مدتي است ضرورت انقلاب فرهنگي كه امري اسلامي است و خواست ملت مسلمان مي‌باشد، اعلام شده است و تاكنون اقدام مؤثري انجام نشده است و ملت اسلامي و خصوصاً دانشجويان با ايمان متعهد نگران آن هستند و نيز نگران اخلال توطئه‌گران كه هم‌اكنون گاه‌گاه آثارش نمايان مي‌شود و ملت مسلمان و پايبند به اسلام خوف آن دارند كه خداي نخواسته فرصت از دست برود و كار مثبتي انجام نگيرد. (امام خمینی(ره)، 23/3/1359)
 محمد رضایي/ امام خميني(ره) روز هجدهم خرداد ماه در يک سخنراني پرشور و قاطع درباره اقدامات بني‌صدر و مؤتلفين وي، آخرين اتمام حجت‌ها را اعلام کردند و مقاومت در برابر قانون و مصوبات قانوني مجلس را ديکتاتوري نامیدند و به صراحت به تشنج‌آفرينان هشدار دادند. با دعوت بني‌صدر از مردم براي مقاومت و ايستادگي در دفاع از وي، در چند نقطه تهران و شهرستان‌ها در روزهاي 18 و 19 خرداد تجمع‌هاي غير قانوني و آشوبگرانه گروه‌هايي از طرفداران بني‌صدر و مجاهدين خلق، با حضور خودجوش مردم خاتمه يافت و نشان داد که پايگاه مردمي جريان مخالف رهبري انقلاب برخلاف تصور و توهم خود، بسيار اندک است. روز بعد امام خميني(ره) با يک حکم که در جمله‌اي واحد نگاشته بود، ابوالحسن بني‌صدر را از فرماندهي نيروهاي مسلح عزل کرد:‌
«بسم‌الله الرحمن الرحيم ـ ستاد مشترک ارتش جمهوري اسلامي ايران، آقاي بني‌صدر از فرماندهي کل نيروهاي مسلح بر کنار شده‌اند. روح‌الله الموسوي‌الخميني، 20/3/1360» 
 بني‌صدر در زمان صدور اين حکم در کرمانشاه به سر مي‌برد و اختفاي وي از همانجا آغاز شد. فرداي آن شب سازمان اطلاعيه ديگري در حمايت از بني‌صدر با عنوان «هشدار نسبت به حفظ جان رئيس‌جمهور»‌ صادر کرد:‌
 «مجاهدين خلق ايران با اخطار قاطع انقلابي عليه هر گونه سوء‌ نيت به جان رئيس‌جمهور، از تمامي خلق قهرمان ايران، روشنگري، هوشياري، آمادگي و حضور دائمي در صحنه‌ها و مقاومت پيگير را طلب نموده و در اين شرايط حمايت از شخص رئيس‌جمهور و حفاظت از جان او را يک وظيفه مبرم انقلابي در سراسر کشور تلقي مي‌کند.»
سازمان، تحولات سياسي کشور و اقدامات قانوني رهبري انقلاب و مجلس شوراي اسلامي براي جلوگيري از قانون‌شکني بني‌صدر و دفاع از حريم قانوني ارکان نظام را «کودتاي مرتجعين» نام نهاد و مردم را به مقابله با نظام فراخواند. در آن موقعيت، تحليل درون‌گروهي سازمان از وضعيت نيروهايي که در جبهه آنها محسوب مي‌شدند، چنين بود:‌
 «... بنابراين ترکيب نيروها با اين شکل است:‌ دکتر بني‌صدر داراي نيروهاي طيف وسيع و گسترده ولي پراکنده است، ولي نيروهاي ما متشکل است. بنابراين نيروهاي دکتر را بايد روي دوش خودمان بکشيم، يعني سازمان اصل و بني‌صدر شرط است. يعني بني‌صدر چشم‌اندازي است که مال خود سازمان است و اين را هم بايد قبول کنيم که نيروهاي آنها (طرفداران بني‌صدر) خيلي بيشتر است؛ در اين صورت اگر ما کار را انجام بدهيم و حرکت کنيم، آنها هم کار مي‌کنند و فعاليت مي‌کنند که البته ويژگي‌هاي ترقي‌خواهي در دکتر وجود دارد.» 
جنبش مسلمانان مبارز که در آن مقطع در برابر ائتلاف مجاهدين خلق و بني‌صدر و ليبرال‌ها قرار داشت، طي اطلاعيه‌اي تحليل خود را درباره شرايط کشور و آرايش نيروهاي سياسي اين‌گونه اعلام کرد:‌
«سرانجام همچنان که از مدت‌ها قبل پيش‌بيني مي‌شد، تضاد جناح ليبرال در رأس قدرت با دولت رجايي بنا به ماهيت آن و نيروهاي اجتماعي که از آن حمايت کردند (به طور عمده سرمايه‌داران، ‌اقشار مرفه و گروه‌هاي وابسته و طرفدار سرمايه‌داري غرب) به تضاد با انقلاب و توده‌هاي محروم هوادار آن و رهبري انقلاب امام خميني(ره)، منجر گرديد... آنان (ليبرال‌ها) نارضايتي اقشاري از مردم را از برخي عملکردهاي مسئولان و دست‌اندرکاران، به حساب علاقه‌مندي و ايمان به خود مي‌گذاشتند و با وجود علایم آشکار بر وفاداري مردم به انقلاب، همچنان مفتن آن پايگاه خيالي، تقاضاي رفراندوم کردند تا کشور را از به اصطلاح بن‌بستي که خود براي انقلاب فرض مي‌کردند، خارج سازند... تظاهرات توده‌هاي مردم عليه جناح ليبرال حاکم نشانه خشم توفنده مردم مسلمان و انقلابي نسبت به هر جريان سازشکار و حاميان سرمايه‌دار و وابسته به استعمار و امپرياليسم مي‌باشد.»
 از صبح پنجشنبه 21 خرداد 1360، پس از برکناري بني‌صدر از فرماندهي کل قوا، با پشتيباني اعضاي سازمان، درگيري‌هاي خشونت‌بار پراکنده‌اي در تهران و چند شهر، بين گروه‌هاي طرفدار بني‌صدر با مردم رخ داد که از جمله در تهران، پس از تجمع حدود 150 نفر از افرادي که با شعار و فحاشي عليه دولت و مسئولان کشور، از رئيس‌جمهور حمایت کردند؛ جمعي از مردم براي متفرق کردن آنان وارد عمل شدند و عده‌اي از پاسداران نيز به ناچار مداخله کردند که در اين درگيري‌ها گلوله‌اي به سمت پاسداران شليک شد و بر اثر آن يکي از آنها زخمي شد و در بيمارستان به شهادت رسيد.
بني‌صدر بار ديگر در بيانيه مورخ 22 خرداد 60، مردم را به مبارزه علني عليه نظام و حاکميت جمهوري اسلامي فرا خواند. وي در بخشي از اين بيانيه بلند با تأکيد بر اينکه «کودتاي خزنده» در حال اجراست و آزادي و امنيت از بين رفته، مدعي وجود خطرهاي جدي براي استقلال کشور شد:‌ «... با شما مردم سخنم همواره اين بوده است که... استقامت کنيم. راه‌هاي استقامت را شما خود در گذشته يافته‌ايد و اينک نيز مي‌توانيد بيابيد... به شما مي‌گويم: اگر امروز که هنوز وقت باقي است، نايستيد و استبداد را که هنوز قوام نگرفته دفع شر نکرديد و استبداد با سلطه خارجي پيوند قطعي پيدا کرد، همه آنچه را که گفتم و بدتر از آن را بر شما خواهند آورد و... آنچه را که بايد به اطلاع شما مي‌رساندم، رساندم. بر شما مردم است که نگران سرنوشت انقلاب اسلامي و کشور خود باشيد و استقامت کنيد.» 
از سوي ديگر نهضت آزادي نيز در تاريخ 24 خرداد 60 با صدور بيانيه‌اي با عنوان «احساس خطر و پيشنهادات به رهبري و دولتمردان و مردم»‌ مضمون و مفاد بيانيه بني‌صدر و مواضع مجاهدين خلق درباره اوضاع سياسي کشور را تکرار و تأکيد کرد. 
در اين بيانيه که از ساختار کاملاً‌ مشابه متن اطلاعيه بني‌صدر برخوردار بود، در حمايت از وي تصريح شد انقلاب چنان از شعارهاي اصلي خود فاصله گرفته که رئيس‌جمهور منتخب مردم ناچار است روي پنهان کند. در این اطلاعیه نیز همانند بيانيه‌هاي سازمان و دیگر گروه‌هاي مؤتلف بني‌صدر، ادعای نبود آزادی و امنیت و وجود اختناق تشريح و تکرار شده بود. همچنين، اين اتهام تکرار شده بود که نقض قانون و انحصارطلبي مسئولان نظام موجب خشونت و دشمني شده است. در تأييد برچسب «کودتاي مرتجعين»‌ نیز که مجاهدين خلق و بني‌صدر مطرح کرده بودند، نهضت آزادي نيز وضع کشور را يادآور روزهاي پیش از کودتاي 28 مرداد توصيف کرده بود. 
پیشنهادهای مطرح شده مطروحه در اين بيانيه نيز ناظر بر آن بود که امام(ره)، دولتمردان، مجلس و نهادهاي انقلابي مقصران وضعيت پديد آمده هستند و باید تغيير رفتار دهند. به عبارتی، باید با رئيس‌جمهور تفاهم کنند و به انحصار‌طلبي خاتمه دهند تا حکومت قانون استقرار يابد. همان مواردي که در بيانيه‌هاي بني‌صدر و مجاهدين خلق به انحاي مختلف طرح و تکرار شده بود و برآيند آنها، موجه کردن اقدام خشونت‌بار در مقابل نظام به شمار می‌آمد.
سازمان نيز طي اطلاعيه مورخ 24 خرداد خود در واکنش به طرح بررسي کفايت سياسي رئيس‌جمهور در مجلس اخطار داد که عزل رئيس‌جمهور عملاً‌ مفهومي جز اعلام جنگ مرتجعين به تمامي خلق ايران ندارد. در اين اطلاعيه بار دیگر نسبت به احتمال تهديد جان بني‌صدر که در اولين اطلاعيه پس از برکناري وي از فرماندهي کل قوا طرح شده بود، هشدار داده شد. تأکيد ويژه سازمان بر اين موضوع يکي از سوژه‌هاي اصلي براي نظامي کردن فضا و تحريک مخاطبان به اقدامات خشونت‌بار بود. 
نشريه مجاهد همچنين اطلاعيه‌هاي گوناگوني از افراد و گروه‌هاي مختلف با گرايش‌هاي سياسي گوناگون در مخالفت با اقدامات قانوني رهبري انقلاب و مجلس منتشر کرده و به شدت فضاي کشور را در معرض فروپاشي ترسيم مي‌کرد. از جمله بيانيه شش نفر از نويسندگان و خبرنگاران با عنوان «به موج تازه سرکوب تسليم نشويم» که در نشريه سازمان منتشر شد. این بیانیه ضمن تکرار ادعاهاي مجاهدين خلق عليه نظام، مردم را به مقاومت دعوت مي‌کرد. برخي از امضا‌کنندگان این بيانيه عبارت بودند از: رضا براهني، باقر پرهام، مهدي خان‌باباتهراني، اسماعيل خوئي، علي دهباشي، غلامحسين ساعدي، محمدعلي سپانلو، احمد شاملو، هوشنگ گلشيري، هوشنگ گلمکاني، جواد مجابي، هما ناطق و منوچهر هزارخاني. 
در بيانيه ديگري با اعلام حمايت از بني‌صدر و دعوت به مقابله با تمام قوا با غول استبداد، نظام جمهوري اسلامي به سرنوشتي مشابه رژيم شاه تهديد شد. از جمله امضاکنندگان اين بيانيه، محمد شانه‌چي، محمد ملکي، احمدعلي بابايي، پوران شريعت‌رضوي و مجيد شريف بودند. 
با همه اينها، امام(ره) و نزديکان ايشان نمي‌خواستند کار بني‌صدر به جايي برسد که خود مي‌خواست. رئيس مجلس شوراي اسلامي، آقاي هاشمي‌رفسنجاني نيز در تاريخ 23 خرداد پس از ديدار با امام(ره)، نظر مجلس را درباره رئيس‌جمهور به اين شرح اعلام کرد:
«بعد از عزل آقاي بني‌صدر از سمت جانشيني فرماندهي کل قوا، در مجلس فشار شديدي وارد مي‌آيد که مسئله عدم کفايت سياسي ايشان مطرح شود و نمايندگان مجلس خواسته‌اند براي اين کار جلسه غير علني داشته باشيم... در مجموع و به مشورت‌هايي که کرده بوديم نظر من اين بود که آقاي رئيس‌جمهور بپذيرند که در محدوده حقوق و تکاليفي که قانون اساسي براي رئيس‌جمهور و همه ارگان‌هاي ديگر معين کرده است، ‌عمل بکنند و ترجيح دارد که ايشان در اين سمت باقي بمانند؛ حتي اگر من بتوانم با تقاضا و توضيح، مجلس را هم از طرح بحث درباره کفايت سياسي ايشان منصرف کنم و فکر مي‌کنم مصلحت اين باشد... البته مسئله بستگي دارد به اين که ايشان چه مقدار آماده باشند که تابع قانون باشند.» 
اما بني‌صدر که مفتون تحليل و ارزيابي سازمان مجاهدين خلق و اسير توهمات خويش شده بود، اين‌گونه پيام‌هاي مسالمت و آشتي را از موضع ضعف تلقي مي‌کرد و مي‌پنداشت با حمايت گروه‌هاي سياسي متحد خود و تشکيلات نظامي سازمان، می‌تواند حاکميت پيرو خط امام(ره) را از هم فروپاشد؛ بنابراين، مجاهدين خلق و ائتلاف طرفداران بني‌صدر همچنان خط گسترش آشوب و درگيري در شهرها و آماده شدن براي يک مقابله مسلحانه تمام‌عيار با نظام را پيگيري می‌کردند.

امام خامنه‌ای در گذر زمان-141
 سید مهدی حسینی /چنانچه گفته شد امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی)، در ایام رحلت امام خمینی(ره) با مسائل و موضوعات متعددی روبه‌رو بودند، یکی از آنها اعلان برگزاری مجلس بزرگداشت و گرامیداشت یاد و نام امام خمینی(ره) بود. معظم‌له در اولین فرصت، یعنی روز ۱۶ خرداد ۶۸ طی پیامی مرقوم فرمودند: «به مناسبت ضایعه بزرگ و فراموش نشدنی ارتحال جانگداز رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و مراد و مرشد و محبوب ملت ایران حضرت امام خمینی(قدس‌سره‌الشریف) مجلس ترحیمی فردا از ساعت ۸ تا ۱۱ صبح در دانشگاه تهران ـ میعادگاه نماز جمعه ـ منعقد خواهد بود. اینجانب، با دلی آکنده از غم و اندوه و با عرض تسلیت به پیشگاه حضرت بقیه‌الله‌الاعظم(ارواحنا فداه) در این مجلس ماتم، به سوگ خواهم نشست.»امام خامنه‌ای در ملاقات‌هایی که هر روز انجام می‌گرفت، مرتب ابعاد شخصیتی و عظمت روحی امام خمینی(ره) را تحلیل و از آن تجلیل می‌کردند. ایشان در همان روز ۱۶ خرداد در مراسم بیعت اعضای هیئت دولت طی بیاناتی فرمودند: «حقیقت این است که در طول ده سال گذشته، یاد چنین مصیبتی، دل ما را به لرزه می‌انداخت و باور نمی‌کردیم که بتوانیم این حادثه را تحمل کنیم، همه ما یتیم شدیم. مسلمان‌های کشورهای دیگر هم احساس یتیمی می‌کنند. امام عزیز ما، با عظمت شخصیت خودش، توانسته بود به اینها هویت و امید بدهد و چشم‌انداز روشنی را در مقابل آنها ترسیم کند.»امام خامنه‌ای تا مدت‌ها هر روز دیدارها و ملاقات‌های بسیاری‌ داشت و مکرر از خصایل نیک امام صحبت می‌کرد. اما در مراسم بیعت دیگری در روز ۱۷ خرداد در جمع گروه کثیری از فرماندهان و اعضای سپاه پاسداران و وزارت سپاه نتوانست غم و اندوه ناشی از فقدان امام(ره) را پنهان کند، ایشان طی بیاناتی فرمودند: «به هرحال، این ده سال گذشت و ما دیگر این عزیز را در کنار خود نداریم، خدا می‌داند که در طول این ده سال، فکر چنین روزی، همیشه دل ما را لرزانده بود. نمی‌دانستیم دنیای «بدون خمینی» چگونه قابل تحمل است؟ به همین خاطر، چندین بار به ایشان عرض کردم: دعای بزرگ من در پیشگاه خدا این است که من قبل از شما بمیرم.در همان روز تلخ که حال امام مساعد نبود، من جمعی از اعضای شورای بازنگری قانون اساسی را دعوت کردم و به آنها گفتم که حال امام خوب نیست؛ کار بازنگری را قدری تسریع کنیم و مژده اتمام آن را به ایشان در بیمارستان بدهیم تا دل امام شاد شود. واقعاً از تصور آن چیزی که ممکن بود پیش آید، قلب من لرزید. صدایم شکست و نتوانستم حرفم را تمام کنم. شاید چند ساعت بعد از آن بود که اطلاع پیدا کردیم این ودیعه الهی و این گوهر ارزنده را از دست داده‌ایم. همه پیامبران و اولیا رفتند، چاره‌ای هم جز این نیست. حالا که مقدّر بود ما زنده بمانیم، باید طاقت برخورد با این حادثه بسیار تلخ را هم در خودمان ایجاد کنیم.»
 حسين معيني/ سياست داخلي و خارجي ايران در قرن نوزدهم و دهه اول قرن بيستم ميلادي، برآيند رقابت روسيه و انگلستان در داخل كشور بود. اين رقابت با پيامدهاي منفي فراواني روبه‌رو بود، به گونه‌ای كه برخي دولتمردان ايران را به نزديك شدن به يك قدرت سوم ترغيب كرد. اگرچه اين گرايش در بسياري از موارد با هدف كاستن از پیامدهای منفي آن رقابت‌ها صورت مي‌گرفت؛ اما مجريان اين سياست به‌ ويژه در سال‌هاي پس از مشروطيت، تلاش كردند از اين رويكرد بهره‌برداري‌هاي اقتصادي، نظامي و امنيتي نيز به ‌عمل آورده و تا جای امکان اصلاحاتي را در نظام مالي، اداري و انتظامي كشور به وجود آورند. استخدام «مورگان شوستر» آمریکایی راهكاري براي تحقق اين اهداف بود. مورگان شوستر (1960 ـ 1877م) حقوق‌دان آمریکایی پيشتر در اداره گمركات فيليپين خدمت كرده و بعدها عضو هیئت عالي حكومت آمريكا در فيليپين شده بود. او مدتي نيز سرپرستي اداره گمركات كوبا را برعهده داشت. شوستر زماني كه مأمور خدمت در ايران شد، به شغل وكالت مشغول بود. گویا او و هیئت همراهش در زمان حيات مجلس دوم مشروطه براي ساماندهي امور اداري و اصلاح اوضاع مالي ايران وارد كشور شدند؛ اما حضور روسيه و انگلستان در ايران مانع از آن شد كه اين اقتصاددان آمریکایی بتواند اهداف و طرح‌هاي خود را در نظام اداري و مالي كشور به اجرا درآورد؛ به همين دليل مدت زمان مأموريت وي و هیئت همراه در داخل كشور بيش از هشت ماه دوام نيافت و وي متعاقب اخطار نهایی روسيه، ناچار شد به اتفاق همراهانش، ايران را ترك كند.علت آن كه دولتمردان ايران، آمریکایی‌ها را براي حل معضلات اقتصادي و امنيتي خود برگزيدند، دو اصل اساسي بود. اين دو اصل عبارت بودند از:
1ـ آمریکا به دليل فاصله جغرافيايي زياد از ايران منافع كمتري در كشور داشت.
2ـ آمریکا لااقل تا زمان مورد بحث اهداف استعماري در منطقه نداشت و مانند روسيه و انگلستان نزد مردم ايران بدسابقه نبود.
البته آمریکا‌یی‌ها به دليل آنكه درصدد پايان بخشيدن به دوران انزواي خود بودند و به دكترين «سياست جهاني» مي‌انديشيدند، از دعوت دولت‌هايي چون ايران براي حضور در عرصه‌هاي اقتصادي و سياسي استقبال مي‌كردند.به این ترتيب، وضعیت داخلي و خارجي براي دولتمردان ايراني به منظور تحقق سياست نزديكي به قدرت سوم از راه استخدام كارشناسان آمریکایی فراهم بود؛ سياستي كه از جمله اهداف مجريان آن، سروسامان دادن به اوضاع آشفته مالي و اداري ايران بود. ميرزا حسينقلي‌خان نواب، وزير امور خارجه دولت مستوفي‌الممالك، در چهاردهم دي 1289 در تلگرافي به كاردار سفارت ايران در آمریکا مأموريت داد تا موضوع استخدام كارشناسان مالي آمریکا براي ساماندهي و اصلاح اوضاع مالي ايران را با دولت آن كشور مطرح كند. اين درخواست با موافقت دولت آمریکا روبه‌رو شد و در 13 بهمن 1289 نيز مورد تأیید نمايندگان مجلس شوراي ملي قرار گرفت. به این ترتيب، مورگان شوستر و چهار مستشار آمریکایی ديگر براي اصلاح امور دارایی، خزانه‌داری، دادگستري و ژاندارمري استخدام شده و پس از عقد قرارداد با دولت ايران در 17 ارديبهشت 1290 ش همراه با خانواده‌های خود وارد ايران شدند.پس از ورود شوستر به ايران از آنجا كه مأموريت اعلام شده وي ساماندهي امور مالي بود، بي‌درنگ به‌ سمت خزانه‌دار كل منصوب و مأمور انجام اين مهم شد. او گام‌هايي براي بهبود وضع ماليات‌ها و گمركات به منزله منابع اصلي درآمد‌هاي دولت ايران برداشت؛ اما وخامت اوضاع مالي كه ناشي از سياست‌هاي نادرست دولت‌هاي پيش از مشروطيت و كشمكش‌هاي پس از آن بود، كار مورگان شوستر را پيچيده و دشوار کرده بود. اين وخامت در كنار شورش‌ها، درگيري‌هاي قومي، تهديدها، هزينه‌هاي سنگين حضور نيروهاي بيگانه در كشور، ضعف دولت مركزي، نفوذ بيش از حد رؤساي قبایل و خوانين محلي و كارشكني‌هاي آنها و ناخشنودي بسياري از افراد صاحب نفوذ از اقدامات شوستر براي نهادينه کردن امور مالي كشور، موانعي عمده در مسير اقدامات وي براي اصلاح امور مالي ايران ايجاد كرده بود.
سرانجام مورگان شوستر با اين نتيجه‌گيري كه دولت‌هاي متفقين، منافع متقابل و مصالح كلان خود را قرباني زدوبندهاي ناپايدار با دولت‌هاي جهان سوم نمي‌كنند، در 22 بهمن 1290 با نارضايتي و دريافت خسارت ايران را ترك كرد. وي سپس در آمريكا كتاب خاطرات خود را با عنوان «اختناق ايران» به رشته تحرير درآورد.


 اکبر ادراکي/ فیلیپین کشوری است که سال‌هاي متمادي مستعمره اسپانيا بود. در سال 1521 ميلادي، فرديناند ماژلان دريانورد پرتغالي كه به تابعيت اسپانيا درآمده بود، به منظور دور زدن كره زمين و كشف سرزمين‌هاي جديد براي اسپانيا با گذشتن از اقيانوس اطلس و اقيانوس كبير به مجمع‌الجزاير فيليپين رسيد و آن را به نام پادشاه اسپانيا تصرف کرد. جزيره‌اي كه ماژلان روي آن پياده شد، جزيره سبو نام داشت؛ وي در‌ اين جزيره مستقر شد و چون در آن زمان پذيرش دين مسيحيت به معناي پذيرش حاكميت پادشاه اسپانيا بود، وي دين مسيحيت را تبلیغ کرد و توانست رئيس بارانگاي در‌ اين منطقه را مسيحي كند كه به دنبال آن اهالي بارانگاي نيز از او پيروي کردند.
با انتشار خبر كشف‌ اين جزاير ثروتمند در شرق دور، اسپانيا تلاش کرد گروه‌هاي ديگري را به‌ اين منظور اعزام کند؛ ولي موفق نشد تا‌ اينكه پس از گذشت نزدیک به نيم قرن در سال 1565 ميلادي، از جانب فيليپ دوم پادشاه وقت اسپانيا، شخصي به نام «ميگل لوپز دو لگاسپي» به همراه سپاه و تجهيزات نيروي دريايي براي تصرف مجدد‌ اين جزاير عازم منطقه شد. لگاسپي همراه با سربازانش وارد جزيره سبو شد و‌ اين مجمع‌الجزاير را برگرفته از اسم فيليپ پادشاه اسپانيا، «فيليپين» نامید و اولين مقر دائمي ‌‌اسپانيايي‌ها را در جزيره‌ سبو در منطقه مركزي‌ اين كشور ‌ايجاد کرد.
اگرچه لگاسپي به راحتي وارد جزيره‌ سبو شد؛ ولي براي گسترش متصرفات خود در دیگر جزاير با مقاومت مردم روبه‌رو شد. به ويژه در ميان بوميان دیگر جزاير، مسلماناني زندگي مي‌كردند كه در مقابل نيروهاي اسپانيا مقاومت می‌کردند. گفتني است، زماني كه لگاسپي وارد‌ اين منطقه شد، دين اسلام در ميندانائو در جنوب فيليپين ريشه گرفته بود و سلطان‌نشين‌هاي اسلامي ‌‌در‌ اين منطقه قدرت و حاكميت را در اختيار داشتند؛ در جزاير شمالي فيليپين نيز اسلام در حال گسترش بود و در دو جزيره‌ بزرگ «ميندورو» و «لوزون» جوامع اسلامي ‌‌زندگي مي‌كردند كه تشكيلات و ساختار اجتماعي پيشرفته‌اي داشتند كه در اولين برخورد نيروهاي لگاسپي با مسلمانان، به رهبري راجا سليمان، شكست سختي را متحمل شدند و سرانجام لگاسپي با بازسازي نيروهاي خود در سال 1571 بار دیگر به مقرّ راجا سليمان حمله كرد و سرانجام توانست آنان را شكست دهد. گفتنی است، از آنجايي كه دیگر جزایر نیز سازمان‌دهي مسلمانان استحكام نداشت و مسلمانان توانايي مقابله با مهاجمان اسپانيايي را نداشتند، سربازان اسپانيايي به راحتي توانستند غلبه پيدا كنند. البته مسلمانان در ميندانائو مقاومت خوبی داشتند و اسپانيايي‌ها نتوانستند بر آنها فائق‌ آيند. گفتنی است، اسپانيايي‌ها خاطره‌ حمله اعراب مسلمان به اسپانيا و كينه مسلمانان را در دل داشتند و آنان را (مورو) مي‌ناميدند كه هنوز نيز كلمه مورو به مسلمانان فيليپين اطلاق می‌شود.
در آن دوره، ‌ايمان آوردن به دين مسيحيت به معناي پذيرفتن سلطه‌ اسپانيا بود؛ از این رو اسپانيايي‌ها به هر جزيره‌اي كه وارد مي‌شدند، ابتدا با سياست نرمش و تبليغ ميسيونري و در صورت اطاعت نكردن با برخورد خشونت‌بار مردم را به كليساها كشانده و به اطاعت از دين مسيحيت كه به معناي اطاعت از پادشاه اسپانيا بود، وادار مي‌کردند و به این ترتيب دين مسيحيت در‌ اين مناطق توسعه يافت. با ‌ايجاد فرمانداري كل اسپانيا در مانيل كه فرماندار آن از جانب پادشاه اسپانيا تعيين و منصوب مي‌شد، همه ‌‌فرماندهان نظامي ‌‌و استانداران تحت سلطه قرار گرفتند و درآمدهاي مالياتي كه كليسا از كشاورزان و بازرگانان و ديگر اقشار دريافت مي‌كرد، به دربار اسپانيا ارسال مي‌شد.
از ابتداي سال‌هاي 1880 به بعد، كم‌كم‌ بعضي از فرزندان ثروتمندان فيليپيني براي تحصيل به اروپا و اسپانيا سفر کردند.‌ اين جوانان در اروپا با مشاهده‌ تفاوت وضعيت زندگي مردم كشورشان با وضع زندگي مردم اروپا، شگفت‌زده مي‌شدند و در بازگشت‌ اين وضعيت را براي هموطنان خود بازگو کرده و شروع به تشكيل گروه‌هاي مقاومت عليه استعمار مي‌كردند. يكي از‌ اين جوانان، «دكتر خوزه‌ ريزال» بود كه در سال 1892 گروه مقاومتی به نام «ليگا فيليپينا» تشكيل داد و سرانجام در سال 1896 به اعدام محكوم شد و اسپانيايي‌ها وی را تيرباران کردند.
به تدريج شورش‌هايي براي استقلال‌طلبي و بيرون راندن مستعمرات در اواخر دهه 1880 آغاز شد. شورش مجمع‌الجزاير فيليپين عليه استعمارگران اسپانيايي از سوي ايالات متحده حمايت مي‌شد، که از چند هفته پيش از اين تاريخ با اسپانيا وارد جنگ شده بود. در سال 1898 ميلادي ميان ايالات متحده آمريکا و اسپانيا جنگ درمي‌گيرد. در آن دوران آمريکا قصد داشت دست به جهانگشايي بزند و در ميان استعمارگران اروپايي، اسپانيا از همه ضعيف‌تر و در عين حال مستعمراتش به آمريکا نزديک‌تر بود. ايالات متحده به استقلال‌طلبان فيليپيني قول مي‌دهد در صورتي که عليه اسپانيا دست به شورش بزنند، در خاتمه جنگ استقلال کشورشان را به رسميت خواهد شناخت.
در روز اول مه سال 1898 ميلادي ناوگان آمريکا در اقيانوس آرام تحت فرمان ناخدا ديوي وارد آب‌هاي بندر مانيل مي‌شود. ناوگان آمريکا، ناوگان اسپانيايي آدميرال مونتوفو را نابود مي‌کند. چند ماه بعد اسپانيايي‌ها مجمع‌الجزاير فيليپين را ترک مي‌کنند و فيليپين به استقلال دست مي‌يابد؛ اما دوران اين استقلال کوتاه بود.
ويليام مک کينلي، رئیس‌جمهور آمريکا پس از پيروزي آسان بر اسپانيايي‌ها يک لشکر 100 هزار نفري را براي اشغال مجمع‌الجزاير فيليپين اعزام مي‌کند و وعده‌هايي را به استقلال‌طلبان فيليپيني داده بود، زير پا مي‌گذارد.
به اين ترتيب، در روز 12 ژوئن سال 1898 ميلادي مردم فيليپين اعلام استقلال مي‌کنند. پس از سه قرن استعمار اسپانيا، فيليپيني‌ها تصور مي‌کردند با توجه به قول‌ها و وعده‌هاي آمريکا سرانجام کشورشان مستقل مي‌شود. آنها نمي‌دانستند که به دليل پيمان‌شکني ايالات متحده دوران استقلال کشورشان کوتاه است و يک استعمارگر جديد جايگزين استعمارگر قبلي مي‌شود.

با آغاز نهضت امام خميني(ره) در آغاز دهه 1340 آيت‌الله سعيدي که شيفته راه و مسلک مريد خويش بود، به نهضت پيوست و از همان آغاز نهضت اسلامي در سنگر مبارزه قدم گذاشت و در اين راه از هيچ کوششي فروگذار نکرد. شهيد سعيدي از آن روزها چنين نقل مي‌کند:
«هنگام نماز مغرب و عشا به منزل امام(ره) رفتم، مي‌خواستم با ايشان مذاکره کنم، امام آماده نماز بود، وقتي منظورم را فهميد اندکي نماز را تأخیر انداخت.
 به عرض رساندم: آقا! طبق برداشتي که من کرده‌ام، از اين به بعد شما در مبارزات خود، ياوران کمتري خواهيد داشت.
 امام(ره) فرمود: سعيدي! چي مي‌گويي؟! به خدا قسم اگر تمام جن و انس پشت به پشت هم بدهند و در مقابل من بايستند، چون من اين راه را حق يافته‌ام، از پاي نخواهم نشست!»
اين ديدار و اين سخنان امام، تأثیری عظيم بر روحیه مبارز و حقيقت‌جوي شهيد نهاد و چنانکه خود ايشان نقل مي‌کنند: «با سخنان امام(ره) چنان دلگرم شدم که روح تازه‌اي در وجودم دميده شد و ايمان بيشتري به قيام و حرکت امام(ره) پيدا کردم.»


 محمد درودیان/ در روز ۳۱ شهريور ۱۳۵۹ با هجوم ارتش عراق به مرزهاي غرب و جنوب و حمله هوايي به چند فرودگاه ايران، جنگ تحميلي هشت ساله دولت عراق به رهبري صدام حسين عليه ايران آغاز شد.
اين واقعه در حالي اتفاق افتاد که تنها ۱۹ ماه از پيروزي انقلاب اسلامي مي‌گذشت. صدام حسين رئیس‌جمهور وقت عراق چند روز پيش از اين اقدام، پيمان ۱۹۷۵ الجزاير را در برابر دوربين‌هاي تلويزيون بغداد پاره کرد و در نطقي با تأکيد بر مالکيت مطلق کشورش بر اروندرود که آن را «شط‌‌العرب» مي‌ناميد و طرح اين ادعا که جزاير سه‌گانه ايران به اعراب تعلق دارد، همزمان جنگی زميني، هوايي و دريايي عليه ايران آغاز کرد.
براي اولين بار اخبار ساعت ۲ بعدازظهر روز ۳۱ شهريور، خبر بمباران فرودگاه مهرآباد را مخابره کرد. روزنامه کيهان درباره فضاي فرودگاه و آنچه طي اين حمله بر مردم حاضر در آنجا گذشت، نوشت: «يکي از کارمندان هواپيمايي گفت که به هنگام مراجعت از فرودگاه به خانه متوجه شدم سه فروند هواپيما با فاصله نسبتاً کمي بر فراز فرودگاه در حال پرواز هستند. از آنجايي که حدس مي‌زدم هواپيما‌ها خودي باشند چندان توجهي نکردم، تا اينکه صداي انفجار برخاست و آنگاه متوجه شدم که بمب انداخته‌اند. يک شاهد ديگر درباره نوع هواپيماهاي بمباران شده در اين حمله گفت که دو هواپيما در اين هجوم دچار آسيب شده‌اند که يکي از آنها هواپيماي ۷۰۷ و متعلق به شرکت هواپيمايي بود و ديگري يک فروند هواپيماي سي ۱۳۰ بود. او همچنين گفت که هواپيماهاي دشمن سه فروند و از نوع ميگ بوده است.»
با شنيده شدن صداي انفجار مهرآباد در غرب تهران، مردم اين منطقه براي اطلاع واقعه و چگونگی آن به خيابان‌ها ريختند و با مشاهده بمباران قسمتي از فرودگاه برای کمک به سمت آن هجوم آوردند که مأموران انتظامي در حوالي فرودگاه ضمن جلوگيري از آنها، از مردم خواستند که حوالي فرودگاه را ترک کنند و در صورت نياز به کمک مردم، مقامات مربوطه اطلاعيه صادر خواهند کرد.
روزنامه کيهان فرداي آن روز درباره تعداد مجروحان و مصدومان حمله عراق به تهران نوشت: «تا ساعت يک بامداد امروز تعداد مجروحين حادثه فرودگاه 37 نفر اعلام شد که ۱۵ نفر به بيمارستان امام خميني(ره)، ۸ نفر به بيمارستان شريعتي، ۳ نفر به بيمارستان صنايع هواپيمايي، ۸ نفر به بيمارستان ميمنت و 3 نفر به درمانگاه بيمه‌هاي اجتماعي منتقل شده‌اند. از اين تعداد گروهي که جراحات‌شان سطحي بود، مداوا و از بيمارستان مرخص شده و برخي ديگر بستري شده‌اند.»