در قرآن مجید اطوار و شئون به قلب نسبت داده شده و اینکه گفتهاند؛ قلب همان نفس آدمی است که حقیقت و ذات انسان است و به اعتبار معرضیتش در اطوار و شئون مختلف، آن را قلب گفتهاند، سخنی سنجیده و موجه به نظر میآید؛ زیرا این مرکز وجدان و مصب مسئولیت، پیوسته گردون است و شئون و اشکال متغایری و احیاناً متقابلی که از ضمیر و باطن یا جهان خارج و ظاهر به وی تحمیل میشوند، دائم در تصرف و دگرگونی است و نیز گفتهاند؛ نفس به اعتباری روح و به اعتبار دیگری، عقل خوانده میشود.
اطوار منسوب به قلب در قرآن کریم، متجاوز از شصت نوع است که به دو قسم سعادتخیز و شقاوتانگیز تقسیم میشوند.
طور طمأنینه بالله
به هر صورت یکی از عالیترین اطوار قلب در جانب سعادت که در قرآن کریم چندین بار آمده است، طور طمأنینه مسبب از ذکرالله تعالی است که قلب را منقلب و مبدل به سکون و آرامش میکند و همه بیقراریها و پریشانیها و نگرانیها و غم و اندوهها و رنجهای سوزان دیگر را میزداید، انگار که قلب، جمره افروختهای است و هر یک از مشتهیات نفس، همچون هیزم خشکی است که لهیب آن را فزونتر مینماید و همه مال و جاه و کامجویی، نه فقط آن را سیر نمیکند؛ بلکه به رجوع و اشتهایش میافزایند، اضطراب آن را چند برابر میکند و فقط و فقط اطمینان به ذکرالله-عزّوجلّ است که همچون آب، این اخگر هلوع را سکون و قرار میبخشد و در عین دگرگونی و گردونی، ثبات و آرامش میدهد.
«الا بذکرالله تطمئنّ القلوب»؛ یعنی منحصراً به ذکر «الله» تعالی، طمأنینه قلب حاصل میشود و با وجود طمأنینه، همه عوامل اضطراب و همه تعصبها و تقلیدها و تلقینهای شیطانی و عجبها و غرورهای ناشی از فقدان اعتماد به نفس و جمله رذایل و پلیدیها، جوهر ذواتشان به اضداد و حسنات تبدیل میگردند و مقدسات از دام تزویر بودن منزّه میشوند و طبعاً گستردگی این خلق الهی، مستلزم آسایش جامعه است و این آرامشهای قلوب، آسایشهای ابدان و معایش و معاشرات را به دنبال خواهند داشت و سعی و تلاش در تحصیل و استقرار این معنویت در جامعه، نه فقط بهبود بخشیدن به معنویات است، بلکه سعی و تلاش در تأمین اقتصاد و معیشت جامعه به بهترین طریق است؛ زیرا انتشار طمأنینه دل، در اجتماع از هزاران جنایت و دروغ و دزدی و خیانت و بزهکاری و تبهکاری که میلیاردها بودجه برای پیشگیری و زدودن آثار بعدالوقوع صرف میشود، جلوگیری میکند و کسی را با کسی جز مودت و خیرخواهی کاری نیست؛ زیرا با طمأنینه دلها، زبانها صادق و نظرها حق و نیتها پاک و سریرتها نیک و وفای به عهود و مواثیق، نقضناپذیر و... گردیدهاند و چنان مجتمعی، بهشتی است بیآزار.
بلکه با تکامل طمأنینه، موضوعی برای این امور باقی نمیماند و انسان کامل الطمأنینه که سرّش آینه جمال خدای تعالی است و جز خدا نمیبیند، تحسین و تقبیح مردم برای اعمال وی، میزانیت ندارد و معیار وی «انّالله و انّاإلیه راجعون» است.
چنین مطمئنالقلب سدرهنشین، در عین قرب به آستان خدای، فقط یک محنت دارد، فقط یک درد سوزناک دارد و آن محنت و درد، خوف مهجوریت بعد از وصال است، بیم محجوبیت بعد از شهود است، آتش بیم مهجوریت از آستان قرب و حضور، دل و جان میسوزد و این شعله است که قلب را فؤاد، یعنی سوخته افروخته میکند و خاستگاه مناجاتها و نیایشهایی مینماید که استماع و زمزمه آنها، دلهای سوزمند را لبریز از شوق و عشق به خدای تعالی میسازد و این مناجاتها و نیایشها و روایتهاست که رابطه ربایش دلهای مستعد به مغناطیس القلوب است.
ذکر الله چیست؟
امام صادق(ع)، ذکر الله را تنها عبادت بیپایان دانسته و فرمودهاند: «ما من شیء الا و له حدّ ینتهی إلیه الا الذکر فلیس له حدّ ینتهی إلیه» هیچ چیزی (از فرایض و مندوبات الهی) نیست مگر حدی دارد که با آن پایان مییابد، مگر ذکر که برای آن پایانی نیست.
ذکر یعنی تخلّص از نسیان و ذکر الله نیز به همین معنا است؛ یعنی رهایی یافتن و خلاص شدن از نسیان و غفلت از او و قرآن با آن اعجاز بیانی و اسلوب اقتصاد در الفاظ، در عین وفا به حق معانی در روشنگری عقل و بهرهوری وجدان، موضوع ذکر را در همه ابعادش با اسلوب مذکور مبین فرمودهاند و بعد نهایی ذکر در منطق قرآن، سبیلالله تعالی است؛ یعنی «ذکر» راه خدا معرّفی شده است و فرمودهاند:
«فأعرض عن من تولّی عن ذکرنا و لمیرد الا الحیوة الدنیا ذلک مبلغهم من العلم ان ربّک هو اعلم بمن ضلّ عن سبیله و هو اعلم بمن اهتدی» مفاد روشن آیه شریفه این است که رویگردانی از ذکر خدای تعالی، ره گم کردن و ضلال است. پس طبعاً ذکر خداوند متعال، سبیلالله است و آن کس که از ذکر حضرتش روی برتافته، دستاورد علمی وی همان زندگی زبون و سخیف دنیا است و آن بیچاره، از حیات معنوی و جاودانی، بیخبر و غافل است، و اشرفالانبیاء(ص) مأمور است که از این طایفه مهجور و پشت کرده به ذکر خدا، هجرت کند و پشت به آنها نماید تا از خطر تأثر و انفعال به آداب و افعال آنها مصون بماند؛ زیرا راه آنها گردنهای از عذاب فزاینده است. و قریب به همین معناست آیه؛ «و من اعرض عن ذکری فإنّ له معیشة ضنکا».
ذکر به معنای سبیلالله
روشنترین آیه در این باب، این آیه شریفه است: «یا أیها الذین آمنوا علیکم انفسکم لا یضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، ملازم نفوستان باشید، گمراهی دیگری زیانی به شما نمیرساند در صورتی که شما هدایت شده باشید.
آیه شریفه بعد از الزام مؤمنین به خود پاییدن و ملازمت نفوس، از دو معنای متقابل، یعنی ضلال و اهتدا بحث کرده که بدیهی است وجود عینی آنها متوقف بر قطع طریق است و بدون قطع و طیّ طریق، ضلال و اهتدا دو مفهومی بیش نیستند که موطن آنها ذهن است و بس، ولی با پیمودن راه، آنها عینیت پیدا میکنند؛ یعنی آن کس که ملازم سواءالسّبیل و متن طریق است، به پایان راه میرسد و بر غایت مطلوبش دست مییابد و آن کس که از مستوای طریق، منحرف و به یکی از دو جانبش عدول کند، لزوماً پشت به راه کرده و راه را گم کرده و معلوم است که به غایت مطلوب نخواهد رسید و با تدبر در صدر و ذیل آیه، به خوبی معلوم میشود که طریق واجب الملازمه، همانا نفس خود مؤمن است که هم رهرو و هم راه الیالله تعالی است و معنای ملازمت و عدم نسیان آن، رهایی بخشیدن از حجابها و تعلّقات است که با تهذیب و تزکیه، میسور است.
لازم به تذکر است که ذکر الله تعالی به لسان و به خصوص زمزمه نیایشها و اراده از اهلالبیت قنطرهای است برای ذکر به قلب و ایجاد شوق إلی الله تعالی در دل و ما چون اسیر نفس امّارهایم و جولان شیاطین در مراکز ادراکات ما همانند جریان خون در بدن ماست، ناچار از تمسک به اذکار لسانی و زمزمه مناجاتها و دعاها هستیم که از این مدخل به ذکر قلبی و ارکانی نائل شویم.
منبع: کتاب شرح مناجات شعبانیه، ص 196 _ 184