«روز قدس» يك روز جهاني است؛ روزي نيست كه فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفين با مستكبرين است. روز مقابله ملت‌هايي است كه در زير فشار ظلم ‌آمريكا و غير آمریکا بودند، در مقابل ابرقدرت‌هاست. روزي است كه بايد مستضعفين مجهز بشوند در مقابل مستكبرين و دماغ مستكبرين را به خاك بمالند. (امام خميني، 1358)
بازنگاهی به یک تجربه تاریخی
 محمدجعفر بگلو/ رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با مسئولان کشور بار ديگر درباره اعتماد به آمريکا هشدار دادند و برای نتيجه شوم اعتماد به غرب ماجراي دولت مصدق را شاهد مثال آوردند و فرمودند: «تجربه‌ نهضت ملّي جلوي چشم ما است. در نهضت ملّي، دکتر مصدّق به آمريکايي‌ها حسنِ‌ظن داشت، بلکه ارادت داشت، امّا مايل نبود تکيه کند به آنها ـ با انگليسي‌ها البتّه بد بود ـ مايل به استقلال بود. آن کسي که عامل کودتا عليه دکتر مصدّق شد، نه يک انگليسي، [بلکه] يک آمريکايي بود و پشت سرش بيش از دستگاه اينتليجنت‌سرويس انگليس، سياي آمريکا قرار داشت؛ آمريکا اين‌جوري است. يعني با يک نظامي و با يک حکومتي هم که مطلقاً حکومت ديني هم نيست، حکومت انقلابي هم نيست ـ نهضت ملّي که يک حکومت انقلابي نبود؛ فقط دنبال استقلال کشور از زير يوغ انگليس‌ها بود و خيال مي‌کرد آمريکايي‌ها کمکش مي‌کنند ـ نتوانستند بسازند؛ با استقلال کشور مخالفند.» (22/3/1396)
در ادامه ابعاد ماجراي اعتماد مصدق به آمريکايي‌ها بررسي خواهد شد.

بدعهدی‌های آمریكا با مصدق
پس از پايان جنگ جهاني دوم و دوچندان شدن اهميت نفت در مناسبات بين‌المللي، در دست گرفتن منابع نفتي به اساسي‌ترين دغدغه آمريكايي‌ها بدل شد، به ‌گونه‌اي كه اين كشور تسلط بر اين منابع را به‌ مثابه بخشي از راهبرد امنيت ملي خود در پيش گرفت. در اين بين، ايران كه يكي از مناطق نفت‌خيز منطقه غرب آسيا شناخته مي‌شد، جايگاه ويژه‌اي در مناسبات نفتي جهان داشت و جلب اعتماد ايرانيان مي‌توانست به رسيدن آمريكا به اهداف مورد نظرش كمك فراواني كند. از اين‌رو بود كه در جريان ملي كردن نفت ايران، آمريكا وارد ماجرا شد و به دنبال تصويب قانون ملي شدن صنعت نفت، رفتاري دوگانه نسبت به ايران در پيش گرفت و با بدعهدي به مصدق و ساقط كردن او در كودتاي 28 مرداد، در نهايت به اهداف مورد نظر خود رسيد.
فعاليت‌هاي آمريكا در طول نهضت ملي كردن نفت، مملو از تناقض بود. از يك سو «دين آچسن»، وزير امور خارجه آمريكا به طور رسمی ملي شدن صنعت نفت ايران را مورد حمايت قرار مي‌داد و مي‌گفت: «ما حق دولت‌هاي مستقل و آزاد را براي ملي كردن نفت خود به رسميت مي‌شناسيم» و از سوي ديگر سفير خود در تهران به نام «لوي گريدي» را كه گفته مي‌شد روابط نزديكي با مصدق دارد با پيشنهاد انگليسي‌ها بركنار كرده و «لوي هندرسن» را جايگزين وي كرد. «گريدي» در مصاحبه‌هاي خود، جنبش ملي كردن نفت را «يك جنبش ميهن‌پرستانه» ناميده و از آن به يك «حركت استقلال‌طلبانه» ياد كرده بود.
 افزون بر اين، آمریکایی‌ها در محافل سياسي گوناگون اظهار مي‌كردند كه ايران در موضوع نفت، مورد ظلم انگليس واقع شده است. در دي ‌ماه 29، «ماركس تورنبرگ» رئيس مؤسسه مشاوران ماوراء بحار آمريكا ضمن مصاحبه‌اي در حمايت از حق قانوني ايران در مسئله نفت، گفت: «شركت نفت ايران و انگليس حقوق قانوني ايران را نمي‌پردازد و بنابراين مسئول قسمت عمده نارضايتي‌هايي است كه در حال حاضر درباره نفت و عدم ثبات اقتصادي كشور ايجاد شده است.» نظير همين مطالب را «جرج مك‌گي»، معاون وزارت خارجه آمريكا نيز به زبان رانده بود. اين حمايت آمریکایی‌ها از ايران حتي خشم انگليسي‌ها را نيز برانگيخت، به طوري كه «هربرت موريسون» وزير خارجه انگليس پس از شنيدن اين اظهارات به واشنگتن اعتراض رسمي كرد.
 با اوج گرفتن مسائل مربوط به نفت ايران، آمريكا تلاش ‌كرد تا خود را يك ميانجي معرفي كند. از اين‌رو «ترومن»، رئيس‌جمهور آمريكا «اورل هريمن» را در تير ماه 1330 به تهران اعزام كرد؛ هريمن بلافاصله به ديدار مصدق رفت. مصدق خود در اين‌باره در جلسه 17 شهريور همان سال در مجلس شوراي ملي، سخناني بر زبان راند كه نشان‌دهنده اعتماد كامل او به آمريكا بود. وي از رئيس‌جمهور آمريكا با لفظ «حضرت ترومن» ياد كرده و گفت: «حضرت ترومن، رئيس‌جمهور آمريكا، پيامي به من دادند و مرقوم فرمودند كه جناب آقاي هريمن را براي ارتباط بين ايران و انگليس روانه كنند؛ من به اين پيام حضرت ترومن جواب مثبت دادم و مي‌دانستم كه هريمن کسی است كه هرگز نمي‌خواهد شخصيت خود را از بين ببرد.»
 برخلاف انتظار و پيش‌بيني مصدق، هرچند هريمن به عنوان واسطه از طرف آمريكا به ايران آمده بود، ولي در حقيقت مأموریت او اعمال فشار سياسي بر ايران بود. در نهایت هريمن، تلاش ايران براي ملي كردن نفت را «مصادره» ناميد و پاسخ اعتماد مصدق را اينگونه داد: «نظر دولت من اين است كه قبضه مايملك يك شركت خارجي به وسيله دولتي، بدون پرداخت غرامت فوري و مكفي و مؤثر و يا دادن ترتيبي كه مرضي‌الطرفين بوده باشد، بايستي مصادره ناميده شود، نه ملي شدن.»
 با پيچيده شدن مسائل مربوط به نفت ايران، مصدق گمان مي‌كرد كه سفرش به آمريكا سبب خواهد شد تا اين مسائل به خوشي پايان گيرد، اما اقامت طولاني‌مدت او در آمريكا هيچ نتيجه مثبتي به همراه نداشت، به‌ گونه‌اي كه خود مصدق نيز در نامه‌اي كه هنگام ترك آمريكا به ترومن نوشت به «بي‌نتيجه بودن اين سفر» اعتراف كرد.
مصدق در هفتم خرداد 1332، يعني دو ماه و بيست روز پيش از آنكه با كودتاي مشترك آمريكا و انگليس سقوط كند، به «آيزنهاور» نامه نوشت و از آمريكا درخواست وام كرد. در بخشي از اين نامه، مصدق با لحني آميخته از خواهش نوشته بود: «ملت ايران اميدوار است كه با مساعدت و همراهي دولت آمريكا موانعي كه در راه فروش نفت ايجاد شده برطرف شود و چنانچه رفع موانع مزبور براي آن دولت مقدور نيست كمك‌هاي اقتصادي مؤثری فرمايند تا ايران بتواند از ساير منابع خود استفاده كند. در خاتمه توجه موافق و اثربخش آن حضرت را به وضع خطرناك فعلي ايران جلب نموده و يقين دارم كه تمام نكات اين پيام را با اهميتي كه شايسته است تلقي خواهند فرمود.»
رئيس‌جمهور آمريكا پس از يك ماه تأخیر، در حالي كه مصدق را «تنها اميد غرب در ايران» مي‌خواند، به درخواست وي پاسخ منفي داد. اين در حالي بود كه «مك گي» معاون وزارت خارجه، به نمايندگي از آمريكا قول پرداخت يك وام 1200 ميليون دلاري را به مصدق داده بود.
 بدعهدي آمريكا به مصدق زماني بيشتر نمايان شد كه پس از سقوط دولت وي، با دستور آيزنهاور در پنجم سپتامبر 1953 (14 شهريور 1332) و تنها 17 روز پس از سقوط مصدق، ایالات‌متحده به عنوان كمك فوري، مبلغ 45 ميليون دلار در اختيار دولت فضل‌الله زاهدي قرار داد. اين در حالي بود كه آيزنهاور در مقابل درخواست مصدق متذكر شده بود كه حق «واگذاري پول  مردم آمريكا» به ايران را ندارد.
 
موضع متفاوت مصدق و آيت‌الله كاشاني نسبت به آمريكا
در حالي كه مصدق بر اعتماد به آمريكا اصرار مي‌كرد، «آيت‌الله كاشاني» کاملاً به بدعهدي آمريكا واقف بود و در مصاحبه با خبرنگار آمريكايي «آژانس انترنشنال» به درستي اظهار داشته بود كه «آمريكا تا به حال آنچه وعده به ايران داده، انجام نداده است...»
 از همين رو بود كه «هندرسن» سفير آمريكا در ايران به وزارت امور خارجه آمريكا چنین گزارش داد: «مصدق با تمام شرايط آمريكا موافق است و فقط يك عامل مزاحم در اين جريان مداخله كرده و مانع از حل قضيه نفت به نفع آمريكا شده است. اين عامل مزاحم كه مانع تسليم ايران به نظريات بانك بين‌المللي و ادامه همكاري بين ايران و آمريكا شده، آيت‌الله كاشاني است.» هندرسن همچنين گفته بود كه «آيت‌الله كاشاني براي منافع آمريكا و دول غرب در ايران عنصر خطرناكي است.»
افزون بر اين، آيت‌الله كاشاني در بخشی از نامه خود كه يك روز پیش از كودتاي 28 مرداد به مصدق نوشت، به اعتماد بي‌جاي وي به واشنگتن اشاره كرد و نتيجه اين اعتماد را جز غارت نفت ايران از سوی آمريكا ندانست. در بخشي از اين نامه آمده بود: «همان‌طور كه در آخرين ملاقاتم در دزاشيب به شما گفتم به هندرسن هم گوشزد كردم كه آمريكا ما را در گرفتن نفت از انگليسي‌ها كمك كرد و حالا به صورت ملي و دنياپسندي مي‌خواهد به دست جناب‌عالي اين ثروت ما را به چنگ آورد.»
 
كودتاي 28 مرداد؛ پاسخ آمريكا به اعتماد مصدق
 عمليات كودتاي آمريكايي ـ انگليسي در واپسين روزهاي مرداد 32 به مرحله اجرا درآمد، اما در نخستين گام به شكست انجاميد. به این ترتيب، كودتاي ناكام 25 مرداد، محمدرضا پهلوي را از ايران به بغداد و سپس رم فراري داد. براساس شواهد موجود، در حالی كه كودتا لو رفته بود و دست رژيم پهلوي و همكاران خارجي آن رو شده بود، مصدق همچنان بر اعتماد به آمريكايي‌ها اصرار مي‌كرد.
روز 27 مرداد، درست يك روز پیش از كودتا، هندرسن به ملاقات مصدق رفت و از رفتار مردم ايران با آمريكايي‌ها سخن گفت و مصدق را تهديد كرد چنانچه اين وضعيت ادامه يابد و خيابان‌ها از تجمع مردم خالي نشود، تمام آمریکایی‌ها به كشورشان بازخواهند گشت. در اين هنگام، مصدق «حالت عذرخواهي به خود گرفت» و به سفير آمريكا گفت: «جناب آقاي سفير من از شما مي‌خواهم اين كار را نكنيد. اجازه بدهيد رئيس پليس را بخواهم. من ترتيبي خواهم داد كه از هم‌ميهنان شما کاملاً محافظت كنند.» به این ترتیب در غروب ۲۷ مرداد، به دستور مصدق خيابان‌ها كاملاً خلوت شد تا خيال كودتاچيان براي راه‌اندازي موج دوم كودتا راحت شود.
 اصرار مصدق به اعتماد بر آمريكا، آن هم در حالي كه خود چندين بار شاهد بدعهدي آمريكايي‌ها بود، بسيار عجيب و توجيه‌ناپذير است. روز 28 مرداد، مصدق با طرح «آژاكس» كه آمريكا طراح آن بود و سيا نقش اصلي را در آن ايفا مي‌كرد، به زير كشيده شد.
به اين ترتيب، نتيجه اعتماد مصدق به آمريكا نه تنها براي خود او بسيار تلخ بود؛ بلكه پيامدهاي ناگواري براي ايران به همراه داشت. در نتيجه كودتاي ننگين 28 مرداد، منافع ملي ايران به تاراج رفت و طي قرارداد «كنسرسيوم» به طور رسمی از نفت ايران ملي‌زدايي شد. موضع آيت‌الله كاشاني در اين زمینه بسيار جالب است. او كه مدت‌ها پیش متذكر شده بود كه نمی‌توان به آمریکا اعتماد کرد در واكنش به تحميل كنسرسيوم به ملت ايران گفت: «ملت ايران حق دارد از آزادي و آزادي‌خواهي نااميد و نسبت به تمامي ادعاهاي دنياي غرب بدگمان شود.»

 سید مهدی حسینی/ رحلت امام بار سنگینی بر دوش ملت و همه مسلمانان جهان بود، به ویژه برای شخصیتی که مسئولیت رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران به او سپرده شده بود و الزاماً می‌بایست این بار سنگین را به سوی آرمان‌های انقلاب و اهداف امام راحل هدایت کند. همان‌طور که در مباحث گذشته اشاره شد امام خامنه‌ای مسئولیت‌های متعددی را عهده‌دار شده بودند که به یاری خدا همه را با موفقیت به سرانجام رساندند. اما هیچ‌گاه از عملکرد صحیح و بجا و ویژگی‌های شاخص امام(ره) غافل نشدند و مدام در بیانات‌شان به آنها اشاره داشتند و از شخصیت امام تجلیل کرده و می‌کنند. در ادامه به برخی از بیانات معظم‌له درباره امام و شخصیت منحصر به فرد ایشان اشاره خواهد شد. 
ـ امام خمینی، شخصیتی آنچنان بزرگ بود که در میان بزرگان و رهبران جهان و تاریخ، به جز انبیا و اولیای معصومین(علیهم‌السلام) به دشواری می‌توان کسی را با این ابعاد و این خصوصیات تصور کرد.
ـ آن بزرگوار، قوت ایمان را با عمل صالح و اراده پولادین را با همت بلند و شجاعت اخلاقی را با حزم و حکمت و صراحت لهجه و بیان را با صدق و متانت و صفای معنوی و روحانی را با هوشمندی و کیاست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت و ابهت و صلابت رهبری را با رقّت و عطوفت و خلاصه بسی خصال نفیس و کمیاب را که مجموعه آن در قرن‌ها و قرن‌ها ممکن است در انسان بزرگی جمع شود، همه و همه را با هم داشت.
ـ الحق شخصیت آن عزیز یگانه، شخصیتی دست نیافتنی و جایگاه والای انسانی او جایگاهی دور از تصور و اساطیرگونه بود.
ـ او رهبر و پدر و معلم و مراد و محبوب ملت ایران و امید روشن همه مستضعفان جهان، به خصوص مسلمانان بود.
ـ او عبد صالح و بنده خاضع خدا و نیایشگر گریان نیمه‌شب‌ها و روح بزرگ زمان بود.
ـ او الگوی کامل یک مسلمان و نمونه بارز یک رهبر اسلامی بود.
ـ او به اسلام عزت بخشید و پرچم قرآن را در جهان به اهتزاز درآورد.
ـ او ملت ایران را از اسارت بیگانگان نجات داد و به آنان غرور و شخصیت و خودباوری بخشید.
ـ او صلای استقلال و آزادگی را در سراسر جهان سر داد و امید را در دل‌های ملل تحت ستم جهان زنده کرد.
ـ او در عصری که همه دست‌های قدرتمند سیاسی برای منزوی کردن دین و معنویت و ارزش‌های اخلاقی تلاش می‌کردند، نظامی براساس دین و معنویت و ارزش‌های اخلاقی پدید آورد و دولت و سیاستی اسلامی بنیان نهاد.
ـ او، جمهوری اسلامی را ده سال در میان طوفان‌های سهمگین و حوادث سرنوشت‌ساز قدرتمندانه اداره و حراست و هدایت کرد و به نقطه‌ای مطمئن رسانید.
ـ ده سال رهبری او برای مردم و مدیران ما، یادگاری فراموش نشدنی و ذخیره‌ای بس گرانبهاست.

 حسين معيني/ بني‌صدر پس از استحکام موقعيت سياسي خود با حمايت طرفداران (ليبرال‌ها، مائوئيست‌ها و منافقين) پروژه دوقطبي جامعه به مردم طرفدار آزادي و مردم چماق به دست را آغاز کرد. تخريب مستقيم شخصيت‌هاي انقلابي، چون بهشتي و رجايي و نهادهايي چون قوه قضائيه، مجلس، سپاه، صداوسيما، حزب جمهوري و... از اين دست بود.
وي در ۱۷ شهريور ماه سال 1359 در اجتماع عمومي مردم مدعي می‌شود: «يک اقليتي براي استقرار حاکميت خويش مي‌کوشد تا راديو و تلويزيون و روزنامه‌ها را در دست گيرد، رهبري نهادهاي انقلابي را در دست گيرد، مي‌خواهد سپاه انقلاب و کميته‌هاي انقلاب و انجمن‌هاي اسلامي و هر گروه و حزبي را در دست گيرد.»
بني‌صدر همچنين در ۲۸ آبان 1359 همزمان با روز عاشورا در ميدان آزادي سخنراني می‌کند و با حمله به جريان‌ها و نهادهاي انقلابي کشو، می‌گوید: «اين همه دستگاه‌هاي ترسناک و مخوف درست نکنيد. در قانون اساسي ما مگر شکنجه حرام نشده است! در کدام کشور اسلامي اين همه زندان وجود دارد؟ چرا در اين رژيم اسلامي انسان و جان او اين همه بي‌منزلت شده است که بتوان مثل آب خوردن محکوم کرد و بدون اينکه کسي بفهمد کار او را تمام کرد. بس کنيد اينکار را. دستگاه قضايي ما بايد بي‌طرف باشد، مستقل باشد.»
بني‌صدر به فاصله يک روز از اين سخنراني در حسينيه ارشاد در تاريخ ۲۹ آبان 1359 سخنراني ديگري می‌کند و می‌گوید: «من راجع به محدود شدن آزادي بيان هشدار مي‌دهم. اين خلاف اسلام است که هر بار کسي حرف زد بلافاصله با چماق به سرش بکوبيد و بگویید حرف نزند. براي صلابت يافتن به آزادي بيان نيازمندیم حتي در جبهه‌ها.»
بني‌صدر پس از مدتي حاشيه‌سازي در دومين سالگرد پيروزي انقلاب روز ۲۲ بهمن 1359 در ميدان آزادي به سخنان تند خود ادامه مي‌دهد و مي‌گويد: «امروز فقدان امنيت قضایی، وجود مراکز تصميم‌گيري، اقدامات خودکامه عامليت و حاکميت دولت را در نقاط مختلف کشور به خطر انداخته است. ما امنيت قضايي و اخلاق مي‌خواهيم. آن شعارهايي که شما براي آن قيام کرديد حق شماست، نبايد اجازه دهيد هيچ گروه چماقدار و بي‌چماق اين حقوق را از شما سلب کند.»
اما اوج فعاليت‌هاي اختلاف‌برانگيز بني‌صدر در روز ۱۴ اسفند 1359 در دانشگاه تهران اتفاق افتاد که با حاشيه‌هاي زيادي نيز مواجه شد. در بخشي از سخنان بني‌صدر آمده است: «اگر در جامعه‌اي به جاي عقل و منطق، چوب و چماق حکومت کرد، چگونه مي‌توان اين جامعه را مستقل شمرد؟ شما مردم بدانيد اينهايي که رخنه در نهادها کرده‌اند و شب و روز در اين نهادها، بر ضد رئيس‌جمهوري تبليغ مي‌کنند، دشمنان انقلابند. دشمنان اسلامند. نهادهاي انقلابي ما بدانند که اگر خداي نکرده پشتيباني مردم از بين برود، انقلاب با خطر جدي روبه‌رو مي‌شود. عده‌اي هستند که بدون اطلاع و خودسر عمل مي‌کنند و وقتي که شما اينها را به پاي عده‌اي ديگر بنويسيد، بر پاي کشور است ما بايد کشور خودمان را محيط امني بگردانيم.
مي‌گويند که در خيابان اين چماقداران مشغول وظيفه رذالتند، آرام باشيد! خود من الآن مي‌آيم آنجا جلوي دانشگاه، الآن به آنها اخطار مي‌کنم فوراً جلوی دانشگاه را تخليه کنند. ترجيح مي‌دهم که امروز به دست تبهکار آنها کشته بشوم، بلکه رسم چماقداري در اين کشور از ميان برود.
بايد به اين چماقدارها که معلوم است چه کساني هستند بگويم که بدانيد و چماق‌هاي‌تان را هم بشکنيد. مگر از کار مغز چه زياني ديديد که آن را با چماق عوض کرديد؟ به‌جاي چماق‌هاي‌تان مغزهاي‌تان را به‌کار بيندازيد! آن‌وقت خواهيد ديد که جوّ اجتماعي ما تا کجا سالم، پاک و منزه
 خواهد شد.»

 اکبر ادراکي/ شيرو ايشي پزشک و ميکروب‌شناس و افسر عالي‌رتبه ارتش ژاپن و فرمانده «واحد ۷۳۱» بود که يک واحد جنگ بيولوژيک در ارتش امپراتوري ژاپن محسوب مي‌شد و جنايات فراواني در کارنامه وی ثبت شده است.
ايشي در دانشگاه کيوتو در رشته پزشکي تحصیل می‌کرد. او در سال ۱۹۲۱ ميلادي، در سمت جراح و با درجه «ستوان جراح» وارد ارتش امپراتوري ژاپن شد. سپس در سال ۱۹۲۲ به «بيمارستان شماره ۱ ارتش» و «دانشکده پزشکي ارتش ژاپن» در توکيو منتقل شد. فعاليت‌هاي ايشي در اين مرکز، آنچنان مافوق‌هايش را در ارتش راضي کرد که او را بار دیگر براي فوق‌تخصص، به مدت دو سال به دانشگاه کيوتو فرستادند. در حين دوران تحصيل، او عادت داشت باکتري‌هاي مختلف را در ظروف گوناگون و به عنوان «حيوان دست‌آموز» (و نه براي تحقيقات پزشکي) پرورش دهد. اين کار او موجب شده بود در دانشگاه، مورد توجه کارکنان آنجا قرار گيرد.
در سال ۱۹۲۵ ميلادي، او به درجه «سروان جراح» نائل آمد و تا سال ۱۹۲۷ ميلادي، مشغول تهيه مقدمات و راضي‌کردن مقامات براي ايجاد يک «برنامه سلاح‌هاي بيولوژيک» بود. با آغاز سال ۱۹۲۸ ميلادي، او دست به يک سفر دو ساله به غرب زد. در اين مدت، تحقيقات گسترده‌اي درباره آثار سلاح‌هاي بيولوژيک و شيميايي در دوران جنگ جهاني اول و پس از آن انجام داد. اين مأموريت، بسيار موفقيت‌آميز بود و موجب شد ايشي، پشتيباني «سادائو آراکي» (وزير جنگ دولت ژاپن) را به دست آورد و به درجه «سرگرد جراح» ارتقا يابد.
در سال ۱۹۳۲ ميلادي، ايشي آزمايش‌هاي مقدماتي بيولوژيک خود را در قالب يک برنامه نظامي مخفيانه براي ارتش ژاپن، در «قلعه نظامي ژونگما» آغاز کرد. در سال ۱۹۳۵ درجه نظامي‌اش به «سرهنگ دوم جراح» ارتقا يافت. در سال ۱۹۳۶ ميلادي، واحد ۷۳۱ تأسيس شد. ايشي يک محوطه عظيم مشتمل بر ۱۵۰ ساختمان در زميني به مساحت شش کيلومترمربع در حومه شهر هاربين در چين ساخت و آزمايش‌هاي محرمانه خود را در آن مکان ادامه داد. يک داستان دروغين هم براي مردم عادي ساختند که اين تأسيسات، متعلق به يک مجتمع بزرگ تصفيه آب است.
ايشي در سال ۱۹۳۸، به درجه «سرهنگ تمام جراح» نائل شد. در ۹ فوريه ۱۹۳۹، او در «سالن بزرگ کنفرانس وزارت جنگ» سخنراني مبسوطي درباره «جنگ بيولوژيک» کرد. يکي از حاضران در جلسه، «شاهزاده ياسوهيتو» (برادر امپراتور هيروهيتو، ۱۲۴مين امپراتور ژاپن) بود که در عين حال، شاهد يک عمل زنده‌شکافي بود که ايشي در همان جلسه انجام داد. وی در ماه اکتبر، «مدال گولدن کايت» (نشانِ درجه ۴) را دريافت کرد. از سال ۱۹۴۰ ميلادي، ايشي سرپرست «بخش سلاح‌هاي بيولوژيک» در ارتش کوانتونگ و همچنين رئيس «بخش باکتري‌شناسي دانشکده پزشکي ارتش» بود و در مارس سال بعد، به درجه «سرلشکر جراح» نائل آمد. در سال ۱۹۴۲ ميلادي، ايشي به آزمايش‌هاي عملي با ميکروب‌هاي پرورش‌يافته‌اش دست زد. او نه تنها روش‌هاي گوناگوني را براي پراکندن اين ميکروب‌ها (همچون انواع سلاح‌هاي گرم و بمب و غيره) آزمود؛ بلکه بر روي اسراي جنگ در زندان، سربازان دشمن در ميدان نبرد و حتي شهروندان عادي در شهرهاي چين، اين آزمايش‌ها را پياده کرد. بنا بر تخمين برخي مورخان، ده‌ها هزار نفر در جريان اين تماس‌هاي ميکروبي و آزمايش‌هاي بيولوژيک (از جمله طاعون خيارکي، وبا و سياه‌زخم و غيره) جان خود را از دست دادند. آنها در واحد نظامي خود، آزمايش‌هاي فيزيولوژيک نيز بر روي انسان‌ها انجام مي‌دادند که از آن ميان مي‌توان به زنده‌شکافي، سقط‌هاي اجباري، ايجاد مصنوعي و تعمدي سکته‌هاي مغزي، قلبي، يخ‌زدگي و سرمازدگي اشاره کرد.
از سال ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ ميلادي، «ايشي» رئيس «بخش پزشکي ارتش اول ژاپن» بود. او در مارس ۱۹۴۵ به درجه «سپهبد جراح» رسيد و در همان ماه، نقشه حمله ميکروبي به شهر سن‌ديگو آمريکا را با استفاده از هواپيماهاي کامي‌کازه طرح‌ريزي کرد (عمليات شکوفه‌هاي گيلاس در شب). در روزهاي پاياني جنگ اقيانوس آرام و احتمال شکست قريب‌الوقوع ژاپن، نيروهاي ارتش ژاپن، ساختمان‌هاي واحد ۷۳۱ را منفجر کردند تا هيچ‌گونه نشان و سندي از تحقيقات انجام‌يافته در آنجا باقي نماند. «ايشي» به منظور پاک‌سازي کامل هرگونه مدرک، دستور داد ۱۵۰ فردي را که در آن مکان باقي مانده و در صف انجام آزمايش بر روي‌شان بودند، کشته شوند.
در مجموع، بر روي بيش از ۱۰ هزار نفر در واحد ۷۳۱، آزمايش‌هاي پزشکي انجام پذيرفت که از اين تعداد افراد، ساليانه حدود ۶۰۰ نفرشان را «کِمپئي‌تائي» (پليس مخفي ژاپن) تأمين مي‌کرد.
ايشي به دست نيروهاي آمريکايي درگير در اشغال ژاپن، در پايان جنگ جهاني دوم دستگير شد و قرار شد وي و دیگر مقامات بلندپايه واحد ۷۳۱، از سوی مقامات اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي بازجويي شوند. با اين حال، ايشي و همکارانش موفق شدند مقامات مسئول را پيش از برگزاري «دادگاه نظامي بين‌المللي شرق آسيا» متقاعد کنند تا به آنها در ازاي افشاي کامل نتايج تمامي تحقيقات و آزمايش‌هاي پزشکي و جنگ بيولوژيک بر روي انسان، مصونيت کامل قضايي بدهند. مقامات شوروي با اين کار مخالف بودند و مي‌خواستند بازجويي و محاکمه آنان انجام شود؛ اما مقامات آمريکايي پس از دريافت گزارشي از محققان ميکروب‌شناس خود، با اين کار مخالفت کردند. در ميان اين محققان، مي‌توان از «دکتر ادوين هيل» (رئيس فرماندهي پزشکي ارتش آمريکا موسوم به «فورت ديتريک») نام برد که در گزارش خود، نوشته بود تجربيات و آزمايش‌هاي «ايشي» و همکارانش، بدون چون‌وچرايي، ارزشمند است و «تحت هيچ شرايطي در کشور آمريکا، به دليل تنگناهاي اخلاقي، قابل انجام نيست» و حالا اين امکان پيش آمده است که «نتايج اين آزمايش‌ها، به آساني و ارزاني به دست آيد».
در ۶ مه ۱۹۴۷ ميلادي، ارتشبد داگلاس مک‌آرتور در نامه‌اي به واشنگتن به طور تلویحی توافق به عمل آمده را شرح داد و درخواست کرد اطلاعات به دست آمده، در مجاري امنيتي بماند و به مثابه مدرکي دال بر جنايت جنگي استفاده نشود. سرانجام توافق نهايي در سال ۱۹۴۸ به دست آمد. به این ترتيب، ايشي هرگز به دلیل جنايات جنگي‌اش محاکمه نشد.

اي علي! تو مرا به خويشتن آشنا کردي. من از خود بيگانه بودم. همه ابعاد روحي و معنوي خود را نمي‌دانستم. تو دريچه‌اي به سوي من باز کردي و مرا به ديدار اين بوستان شورانگيز بردي و زشتي‌ها و زيبايي‌هاي آن را به من نشان دادي...
اي علي! همراه تو به ديدار اتاق کوچک فاطمه مي‌روم؛ اتاقي که با همه کوچکي‌اش، از دنيا و همه تاريخ بزرگ‌تر است؛ اتاقي که يک در به مسجدالنبي دارد و پيغمبر بزرگ، آن را با نبوّت خود مبارک کرده است، اتاق کوچکي که علي(ع)، فاطمه(س)، زينب(س)، حسن(ع) و حسين(ع) را يکجا در خود جمع نموده است؛ اتاق کوچکي که مظهر عشق، فداکاري، ايمان، استقامت و شهادت است...
اي علي! تو «ابوذر غفاري» را به من شناساندي، مبارزات بي‌امانش را عليه ظلم و ستم نشان دادي، شجاعت، صراحت، پاکي و ايمانش را نمودي و اين پيرمرد آهنين‌اراده را چه زيبا تصوير کردي، وقتي که استخوان‌پاره‌اي را به دست گرفته، بر فرق «ابن کعب» مي‌کوبد و خون به راه مي‌اندازد! من فرياد ضجه‌آساي ابوذر را از حلقوم تو مي‌شنوم و در برق چشمانت، خشم او را مي‌بينم، در سوز و گداز تو، بيابان سوزان ربذه را مي‌يابم که ابوذر قهرمان، بر شن‌هاي داغ افتاده، در تنهايي و فقر جان مي‌دهد...
سوگنامه شهيد مصطفي چمران براي دکتر علي شريعتي

 محمد درودیان/  جنگ تحميلي در حالي شروع شد که نيروهاي مسلح انتظار جنگ را نداشتند و براي رويارويي در يک نبرد بزرگ چندان آماده نبودند. با اين حال، واکنش مسئولان کشور به حمله عراق، نشاني از ضعف نداشت و اين مردم را به دفاع از کشور تشويق مي‌کرد.
 در پي آغاز حمله ابوالحسن بني‌صدر، رئیس‌جمهوری وقت طي پيامي که شامگاه ۳۱ شهريور از راديو تلويزيون پخش شد، تأکید کرد عراق به جاي جنگ با رژيم اشغالگر قدس به جنگ با ايران اقدام کرده است و کوشش ما براي اجتناب از اين جنگ به جايي نرسيده و اکنون ناچاريم درسي را که صدام قصد داشت به ايران بدهد، به خود وي بدهيم. وي که با لحني محکم و مطمئن صحبت مي‌کرد، اظهار داشت کار عراق جزئی از يک توطئه گسترده بر ضد جمهوري اسلامي ايران است. فرمانده کل قوا تأکید کرد، حمله عراق به هيچ یک از پايگاه‌ها کمترين آسيبي نتوانست وارد کند. بني‌صدر گفت ما ملتي هستيم که زندگي را در ميدان نبرد به دست آورده‌ايم و شايستگي زنده ماندن را در نبرد‌ها نشان داده‌ايم. بني‌صدر سپس مردم را به آرامش فراخواند و از آنها خواست هيچ هراسي نداشته باشند و احساس نگراني نکنند. او تأکید کرد در صورت لزوم امام فرمان بسيج عمومي صادر خواهند کرد؛ اما تا آن زمان هيچ کس اقدامي نکرده و تنها خونسردي خود را حفظ کند.
هاشمي‌رفسنجاني نيز فرداي آن روز در گفت‌وگو با خبرگزاري پارس اعلام کرد: «رياست‌جمهوري و فرمانده کل قوا، مسئولان ارتش، اعضاي شوراي عالي دفاع، نخست‌وزير، رياست مجلس، رئیس سپاه پاسداران و وزير دفاع، حوادث و درگيري‌هاي ديروز و حمله عراق به ايران را از آغاز زير نظر گرفتند. ارتش در پس اين حمله به حالت آماده‌باش درآمده و در پاره‌اي از نقاط به پاسخگويي به حملات دشمن پرداخته است. گزارش‌ها حاکی است که ضربات سنگيني از سوي نيروهاي انقلاب به دشمن وارد شده است و نتيجه اين ضربات متعاقباً در اختيار مردم قرار خواهد گرفت.» رفسنجاني در ادامه افزود: «مردم بايد صبر خود را حفظ کنند و به پادگان‌ها نزديک نشوند و به اخبار به جز آنچه از طرف مقامات مسئول اعلام مي‌شود توجه نکنند که خبرپراکني عليه مسئولان مي‌تواند جزئي از توطئه باشد.»