محمدصادق کوشکی گفت: مهم‌ترین پیامد مدل توسعه لیبرالی، تعمیق بحران هویت در جوان امروز ایران بوده است؛ انسان امروز ایرانی که از اواخر دوران قاجار و در دوران پهلوی گرفتار بحران هویت شد؛ بعد از پیروزی انقلاب، این بحران هویت در او شدت گرفت، تعمیق یافت و سبب شد که بخشی از جامعه ما رسماً به سمت سکولاریسم بروند. شاهد مثال این موضوع طبقه متوسط جدید شهری است که انگاره‌ها، الگوها و جهت‌گیری‌های آنها هیچ نسبتی با انقلاب اسلامی ندارد. 


جریان‌شناسی فکری ـ فرهنگی ایران معاصر ـ 61
 جعفر ساسان‌- داوود عسگری/ 
 در شماره پیش، به منظور بررسی مبانی معرفت‌شناسی فرقه ضاله بهائیت و فهم و ادراک بهتر مطلب، مقایسه‌ای بین مبانی معرفت‌شناسی جریان عقلانیت اسلامی با بهائیت انجام شد که در این نوشته آن بحث را ادامه می‌دهیم. همان‌طور که گفته شد، معرفت‌شناسی جریان عقلانیت اسلامی بر چهار ابزار حواس، عقل، شهود (مکاشفه) و الهام تأکید می‌کند. در شماره پیش ابزار حواس بررسی شد و در این شماره، دیگر ابزارها بررسی می‌شود.
ـ عقل: عقل در جایگاه ابزار معرفت، به معنای نیروی ویژه‌ای است که اساسی‌ترین کار آن، درک مفاهیم کلی است و در مقابل حواس قرار دارد که به امور جزئی (شخصی) می‌پردازد. شهید مطهری درباره اهمیت نقش عقل در شناخت می‌گوید، افزون بر حواس، انسان به یك امر یا امور دیگرى نیاز دارد. به عبارتی، انسان براى شناختن، به نوعى نیازمند تجزیه و تحلیل است که این امر وظیفه عقل است. تجزیه و تحلیل‏هاى عقلى، به معنای دسته‏بندى كردن اشیا در بخش‏هاى مختلف است که این كار به اصطلاح با تجزیه صورت مى‏گیرد؛ همچنین کارهای تحلیلی و تركیب كردن به شكل خاص به عهده منطق است.(1)
بنابراین، عقل در اندیشۀ اسلامی، از جایگاهی محوری برخوردار است.
‌ـ شهود یا مکاشفه: یکی دیگر از ابزارهای معرفت انسان، شهود یا مکاشفه است. معنای شهود یا مکاشفه این است که واقعیت را بدون واسطه، آن ‌گونه که هست بیابیم. انسان از راه شهود یا مکاشفه می‌تواند به معرفت‌های بسیاری دست یابد. به این نکته باید توجه داشت که بسیاری از معرفت‌های شهودی و عرفانی، به طور عادی برای همۀ انسان‌ها فراهم نیستند و به مقدماتی نیاز دارند؛ اما برخی معرفت‌های شهودی برای همگان فراهم‌ هستند؛ مانند معرفت به خود، معرفت به قوای خود و معرفت به حالات نفسانی.(2)
ـ وحی و الهام: وحی و الهام، از مهم‌ترین ابزاهای معرفت‌ به شمار می‌آیند. تفاوت اساسی وحی و الهام با ابزارهای دیگر در این است که انسان‌های عادی قادر نیستند از این ابزار استفاده کنند؛ زیرا وحی، مختص پیامبران است و الهام، مخصوص امامان معصوم(ع). کنار هم آمدن وحی و الهام با یکدیگر در این است که وحی، حقیقت القا شده از سوی فرشته وحی بر پیامبر(ص) است و خطا و اشتباه در آن راه ندارد؛ پس الهام نیز با اینکه تفاوت‌هایی جزئی با وحی دارد، از اعتبار بالایی برخوردار است.(3)
وحی از اساسی‌ترین ابزارهای معرفت است و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی‏ إِلَیهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إن كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ». (نحل/ 43)
بنابراین، اسلام ناب، «حواس»، «عقل»، «شهود و مکاشفه» و «وحی و الهام» را از ابزارهای شناخت می‌داند؛ ولی بهائیت آنها را نفی کرده است که همین موضوع بدعت در دین یکی از دلایلی است که فتنه بودن بهائیت را اثبات می‌کند. 

هستی‌شناسی
هستی‌شناسی بر سه اصل توحید، معاد و نبوت (هدایت) متكی است. بر اساس این، جهان هستی مخلوق خدای یگانه بوده و خداوند صاحب صفاتی از جمله «خالقیت» و «ربوبیت» است. مالك هستی، خداوند متعال است و هم اوست كه حق قانون‌گذاری برای جهان را دارد. بنابراین، همه انسان‌ها بندگان او هستند و باید در مسیر عبادت، پرستش و اطاعت از او گام بردارند. «فطرت» فصل مشترك همه بندگان است و آنان در «مبدأ و معاد» یکسانند.
1ـ الوهیت
این اصول سه‌گانه، در آیین بهائیت، مطابق با خواست رهبران تأویل و انکار می‌شود. 
رهبران بهائیت ادعای خدایی دارند و برخی بهائیان به گفته‌های آنان استناد می‌کنند و می‌گویند: «بهاءالله به مرتبه الوهیت رسیده است.»‌ از جمله این استنادات می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
1ـ1ـ اظهارات علی‌محمد باب مبنی بر الوهیت خود: او که از بابیت امام زمان(عج) شروع کرده و به قائمیت رسیده بود، در نهایت ادعای الوهیت کرد. وی در كتاب بیان‌، که آن را ناسخ‌ قرآن‌ معرفی كرده است،(4) می‌نویسد: «انّ البیان میزان من عندالله الی یوم من یظهره‌الله من اتبعه نور و من ینحرف عنه النار»؛(5) همانا بیان، ترازویی از نزد خداست تا روز ظهور «من یظهره ‌الله.» برای کسی که از آن پیروی کند، نور و برای کسی که از آن منحرف شود، آتش است.
وی در نامه‌ای به یحیی صبح ازل نیز می‌نویسد: «هذا کتاب من‌الله الحی القیوم الی‌الله الحی القیوم قل کل من‌الله یبدون قل کل الی‌الله یعودون»؛(6) یعنی این نوشته از خدای زنده قیوم به خدای زنده قیوم است. بگو همه چیز از خدا آغاز می‌شود و همه چیز به سوی خدا برمی‌گردد.
2ـ1ـ ادعاهای متعدد میرزا حسین‌علی درباره الوهیت: «اسمع ما یوحی من شطر البلاء علی بقعه المحنه و الابتلاء من سدره القضاء انه لا اله الّا انا المسجون الفرید»؛(7) بشنو آنچه را که وحی می‌شود از مصدر بَلا بر زمین غم و اندوه، از سدره قضا بر ما، به‌ اینکه نیست خدایی جز من زندانی یکتا. همچنین «کذلک امر ربک اذ کان مسجوناً فی أخرب البلاد»؛(8) این طور امر کرد پروردگارت، زمانی که در خراب‌ترین شهرها زندانی بود و «ینادی المنادی بین الارض و السماء، السجن‌لله المقتدر العزیز الفرید»؛ ندا می‌کند نداکننده بین زمین و آسمان، زندان از برای خدای توانای عزیز یکتاست. همچنین «ان فی استقرار جمال القدم علی العرش الاعظم فی سجن عکا لآیات لأولی النّها»؛ استقرار جمال قدم (میرزا حسین‌علی) بر عرش اعظم در زندان عکا، برای صاحبان عقل و خرد نشانه است و «انّ الذی خلق العالم لنفسه منعوه آن ینظر إلی أحد من أحبّائه»؛(9) آن کس که جهان را برای خودش خلق کرد، او را منع می‌کنند که حتی به یکی از دوستانش نظر افکند .
بهاءالله در پاسخ به این پرسش که چرا برخی مواقع می‌گویی‌ «ای خدا!» و در برخی نوشته‌های خود، از او استمداد می‌طلبی، در حالی که خودت ادعای خدایی می‌کنی، گفته است: «یدعو ظاهری باطنی و باطنی ظاهری لیست فی الملک سوای و لکن الناس فی غفله مبین»؛(10) باطن من ظاهر مرا می‌خواند و ظاهرم باطنم را. در جهان معبودی غیر از من نیست؛ لیکن مردم در غفلت آشکارند. وی در جایی دیگر می‌گوید: «قل لایری فی هیکلی إلّا هیکل‌الله و لا فی جمالی الّا جماله و لا فی کینونتی الّا کینونته و لا فی ذاتی الّا ذاته و لا فی حرکتی الّا حرکته و لا فی سکوتی الّا سکوته و لا فی قلمی الّا قلمه العزیز المحمود»؛(11) بگو در هیکل و جمال و کینونت و ذات و حرکت و سکون و قلم من، دیده نمی‌شود مگر هیکل و جمال و کینونت و ذات و حرکت و سکون و قلم خداوند.
در لوح یوم تولد میرزا حسین‌علی بها چنین آمده است: «فیا حبّذا من فجر الذی فیه استوی جمال القدم علی عرش اسمه الاعظم العظیم و فیه ولد من لم یلد و لم یولد»؛(12) ‌ای آفرین بر سپیده‌دمی که جمال قدیم که نام او اعظم عظیم است، بر عرش مستقر شد و در آن سپیده‌دم زاده شد کسی که نمی‌زاید و زاییده نمی‌شود.
در فرازهای ادعیه میرزا حسین‌علی بها آمده است: «و أخبرتهم بلسان مظهر نفسک و مطلع أحدیتک أنه ینطق فی کل شیء بأننّی أنا الله لا اله إلاّ أنا آن یا خلقی ایای فانظرون و جعلت هذه الکلمه ذکری بین عبادک و‌ آیه عزّی فی مملکتک»؛(13) و خبر داده بودی به زبان کسی که مظهر نفس و مَطلع احدیت توست، اینکه اظهار خواهد کرد در برابر همه اشیا که من خداوندم و به جز من خدایی نیست. ‌ای مخلوق من، به سوی من ناظر باشید. پس این جمله را ذکر من قرار دادی در میان بندگان خود و نشانه عزت من شد در روی مملکت خودت. 

اندیشه سیاسی مسلمانان ـ 38۶
 فتح الله پریشان/ در مطلب گذشته بر این نکته تأکید شد که سلوک و رفتار سیاسی علمای شیعه با شاهان و سلاطین بر اساس انگیزه‌های دینی بوده است، نه به دلیل مسائل مادی و دنیایی. در واقع، اهداف علما، از جمله میرزای قمی از ارتباط با سلاطین حفظ یک حاکم شیعی، جایگزین نشدن ظالمی دیگر، جلوگیری از هرج‌ومرج، و نفوذ فرقه‌ها و افکار انحرافی در سلاطین و در نتیجه جلوگیری از تضعیف مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) بوده است. علمای شیعه با وجود ارتباط با حکّام و سلاطین، استقلال خود را نیز حفظ کرده و ارتباط با آنها به صدور فتوا یا حکمی منجر نشد که مبتنی بر میل و خواسته شاهان باشد. آنچه در ادامه می‌آید، بررسی نمونه‌هایی از رفتار سیاسی علمای شیعه با سلاطین و حکّام است. 
۱ـ برخی از مصادیق و موارد ارتباط، وجوب عقلی و شرعی داشته است؛ برای نمونه در زمان فتحعلی شاه قاجار یکی از مسیحیان کتابی در ردّ اسلام نگاشت و برای شاه کشور مسلمان و شیعه فرستاد. شاه از علمای بزرگ معاصر خود خواست که به شبهات او پاسخ دهند. مسلماً در این قبیل موارد واجب است عالمان بیدار به شاه پاسخ مثبت دهند؛ از این رو کتاب‌های متعددی در پاسخ او به قلم دانشمندانی، چون ملاعلی نوری، حاج‌آقا رضا همدانی، میرزای قمی و حاج ملااحمد نراقی نگاشته شد.(1) 
۲ـ در طول تاریخ مشاهده می‌شود در موارد متعددی که از سوی شاهان و حکّام درخواست رساله یا کتابی در برخی موضوعات اسلامی شده، از جانب علما پاسخ داده شده است. رسول جعفریان در مقاله‌ای از بیش از صد کتاب و رساله، که به نام یکی از شاهان صفوی نگاشته شده، نام برده و در مقدمه آن نوشته‌ است: «گزیده‌ای از کتاب‌هایی را که به نام شاه ‌سلطان‌حسین صفوی نگارش یافته و بسیاری از آنها به درخواست خود او بوده، ارائه می‌دهیم. بیشتر این کتاب‌ها آثار مذهبی و به ویژه روایی است.» (2)
۳ـ از مرحوم میرزای قمی دو نامه در دست است که «ارشادنامه» خوانده شده است؛ یکی به آقا محمدخان قاجار که در پنجاه سالگی نوشته و دیگری به فتحعلی شاه قاجار که در هشتاد سالگی نوشته شده است. احتمال اینکه در این سی سال نامه‌های متعددی به شاه نوشته باشد، منتفی نیست(۳)؛ امّا نامه‌هایی که شناخته شده و نسخه خطی آنها در کتابخانه‌ها موجود است، همین دو نامه می‌باشد. با نگاه به محتوای ارشادنامه انگیزه نگارش نامه و نحوه سلوک علمای دین با پادشاهان بیشتر مشخص می‌شود.  
الف ـ انگیزه نگارش نامه شکایت مردم از ظلم و ستم دستگاه حکومتی است و مرحوم میرزای قمی پس از تفکر بسیار چاره را منحصر در عرض حال به شاه دانسته است. (4) 
ب ـ با اینکه ادب مکاتبه در این نامه رعایت شده، در عین حال مرحوم میرزا ظاهراً برای اینکه از این نامه هیچ‌گونه اظهار مخالفتی با شاه برداشت نشود، در بخش اول نامه این طور نوشته است: «اگر در طریقه محاورات و طی مکالمات این قاصر خلاف تعارف آداب ملوک به عمل آید، باعث انزجار خاطر دریا مفاطر نگردد.» (5)
ج ـ در ادامه نامه آمده است: «این پوزش‌طلبی نه به دلیل آن است که می‌ترسم مورد بی‌اعتنایی و کم التفاتی شاه شوم، بلکه از آن رو است که می‌ترسم نامه‌ام را از اثر بیندازد و به هدفی که دارم، یعنی رفع ستم از مردم نرسم.» (6)
د ـ همچنین به منظور فراهم کردن زمینه تأثیرگذاری نامه، نوشته است: «این نامه نه از باب پند دانا به نادان و نیز نه از باب راهنمایی شخص سرگردان است، بلکه از باب مباحثه و مشاوره دو نفر داناست، بدون اینکه خود را دانا یا مرجع بخوانم.» (7)
ه ـ در همین بخش از نامه آمده است: «این حقیر را در این کلمات جلب نفع دنیوی مطلقاً منظور نیست و نگارش این نامه از همه اغراض فانیه خالی است، زیرا تا چنین نباشد تأثیرگذار نخواهد بود.» (8)
و ـ آنگاه مرحوم میرزای قمی با شجاعت و صراحت تمام، به بیان اموری می‌پردازد که می‌تواند در ذهن شاه جاهل بهانه جواز ستمگری و استبداد باشد و یکی‌یکی آنها را توضیح می‌دهد تا بهانه‌ها از شاه گرفته و شاید متنبّه شود. 
از اشتباهات عمدی یا سهوی شاهان مسلمان این بود که چون شنیده بودند از شاه به «ظل‌الله» تعبیر شده، خیال می‌کردند هر کاری را می‌توانند انجام دهند و مسئولیتی در مقابل خدا و خلق خدا ندارند، البته درباره حدیث «السلطان ظلّ‌الله فی‌الارض» که در برخی کتاب‌های حدیثی اهل تسنن و نیز در برخی از آثار روایی شیعه صرف نظر از اینکه سند قابل اعتمادی دارد یا نه، آمده است (9) باید گفت، قبول و عدم قبول این تعبیر، به برداشت صحیح یا غلط از آن بستگی دارد؛ یعنی اگر درست معنا شود، مقبول و اگر برداشت نادرست از آن شود، غیر مقبول است. مرحوم میرزای قمی در ارشادنامه خود سه معنای صحیح برای این عبارت یاد کرده است تا ذهن شاه را از آن برداشت غلط منصرف کرده و به شاه گوشزد کند که در کارهایی که انجام می‌دهد در برابر خدای متعال مسئول است و به عبارت دیگر، این تعبیر برای شاه تکلیف‌آور است، نه اینکه او را یله و رها کند.
* پي‌نوشت‌ها در دفتر هفته‌نامه موجود است. 

 شهاب زمانی/ با راه‌اندازی سامانه سهام عدالت از سوی دولت در روزهای اخیر، برای مشاهده وضعیت سهام و صورتحساب مردم، علاوه بر بازتاب‌ها و انتقاداتی که در رسانه‌ها و در بین مردم در سررسید ده سالگی واگذاری سهام عدالت داشت، واژگان و مفاهیم جدیدی نیز تولید شد که ارائه تعریف برای آنها لازم است. از جمله این واژگان که این روزها زیاد از آن استفاده می‌شود، سبد سهام یا «پرتفوی» است.
سبد سهام یا پُرتفُوی (به فرانسوی Portefeuille) ترکیبی مناسب از سهام یا سایر دارایی‌ها است که یک سرمایه‌گذار آنها را خریداری کرده است. هدف از تشکیل سبد سهام، تقسیم کردن ریسک سرمایه‌گذاری بین چند سهم است؛ به این ترتیب، سود یک سهم می‌تواند ضرر سهام دیگر را جبران کند. یک ضرب‌المثل معروف می‌گوید: «همه تخم‌مرغ‌ها را در یک سبد نگذارید»؛ چرا که ریسک شکستن سبد، سبب از بین رفتن همه تخم‌مرغ‌ها خواهد شد. 
به ارزش مالی و نقدی پرتفوی هر شخص حقیقی یا حقوقی، ارزش پرتفوی گویند. برای قیمت‌گذاری شرکت‌های سرمایه‌گذاری پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار، مهم‌ترین عامل ارزش پرتفوی این شرکت‌هاست. پرتفوی به منظور کاهش ریسک و به صورتی انتخاب می‌شود تا در شرایط عادی احتمال کاهش بازده همه دارایی‌ها (شامل سهام‌های خریداری شده) نزدیک به صفر باشد. 
به طور کلی از آنجا که با افزایش تعداد سهام در سبد سرمایه‌گذاری، ریسک مجموعه کاهش می‌یابد، سرمایه‌گذاری در مجموعه‌ای از اوراق بهادار یا پرتفوی، بسیار کارآمدتر از سرمایه‌گذاری در یک سهم است. علت کاهش ریسک، تأثیرات مختلفی است که شرکت‌های سرمایه‌پذیر از شرایط متفاوت اقتصادی سیاسی و اجتماعی می‌پذیرند، برای نمونه وقوع جنگ می‌تواند برای دو یا چند شرکت نتایج متضادی در بر داشته باشد. فرض کنید سهام دو شرکت تولیدکننده دارو و پتروشیمی در سبد سهام شما باشد؛ در صورت ایجاد ناامنی در منطقه و درگیری شدید تقاضا برای دارو افزایش یافته و امکان صادرات محصولات پتروشیمی کاهش خواهند داشت. 
بازده سرمایه‌گذاری در پرتفوی، معادل بازده متوسط آن پرتفوی خواهد بود؛ اما ریسک پرتفوی در غالب موارد کمتر از متوسط ریسک سهام داخل سبد می‌باشد. اگر سهام موجود در سبد متعلق به شرکت‌هایی باشد، که کالاها یا خدمات آنها جانشین یکدیگر هستند، ریسک تا حدود زیادی کاهش می‌یابد، زیرا در صورت بروز هرگونه عامل ریسک‌زا و کاهش بازده یکی از سهام، تقاضا برای کالاهای جانشین افزایش یافته، بازده اضافی حاصل از آن بازده از دست رفته شرکت اول را جبران می‌کند. 
 برخلاف بازده مجموعه، ریسک الزاماً میانگین موزون اجزای تشکیل‌دهنده مجموعه نیست؛ بلکه با توجه به ارتباط بین سهام از نظر تأثیرپذیری و ارائه واکنش مشابه یا مخالف، در برابر وقایع ایجادکننده ریسک، می‌تواند کمتر از این میانگین بوده و حتی حذف شود؛ لذا محاسبه همسویی و شدت آن سهام، بین دیگر سهام، از اهمیت ویژه‌ای برای تعیین ریسک برخوردار است. 


تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی ـ قسمت چهل‌ونهم
  دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ انتخابات یکی از نمادهای اصلی مردم‌سالاری در جهان امروز است و تجلی مقبولیت و مشروعیت نظام‌های سیاسی به شمار می‌آید و نقش تعیین‌کننده‌ای در جابه‌جایی قدرت و گردش نخبگان دارد. با این وجود، پذیرش سازوکار انتخابات در کشورهای مختلف سبب شکل‌گیری روش جدیدی در مبارزه و پیکار سیاسی بر سر قدرت به صورت مسالمت‌آمیز شد. به موازات این وضعیت، قدرت‌های سلطه‌گر و گروه‌های برانداز نیز به انتخابات به فرصتی طلایی برای نفوذ در نظام تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی توجه کرده و الگوهای مختلفی را برای جابه‌جایی قدرت از طریق سازوکار انتخابات، مهندسی و برنامه‌ریزی کردند. یکی از این الگوها نفوذ در سیستم پارلمانی از رهگذر انتخابات برای تغییرات تدریجی، استحاله سیاسی یا کودتای پارلمانی است.
الگوی مبارزه پارلمانتاریستی، نوعی تغییر از بالا به پایین است و در برابر الگوی تغییر از پایین به بالا قرار دارد. در الگوی از پایین به بالا، توده مردم با تکیه بر ایدئولوژی یا آرمان سیاسی، رهبری یا رهبران، خارج از سازوكارهايِ قانونيِ مورد تأييد حكومت علیه نظام مستقر قیام کرده و به صورت انقلابی یا مبارزه منفی حكومت موجود را واژگون می‌کنند. در تغییرات از پایین، نیروی اصلی پیش‌‌برنده توده مردمی و حرکت‌های گسترده آنها است، در حالی که در الگوی پارلمانتاریستی با نام اصلاحات به دنبال تغییرات از بالا است و نیروی پیش‌برنده آن نخبگان و احزاب مخالفی هستند که در حکومت نیستند، ولی سعی دارند با به دست گرفتن نهاد مهم و تأثیرگذاری همچون پارلمان با رژیم مستقر مبارزه و مقابله کنند. 

1ـ پیشینه براندازی پارلمانی
به لحاظ تاریخی، روش پارلمانتاریستی یکی از الگوهای تغییرات سیاسی است که سابقه آن به پس از نیمه دوم قرن بیستم برمی‌گردد. در این دوران، این الگوی مبارزه، هم مورد توجه و تأکید بخشی از فعالان سیاسی به صورت مستقل و بدون دخالت نیروهای خارجی و هم دستاویزی برای قدرت‌های جهانی برای تغییر سیاسی مورد نظر در دولت‌های هدف بوده است. از این الگوی مبارزاتی هم نیروهای مذهبی و هم نیروهای غیر مذهبی استفاده کرده‌اند. برای نمونه؛ از نیروهای مذهبی می‌توان به آیت‌الله کاشانی اشاره کرد و از نیروهای غیر مذهبی نیز می‌توان نهضت آزادی و جبهه ملی را برشمرد. نهضت آزادی در دوران رژیم پهلوی معتقد بود که باید از طریق مبارزه پارلمانی و در چارچوب قانون اساسی، به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت. (سلطاني، 1367: 105) آمریکا پس از جنگ جهانی دوم و دوران جنگ سرد، از این روش به صورت گسترده در اروپا، آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا استفاده کرده است.  
اگرچه خاستگاه الگوی مبارزه پارلمانتاریستی در دوران جنگ سرد بوده و بازیگران قدرت بین‌المللی از آن به مثابه یکی از الگوهای نبرد نرم و بدون خشونت استفاده کرده‌اند، اما این الگو در دوران پس از جنگ سرد و در عصر نرم‌افزاری شدن قدرت بیش از پیش توجه بازیگران جنگ نرم را به خود جلب کرده است.

2ـ مؤلفه‌ها و ارکان اصلی براندازی پارلمانی
در مبارزه پارلمانتاریستی مهندسی شده از سوی بازیگران جنگ نرم چند مؤلفه مهم وجود دارد:
1ـ 2ـ ناهمسو و معارض بودن دولت هدف با منافع نظام سلطه؛ تبارشناسی براندازی پارلمانی نشان می‌دهد که اکثر دولت‌های انقلابی، از جمله دولت آلنده در شیلی، دولت ساندینیست‌ها در نیکاراگوئه، دولت هوگوچاوز در ونزوئلا و جمهوری اسلامی ایران در معرض براندازی به روش پارلمانی بوده‌اند. 
 2ـ2ـ وجود پارلمان و سازوکار انتخابات برای رقابت افراد، گروه‌ها و احزاب در چنین دولتی؛ براندازی پارلمانی بدون سازوکار انتخابات میسر و قابل اجرا نیست. انتخابات نیز بدون وجود رقابت نمی‌تواند بستری مناسب برای براندازی پارلمانی باشد، چنانچه هانتینگتون در کتاب موج سوم دموکراسی در یکی از دستورالعمل‌های براندازی به شیوه دموکراتیک چنین توصیه می‌کند: «از هـر فـرصـتـی برای نشان دادن مخالفت خود با رژیم، از جمله با شرکت در انتخابات عمومی که رژیم به راه انداخته است، بهره بجویید.» 
3ـ 2ـ وجود شخصیت‌ها، گروه‌ها و احزابی که بتوانند منافع بازیگر عامل را تأمین کنند. کودتا یا براندازی پارلمانی به شخصیت‌ها و گروه‌هایی نیاز دارد که با ایدئولوژی و رهیافت‌های بازیگران جنگ نرم یا با منافع و اهداف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی آنها همسو بوده و به آنها متمایل باشند. 
4ـ 2ـ وجود شرایط و فضایی که امکان همراه‌سازی مردمی برای پشتیبانی از مبارزه پارلمانی را فراهم سازد. بازیگران جنگ نرم در مبارزات سیاسی و انتخاباتی با بسیج منابع، از جمله رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی و با بهره‌گیری از انواع جنگ روانی فضای افکار عمومی جامعه را به ضرر نیروهای مستقل و انقلابی و به نفع شخصیت‌ها و گروه‌های سیاسی متمایل به غرب هدایت و مهندسی می‌کنند.         

3ـ اهداف براندازی پارلمانی
روش پارلمانی در جنگ نرم با هدف‌های مختلفی از سوی بازیگران جنگ نرم دنبال می‌شود. این هدف‌ها می‌تواند به صورت طیفی باشد؛ به گونه‌ای که یک سر آن را واژگونی رژیم و سر دیگر آن را تغییر سیاست‌ها و محاسبات در بر می‌گیرد:
1ـ تغییر الگوهای جهت‌گیری و رفتاری: به باور استراتژیست‌های غربی و آمریکایی با نفوذ در پارلمان کشورهای ناهمسو یا انقلابی می‌توان جهت‌گیری‌ها و الگوهای رفتاری این دسته از دولت‌ها را کنترل و مهار کرد. از همین‌رو، همواره در مبارزات انتخاباتی از افراد و گروه‌هایی حمایت رسانه‌ای، دیپلماتیک و مادی می‌کنند که رویکردهای ضد غربی نداشته و تعامل و رابطه با جهان غرب را در اولویت برنامه‌های خود داشته باشند. 
2ـ استحاله سیاسی: یکی از هدف‌های بازیگران جنگ نرم برای فتح نظام پارلمانی کشور، استحاله سیاسی به صورت قانونی است. در واقع، بازیگران جنگ نرم معتقدند که با تسخیر پارلمان می‌توانند از طریق وضع قوانین و مقررات نظام سیاسی را به تدریج استحاله و نرمالیزه کرده و آن را از ماهیت انقلابی و استقلالی تهی سازند.
3ـ فتح سنگر به سنگر: برخی مواقع روش پارلمانی بر مبنای فتح قوای حاکم و نهادی مؤثر در کشور هدف است. به زعم جریانات سیاسی تجدیدنظرطلب و بازیگران جنگ نرم، فتح و تسخیر پارلمان می‌تواند آنها را در فتح سایر قوا و نهادهای حاکمیتی قادر سازد و بدین صورت کل حاکمیت را جابه‌جا کنند.   
4ـ کودتای پارلمانی: در کودتای پارلمانی، مخالفان علیه دولت حاکم توطئه کرده و زمینه‌های سرنگونی آن را فراهم می‌سازند. آمریکا از این شیوه در آمریکای لاتین و مرکزی زیاد استفاده کرده است. از جمله می‌توان به نقش سفیر وقت آمریکا در کودتای پارلمانی علیه «روسف» رئیس‌جمهور منتخب برزیل از طریق نمایندگان سنای این کشور اشاره کرد. نمونه دیگر کودتای پارلمانی مخالفان حزب حاکم ونزوئلا علیه نیکلاس مادورو است که در انتخابات پارلمانی سال 2015 توانسته بودند اکثریت پارلمان را در اختیار بگیرند.
5ـ واژگونی قانونی: در برخی از شرایط بازیگران جنگ نرم و نیروهای سیاسی مخالف روش پارلمانی را برای به چالش کشیدن ماهیت رژیم و ساختارهای حاکمیتی از درون قدرت سیاسی انتخاب می‌کنند. برای نمونه رهبر معظم انقلاب در واکنش به این روش در دوره اصلاحات فرموده بودند: «در محافلِ خودشان نشستند و گفتند ما می‏خواهیم براندازی قانونی کنیم! چیز عجیبی است! ما چیزی به اسم براندازی قانونی نمی‏شناسیم. هر حرکت و تلاشی که به قصد براندازی صورت گیرد، شروع به محاربه است. حکم محارب هم در اسلام معلوم است.» (9/12/۱۳۷۹)


ادبیات توسعه در جهان موضوعی است که پس از جنگ جهانی دوم مطرح شده و مورد تکامل قرار گرفته است. هدف مباحث توسعه از، کشف چگونگی بهبود شرایط کشورهای عقب‌مانده (یا جهان سوم) تا شرایط مناسب کشورهای پیشرفته و توسعه‌یافته است. این موضوع، از حدود 200 سال پیش تاکنون، یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های سرآمدان فکری و فرهنگی و سیاسی در ایران نیز بوده است. در ریشه‌یابی عوامل توسعه‌نیافتگی، عواملی همچون؛ ساختار سیاسی استبدادی تا فرهنگ توسعه‌نیافته، دخالت استعمارگران و... مطرح شده است.
کتاب «مدرنیته، توسعه و لیبرالیسم»  به قلم مهدی مشکی که نشر معارف در ۶۰ صفحه با قطع پالتویی در نیمه اول سال جاری به بازار نشر عرضه کرده است، شامل سه مقاله با عناوین «پذیرش یا رد مدرنیته»، «دین و توسعه» و «تاریخ شکل‌گیری لیبرالیسم» می‌باشد. در بخشی از معرفی این کتاب آمده است: «آنچه امروزه باید یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های متفکرین دینی قرار گیرد، چیستی تمدن اسلامی است. آیا دین تمدن‌ساز است؟ یک انسان دینی تا کجا می‌تواند با تمدن سکولار و یا هر تمدن دیگر غیر دینی زندگی کند و دیندار باقی بماند؟ و صدها سؤال دیگر که پیش روی متفکران اسلامی قرار دارد. اما متأسفانه دغدغه‌های اصلی دینداران و غالب متفکران دینی پرسش‏های دیگری است. چرا غرب پیشرفت کرد و ما عقب ماندیم؟ چگونه ما نیز مانند غرب مدرن شویم؟ و... این تفکرات باعث شده است که ما به جای اینکه دشمن اصلی، نقطه درگیری، راه‌ها و روش‏های کسب پیروزی را مطالعه کنیم و بر غرب مدرن تفوق پیدا کنیم، به دنبال فرهنگ بیگانه و دستاوردهای متصل به تمدن دینی هستیم و درصددیم تا مبانی فکری، روشی، علمی و... آنها را اخذ کنیم و مدرن شویم و در عین حال دینی بمانیم!
بزرگ‌ترین تهاجم فرهنگی غرب علیه کشورهای اسلامی تهاجمی است که در آن حیات فکری، علمی و فرهنگی، با حیات فکری، علمی و فرهنگی غرب گره زده شده و ما به گونه‌ای شویم که حیات فکری و علمی خود را در تفکر، علم و فرهنگ غرب مدرن جست‌وجو کنیم و ذره‌ای هم در این تلقی خود شک نکنیم. جنگ نرم جنگی است که یک انسان نه احساس جنگ می‌کند، نه متوجه حمله می‌شود و حتی دشمن را دوست می‌پندارد، اتفاقی که در این صد ساله اخیر بر متفکرین اسلامی رفته است، همین است.»



 جامعه ایران پس از رویارویی با تمدن مدرن با پرسa چون میرزاملکم‌خان و تقی‌زاده سر برآورده و مدعی ‌شدند که «باید تمدن فرنگی را بدون تصرف ایرانی» اخذ کرد و گاهی هم امثال امیرکبیر با راه‌اندازی «دارالفنون» سعی ‌کردند صرفاً محصولات عینی تمدن مدرن غربی را اخذ کرده و به زعم خویش مانع ورود فرهنگ غرب شوند.  در مقابل، عده‌ای مدعی شدند که غرب مدرن صرفاً مظاهر عینی و مادی نیست و این مظاهر دارای روحی است که با دین اسلام و فرهنگ ایران، تضاد ذاتی دارد  اما واقعیت این است که تا زمانی که به فکر تولید، تدوین، تدقیق و تنقیح مدلی از پیشرفت نباشیم که ریشه در مبانی، اهدف، ارزش‌ها، اصول و مؤلفه‌های معرفت اسلامی و فرهنگ ایرانی داشته باشد، نمی‌توانیم به مدلی مطلوب دست بیابیم.