرت رقيب، کشور جنگ‌ديده را از نظر تسليحاتي، مالي، تبليغاتي و سياسي حمايت مي‌کرد. جنگ ويتنام و جنگ کره نمونه‌هاي خوبي از جنگ‌هاي نيابتي هستند. در دوراني که حاکميت عراق تحت سيطره‌ حزب بعث قرار داشت، کشور عراق جزء بلوک‌بندي ابرقدرت شرق، يعني شوروي سابق تلقی می‌شد. که يکي از قدرت‌هاي حاکم بر جهان به شمار مي‌رفت. در اين وضعيت با پيروزي انقلاب اسلامي، مهم‌ترين اتفاقي که در ساختار سياسي منطقه رخ داد، اين بود که ايران از مدار سياست‌هاي آمريکا خارج شد. این تغيير وضعيت در ايران موجب شد تا منافع آمريکا در منطقه‌ خليج‌فارس و تا حدودي در خاورميانه تهديد شود. آنچه در جريان نهضت اسلامي در ايران اتفاق افتاد، کودتاي نظامي نبود؛ بلکه يک حرکت همگاني مردمي بود که به ظهور انقلاب و تحول اساسي در کشور انجاميد. نهضت مردم ايران که از ماهيت انقلابي برخوردار بود، استعداد عظيمي در صدور انديشه‌ انقلاب و به تبع آن معادلات منطقه‌ای
 داشت.
بر همين اساس، حزب بعث عراق مي‌کوشيد تا ساير حکومت‌هاي عربي را از برپايي جمهوري اسلامي ايران نگران کند و حکومت عراق را در مقابل موج آزادي‌خواهي بلند شده از ايران، حامي کشورهاي عربي نشان دهد. از سوي ديگر، تغيير نظام قدرت و ساختار حاکميتي در ايران، موجب فروپاشي يکي از دو ستون اساسي قدرت آمريکا در منطقه‌ خليج‌فارس شد. در آن زمان، راهبرد آمريکا براي حفظ امنيت مخازن نفتي و خطوط انتقال انرژي در آب‌هاي خليج‌فارس، تکيه بر دو ستون ايران و عربستان سعودي بود؛ البته نقش ايران در حفظ امنيت خليج فارس به مراتب برتر از عربستان بود و براي آمريکا اهميت بيشتري داشت. اين ستون در حالي فرو ريخت که هيچ جايگزيني در آن مقطع زماني براي اجراي راهبرد آمريکا در خليج‌فارس وجود نداشت. بنابراين، با ظهور پديده‌ انقلاب اسلامي، موازنه‌ قوا در منطقه‌ خاورميانه به کلي تغيير کرد. از آنجا که آمريکا براي حفاظت از امنيت خليج فارس همه‌ منافع و سياست‌هاي خود را در چارچوب «راهبرد دو ستونه»، يعني دو ستون ايران و عربستان، تعريف کرده بود، با ظهور جمهوري اسلامي در ايران يک «خلأ راهبردي قدرت» در منطقه‌ خاورميانه و خليج فارس به وجود آمد؛ به همین دلیل عراق تلاش کرد تا از اين فرصت بهره ببرد و همزمان با حل مشکل ژئوپليتيکي خود، اهدافي را به منظور برتري‌جويي در جهان عرب و جنبش غير متعهدها دنبال کند.