محمدجعفر بگلو/ رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با مسئولان کشور بار ديگر درباره اعتماد به آمريکا هشدار دادند و برای نتيجه شوم اعتماد به غرب ماجراي دولت مصدق را شاهد مثال آوردند و فرمودند: «تجربه نهضت ملّي جلوي چشم ما است. در نهضت ملّي، دکتر مصدّق به آمريکاييها حسنِظن داشت، بلکه ارادت داشت، امّا مايل نبود تکيه کند به آنها ـ با انگليسيها البتّه بد بود ـ مايل به استقلال بود. آن کسي که عامل کودتا عليه دکتر مصدّق شد، نه يک انگليسي، [بلکه] يک آمريکايي بود و پشت سرش بيش از دستگاه اينتليجنتسرويس انگليس، سياي آمريکا قرار داشت؛ آمريکا اينجوري است. يعني با يک نظامي و با يک حکومتي هم که مطلقاً حکومت ديني هم نيست، حکومت انقلابي هم نيست ـ نهضت ملّي که يک حکومت انقلابي نبود؛ فقط دنبال استقلال کشور از زير يوغ انگليسها بود و خيال ميکرد آمريکاييها کمکش ميکنند ـ نتوانستند بسازند؛ با استقلال کشور مخالفند.» (22/3/1396)
در ادامه ابعاد ماجراي اعتماد مصدق به آمريکاييها بررسي خواهد شد.
بدعهدیهای آمریكا با مصدق
پس از پايان جنگ جهاني دوم و دوچندان شدن اهميت نفت در مناسبات بينالمللي، در دست گرفتن منابع نفتي به اساسيترين دغدغه آمريكاييها بدل شد، به گونهاي كه اين كشور تسلط بر اين منابع را به مثابه بخشي از راهبرد امنيت ملي خود در پيش گرفت. در اين بين، ايران كه يكي از مناطق نفتخيز منطقه غرب آسيا شناخته ميشد، جايگاه ويژهاي در مناسبات نفتي جهان داشت و جلب اعتماد ايرانيان ميتوانست به رسيدن آمريكا به اهداف مورد نظرش كمك فراواني كند. از اينرو بود كه در جريان ملي كردن نفت ايران، آمريكا وارد ماجرا شد و به دنبال تصويب قانون ملي شدن صنعت نفت، رفتاري دوگانه نسبت به ايران در پيش گرفت و با بدعهدي به مصدق و ساقط كردن او در كودتاي 28 مرداد، در نهايت به اهداف مورد نظر خود رسيد.
فعاليتهاي آمريكا در طول نهضت ملي كردن نفت، مملو از تناقض بود. از يك سو «دين آچسن»، وزير امور خارجه آمريكا به طور رسمی ملي شدن صنعت نفت ايران را مورد حمايت قرار ميداد و ميگفت: «ما حق دولتهاي مستقل و آزاد را براي ملي كردن نفت خود به رسميت ميشناسيم» و از سوي ديگر سفير خود در تهران به نام «لوي گريدي» را كه گفته ميشد روابط نزديكي با مصدق دارد با پيشنهاد انگليسيها بركنار كرده و «لوي هندرسن» را جايگزين وي كرد. «گريدي» در مصاحبههاي خود، جنبش ملي كردن نفت را «يك جنبش ميهنپرستانه» ناميده و از آن به يك «حركت استقلالطلبانه» ياد كرده بود.
افزون بر اين، آمریکاییها در محافل سياسي گوناگون اظهار ميكردند كه ايران در موضوع نفت، مورد ظلم انگليس واقع شده است. در دي ماه 29، «ماركس تورنبرگ» رئيس مؤسسه مشاوران ماوراء بحار آمريكا ضمن مصاحبهاي در حمايت از حق قانوني ايران در مسئله نفت، گفت: «شركت نفت ايران و انگليس حقوق قانوني ايران را نميپردازد و بنابراين مسئول قسمت عمده نارضايتيهايي است كه در حال حاضر درباره نفت و عدم ثبات اقتصادي كشور ايجاد شده است.» نظير همين مطالب را «جرج مكگي»، معاون وزارت خارجه آمريكا نيز به زبان رانده بود. اين حمايت آمریکاییها از ايران حتي خشم انگليسيها را نيز برانگيخت، به طوري كه «هربرت موريسون» وزير خارجه انگليس پس از شنيدن اين اظهارات به واشنگتن اعتراض رسمي كرد.
با اوج گرفتن مسائل مربوط به نفت ايران، آمريكا تلاش كرد تا خود را يك ميانجي معرفي كند. از اينرو «ترومن»، رئيسجمهور آمريكا «اورل هريمن» را در تير ماه 1330 به تهران اعزام كرد؛ هريمن بلافاصله به ديدار مصدق رفت. مصدق خود در اينباره در جلسه 17 شهريور همان سال در مجلس شوراي ملي، سخناني بر زبان راند كه نشاندهنده اعتماد كامل او به آمريكا بود. وي از رئيسجمهور آمريكا با لفظ «حضرت ترومن» ياد كرده و گفت: «حضرت ترومن، رئيسجمهور آمريكا، پيامي به من دادند و مرقوم فرمودند كه جناب آقاي هريمن را براي ارتباط بين ايران و انگليس روانه كنند؛ من به اين پيام حضرت ترومن جواب مثبت دادم و ميدانستم كه هريمن کسی است كه هرگز نميخواهد شخصيت خود را از بين ببرد.»
برخلاف انتظار و پيشبيني مصدق، هرچند هريمن به عنوان واسطه از طرف آمريكا به ايران آمده بود، ولي در حقيقت مأموریت او اعمال فشار سياسي بر ايران بود. در نهایت هريمن، تلاش ايران براي ملي كردن نفت را «مصادره» ناميد و پاسخ اعتماد مصدق را اينگونه داد: «نظر دولت من اين است كه قبضه مايملك يك شركت خارجي به وسيله دولتي، بدون پرداخت غرامت فوري و مكفي و مؤثر و يا دادن ترتيبي كه مرضيالطرفين بوده باشد، بايستي مصادره ناميده شود، نه ملي شدن.»
با پيچيده شدن مسائل مربوط به نفت ايران، مصدق گمان ميكرد كه سفرش به آمريكا سبب خواهد شد تا اين مسائل به خوشي پايان گيرد، اما اقامت طولانيمدت او در آمريكا هيچ نتيجه مثبتي به همراه نداشت، به گونهاي كه خود مصدق نيز در نامهاي كه هنگام ترك آمريكا به ترومن نوشت به «بينتيجه بودن اين سفر» اعتراف كرد.
مصدق در هفتم خرداد 1332، يعني دو ماه و بيست روز پيش از آنكه با كودتاي مشترك آمريكا و انگليس سقوط كند، به «آيزنهاور» نامه نوشت و از آمريكا درخواست وام كرد. در بخشي از اين نامه، مصدق با لحني آميخته از خواهش نوشته بود: «ملت ايران اميدوار است كه با مساعدت و همراهي دولت آمريكا موانعي كه در راه فروش نفت ايجاد شده برطرف شود و چنانچه رفع موانع مزبور براي آن دولت مقدور نيست كمكهاي اقتصادي مؤثری فرمايند تا ايران بتواند از ساير منابع خود استفاده كند. در خاتمه توجه موافق و اثربخش آن حضرت را به وضع خطرناك فعلي ايران جلب نموده و يقين دارم كه تمام نكات اين پيام را با اهميتي كه شايسته است تلقي خواهند فرمود.»
رئيسجمهور آمريكا پس از يك ماه تأخیر، در حالي كه مصدق را «تنها اميد غرب در ايران» ميخواند، به درخواست وي پاسخ منفي داد. اين در حالي بود كه «مك گي» معاون وزارت خارجه، به نمايندگي از آمريكا قول پرداخت يك وام 1200 ميليون دلاري را به مصدق داده بود.
بدعهدي آمريكا به مصدق زماني بيشتر نمايان شد كه پس از سقوط دولت وي، با دستور آيزنهاور در پنجم سپتامبر 1953 (14 شهريور 1332) و تنها 17 روز پس از سقوط مصدق، ایالاتمتحده به عنوان كمك فوري، مبلغ 45 ميليون دلار در اختيار دولت فضلالله زاهدي قرار داد. اين در حالي بود كه آيزنهاور در مقابل درخواست مصدق متذكر شده بود كه حق «واگذاري پول مردم آمريكا» به ايران را ندارد.
موضع متفاوت مصدق و آيتالله كاشاني نسبت به آمريكا
در حالي كه مصدق بر اعتماد به آمريكا اصرار ميكرد، «آيتالله كاشاني» کاملاً به بدعهدي آمريكا واقف بود و در مصاحبه با خبرنگار آمريكايي «آژانس انترنشنال» به درستي اظهار داشته بود كه «آمريكا تا به حال آنچه وعده به ايران داده، انجام نداده است...»
از همين رو بود كه «هندرسن» سفير آمريكا در ايران به وزارت امور خارجه آمريكا چنین گزارش داد: «مصدق با تمام شرايط آمريكا موافق است و فقط يك عامل مزاحم در اين جريان مداخله كرده و مانع از حل قضيه نفت به نفع آمريكا شده است. اين عامل مزاحم كه مانع تسليم ايران به نظريات بانك بينالمللي و ادامه همكاري بين ايران و آمريكا شده، آيتالله كاشاني است.» هندرسن همچنين گفته بود كه «آيتالله كاشاني براي منافع آمريكا و دول غرب در ايران عنصر خطرناكي است.»
افزون بر اين، آيتالله كاشاني در بخشی از نامه خود كه يك روز پیش از كودتاي 28 مرداد به مصدق نوشت، به اعتماد بيجاي وي به واشنگتن اشاره كرد و نتيجه اين اعتماد را جز غارت نفت ايران از سوی آمريكا ندانست. در بخشي از اين نامه آمده بود: «همانطور كه در آخرين ملاقاتم در دزاشيب به شما گفتم به هندرسن هم گوشزد كردم كه آمريكا ما را در گرفتن نفت از انگليسيها كمك كرد و حالا به صورت ملي و دنياپسندي ميخواهد به دست جنابعالي اين ثروت ما را به چنگ آورد.»
كودتاي 28 مرداد؛ پاسخ آمريكا به اعتماد مصدق
عمليات كودتاي آمريكايي ـ انگليسي در واپسين روزهاي مرداد 32 به مرحله اجرا درآمد، اما در نخستين گام به شكست انجاميد. به این ترتيب، كودتاي ناكام 25 مرداد، محمدرضا پهلوي را از ايران به بغداد و سپس رم فراري داد. براساس شواهد موجود، در حالی كه كودتا لو رفته بود و دست رژيم پهلوي و همكاران خارجي آن رو شده بود، مصدق همچنان بر اعتماد به آمريكاييها اصرار ميكرد.
روز 27 مرداد، درست يك روز پیش از كودتا، هندرسن به ملاقات مصدق رفت و از رفتار مردم ايران با آمريكاييها سخن گفت و مصدق را تهديد كرد چنانچه اين وضعيت ادامه يابد و خيابانها از تجمع مردم خالي نشود، تمام آمریکاییها به كشورشان بازخواهند گشت. در اين هنگام، مصدق «حالت عذرخواهي به خود گرفت» و به سفير آمريكا گفت: «جناب آقاي سفير من از شما ميخواهم اين كار را نكنيد. اجازه بدهيد رئيس پليس را بخواهم. من ترتيبي خواهم داد كه از همميهنان شما کاملاً محافظت كنند.» به این ترتیب در غروب ۲۷ مرداد، به دستور مصدق خيابانها كاملاً خلوت شد تا خيال كودتاچيان براي راهاندازي موج دوم كودتا راحت شود.
اصرار مصدق به اعتماد بر آمريكا، آن هم در حالي كه خود چندين بار شاهد بدعهدي آمريكاييها بود، بسيار عجيب و توجيهناپذير است. روز 28 مرداد، مصدق با طرح «آژاكس» كه آمريكا طراح آن بود و سيا نقش اصلي را در آن ايفا ميكرد، به زير كشيده شد.
به اين ترتيب، نتيجه اعتماد مصدق به آمريكا نه تنها براي خود او بسيار تلخ بود؛ بلكه پيامدهاي ناگواري براي ايران به همراه داشت. در نتيجه كودتاي ننگين 28 مرداد، منافع ملي ايران به تاراج رفت و طي قرارداد «كنسرسيوم» به طور رسمی از نفت ايران مليزدايي شد. موضع آيتالله كاشاني در اين زمینه بسيار جالب است. او كه مدتها پیش متذكر شده بود كه نمیتوان به آمریکا اعتماد کرد در واكنش به تحميل كنسرسيوم به ملت ايران گفت: «ملت ايران حق دارد از آزادي و آزاديخواهي نااميد و نسبت به تمامي ادعاهاي دنياي غرب بدگمان شود.»