حجت‌الاسلام علی محمدی، پژوهشگر و مدرس حوزه علمیه قم گفت: مبتنی بر سه لایه هویت اجتماعی، نگاه علمی و مسئله کلامی می‌توان گفت، حوزه علمیه در صورت بی‌توجهی به غرب، نمی‌تواند به مأموریت تاریخی خودش (حفظ و بسط شیعه) عمل کند. اگر انقلاب اسلامی و حوزه علمیه، غرب را به عنوان «غیر» خود درست نشناسند، دچار هویت‌یابی کاذب شده، نمی‌دانند با چه چیزی مواجه‌اند تا از منظر کلامی، مقابل نفوذ و سلطه آن بایستند.
اندیشه سیاسی مسلمانان‌ـ394
 فتح الله پریشان/   اوضاع و زمینه‌های سیاسی‌ که یک اندیشمند در آن زندگی می‌کند، نقش بسیاری در شکل‌گیری آرا و اندیشه سیاسی وی ایفا می‌کند. به طور اساسی اگر با رهیافت مطالعاتی تئوری بحران توماس اسپریگنز به چگونگی رشد و زایش فکری یک دانشمند بنگریم، آنچه اندیشه سیاسی وی را می‌سازد، اولاً، مشاهده بحران‌ها و بی‌نظمی‌ها در جامعه آن زمانه؛ ثانیاً، تلاش منظم فکری برای شناخت آنها و ثالثاً، ارائه راه‌حل برای برون‌رفت از آن بحران‌هاست. مبتنی بر این نگاه، اگر بخواهیم اندیشه سیاسی نراقی را تحلیل کنیم، لازم است با اوضاع سیاسی زمانه وی آشنا شویم.
اوضاع سیاسی ایران در عصر محقق نراقی بسیار آشفته، بی‌ثبات و همراه با درگیری‌های مستمر بین حاکمان قدیم و مدعیان جدید تاج و تخت سلطنت بود. خاندان مقتدر صفوی که تا اوایل قرن دوازدهم هجری توانسته بودند ایران را در سایه مکتب تشیع یکپارچه و نیرومند حفظ کنند، در عصر سلطان حسین، آخرین پادشاه صفوی به شدت دچار ضعف شدند و ناامنی در سطح کشور رو به گسترش نهاد و مهار شورش‌ها سخت شد. سلطان حسین ضعیف‌النفس در محاصره درباریان و حرم‌سرایان قرار گرفته و بیشتر اوقات خویش را در خوش‌گذرانی سپری می‌کرد و تمایل چندانی به بهبود اوضاع کشور نشان نمی‌داد. از همین رو، سلطنت او در برابر تهاجم محمود غلزایی افغانی به طور کامل از هم پاشید. گزاف نیست اگر بگوییم فروپاشی سلطنت صفوی بیش از آنکه نتیجه تهاجم یک نیروی مقتدر خارجی بوده باشد، معلول نابسامانی دستگاه سیاسی داخلی بود.(1)به گفته مؤلف تاریخ ایران، سر پرسی سایکس، علت حقیقی سقوط سلسله صفویه، جبن و بزدلی، بی‌کفایتی، زن‌صفتی و رشوه و ارتشایی بود که در ایران جریان داشت.(2) در مجموع می‌توان گفت، اوضاع سیاسی عصر نراقی، بسیار بی‌ثبات و توأم با جنگ‌های شدید بوده است. ایران عصر محقق نراقی در اواخر سال‌های حکومت سلطان حسین، ضعیف‌ترین پادشاه صفوی، با تهاجم عثمانی‌ها و روس‌ها در نواحی شمالی و غرب کشور و محمود افغان از قندهار و شورش برخی حکمرانان و سران قبایل از داخل روبه‌رو بود. این شرایط سخت در کنار بی‌عرضگی و بی‌عملی سلطان حسین فرجام کار را به تسلیم در برابر محمود افغان کشاند و در سال 1135 قمری وی که در پشت دروازه‌های اصفهان اردو زده بود، بر ایران مسلط شد.با ظهور محمود افغان تحول عمده‌ای در عرصه‌های سیاسی و فرهنگی ایران ایجاد شده. این کشور که مرکز سیاسی شیعه و رقیب عمده برای خلافت عثمانی به شمار می‌آمد، به دولتی همسو با عثمانی تبدیل شد. اگرچه حاکمان افغان سیاست تنش‌زدایی را با عثمانی در پیش گرفتند؛ اما در عرصه داخلی با بحران مشروعیت روبه‌رو بودند. این بحران پس از کشتار لشکریان محمود و فرمانده آن، امان‌الله خان به دست مردم قزوین و عکس‌العمل خشونت‌بار غلزایی‌ها در اصفهان شدیدتر شد.
نراقی در موارد متعددی با انتقاد از وضعیت سیاسی و فرهنگی زمانه خود، از اصلاح و بهبود آن اظهار ناامیدی کرده است. او در آثار خود درباره تأثیر این وضعیت بر نوع فعالیت‌ها به ویژه فعالیت علمی‌اش توضیحی نمی‌دهد؛ اما به نظر می‌رسد رویکرد او به اخلاق و فلسفه، پاسخی به نابسامانی اوضاع معنوی زمانه او و رشد جریان‌های اخباری و صوفی‌گری باشد. همچنین، غلبه نظامی‌گری در عرصه سیاسی به دلیل جنگ‌های ممتد میان دولتمردان، او را از یافتن مخاطب دلسوز که به اندیشه سیاسی او عمل کند، ناامید کرده بود.(3)
سیاست و علم تدبیر جامعه اهمیت خاصی در اندیشه نراقی دارد. وی معتقد است، انسان برای پیمودن مراحل رشد و رسیدن به غایت حقیقی خود که سعادت باشد، به دو چیز نیاز دارد: یکی، قانون که مسیر نیل به کمال و سعادت را تبیین می‌کند و دوم، سلطان عادل که قانون را به اجرا درآورده، بستر رسیدن به سعادت را فراهم می‌کند. سیاست از دیدگاه نراقی، به روابط افراد در درون اجتماع نظم بخشیده و فضایل معنوی را رشد می‌دهد و مانع از بروز هرج‌ومرج در جامعه می‌شود؛ زیرا برقراری نظم عادلانه و نیل به کمالات که در پرتو سلطه عقل نظری بر عقل عملی حاصل می‌شود، متوقف بر سیاستمدار عادل است و در مقابل، جامعه‌ای که نهاد سیاسی نداشته باشد یا سیاست آن مبتنی بر غیر عدالت باشد که از نیروهای غیر خرد‌گرایی موجود در نفس سرچشمه می‌گیرد، جامعه سیر قهقرایی در پیش گرفته و در هرج‌ومرج، ویرانی و حیوانیت فرو خواهد رفت.(4)
محقق نراقی در حوزه‌های مختلف فلسفه اسلامی مطالعات عمیقی انجام داده است. او با تأثیرپذیری از ابن‌سینا و صدرالمتألهین شیرازی، پایه‌های تفکر فلسفی خود را بر اندیشه فلسفی این دو فیلسوف مشهور بنیان نهاده است که در روند مقاله‌ها در این ستون، با اندیشه فلسفی و سیاسی نراقی و مبانی فکری او در سه حوزه معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی بیشتر آشنا خواهیم شد. گفتنی است، در اندیشه او دولت عدل آرمانی‌ترین گونه‌های دولت به شمار می‌آید که چشم‌انداز نیل به سعادت را ترسیم می‌کند.
* منابع در دفتر هفته‌نامه موجود است.

جریان‌شناسی فکری ـ فرهنگی ایران معاصر ـ 69
 جعفر ساسان‌- داوود عسگری/ در شماره گذشته با نگاه انحرافی پاره‌ای از تعالیم دوازده‌گانه فرقه ضاله بهائیت نظیر؛ یکسانی اصول همۀ ادیان، رفع تعصبات و لزوم ایجاد محبت و الفت از سوی دین آشنا شدیم، در این شماره، بخش دیگری از پیرایه‌های جعلی و خرافی آموزه‌های این فرقه بررسی می‌شود. 

ضرورت مطابقت عقل و علم
 با دین
عبدالبهاء دربارۀ این اصل می‌گوید: «از جمله تعالیم بهاءالله اینکه دین باید مطابق علم و عقل باشد تا در قلوب انسانی نفوذ نماید. اساس متین باشد، نه اینکه عبارت از تقالید باشد.»(1) 
دین حقیقی و علم راستین، هر دو از منبع واحدی سرچشمه گرفته‌اند و عقل نیز آفریدۀ خداست و در اسلام از آن به پیامبر درونی تعبیر می‌شود؛ اما باید دید که تعبیر بهائیت از علم و دین چیست. آیا منظور از دین، ادیان الهی است که فرستادگان خدا به بشر ابلاغ کرده و با اسلام خاتمه یافته‌اند، یا هر دین بشری و ساختگی هم دین شمرده می‎‌شوند و تفاوتی با یکدیگر ندارند؟ منظور از علم نیز باید مشخص شود؛ چرا که علم در تعبیر اسلام، با معرفت خداوند آغاز می‌شود و با واگذاری امر به او پایان می‌یابد. در واقع، هدف علم باید معرفت خداوند و عبودیت او و زمینه‌سازی برای کمال بشر باشد، نه گمراهی. علم موجود در دنیا، بر پایۀ نگرش پوزیتیویستی و انکار وحی و حتی عقل شکل گرفته و خروجی آن، جهان آشفتۀ امروز با جنگ‌ها، غارت‌ها و تجاوزات و تسلط اقویا بر ضعفاست. حجم زیادی از نظریات علمی که در طی اعصار و قرون مورد پذیرش و تأیید مجامع علمی جهان بوده‌اند، گاه‌‌ و‌ بی‌گاه مورد تردید و بعضاً مورد انکار واقع شده‌اند و می‌شوند. بنابراین، نمی‌توان گفت دین باید با علم موجود مطابق باشد.
بنابراین، آنچه بهائیت دربارۀ تطابق علم و دین می‌گوید، بیشتر زمینه‌سازی برای تسلط علم غربی بر جوامع اسلامی و نفی تقلید و اجتهاد در مذهب شیعه است، وگرنه بسیاری از احکام و تعالیم این فرقه، نه با عقل سازگار است و نه با علم؛ مثلاً بهاءالله برخلاف نظر همۀ شیمی‌دانان و کانی‌شناسان، معتقد است که مس پس از هفتاد سال، به طلا تبدیل می‌‎شود. او در ایقان می‌نویسد: «مثلاً در مادّۀ نحاسی [مس] ملاحظه فرمایید که اگر در معدن خود از غلبۀ یبوست محفوظ بماند، در مدت هفتاد سنه، به مقام ذهبی می‌رسد؛ اگرچه بعضی خود نحاس را ذهب می‌دانند که به واسطۀ غلبۀ یبوست، مریض شده و به مقام خود نرسیده.»(2)
آیا این ‌نظریه، با عقل و علم ‌سازگار است؟

 تعلیم و تربیت عمومی
عبدالبهاء دربارۀ تربیت عمومی می‌گوید: «تربیت عموم، لازم است و وحدت اصول و قوانین تربیت نیز از اَلزم امور، تا جمیع بشر تربیت واحده گردند؛ یعنی تعلیم و تربیت در جمیع مدارس عالم، باید یکسان باشد. اصول و آداب، یک اصول و آداب گردد؛ تا این سبب شود که وحدت عالم بشر، از صغر سن در قلوب جای گیرد.(۳)
لزوم تربیت عمومی، امر درستی است؛ اما چه لزومی دارد که تمام بشر یک شکل تربیت شوند؟ مگر همۀ بشر یک فرهنگ و زبان و دین مشترک دارند؟ لابد در این شیوۀ تربیت باید به همۀ بشر تعالیم بهائی آموزش داده شود؛ چون هم عقلانی و هم علمی است! آیا بهائیت اجازه می‌دهد که پیروان خودش نیز در تعلیم و تربیت آزاد باشند؟ به راستی، میان آموزه‌های بهائیت با نظریه‌های یکپارچه‌سازی آموزش جهانی که سند 2030 آن را به نمایندگی از قدرت‌های غربی پیگیری می‌کند، چه قرابتی وجود دارد؟  

تساوی رجال و نسا
تساوی رجال و نسا از شعارهای عبدالبهاء است و با افکار بهاءالله تناسبی ندارد؛ زیرا بر اساس نصوص و احکامی که از او بر جای مانده، وی به برتری ذاتی مردان معتقد است و دستورالعمل‌‌های دین خود را بر پایۀ این اندیشه بنا نهاده است. وی در كتاب اقدس، میان مردان و زنان تفاوت قائل است و در بخشی از آن در باب فرزندان دختر و محرومیت آنها از ارث پدری آمده است: «قرار دادیم خانۀ مسكونی و البسۀ خصوصی میت را برای اولاًد ذكور و اولاًد اناث و ورثۀ دیگر حق ندارند. به‌درستی كه اوست عطاكنندۀ فیاض.»(۴)
پاسخ عبدالبهاء، طرح‌کنندۀ این شعار، نیز به پرسش خانمی از وی، تأمل برانگیز است:
خانمی پرسید: تا حال از جانب خدا زنی مبعوث نشده. همۀ مظاهر الهیه، رجال بوده‌اند. فرمودند: «هر چند رجال با نسا در استعداد و قوا شریکند، ولی شبهه‌ای نیست که رجال اقدامند و اولی. حتی در حیوانات، مانند کبوتران و گنجشکان و طاووسان و امثال آنان هم این امتیاز مشهود است.(۵)
به کار بردن واژگان «اقدم» و «اولی» برای مردان، تردیدی باقی نمی‌گذارد که بهائیت اساساً به مساوات میان زن و مرد، بی‌اعتقاد است. بنا بر این تفکر است که بهاءالله زنان را از حضور در بیت‌العدل ـ که مهم‌ترین نهاد مدیریتی در سازمان شبه‌دینی بهائی است ـ محروم و ممنوع ساخته و در تمام الواح مربوط به بیت‌العدل، از کلمۀ رجال استفاده کرده است.

زبان و خط عمومی
عبدالبهاء این اصل را در راستای اتحاد عالم می‌داند و می‌گوید: «تعلیم نهم حضرت بهاءالله، وحدت لسان است. یک ‌لسانی ایجاد شود و آن را جمیع آکادمی‌های عالم قبول نمایند؛ یعنی یک کنگرۀ بین‌المللی مخصوص تشکیل دهند و از هر ملتی نمایندگان و وکلای دانا در آن حاضر گردند و صحبت و مشورت نمایند و رسماً آن لسان را قبول کنند و بعد از آن، در جمیع مدارس عالم تعلیم اطفال کنند... ؛ زیرا این لسان عمومی، از جمله اسباب اتحاد عالم است.»(۶)
وی سپس زبان پیشنهادی خود را اعلام می‌کند و می‌گوید: «چند هفته پیش، نامه‌ای از نیویورک به یکی از رؤسای اسپرانتو نوشتم که اگر مجمعی از وکلای اجناس و ملوک فراهم کنند و این لسان را در تحت مذاکره و ترویج گذارند، آن وقت عمومیت پیدا می‌کند.»(۷)
خط و زبان هر ملتی، جزء ارکان هویت آن شمرده می‌شود و میراث فرهنگی، به وسیله آن از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌یابد. معلوم نیست که بهائیت با طرح این شعار، چه هدفی دارد. فرقه‌ای که ایران را مهد امرالله می‌داند و آثار و نوشته‌های رهبران آن معمولاً به زبان عربی یا مخلوطی از عربی و فارسی است و با طرح این شعار می‌خواهد فرهنگ ایرانی را به‌ کلی از بین ببرد و از سویی، چون داعیۀ جهانی دارد، بر زبان مشترک تأکید دارد.

صلح عمومی و اتحاد دول
 و محکمۀ کبری
بهاءالله دربارۀ این اصل، در لوح شیخ نجفی، معروف به لوح ابن‌ذئب، آورده است:«سلاطین آفاق ـ وفّقهم‌الله ـ باید به اتفاق به این امر که سبب اعظم است از برای حفظ عالم، تمسّک فرمایند. امید آنکه قیام نمایند بر آنچه سبب آسایش عباد است. باید مجلس بزرگی ترتیب دهند و حضرات ملوک و یا وزرا در آن مجلس حاضر شوند و حکم اتحاد و اتفاق را جاری فرمایند و از سلاح به اصلاح توجه کنند و اگر سلطانی بر سلطانی برخیزد، سلاطین دیگر بر منع او قیام نمایند. در این صورت، عساکر و آلات و ادوات حرب لازم نه (لازم نه، یعنی لازم نیست)، «الّا علی قدر مقدور لحفظ بلادهم» و اگر به این خیر اعظم فایز شوند، اهل مملکت کلّ به‌راحت و مسرّت به امور خود مشغول گردند و نوحه و ندبۀ اکثری از عباد، ساکن شود.»(۸)
* منابع در دفتر هفته‌نامه موجود است.

 شهاب زمانی/ لابی از کلمه Lobbyrun به معنای راهرو استخراج شده است. اما اصطلاحاً در ادبیات سیاسی، لابی‌گری (Lobbying) یک عمل و حرفه ویژه برای اعمال نفوذ بر سیاستمداران به ویژه بر نمایندگان مجالس است. اولین بار کلمه لابی و لابی‌گری در فرهنگ سیاسی آمریکا به کار گرفته شد. لابی در این کشور بسیار گسترده و فراگیر است، به گونه‌ای که دفترهای ویژه‌ای به نام «دفاتر لابی‌گری» با مجوز رسمی در ازای دریافت پول به این فعالیت می‌پردازند.گروه‌های ذی‌نفوذ لابی به آن دسته از گروه‌هایی گفته می‌شود که برای تأثیرگذاری بر دولتمردان و روند تصمیم‌گیری‌های سیاسی ـ اجتماعی و تأمین منافع خاص خود عمل می‌کنند.لابي‌گري در اصطلاح سياسي آمريكا، به معناي نفوذ در قوه قانون‌گذاري از راه تماس با اعضاي دو مجلس و زير نفوذ آوردن آنها و اجراي نظرهاي خود از آن راه است. اين گروه‌ها با نفوذ و تماس با اعضاي سنا يا مجلس نمايندگان در سرسراها يا بخش‌هايي از ساختمان مجلس كه همگان به آن دسترسي دارند، براي رد يا تصويب لايحه‌هاي مورد نظر خود از راه‌هاي گوناگون نظير رشوه دادن، تهديد و تطميع، مي‌كوشند.لابي صهيونيستي در آمريکا، انگليس و به طور كلي در كشورهاي اروپايي نفوذي قوي دارد و بر تصميم‌گيري سياسي اين كشورها در راستاي حمايت از رژيم صهيونيستي تلاش مي‌كند. قدرت لابی‌هایی مانند؛ آیپک به قدری است که همه مسئولان آمریکایی مشتاق هستند در نشست‌های سالیانه آن مشارکت کنند.کارشناسان و صاحب‌نظران لابی صهیونیستی نسبت به سایر لابی‌ها در گسترش لابی‌گری به نفع سیاست‌های یهودی و صهیونیستی در آمریکا که محور آنها، حمایت از بقا، امنیت و توسعه رژیم صهیونیستی است، بسیار موفق ارزیابی می‌کنند. برخی از دلایل این امر عبارتند از:
1ـ ثروت يهود؛ يهود از جمله ثروتمندترين اقليت‌هاي جهان و تأمين‌کننده بزرگ‌ترين حمایت‌های انتخابات رياست‌جمهوري آمريکا به شمار مي‌آيند.
2ـ قدرت انتخاباتي سازمان يافته يهود؛ يهود از شيوه رأي دادن در انتخابات آمريکا استفاده مي‌کند تا قدرت و تأثير انتخاباتي خويش را افزايش دهد. در حالي که ميزان مشارکت عامه آمريکايي‌ها در انتخابات 52 درصد است، 92 درصد یهودیان در انتخابات شرکت می‌کنند.
3ـ توان يهود در سازماندهي و شکل‌گيري؛ يهوديان آمريکا از قدرت بسيار بالايي در سازمان‌دهي و شکل‌گيري گروه‌هاي فشار برخوردار هستند.
4ـ حضور اطلاعاتي ـ تبليغاتي و علمي قدرتمند؛ لابي يهودي ـ صهيونيستي حضور اطلاعاتي و تبليغاتي بسيار قدرتمندي بر بسياري از دستگاه‌هاي اطلاعاتي و تبليغاتي آمريکا دارد. اين حضور يا به صورت تملک يا اداره يا نفوذ بسيار بالا در آنها است.


تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی ـ قسمت پنجاه‌وهفتم
  دکتر سیامک باقری‌چوکامی/  مراد از جنگ اعتقادی، نبردی است که در آن به باورها و اعتقادات جامعه هجوم برده می‌شود. چرایی این تهاجم به نقش هویتی و محافظتی برمی‌گردد که مبانی و مبادی اعتقادی به ویژه در حوزه کشورهای اسلامی ایفا می‌کند. مبانی و مبادی اعتقادی نافذترین رکن انسان و جهان‌بینی او را تشکیل می‌دهد. تغییر در این رکن، تغییر دیگر ارکان را به دنبال دارد. استحاله و تغییر دو مؤلفه اساسی در جنگ اعتقادی است. در فرایند جنگ اعتقادی، مبادی و مبانی باورها و نظام اعتقادی تضعیف و استحاله می‌شود، به گونه‌ای که نتواند نقش حفاظتی خود را ایفا کند؛ یعنی باورها و اعتقادات حضور دارند، اما کارکردهای خود را از دست داده‌اند. همچنین ممکن است در این نبرد، مبانی و مبادی اعتقادی کاملاً متحول شده و شاهد جایگزینی اصول و مبانی متفاوت و بعضاً متعارضی با اصول اولیه باشیم. (افتخاری، ص 18) 
 تلاش برای آسیب رساندن به حریف از طریق هجوم به اعتقادات و باورهای جامعه از ارزش راهبردی بالایی برخوردار است. از همین‌رو، محققانی مانند بوزمان (Bozeman) ضمن تحلیل شرایط عمومی نظام بین‌الملل، در پی‌ فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از وقوع جنگ سرد اعتقادی سخن به میان آورده‌اند؛ جنگ سردی که دارای دو رکن اصلی است؛ نخست، جنگ سرد جاری بین لیبرالیسم و لنینیسم؛ دوم‌، جنگ سرد بین غرب و اسلام که به زعم وی ماهیت و صبغه روانی آن برجسته است. (بوزمان، 1383، ص 300 ـ 299) 
ابزارهای متنوع و متکثر
 در جنگ اعتقادی
پیشرفت و توسعه فناوری‌های نوین که نسبت به گذشته بی‌سابقه است، ابزارهای متنوع، متکثر و کارآمدی را در اختیار مهاجمان جنگ اعتقادی قرار داده است. جنگ اعتقادی در گذشته، تنها از طریق کتاب به صورت محدود، چهره‌به‌چهره و ارتباطات میان فردی، خطابه و سخنرانی، مناظره به شکل بسیار محدود یا خلق فرقه‌های ضد دینی صورت می‌گرفت، اما از اواخر دهه 1360 با رشد تدریجی فناوری نوین، ابزارهای مورد بهره‌برداری نظام سلطه برای نفی و استحاله اعتقادی از حیث کمّی و کیفی نیز دگرگون شد. در واقع، جنگ اعتقادی نسبت به گذشته از حیث جذابیت شیوه‌ها، ابزارها، گستره و سرعت انتقال، کثرت شبهات، تکثر دین‌های کاذب، تعدد مهاجمان و اهداف تفاوت بنیادی پیدا کرده است.
افزایش جذابیت شیوه‌های جنگ اعتقادی
رشد و توسعه علوم در رشته‌های مختلف به موازات انقلاب فناوری‌های نوین شیوه‌های جنگ اعتقادی را حرفه‌ای، جذاب‌تر و اثربخش‌تر کرده است. بهره‌گیری از نظریه‌های مختلف روانشناسی، جامعه‌شناسی، الهیات و... برای سست کردن مبانی دینی و اسلامی و دین‌زدایی بسیار افزایش ‌یافته و اثربخشی زیادی هم دارند. از سوی دیگر فناوری‌های ارتباطی و دانش نوین هنر و سینما به همراه علوم روانشناسی و سایر مهارت‌های علمی، شبهات نوین اعتقادی را از نظر کیفی به شدّت بالا برده است. 
گستره و سرعت انتقال 
از ویژگی‌های جدید جنگ اعتقادی، گستردگی و قلمرو این جنگ و سرعت انتقال آن است. فناوری‌های نوین، ضمن اینکه جنگ اعتقادی را از سطوح فروملی و ملی به فراملی و جهانی گسترش داده است، سرعت انتقال هجمه‌های اعتقادی را نیز بسیار بالا برده است. اگر در گذشته جنگ اعتقادی بازه زمانی درازمدتی داشت، در اوضاع کنونی، ماهواره‌ها، فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی سرعت نشر شبهات دینی و مذهبی را آنقدر افزایش داده‌اند که مخاطبان در هر ثانیه، با انبوهی از پرسش‌های بی‌پاسخ روبه‌رو هستند. 
کثرت شبهات دینی
امروزه در آن واحد مخاطبان با انبوهی از پرسش‌ها و شبهات اعتقادی روبه‌رو هستند که در طول تاریخ این گونه نبود. شبهات دینی که در جنگ اعتقادی موج سوم نبرد نرم مطرح می‌شد، از حیث کمیت و کیفیت و قدرت اثرگذاری نسبت به شبهاتی که در موج چهارم نبرد نرم تولید می‌شود، بسیار ناچیز است. در این دوره جوامع دینی با کثرت شبهات دینی، گسترش دامنه تشکیک در همه باورها، مسلّمات و عرصه‌های دین، روبه‌رو است که با هیچ دوره‌ای قابل مقایسه نیست. در حال حاضر از توحید و معاد گرفته تا وحی، نبوّت، امامت، قرآن و مسائل مربوط به نقش دین در سیاست و اجتماع و دیگر مظاهر اجتماعی و اخلاقی دین، همگی در معرض هجوم شبهات، تخریب‌ها و تحریف‌های بازیگران جنگ نرم هستند.
رهبر معظم انقلاب در فرازهای مختلفی به کثرت شبهات در جهان امروز اشاره کرده‌اند، از جمله اینکه فرموده‌اند: «در دنیای امروز شبهات زیادی نسبت به مبانی فکری و دینی و مذهبی مطرح می‌شود.» (14/9/1374)، «اکنون فضای جدیدی از لحاظ طرح افکار خدشه‌آمیز و شبهه‌های دینی و سیاسی در کشور به وجود آمده است که در مقایسه با گذشته بیشتر است، همچنین همزمان با این فضای جدید، رادیوهای بیگانه نیز به طور مستمر در حال ابداع شبهات هستند و عناصری را در داخل به این معنا تشویق و ترغیب می‌کنند.» (9/7/1377)
تکثر دین‌های کاذب 
پیامد خطرناک افزایش دین‌های کاذب و قرائت‌های انحرافی از دین این است که انبوهی از گزینه‌های دین‌داری پیش ‌روی جوانان قرار گرفته که بی‌سابقه است. (باقری، 1394: 426) این پدیده مهندسی شده در کنار قدرت گرفتن گروه‌های معارض فرهنگ دینی و افزایش سرمایه‌گذاری دشمن در ارائه تصویری افراطی و خشن از دین اسلام به جنگ اعتقادی در موج چهارم نبرد نرم عمق و پیچیدگی بیشتری داده است.  
تکثر بازیگران و مهاجمان 
بازیگران جنگ اعتقادی اگر در گذشته تعداد اندکی را شامل می‌شد، در عصر جنگ نرم افزایش چشمگیری یافته است. تکثر بازیگران دولتی، بنیادها، سازمان‌های مردم‌نهاد و خیریه‌ای، سرویس‌های اطلاعاتی و جاسوسی، اصحاب رسانه، نظریه‌پردازان، فرقه‌های ساختگی (مانند بهائیت)، شخصيت‌ها و نویسندگانی چون «پائولوكوئيلو»، روشنفکران، جريان‌های فمينيستى، جریان‌های ملحد، تربیت‌یافتگان غربی و... در نبرد اعتقادی شرایط پیچیده‌ای را ایجاد کرده است. امام خمینی(ره) می‌فرمود: «ما از شرّ رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم، لکن از شر تربیت‌یافتگان غرب و شرق به این زودی‌ها نجات نخواهیم یافت.»
هدف غایی جنگ اعتقادی
هدف غایی و نهایی الگوی جنگ اعتقادی تبدل و استحاله دین حقیقی اسلام ناب محمدی به دین و اسلامی فردی و غیرمؤثر است که شاخص‌های آن بر اساس گفتمان امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب عبارتند از: اسلام آمریکایی، اسلام خرافه و بدعت، اسلام ابوجهل و ابولهب، اسلام چشم پوشیدن از اصول خود، اسلام قعود و اسارت و ذلت، اسلام امتداد نداشتن در عمل و در توده‌های مردم، پوشاندن لباس اسلام بر نوکری اجانب و دشمنی با امّت اسلامی، متزلزل و مرعوب شدن در مقابل قدرت کفر، اسلام التقاط، اسلام سرمایه‌داری، اسلام سوسیالیستی، اسلامِ مطابق با اصول آمریکایی و غربی، اعتماد به دشمنان خدا به جای اعتماد به وعده‌ الهی، اسلام جهالت، اسلام مطلوب واشنگتن، لندن و پاریس، اسلام لائیک و غربگرا، اسلام تکفیری و خشن، اسلام دنیاپرستی یا رهبانیت، برده‌ دلار آمریکایی، اسلام مصرف‌زده و اسیر سرمایه‌داری غرب، وسیله‌ برای منحصر کردن دین به مسجد، اسلام تحجر و غفلت، اسلام مراسم و مناسک میان‌تهی، اسلام بی‌بندوباری، آلوده شدن به انواع فساد اخلاقی، کنار آمدن با فساد حاکمان ظالم، اسلام بی‌تفاوتی، به دام افتادن در لیبرال دموکراسی غربی، اسلام منهای سیاست، اسلام بی‌حالی و افسردگی، جدا کردن احکام اجتماعی و سیاسی اسلام، اسلام انسان‌های بی‌درد و به فکر رفاه حیوانی خود بودن، اسلام تشریفاتی و بی‌خاصیت، بهانه‌ای برای انزوای اهل دین و نپرداختن به امور مسلمین، نگاه فردی به اسلام و...

به مدد اسناد مختلف کمتر کسی است که نقش و نفوذ لابی‌های صهیونیستی در مثلث قدرت، ثروت و رسانه سازمان‌های بین‌المللی تأثیرگذار و کشورهای قدرتمند دنیا از آمریکا گرفته تا اروپا، آسیای میانه و غربی تا کشورهای عربی منطقه را انکار کند یا آن را توهم نامد. به عبارت دیگر و به اذعان بسیاری از تحلیلگران سیاسی و رسانه‌ای خود آمریکا و سایر کارشناسان حوزه روابط بین‌الملل، نقش لابی‌های صهیونیستی از کمیته300 گرفته تا جامعه باز جرج سوروس و تراست‌های متعدد مطرح در سراسر جهان در تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌های مختلف در کشورهای سطح جهان، نقشی آشکار و کتمان‌ناپذیر است.
تأثیرگذاری لابی‌های صهیونیستی دارای سطوح مختلفی است که سطح رسمی‌شان همان هیئت‌های دیپلماتیک صهیونیست‌ها هستند، سطح دوم‌شان جوامعی هستند که اقدامات‌شان تحت تأثیر و در چارچوب جامعه یهود است و سطح سوم هم سازمان‌های غیردولتی است که منطقه‌ای، ملی‌ و فراملی هستند. این لابی‌ها گاهی در کشوری تصمیم به براندازی قدرت حاکمه و گاهی هم تصمیم به حفظ قدرت موجود در کشوری دیگر می‌گیرند. آشکار کردن نقش و قدرت این لابی‌ها در کشورهای مختلف به ویژه کشورهای آسیایی بسیار حائز اهمیت است. آقای «لئونید ساوین»، مشاور پروفسور الکساندر دوگین و کارشناس ارشد مرکز پژوهش‌های ژئوپلیتیک روسیه، یکی از افرادی است که تصمیم به پرده‌برداری از نقش کلیدی این لابی‌های مرموز در کشورهای آسیایی گرفته است.
وی در اثر دو جلدی خود که جلد اولش در مورد «نقش لابی‌های اسرائیل در روسیه» است و جلد دوم، با عنوان «لابی‌های اسرائیل و بحران‌های اروپای شرقی» به تازگی در ایران ترجمه شده، درباره نقش لابی‌های صهیونیستی در ایجاد انقلاب‌های رنگی معتقد است: «این لابی‌ها نقش خیلی فعالی در ایجاد این دست انقلاب‌ها دارند مثل، تأثیرات جدی که در لیبرالیزه کردن جوامع دارند. بسیاری از سازمان‌های یهودیِ لیبرال در این زمینه فعال هستند،‌ یکی از افراد اصلی که این دست فعالیت‌ها را جهت می‌بخشد و از آن حمایت می‌کند، جرج سوروس است، او چنین ساختاری را چهار سال پیش در ‌آذربایجان ایجاد کرده است.»

غرب موقف تاریخی و ابتلای تاریخی ما است. در طول تاریخ، کفر و طاغوت تعین‌های مختلفی یافته‌اند که نوع رفتار و معجزات پیامبران به منزله حجت خداوند، با آن تناسب دارد. بنابراین طبق فرمایش امام صادق(ع)، حضرت عیسی(ع) به‌گونه‌ای معجزه می‌آورد و حضرت موسی(ع) به گونه‌ای دیگر. در زمان حضرت موسی(ع)، سحر در اختیار فرعون است و به همین دلیل کسی جرئت ندارد با او بجنگد. در زمان حضرت عیسی(ع)، مسئله پزشکی مطرح است که در اختیار کاهنان است. اگر معجزه در برابر نقطه قوت جریان کفر باشد، عمود خیمه کفر را پایین می‌کشد. در غیر این صورت، شایستگی رهبری خود را اثبات نکرده است. غرب به باطل بر مردم سیطره پیدا کرده است؛ بنابراین باید آن را بشناسیم تا بدانیم با چه چیزی باید بجنگیم و انقلاب اسلامی چه معجزه‌ای باید اقامه کند.