دل آیینهها
در قم که آمدم دل سنگم جلا گرفت
مثل کبوتری به حریم تو جا گرفت
گرد و غبار دور و بر صحن این حرم
گرد و غباری از دل آیینهها گرفت
باران، قنوت، اشک، کبوتر، کنار تو
در این میانه نور تو دست مرا گرفت
وقتی نگاه من به تو افتاد این دلم
حال و هوای باب جوادِ رضا گرفت
جسمم کنار خواهر و قلبم صحن رضاست
اشکم تمام فاصلهها را فراگرفت
این خادمان کوی تو گفتند میشود
از دست مهربان شما کربلا گرفت
یحیی نژاد سلامتی
بهتر از این غزل
هر کس به احترام مقام تو خم نشد
آقا نشد، بزرگ نشد، محترم نشد
دل خسته بود و راهی این آستانه شد
دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد
گفتند مرقدت حرم آلفاطمه است
با این حساب هیچ کسی بیحرم نشد
این حاجت من است الهی قلم شود
دستم اگر برای تو بانو قلم نشد
باز این چه لطفی است که در حق ما شده
ما شاعرت شدیم، ولی محتشم نشد
میخواستم برای تو بهتر از این غزل
من را ببخش آنچه که میخواستم نشد
مجید تال