حجت‌الاسلام احمد پهلوانی می‌گوید: امروز در جهان غرب شاهد جاهلیت مدرن درباره زنان هستیم که به مراتب از جاهلیت پیش از اسلام بدتر است؛ در دوران جاهلیت سابق زنان و دختران را زنده به‌گور می‌کردند؛ اما امروز معنویت، روحانیت و کرامت زن را با استفاده ابزاری از آن، زنده به‌گور می‌کنند. به همین دلیل، امروز بانوان رسالت مهم‌تری بر عهده دارند و باید با فراهم کردن زمینه آشنایی فرزندان با سبک زندگی اهل بیت(ع)، آنان را در برابر آسیب‌ها واکسینه کنند.
جریان‌شناسی فکری ـ فرهنگی ایران معاصر ـ 71
 جعفر ساسان‌- داوود عسگری/ 
در شماره گذشته با بخشی از احکام فرقه ضاله بهائیت آشنا شدیم. در ادامه احکام مهم دیگری از بهائیت را بررسی خواهیم کرد.
1ـ روزه
وجوب روزه برای بهائیان، در اسفندماه به مدت 19 روز است که از طلوع تا غروب آفتاب، فقط با امساک از دو مورد اکل و شرب تحقق می‌یابد و عبدالبهاء، دخان (دود) را مانند فقهای مسلمان، از جمله آشامیدنی‌ها معرفی کرده است.
2ـ حج
این عبادت به شرط استطاعت جسمی و مالی است و با زیارت منزل سیدعلی‌محمد باب در شیراز یا منزل میرزاحسین‌علی نوری در بغداد محقق می‌شود.
3ـ بلوغ
بلوغ در سال 15 است؛ نسا و رجال در این مقام یکسان هستند.(1)
4ـ حدود
طبق تعالیم بهاءالله از جزای زانی و زانیه، دفعه اول نه مثقال، دفعه دوم هجده مثقال و دفعه سوم 36 مثقال است.(2)
5ـ نکاح
حلّیت و حرمت نکاح اقارب به امنای بیت‌العدل واگذار شده است.(3)
6ـ قبله
باب من یظهره‌الله را قبله قرار داد و بهاءالله مقر استقرار عرش مبارک را قرار داده است.(4)
نقش بهائیت در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران در دوره قاجاریه
با توجه به شکل‌گیری بهائیت در دوره قاجار، نقش این جریان را در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران در پنج مقطع می‌توان بررسی کرد:
1ـ از قاجاریه تا مشروطه؛
2ـ از مشروطه تا پهلوی اول؛
3ـ از پهلوی اول تا پهلوی دوم؛
4ـ از پهلوی دوم تا انقلاب اسلامی؛
5ـ از انقلاب اسلامی تاکنون.
1ـ بهائیت از قاجاریه تا مشروطه
فرقه بابیه بر اساس قدرت‌طلبی و فتنه‌انگیزی شکل گرفته بود. رفتار بابیان با مردم و حکومت، مؤید این مطلب است. از سویی باب به ظهور کسی پس از خود با عنوان «من یظهره‌الله» بشارت داده و پیش از اعدام، با انجام مکاتباتی با میرزایحیی صبح ازل، وی را جانشین خود معرفی کرده بود؛ اما از سوی دیگر با اعدام وی، قدرت‌طلبی به هواداران او نیز سرایت کرد و هر کس مدعی «من یظهره‌اللّهى» بود. مشهورترین مدعیان، این افراد بودند: ۱ـ میرزا اسدالله دیان، که کاتب صبح ازل بود؛ ۲ـ میرزا عبدالله متخلص به غوغا؛ ۳ـ حسین میلانى، مشهور به حسین‏جان؛ ۴ـ میرزاجانی کاشانى؛ ۵ـ عبدالخالق اصفهانى و ۶ـ میرزامحمد نبیل. این شش نفر که جزء نخستین پیروان این فرقه بودند، ادعاى «من یظهره‌اللّهى» و «خلیفه‌اللّهى» کردند؛ اما بیشتر بابیان جانشینی صبح ازل را پذیرفتند و به او گرویدند. وی چند سال از برادرش میرزاحسین‌علی کوچک‌تر بود؛ ولی زودتر از او به جمع بابیان پیوسته بود.
به نوشته مورخ بابی، میرزاجانی کاشانی، صبح ازل پس از باب در شمیران تهران و در نور مازندران آثار و تعالیم بابیت را نشر داد و مبانی آن را ترویج کرد.(5)
از آنجا که صبح ازل جوانی ناپخته و کم‌تجربه بود، برادرش میرزاحسین‌علی بهاء، که از او بزرگ‌تر و باسوادتر بود، در جایگاه پیشکار ازل به کارها و امور بابیان رسیدگی کرد.(6) این روال تا کشته شدن باب و تبعید بابیان از ایران به بغداد و استانبول و ادرنه ادامه داشت و همه نامه‌ها نیز به اسم و امضای صبح ازل بود.
ادوارد براون، مورخ مشهور در زمینه بابیت و بهائیت، ماجرای فرار ازل را به طور دقیق نقل می‌کند:
پس از آنکه در روز یک‌شنبه 28 شوال سال 1268ق سه نفر از بابیه به قصد قتل ناصرالدین‌شاه به طرف او تیر افکندند، حکومت، چهل نفر از مشاهیر بابیه را دستگیر کرده و 28 نفر ایشان را در یکی از چهارشنبه‌های ماه ذی‌القعده سال 1268ق در تهران با انواع عذاب و شکنجه به قتل رسانیدند. صبح ازل در آن حین در نور بود؛ خیلی سریع به لباس مبدّل به بغداد گریخت.(7)
از وقتی که میرزاحسین‌علی بهاء ادعای «من یظهره‌اللّهی» نمود و استقلال خود را اعلام کرد، این دشمنی‌ها هم آغاز شد تا جایی که خود بها کتابی به نام بدیع بر ردّ عقاید ازلیان و صبح ازل نوشته است. وی در این کتاب برادر خود، ازل را گاو خوانده است. او خطاب به ازلیان می‌نویسد: «تعبدون البقر و لاتعرفون»(8)؛ او حتی برادر خود را حرام‌زاده و زنازاده معرفی می‌کند.(9)
بنابراین، این دوره ابتدا با انشعاب در بابیه و شکل‌گیری دو فرقه ازلیه و بهائیت آغاز می‌شود؛ اما با مرگ میرزاحسین‌علی نوری، رهبر بهائیت که در همین دوره، یعنی سال 1309ق اتفاق می‌افتد، اختلافات و انشعابات در بهائیت نیز آغاز می‌شود.
بنابراین، نخستین انشعاب در بهائیت را باید اختلاف بر سر جانشینی بهاءالله و جدایی فرزندانش دانست. نمودار انشعابات اولیه، به شرح زیر است:
2ـ تحولات فکری
مهم‌ترین تحول فکری بهائیت را در این دوره، می‌توان عبور از بابیه و ادعاهای علی‌محمد باب، طرح ادعاهای جدید از سوی میرزاحسین‌علی نوری و مرگ وی و جانشینی عباس افندی، گرایش به غرب و تطبیق بهائیت با مدرنیته غربی دانست. چنانکه در مبحث مبانی فکری و اصول بهائیت اشاره شد، در این دوره، مبانی فکری بهائیت درباره ادعاهای بهاءالله، همچون نبوت، الوهیت، اصول اعتقادی و احکام بوده که در کتاب‌های او بازتاب یافته است. نحوه بیان و گفتمان وی نیز به دلیل برخوردار نبودن از سواد بالا و گرایش‌های باطنی، گفتمانی صوفیانه بوده و نوشته‌های او پر از اغلاط صرفی، نحوی و محتوایی بوده است. از سویی، به دلیل تبعید در ممالک اسلامی، از زبان عربی استفاده کرده است.
میرزاحسین‌علی پس از اعلام «من یظهره‌اللّهی»، به نگارش کتب همت گماشت و به اصرار پیروانش، «صدور احکام» کرد. بارزترین مقام ادعایی او، ربوبیت و الوهیت بود.
گذشته از ادعای ربوبیت، او شریعت جدید آورد و کتاب اقدس را نگاشت که بهائیان آن را «مُهیمن بر جمیع کتب» و «ناسخ جمیع صحایف» و «مرجع تمام احکام و اوامر و نواهی» می‌شمارند.(10) به ادعای عبدالبهاء بهائیت با بابیه متفاوت است و احکام این دو آیین، هیچ مشابهتی با یکدیگر ندارند. در عصر بیان، یعنی چند سال پیش از ادعای میرزاحسین‌علی، بابی‌ها باید به «ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بِقاع و قتل عامِ اِلاّ مَن آمن و صدَّق» دست‌می‌یازیدند و در عصر بهاءالله، اساس دین جدید «رأفت کبری و رحمت عظمی و الفت با جمیع ملل و...» بود.(11)
با مرگ بهاءالله، فرزندش عباس افندی (1260ـ1340ه‍‌.ق) ملقب به عبدالبهاء، جانشین وی شد. عبدالبهاء در مقام رهبری بهائیان و با تأکید بر اینکه هیچ ادعایی جز پیروی از پدرش و نشر «تعالیم» او ندارد، با توجه به اوضاع اجتماعی و دینی و به منظور جلب رضایت مقامات عثمانی، به طور رسمی و با التزام تمام، در مراسم دینی اسلامی، از جمله نماز جمعه شرکت می‌کرد.
* پی‌نوشت‌ها در دفتر هفته‌نامه موجود است.

اندیشه سیاسی مسلمانان ـ ‌396
 فتح الله پریشان/ ملامحمدمهدی نراقی در حوزه‌های مختلف فلسفه اسلامی مطالعات عمیقی انجام داده است. او با تأثیرپذیری از ابن‌سینا و صدرالمتألهین شیرازی، پایه‌های تفکر فلسفی خود را بر اندیشه فلسفی این دو فیلسوف مشهور بنیان نهاده است. برای آشنایی با اندیشه فلسفی و سیاسی محقق نراقی، مبانی فکری او را در سه حوزه معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی بررسی خواهیم کرد. معرفت‌شناسی از دیدگاه نراقی در دو محور قابل طرح است؛ یکی شناخت و انواع آن و دیگری رابطه شناخت عقلی و نفسانی با معرفت دینی. به طور مسلم بررسی بخش اخیر برای اندیشمند دینی از اهمیت خاصی برخوردار است؛ زیرا او در درون ارزش‌های دینی نظریه‌پردازی می‌کند و لازم است رابطه مثبت یا منفی این دو نوع معرفت را در نظام فکری خود شفاف کند.  
محقق نراقی مسئله شناخت را تحت دو عنوان «علم» و «نفس‌شناسی» بررسی کرده است. از نظر او، شناخت امری نفسانی است و از فعالیت‌های نفس ناطقه به شمار می‌آید. به اعتقاد نراقی، علم پایه شناخت است؛ اما او برای علم تعریف واحدی ارائه نمی‌کند و با توجه به انواع علم، تعاریف گوناگونی از آن به دست می‌دهد. وی معتقد است، علم بر چند معنا اطلاق می‌شود:
1ـ چیزی که انکشاف مربوط به اوست و منشأ انکشاف است و آن عبارت است از علم حقیقی. 2ـ نفس انکشاف و ظهور و آن عبارت است از علم حضوری.
3ـ چیزی که به وسیله آن توانایی بر حصول مکشوفات و معلومات به صورت ذاتی حاصل می‌شود؛ مانند قوه و ملکه‌ای که نفس عامل شناسا وجود دارد.(1)
نراقی پس از اشاره به ماهیت چندگانه شناخت، انواع شناخت و ادراک در سطح عام را مطرح می‌کند و ادراک را بر سه قسم می‌داند: ادراک به وسیله حواس ظاهری، مانند گوش، چشم، لامسه، ذائقه و شامه؛ حواس باطنی مانند نیروی خیال و وهم و ادراک عقلی به معنای تصور اشیا در ذهن نه حصول خود اشیا و ادراک عقلی اشیا به نفس‌ها نه به واسطه تصور اشیا که زاید بر ذات است.(2) 
نراقی منشأ همه ادراکات سه‌گانه را «نفس» می‌داند و معتقد است: «تمام اقسام ادراک از آن نفس است؛ زیرا احساس نفس عبارت است از مشاهده صور جزئیات یا ذوات عینی آنها که سبب انکشاف اشراقی در هنگام حضورشان بر حواس نقش می‌بندد و تخیل نفس عبارت است از دیدن آن صور نقش بسته در خیال پس از غایب شدن‌شان و توهم نفس عبارت است از ملاحظه معانی جزئی و برگرفته از مواد خارجی که در وهم نقش بسته است و تعقل نفس هم عبارت است از مشاهده ذوات مجرد نوری به واسطه علم حضوری یا ادراک صور کلی مجرد...»(3)
از دیدگاه محقق نراقی، میان شناخت عقلی و دینی ملازمه وجود دارد که بالاترین رابطه در نوع خود به شمار می‌آید. او همچون دیگر فلاسفه اسلامی عقل و شرع را مکمل و پشتوانه یکدیگر در فهم پدیده‌های هستی و امور متافیزیکی دانسته است. وی در بررسی مبانی و منابع شناخت اصول اعتقادی اسلام که جولانگاه اصلی عقل و شرع شناخته شده و به دلیل اهمیت آن، منشأ اختلافات مکتب عقل‌گرایان (عدلیه و معتزله) و شرع‌گرایان (اشاعره) قرار گرفته است، می‌گوید: «اما اصول عقاید، پس از فراگرفتن آن به طور شخصی از طریق شرع و عقل واجب است. شرع و عقل ملازم یکدیگرند که مقتضای یکی با مقتضای دیگری تخلف نمی‌کنند؛ زیرا عقل حجت خدا است که امتثال آن واجب می‌باشد و حاکم عادل است که احکام آن با واقع و نفس‌الامر مطابقت دارد؛ پس دستور آن رد نمی‌شود اگر عقل نباشد شرع شناخته نمی‌شود.»(4)
به اعتقاد نراقی، این ملازمه صرفاً به حوزه مسائل اعتقادی و فلسفی محدود نمی‌شود؛ بلکه مسائل فقهی و احکام عملی را نیز در بر می‌گیرد: «ملازمه میان عقل و شرع به گونه‌ای است که نمی‌توان یکی را از دیگری جدا نمود؛ بنابراین هرگاه عقل سالم به نیکی یا زشتی چیزی حکم دهد، یقین پیدا می‌کنیم که حکم شرع نیز همان است. پس حکم عقل کاشف از حکم شرع و شرع تابع عقل می‌باشد.»(5) 
نراقی شیوه اجتهادی خود در فقه را با اعطای همین نقش برجسته به عقل از دیگر فقها، به ویژه اخباری‌ها متمایز می‌کند. او نه تنها عقل را در فهم و کشف حکم شرعی کافی می‌داند؛ بلکه آن را در تعیین وجوب و حرمت یک عمل و ترتب ثواب و عقاب بر آن نیز کافی می‌شمارد.(6) او معتقد است انسان و خدا در عقل مشترکند؛ از این رو، اگر عقل به شناخت خوبی و بد چیزی دست یابد، خداوند نیز در جایگاه رئیس عقلا آن را تأیید کرده و بر مبنای آن حکم صادر خواهد کرد؛ به این ترتیب حکم شرع با حکم عقل پیوند می‌خورد.
نراقی با توجه به همین امر، اصل برائت را مبنای اجتهاد خود در فقه قرار داده است. بر اساس این اصل، در مواردی که حکم شرعی اشیا و مسائلی موجود نباشد، مکلف مسئولیتی در برابر خداوند ندارد و اصل «حلیت» ایجاب می‌کند که آن عمل را انجام دهد. نراقی در تأیید این اصل به قاعده عقلی «قبح عقاب بلا بیان» استناد کرده است.     
* منابع در دفتر هفته‌نامه موجود است.

 شهاب زمانی/ هرگاه از جاهلیت سخن به میان می‌آید، چنین به نظر می‌رسد که جاهلیت مربوط به دوران گذشته بوده و امروزه در دوران عقلانیّت بشر، سخن از آن، سخنی گزاف و مخالف تمدن بشری است، اما با تأمل در مفهوم جاهلیت و آنچه که بر بشر امروز می‌گذرد، روشن می‌شود که این معضل بزرگ، امروز هم گریبان‌گیر بشر است.
تأملی بر سخنان اخیر رهبر معظم انقلاب در نقد تمدن غرب که از آن به منزله دوران «جاهلیت مدرن» نام بردند، نشان می‌دهد که افشا و تبیین شالوده این تمدن ظاهرفریب برای ملت‌ها به ویژه نسل جوان، ضرورتی انکارناپذیر است. رهبر معظم انقلاب اسلامی با تأکید بر لزوم بهره‌گیری از درس‌های بعثت برای مقابله هوشیارانه با جاهلیت مدرن امروز، استکبار و در رأس آن آمریکا را عامل اصلی شکل‌گیری «جاهلیت مدرن» می‌دانند. از منظر ایشان در دوران مدرن هم «شهوت» و «غضب» به مثابه دو عنصر اصلی جاهلیت دوران قبل از اسلام، در عصر کنونی بازتولید می‌شود: «امروز نیز شاهد شهوت‌رانی بی‌منطق و بی‌مهار و قساوت و کشتار بی‌حدومرز هستیم با این تفاوت که جاهلیت کنونی متأسفانه مجهز به سلاح علم و دانش شده و بسیار خطرناک‌تر است.»
در تبیین مفهوم جاهلیت باید توجه داشت که جاهلیت صرفاً به معنای نادان بودن نیست. به تعبیر رهبر معظم‌انقلاب: «جاهلیّت به معنای وسیع، عبارت است از غلبه و حاکمیّت نیروی شهوت و غضب انسانی بر محیط زندگی؛ این می‌شود جاهلیّت. جاهلیّت یعنی جوامع انسانی، تحت تأثیر تمایلات شهوی و غضبی عمدتاً فرمانروایان خود، به شکلی دربیاید که فضائل در آن گم بشود و رذائل حاکم بشود؛ این می‌شود جاهلیّت.» پس زندگی جاهلی یک سبک زندگی است، زندگی مبتنی بر شهوت و غضب، زندگی‌ای که حتی اگر در آن علمی در کار باشد، این علم در خدمت شهوت و غضب به کار گرفته می‌شود و از این جهت است که با علم هم جامعه جاهلی از جاهلیت خود خارج نمی‌شود، چراکه علم شیوه زندگی او را چارچوب‌بندی و شکل‌دهی نمی‌کند؛ بلکه این شهوت و غضب است که مبنای اصلی قرار می‌گیرد. بر این اساس است که جاهلیت مدرن نیز معنا پیدا کند، یعنی امکان دارد جامعه‌ای از علوم تجربی و غیرتجربی نیز بهره برده باشد؛ اما در عین حال جامعه‌ای اساساً جاهلی باشد. چنان‌که جامعه مدرن امروزی به مدد تلاش‌های آمریکا و پیروی غرب از آن، جامعه‌ای جاهلی شده است. جامعه‌ای که در آن شهوت و غضب به زشت‌ترین صورت آن تجسم و تجسد یافته است. رواج گسترده مکاتب جدید الحادی مانند: شیطان‌پرستی، برهنه‌گرایی (نودیسم)، همجنس‌گرایی و قانونی شدن ازدواج همجنس‌گرایان در اروپا و آمریکا و به تازگی رواج ازدواج با حیوانات در کنار موج گسترده بی‌عدالتی، فقر و تبعیض جلوه‌ها و ویژگی‌هایی از دوران مدرن به ‌شمار می‌رود که به جرئت می‌توان گفت: «جاهلیتی به مراتب گسترده‌تر و شدیدتر از دوران پیش از مبعث پیامبر(ص) بزرگ اسلام را در اذهان تداعی می‌کند.»


تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی ـ قسمت پنجاه‌ونهم
 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ رهبر معظم انقلاب در سال 1381 فرمودند، سیاست دشمنان در ایران سیاست اندلسی کردن است؛ اما امروز که به ارزیابی میدانی این هشدار اساسی ایشان می‌نشینیم، ملاحظه می‌شود که این سیاست پیشروی‌های زیادی داشته است و متأسفانه از آن زمان تاکنون که نظام اسلامی سه دولت با سه گفتمان متفاوت را به خود دیده، اقدام درخوری برای پیشگیری از اندلسی شدن جامعه انجام ندادند و اساساً دلایل محکمی وجود دارد که فرهنگ عمومی نسبت به اقتصاد و توسعه از دوران سازندگی تاکنون مؤلفه فراموش شده دولت‌های وقت بوده است. 
دلیل روشن آن کثرت نشانه‌های اندلسی شدن جامعه اسلامی فعلی ما است که بی‌تردید این نشانه‌ها یک شبه رخ نداده‌اند. اگرچه نویسندگان بارها به این موضوع توجه کرده‌اند؛ با این حال، مروری عبرت‌انگیز به اندلس 720 میلادی به بعد که بیش از 800 سال در اختیار مسلمانان بوده و مقایسه امروز جامعه اسلامی ایران با آن، حساسیت‌ها را نسبت به عمق تهاجم فرهنگی و آینده فرجام تهدیدات نرم در ایران اسلامی بیشتر می‌کند. به ویژه اینکه بازتولید تجربیات و چگونگی فروپاشی قدرت سیاسی مسلمانان اندلس با رویکرد فرهنگی یکی از گونه‌های مهم موج چهارم جنگ نرم به شمار می‌آید.
1ـ اندلس در حالی فروپاشید که این سرزمین در اوج تمدن و پیشرفت و علم بوده است. «لاين پل‏» مستشرق انگليسى مى‏نويسد: «اسپانيا هشت قرن در دست مسلمانان بود و نور تمدن آن، اروپا را نورانى ساخته بود.» اکنون ایران اسلامی نیز در حال پیشرفت و تمدن‌سازی است و توسعه اقتصادی و پیشرفت مادی دغدغه اصلی سیاستمداران، مجریان و قانونگذاران را تشکیل می‌دهد؛ اما همانند دوره اندلس، بی‌توجهی به فاصله‌گیری از اخلاق سیاسی و عمومی و رهاشدگی و تهاجم علیه فرهنگ عمومی با شتاب زیاد به قاعده و رویه تبدیل شده است.   
2ـ انگیزه‌های دشمن بیرونی برای تغییر رژیم از یک سو و آسیب‌ها، انحرفات، اختلاف و تفرقه و فاصله‌گیری از ارزش‌های اخلاقی از سوی دیگر زمینه‌های سقوط جامعه اسلامی اندلس را فراهم کردند. در حال حاضر نیز دشمن با انگیزه فراوان و با نقشه و برنامه‌ریزی هوشمندانه استحاله فرهنگی را از 25 سال پیش شروع کرده و به آن سرعت فوق‌العاده هم داده است. 
3ـ دشمنان اندلس اسلامی به این نتیجه رسیده بودند که از طریق نظامی و سخت‌افزاری نمی‌توانند جامعه اسلامی آن زمان را شکست بدهند؛ از این رو پیشنهادهای برخی از وزرا و حاکمان خائن آن دوره را مبنی بر برقراری تعامل پذیرفتند و قراردادها و صلح‌نامه‌هایی را منعقد کردند که از رهگذر آن نفوذ فرهنگی محقق شد. برای نمونه، مجمع عمومى بارون‌هاى مسیحى پیشنهاد قرارداد صلحی با سه اصل آزادى مذهب، آزادى آموزش‌وپرورش و گسترش روابط تجارى و بازرگانى با مسلمانان اندلس را تصویب کردند، و از پیش این قراردادها بخش قابل توجهی از اهداف فروپاشی دولت اسلامی اندلس را فراهم آوردند. چنانکه مصطفى نورانى‌اردبيلى در کتاب «بررسى عقايد و اديان» می‌نویسد: «مسيحيان شمال، قراردادهايى را با حاكمان مسلمان بستند و طبق آن آزادانه به ايجاد تفريح‌گاه و مدرسه و انجام تجارت بين مسلمانان پرداختند؛ در مدارس خود به فرزندان مسلمان، افكار دينى مسيحيت را القا مى‏كردند و با به گردش درآوردن دختران زيباروى مسيحى در تفريح‌گاه‏ها، جوانان مسلمان را به آنجا مى‏كشاندند و با ترويج‏ خريد و فروش مشروبات الكلى، مردم مسلمان را از اعتقادات دينى خود دور مى‏ساختند و به اين طريق فساد را در تمام پيكره جامعه اسلامى رسوخ دادند و آن را از درون تهى كردند. به این ترتيب بود كه توان مقاومت را از آنان گرفتند.» (1386ق: 291) دشمنان امروز ایران اسلامی نیز به این نتیجه رسیدند که با اقدامات نظامی و امنیتی نمی‌توانند نظام جمهوری اسلامی ایران را از پای درآورند.؛ از این رو از سال‌های 1370 رویکرد فرهنگی تغییر از درون کلید خورد و اکنون در اوج این راهبرد قرار داریم. با وجود اینکه رهبر معظم انقلاب هشدارهای مکرری را داده‌اند، باز شاهد اقداماتی از سوی دست‌اندرکاران هستیم که دقیقاً در جورچین دشمن ‌بازی می‌کنند. آخرین نمونه آن را می‌توان سند 2030 ذکر کرد که هر چند رهبر معظم انقلاب آن را ضد استقلال و هویت فرهنگی کشور می‌دانند؛ اما باز عده‌ای آن را توجیه می‌کنند.
4ـ فروپاشی از درون در دوره دولت اسلامی اندلس با نقشه و برنامه‌ریزی بلندمدت طراحی شده بود و محوری‌ترین عامل فروپاشی که در دستور کار دشمنان آن زمان قرار گرفته بود، ترویج فساد و بی‌بندباری و سست کردن پایه‌های ایمانی مردم بود. چنانکه رهبر معظم انقلاب فرمودند: «اروپایی‌ها وقتی خواستند اندلس را از مسلمانان پس بگیرند، اقدامی بلندمدّت كردند... آنها به فاسد كردن جوانان پرداختند و در این راستا انگیزه‌های مختلف مسیحی، مذهبی یا سیاسی داشتند... امروز هم آنها همین كار را می‌کنند.»(1) ساورز، رئیس پیشین سرویس اطلاعات خارجی انگلیس نیز در مصاحبه با شبکه سی‌ان‌ان می‌گوید: «در مورد جمهوری اسلامی ایران نیز برنامه‌های کوتاه‌مدت، بلندمدت و درازمدتی را تنظیم و طراحی کرده‌اند. من فکر می‌کنم این احتمال وجود دارد که ایران طی 10 تا 15 سال آینده به کشوری عادی‌تر و نرمال‌تر تبدیل شود و ما باید این احتمال را تقویت کنیم.»
5ـ برای فرهنگ‌زدایی از اندلس ترویج فساد یک مؤلفه محوری تلقی شد. شهید مطهری می‌گوید: «مسیحیت نقشه کشید و دو مسئله را در آنجا رایج کرد: یکی مسئله بی‌حجابی و دیگری مشروب‌خوری... دستور دادند دختران بسیار زیبای مسیحی به بهترین وجه آرایش کنند و در خیابان‌ها گردش و رفت‌وآمد نمایند و در روابط با مردان آزاد باشند.»(پانزده گفتار: 36) به این ترتیب، روح ایمان و جوانمردی در جامعه اندلس مُرد. پس از این جریان بود که توانستند مسلمانان را بی‌درنگ از دم تیغ بگذرانند.» در وضعیت کنونی نیز دولت‌های غربی و دستگاه‌های جاسوسی به این نتیجه رسیدند «که برای ایران و مقابله با انقلاب اسلامی یکی دو راه بیشتر نمانده است. یکی اینکه ما فحشا و فساد را در جامعه آنان نفوذ دهیم و جوانان‌شان را سرگرم کنیم و زنان و مردان‌شان را از هدف‌های متعالی و بلند غافل کنیم، آنها را سرگرم منجلاب فساد و فحشا و شهوت نماییم.» (رهبر معظم انقلاب، 21/5/1371)
6ـ نکته تاریخی در فروپاشی اندلس، اتخاذ شیوه دوستی و تعامل سازنده از یک سو و خوش‌بینی حاکمان وقت از سوی دیگر بود. شهید مطهری می‌فرماید: «نقشه‌ مسیحیان برای تصرّف اندلس و بیرون کشیدن آن از دست مسلمین به صورت دوستی و خدمت، وسایل عیاشی را برای آنها فراهم کردند، باغ‌ها و بوستان‌ها، وقف ساختن شراب و نوشانیدن به مسلمین شد. (مجموعه آثار، همان، ج 3: 404) در ایران اسلامی از دهه 70 این شرایط را به طور محسوسی مشاهده کرده‌ایم.
7ـ سیاست‌های اندلسی نظام سلطه تاکنون توقف نداشته و از روند شتابان برخوردار بوده است. در این روند «استحاله و تغییر سیرت و صورت نظام فرهنگی» هدف اصلی، ثابت و لایتغیر اندلسی کردن جامعه بوده و امروزه نیز همچنان دنبال می‌شود؛ اما آنچه سیاست‌هایی مانند اشاعه فرهنگ فساد و فحشا، ترویج اباحی‌گری، فرهنگ برهنگی و... را در عصر جدید و در موج چهارم نبرد نرم با گذشته متمایز می‌کند، سرعت اشاعه و ترویج، شدت و تکثر، جذابیت‌ها و ویژگی‌های تأثیرگذاری، شیوه‌ها و شگردهای آن و گستره و وسعت دربرگیری مخاطبان است که فناوری‌های مدرن ارتباطی این توان و قدرت را به بازیگران جنگ نرم برای بازتولید و احیای الگوی فروپاشی اندلسی در جوامع مسلمانان و جمهوری اسلامی ایران داده است. 
* پی‌نوشت‌ در دفتر نشریه موجود است.

 عبارت «جاهلیّت»، خواننده را بلافاصله ۱۴۰۰ سال به عقب می‌کشد. به عصری و در میان نسلی که به‌دلیل دارا بودن پاره‌ای از صفات و اقدام به برخی اعمال نزد اهل فرهنگ و تمدّن «جاهل» شناخته شده‌اند. پیامبر نور و رحمت(ص) از آغازین روزهای بعثت، مسلمانان را از تجربه دوباره جاهلیّت ثانوی با خبر ساخته و یادآور شدند که آن جاهلیّت به مراتب از جاهلیّت نخست و اوّلی سخت‌تر و مخرّب‌تر خواهد بود.
امروزه ابتلای ساکنان عصر جاهلی به اعمالی چون، قتل و غارت، شرب خمر، تعصّب مذموم، زنده به گور کردن دختران، پرستش اصنام و تبرّج و خودآرایی را متصف به صفت جاهلیّت می‌شناسند و در مقابل، به بشر عصر مدرن مدال افتخار پیشرفت و گریز از اعمال و اوصاف عصر جاهلی اهدا می‌کنند؛ امّا به راستی در جهان پیرامون ما، می‌توان مستنداتی حقیقی را برشمرد و بشر معاصر را از اتّهام جاهلیّت وا رهاند؟
مبلّغان و مروّجان فرهنگ و تمدّن عصر مدرن و قوام‌دهندگان مدنیّت تکنولوژیک غربی، در حالی خود و بشر عصر جدید را مبرّا از هرگونه جاهلیّت و اوصاف عصر جاهلی معرفی می‌کنند که بشر، در ازدحام قتل و غارت، جنگ و خونریزی، فساد و تباهی کمر خم کرده است. قرن بیستم، به منزله شاخص‌ترین قرن پس از شکل‌گیری فرهنگ و تمدّن غربی، در حالی سپری شد که آمار مجموع جرایم و جنایات رفته بر رنج‌دیدگان و درماندگان شرق و غرب عالم، از مجموع جرایم و جنایات تاریخ چند هزار ساله زندگی انسان بر زمین بیشتر و سنگین‌تر است. کتاب «جاهلیت مدرن در رویارویی با امام زمان (عج)» نوشته اسماعیل شفیعی سروستانی در سال ۱۳۸۹ به وسیله انتشارات موعود عصر به چاپ رسیده است. این کتاب ۳۱۶ صفحه‌ای دارای دو بخش مباحث نظری و مصداقی بوده که از سرفصل‌های اصلی آن می‌توان به عناوینی ازجمله «جاهلیّت مدرن و پوستین وارونه اسلام»، «جاهلیت دوم در آخرالزّمان»، «مهدویّت رودررو با جاهلیّت»، «معنا و مفهوم جاهلیّت»، «مرگ جاهلی»‌ و «سرمایه‌داری، موجد خودآرایی جاهلی» اشاره کرد. این اثر، مجموعه‌ای است که همه سعی خود را مصروف نشان دادن بازگشت جاهلیّت ثانوی در عصری و در میان تمدّنی می‌کند که خود را وارسته از جهل معرفی کرده و به خود مدال افتخار اهدا می‌کند.

بحث درباره جاهلیت مدرن پدیده جدیدی نیست؛ بلکه آنگاه که در فردای پس از جنگ جهانی دوم، مجموعه تئاترهایی با عنوان «تئاتر معناباختگی» در اروپا از سوی برخی نمایشنامه‌نویسان مانند؛ آلبرکامو، ساموئل بکت، اوژن یونسکو و... در پاسخ به تهی شدن زندگی مدرن از معنای اصیل خود روی پرده رفت، حکایت از نقدجاهلیتی داشت که در پوشش تمدن و پیشرفت به خورد آدمیان داده می‌شد. در واقع، تئاتر معناباختگی می‌کوشید تا جاهلیت حاکم بر جهان غرب را به تصویر بکشد؛ جاهلیتی که به مسخ شدن انسان‌ها منجر شده است. اوژن یونسکو در نمایشنامه‌ای به نام «کرگدن» می‌نویسد که در صحنه‌ای کاملاً عادی، آرامش صبحگاهی به وسیله کرگدنی که در خیابان‌ها می‌تازد،  شکسته می‌شود و مردم شهر هستند که با میل خود انسانیت را کنار گذاشته و به سوی کرگدن بودن پیش می‌روند و آن را توجیه می‌کنند.