آیت‌الله خاتمی‌ می‌گوید: منش مؤمنان باید رفاقت با خداوند متعال باشد؛ چرا که در غیر این صورت درگیر بی‌خدایی، یعنی همان بن‌بست می‌شوند. وعده‌های خداوند حق است و وعده هیچ‌کس از خداوند جدی‌تر نیست؛ بنابراین باید برای ذات مقدس ربوبیت حریم داشته باشید و بدانید در عرصه فردی دین در متن زندگی است. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود کسی که حکومتش را در خدمت دین قرار دهد، همه قدرت‌ها در برابر او تواضع می‌کنند؛ اما کسی که از دین استفاده ابزاری کند و دین را خادم حکومت قرار دهد، ذلیل شده و خفت و خواری به سراغش می‌آید.


گفتاری از آیت‌الله فاطمی‌نیا
امام علی (علیه‌السّلام) در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ»؛ عالم دانشمند کسی است که قدر خود را بشناسد. کلام امیرالمؤمنین علی(صلوات‌الله‌علیه) بطونی و وجوهی دارد. خوب اینجا یک وجه آن شاید این باشد که: اوّلاً، انسان خود را بماهو انسان بشناسد که من یک انسان هستم، حالا قدر او بالا است یا پایین است، وجه دوم گفته می‌شود. اوّل متوجّه بشود که یک موجود ذی‌قیمتی است، در اصل انسان است. اگر قدر خود را از لحاظ انسانیّت بداند که چیست که من یک انسان هستم، خدا به او مرحمت کرده است، درک داده است، نفس ناطقه داده است و تا آخر. بعداً تفکّر کند که از لحاظ فکری و قوای علمی و ارزش‌های انسانی این آدم چقدر ارزش دارد. خوب این خیلی مهم است که یک وقت انسان، از نعمت‌هایی که در او موجود است، باخبر بشود. یک وقت هم توهّم می‌کند که اصلاً آن موجود است یا نیست، نمی‌داند. به هر حال این وجه دوم قضیه است که من الآن چقدر قدرت فکری دارم، چه می‌توانم بکنم. امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: «زِنُوا أَنْفُسَکُمْ» این شخصیت را وزن بکنید، ببینید چقدر وزن دارید. انسان صبوری هستید، نیستید؛ اینها خیلی مهم است. انسان نباید هیچ وقت ناامید بشود. 

دانستن قدر خود با واقعیت
وجه سوم  این است که قدر خود را از واقعیت پایین‌تر بداند که این هم یک نقصی است. می‌گویم؛ فلان چیز را یاد بگیر. می‌گوید؛ من نمی‌توانم. نباید بگویی نمی‌توانم. حالا بیا، اگر نتوانستی، انجام نده. قدر خود را پایین‌تر از واقعیت بداند. این خیلی مهم است. این یک نقصی است. یک وقت هم نقصی است که قدر خود را بالاتر از واقعیت بداند. دیگر می‌گوید: هیچ کسی اصلاً به من نمی‌رسد. 
به قدری ما در این باره روایت داریم که می‌فرماید: یک وقت تکبّر بر شما مستولی نشود که قدر خود را بیشتر از واقعیت بدانی. اینکه کمتر بدانی آن هم بد است. امّا بیشتر از واقعیت هم بدانی هم بد است. امام(ع) در جایی دیگر می‌فرماید: «مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَیْهِ» می‌فرماید: کسی که از خود راضی باشد، خود را بالاتر از واقعیت بداند، خشم‌کنندگان بر او زیاد می‌شوند. می‌آید، قیافه می‌گیرد، تکبّر می‌کند، حرف را قطع می‌کند، می‌گوید: نخیر شما درست نگفتید، بنابراین خیلی خشم‌کننده پیدا می‌کند. وقتی می‌آید، می‌گویند: باز این آمد. 

شرح بزرگان درباره ادب
ابوهاشم جعفری(ره) از شاگردان مولای ما، حضرت رضا(ع) است. می‌گوید: در محضر حضرت رضا(ع) بودم. چه سعادتی است آدم به محضر امام زمان(ع) خود برسد و بنشیند استفاده بکند. «فَتَذَاکَرْنَا الْعَقْلَ وَ الْأَدَبَ» صحبت از عقل و ادب شد. ادب خیلی معنای زیبایی در اینجا دارد. امام معصوم حضرت رضا(علیه‌السّلام) که متّصل به غیب است، فرمود: «الْعَقْلُ حِبَاءٌ مِنَ اللهِ»؛ عقل یک تحفه‌ای است، یک هدیه‌ای از خدای تعالی است. «وَ الْأَدَبُ کُلْفَهٌ»؛ ادب کلفت است. کلفت یعنی چه؟ تکلّف دارد، زحمت دارد.
بزرگان، ادب را چنین شرح کردند که ادب هر آن چیزی است که در زندگی امروز ما و اداره‌ معاش ما مفید است. ادب نه اینکه مؤدّب بنشینیم و چیزی نگوییم، آن یک شعبه‌ آن است. درست کسب و کار بکنید، با مردم درست صحبت بکنید، به یک جایی رفتید در آنجا ملاحظه بکنید؛ کلّ ملاحظات امر معاش را ادب می‌نامند. مرحوم علّامه‌ مجلسی در کتاب مرآه‌العقول که شرح آن در کتاب کافی است، ذیل این حدیث، ادب را این‌طور تفسیر کرده است که ادب هر آن چیزی است که در امور معاش فایده داشته باشد. پس عقل هدیه‌ خدا است، ادب کلفت است.

رابطه‌ ادب و موفّقیّت در کارها
 بعد امام جمع‌بندی می‌کند: «فَمَنْ تَکَلَّفَ الأَدَبَ قَدَرَ عَلَیْهِ وفق له»؛ هر کسی زحمت ادب را به خود بدهد، موفّق می‌شود. می‌خواهد با مردم درست رفتار بکند، درست خرید و فروش بکند، موفّق می‌شود. دانشگاه برود، خیلی منظّم برود، مرتّب برود، احترام به استاد را نگه بدارد، حرف اضافه نزد، برود و بیاید او موفّق می‌شود. مغازه‌دار درست با مردم سلوک بکند، در منزل درست سلوک بکند؛ کلّ اینها در کلمه‌ ادب جمع می‌شود. پس چه شد؟ «فَمَنْ تَکَلَّفَ الاَدَبَ قَدَرَ عَلَیْهِ وفق له» هر کسی خود را در ادب به تکلّف و زحمت بیندازد، موفّق می‌شود. بالاخره کاسب خوبی می‌شود، دانشجوی خوبی می‌شود. «وَ مَنْ تَکَلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ‌یَزْدَدْ بِذَلِکَ إلا جَهْلا» از آن احادیث سخت است. به هر حال امام(ع) می‌فرماید: شاید در فهم بعضی از مطالب یک نیروی خاصّی به کسانی داده می‌شود. ممکن است یک نفر در پزشکی موفّق بشود، یک عقل پزشکی به او داده باشند. یک کسی دیگر برود، نشود. یکی عقل ریاضی دارد، خلاصه حدیث خیلی عجیبی است. امروز روان‌شناسان، روان‌کاوان باید دور این حدیث طواف بکنند که اگر متکلّف به ادب بشود، موفّق می‌شود، متکلّف به عقل بشود، نمی‌شود. هر کدام یک عقلی می‌خواهد، عقل پزشکی یک چیزی است، عقل فلاسفه یک چیز است، عقل عرفان یک چیزی است.
«الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ» تمام این وجوه در اینجا قرار دارد. اوّلاً، قدر خود را بدان که انسان هستی. ثانیاً، چه قوایی را دارید، چه قوایی را ندارید. ثالثاً، یک قوایی را دارید که از اینها آگاهی ندارید. رابعاً، قوایی دارید که ممکن است، فکر بکنید از دست رفته است. آن را هم فکر بکن که از دست نرفته است، شاید نرفته باشد. خامساً، که خود را بالاتر از واقعیت فکر نکنی، این خیلی خطر دارد. اصلاً عقل آدم فاسد می‌شود. اگر کسی خود را بالاتر از واقعیت بداند، محروم می‌شود، دیگر چیزی هم از کسی نمی‌پرسد؛ می‌گوید: دیگر چه نیازی است که من بپرسم. هر کسی هم می‌گوید؛ ‌بی‌جهت می‌گوید. بعضی‌ها این‌طور هستند.

دشمنی مردم نسبت به آن چیزی که نمی‌دانند
اصلاً بعضی‌ها معلومات را دوست ندارند. در همین نهج‌البلاغه است که می‌فرماید: «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا» مردم دشمن آن چیزی هستند که نمی‌دانند. بعضی از پزشکان زحمت کشیده به مردم چیزهایی می‌گویند، من دیدم بعضی‌ها لج می‌کنند. می‌گویند بی‌ربط می‌گویند. به آنها می‌گویم؛ مگر شما اینها را خوانده‌اید که انکار می‌کنید؟ شخصی را می‌شناختم به یک بیماری مبتلا بود؛ گفتند: اصلاً هیچ پرهیز نمی‌کند و روز به روز هم دارد بدتر می‌شود. به او می‌گفتیم به دکتر برو، می‌گفت؛ دکتر دیگر چیست؟! بی‌خود می‌گویند. آخوندها بی‌خود می‌گویند. برو در خانه بنشین. فلاسفه بی‌خود می‌گویند، عرفا بی‌خود می‌گویند.
«وَ کَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلا أَلا یَعْرِفَ قَدْرَهُ» باز هم به تمام این وجوه برگردانید. می‌گوید؛ در نادانی مرد همین کافی است که قدر خود را نشناسد. به انسانیّت خود متوجّه نیست، به قوای خود متوجّه نیست، به نیروهایی که خدا در او قرار داده است، متوجّه نیست، اصلاً هیچ و پوچ. خود را ارزان می‌فروشد. برای همین ما خود را ارزان می‌فروشیم. برای یک چیز جزئی معصیت می‌کنیم.
جوانان عزیز با هر کسی دوست نشوید، نمی‌گویم تکبّر داشته باشید و رد بشوید. یک سلام و علیک داریم، آدم می‌رود از کاسب یک چیزی بخرد، یک سلام و علیک می‌کند، مؤدّب است. یک وقت هم است که نه دوست بسیار صمیمی می‌خواهی بگیری، باید خیلی دقّت بکنی که یک وقت دیدی خیلی ارزان فروخته شدی، اصلاً در شأن تو نبود با او دوست بشوی...
خدا کسی را گمراه نمی‌کند. گمراه کردن خدا قطع مدد است، معنای آن، این است که یک وقت بنده این‌قدر معصیت می‌کند، خدا مدد را قطع می‌کند. «وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَى اللهِ تَعَالَى لَعَبْداً وَ کَلَهُ اللهُ إِلَى نَفْسِهِ»؛ دشمن‌ترین مردمان به خدا کسی است که خدا او را به حال خود واگذار بکند. بعضی‌ها می‌گویند خدایا ما را حتی آنی به خود واگذار نکن.

احنف بن قیس ـ 1
ابوبَحر صَخر بن‌قَیس بن‌معاویه بن‌حُصَین (وفات ۶۷ ق)، معروف به اَحْنَف‌بْن‌قَیس از افراد معروف صدر اسلام است که در فتح ایران و حوادث مهم دوران خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) و آغاز دولت اموی نقش مهمی داشت.
احنف در جنگ صفین و جنگ نهروان در سپاه امیرالمؤمنین علی(ع) بود؛ اما از جنگ جمل کناره گرفت. به امام حسین(ع) یاری نرساند و به عبیدالله‌بن‌زیاد اظهار وفاداری کرد. او در نبرد مختار، با مصعب‌بن‌زبیر، به مصعب پیوست.
وی در سال سوم هجری در بصره به دنیا آمد. وی از طرف پدر از تیره مره‌بن‌عبید و از طرف مادر از قبیله باهلی به نام عودبن‌معن بوده است. به روایت دیگری احنف پیش از اسلام متولد شد و احتمالاً پدرش را در سنین کودکی از دست داد. (پدرش را قبیله بنی‌مازن کشتند).
نام احنف را به اختلاف صخر و ضحاک گفته‌اند؛ اما این نام اخیر درست نمی‌نماید. از روایت بلاذری نیز برمی‌آید که منشأ اطلاق این نام بر احنف فقط روایات کلبی بوده است. افزون بر آن، احنف در صدر پیمان صلحی که با مرزبان مرورود بست، خود را صخر خوانده است. در وجه تسمیه وی به احنف، همه منابع اتفاق نظر دارند که چون زاده شد، در پایش نقصی بود و پاهایش کج بودند و به همین سبب او را احنف خواندند.
«حَنَف» یعنی برگشتن انگشت ابهام بر روی انگشتان دیگر و به همین سبب بر پاشنه راه رفتن. البته گویا معلولیت‌های دیگری نیز داشته است. 
درباره زندگی شخصی احنف‌بن‌قیس در منابع مطالب بسیاری وجود ندارد و گزارش‌های وارد شده بیشتر درباره حضور وی در جنگ‌ها و فتوحات و مسائل سیاسی آن روز است. وی در میان قبیله‌اش که در بصره ساکن بودند، بسیار محبوب و مورد توجه بود؛ به گونه‌ای که همه از وی تبعیت می‌کردند. نام احنف نخستین بار در شرح وقایع عصر پیامبر(ص) آمده است. هنگامی که پیامبر اکرم(ص) گروهی را برای تبلیغ اسلام به میان بنی‌تمیم «یا بنی‌سعد شاخه‌ای از تمیم» فرستاد، احنف اسلام آورد و قبیله خود را نیز به آن توصیه کرد. گفته‌ می‌شود پیامبر(ص) او را به همین دلیل دعای خیر فرمودند. برخی گفته‎اند قبیله بنی‌تمیم در جا پاسخ مثبت به دعوت حضرت رسول(ص) ندادند و احنف از آنجا که از جوانی، شیخ قبیله‌اش بود، باعث و بانی گرویدن تمیمیان به اسلام بود.
البته احنف هرگز حضرت پیامبر(ص) را ندیده و به خدمت ایشان نرسیده است؛ از همین رو ابن‌عبدالبر او را در زمره اصحاب آورده است؛ ولی چون به دیدار حضرتش نائل نشده، غالباً او را در شمار تابعین قرار داده‌اند.
در فتنه سجاح، «پیامبر دروغین» در زمره بنی‌تمیم به او پیوست؛ اما به زودی او را به نادانی منسوب کرد و راه خویش گرفت. 
احنف از صحابه نامداری، چون امام علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)، خلفای اول و سوم، عباس‌بن‌عبدالمطلب، ابوذر غفاری و عبدالله‌بن‌مسعود حدیث نقل کرده و کسانی چون حسن بصری، عروة‌بن‌زبیر، ابوادریس‌بصری و مالک‌بن‌دینار از او روایت کرده‌اند. این امر نشان‌دهنده جایگاه او در بین جامعه زمان خودش است. 
احنف نخستین بار در روزگار خلافت عمر به مدینه آمد و توانست توانایی‌های خود را به خلیفه نشان دهد. خلیفه (عمر)، وقتی از مسلمانی او خاطر جمع شد و شجاعت و برازندگی‌اش را دید، همچنان او را به ریاست قبیله گذاشت و اجازه داد آنها در بصره ساکن شوند و همانجا ماند و پس از یک سال، یعنی سال 22 هجری، عمر به ابوموسی‌اشعری فرمان داد تا وی را با لشکر به فتح خراسان بفرستد. این ایام، روزهای پایانی زندگی عمر بود.

  مهدی عامری/خداوند در سوره ماعون، دو گروه را مورد عتاب قرار داده است و آنها را تکذیب‌کنندگان دین می‌داند.
اول کسانی که در خدمت به خلق کم می‌گذارند و به وضعیت یتیم و مسکین توجهی ندارند. علاوه بر این سوره در سوره فجر صفات دوزخیان این‌گونه بیان شده است: «لا تُکْرِمُونَ الْيَتيمَ وَ لاتَحَاضُّونَ عَلي‏ طَعامِ الْمِسْکينِ»؛ ایتام را تکریم نکرده و بر اطعام تشویق نمی‌کنند. 
همین مطلب در آیات سوره حاقه نیز این‌گونه مطرح شده است که دوزخیان کسانی هستند که به خدای عظیم ایمان ندارند و در کمک به مسکین کسی را تشویق نمی‌کنند؛ «إِنَّهُ کانَ لايُؤْمِنُ بِاللهِ الْعَظيم وَ لايَحُضُّ عَلي‏ طَعامِ الْمِسْکينِ».
دومین گروهی که در این سوره خدا آنها را سرزنش می‌کند کسانی هستند که در ارتباط با خالق خود، سالم و درست عمل نمی‌کنند: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ* الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ سَاهُونَ* الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ؛ وای بر نمازگزارانی که در نمازشان غافل و ریاکارند.» البته، منظور این است کسانی که این غفلت و ریاکاری در عبادت‌شان استمرار دارد و این تداوم بر کم اهمیت بودن دین خدا و عبادت نزد دلالت دارد.
در توضیح ساهون گفته‌اند، کسانی هستند که یا نماز را به تأخیر می‌اندازند، یا در نماز و مقدمات آن کم می‌گذارند و یا منافقانه به خاطر حرف مردم و خوب جلوه دادن خود نماز می‌خوانند.
آنچه بین هر دو گروه مشترک است این است که دستور الهی را کوچک شمرده و هم از لحاظ علمی و به خصوص، هم از لحاظ عملی در برابر آن کرنش نمی‌کنند.
خلق خدا و انسان‌ها، ساخته و صادر شده از خدا هستند و وجودشان از وجود الهی است (تکوین)، از سوی دیگر اوامر و نواهی الهی نیز از جانب خداست (تشریع) و لذا احترام به هر دو جنبه تکوینی و تشریعی در اصل خضوع و خشوع در برابر خالق آنهاست. 

عباسعلی کدخدایی در گفت‌وگوی اختصاصی با صبح صادق
مجتبی برزگر/ با پیروزی انقلاب اسلامي به رهبری حضرت امام(ره) و تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، بحث نهاد حافظ قانون اساسی و شرح وظایف و حدود و اختیارات آن، در متن قانون اساسی مطرح شد؛ اما از آنجا که ترکیب تشکیلات حافظ قانون اساسی در جمهوری اسلامی ایران به شکلی بود که اسلامیت نظام را تضمین می‌کرد، از واپسین روزهایی که این نهاد تأسیس شد نیروهای مخالف با حاکمیت دینی به ضدیت با آن رو آوردند. از سویی چون نهاد شورای نگهبان در جمهوری اسلامی ایران افزون بر تطبیق همه قوانین با قانون اساسی و شرع مقدس، وظیفه نظارت بر انتخابات را نیز برعهده دارد، با مخالفت‌ها و دشمنی‌های زیادی روبه‌رو می‌شود تا جایی که حضرت امام خمینی(ره) نسبت به آن هشدار داده و فرمودند: «من به این آقایان هشدار می‌دهم که تضعیف و توهین به فقهای شورای نگهبان، امری خطرناک برای کشور و اسلام است و همیشه انحرافات به تدریج در یک رژیم وارد می‌شود و در آخر رژیم را ساقط می‌نماید.» در همین راستا و به مناسبت سالروز تأسیس شورای نگهبان در بیست‌وششم تیر ماه به سراغ عباسعلی کدخدایی، عضو حقوقدان و سخنگوی این نهاد انقلابی رفتیم و درباره ابعاد مختلف عملکرد و شیوه کار شورای نگهبان با وی به گفت‌وگو نشستیم. مشروح این مصاحبه در ادامه از نظرتان می‌گذرد:
*ضرورت یا فلسفه شکل‌گیری نهاد شورای نگهبان در قانون اساسی چه بوده است؟
آنچه در نظام جمهوری اسلامی ایران به منزله آرمان مردم مسلمان مطرح بوده و مردم پیش از انقلاب هم به دنبال آن بوده‌اند، اجرای احکام اسلامی به صورت برابر بدون هیچ‌گونه خط‌کشی و سطح‌بندی در جامعه است. این دغدغه پیش از انقلاب به منزله یکی از خواسته‌های عمده مردم مطرح می‌شد و نظام ستمشاهی هم نه تنها توجهی به احکام اسلامی نداشت، حتی قوانین موجود را هم رعایت نمی‌کرد. به هر حال، در بدو شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام(ره) بر شکل‌گیری و تنظیم قانون اساسی در زمان مقتضی اصرار کردند؛ چرا که سابقه‌ای را در انقلاب مشروطه داشتیم؛ در ماده دو متمم قانون اساسی آن دوران اگرچه این مسئله یک بار مطرح و ترتیباتی اندیشیده شد تا فقهای طراز اول بر اسلامی بودن احکام نظارت کنند؛ اما هیچ‌گاه این اتفاق نیفتاد، از این رو تنظیم‌کنندگان قانون اساسی پیش‌بینی کردند نهاد ناظری را برای انطباق قوانین و موازین احکام اسلامی و همچنین برای پاسداری از قانون اساسی درنظر بگیرند. با توجه به مذاکرات انجام شده، در نهایت به شکل‌گیری نهادی با عنوان «شورای نگهبان» با آن ترکیب و وظایفی که در قانون اساسی آمده، رسیدند.

*مشی شورای نگهبان با اینکه قانونی است و طبق قانون، نظارت استصوابی را دنبال می‌کند، مخالفان و معاندان بسیاری دارد. دلیل این مخالفت‌ها چیست؟
یک نکته‌ای در نظارت تقنینی شورای نگهبان وجود دارد که فقهای ما رعایت قانون اساسی را با نسخه انطباق شرع اعلام می‌کنند و طبیعتاً کسانی که در این چارچوب قرار نگیرند، مخالفت را در دستور کار خودشان قرار می‌دهند؛ اما شورای نگهبان به استناد اصل 99 قانون اساسی، نظارت بر انتخابات را برعهده دارد و این نظارت هم شامل بررسی صلاحیت‌های فردی و هم شامل بررسی روند برگزاری انتخابات می‌شود. در فضای سیاسی کسانی که با نظر شورای نگهبان موافق نیستند، علیه شورا اظهار نظر و هجمه می‌کنند؛ ولی شورای نگهبان همچنان به مثابه یک سد نفوذناپذیر برای جلوگیری از افرادی که شایستگی تصدی امور را ندارند، در میدان توسعه انقلاب اسلامی ایستاده است که دشمنان جمهوری اسلامی ایران به این بهانه، به شورای نگهبان همواره فشار وارد می‌کنند.

*با توجه به اینکه بیشترین بحث و انتقاد به شورای نگهبان متوجه نظارت استصوابی است، درباره عملکرد شورای نگهبان در این بخش توضیح ‌دهید. آیا در کشورهای دیگر هم به نوعی نظارت استصوابی اعمال می‌شود؟
برای ورود به مصادر امور هر کشوری نظام‌های سیاسی روش‌های مختلفی را پیش‌بینی کرده‌اند. هیچ نظامی در جهان نیست که بگوید شخصی بدون بررسی شایستگی‌ها بر مسند مسئولیت‌های کلانی، همچون ریاست‌جمهوری، مجلس و... بنشیند! در واقع، همه نظام‌های سیاسی روشی را برای نظارت دارند. جمهوری اسلامی ایران براساس قانون ‌اساسی این نظارت را برعهده شورای نگهبان قرار داده و طبیعتاً این مسئله مورد توجه اعضای شورای نگهبان است؛ نظارتی که باید به طور مؤثر و جامع در همه مراحل شکل بگیرد. این نظارت مؤثر که تحت عنوان «نظارت استصوابی» مطرح می‌شود، خوشایند برخی از دشمنان و بدخواهان نظام نیست. عده‌ای ساده‌لوحانه بر این باورند که نظارت شورای نگهبان، یعنی یک نظارت غیر قانونی! در صورتی که نظارت استصوابی شورای نگهبان نظارت منطبق با قانون و ضرورتی اجتناب‌ناپذیر در همه نظام‌های سیاسی، از جمله نظام جمهوری اسلامی ایران است.

*شیوه رأی‌گیری در انتخاباتی، همانند ریاست‌جمهوری به ویژه در بخش تشخیص رجل سیاسی چگونه است؟ بسیاری می‌گویند در مرحله نهایی تأیید صلاحیت نامزدها براساس معیارهای شخصی افراد رأی‌گیری انجام می‌شود. در این راستا سازوکاری اندیشیده شده است تا شاهد این نوع شائبه‌ها نباشیم؟
طبیعتاً در بحث بررسی صلاحیت‌ نامزدها در انتخابات ریاست‌جمهوری، مجلس و خبرگان، سوابق و پرونده افراد مطرح می‌شود. شناخت افراد از نامزدها جزء ملاک دوم اعضای شورای نگهبان است و اینکه در نهایت پس از بحث و بررسی در زمینه پرونده‌های افراد، نظرات موافق و مخالف ارائه می‌شود. اگر فردی بیشتر از هفت رأی مثبت را به خودش اختصاص دهد، طبیعتاً پذیرفته می‌شود و رأی کمتر از هفت نفر سبب ردّ صلاحیت آن شخص می‌شود. چه بسا آن فرد محاسنی هم داشته باشد؛ ولی اعضای شورای نگهبان به دلایلی که مستدل است، نمی‌توانند به او رأی مثبت بدهند. بارها دیده‌ایم در مجلس شورای اسلامی مصوبه‌ای از تمام ابعاد مثبت کارشناسی برخوردار است؛ اما در معرض رأی موافق و مخالف نمایندگان رد می‌شود.

*یکی از مباحث دیگر در مقابل شورای نگهبان این است که وقتی شورای نگهبان فردی را تأیید می‌کند و او در مسندی قرار می‌گیرد، وقتی این فرد مشکلاتی را برای نظام پدید می‌آورد، همه، این ناکارآمدی‌ها را از تأیید شورای نگهبان می‌بینند، درباره این نوع شائبه‌ها و پیامدهای آن پس از تأیید صلاحیت بگویید؟
انسان در طول حیاتش دچار تغییر و تحولات بسیاری می‌شود. این فرد چه بسا انسان شریفی باشد، ولی هنگامی که بر مسند امور قرار می‌گیرد، مرتکب تخلف یا جرمی می‌شود. این طبیعی است که برای هر انسانی چنین وضعیت و حالاتی به وجود می‌آید و شورای نگهبان نمی‌تواند الی‌یوم‌القیامه فردی را تضمین کند. شورای نگهبان وضعیت موجود را می‌بیند و براساس وضع موجود رأی‌گیری می‌کند و نظرش را اعلام می‌کند. ممکن است فردی در آینده تخلّفی را مرتکب بشود. شواهد و قرائن هم این را می‌گوید گاهی اوقات شورای نگهبان فردی را که در دوره قبل تأیید کرده در دوره بعد تأیید نمی‌کند، چون گزارش‌های جدیدی به شورای نگهبان می‌رسد که براساس آن، این صلاحیت احراز نمی‌شود.

*به نظر شما آیا وقت آن نرسیده در ساختار انتخابات ریاست جمهوری اصلاحاتی صورت بگیرد، اینکه هر کسی نام‌نویسی نکند، یا هر کسی هم توقع تأیید نداشته باشد؟
این بحثی است که ما همیشه دنبال آن بوده‌ایم و سال‌هاست آن را مطرح می‌کنیم. البته، با تدوین سیاست‌های کلی انتخابات و ابلاغ آن از سوی رهبر معظم انقلاب(مدظله‌العالی) امیدواریم که دولت و مجلس بتوانند یک مصوبه جامعی را برای این موضوع مطرح کنند و شورای نگهبان هم در این زمینه کمک خواهد کرد.

*در فرایند انتخابات به عملکرد شورای نگهبان چه نمره‌ای می‌دهید؟
شورای نگهبان همیشه تلاش کرده آنچه در قانون مقرر شده را اعمال کند. می‌توانیم شهادت بدهیم که اعضای شورای نگهبان هیچ‌گاه نگاه شخصی یا منفعت شخصی نسبت به مسئله‌ای نداشته‌اند و ندارند؛ چرا که همواره توجه به منافع عالی نظام داشته و در جهت منویات حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب حرکت کرده‌اند. از سوی دیگر اعضای شورای نگهبان معصوم نیستند و امکان دارد اشتباهاتی داشته باشند. از همه مردم حق‌طلب و عدالت‌خواه ایران اسلامی درخواست داریم که عذر ما را بپذیرند، ولی بدانند تلاش اعضای شورای نگهبان همواره این بوده که در سایه توجه به حقوق مردم در مسیر قانون و مقررات و منافع عالی نظام حرکت کنند.

*می‌دانید که در انتخابات ریاست‌جمهوری همواره شاهد شبهاتی از جنس تقلّب و تخلّف بوده‌ایم که از سوی برخی مطرح می‌شود و امسال هم در روال اعتراض برخی از نامزدها، صندوق‌هایی مورد بررسی قرار گرفتند، فکر نمی‌کنید اجرای انتخابات باید به مجموعه یا نهادهایی به جز دولت واگذار شود؟
پیشنهاد ما از ابتدا این بوده که انتخابات را باید نهادهایی برگزار کنند که خودشان در انتخابات سهمی نداشته باشند. اگر بخواهیم یک سازوکار روشنی را در نظر بگیریم، باید نهادی را در نظر بگیریم که فارغ از وابستگی به دولت و قوای سه‌گانه بتواند انتخابات را اجرا کند. اگر بتوانیم در قانون جامع انتخابات همه این جوانب را مد نظر قرار دهیم، طبیعتاً این شبهات هم کمتر می‌شود. فرقی نمی‌کند چه سال 88 و چه سال 96 شورای نگهبان اگر تخلفی می‌دید، قطعاً ورود می‌کرد. ما حرف‌مان این است در این دوره، انتخابات سالم برگزار شد. روزی که مردم پای صندوق‌ها آمدند تخلفات ما به گونه‌ای نبود که سرنوشت انتخابات را تغییر بدهد. البته نمی‌گوییم تخلف هم نبوده است که البته آنها هم در قوه‌ قضائیه در حال رسیدگی است.

*در برخی از قوانین با اینکه تأیید شورای نگهبان را دارد، ولی منافاتی هم در برخی از قسمت‌ها با قانون و دین دیده می‌شود. شما این تعارض‌ها را چگونه پاسخ می‌دهید؟ مصداق بارز آن بانک‌ها و موضوع ربوی ‌بودن آنهاست.
در رابطه با برخی از قوانین البته شورای نگهبان دقت لازم را دارند تا مصوبه‌ای خلاف شرع و خلاف قانون اساسی نباشد؛ اما گاهی اوقات مشکلی که شما اشاره کردید، مشکل قانونی نیست. در قانون نظام بانکی که آقایان تصویب کردند آن قانون را می‌گویند خلاف شرع نیست، ولی در اجرا به روش‌هایی اجرا شده است که آن شبهه را ایجاد کرده است! اگر لازم باشد دستگاه‌های اجرایی، دولت و مجلس ورود می‌کنند و مصوبه جدیدی را می‌آورند. قطعاً اگر شورای نگهبان و فقها مغایرتی با شرع ببینند ایراد می‌گیرند و اگر مغایرتی نداشته باشند، ایراد نمی‌گیرند. آنچه مطرح می‌شود بیشتر در حوزه اجرای این مسئله است و نه در خود قانون.