در شماره گذشته نقش زنان را در دوره اول مشروطه بررسی کردیم و با ارائه مستنداتی، نادرستی اظهارنظر مدعیان روشنفکری درباره غیرفعال بودن زنان دوره قاجار را متذکر شدیم. در این شماره نقش زنان در دوره دوم مشروطه را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

نقش زنان در دوره دوم مشروطه(12۹۹ ـ 12۸۸) 
پس از به توپ بسته شدن مجلس، با وجود کاسته شدن فعالیت انقلابیون تهرانی، برخی زنان فعالیت‎هایی را در راستای حمایت از مشروطه و مقابله با استبداد محمدعلی شاه انجام می‎دادند. ملک‎زاده از زنی که او را عمه میرزاجهانگیر‌خان و مادر اسدالله‎خان جهانگیر معرفی می‎کند، نام می‎برد که در خانه‎اش جلسات سرّی مشروطه‎خواهان را برگزار می‎کرد و مهمّاتی را برای جنگ با قوای محمدعلی شاه ذخیره کرده بود.(۱) 
دعوت بازاریان به قیام علیه دولت محمدعلی شاه و تشویق به بستن مغازه‎ها و دکان‎های‌شان، یکی دیگر از اقدامات زنان تهرانی در دوره دوم مشروطه به شمار می‌اید. «چند نفر از زنان در بازار پراکنده شدند بازاریان را دعوت به قیام علیه دولت کردند. آنها سعی داشتند در بازار وحشت به راه انداخته، صاحبان مغازه‎ها را دعوت به بستن بازار کنند ...»(۲) 
یکی دیگر از اقدامات زنان تهرانی در دوره دوم مشروطه، دعوت مردم تهران به مبارزه مسلحانه است. هفته‎نامه «حبل‎المتین» در این زمینه نوشته است: «متجاوز از یکصد نفر زن مسلح به طپانچه ششلول در کوچه‎های طهران به شاه فحش داده و حرکت می‎کردند.»(۳)
گفتنی است با توجه به مبارزه جانانه مردم تبریز در مقابل قوای محمدعلی شاه پس از به توپ بسته شدن مجلس، مردان و زنان تبریزی نیز بیشترین نقش را در دوره دوم مشروطه نسبت به مردم شهرهای دیگر ایفا کردند. ناظم‌الاسلام کرمانی در بیان کیفیت مبارزات زنان آذربایجانی نوشته است: «عورات آذربایجان قطار فشنگ می‎بندند و با حالت محزونی بچه خود را شیر می‎دهند. مانند نره‌شیران در میدان جنگ می‎کوشند که دست بی‎ناموسی به ‌سوی‌شان دراز نشود.»(۴)
عمده فعالیت‎های زنان تبریزی را می‎توان در چهار عرصه تبلیغاتی و اطلاع‎رسانی، خدماتی، حمایت مالی و مبارزه مسلحانه خلاصه کرد. زنان تبریزی در عرصه فعالیت‎های تبلیغاتی، سعی می‌کردند مشروطه‎خواهان منفعل و افراد بی‎طرف را فعال کرده و آنان را به مبارزه علیه محمدعلی شاه دعوت کنند.(۵) 
افزون‌بر این، در راستای حمایت از انقلابیون مشروطه‎خواه و تأمین مخارج سربازان آزادی‌خواه، جواهرات زینتی و حتی اثاثیه منزل خود را تقدیم می‎کردند. برای نمونه، پس از فتح اصفهان به دست مشروطه‎خواهان، برخی از زنان انجمن سعادت تبریز، به اصفهان رفته و آمادگی خود را در حمایت مالی از سربازان قشون آزادی‎خواه اعلام کردند.(۶) 
روزنامه «انجمن» از پیدا شدن اجساد زنان مسلح در محل‎هایی از آذربایجان که میدان نبرد بوده است، خبر داده است: «در محاربات سابق اجساد شیرزنان مسلح در میدان جنگ امیرخیز و خیابان میان شهدای حریت پیدا شده است.»(۷)
زنان در برخی مواقع بدون اینکه در پوشش مردان درآیند، با همان لباس‎های زنانه خود در میدان جنگ به مبارزه مسلحانه می‎پرداختند. «عکس یک دسته شصت نفری از زنان چادر به سر ایرانی تفنگ به دست، در اختیار ماست. اینان محافظ یکی از سنگر‎های تبریز بودند.»(۸) 
 نقش زنان روشنفکر طرفدار حقوق زنان در قیام مشروطه
آنچه مسلم است، اینکه زنان روشنفکر طرفدار حقوق زنان نیز در کنار توده انبوه زنان دیگر در قیام مشروطه شرکت داشتند؛ اما با توجه به کم بودن تعدادشان، بیشتر به صورت گروهی و در قالب انجمن‎های سرّی فعالیت می‎کردند. ساناساریان در این رابطه نوشته است: 
«تنها عده معدودی از زنان مشروطه‎خواه، طرفدار حقوق زنان بودند و نه همه کسانی که از مشروطه و استقلال ملی حمایت می‎کردند. شواهدی وجود دارد که نشان می‎دهد، زنان ایرانی شرکت‌کننده در مراحل نخست جنبش زنان یا از فعالان مشروطه‎خواه و جنبش ملی دهه 1280ش بودند یا از کسانی بودند که خانواده‎های‌شان(غالباً پدران‌شان) از زمره روشنفکران ملی‎گرا محسوب می‎شدند. برای نمونه، صدیقه دولت‎آبادی نخستین مدیر مسئول نشریه زنانه، یعنی زبان زنان، خود، یکی از اعضای بنیانگذار انجمن مخدرات وطن بود که از سال 1290ش تأسیس شد.»(۹) 
مورگان شوستر آمریکایی، مستشار مالی و اقتصادی که در سال 1329ق به درخواست مجلس به ایران آمده بود، در کتاب خود از وجود انجمن‎های سرّی زنان مشروطه‎خواه در دوران مشروطه خبر داده است:
«در طهران شهرت داشت که دوجین‌ها و دسته‎ها از اعضای انجمن‎های سرّی زنان هستند که مخفی و گمنام در تحت اوامر مرکز معینی که زمام نظم ایشان را دست داشت، می‎باشند. ... در تابستان گذشته یک روز صبح در موقعی که در اداره خود نشسته بودم، گفتند یکی از منشیان ایرانی دفتر خزانه، برای مذاکره امر لازمی خواهش ملاقات دارد. ... آن مرد جوان داخل شد، تا آن زمان او را ندیده بودم به زبان فرانسه با هم گفت‌وگو کردیم. بعد از اظهار معذرت و اجازه مکالمه، آزادانه گفت مادرش طرفدار ما بوده و به مشارالیه تأکید کرده که به من بگوید که زن َمن باید به خانه فلان امیر ایرانی که خانواده او مهمانش کرده بودند، نرود. زیرا که امیر دشمن حکومت مشروطه است و رفتن زن من به خانه مشارالیه سبب بدگمانی ایرانیان از من خواهد شد. ...سؤال نمودم که مادرش از چه راه از این معامله مخفی و شخصی زن من اطلاع یافته است؟ جواب داد که مادرش در انجمن سرّی زنان عضویت دارد و در آنجا این مسئله مطرح مذاکره شده و قرار شده است که این امر را به من اطلاع دهند.»(۱۰)
انجمن غیبی نسوان، از انجمن‎های سری زنان در دوران مشروطه، در نامه‎ای چاپ شده در روزنامه «ندای وطن»، ضمن درخواست تدوین و تصویب سریع متمم قانون اساسی از مجلس، اعلام می‎کند که در صورت ناتوانی نمایندگان مجلس در سرو سامان دادن به اوضاع کشور استعفا دهند و اداره کشور را به زنان بسپارند تا ظرف مدت چهل روز کشور سروسامان یابد.(۱۱)
کمیته زنان یکی دیگر از انجمن‎های زنانه دوران مشروطه به شمار می‌اید که برای رساندن فریاد مظلومیت مردم تبریز به گوش جهانیان، با کمیته زنان ایرانی مقیم استانبول تماس برقرار کرد.(۱۲)
انجمن مخدرات وطن نیز یکی دیگر از انجمن‌های سرّی دوران مشروطه است که در حمایت از مشروطه اقداماتی را انجام داد.(۱۳) 
گفتنی است، انجمن‎های زنانه فمینیستی دیگری نیز مانند انجمن نسوان وطن‎خواه، انجمن شکوفه و... در دوران مشروطه فعالیت داشتند که در حمایت و تقویت مشروطه، به ترویج استفاده از کالاهای داخلی و تحریم استفاده از اجناس خارجی می‎پرداختند. 

 چند نکته 
۱ـ همان‌طور که بیان شد، حضور چشمگیر زنان محجبه مسلمان در قیام مشروطه، ناقضِ ادعای روشنفکران غربگرا، به ویژه فعالان جریان فمینیسم مبنی بر زندانی بودن زنان ایرانی در خانه‎ها و منافات داشتن حجاب با آزادی و تساوی زنان در اجتماع در کنار مردان است. 
2ـ با وجود شرکت تعداد معدودی از زنان طرفدار حقوق زنان در قیام مشروطه، بیشتر زنان شرکت‌کننده در قیام مشروطه، همانند قیام تنباکو، در حمایت از اقدام علما و مجتهدین اسلام در تأسیس عدالتخانه و مشروطه‎خواهی در صحنه حضور پیدا کردند. بنابراین، حضور و فعالیت قاطبه زنان در قیام مشروطه با اهداف دینی بوده و برای رسیدن به خواسته‏های جنسیتی نبوده است. 
3ـ اگرچه تا پیش از انقلاب مشروطه در سال 1285، جریانی با عنوان جریان فمینیسم شکل ‎نگرفته ‎است، اما پس از وقوع آن انقلاب، به تدریج شاهد شکل‎گیری انجمن‎ها و گروه‎هایی هستیم که حول محور حقوق زنان فعالیت می‎کنند. در واقع، فضای آزادی‎خواهی دوران مشروطه فرصتی برای زنان روشنفکر مشروطه‎خواه و طرفدار حقوق زن ایجاد کرد تا در زمینه مسائل زنان با نگاه روشنفکری فعالیت کنند.(۱۴)
۴ـ همه انجمن‎های زنانه دوران مشروطه، حمایت از قیام مشروطه و دستاوردهای آن را جزء اهداف انجمن قرار نداده بودند. برای نمونه، اهداف انجمن آزادی زنان از گروه‎های دوره اول مشروطه، حول محور مسائل زنان دور می‎زند؛ اما انجمن غیبی نسوان که از انجمن‎های دوره اول مشروطه به شمار می‌آید، در کنار فعالیت در راستای اهداف جنسیتی، اهداف ملی مانند حمایت و تقویت مشروطه و استقلال کشور را نیز دنبال می‏کرد. به طور کلی، مطالعه و بررسی اهداف اعلامی انجمن‎های زنان در دوران مشروطه نشان می‎دهد، بیشتر آن انجمن‎ها، اهدافی ملی و غیر جنسیتی، مانند حمایت از تولید داخلی و تحریم کالاهای روسی، حمایت از تأسیس بانک ملی، حمایت از قیام مشروطه را در کنار اهداف جنسیتی دنبال می‎کردند.      
5 ـ در واقع می‎توان گفت، انجمن‎های فمینیستی دوران مشروطه، آزادی‎خواهی و مشروطه‎خواهی را مقدمه‎ای برای رسیدن به آزادی و تساوی زنان با مردان در ایران می‎دانستند.(۱۵) 
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.


با توجه به نبود اجماع درباره واژه جنگ نرم و توسعه‌نیافتگی این مفهوم، ضرورت شناخت مرزهای مفهومی جنگ نرم بیشتر احساس می‌شود. مبنای این ضرورت این است که اساساً خلق مفاهیم برای توصیف وضعیتی تحت شرایط و فضای خاص خود صورت می‌گیرد؛ از این رو در صورتی که برای تعریف مفاهیم جدید، به تعاریف و ویژگی‌های مفاهیم مشابه در گذشته متوسل شویم، بی‌تردید خطا رفته و دچار سوءتصویر از مفهوم مورد نظر شده و در نتیجه با سوءتدبیر روبه‌رو خواهیم شد. از این رو، با توجه به تعریف و تلقی ارائه‌شده از جنگ نرم لازم است مرزهای مفهومی این واژه نسبت به سایر واژگان مشخص شود.

رابطه قدرت نرم و جنگ نرم 
 یکی از چالش‌های مفهومی در مطالعات جنگ نرم، رابطه این دو با هم است. به کار نگرفتن نظریه‌پردازان قدرت نرم از مفهوم جنگ نرم در رابطه با قدرت نرم، نحوه استفاده قدرت نرم به جای جنگ نرم را با آشفتگی بیشتری روبه‌رو کرده است. در اینجا سعی شده است رابطه این دو بررسی شود. 
اول‌ـ جنگ نرم و قدرت نرم رابطه متقابلی با هم دارند؛ زیرا همان‌طور که اعمال جنگ با منابع و ابزارهای قدرت انجام می‌شود، قدرت نیز به معنای جریان اعمال نفوذ اراده و تأثیرگذاری بر رفتار دیگران از راه‌های مختلف، از جمله جنگ اعمال می‌شود. جنگ که یکی از راه‌های اعمال قدرت، نفوذ و تأثیرگذاری است، در شکل سخت و سلبی، دارایی‌های سخت‌افزاری و در شکل نرم، سرمایه‌های نرم‌افزاری حریف را هدف قرار می‌دهد. قدرت نرم به معنای توانایی شکل دادن به ترجیحات دیگران، در وجه ایجابی‌اش به تقویت منابع هویت‌ساز و عزم و اراده ملی کمک می‌کند و در وجه سلبی‌اش به تضعیف، غیرفعال‌سازی و زوال باورها، نگرش‌ها، علایق و عواطف جامعه هدف می‌پردازد.
دوم‌ـ جنگ نرم ابزاری برای اعمال قدرت نرم است؛ بر اساس نظر «جوزف نای» اعمال قدرت در مدل مستقیم، در ارتباط میان نخبگان تعریف می‌شود و نخبه جذب دیگری ‌شده و کاری را برای آنها انجام می‌دهد. (جوزف نای، 5/7/1389) در همین راستا کرلانتزیک، پژوهشگر بنیاد کارنگی قدرت نرم را آن دسته از قابلیت‌ها و توانایی‌های کشور می‌داند که با به‌کارگیری ابزاری، چون فرهنگ، آرمان یا ارزش‌های اخلاقی به صورت مستقیم بر منافع، رفتار یا موجودیت دیگر کشورها اثر می‌گذارد (نوروزی و همکاران، ۱۳۹۱: ۲۳)؛ اما جوزف نای معتقد است بیشتر اوقات، عملکرد قدرت نرم در مدلی دو مرحله‌ای و به شیوه‌ای غیرمستقیم معنا می‌یابد؛ یعنی کوشش می‌شود تا به منظور تأثیرگذاری بر حکومت یک کشور، افکار عمومی جامعه آن کشور تحت تأثیر قرار گیرد. (جوزف نای، همان) بنابراین، جنگ نرم ابزاری برای قدرت نرم به منظور اعمال نفوذ و تأثیرگذاری بر رفتار حریف است. همان‌طور که کلاوزویتس می‌گوید، جنگ ابزار عقلانی سیاست ملی است و در نتیجه جنگ نرم ابزاری عقلانی برای اعمال قدرت نرم به شمار می‌آید.
سوم‌ـ جنگ نرم، تابعی از منابع نرم قدرت است. وجه دیگر پیوند قدرت نرم و جنگ نرم از نظر منابع مورد بهره‌برداری است. همان‌طور که بازیگران دو نوع منابع قدرت سخت‌افزاری و نرم‌افزاری دارند، جنگ‌ها نیز به تبع آن، می‌توانند به دو گونه سخت و نرم تقسیم شوند. در جنگ نرم، تضعیف یا زوال منابع نرم قدرت حریف یا زوال ماهیت اخلاقی قدرت رقیب و سرانجام تضعیف یا زوال هویت هنجاری قدرت بازیگر مقابل در دستور کار قرار می‌گیرد. 
چهارم‌ـ یکی از کارکردهای قدرت نرم، ایجاد جنگ نرم است. از نظر کارکرد نیز قدرت نرم با جنگ نرم ارتباط پیدا می‌کند. بازیگران سیاسی با توسل به قدرت نرم، دو كاركرد اساسی را از این طریق دنبال می‌كنند: ۱‌ـ كاركرد ایجابی که ناظر بر مشروعیت‌بخشی به نیروی خودی و اقناع توده مردم برای پشتیبانی از صاحب قدرت است. ۲‌ـ كاركرد سلبی که بر مشروعیت‌زدایی از نیروی دشمن و سلب مقاومت از آنها دلالت دارد. (مهدوی و مهدی نادری، ۱۳۹۰: ۱۶)

رابطه جنگ نرم و تهدیدات نرم
یکی دیگر از آشفتگی‌های مفهومی، رابطه جنگ نرم و تهدیدات نرم است. در این رابطه سه برداشت وجود دارد:
۱ـ معادل‌سازی بین جنگ نرم و تهدید نرم؛ در این برداشت تهدید نرم مترادف با جنگ نرم است و بین این دو هیچ تفاوتی وجود ندارد.
۲ـ عام بودن مفهوم تهدید نرم؛ از نظر محققان واژه تهدید وسعت معنایی دارد که مفاهیم امنیتی (افتخاری، ۱۳۸۹: ۱۵۷) و بخشی از تهدیدات بالقوه و بالفعل را دربرمی‌گیرد. (‌خانی، ۱۳۸۶: ۵۷ ـ ۴۷) به باور این محققان، «تهدید» یک «ارزیابی» و نه یک «پدیده» است. به این معنا که پدیده‌های سیاسی ـ اجتماعی از نظر شیوع و میزان کنترلی که بر آنها اعمال می‌شود، به هفت دسته اصلی تقسیم می‌شوند: موضوع، مسئله،‌ مشکل، معضل، خطر، بحث و بحران. هر یک از این وضعیت‌ها می‌تواند برای بازیگری، «تهدید» یا «برعکس» باشد. به همین دلیل، در مقام تحلیل انتولوژیک از «تهدید»،‌ این مفهوم نه واژه‌ای هم‌عرض یا در ادامه واژگان مذکور، بلکه اصطلاحی عام و مشتمل بر همه آنهاست. (افتخاری، ۱۳۸۵: ۳۵) بر اساس این، تهدید نرم را می‌توان اصطلاحی عام تلقی کرد که جنگ نرم را نیز دربر می‌گیرد. به عبارتی، به بیان منطقیون میان این دو رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است.
۳ـ بالقوه بودن تهدید نرم و بالفعل بودن جنگ نرم؛ بررسی معنای لغوی و اصطلاحی تهدید، نشان می‌دهد، این مفهوم حکایت از اقدام، وضعیت یا روند بالقوه‌ای دارد. چنانکه در لغت‌نامه وبستر تهدید، «بیان و ابراز قصد آسیب رساندن، نابودی یا تنبیه کردن دیگران از روی انتقام یا ارعاب است.» لغت‌نامه آکسفورد نیز تهدید را «قصد ابرازشده برای صدمه یا آسیب‌رسانی یا دیگر اقدامات خصمانه علیه کسی» معرفی می‌کند. (خانی، ۱۳۸۶: ۲۲) بر اساس این، تهدید موضوعی است که هنوز تحقق عملی پیدا نکرده است، در حالی که جنگ مطابق تعریفش معنای بالفعل و تحقق‌یافته را با خود دارد. از این رو، می‌توان نتیجه گرفت که تهدید نرم همانند مفهوم تهدید، نسبت به جنگ نرم معنای بالقوه داشته و به معنای قصد و توانایی آسیب زدن یا هر گونه نشانه و شرایطی است که توان ایجاد صدمه زدن علیه ارزش‌های اساسی یک سیستم را داشته باشد. 
 بنابراین، از مجموع مباحث تهدیدشناسی، اگر بپذیریم که تهدید نرم «تلاش عمدی و برنامه‌ریزی‌شده یک دولت به منظور ایجاد یا بهره‌گیری از نارضایتی‌های داخلی و چالش‌های اجتماعی کشور حریف به منظور دستیابی به اهداف و منافع مورد رقابت» است، آن وقت می‌توان ادعا کرد که جنگ نرم وضعیتی است که در آن تهدید نرم به فعلیت می‌رسد و دو سیستم را درگیر تغییر یا حفظ نظم مستقر می‌کند. (حسینی، ۱۳۹۰: ۱۷ـ ۱۶).


در اندیشه بیشتر علما و فقهای اسلامی، انسان تنها در اجتماع و با همکاری و تعاون با دیگر همنوعان می‌تواند به زندگی خود ادامه دهد. اجتماع به مثابه مظروف و بستری است که ظرف وجودی انسان و استعدادهای متنوع نهفته در وجود آن را شکوفا و مستعد می‌‌کند؛ اما این اجتماع گاه به دلیل تزاحم منافع افراد با یکدیگر و اصطکاک آنها با مصالح جامعه به تنش و چالش کشیده می‌شود و از این رو به گفته فاضل هندی ناگزیر از وجود «سانّ» و «معدّل»، یعنی قانونگذار و مجری قانون است.
این سانّ و معدّل که می‌توان آن را «رهبر مدینه» نامید، برای اداره زندگی جمعی انسان‌ها در زمینه‌های مختلف به تدبیر، هدایت و برنامه‌ریزی می‌پردازد که از جمله اصلی‌ترین نیازهای زندگی جمعی در این زمینه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱ ـ هدایت فکری و اعتقادی؛ رهبر جامعه ابتدا باید سنن و قوانینی را بر اساس احکام و دستورات الهی وضع کند و سپس تدبیری بیندیشد تا این سنن و قوانین در میان ایشان جاویدان شود. طریق این امر از نظر ایشان، آن است که او معرفت به صانع کردگار و معاد آخرت را برای ایشان فراهم کند و اسباب فراموشی صانع و معاد را نیز از میان بردارد.(۱)
البته این سیاست‌گذاری و هدایت فکری و اعتقادی مردم باید به گونه‌ای باشد که سبب انزجار آنها یا سهل‌انگاری‌شان نشود: «بر امام و رهبر جامعه اسلامی واجب است که در انجام عبادات بیش از اندازه‌ سخت‌گیری نکند و از سوی دیگر، بیش از حد آسان نگیرد. پس، بر او لازم است که بسیاری از احوال جزئیه مانند معاملات را به اجتهاد واگذار نماید، زیرا هر زمانی حکم خاصی را اقتضا می‌کند.»(۲)
۲ ـ تدبیر سیاسی؛ مدیریت و هدایت سیاسی جامعه از دیگر وظایفی است که رهبری جامعه اسلامی برعهده دارد. امر مُلک‌داری یا «سیاست العباد» که به تعبیر فاضل ‌هندی، شامل امور مختلفی از قبیل تجهیز لشکر، جمع‌آوری مالیات و حقوق اموال، نصب حکام و کارگزاران و... می‌شود، همان سلطنت و ریاست ظاهری است که پیامبر(ص) و جانشینان ایشان نیز آن را برعهده داشته‌اند تا از این طریق جامعه‌ای امن برای معیشت عادلانه انسان‌ها فراهم آورند و زمینه را برای عبادت و بندگی آنان در برابر خداوند متعال که هدف اصلی آفرینش است، مهیا کنند. چنانکه مرحوم فاضل با الهام از ابوعلی‌سینا بیان می‌کند که رهبری باید برای اعمال این مدیریت سیاسی و ملک‌داری و تدبیر مدینه، جامعه را به سه بخش سیاست‌مداران، صنعت‌گران و پاسداران تقسیم کند و هر صنفی را تحت مدیریت رئيسی قرار دهد و این نظم تا به پایین‌ترین گروه اجتماعی ادامه یابد.(۳)
۳ـ برنامه‌ریزی اقتصادی؛ برای اداره جامعه اسلامی و انتظام حیات اقتصادی آن، رهبری باید پیش از هر چیزی زمینه بطالت و بیکاری را از میان بردارد تا هیچ‌کس در جامعه اسلامی بیکار و معطل نماند، مگر کسانی که به دلیل مریضی یا عوامل غیرارادی دیگر از کار معذور باشند که آنها را هم دولت اسلامی باید در جایی مخصوص نگهداری و امرار معاش آنها را از بیت‌المال تأمین کند.(۴)
 از نظر وی، دولت اسلامی می‌تواند برای تأمین درآمدهای لازمه برای مدیریت اقتصادی جامعه اسلامی مال مشترکی (بیت‌المال) از جزیه، غنایم و سود حاصل از ثمرات را فراهم کند تا در مصالح عمومی مصرف شود.
۴ ـ تنظیم روابط اجتماعی؛ برای تنظیم روابط اجتماعی و سامان‌دهی به زندگی مدنی مسلمانان، رهبر جامعه اسلامی باید ابتدا به استواری اساسی‌ترین رکن مدینه، یعنی خانواده بپردازد. برای این کار لازم است در زمینه سن ازدواج و تشویق مردم به آن قوانین تشریع و زمینه‌های استحکام خانواده را فراهم کند. از منظر فاضل هندی، پس از خانواده معاونت اجتماعی موضوع اساسی زندگی مدنی است. پس رهبری باید اعضای مدینه را به معاونت با همدیگر ترغیب و برای معاملات، مناکحات و مشارکت‌های کلی آنان برنامه‌ریزی کند. رهبری در تأمین امنیت مالی، جانی و عرضی انسان‌ها نیز وظیفه دارد و لذا می‌تواند با تکیه به مبانی دینی در مقابل برهم‌زنندگان امنیت داخلی و خارجی جامعه اسلامی جنگ و مجاهده کند.
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

سازوکار انتخاباتی آمریکا به ویژه در موضوع ریاست جمهوری، «سهل و ممتنع» می‌نماید؛ سهل از این منظر که مانند هر کشور دموکراتیکی برای آن یک فرایند انتخاباتی تعریف شده که در پرتو قوانینی، مردم می‌توانند در فضایی به ظاهر آزاد، سالم و رقابتی دست به انتخاب بزنند؛ اما این تمام واقعیت نیست، بلکه پیچیدگی‌ها و کاستی‌هایی، نظیر نحوه تأثیرگذاری لابی‌ها در نتیجه انتخابات، مدیریت رأی و نظر مردم از سوی رسانه‌ها و منابع قدرت (مؤثرترین پشت صحنه قدرت در آمریکا) و ... نیز دارد که به اصطلاح بعد ممتنع آن را تشکیل می‌دهد. در ادامه به مناسبت فعالیت‌های انتخاباتی در آمریکا برخی از موارد را بررسی خواهیم کرد.
 در این کشور تقریباً بیش از هر کشور دیگری انتخابات در سطوح دولت فدرال، دولت‌های ایالتی و محلی برگزار می‌شود. به عبارت دیگر، مردم تقریبأ بسیاری از مشاغل از ریاست جمهوری تا مدیران مدارس و  فرودگاه‌ها را برای دوره‌های مشخصی انتخاب می‌‌کنند.نظام انتخاباتی در ایالات متحده آمریکا (Elections in the United States) روندی است که حدود  یک سال به طول می‌انجامد. در سطح دولت فدرال، رئیس‌جمهور از طریق یک فرایند دو مرحله‌ای انتخابات از سوی مردم و هیئت‌های انتخابی موسوم به «الکترال کالج» برای چهار سال برگزیده می‌شود.مردم هر ایالت در نظام انتخاباتی آمریکا به صورت جداگانه و مستقل از ایالت‌های دیگر همزمان در روز انتخابات، نمایندگان کنگره و افرادی موسوم به الکترال کالج(کالج انتخاباتی) را انتخاب می‌کنند.تعداد الکترال کالج هر ایالت برابر با تعداد نمایندگان آن ایالت در کنگره فدرال به اضافه دو سناتور هر ایالت در سنا است. بنابراین، الکترال کالج‌ها با احتساب سه رأی واشنگتن دی سی، ۵۳۸ عدد در کل کشور هستند که رئیس‌جمهور باید ۲۷۰ الکترال کالج را کسب کند.
طبق یک سنت دیرینه، در هر ایالت به صورت جداگانه همه الکترال کالج‌ها بر اساس اینکه کدام نامزد آرای بیشتری به دست آورده (صرف‌نظر از میزان اختلاف در تعداد آرای مردمی مربوط به هر ایالت) به وی رأی می‌دهند.
از امتیازات این فرایند ازدیاد نقش ایالت‌های کوچک‌تر است، هرچند ممکن است آرای عمومی در کل آمریکا به نفع نامزدهای دیگر باشد. برای نمونه، جرج بوش در انتخابات سال ۲۰۰۰ در ایالت فلوریدا کمتر از ۱۰۰۰ رأی مردمی بیشتر از ال گور به خود اختصاص داد. اعتراض گور به شمارش آرا در فلوریدا که برادر بوش فرماندار آنجا بود و به ابطال 70 هزار رای گور متهم بود، به جایی نرسید و همه الکترال کالج‌های مربوط به ایالت فلوریدا به نفع بوش رأی دادند و بوش با حکم دادگاه عالی فدرال به ریاست جمهوری رسید.
اما نقطه ضعف مهم این فرایند که ابزار اصلی منتقدان هم هست، این است که، ممکن است یک نامزد اکثریت آرای مردم را به دست نیاورده، اما اکثریت آرای الکترال را به ‌دست بیاورد و برنده انتخابات شود. این مسئله‌ای است که در رقابت بوش ال گور در انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 آمریکا روی داد.