آیت‌الله مکارم‌شیرازی گفت: حسد به معنی «ناراحت شدن از نعمت‌هایی است که خداوند نصیب دیگران کرده و آرزوي زوال آنها و حتّی تلاش و کوشش در این راه»؛ حسد فضای روح آدمی را تیره‌‌وتار و فضاي زندگی او را ظلمانی و محیط جامعه را مملوّ از ناامنی می‌کند! حسودان نه آرامشی در دنیا دارند، نه آسایشی در آخرت و چون تمام تلاش‌شان این است که نعمت را از محسود بگیرند، آلوده انواع جنایت‌ها می‌شوند، دروغ می‌گویند، غیبت می‌کنند، دست به انواع ظلم و ستم می‌زنند و حتی در حالات شدید و بحرانی از قتل و خونریزي نیز ابا ندارند!
حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمهدی قریشی*
انسان باید در برابر فرمان رسول الهی(ص) تسلیم محض باشد و اگر بین مسلمانان اختلافی پیش آمد، راه‌حل آن رجوع به پیامبر اکرم(ص) و تسلیم محض فرمان ایشان شدن است. تسلیم دو نوع است؛ گاه از سر اجبار و اکراه و گاه از سر میل و علاقه؛ به راستی کسی که در برابر حکم پیامبر(ص) به طور کامل و از روی میل تسلیم شود، مؤمن حقیقی است.
اعتراض قلبی و ظاهری به حدود الهی نشان ضعف در ایمان است. در دین اسلام دیکتاتوری وجود ندارد؛ اما قبول حدود الهی و تسلیم محض شدن در برابر آنان به دلیل صدور احکام از سوی خداوند متعال و به صلاح بودن آنها است.

تسلیم محض خدا بودن
لازم است ایمان را تقویت کرد تا در برابر حدود الهی و اطاعت محض از خدای متعال دچار سستی نشویم. کسی که به واجبات و محرمات دین عمل می‌کند، با تمرین و ممارست ایمان را در قلب خود تثبیت می‌کند.
خداوند متعال هرگز به زیان انسان فرمان نمی‌دهد؛ چرا که هم عالم محض و هم غنی مطلق است و هیچ نیازی به عبادت ما ندارد. عقل می‌گوید چنین خدایی هرگز فرمانی به ضرر ما نمی‌دهد.
حضرت ابراهیم(ع) چون تسلیم محض الهی بودند، وقتی حکم خدا بر ایشان مسلم شد اطاعت محض فرموده و تنها فرزند خود را به قربانگاه بردند تا فرمان الهی را اجرا کنند و همین مسئله ایشان را به مقام امامت رساند.
یکی از یاران حضرت صادق(ع) نامه‌ای دریافت کرد که از او خواسته بودند از افرادی کم‌توان و ناشناخته برای ایشان مبلغی پول جمع‌آوری کند، این شخص پرسید چرا از افراد بازاری و بنام نخواسته‌اید تا این مبلغ را برای شما جمع کنند؟ حضرت فرمودند: «چنین افرادی برای اطاعت امرم چون و چرا می‌کردند؛ ولی افرادی که نام برده‌ام، بی‌چون و چرا اطاعت می‌کنند.»

نعمت ولایت
خداوند در آیه 7 سوره مائده می‌فرماید: «و نعمتى را كه خدا بر شما ارزانى داشته و [نيز] پيمانى را كه شما را به [انجام] آن متعهد گردانيده به ياد آوريد؛ آن‌گاه كه گفتيد شنيديم و اطاعت كرديم و از خدا پروا داريد كه خدا به راز دل‌ها آگاه است.»
انسان نباید نعمت‌های خدا را از یاد ببرد، هر چقدر انسان نعمت‌های خدا را بیشتر یاد کند؛ تواضع و فروتنی‌اش در برابر پروردگار زیاد می‌شود، ولی هر چقدر یادآوری نعمت کم شود، کرنش و تعظیم انسان در مقابل خداوند سخت خواهد شد.
انواع نعمت به دو صورت ظاهری و باطنی یا معنوی است و ارزش نعمت معنوی بیشتر از نعمت ظاهری است؛ زیرا نعمت ظاهری به این دنیا تعلق دارد، ولی نعمت معنوی به آخرت مربوط بوده و آخرت انسان را آباد می‌کند؛ بنابراین شکر آن هم بیشتر و بالاتر است.
باید بین نعمت‌ها فرق گذاشته شود و در قدردان بودن و شکرگزاری بین نعمت‌های ظاهری و باطنی تمایز قائل شد. هر کس که نعمت بیشتری داشته باشد، مسئولیتش سنگین‌تر خواهد بود. خداوند به همان اندازه که به انسان نعمت داده است، به همان اندازه نیز در قیامت حسابرسی خواهد کرد و از نعمت جوانی، مال، عمر و... سؤال می‌کند که در چه راهی صرف شده‌ است.
بر اساس روایات بزرگ‌ترین نعمت، نعمت ولایت است؛ بزرگ‌ترین مسئله که در قیامت از ما می‌پرسند، مسئله ولایت است و اگر ولایت بود سایر مسائل در سایه آن حل خواهد شد؛ وگرنه اگر فردی روزها روزه بدارد و شب‌ها نماز بخواند، چون به ولایت ایمان ندارد کارش سخت خواهد بود.
حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «هیچ‌کس نمی‌تواند وارد بهشت شود، مگر آن که اهل‌بیت(ع) را بشناسد و اهل‌بیت(ع) نیز او را بشناسند و کسی به جهنم وارد نمی‌شود، مگر آن که اهل‌بیت(ع) را انکار کند و اهل‌بیت(ع) نیز او را انکار کنند.»
در جایی که میان حفظ جان و مال تعارض باشد، انسان باید جان خویش را حفظ کند؛ ولی اگر بین دین و جان تعارضی باشد، انسان باید جان خویش را برای حفظ دین فدا کند.
امروزه، برخی افراد حتی در لباس روحانیت نیز قدردان و شکرگزار وجود ولایت‌فقیه در رأس نظام نیستند و حتی حاضر نیستند با زبان احترام با ایشان حرف بزنند؛ زیرا حسد در دل‌شان رخنه کرده و خداوند نیز از این رفتارشان باخبر است و این کار از صدر اسلام بوده و تا الآن هم ادامه دارد.

علامت منافقان
خداوند متعال در آیه کریمه 113 سوره نساء می‌فرماید: «و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود، گروهی از عشیره و قبیله خائنان تصمیم داشتند تو را منحرف کنند، جز خودشان را منحرف نمی‌کنند و هیچ زیانی به تو نمی‌رسانند و خدا کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد و آنچه را نمی‌دانستی، به تو آموخت و همواره فضل خدا بر تو بزرگ است.»
از منافقان عده‌ای بودند که در ظاهر با مسلمانان بوده و در حقیقت با کافران بودند و برای به اشتباه انداختن مسلمانان و آسیب زدن به آنها تلاش می‌کردند. به دلیل اینکه خدای متعال علم و حکمت را به پیامبر(ص) آموزش داده است، منافقان هرگز توان فریب ایشان را ندارند.
در آیه 114 سوره نساء خدای متعال می‌فرماید: «در بسیاری از رازگویی‌های آنان خیری نیست، جز کسی که با صدقه یا کار نیک یا اصلاح در میان مردم فرمان دهد و هر که برای طلب خشنودی خدا چنین کند، پس پاداش بزرگی به او خواهیم داد.» خدای متعال نجوا و درگوشی حرف زدن را به طور عموم نهی می‌کند، مگر نجوایی که برای دعوت به پرداخت صدقه یا امر خیر و اصلاح بین افراد صورت بگیرد.
در آیه 9 سوره مجادله به این موضوع اشاره شده و در آن مؤمنان را از ترتیب دادن جلسه پنهانی برای لطمه زدن به آبروی دیگران نهی فرموده و نجوا را عمل شیطان معرفی می‌کند.
برای نمونه، در انتخابات جمعی می‌نشینند و برای رقیب نقشه می‌کشند که چطور او را رسوا کرده و رأی وی را کم کنیم؛ حتی برای فرد دام درست می‌کنند.
جلسات مخفیانه و نجوا نوعاً برای مسائل خلاف است؛ ولی خدای متعال مطلق نهی نکرده و نجوایی را که برای اصلاح امت و گسترش تقوای افراد باشد، تأیید می‌کند. گاه جلساتی با نیت خیر تشکیل می‌شود، ولی هدف خودنمایی است؛ این جلسات به ویژه در عرصه انتخابات که در ایام عادی از آن خبری نیست، بیشتر می‌شود.
انسان‌ها دو دسته‌اند؛ دسته اول افرادی مؤمن و نیکوکار که گاه از ملائک مقرب هم بالاترند و دسته دوم افرادی که با داشتن یقین به وجود خداوند متعال و حقانیت آیین او، هرگز حاضر به قبول و ایمان نیستند که حیوانات از چنین بشری شریف‌تر هستند.
در این دوره هم عده‌ای ادعا می‌کنند امام راحل(ره) را قبول داشتم؛ ولی رهبر معظم انقلاب را قبول ندارم. چنین افرادی اگر ولایت فقیه را قبول دارند، باید هر دو ولی را قبول داشته باشند و اگر ولایت فقیه را قبول ندارند، پس ادعای آنان دروغ و فریبی برای رخنه و ایجاد اخلال در مسیر انقلاب است.
* نماینده ولی‌فقیه
 در استان آذربایجان غربی

ابن عباس ـ ۷
پس از شهادت امام حسین(ع)، عبدالله‌بن‌زبیر در حجاز به قدرت رسید و دعوی خلافت کرد؛ ولی مرجعیت ابن‌عباس در مکه، مقام او را تحت‌الشعاع قرار داد. از این رو، عبدالله‌بن‌زبیر بر او حسد برد و او را به طائف تبعید کرد.
ابن‌عباس به طائف منتقل شد و با اینکه نابینا شده بود، تا آخر عمر در آن شهر دست از ارشاد و تعلیم خلق نکشید. عطا می‌گوید: «ما سی تن از بزرگان طائف در بیماری دم مرگ عبداللّه‌بن‌عباس بر او وارد شدیم. او ناتوان شده بود، سلام کردیم و نشستیم. ابن‌عباس از من پرسید: عطا اینها چه کاره‌اند؟ گفتم: آقا! اینها بزرگان شهرند و یک به یک از آنها نام بردم و آنان نزد او رفتند و گفتند: ای پسر عموی رسول خدا! تو پیامبر خدا را دیده و سخن او را شنیده‌ای، ایشان پیرامون اختلاف این امت چه گفتند؛ گروهی علی را بر دیگران مقدم دانسته‌اند و گروهی دیگر او را پس از سه تن قرار دادند؟
ابن‌عباس نفسی کشید و گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمودند: «علی با حق است و حق با علی است. او امام و جانشین پس از من است؛ هر کس به او تمسّک جوید، رستگار می‌شود و نجات می‌یابد و هر کس از فرمانش سرپیچی کند، گمراه شود. آری، او مرا کفن می‌کند و غسل می‌دهد و قرضم را ادا می‌کند. او پدر دو سبط من، حسن و حسین است و امامان نُه‌گانه از نسل حسین هستند و مهدی این امت، از ماست.»
عبداللّه‌بن‌سلمه‌بن‌حضرمی گفت: ای پسر عموی رسول خدا! چرا پیشتر اینها را به ما نگفتید؟ گفت: به خدا سوگند! من آنچه را شنیده بودم، بازگفتم و شما را نصیحت کردم، لیکن شما نصیحت‌کنندگان را دوست ندارید!
سپس گفت: ای بندگان خدا! تقوای الهی پیشه کنید، همانند تقوای کسی که از این موضوع عبرت می‌گیرد... پیش از رسیدن مرگ برای آخرت کاری بکنید و به ریسمان محکم عترت پیامبرتان چنگ زنید که من از او شنیدم که می‌فرمودند: «هر کس پس از من به خاندانم تمسّک جوید، از رستگاران است.»
آنگاه به شدت گریست و حاضران گفتند: آیا با این جایگاهی که نسبت به رسول خدا داری، می‌گریی؟ رو به من کرد و گفت: ای عطا! من برای دو چیز می‌گریم؛ ترس از قیامت و جدایی از دوستان!
سپس مردم پراکنده شدند و ابن‌عباس به من گفت: ای عطا! دستم را بگیر و مرا به صحن خانه ببر؛ آنگاه دست‌ها را به آسمان بلند کرد و گفت: اللهم انی اتقرب الیک بمحمد و آل محمد، انی اتقرب الیک بولایه الشیخ علی‌بن‌ابی‌طالب؛ پروردگارا! من به وسیله محمد و آل محمد به تو تقرّب می‌جویم. پروردگارا! من به وسیله آقایم علی‌بن‌ابی‌طالب به تو تقرّب می‌جویم. این عبارت را آنقدر تکرار کرد که بر زمین افتاد. ما پس از ساعتی درنگ، او را بلند کردیم و دیدیم که چشم از جهان فرو بسته است.»
ابن‌عباس در 71 یا 72 سالگی در طائف درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد.
از میان فرزندان ابن‌عباس، علی از همه مشهورتر است. در نزاع میان عبدالملک‌بن‌مروان و ابن‌زبیر به توصیه پدر، به عبدالملک پیوست. روابط او با خلیفه گرم بود؛ اما عبدالملک بعدها از او رنجید. ولیدبن‌عبدالملک با انتساب قتل کنیززاده‌ای از او انتقام گرفت. گفتنی است خلفای عباسی از نسل او به شمار می‌آیند و عباس، اسماء، فضل، محمد، عبیدالله و لبابه دیگر فرزندان او هستند.
تفاسیر ابن‌عباس از آیات قرآن که غالباً مورد اتفاق و اعتماد فریقین است، یادگار ارزشمند این صحابه مؤمن رسول خداست. در میان روایات تاریخی تأسیس مکتبی را در تفسیر قرآن به ابن‌عباس نسبت می‌دهند و نام‌آورترین شاگردان مکتب او عبارتند از: مجاهد، عکرمه مولی‌ابن‌عباس، سعیدبن‌جبیر، عطاءبن‌یسار و... .

  مهدی عامری/«وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً؛ و هر کس، فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است، در حالی که جاودانه در آن می‌ماند و خداوند بر او غضب می‌کند و او را از رحمتش دور می‌سازد و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است.» (نساء/93)
طبق این آیه شریفه یکی دیگر از اموری که موجب غضب پروردگار متعال می‌شود، قتل عمد مؤمن است. در اسلام برای حفظ جان انسان ارزش و اهمیت بالایی لحاظ شده است و جان ودیعه الهی است، نه خود فرد و نه دیگری حق ندارد به آن صدمه بزند. به همین دلیل، هم خودکشی حرام است و هم قتل سایرین. 
یکی از مصادیقی که در نماز از خدا می‌خواهیم ما را جزء مغضوب علیهم قرار ندهد، این است که خدایی نکرده دست به قتل عمد نزنیم. البته در دوران ما شاید این امر خیلی مبتلابه نباشد، ولی گاه با کم‌کاری و قصور در تولیدات یا کار فردی ممکن است سبب مرگ افراد دیگر شویم. برای نمونه آن تولیدکننده خودرو، یا سازنده جاده و پل، یا پزشکی که در درمان بی‌دقتی می‌کند، راننده‌ای که قانون را رعایت نمی‌کند، آن قاضی که حکم به ناحق می‌دهد، فتنه‌گری که آشوب به پا می‌کند و موجب کشته شدن افراد می‌شود، مسئولی که با حبس یک بودجه ناچیز موجب آتش‌سوزی در مدرسه‌ای می‌شود و بسیاری از این دست مصادیق می‌تواند به نوعی ذیل این بحث قرار گیرد.
از این رو آن نمازگزاری که هر روز چنین درخواستی از خدا دارد، برای اینکه جزء مغضوب علیهم نباشد، باید در کار و رفتار خود دقت کند.
مستکبران جنگ‌افروز و تروریست‌های وحشی نیز مصداق کامل مغضوب علیهم هستند.

دکتر محمدحسین رجبی‌دوانی در گفت‌وگو با صبح‌صادق
مجتبی برزگر/ بعثت پیامبر اسلام یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهم‌ترین فراز از تاریخ اسلام بوده است و نزول قرآن کریم نیز از این زمان آغاز می‌شود. «بعثت» در لغت به معنای «برانگیخته شدن» و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند متعال برای هدایت دیگران است. همان‌طور که از روایات اسلامی و مطالعات تاریخی برمی‌آید، مسئله بعثت پیامبر(ص) در ادیان الهی با برخی از ویژگی‌ها و نشانه‌ها، پیش از ظهور آن حضرت، مطرح بوده و بسیاری از اهل کتاب و برخی از اعراب مشرک نیز با آن از پیش آشنایی داشته‌اند. ظهور پیامبر خاتم (ص) به تصریح قرآن در تورات و انجیل بشارت داده شده و حضرت عیسی(ع) نیز پس از تصدیق توراتی که به حضرت موسی(ع) نازل شده بود، به برانگیخته شدن رسول اکرم(ص) بشارت داده‌اند. بنابراین بعثت پیامبر اسلام(ص)، حادثه‌ای بس بزرگ در هدایت بشری بوده و عظمت این امر سبب می‌شد که خداوند متعال به عنوان مقدمه این امر بزرگ، تربیت و پرورش آن حضرت را بر عهده داشته و ایشان را برای آینده دشواری که پیش رو داشتند، آماده سازد. به دنبال همین تربیت الهی بود که پیامبر(ص) در سال‌های پیش از بعثت نیز حالات فوق‌العاده معنوی و مشاهدات روحانی داشته و در نتیجه ایشان تمام این دوران را با پاکی، طهارت و معنویت سپری کرده‌اند. در آستانه سالروز مبعث حضرت رسول اکرم(ص) به سراغ دکتر محمدحسین رجبی‌دوانی استاد دانشگاه و مورخ و پژوهشگر تاریخ اسلام رفتیم و لحظاتی را با وی به گفت‌وگو نشستیم. مشروح این مصاحبه در ادامه از نظرتان می‌گذرد.
* می‌دانید پیامبر اکرم(ص) در سرزمینی مبعوث شدند که دارالجهل و دارالکفر بود؛ رفتار و سیره ایشان برای جذب مخالفان و جاهلان چگونه بود؟
پیامبر اسلام(ص) در محیطی ظهور کرد و آیین بزرگ اسلام را عرضه داشت که این جامعه از نظر فرهنگ، تمدن و اخلاق در سطح بسیار پایینی به سر می‌برد و نسبت به مردم ممالک اطراف آن زمان عقب‌مانده بود. اما آن وجود مقدس با جد و جهد فراوان و تلاشی گسترده بیش از آنچه خداوند از آن حضرت انتظار و توقع داشت توانست تحولی عظیم را در میان این مردم پدید آورد و اسلام را عرضه کند. عامل اصلی موفقیت پیامبر اکرم(ص) که در حقیقت نجات و هدایت مردم به نظر ناممکن می‌آمد بر اخلاق استوار بود؛ یعنی پیامبر اسلام با دو شاخصه اخلاق حسنه و صبر و استقامت موفق شد این حرکت عظیم را پدید آورد و این تحول بزرگ را ایجاد کند.

* سیره پیامبر اسلام(ص) در مواجهه با کفار و دشمنان چگونه بود؟
پیامبر اکرم(ص) طبق فرموده قرآن و همچنین رفتار ذاتی خودشان بسیار برای کرامت انسانی ارزش قائل بودند و برای سعادت مردم تلاش می‌کردند. اما آن وجود مقدس تا جایی‌که امکان داشت فشارها، توهین‌ها و تهدیدها را تحمل می‌کرد تا بتواند با منطق نیرومند خود سبب هدایت بشود. وقتی که مخالفان و کفار عناد و سرسختی را از حد می‌گذراندند طبق فرموده قرآن بسیار سخت و محکم با آنها برخورد می‌کرد. در یک کلام خود قرآن فرموده است: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم» نسبت به کفاری که به تعالیم او عناد می‌ورزیدند، سخت برخورد می‌کرد و نسبت به دیگران و مؤمنان در کمال رحمت و مهربانی بودند.

*انقلاب پیامبراسلام(ص) نهضتی جهانی بود،حضرت رسول برای تحقق آن چه اقداماتی انجام دادند ؟
دین مبین اسلام آخرین دین الهی است که برای سعادت بشر عرضه شد؛ اگرچه این دین در حقیقت راه سعادت و نجات تمام بشریت است، اما معنایش این نیست که خود آن وجود مقدس وظیفه داشت که اسلام را در سطح کل جهان منتشر و منعکس کند. پیامبر اکرم(ص) با قرآن مجید که معجزه جاودانه و آسمانی است و اصول اساسی اسلام در عرصه‌های مختلف که اعتقادات و فروع عملی و اخلاق باشد، تعالیم اسلام را عرضه کرد و بنا بود که جانشینان بر حق آن حضرت که اهل بیت عصمت و طهارت بودند اسلام را جهانی کنند. اما در عصر خود آن وجود مقدس پس از انعقاد صلح حدیبیه، یعنی زمانی که پیامبر اکرم(ص) برای مدت 10 سال خیالش از بزرگ‌ترین دشمن اسلام آسوده‌ شده بود، برای رساندن پیام اسلام به ممالک و تمدن‌های دیگر اقدام کرد. آن موقع در حقیقت تمدن‌های عظیم شناخته شده‌ای که در دسترس بود؛ ایران، روم، یمن، مصر و حبشه بودند. برخی کشورها هم تابع قدرت‌های بزرگ بودند، همانند دولت حیره در عراق امروز تابع ایران ساسانی و دولت قصرانی در اردن امروز نیز که تابع امپراتوری روم بودند. در حقیقت اسلام پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) در سطح گسترده‌ای انعکاس پیدا کرد، ولی با افسوس فراوان نه از سوی اهل‌بیت عصمت و طهارت، بلکه از سوی خلفای غاصبی عرضه شد که من معتقدم مانع شدند تا اسلام آن‌طور که باید و شاید در سطح جهان منتشر و منعکس نشود.

* به جز مؤمنان و کفار گروهی ریاکار منافق هم در اطراف پیامبر(ص) وجود داشتند که بنابر مصالحی تن به اسلام داده بودند؛ پیامبر با این منافقین چه رفتاری داشت؟
آیات فراوانی از قرآن کریم نشان‌دهنده برخورد آن وجود مقدس با منافقان است، منتها این برخورد باید بسیار حساب‌شده و دقیق باشد. منافقان جریانی بسیار خطرناک برای مقابله با اسلام بودند، با این تفاوت نسبت به سایر دشمنان که به ظاهر مسلمان بوده و در زمره مؤمنان قرار داشتند. اما در عین حال از فرصت‌های مناسب برای ضربه زدن به اسلام بهره می‌بردند؛ لذا از این حیث بدترین و خطرناک‌ترین دشمن بودند. چرا که مشرکان و کافران، هم از نظر اعتقادی و هم از نظر مکان و محل استقرار با مسلمان‌ها تفاوت داشتند، ولی منافقان به ظاهر از نظر اعتقادی و استقراری مثل مسلمانان بودند، بنابراین شناخت منافقین و درک قصد و غرض این گروه معاند که مترصد خدشه وارد کردن به بدنه اسلام هستند، بسیار سخت است و جز با بصیرت و تحلیل درست، میسر نخواهد شد. به همین دلیل پیامبر(ص) بنابر رهنمودهای قرآنی تلاش می‌کردند به مردم آن قدرت تحلیل و بصیرت را بدهند تا خودشان منافقین و خطر موجودیت آنها را بشناسند و رسوای‌شان کنند؛ اگرچه آیاتی نازل شده که به منافقین وعده عذاب داده شده و باید بر آنها سخت گرفت، منتها چون داخل مردم بودند و از اصحاب پیامبر(ص) به شمار می‌آمدند؛ لذا پیامبر(ص) بسیار ماهرانه ضمن اینکه رفتار آنها را برای مردم تبیین می‌کردند و می‌خواستند خطوط کلی بدهند تا این اقشار و گروه‌ها را بشناسند، اما از برخورد حذفی هم به دلیل حفظ مصالح مردم خودداری می‌کردند.

* اگر بخواهیم در جامعه امروز پیامبر اعظم را با این همه گستردگی به جهانیان معرفی کنیم، باید چه راهکاری را در دستور کار قرار دهیم؟
پیامبر(ص) مظهر اخلاق، جوانمردی و بزرگواری بود. خود حضرت فرموده‌اند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»؛ یعنی من برای تمام‌کردن و عرضه بزرگواری‌ها و جوانمردی‌های اخلاقی مبعوث شدم. اصلاً رمز موفقیت پیامبر(ص)، اخلاق و رفتار آن وجود مقدس بود. خداوند در آیه 159 سوره آل‌عمران می‌فرماید: «در پرتو رحمت خداوند با مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن سخن می‌گفتی و سنگدل بودی مردم از گرد تو پراکنده می‌شدند.» یعنی این رفتار و اخلاق پیامبر باعث شد که چنین گستردگی و نفوذ دعوتی را شاهد باشیم. اگر این اخلاق الهی و آسمانی پیامبر اکرم(ص) به ویژه با بیان مصداق‌هایی که وجود دارد برای جهانیان بازگو شود، همگان با همه وجود و اعتقاد به سوی آن وجود مقدس و پیروی از آیین او سوق پیدا خواهند کرد.

* امروز چطور باید پیامبر(ص) را معرفی کنیم؟ چرا که می‌بینیم در مجالس و هیئت‌های مذهبی به ایشان آن طور که باید و شاید پرداخته نمی‌شود.
ما از کلام معصومان در شناخت پیامبر(ص) باید بهره بگیریم؛ چرا که رفتار، اخلاق و زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی پیامبر(ص) برای ما بزرگ‌ترین الگوست. خیلی از مسلمانان اهتمام کردند تا جزئیات حرکات و سکنات پیامبر(ص)، ثبت و ضبط شود. ما این خصلت‌های ارزشمند را، هم باید بیاموزیم و هم به دیگران یاد بدهیم. امام صادق(ع) می‌فرماید رسول خدا(ص) فرمودند چند خصلت را خداوند به من دستور داده که اینها را در وجودم نهادینه کنم؛ دوست داشتن فقرا و نیازمندان و نزدیک شدن به آنها، صله رحم اگرچه آنها با من قطع رحم کرده باشند. به کسانی که پایین‌تر از من هستند نگاه کنم و به بالاتر از خودم نگاه نکنم. یا در حدیثی دیگر امام صادق(ع) می‌فرماید، پیامبر اعظم(ص) خطاب به اصحاب‌شان می‌فرمایند؛ آیا به شما خبر بدهم کدام‌یک از شما اصحاب بیشتر به من شباهت دارید. آن کسی که اخلاقش بهتر و زیباتر از دیگران باشد و در برخورد با مردم ملایمت و نرم‌خویی داشته باشد و همچنین بیش از همگان به برادران دینی خود مهربانی کند. بر حق صبورتر باشد و  بیش از همه خشم خودش را فرو ببرد و عفو و گذشت او بر دیگران برتری داشته باشد. در حال خشنودی و خشم نیز بیش از همه رعایت عدل و انصاف داشته باشد.

* چرا دشمنان با هتاکی و تمسخر علیه ایشان موضع می‌گیرند و حتی امروز می‌بینیم با تبلیغات وسیع و ساخت فیلم‌های موهن به دنبال آن هستند شخصیت ایشان را زیر سؤال ببرند. تحلیل شما در این باره چیست؟
از زمانی‌که جهان غرب، اسلام را شناختند، چون از اسلام در زمینه ایدئولوژیک، عرصه‌های سیاسی و نظامی شکست خوردند، از همان زمان شروع به تخریب وجهه اسلام و در رأس آن توهین به ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص) کردند! یعنی ما هر زمانی می‌بینیم غرب در برابر اسلام احساس ضعف و شکست کرده، این‌گونه رفتار کرده‌اند. هر وقت هم در اثر اختلافات و ضعف مسلمان‌ها غلبه بر غربی‌ها بوده، این مسائل یک قدری آرامش پیدا کرده است. الان هم با وجود اینکه غرب از نظر نظامی، اقتصادی و سیاسی نسبت به مسلمان‌ها برتری دارد، اما به برکت انقلاب اسلامی، اسلام در عصر ما احیا شد و توانست مبادی تمدن غرب را نه تنها به چالش بکشد که با شکست مواجه کند. غرب شکست خود را در مقابل اسلام احساس کرده، از این رو به مانند اجداد وحشی خود چون نمی‌تواند از پس منطق نیرومند اسلام بربیاید، چاره را در توهین و جسارت به مقدسات مسلمان‌ها به ویژه پیامبر اسلام(ص) دیده و این نشانه ضعف، بدبختی و زبونی آنهاست.