جعفر ساسان- داوود عسگری/
در شماره گذشته با بخشی از نظرات فرقه ضاله بهائیت درباره احکام شرعی که ترکیبی از جعل، خرافه و بیاعتقادی بود و همچنین نقش آنها در تحولات سیاسی و اجتماعی زمان مشروطه و قاجار آشنا شدیم. در ادامه به مبانی هماهنگ این فرقه با مدرنیته غربی و عملکرد آنها درباره مردم و حکومت وقت پرداخته خواهد شد.
سفر به اروپا و آشنایی
با اندیشههای جدید
از مهمترین رویدادهای زندگی عبدالبهاء، سفر او به اروپا و آمریکا بود. پس از خلع عبدالحمید از سلطنت، محدودیتهای عبدالبهاء نیز برطرف شد و او در سال 1328ق (1911م)، به دعوت بهائیان اروپا و آمریکا، از فلسطین به مصر و از آنجا به اروپا و بار دیگر به آمریکا برگشت. این سفر به این دلیل اهمیت دارد که نقطه عطفی در ماهیت آیین بهائی شمرده میشود. پیش از این مرحله، آیین بهائی بیشتر به منزله یک انشعاب از اسلام بروز کرده بود و حتی رهبران بهائی در برخی مواضع، در بلاد عثمانی خود را شاخهای از متصوفه شناسانده بودند؛ اما شرایط تاریخی و فاصله گرفتن رهبران بهائی از ایران، همچنین نبود موفقیت در جلب نظر مخاطبان اولیه و نیز مهاجرت شماری از پیروان این آیین به کشورهای غربی و آشنایی رهبران بهائی با اندیشههای جدید در دوره اقامت در بغداد و استانبول و عکّا، عملاً سمت و سوی این آیین را تغییر داد .
عبدالبهاء در سفر سه ساله خود، آنچه را که بهائیان به منزله تعالیم 12گانه میشناسند، مدوّن و معرفی کرد و تعالیم باب و بها را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب متداول بود، به ویژه روشنگری و مدرنیسم و اومانیسم، آشتی داد. به عبارت دیگر، تعلیمات آیین بهائی با سفر عبدالبهاء به غرب، طنین دیگری یافت. برخی از این تعالیم، در گفتار و نوشتار میرزا حسینعلی نوری مستتر بود و برخی دیگر نتیجه مطالعات، تجربیات و برخوردهای عبدالبهاء با تفکر غربی، به ویژه الهیات جدید مسیحی و نیز اندیشهها و آمال مترقی و جدید در مغربزمین بود. نمونهای از این جمعآوری و التقاط که تفاوت تعالیم بهائی را پیش و پس از سفر عبدالبهاء به غرب چشمگیر میسازد، تعلیم درباره وحدت لسان و خط است. این تعلیم، برگرفته از پیشنهاد زبان اختراعی اسپرانتو است که در اوایل قرن بیستم طرفدارانی یافته بود؛ ولی به زودی غیرعملی بودن آن آشکار شد و در بوته فراموشی افتاد. عبدالبهاء این تعالیم را از ابتکارات پدرش قلمداد میکرد و در مواضع گوناگون گفته بود که پیش از او چنین تعالیمی وجود نداشته است.(1)
عبدالبهاء چندین کتاب نیز نوشت که مهمترین آنها عبارت است از: مقالۀ شخصی سیاح، گزارشی است از زبان یک سیاح موهوم درباره تاریخ و تعالیم باب و بها؛ مفاوضات، مکاتیب و خطابات، هر سه مشتمل بر مطالب مختلف و سخنرانیها و نامههای او؛ تذکره الوفا، که زندگینامه شماری از قدمای آیین بهائی است .
یکی از مهمترین کتابهای او، رساله مدنیه است که در آن به مباحثی چون حکومت، سیاست و اجتماع پرداخته است. عباس امانت، مورخ بهائیمآب، آن را زمینهساز فکری نهضت مشروطیت قلمداد کرده؛ اما در همین کتاب، عبدالبهاء از سلطنت ناصرالدینشاه حمایت کرده و آن را ستوده است.
مهمترین تحول فکری این دوره را میتوان هماهنگ شدن تعالیم بهائیت با مدرنیته غربی دانست که این امر به همت عبدالبهاء صورت گرفت.
عملکرد جریان بهائیت
عملکرد بهائیت در این دوره، در دو حوزه بررسی میشود: 1ـ در ارتباط با مردم و حکومت ایران؛ 2ـ در ارتباط با بیگانگان.
الفـ بهائیت، مردم و حکومت قاجار: عملکرد بهائیت در این دوره، با شورش و ترور پیوند خورده و شواهد تاریخی نیز گواه این واقعیت است. از آغاز حرکت باب که با ادعای بابیت امام زمان(عج) آغاز شد و به قائمیت، نبوت و الوهیت پایان یافت تا اعدام او و پس از او که دو جریان بهائی و ازلی شکل گرفت، رویه آنها مبتنی بر شورش، ترور و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم بود. یکی از دلایل این رویه را میتوان بیمایگی و ضعف پایگاه اجتماعی این جریان دانست که از این طریق به دنبال مطرح کردن خود و جلب توجه مردم بوده است.
عبدالله شهبازی، مورخ معاصر، درباره فعالیت تروریستی بهائیان مینویسد: در واقع، از نخستین روزهای فعالیت فرقه بهائی مجموعهای از قتلها آغاز شد که اسرار برخی از آنها تاکنون روشن نشده و در برخی موارد نقش بهائیان در آن کاملاً به اثبات رسیده است. این قتلها را به پنج گروه میتوان تقسیم کرد: اول، قتلهای سیاسی؛ دوم، قتل برخی شخصیتهای مسلمان که تداوم حیات ایشان برای بهائیت مضر بود؛ سوم، قتل بابیان مخالف دستگاه میرزا حسینعلی نوری (به طور عمده ازلیها)؛ چهارم، قتل بهائیان که از برخی اسرار مطلع بودند یا به دلایلی تداوم حیات ایشان مصلحت نبود؛ پنجم، قتل بنا به اغراض شخصی سران فرقه بهائی.(2)
دکتر فریدون آدمیت نیز ضمن تأکید بر این مطلب که بابیها در جریان شورشهای مسلحانه خود علیه دولت مرکزی، «اسیران جنگی را دست و پا میبریدند و به آتش میسوختند»،(3) درباره حسینعلی بهاء مینویسد: «از روز نخست... ناکسان را به دور خود گرد آورد و دستگاه میرغضبی و آدمکشی را در برانداختن ازلیان بر پا کرد.»(4)
شورشهای بابیان در مازندران، زنجان و نیریز، نمونههایی از عملکرد این جریان است. این شورشها که در دوران سلطنت محمدشاه و ناصرالدینشاه، در سه شهر زنجان، مازندران و نیریز فارس رخ داد، وقایع خونینی را پدید آورد که سرانجام با تدبیر امیرکبیر به شکست بابیان انجامید و با اعدام باب، این فتنه نزدیک بود که ایران را به هرجومرج و تجزیه بکشاند، در نطفه خفه شد و برای تداوم، به ترور روی آورد. شرح مختصری از این شورشها در ادامه میآید.
1ـ شورش زنجان: در سال 1266ق، زنجان شاهد شورشی به سرکردگی ملامحمدعلی زنجانی بود. وی از طرف علیمحمد باب، ملقب به حجت شده بود. این فرد مدعی نیل به مرتبت اجتهاد بود و پیش از گرایش به بابیت، به علت فتواهای نادرست خود در مسائل مختلف احکام، همچون روز عید فطر و سجده بر بلور صافی، خشم و نفرت علمای زنجان را برانگیخت.
ملامحمدعلی زنجانی در سال 1227ق متولد شد. وی تحصیلات خود را در کربلا به پایان رساند و به ایران بازگشت. محمدشاه قاجار پس از اعتراض مردم و علما به فتواهای عجیب و غریب او، وی را روانه شهر زنجان کرد. در زمان فتنه بابیه، او نیز موقعیت را مناسب دید و با سیدعلیمحمد باب مکاتباتی ردّ و بدل کرد و طریقه او را پذیرفت و مردم را به او دعوت کرد. جمعی دیگر گرد او آمدند و به ریاست او پا در راه تمرد نهادند. از این رو، سیدعلیخان سرتیپ فیروزکوهی با جمعی دیگر، به تنبیه این طایفه روانه شد.(5)
جاهطلبیها و منازعات او با حاکم و عالمان محلی زنجان، به نزاع و کشتاری وحشتناک و به خاک و خون کشیده شدن بسیاری از افراد بیگناه تبدیل شد. این شورش هنوز پایان نیافته بود که در تبریز علیمحمد باب به دار آویخته و تیرباران شد. این شورش و آشوب نیز با مرگ ملامحمدعلی زنجانی پایان پذیرفت.
2ـ شورش مازندران (قلعه شیخ طبرسی): در این شورش که ملاحسین بشرویهای و ملامحمد علی بارفروشی، از اصلیترین یاران باب، فرماندهی این نبرد را برعهده داشتند و هر دو نیز در آن کشته شدند، با حفر خندقی اطراف قلعه، خود را برای جنگ با قوای دولتی آماده ساختند.
شوقی افندی مینویسد: «این کارزار که قسمت اعظم آن در جنگل مازندران به وقوع پیوست، مدت 11 ماه به طول انجامید.»(6)
* پینوشتها در دفتر نشریه موجود است.