جریان‌شناسی فکری ـ فرهنگی ایران معاصرـ 17
انقلاب مشروطه سال 1324ق/1285ش و وقایع پس از آن، یکی از مظاهر مهم حضور فعال و تأثیر‎گذار بانوان مسلمان ایرانی در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی ایران است. در واقع، نقش چشمگیر زنان در قیام مشروطه یادآور نقش تأثیرگذار آنان در قیام تنباکو است. زنان در لحظه‎به‎لحظه انقلاب مشروطه شرکت داشتند و در آن راستا فعالیت‎ها و اقدامات متنوعی را انجام دادند. کسروی درباره کیفیت نقش زنان در نهضت مشروطه نوشته است: «امروز زنان با همه روبند و چادر کار بسیاری کردند.»(۱)
اگرچه قیام مشروطه و به ویژه شرکت اکثر زنان در آن با انگیزه‎های دینی و با هدایت و رهبری مجتهدین تراز اول ایرانی، به ویژه علمای تهران و نجف شکل گرفت، اما همان قیام، بستری را فراهم کرد تا جریان فمینیسم به صورت یک جنبش اجتماعی ظاهر شود. به عبارت دیگر، در دوران مشروطه برخی زنان مشروطه‎خواه که تحت تأثیر اندیشه‎های روشنفکری غرب‌گرایانه بودند، با استفاده از آزادی سیاسی نسبی به وجود آمده، با تأسیس انجمن‎ها و نشریات زنانه، ضمن همراهی با اهداف انقلاب مشروطه و مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی، اهداف خاص خود و مطالبات جنسیتی را در اجتماع مطرح کردند.   
حضور پُرتعداد زنان ایرانی در قیام مشروطه، یکی دیگر از شواهد صحت نداشتن ادعای برخی، به ویژه روشنفکران جریان فمینیسم مبنی‌بر عدم حضور و نقش اجتماعی زنان ایرانی و زندانی بودن آنان در پستوی خانه‎ها می‎باشد. همچنین، مشارکت زنان در آن انقلاب، آن هم با رعایت حجاب اسلامی، نقض‌کننده ادعای منافات داشتن حجاب با آزادی و نقش‎آفرینی زن در اجتماع و در کنار مردان است. برای روشن‎تر شدن این امر، در ابتدا، به کیفیت و چگونگی حضور زنان در دوران مشروطه اشاره می‌‌شود. سپس، کیفیت نقش زنان روشنفکر طرفدار حقوق زنان(جریان فمینیسم) در قیام مشروطه تبیین خواهد شد.  

نقش زنان در دوره اول مشروطه(128۸ ـ ۱۲۸۵) 
با توجه به اینکه در دوره اول مشروطه (پیش از استبداد صغیر) تهران، کانون مبارزات مشروطه‎خواهان بوده است، از این رو، زنان تهرانی در مقایسه با زنان دیگر شهرهای ایران بیشترین نقش را در دوره اول نهضت مشروطه داشته‌اند. «زن‎های تهران هم در این قیام شرکت کردند و مردها را به یاری شورشیان و مظلومین تشویق می‎کردند و در کوچه و بازار با فریاد دلخراش به دولتی‌ها فحش می‎دادند و نفرین می‎کردند.»(۲) 
در ابتدای قیام، بست‎نشینی در اماکن مقدس یکی از اقدامات زنان تهرانی در انقلاب مشروطه محسوب می‎شود. زنان در راستای حمایت از علمای مشروطه‎خواه در مسجد شاه تهران و حرم حضرت عبدالعظیم حسنی و حرم حضرت معصومه(س) به بست نشستند.(۳) 
حفاظت از علمای مشروطه‎خواه نیز یکی دیگر از اقدامات زنان در قیام مشروطه بود؛ زن حیدرخان تبریزی به همراه چند زن دیگر با چماق‎هایی که در زیر چادرهای‌شان پنهان کرده بودند، وظیفه داشتند تا هر وقت علما برای سخنرانی بالای منبر می‎رفتند، در صورتی که طرفداران استبداد قصد بلوا و اغتشاش داشتند به سرکوب آنها بپردازند.(۴) 
در یکی دیگر از موارد، زنان به پشت‎بام صحن حرم عبدالعظیم می‎روند و برای سنگباران امیر بهادر که به همراه عده‎ای از تفنگدارانش برای تهدید علمای متحصن در حرم آمده بود، آماده می‎شوند. این اقدام زنان، یکی از عوامل ناکامی امیر بهادر در برهم زدن تحصن و بازگرداندن علما به تهران شمرده می‎شود.(۵) 
در موردی دیگر، وقتی مأموران عین‎الدوله در 17جمادی‌الاولی 1324ق، شیخ‌محمد واعظ از عاملان فعال مهاجرت صغری را دستگیر می‎کنند، زنان و مردان خشمگین به سربازخانه‎ای که شیخ در آنجا زندانی شده بود حمله و او را آزاد می‎کنند. پس از این واقعه، عین‎الدوله دستور می‎دهد که نگذارند زنان از خانه بیرون آیند و سربازان، زنان متخلف را نیز دستگیر و در قراولخانه زندانی می‎کردند.(۶) 
مشارکت زنان همراه با مردان در بستن بازار یکی دیگر از اقدامات آنان در دوره مشروطه اول است. جمعی از زنان در اعتراض به تعلل عین‎الدوله در بازگرداندن فرزندان علمای متحصن که برای مذاکره به خانه وی آمده بودند، در بستن بازار تهران شرکت کردند.(۷)
اطلاع‎رسانی به شاه از دیگر اقدامات زنان در دوره اول مشروطه به شمار می‌آید. برای نمونه زمانی که مظفرالدین شاه در حال رفتن به منزل امیر بهادر است، زنان به دور کالسکه او جمع می‌شوند و فریاد می‌زنند: «ما، آقایان و پیشوایان دین را می‎خواهیم. عقد ما را آقایان بسته‎اند ... خانه‎های ما را آقایان اجاره می‎دهند. ای شاه مسلمان، بفرما رؤسای مسلمانان را احترام کنند ... ای پادشاه اسلام اگر وقتی روس و انگلیس با تو طرف شوند، شصت کرور ملت ایران، به حکم این آقایان جهاد می‎کنند.»(۸)
در موردی دیگر، پس از مهاجرت کبری و رفتن علمای مشروطه‎خواه به قم، زنی در حالی که مقنعه خود را بر سر چوبی کرده بود، ضمن اطلاع‎رسانی در رابطه با مهاجرت علما به قم، ناراحتی خود را از رفتن آنان اظهار می‎کرد.(۹) 
ناظم‎الاسلام کرمانی و مهدی ملک‎زاده از زنی که عضو انجمنی سرّی بود گزارش می‎دهند که پس از متوقف شدن کالسکه و پیاده شدن شاه فریاد‎کنان و با تلاش بسیار، نامه‎ای را به دست شاه می‎رساند.(۱۰) ملک‎زاده در رابطه با مضمون آن نامه نوشته است: «ای شاه بی‎خبر و عیاش که تمام عمر خود را به عیش و به برباد دادن خزانۀ مملکت می‎گذرانی و فکری به بدبختی و سیه‎روزی ملت خود نمی‎کنی، اگر در اسرع اوقات، دست ستمگرانی را که دور تو جمعند و خون ملت تو را می‎مکند از سر مردم کوتاه نکنی و مجلسی از منتخبین ملت برای بسط عدالت- مثل سایر ممالک متمدن جهان که در سفرهایی که به فرنگستان کرده‎ای و به چشم دیده‎ای – مفتوح نکنی، یقین بدان که تو را خواهیم کشت.»(۱۱)  
پس از صدور فرمان مشروطه در 14 جمادی‌الثانی 1324ق نیز زنان در حمایت از انقلاب مشروطه دست به اقداماتی زدند. حمایت از تصمیم مجلس مبنی بر تأسیس بانک ملی و مخالفت با استقراض دولت از کشورهای خارجی، یکی دیگر از اقدامات زنان در دوران مشروطه است. زنان برای تهیه سرمایه اولیه بانک ملی، با تقدیم جواهرات، اثاثیه منزل و پس‌اندازهای خود پیش‎قدم شدند. ناظم‌الاسلام کرمانی به مفاد نامه زنی که در مجلس قرائت شد، اشاره می‎کند که زیورآلات خود را در راه تأسیس بانک ملی صرف می‎کند. در آن نامه به بیوه‌زنی نیز اشاره می‎شود که با وجود داشتن یک فرزند صغیر به دلیل نداشتن پول نقد، سه فقره از اسباب و اثاثیه منزلش را برای تأسیس بانک ملی تقدیم می‎کند.(۱۲)
زنان در اقدامی دیگر، از نمایندگان مجلس درخواست می‎کنند که متمم قانون اساسی را سریعاًً تصویب کنند. زنان باوجود مقاومت و مخالفت محمدعلی شاه و طرفدارانش با تصویب متمم قانون اساسی، با تشکیل دسته‎های مختلف و ازدحام در برابر ساختمان مجلس بر خواسته مشروطه‎خواهان تأکید کردند.(۱۳)
انجمن غیبی نسوان، یکی از انجمن‎های سری زنان در دوران مشروطه است که در نامه‎ای که در روزنامه ندای وطن چاپ شد، ضمن درخواست تدوین و تصویب سریع متمم قانون اساسی از مجلس، اعلام می‎کند که در صورت عدم توانایی نمایندگان مجلس در سر و سامان دادن به اوضاع کشور استعفا دهند و اداره کشور را به زنان بسپارند تا ظرف مدت چهل روز کشور سر و سامان یابد.(۱۴)
زنان تهرانی در مقابل کارشکنی‎های محمدعلی شاه، به خصوص دستور وی در قتل و غارت مردم تبریز و ماکو، همه روزه در کنار مردان در پیرامون مجلس تجمعات اعتراضی برگزار می‎کردند.(۱۵)
«...شاگردان مدارس با پرچم‎ها و زن‎ها به طور دسته جمعی در این اجتماعات شرکت می‎کردند و نجات آذربایجان را از مجلس می‎خواستند، این یک صحنه از صدها صحنه‎ای است که در دوره مشروطه صغیر تا پیش از [به] توپ بستن مجلس همه روزه در تهران برپا بود.»(۱۶)
انجمن آزادی زنان، انجمن غیبی نسوان، کمیته زنان تبریز، انجمن نسوان تبریز، از جمله انجمن‎های زنانه دوران مشروطه اول شمرده می‎شوند. از میان آن انجمن‎ها، به جز انجمن آزادی زنان، بقیه، در راستای حمایت از قیام مشروطه فعال بودند.
* پی‌نوشت‌ها در دفتر هفته‌نامه موجود است.

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی ـ قسمت پنجم
بررسی تعاریف لغوی و اصطلاحی جنگ نرم و ویژگی‌ها و مختصات آن، شناخت معناکاوانه‌ای از این پدیده ارائه داده است، اما رویکرد علت‌کاوانه می‌تواند مکمل آن باشد. یکی از الگوهای علت‌کاوانه، الگوی علل اربعه است. این الگو ناظر به این حقیقت است که در هر پدیده، فعالیت و هر حرکت در طبیعت و جامعه انسانی، چهار علت اصلی؛ ۱ـ علت فاعلی، ۲ـ علت مادی، ۳ـ علت صوری و ۴ـ علت غایی می‌توان تشخیص داد. با این الگو به تحلیل علت‌کاوانه جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی می‌پردازیم. 

الف) علل فاعلی جنگ نرم
«علت فاعلى» چيزى است كه فعل از آن صدور و محقق مى‌شود. پرسش‌های مربوط به علل فاعلی عبارتند از اینکه؛ بازیگران و کارگزاران اصلی جنگ نرم کدامند؟ بازیگران تبعی و واسط کدامند؟ بازیگران داخلی جنگ نرم چه طیفی را تشکیل می‌دهند؟ خاستگاه، ویژگی‌ها و هویت بازیگران جنگ نرم چگونه است؟ چه نوع رابطه‌ای بین این بازیگران وجود دارد؟ نحوه رابطه بین بازیگران خارجی با هم، بازیگران داخلی با هم و خارجی با داخلی چگونه است؟ تقسیم کار بین این بازیگران چگونه صورت می‌گیرد؟ نوع و ماهیت مداخله نرم‌افزارانه بازیگر خارجی چگونه است؟ 
بازیگر خارجی، علت فاعلی اصلی جنگ نرم است. لذا جنگ نرم را باید در بستر سیاست‌های استعماری و تلاشی که نظام سلطه برای اعمال نفوذ در رفتار یا امور داخلی دولت‌های حریف انجام می‌دهد، باز شناخت.(گروه مطالعات جنگ نرم،1388: 11) در واقع، جنگ نرم در سلسله راهبردهای مداخله و نفوذ قدرت‌هایی مانند آمریکا برای تغییر حکومت‌های ناهماهنگ با منافع‌شان، به‌ویژه در جهان سوم قرار دارد. نوع و ماهیت مداخله نرم‌افزارانه بازیگر خارجی سه وضعیت دارد؛ یکم، وضعیت حداکثری که بازیگر خارجی رهبری مستقیم و همه‌جانبه جنگ نرم را برعهده دارد. دوم، وضعیت میانی که به صورت مالی و لجستیکی از جنگ نرم حمایت و پشتیبانی می‌کند و سوم، شکل حداقلی که به صورت سیاسی و دیپلماتیک حمایت‌های مؤثری از پروژه براندازی نرم به عمل آورد.» (عبداله خانی، 1388: 58) سایر علت‌های فاعلی متعدد در دو سطح خارجی و داخلی که در جنگ نرم فعال و نقش‌آفرینند، در جای خود بررسی خواهد شد.

ب) علل مادی جنگ نرم 
«علّت مادى» آن است كه فعل با او انجام مى‌پذيرد. پرسش‌های مربوط به علل مادی عبارتند از اینکه: مبانی جنگ نرم چیست؟ منابع تولید جنگ نرم چیست؟ ابزار و وسایلی که بازیگران و طراحان جنگ نرم به کار می‌برند کدامند؟ فناوری‌های نرم در جنگ نرم کدامند؟ 
قابل ذکر است که در جنگ نرم برخلاف جنگ سخت به جای استفاده از ابزارهای تسلیحاتی و توان رزمی از ابزارهای گفتاری، شنیداری، دیداری، رسانه‌ای، الکترونیکی، ارتباطاتی و کلیه ابزارهایی که به ایده حاکمیت، فرهنگ عمومی و سرمایه اجتماعی معطوف است، بهره گرفته می‌شود. بازیگران جنگ نرم اعم خارجی و داخلی از همه ابزارهایی که قابلیت تأثیرگذاری روانی بر مخاطبان و دگرگونی موازنه تعادل امنیتی و تهییج و بسیج اجتماعی را دارد، استفاده می‌کنند. 

ج) علل صوری جنگ نرم
 «علّت صورى» چيزى است كه فعل به وسيله آن شكل و فعليّت به خود مى‌گيرد. به بیان دیگر، شکل، فرم، الگو و نگرش مربوط به اینکه چه چیزی به نمایش گذاشته شده، علت صوری پدیده است. پرسش‌های مربوط به علل صوری عبارتند از اینکه: ابعاد جنگ نرم چیست؟ سطوح جنگ نرم کدامند؟ جنگ نرم دارای چه فرایند و مراحلی است؟ گونه‌ها و الگوهای جنگ نرم کدامند؟ دامنه و قلمرو جنگ نرم کدامند؟ سناریوها، نقشه و برنامه‌های جنگ نرم کدامند؟ 
می‌توان گفت، جنگ نرم ذو ابعاد و دارای سطوح مختلف و فرایند پیچیده غیر خطی است. همچنین برخوردار از سناریوی از پیش تدوین شده و با طرح و نقشه قبلی و همراه با خصومت و دشمنی است. چنانچه رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «جنگ نرم یک اقدام برنامه‌ریزی شده است.»(امام خامنه‌ای، 8/12/1374)؛ «سازمان‌یافته و بسیار هنرمندانه است.» (امام خامنه‌ای، 4/11/1376) جنگ نرم با الگوهای مختلفی نظیر؛ انقلاب رنگی، نافرمانی مدنی، استحاله، جنگ ادراکی، جنگ محاسباتی، جنگ روانی، جنگ دموکراسی و... طراحی و عملیاتی می‌شود.

د) علل غایی جنگ نرم 
«علّت غايى» چيزى است كه فعل به خاطر آن تحقق مى‌يابد. علّت غايى از نظر تصوّر، مقدّم و از نظر تحقّق، مؤخّر است. پرسش‌های مربوط به علل غایی عبارتند از اینکه؛ اهداف جنگ نرم چیست؟ مرجع جنگ نرم کدامند؟ مقاصد روانی و هنجاری جنگ نرم چیست؟ اهداف رفتاری جنگ نرم چیست؟ 
به اختصار قابل ذکر است که درباره غایت و هدفِ جنگ نرم بحث‌های مختلفی صورت گرفته است. برخی هدف نهایی را در تغییر سیاسی خلاصه کرده‌اند. منظور از آن نقطه ما بین دو سر یک طیف است که یک سر آن را تغییر رفتار و سر دیگر را فروپاشی نظام سیاسی تشکیل می‌دهد. لذا جنگ نرم هدفی را دنبال می‌کند که معادل تغییر سیاسی به مفهوم جامعه‌شناسی سیاسی، یعنی تغییر ترتیبات قدرتی حاکم بر جامعه است. منتهی در عین شباهت‌ها، تفاوت‌هایی با انقلاب‌ها، آشوب‌ها، شورش‌ها و توطئه‌های سازمان‌یافته(کودتاها) دارد. سر دیگر طیف تغییر سیاسی، اعمال نفوذ و تغییر یا تعدیل رفتار حکومت به آن معنایی است که در ادبیات روابط بین‌الملل می‌آید. در این معنا، جنگ نرم در شمار تلاش یک دولت برای اعمال نفوذ در رفتار یا مداخله در امور داخلی دولت‌های حریف به شمار می‌آید. 
برخی نیز اهداف جنگ نرم را به اهداف کلی و غایی و اهداف واسطه‌ای یا میان‌برد تقسیم کرده‌اند. اهداف غایی به سه دسته اصلی: ۱ـ براندازی نرم، ۲ـ فروپاشی نظام سیاسی و ۳ـ استحاله در حاکمیت تقسیم می‌شود و اهداف واسطه‌ای به منزله زمینه‌سازی برای دستیابی به اهداف غایی، شامل محورهای اصلی مانند: گفتمان‌سازی، مرجع‌سازی، تغییر الگوی مصرف، نخبه‌سازی مصنوعی و سلطه اطلاعاتی می‌گردد. (عبداله خانی، 1388 :60 ـ 59) رهبر معظم انقلاب در این‌باره فرموده‌اند؛ «آنها(دشمنان) می‌گویند نقشه باید این باشد که ما بتوانیم از درون، ملت ایران را استحاله کنیم؛ آنها دنبال این هستند. (23/8/1382) 
 دسته سوم از نویسندگان هدف جنگ نرم را مانند جنگ‌های کلاسیک غلبه بر دولت‌ها، گروه‌های اجتماعی و هویت‌های متفاوت رقیب دانسته، منتهی ابزار و الگوهای بهره‌گیری از آن برای تأثیرگذاری بر محیط را متفاوت می‌دانند. هدف جنگ نرم سازماندهی فرایندهای بی‌تعادلی امنیتی از راه باورسازی زمینه‌های اجتماعی و تضاد بین نیروها و گروه‌های سیاسی است. ظهور و گسترش جنگ نرم به افزایش تضاد در ساختار سیاسی منجر می‌‌شود. به طور خلاصه هدف جنگ نرم را باید تغییر در ادراک گروه‌های اجتماعی در راستای دگرگونی‌های سیاسی و ساختاری دانست. (متقی، 1389: 120 ـ  118) 
مرجع جنگ نرم مجموعه‌ای از ذهنیت‌ها و رفتارهای منابع انسانی حریف است که با فروپاشی آن می‌توان به غایی‌ترین علت جنگ، یعنی فروپاشی و براندازی نرم حکومت دست یافت.


 در شماره‌ گذشته صلاحیت‌های علمی و اخلاقی برای تصدی جایگاه رهبری جامعه اسلامی از منظر اندیشمند دوره صفویه مرحوم فاضل اصفهانی معروف به هندی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفت. پس از تعیین ملاک‌ها، شرایط و صفات رهبری در مقام مفهوم و معنا، آنچه ذهن مسلمانان را همواره به خود مشغول کرده چگونگی تعیین مصداق رهبری برای عهده‌داری زعامت جامعه اسلامی بوده است. مسلمانان از صدر اسلام درباره چگونگی تعیین رهبری و تشکیل دولت به بحث و گفت‌وگو پرداخته و نظریه‌های مختلفی در این باره ارائه داده‌اند. بنابراین، به تعبیر فاضل هندی گروهی از مسلمانان معتقد بودند که: «در باب امامت هیچ امامی وحی نازل نشده، بلکه هر که جمیع امت اجماع و اتفاق کنند بر امامت او، آن شخص امام خواهد بود.»(۱) این گروه از مسلمانان بر این اساس «امامت را از جانب الله نمی‌دانند و آن را منوط به رأی و اجتهاد عباد و یا رضایت و بیعت جمیع اهل حل و عقد مسلمین یا بعضی از ایشان می‌دانند.» (۲)
در برابر گروه فوق که بیشتر مسلمانان اهل سنت را شامل می‌شود، گروهی دیگر از مسلمانان (شیعه) معتقد بودند که رهبری و امامت از جانب خدا و رسول و به نصّ از سوی ایشان تعیین می‌گردد و لذا این گروه به تعبیر فاضل هندی: «خود را شریک خدا و رسول نکرده‌اند در تعیین امام و مقتدا، بلکه تفویض امر امامت به خدا کرده‌اند.»(۳)
فاضل هندی پس از نقل و نقد نظریه‌های این دو گروه درباره چگونگی تعیین رهبری جامعه اسلامی، به تبیین نظر خود پرداخته و معتقد است که تنها راه تعیین رهبری در جامعه اسلامی، نصب و نصّ از سوی خدا و رسول و ائمه معصوم(ع) می‌باشد و نمی‌توان تعیین رهبر و امام را به اجماع یا رضایت و یا بیعت مردم منوط دانست؛ زیرا امامت و رهبری تنها پادشاهی نیست که فی‌الجمله علم او به سیاست ملکی کافی باشد، اگر چه معلوم‌الصدق و معصوم نبوده و عالم به مسائل دینیه نباشد، بلکه امام رئیس و مقتدای دینی و ملکی مردم است و باید که معلوم‌الصدق و معصوم از خطا و زلل و نسیان باشد و «معلوم‌الصدق بودن او متصور نمی‌شود الّّا به نص‌الهی و نص‌الهی معلوم نمی‌شود الّا به اخبار نبی یا امامی دیگر گه چنان باشد تا منتهی شود به نبی. پس لازم است در جمیع اعصار وجود امامی منصوب من الله؛ منصوص علی امامته من‌الله ـ تعالی شانه‌ـ اگر در زمانی چنین امامی نبوده باشد تکلیف ساقط می‌شود.» (۴)
مرحوم فاضل هندی با توجه به زمانه و زمینه‌های فرهنگی ـ اجتماعی عصر زیستش با این مبنا نظریه‌ کسانی را که امامت و رهبری را از فروع دین دانسته و در نتیجه، تعیین آن را به رأی و اجتهاد مردم یا رضایت و بیعت جمعی اهل حل و عقد منوط کرده‌اند، مورد انتقاد قرار می‌دهد و این‌گونه استدلال می‌کند که: اولاً «چه دلیل است بر حجت اجماع و عدم جواز نقض آن» اگر می‌گویید که وارد شده که «لا تجتمع امتی علی‌الخطا» می‌گوییم که بر تقدیر تسلیم اگر بر کسی معلوم نباشد که این قول نبی است و خبر نزد او ثابت نشود و نقض اجماع کند چه تقصیر داشته است؟
ثانیاً، ما می‌گوییم «اجماع بر امامت معنا ندارد. الا اجماع بر امامت من عندالله، اما اینکه اتفاق کنند بر احدی به‌رأی خود که او امام است و واجب‌الاطاعه در آنچه رأی او اقتضا کند، پس معنا ندارد الا وقتی که ایشان اعتقاد عصمت او داشته باشند از معاصی و سهو و نسیان و خطا از جهت آنکه هرگاه احتمال خطا و عصیان رود، پس چون متصور می‌شود که اهل اسلام اتفاق کنند بر اطاعت او در آنچه گوید و ابتاع او در اقوال و افعال، هر چند که مخالف امر الهی باشد، بلکه این منافی اسلام است.» (۵)
ثالثاً، هرگاه امامت منوط به اجماع باشد، احدی امام نمی‌شود مگر اینکه همه اجماع کنند. اما گاهی سال‌ها طول می‌کشد که اجماع بر امامت احدی صورت گیرد. در این مدت که امت امامی ندارد مطابق با دستورات اسلامی مقبول نیست و اگر کسی در زمانی که امامش را نمی‌شناسد بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است. 
* پی‌نوشت‌ها در دفتر هفته‌نامه موجود است.


ثبات سیاسی را می‌توان از نظر لغوی و اصطلاحی مورد بررسی قرار داد. در فرهنگ‎نامه‎های فارسی از ثبات سیاسی سه تلفظ لغوی موجود است. تلفظ اول، «ث» را ضمه داده و «ثُبات» را دردی دانسته که آدمی را از حرکت باز می‎دارد. تلفظ دوم «ث» را فتحه داده و «ثَبات» را بر جای ماندن، قرار گرفتن، دوام یافتن، پایدار ماندن، پابرجای، استقرار، ثبوت، پایداری، استواری، بقا، پابرجایی، پافشاری و ایستادن معنا کرده است و تلفظ سوم «ث» را کسره داده و «ثِبات» را به معنای بند برقع و تسمه دانسته است. (دهخدا، 1377، ج8، ص 7251). البته، دهخدا ثبات را به معنای سکون نیز به کار برده و چنان که مشاهده می‎شود تمام معانی صورت گرفته از ثبات براساس درونمایة ماندن شکل گرفته است. 
بنابراین، ثبات از حیث لغوی دارای دو معناست: اول، ثبات به معنای سکون، این نوع ثبات در بعد سیاسی به معنای ثبات اقتدارگرایانه یا گورستانی است. دوم، ثبات به معنای ماندن یا دوام یافتن در عین بی‎سکونی و تحرک که این نوع ثبات در بعد سیاسی به معنای ثبات سیاسی پویا یا دموکراتیک است. 
اما ثبات سیاسی از نظر اصطلاحی قدمتی حدود نیم قرن دارد و به دو صورت تعریف شده است. برخی صاحب‌نظران کانون توجه خود را موضوعی خاص قرار داده و به تعریف ثبات سیاسی به صورت فرعی، در پرتو آن و با هدف کمک به پردازش موضوع اصلی پژوهش پرداخته‎اند. برخی نیز با هدف تولید ادبیاتی در حوزه ثبات یا بی‎ثباتی سیاسی کانون توجه خود را مشکل ثبات یا بی‎ثباتی سیاسی قرار داده و به طور خاص به تعریف آن مبادرت کرده‎اند. 
«دانیل لرنر» در لابه‌لای مطالعات موضوعی که از چهار کشور خاورمیانه‎ای ایران، ترکیه، سوریه و لبنان به شیوه پیمایش میدانی و با هدف تبیین عینی میزان تأثیرگذاری گسترش ارتباطات و به دنبال آن انقلاب ارتباطات بر پیشبرد نوسازی و تجدد غربی در خاورمیانه صورت داده، در تعریف ثبات سیاسی و بی‎ثباتی سیاسی معتقد است؛ ثبات سیاسی عبارت از حالتی است که در آن بین سه گروه از نخبگان (سنتی، انتقالی و مدرن) در زمینه‎های مختلف تعادل نسبی حاصل از عدم فاصله جدی برقرار باشد و هرگاه این تعادل در اثر افزایش فاصله بر هم زده شود، بی‎ثباتی سیاسی دامنگیر جامعه خواهد شد. در این حالت عمده‎ترین وظیفه نظام سیاسی حفظ این تعادل بین نخبگی است که می‎تواند نوسازی جامعه را بدون گسست‎های خشن در سیاست‎گذاری و اجرا به پیش برد.
 اما «دانکوارت روستو» ثبات سیاسی را با عنایت به مشروعیت سیاسی تعریف کرده و افرادی که بحران مشروعیت را بررسی کرده‎اند، بدان استناد جسته‎اند. بر اساس فرمول روستو، ثبات سیاسی حاصل مشروعیت شخصی حاکمان به علاوه مشروعیت نهادهاست.
«مِلوین بِست» ثبات سیاسی را در حوزه روابط بین‎الملل و با عنایت به مفهوم تعادل، چنین تعریف می‎کند: «موقعیت یا شرایط باثبات بودن، مانند مقاومت در برابر تغییر، انفکاک یا سرنگونی ناگهانی.» به نظر بِست بهترین شکل ثبات همان نوع طبیعی آن است که در آن بین نیازها و چیزهای در دسترس تعادل برقرار است.