مهدی جمشیدی/ مفهوم «مصونسازی فرهنگی» که رهبر معظم انقلاب تا به حال چندین بار از آن استفاده کردهاند، از جمله تعابیر نو و بیپیشینه در ادبیات ایشان بود. اهتمام معظمله به موضوع فرهنگ بهمثابه امری اجتماعی که روح و هویت جامعه را تشکیل میدهد، سبب شده است که در طول دهههای گذشته، ایشان همواره از فرهنگ سخن بگویند و درباره آرمانها و دغدغههای فرهنگی خود، بهصورت جدی و عالمانه، مفهومپردازی کنند. مفهوم «مصونسازی فرهنگی» رنگ تازهای دارد و محتاج تأمل و مداقه است. نگارنده این سطور تلاش میکند تا بهمثابه مطالعهای مقدماتی و زیرساختی، به یک سلسله از پیشفرضها و اصول موضوعه ایده «مصونسازی فرهنگی» اشاره کند تا بهواسطه شناخت و تحلیل آنها، مفهوم و موقعیت نظری آن مشخص شود.
اولـ جهان فرهنگی ما
مبتلا به تهدید است
در دوره تاریخی پس از دفاع مقدس، غرب بهروشنی فهمید که رویارویی با انقلاب اسلامی را باید از قلمرو نظامی به قلمروهای دیگر و از جمله قلمرو فرهنگ، تغییر دهد و این انقلاب را بهواسطه سازوکارهای نرم، ساقط کند. به این ترتیب موج تازهای از تهاجم فرهنگی آغاز شد. این موج آنچنان ویرانگر و خطرناک بود که امام خامنهای از آن به «شبیخون فرهنگی» یاد کردند. موج تهاجم فرهنگی در مرحله جدید خود، که از آن دوره آغاز شد، همچنان ادامه دارد و امروز نیز جهان فرهنگی ما با توطئههای فرهنگی دستبهگریبان است. در چنین فضایی که آغشته به تهدید، چالش و آسیب است، باید از مصونسازی فرهنگی سخن گفت و آن را طلب کرد.
دومـ تهدیدات فرهنگی
حذفشدنی نیستند
جهان فرهنگی ما دشمنان سرسختی دارد، آنها جز به انهدام و اضمحلال جهان فرهنگی ما نمیاندیشند و هرگز سر سازگاری و مدارا با آن ندارند و از دشمن جز این نمیتوان انتظار داشت: «وَلاَ یزَالُونَ یقَاتِلُونَکمْ حَتَّی یرُدُّوکمْ عَن دِینِکمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ»؛ و آنان [کافران] پیوسته با شما میجنگند تا اگر بتوانند، شما را از دینتان برگردانند.(بقره: ۲۱۷) همچنین میفرماید: «و لَن تَرْضَی عَنک الْیهُودُ وَلاَ النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»؛ [ای پیامبر!] هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمیشوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی.(بقره: ۱۲۰)
پس تا آن هنگام که انقلاب اسلامی و جهان فرهنگی برخاسته از آن، دشمن دارد، تهدیدات فرهنگی نیز ادامه خواهد داشت. تهدیدات فرهنگی از این نظر حذفشدنی نیستند که دشمن دست از دشمنی کردن برنخواهد داشت و طریق صداقت و رفاقت در پیش نخواهد گرفت؛ بنابراین این تصور که دشمنی وجود ندارد و تهدید و تهاجم فرهنگی، ناشی از ذهن توطئهاندیش و فرافکن است، نهایت غفلت و سادهاندیشی است.
سومـ نمیتوانیم بر گرداگرد جهان فرهنگیمان
دیوار آهنین بکشیم
تجربه ساختن دیوار آهنین، تجربهای شکستخورده است و آزموده را آزمودن خطاست. بلوک شرق با وجود تمام سختگیریها و حساسیتها، نتوانست تمام مراودات و ارتباطات مردمان خود را با جهان فرهنگی غرب مهار کند، البته این همه به آن معنا نیست که مرزبندی با جهانهای فرهنگی بیگانه، ناممکن است و ما چارهای جز هضم و مستحیل شدن در جهان فرهنگی غرب نداریم. «مقاومت فرهنگی» ممکن است و از جمله روشهای آن، حرکت نکردن بهسوی همگرایی با جهان فرهنگی غرب از طریق مرزبندی با آن است. «مرزبندی فرهنگی» یک اصل خدشهناپذیر و حتمی است و با هیچ توجیهی نمیتوان آن را نادیده گرفت و تن به ادغام و استحاله فرهنگی داد. در قرآن کریم به مسلمانان امر شده است که با غیرمسلمانان مرزبندی فرهنگی کنند و اجازه ندهند اختلاط و آمیزش فرهنگی حاصل آید و خلوص و تمایز فرهنگیشان از دست رود: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکمْ أَوْلِیاء تُلْقُونَ إِلَیهِم بِالْمَوَدَّه»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی برمگیرید؛ [بهطوری] که با آنها اظهار دوستی کنید.(ممتحنه:۱)
چهارمـ مصونسازی فرهنگی
ممکن است
بسط فراگیر تجدد (که از آن به جهانی شدن تعبیر میشود) موجب شده است تا عدهای امکان هرگونه مقاومت و بازدارندگی در مقابل غرب را منتفی بدانند و انطباق داوطلبانه با نظم فرهنگی تجدد را تنها گزینه پیش روی جوامع غیرغربی بپندارند. اینان معتقدند چون ظرفیتها و مقدورات ما با قدرتهای تجددی برابری نمیکند، بهجای ایجاد اصطکاک و چالش فرهنگی، که بیفایده و نامعقول است، باید آغوش خود را بهروی جهان فرهنگی تجدد بگشاییم و به ارزشهای آن گردن بنهیم.
پنجمـ امر فرهنگی
قابل تصرف آگاهانه است
«مصونسازی فرهنگی» تعبیری است که از نوعی تغییر ارادی و اختیاری در جهان فرهنگی حکایت میکند؛ یعنی باید عاملیتهای انسانی را که در معرض تهاجم و رخنه فرهنگی هستند و ممکن است گزندهای فرهنگی بر آنها اثر بگذارد، توانایی و قابلیت مقاومت ببخشیم. این روند، روندی خودساخته و آگاهانه است، نه طبیعی و غیر ارادی. فرهنگ در مقایسه با انسان، نه یک ساختار مسلط و غیرشکننده است، نه یک ساختار منفعل و سست. فرهنگ، هم میسازد و هم ساخته میشود. پس انسان میتواند تا حدی در فرهنگ، تصرف آگاهانه و ارادی کند.
ششمـ مصونسازی فرهنگی
مطلق نیست
بهطور کلی، واقعیتهای اجتماعی مطلق نیستند و اینگونه نیست که بهصورت صددرصدی تحقق یابند. ازاینرو هنگامی که جامعهای از لحاظ فرهنگی، مصونسازی میشود، نمیتوان ادعا کرد که تمام افراد جامعه مصونیت یافتهاند، یا مصونیتیابی همه با یکدیگر برابر است و یا این مصونیت تا پایان بقای جامعه ادامه پیدا خواهد کرد. مصونسازی فرهنگی، هم از نظر تحقق خارجی و هم از نظر تداوم زمانی، امری نسبی است؛ چه اینکه هر واقعیت اجتماعی، نسبی است. اما از سوی دیگر، یک واقعیت اجتماعی میتواند اکثری یا اقلی باشد. هرچند مصونسازی فرهنگی مطلق نیست، ولی مطلوب آن است که اکثری باشد؛ یعنی هم از نظر تحقق خارجی و هم از نظر تداوم زمانی، اکثری باشد و عاملیتهای انسانی و مقطع زمانی بیشتری را دربرگیرد. چنانچه برنامههای فرهنگی، حکیمانه و عالمانه باشند، از نتایج عمیقتر و وسیعتری برخوردار خواهند بود و به درجه اکثری خواهند رسید.
هفتمـ مصونسازی فرهنگی،
لایهای از استحکام ساخت درونی است
رهبر حکیم انقلاب در سالهای اخیر، ایدهای را با عنوان «استحکام ساخت درونی» مطرح کردهاند. ایشان معتقدند که برای وصول به پیشرفت و کسب توانایی و ظرفیت برای رویارویی با تهدیدها و مخاطرات بیرونی، باید به استحکام ساخت درونی رو آورد؛ یعنی چنانچه ساخت یک نظام اجتماعی، قویبنیاد و مقاوم باشد، در برابر گزندها و تکانههایی که از بیرون بر آن تحمیل میشود، بیثبات نخواهد شد، چه رسد به اینکه فروبپاشد. در مقابل استحکام ساخت درونی، ایده وابستگی به نظامهای اجتماعی دیگر قرار دارد که شاید در این رویکرد نیز رشد و ترقی حاصل شود، ولی این رشد و ترقی، صوری و بیثبات و وابسته به خواست و اراده دیگران است.
هشتمـ مصونسازی فرهنگی،
رویکردی انفعالی نیست
شاید این اشکال مطرح شود که برخلاف ایده صدور انقلاب، که به معنای صدور فرهنگ انقلاب اسلامی برپایه رویکردی تهاجمی و فعال است، ایده مصونسازی فرهنگی، معلول رویکردی تدافعی و انفعالی است؛ چرا که صدور انقلاب معطوف به انهدام «دیگری» است و مصونسازی فرهنگی معطوف به قوتیابی «خود». پاسخ این است که ایده مصونسازی فرهنگی، «خود» را میپرورد و تقویت میکند و معطوف به «دیگری» نیست، اما به صورت غیر مستقیم، بر تغییر «دیگری» نیز اثر میگذارد؛ زیرا تغییر «دیگری» متوقف بر وجود یک «خود» مقتدر و مستحکم است. یک «خود» فرهنگی ضعیف و بیثبات و ناتوان، که با بحران وجودی دست به گریبان است و بقا و تداومش محل مناقشه است، نمیتواند بر «دیگری»های فرهنگی غلبه یابد و آنها را دگرگون سازد.
تلخیص از: khamenei.ir