به سال 1333 شمسي در روستاي کوچک «دره گرگ» از توابع شهرستان «بروجرد» در خانواده مؤمن و مستضعف فرزندي ديده به جهان گشود که او را «محمد» نام نهادند. شش ساله بود که پدرش را از دست داد. پس از مرگ پدر و به دلیل وخامت وضعيت مادي خانواده، مادر رنجديده، محمد و پنج فرزند ديگرش را با خود به تهران آورد و محله فقیرنشين «مولوي» مقر خانواده بروجردي شد.
چهارده ساله بود که با شرکت در کلاسهاي آموزش قرآن و معارف اسلامي به دنياي پر تب و تاب مبارزه قدم گذاشت. پس از چندي با تشکيلات مکتبي «هيئتهاي مؤتلفه اسلامي» مرتبط شد و ضمن شرکت در جلسات نيمهمخفي سياسي- عقيدتي، که به همت شهيد بزرگوار «حاجمهدي عراقي» تشکيل ميشد سطح بينش مکتبي و دانش مبارزاتي خود را ارتقا داد. در سال1350 ازدواج کرد و يک سال بعد به خدمت نظام وظيفه فراخوانده شد.
وي در اين دوران فعاليت سياسي خود را به طور جدی آغاز کرد و به همراه جمعي از دوستانش گروه توحيدي صف را تشکيل داد و در مقام مسئول در طرحريزي برخی برنامههای آن مشارکت داشت. از اقدامات نظامي اين گروه ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
1- خلع سلاح پاسگاه مامازن: در سال 1355 گروه توحيدي صف وارد فاز مبارزات مسلحانه ميشود و تصميم ميگيرد با مسلح كردن گروه و تهيه سلاح، اقداماتي را عليه رژيم انجام دهد؛ از این رو لذا طرح خلع سلاح پاسگاه مامازن در دستور كار گروه قرار ميگيرد. اين عمليات كه احمد ترشيجي آن را طراحي کرده بود، با موفقيت انجام میشود و سه قبضه ژ3، سه مسلسل، سه قبضه يوزي و چند كلت كمري به دست ميآيد.
2- انفجار ساختمان كاخ جوانان: اين مكان از مراكز فسادي بود كه هدف ترويج فساد و فحشا و آلوده کردن جوانان تأسيس شده بود. محمد شقاقي به همراه يكي ديگر از اعضاي گروه مأمور ميشوند تا با نارنجك دستي انفجاري را در اين محل صورت دهند. ايشان تصميم ميگيرند موتورخانه آنجا را منفجر كنند تا ضمن انجام موفق عمليات، به افراد بيگناه نيز آسيبی نرسد. اين اقدام در 15 خرداد سال 56 صورت گرفته است.
3- انفجار دكل برق فشار قوي: عمليات اين گونه طراحي ميشود كه مصطفي تحيري روی در كار با مواد منفجره متبحر بود، در سياهي شب و با بهكارگيري چهار بمب دستساز، دكل برق فشار قوي در محله فرحآباد شوش را كه تأمينكننده قسمتي از برق تهران بود، منفجر کند. اين عمليات كه ميتوانست تأثير زيادي بر روحيه مردمي و تضعيف رژيم پهلوي داشته باشد، همزمان با چندين عمليات دیگر با موفقيت به انجام رسيد.
4- انفجار هتل خانسالار: هتل خانسالار بالاتر از ميدان آرژانتين، نرسيده به ساختمان تلويزيون بود كه به محلي براي تفريح و عيش و نوش آمريكاييها تبديل شده بود. در روز 22 مرداد ماه 1357 مصطفي تحيري و عباسعلي احمدي مأموريت يافتند تا «خانسالار» را با بمبي دستساز كه در ساكي جاسازي شده بود، به آتش بكشند. اين عمليات كه براي اجراي آن زمان زيادي صرف شده بود، سرانجام با به هلاكت رسيدن 70 نفر به پايان رسيد.
5- انفجار هليكوپتر شنوك در آسمان شهر اصفهان: برنامه ديگر گروه به منظور ايجاد ناامني براي مستشاران آمريكايي، طرح انفجار هليكوپتر حامل آمريكاييها بود. بر اساس این طرح، كاركنان هوانيروز بمب را به داخل هليكوپتر منتقل ميکنند و 15 دقيقه پس از سوار شدن مستشاران آمريكايي، هليكوپتر بر فراز آسمان شهر اصفهان منفجر ميشود؛ به این ترتیب همه افراد آن به هلاكت میرسند و لاشه هليكوپتر در حوالي شهر به زمين ميافتد.
6- حمله به مينيبوس حامل مستشاران آمريكايي: اين عمليات را مصطفي تحيري به همراه حسين شكوري در سال 1357 اجرا کردند که بر اثر آن هفت نفر از آمريکاييهاي سوار بر مينيبوس به هلاکت ميرسند.
7- طرح حفاظت از حضرت امام(ره): با فرار شاه در 26 دي ماه 1357 و طرح موضوع بازگشت امام به کشور، مسئله حفظ جان امام و اينکه چه کساني و چه گروهي اين وظيفه خطير را برعهده بگیرند، در کميته استقبال از امام مطرح شد. در اين وضعیت، گروه توحيدي صف براي انجام اين مهم اعلام آمادگي كرد. طرح حفاظت از حضرت امام نيز پس از تلاش شبانهروزي شوراي مركزي گروه صف تنظيم و به شهيد بهشتي ارائه شد. اين طرح در ميان طرحهاي ديگر مورد تأیيد شوراي انقلاب قرار گرفت و گروه توحيدي صف وظيفه خطير مراقبت از حضرت امام(ره) را عهدهدار شد.
بروجردي بعد از شکلگيري سازمان مجاهدين انقلاب به عضویت شوراي مرکزي آن درآمد. وي در شکلگيري سپاه نيز نقش مؤثري داشت و تا سطح فرمانده سپاه پيش رفت؛ ولي حاضر به پذيرش آن نشد. در سال 1358 به کردستان رفت و به همراه همرزمانش در آنجا سازمان «پيشمرگان کرد مسلمان» را راهاندازي کرد که نقش کليدي در مهار فتنه کردستان داشت؛ در همين مقطع بود که از جانب مردم مسلمان کرد منطقه «مسيح کردستان» لقب گرفت. او در اين دوران فرمانده قرارگاه حمزه سيدالشهدا(ع) بود و وظیفه تأمین امنيت سراسري منطقه غرب کشور را به عهده داشت.
محمد بروجردي براي هميشه در کردستان ماند تا اينکه پس از سالها مجاهدت در اول خرداد 1362، در حالي كه با عدهاي ديگر از همرزمانش در مسير جاده مهاباد- نقده حركت ميكردند، بر اثر انفجار مين به آرزوي ديرينهاش رسيد و به فیض عظيم شهادت نائل آمد.