او داراي فکر بلندي بود، مغز قوي و فعالي داشت، علاوه بر اين داراي اراده و روحيه ممتازي بود، بر خود و احساسات خويش شديداً غالب بود، يک فرد بيشتر متفکر بود تا احساساتي، اگرچه گاهي اوقات احساسات او هم يک جمعيت ميليوني را به جوش مي‌آورد... از آن قبيل آدم‌هايي نبود که احساسات‌شان آنها را سوار بر يک اسب سرکشي بکند که مهارش در دست‌شان نيست؛ بلکه از آن قبيل انسان‌هايي بود که در اوج احساسات‌شان هم آدم مي‌دانست که دارد منطقي و متين و محاسبه شده حرف مي‌زند. امام خامنه‌اي(مدظله‌العالی)
تحليل دکتر عبدالله شهبازي از کودتاي آمريکايي‌ـ انگليسي(قسمت اول)
 ابتدا تأکيد کنم که بايد تحولات دوران نهضت ملي شدن نفت را نقادانه بازبيني کرد. مسائل گاه آن‌طور نيست که تصور مي‌کنيم. فقط يک اصل مسلم است:‌ «کودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دخالت خشن دولت‌هاي بريتانيا و آمريکا در امور داخلي ايران بود که بايد به شدت محکوم شود.»
درباره اسناد آمريکايي که تاکنون در زمینه کودتا منتشر شده است، بايد عرض کنم که سانسور و تحريف زياد است و اسناد اصلي و اسناد عملياتي منتشر نشده است. آخرين حرف در زمينه کودتا در اسناد شاپور ريپورتر است در ايران و در کتاب‌هايي، مانند خاطرات مفصل عميدي‌نوري که بخشي از آن منتشر شده است.
انگليسي‌ها تاکنون درباره نقش خود در کودتا هيچ سندي منتشر نکرده‌اند. اسناد کنوني که وزارت خارجه آمريکا منتشر کرده، قرار بود در سال ۱۹۸۹ منتشر شود که به همراه جلد ديگري همان زمان انتشار يافت؛ ولي مانع آن شدند. گفته شد اين جلد به درخواست دولت بريتانيا و به دلیل حفظ منابع و روش‌ها منتشر نمي‌شود. در سال ۲۰۱۶ هم جان کري، وزير خارجه آمريکا، مانع از انتشار اين مجلد به بهانه ايجاد خلل در مذاکرات هسته‌اي شد.
کاشاني و مصدق هيچ یک را دربست تأیید نمي‌کنم، ولي اگر کاشاني عامل سيا بود، چرا بايد عوامل سيا در ۱۰ مرداد 1332، يعني ۱۵ روز پیش از شروع عمليات کودتا (۲۵ مرداد) به مجلس روضه‌خانه آقاي کاشاني نارنجک پرتاب کنند که سبب زخمي و کشته شدن عده‌ای شد. در خبرنامه منسوب به دونالد ويلبر آمده است: «در اين زمان جنگ رواني عليه مصدق به اوج رسيده بود... عوامل سيا توجه جدي به ايجاد احساس خطر در رهبران مذهبي تهران معطوف کردند... در يک مورد انفجار ظاهري در خانه يکي از اين رهبران انجام شد. اين يکي از چند مورد طراحي‌شده بود.»
گفتنی است، شاه با دولت زاهدي، يعني دولتي که با کودتاي ۲۸ مرداد به قدرت رسيد، مشکل اساسي داشت و با تلاش و تحريکات زياد توانست زاهدي را برکنار کند. در جلد دوم «ظهور و سقوط سلطنت پهلوي» بر اساس اسناد درباره اختلافات شاه و زاهدي به طور مفصل توضيح داده شد که با کودتا مشکل شاه حل نشد. کاشاني با زاهدي سابقه رفاقت قديمي داشت و تا مدتي پس از کودتا در صحنه سياست همچنان فعال بود تا سرانجام خانه‌نشینش کردند.
آتش‌بيار معرکه دکتر مظفر بقايي کرماني بود که کودتاي ۲۸ مرداد بدون نقش وی در جایگاه کودتاچي تعريف‌شدنی نیست. هر اسنادي منتشر شود و شروع عمليات کودتا را قتل تيمسار افشارطوس نداند، يعني سانسور شده است.
علت اينکه نمي‌توانند اسناد عملياتي کودتا را منتشر کنند و به کليات بسنده مي‌کنند، همين است. چون طرح کودتا در فوريه ۱۹۵۳ (بهمن‌ـ اسفند ۱۳۳۱) در ملاقات مقامات بلندپايه سرويس‌هاي اطلاعاتي بريتانيا و ايالات متحده تنظيم شد و در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۳ (۴ تير ۱۳۳۲) به طور نهايي به تصويب دولت آمريکا رسيد. دولت «کلمنت اتلي» در بريتانيا با کودتا عليه دولت مصدق موافق نبود؛ بنابراین وقتي دولت‌هاي چرچيل در بريتانيا و دولت آيزنهاور در آمريکا به قدرت رسيدند، طرح کودتا تصويب شد.
کودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را بايد در چارچوب پلان عظيمي ديد که دوران ۴۵ ساله «جنگ سرد» را در جهان رقم زد. اين جريان در ايران زودتر شروع شد؛ يعني اندکي پس از شهريور ۱۳۲۰ و ورود ارتش‌هاي متفقين به ايران که شامل ارتش‌هاي شوروي و بريتانيا و کمي بعد ارتش آمريکا مي‌شد. در اين زمان سه قدرت فوق عليه آلمان هيتلري و متحدانش متحد بودند؛ ولي در داخل ايران با وارد شدن سيدضياءالدين طباطبايي و تأسيس حزب اراده ملي و دیگر احزاب مشابه فعاليت عليه حزب توده شروع شد. حزب توده فعاليتش را در مهر ۱۳۲۰ شروع کرد؛ يعني کمي پس از ساقط شدن حکومت ديکتاتوري رضا شاه و از همان اوت سال ۱۹۴۱ ميلادي، که دو قدرت غربي و شوروي متحد بودند، جنگ پنهان ميان آنان در ايران شروع شد.
ماجراي سال‌هاي ۱۳۲5ـ۱۳۲4 آذربايجان و کردستان را در واقع مي‌توان شروع دوران «جنگ سرد» دانست که باز از ايران آغاز شد و حدود ۴۵ سال تاريخ جهان را رقم زد که همه رفتارهاي دولت‌هاي بزرگ بر محور رقابت دو قطب «شرق» و «غرب» تعريف مي‌شد.
در داخل ايران سه سرويس اطلاعاتي غربي به شدت فعال بودند. مهم‌تر از همه سرويس بريتانيا که عوامل قديمي داشت، دوم سرويس آمريکا که پول فراوان داشت و سوم سرويس دولت رژیم صهیونیستی در شرف تأسيس و نوپا، يعني موساد که در تحليل آن دوران به اشتباه محققان به آن توجه نکرده‌اند. اين به جز نقش کانون‌هاي خصوصي است. اينها هدف خود را مقابله با کمونيسم، يعني حزب توده و نفوذ شوروي عنوان مي‌کردند؛ ولي اهداف ديگري داشتند؛ يعني، مقابله با کمونيسم پوششي براي تحقق اهداف خودشان بود.
ماجراي ملي شدن نفت در چارچوب همين تحرکات کانون‌هاي خصوصي قابل تأويل است. موج ملي شدن پس از جنگ جهاني دوم حتي شامل بريتانيا هم مي‌شد که دولت حزب کارگر به رهبري کلمنت اتلي سياست ملي کردن را براي حل معضلات ناشي از جنگ که خسارات عظيم به بريتانيا وارد کرده بود، در پيش گرفت.
در اين ميان، کانون‌هاي مافيايي خصوصي غرب، به ويژه کانوني که ويليام آورل هريمن و خانواده بدنام هريمن در آن سهيم بود، نقش مرموزي براي تخريب دولت کلمنت اتلي ايفا کرد. هدف‌شان خوردن شرکت عظيم نفت انگليس و ايران بود؛ يعني شرکت دولتي متعلق به دولت بريتانيا. غول‌هاي نفتي خصوصي، از جمله توتال (شرکت نفت فرانسه آن زمان) و رويال داچ‌شل و شرکت‌هاي بزرگ نفتي آمريکايي، فرصت را مناسب ديدند که بر حوزه انحصاري شرکت نفت انگليس (بريتيش پتروليوم)، يعني ايران چنگ بيندازند. اين حوزه بسيار مهم بود. توجه کنيم که در آن زمان پالايشگاه آبادان بزرگ‌ترين پالايشگاه نفت جهان بود. اين عواملي است که تحليل آن دوران را بسيار پيچيده مي‌کند.
در واقع، شعار «ملي شدن صنعت نفت ايران» خواستي مشروع بود که مي‌توانست هم در زمان رزم‌آرا و هم در زمان دولت مستعجل سال ۱۳۳۱ قوام‌السلطنه با درايت حل شود؛ اما چون مي‌خواستند بحران عميق شود، نگذاشتند. در نتيجه کار به کودتا کشيد و سپس قرارداد کنسرسيوم منعقد شد. بنابراین، انحصار شرکت دولتي نفت انگليس در ايران شکست و غول‌هاي نفتي متحد عليه شرکت نفت انگليس و ايران در چارچوب قرارداد کنسرسيوم در نفت ايران شريک شدند. افزون بر این، خصوصي کردن خود شرکت نفت انگليس، که بريتيش پتروليوم خوانده مي‌شد، نيز شروع شد و فرايندي آغاز شد که در زمان دولت خانم تاچر به فروش آخرين بقاياي سهام بريتيش پتروليوم به بخش خصوصي انجاميد.
مقدمات مذکور با این هدف گفته شد که نشان داده شود بايد تاريخ‌نگاري دوران نهضت ملي شدن نفت و نيز تاريخ‌نگاري مشروطه، از حالت «حماسه» خارج شود و به تاريخ‌نگاري تحليلي و مستند تبديل شود.
شروع نهضت ملي شدن نفت با موتور کاشاني و مصدق بود. ترديدي نيست که کاشاني توانست حمايت وسيع توده مذهبي مردم را به سوي نهضت جلب کند. در همين اسناد تازه منتشر شده، سندي است از سيا متعلق به مارس ۱۹۵۱ (اسفند ۱۳۲۹) که «اتحاد نامقدس» مصدق و کاشاني را براي غرب بسيار خطرناک مي‌داند. در اولين گزارشي که آلن دالس، رئيس سيا براي ژنرال آيزنهاور، رئيس‌جمهور جديد آمريکا به منظور تصويب عمليات کودتا ارسال کرده، مورخ اول مارس ۱۹۵۳ (۱۰ اسفند ۱۳۳۱)، برکناري مصدق اگر به روي کار آمدن کاشاني منجر شود، بسيار خطرناک توصيف شده است.
رزم‌آرا با شرکت نفت انگليس و ايران به توافق ۵۰‌ـ ۵۰ رسيد که کاملاً معقول بود. وی افسري توانمند بود و آمريکايي‌ها، که تمايل چنداني به نظام سلطنتي ايران نداشتند، بدشان نمي‌آمد رزم‌آرا به ديکتاتور جمهوري ايران تبديل شده و شاه حذف شود. شاه چنان از رزم‌آرا مي‌ترسيد که خواهرش اشرف را تشويق کرد معشوقه رزم‌آرا شود و نامه‌هاي عاشقانه اشرف به رزم‌آرا موجود است. سرانجام در زماني که رزم‌آرا به توافق رسيده بود؛ ولي اين توافق اعلام نشده بود، ناگهان ترور شد و به قتل رسيد.
قتل رزم‌آرا مورد تأیید کامل جبهه ملي بود و با استقبال آنان مواجه شد و ربطي به کاشاني نداشت. در طرح قانوني مجلس براي آزاد کردن خليل طهماسبي نيز رهبران جبهه ملي فعال‌تر از همه بودند. در اين زمان جبهه ملي و کاشاني با هم بودند و دست راست کاشاني دکتر مظفر بقايي کرماني بود.
در دوران نخست‌وزيري سپهبد حاج‌علي رزم‌آرا، بقايي سرسخت‌ترين مخالف او بود و به همين دليل دستگير و به يک سال زندان محکوم شد؛ ولي در دادگاه تجديدنظر تبرئه شد. اين مخالفت‌ها و محاکمه‌هاي جنجالي، که مطبوعات آن زمان به طور وسیع منعکس می‌کردند، شهرت بقايي را افزايش داد. بنابراین، بقايي در آستانه چهل سالگي به يکي از چهره‌هاي سرشناس سياسي کشور بدل شد.
موجي که پس از قتل رزم‌آرا به صعود دولت دکتر محمد مصدق انجاميد، سرانجام به سقوط اين دولت منجر شد و شاه حکم نخست‌وزيري را به نام احمد قوام (قوام‌السلطنه) صادر کرد؛ ولي دولت قوام با شورشي عجيب مواجه شد و سقوط کرد. با روي کار آمدن مجدد دولت مصدق، اين شورش خياباني براي ساقط کردن دولت قوام «قيام ملي ۳۰ تير ۱۳۳۱» ناميده شد.
موتور اين شورش عليه دولت قوام که بود؟ باز مظفر بقايي کرماني. خود مصدق مايل بود کنار برود؛ ولي بقايي با تحريک آقاي کاشاني دولت مستعجل قوام را ساقط کرد. حزب توده هم فعالانه عليه قوام وارد ميدان شد و مصدق را بار ديگر به قدرت برگردانيدند.
در ماجراي ۳۰ تير ۱۳۳۱ دربار کاملاً عليه قوام دسيسه مي‌کرد؛ يعني شاه نيز در ساقط کردن قوام‌السلطنه سهیم بود که زماني تنها رقيب جدي پدرش، رضاخان سردار سپه بود و مورد تأیید سيدحسن مدرس و بعدها چهره‌اي سياستمدار که توانست با وعده اعطاي امتياز نفت شمال استالين را راضي به خروج نيروهاي ارتش شوروي از آذربايجان ايران کند و به اين ترتيب ماجراي خودمختاري فرقه دموکرات در آذربايجان و کردستان پايان يابد. قوام‌السلطنه اگر در قدرت مانده بود، مسئله نفت بين ايران و دولت کلمنت اتلي در بريتانيا حل مي‌شد؛ ولي هم شاه از قوام انتقام گرفت و نام اين رجل برجسته و زيرک با بدنامي به پايان رسيد و هم کانون‌هايي که مايل به تداوم آشوب و حل نشدن مسئله نفت ايران‌ـ بريتانيا بودند، به اهداف خود رسيدند.
در دوره دولت دوم مصدق رابطه او با کاشاني به تدريج تيره و تيره‌تر شد. سرانجام کار به ربودن سرتيپ محمود افشارطوس، رئيس شهرباني کل کشور دولت مصدق، در غروب ۳۱ فروردين ۱۳۳۲ کشيد. او به غار تلو در املاک عبدالله اميرعلايي منتقل شد و همان‌جا به قتل رسيد.
قتل افشارطوس شروع واقعي عمليات کودتا است. سال‌ها پيش، در ۲۶ مه ۱۹۸۵، گزارشي در هفته‌نامه ابزرور (چاپ لندن، مؤسسه گاردين) منتشر شد که در آن به نقل از يک مقام ناشناس سابق ام.آي.سيکس، قتل سرتيپ افشارطوس عمليات سرويس اطلاعاتي بريتانيا (ام.آي.سيکس) اعلام شده بود. تاکنون سندي از آرشيوهاي آمريکا و بريتانيا دال بر نقش سرويس بريتانيا در قتل افشارطوس علني نشده و در اين باره باز بايد بر اسناد ايراني متکي شد.
امام خامنه‌ای در گذر زمان-144
 سید مهدی حسینی/ امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) در روزهای پس از رحلت امام خمینی(ره) اوضاع ایران و جهان را به دقت رصد می‌کرد و در دیدارها، ملاقات‌ها، پیام‌ها و در پاسخ به تلگرام‌ها و سخنرانی‌ها مکرر به تبیین شخصیت امام خمینی(ره) می‌پرداخت. برای نمونه در پیام به ملت ایران به مناسبت چهلمین روز ارتحال ایشان در تاریخ 23/4/68 با استفاده از آیات قرآن شخصیت امام، این بنده صالح خدا را توصیف کرد در ادامه تنها به برخی از گوشه‌های این پیام اشاره می‌شود. معظم‌له در این باره فرمودند:
ـ «او با جهاد و هجرت که مؤمنان را در حیطه ولایت الهی قرار می‌دهد، مصداق «ان الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل‌الله» شد.
ـ او با استقبال از خطر و جان بر کف گرفتن در راه خدا، در زمره کسانی درآمد که ستایش الهی؛ «و من الناس من یشتری نفسه ابتغاء مرضات‌الله» در وصف آنان سروده شده است.
ـ او با قیام تاریخی‌اش در راه خدا و تلاش بی‌نظیرش برای اقامه‌ قسط و عدل و نجات مستضعفان از ظلم و تبعیض، پاسخی افتخارانگیز به ندای «کونوا قوامین لله» و «کونوا قوامین بالقسط» داد.
ـ او خشم و برائت نسبت به مشرکین و کفار عنود و عطوفت و موّدت نسبت به مسلمانان سراسر جهان را مصداق کاملی از: «اشدّاء علی الکفار و رحماء بینهم» ساخت.
ـ او با مناجات و تهجد و تضّرع مخلصانه در سلک «عسی‌ ان یبعثک ربّک مقاماً محمودا» درآمد.
ـ او آمر به معروف و ناهی از منکر و مجاهد فی‌سبیل‌الله بود.
ـ او با قطع هر پیوندی که با پیوند محبت حق و فنای در حق ناسازگار بود، مصداق «رضی‌الله عنهم و رضوا عنه اولئک حزب‌الله الا انّ حزب‌الله هم المفلحون» گردید.
ـ او با عمری که روزها و ساعت‌ها و لحظه‌هایش با مراقبه و محاسبه سپری می‌شد، صد آیه قرآن را که در توصیف مخلصین و متقین و صالحین است، مجسم عینی ساخت
ـ او قرآن را نه فقط در محیط زندگی جامعه و با تشکیل جامعه اسلامی، بلکه در نفس خود و زندگی خود تحقق بخشید.
ـ او آن روح‌الله بود که با عصا و ید بیضای موسوی و بیان و فرقان مصطفوی به نجات مظلومان کمر بست، تخت فرعون‌های زمان را لرزاند و دل مستضعفان را به نور امید روشن ساخت.
ـ او به انسان‌ها کرامت و به مؤمنان عزت و به مسلمانان قوت و شوکت و به دنیای مادی و بی‌روح، معنویت و به جهان اسلام، حرکت و به مبارزان و مجاهدان فی‌سبیل‌الله، شهامت و شهادت داد.
ـ او بت‌ها را شکست و باورهای شرک‌آلود را زدود.
ـ او به همه فهماند که انسان کامل شدن، علی‌وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست...»

 محمد گنجي/  هفتم تير ماه 1360 بر اثر انفجار يک بمب نيرومند در مقر حزب جمهوري اسلامي در تهران، آيت‌الله بهشتي و 72 تن از ياران امام خميني(ره) به شهادت رسيدند؛ آيت‌الله سيدمحمد حسيني‌بهشتي، رئیس وقت ديوان عالي کشور و بيش از ۷۰ نفر از مقامات و چهره‌هاي برجسته سياسي از جمله چهار وزير، چند معاون وزير، ۲۷ نماينده مجلس و جمعي از اعضاي حزب جمهوري اسلامي در جريان انفجار مقر اصلي اين حزب به شهادت رسيدند.
اين حادثه شش روز پس از عزل بني‌صدر از رياست‌جمهوري صورت گرفت. روز سه‌شنبه 30 /3 /1360 طرح بی‌کفایتی سياسي بني‌صدر در مجلس شوراي اسلامي بررسي و با 177 رأي موافق، 12 رأي ممتنع و يک رأي مخالف تصويب شد و روز اول تيرماه، حضرت امام خميني(ره) حکم عزل بني‌صدر را از مقام رياست‌جمهوري صادر کردند.
سازمان مجاهدين خلق پس از اين وقايع، در 30 خرداد 1360، اعلام كرد كه فعاليت‌هاي اين سازمان وارد مرحله نظامي شده است، موج اين فعاليت‌ها به قدري گسترده بود كه از مردم عادي در كوچه و خيابان تا مسئولان شاخص نظام را دربرگرفت. سه روز قبل از وقوع اين حادثه، محمدجواد قديري، عضو کادر مرکزي سازمان مجاهدين خلق و طراح اصلي انفجار مسجد ابوذر که در آن آيت‌الله‌العظمی خامنه‌اي، امام جمعه وقت تهران مورد سوءقصد قرار گرفت، به دوستان خود با اطمينان خبر داده بود که «روز هفتم تير» کار يکسره خواهد شد.
فرداي آن روز روزنامه کيهان در گزارشي نوشت: «حدود ساعت ۲۱ ديشب دو بمب بسيار قوي در محل دفتر مرکزي حزب جمهوري اسلامي منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمت‌هايي از ساختمان فروريخت و موجب شهادت ده‌ها تن از مقامات مملکتي و نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلامي و چند تن از وزرا گرديد.»
بیشتر مجروحان و شهدا که به آمبولانس‌ها حمل مي‌شدند غرق در خون بودند و به هيچ وجه شناخته نمي‌شدند. يکي از شاهدان عيني انفجار که به شدت مي‌گريست، گفت: «آقايان دکتر باهنر، نبوي، محمد هاشمي، ميرسليم و طاهري، نماينده کازرون در مجلس شوراي اسلامي چند لحظه قبل از انفجار بمب سالن را ترک کردند. در اين لحظه بسياري از مردم در جست‌وجوي آيت‌الله بهشتي بودند و يکي از پاسداران گفت که آخرين بار ايشان و حجت‌الاسلام محمد منتظري را در مقابل سالن ديده است، ليکن نيم ساعت بعد، گفته شد که شيخ محمد منتظري به شهادت رسيده‌اند.»
بعد از اين واقعه، ابتدا از سرنوشت دکتر بهشتي اطلاعي در دست نبود و برخي اميدوار بودند نام وي در ميان شهدا نباشد؛ اما حوالي صبح هشتم تير ماه خبر رسيد که وي نيز در ميان شهداست. در پي واقعه انفجار در دفتر حزب جمهوري اسلامي، از اولين ساعات صبح فرداي آن روز عده زيادي از مردم در مقابل ساختمان انتقال خون در خيابان ويلاي تهران اجتماع کردند تا با اهداي خون به مجروحان اين حادثه ياري برسانند.
حدود ساعت دو و نيم بامداد هشتم تير بود که مشخص شد بمب‌ها در سطل زباله نزديک سن سالن اصلي حزب کار گذاشته شده بود.
يک هفته بعد از انفجار،‌ هويت عامل آن شناسايي شد و طي اطلاعيه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با اعلام مشخصات وي، از مردم براي دستگيري او درخواست کمک شد:
«... در تحقيقات مشخص شد که اين عمل وحشيانه به وسیله سازمان آمريکايي مجاهدين خلق تدارک ديده شده و يکي از افراد مؤثر در اين جنايت، فردي به اسم «محمدرضا کلاهي صمدي» دانشجوي سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت ايران بود که هنگام وقوع حادثه متواري شده و در خانه‌هاي تيمي منافقين مخفي و نهايتاً از طريق مرز غرب کشور به وسیله عوامل منافقين به عراق منتقل شد.»

 اکبر ادراکي/ حذف فيزيکي دانشمندان هسته‌اي و نظامي کشورها از سوی سرويس‌هاي اطلاعاتي ـ عمدتاً رژیم صهیونیستی با همکاري نزديک آمريکا و مزدورانش ـ تجربه تازه‌اي نيست. کشورهاي بسياري با حسن‌نيت به پروتکل‌ها، سازوکارهاي سازمان ملل، بازرسي‌ها و مصاحبه‌ها به منظور راستي‌آزمايي و انحراف نداشتن فعاليت‌هاي‌شان تن دادند، اما شرايط به شکلي ديگر براي‌شان رقم خورد.
يک پايگاه اطلاع‌رساني مصري از برنامه موساد براي ترور و تهي کردن عراق از نيروهاي نخبه و دانشمند اين‌گونه پرده برمي‌دارد: «پس از حمله آمريکا به عراق در سال 2003، موساد براي حذف دانشمندان عراقي براي پايان دادن به رؤیای تبديل ‌شدن اين کشور به يک کشور توسعه‌يافته و قدرتمند، برنامه گسترده‌اي را آغاز کرد.» اين پايگاه مصري همچنين از تحقيقات يک مؤسسه بريتانيايي خبر مي‌دهد که براساس آن عراق بيشترين تعداد دانشمند را در ميان کشورهاي جهان به نسبت جمعيتش دارد؛ انتشار اخباري مبني بر اخراج بيش از 15 هزار استاد دانشگاه‌هاي اين کشور پس از استقرار اشغالگران آمريکايي را شايد بتوان مؤيد اين ادعا دانست. 
ترور دانشمندان عراقي و غير عراقي مستقر در عراق که از دهه‌هاي 50 و 60 ميلادي در جريان بود، در دهه 90 سازوکار منظم‌تري پيدا کرد. با توجه به تعدد دانشمندان و استادان دانشگاه‌هاي عراق در زمينه علوم نظامي و هسته‌اي، سرويس‌هاي اطلاعاتي در قالب بازرسي‌هاي سازمان ملل اطلاعات اين دانشمندان را جمع‌آوري کردند. عراق که تا پيش از اين بازرسي‌ها طعم ترور را چشيده بود، بار ديگر به خيال کاهش فشارها و پايان دادن به موج ترورها و تحريم‌ها، به همکاري تمام‌عيار با بازرسان سازمان ملل روي آورد؛ غافل از اينکه برنامه ديگري براي اين کشور تدارک ديده شده بود و بازرسي‌ها، شناسايي‌ها و ترورها تا سقوط دولت ـ ديکتاتوري ـ اين کشور و پس از آن ادامه پيدا کرد. گفتنی است، اخبار زيادي از صدها دانشمند ترور شده و هزاران استاد دانشگاه اخراج شده عراقي در دست نيست.
در ادامه به نام برخي از دانشمندان ترور شده عراقي از 2003 تاکنون و نحوه ترور آنان اشاره مي‌کنيم:
سعد عبدالوهاب الشعبان: رئيس دانشکده مهندسي کامپيوتر در دانشگاه فناوري اطلاعات عراق که در 14 اکتبر 2010 بر اثر يک بمب کار گذاشته ‌شده در خودروي شخصي‌اش در يکي از محلات بغداد کشته شد. گفتنی است، وي در سال 2006 به دليل تهديدهاي مکرر، عراق را ترک کرده بود؛ اما بار ديگر به بغداد بازگشت.
سعد عبدالجابر: پروفسور عبدالجابر متخصص فناوري اطلاعات و کامپيوتر که در سال 2011 در جنوب غربي بغداد پس از تعقيب و گريز، با شليک چند گلوله از سوي افراد ناشناس، در خودروي شخصي‌اش از پاي درآمد.
دکتر خالد نايب: رئيس دانشگاه النهرين و استاد ميکروبيولوژي. وي که پس از چند بار تهديد از سوي افراد ناشناس براي ادامه کار به اربيل مهاجرت کرد، براي ديدار خانواده‌اش و بازديد از دانشگاه به بغداد بازگشته بود، در ورودي دانشگاه به ضرب گلوله کشته شد.
دکتر عبدالرزاق الناس: دکتراي اطلاعات و ارتباطات جمعي. وي در سال 2005 در خودروي شخصي‌اش به رگبار بسته شد. متعاقب ترور وي، دانشجويان عراقي ضمن درگيري با پليس، دست به اعتصاب زدند.
احمدنصير النصيري: استاد فيزيک دانشگاه بغداد در فوريه 2005 ترور شد.
علي عبدالحسين کميل: استاد دپارتمان فيزيک دانشگاه بغداد. وي در خودروي شخصي‌اش به دست افراد مسلح به گلوله بسته شد.
امير الجزرقي: دکتراي داروسازي دانشگاه بغداد و مشاور وزارت بهداشت اين کشور در نوامبر 2005 ترور شد.
خالد حسن‌مهدي نصرالله: رئيس دانشکده علوم سياسي بغداد. وي ابتدا ربوده شد و پيکرش چهار روز بعد در ماه مارس 2007 در حالي که آثار شکنجه شديد روي آن مشهود بود، پيدا شد. 
خليل‌اسماعيل الحديثي: استاد دانشکده علوم سياسي دانشگاه بغداد که در عمان، پايتخت اردن ترور شد.
محمدتوخي حسين: دکتراي علوم هسته‌اي و دانشمند شاغل در صنايع هسته‌اي عراق از سال 1984 در سال 2004 و در مسير بازگشت به منزلش به دست افراد ناشناس به رگبار بسته شد.
محمدعبدالله الراوي: رئيس سابق دانشگاه بغداد و رئيس انجمن پزشکان عراق. وي در سال 2003 ربوده و کشته شد.
دکتر رعد شلاش: دکتراي بيولوژي و رئيس دپارتمان بيولوژي دانشگاه بغداد 17 نوامبر 2005 هنگام خروج از منزل به ضرب گلوله کشته شد.
قيس حسام‌الدين جمعه: استاد و رئيس دانشکده کشاورزي دانشگاه بغداد در سال 2006 به دست نيروهاي آمريکايي در مرکز بغداد کشته شد.
عباس العامري: استاد و رئيس دانشکده اقتصاد دانشگاه بغداد. وي در سال 2006 مقابل دانشکده به همراه فرزند و يکي از بستگانش به رگبار بسته شد و هر سه کشته شدند. 
هاني عارف: استاد دانشکده علوم کامپيوتر دانشگاه بغداد. وي در سال 2006 و در محل دانشکده به همراه سه دانشجويش به گلوله بسته شد و هر چهار نفر کشته شدند.
عديل المنصوري: جراح متخصص و استاد دانشکده پزشکي دانشگاه بغداد. وي در ماه‌هاي آگوست و سپتامبر 2006 و در موج ترور پزشکان عراقي، ربوده شد و جسدش با جراحات شديد و آثار شکنجه در شهر صدر عراق پيدا شد.
نيهادمحمد الراوي: معاون دانشگاه بغداد. وي در سال 2007 پس از خروج از دانشگاه به همراه دخترش رعنا، در چند متري دانشگاه هدف قرار گرفتند. وي بدن خود را براي محافظت از دخترش سپر کرد و کشته شد.
دکتر عبدالستارجيد الدليمي: ميکروبيولوژيست و استاد دانشگاه. وي در نوامبر 2003 به دست سه فرد مسلح در مقابل همسر و چهار فرزندش کشته شد. 
جيب الصالحي: رئيس کميته علوم وزارت تحصيلات تکميلي عراق. وي در 39 سالگي نزديک محل کارش ربوده شد. جسدش 20 روز بعد در حاشيه شهر بغداد پيدا شد. خانواده وي جسد وي را نيز در ازاي پرداخت پول به دست آوردند.
قطعاً ذکر نام بيش از 500 دانشمند ترور شده عراقي در اين گزارش امکان‌پذير نيست و اين تنها مشتي نمونه خروار است.

همزمان با اقدام منافقين براي انفجار دفتر حزب جمهوري که اخبار آن را رابطين سازمان پيشتر به اطلاع اعضاي زنداني آن رسانده بودند، شورش در داخل زندان با برنامه‌ریزی سعادتي صورت گرفت و پس اعلام خبر انفجار حزب جمهوري اسلامي، عده‌ای از هواداران و اعضای مجاهدين در زندان با شنيدن اين خبر شروع به خواندن سرود و پايکوبي کردند و جو زندان را ملتهب کرده و به هم ريختند. آيت‌الله گيلاني و شهيد لاجوردي آنها را به محوطه زندان اوين آوردند و به صحبت و نصيحت آنها پرداختند که در اين مرحله افجه‌اي طبق برنامه‌ريزي قبلي و با هدايت سعادتي از موقعيت خود در ميان نگهبانان زندان سوءاستفاده کرده و اسلحه‌اي را از نگهباني گرفته و به سوي محوطه خيز برمي‌دارد تا آقايان گيلاني و لاجوردي را ترور کند.
کاظم افجه‌اي به دليل فعاليت در سازمان مجاهدين خلق و ضديت با جمهوري اسلامي ایران دستگير شده و در زندان به سر مي‌برد که شهيد کچويي با او به بحث می‌نشیند و او نيز وانمود مي‌کند که معقول شده است و اینگونه او توانسته بود تا حدي اعتماد مسئولان و نگهبانان زندان را جلب کند. به دنبال خيز افجه‌اي براي ترور، شهيد کچويي متوجه رفتار وي مي‌شود و به سوي او مي‌رود که با شليک افجه‌اي به شهادت مي‌رسد و او فرار کرده و از آنجا که به ورودي‌ها و خروجي‌هاي زندان آشنا بوده است، خود را به پشت بام ساختمان اداره زندان‌ها (دادستاني) رسانده و از آنجا خودش را پرتاب مي‌کند که در اثر سقوط کشته مي‌شود.

 حميدرضا ميري/ ارتش عراق در سال ۱۳۵۹ ساختاري مناسب داشت. کارشناسان توان نيروي هوايي عراق پيش از شروع جنگ را اين‌گونه ارزيابي کرده‌اند:
الف‌ـ سازمان نيروي زميني شامل؛ سپاه يكم: شامل دو لشكر 11 و 7 پياده؛ سپاه دوم: شامل پنج لشكر 2 و 4 و 8 پياده و 6 و 12 زرهي؛ سپاه سوم: شامل پنج لشكر 3، 9 و 10 زرهي و 1 و 5 مكانيزه؛ تيپ‌هاي مستقل (15تيپ) شامل؛ 10 تيپ پياده، یک تيپ زرهي، یک تيپ مكانيزه و سه تيپ نيروي مخصوص.
ب‌ـ تجهيزات نيروي زميني؛ 3530 تانك و نفربر، 900 قبضه توپ صحرايي.
ج‌ـ سازمان نيروي هوايي؛ نُه پايگاه هوايي، 16 اسكادران، 300 فروند هواپيما، 80 فروند هلي‌كوپتر، 900 قبضه توپ ضد هوايي و چند تيپ موشكي زمين به هوا.
د‌ـ سازمان نيروي دريايي؛ دو پايگاه دريايي بصره و ام‌القصر، دو ناو تيپ دريايي و يگان‌هاي پياده ساحلي.
هـ‌ ـ نيروي انساني؛ نيروي انساني ارتش عراق 232000 نفر شامل 202000 نیروی زميني، 25000 نیروی هوايي و پدافند هوايي و 5000 نیروی دريايي.
در آغاز تهاجم نيروي زميني ارتش عراق از سه جبهه به خاك ايران تهاجم كرد:
1ـ جبهه جنوبي؛ دو لشكر 3 زرهي و 11 پياده به اضافه دو تيپ نيروي مخصوص از محور شلمچه براي تصرف خرمشهر و آبادان. لشكر 5 مكانيزه از محور كوشك با هدف هجوم به اهواز. لشكر 9 زرهي از محور چزابه با هدف تصرف بستان و سوسنگرد و پيشروي به سمت اهواز. لشكرهاي 1 مكانيزه و 10 زرهي به ترتيب از محور فكه و محور عين‌خوش به سمت شوش، دزفول و دهلران.
2ـ جبهه مياني؛ لشكر 2 پياده كوهستاني براي تصرف مهران، لشكر 12 زرهي براي تصرف سومار و نفت شهر،  لشكرهاي 4 و 8 پياده كوهستاني و لشكر 6 زرهي براي تصرف قصرشيرين، سرپل‌ذهاب و گيلان‌غرب.
3ـ جبهه شمالي؛ لشكر 7 پياده براي تصرف نوسود و ارتفاعات مرزي مريوان.
عراق توان بسیاری را براي تأمين اهدافش در خوزستان به كار گرفت. در روز اول جنگ 100 درصد توان مكانيزه و 40 درصد توان زرهي‌اش را در خوزستان به كار برد و پس از توقف در جبهه مياني، توان زرهي خود در جبهه جنوبي را به دو برابر افزايش داد و 80 درصد از قدرت زرهي‌اش را در خوزستان متمركز كرد. ضمن آنكه يك لشكر پياده را براي كمك تيپ‌هاي نيروي مخصوص راهي جنوب كرد.