تا کجایم نمنم باران مشهد میبرد؟
چشم بر گلدستهام آن شور ممتد میبرد
باز باران داده است این حال دیگرگون مرا
تا کجایم موج گیسویی مجعّد میبرد
های و هویش عین چاووش زیارتنامه است
بعد از آن هنگامهام در صحن معبد میبرد
نمنم باران شبیه جذبه نقارههاست
تا کدامین سویم این شور زبانزد میبرد
گنبدش رنگینکمانی از تبسمهای کیست
او که چشمم را به ایوانی زبرجد میبرد
شامگاه است و تکان دستی از بابالجواد
با خودش از سنگ فرشم سوی گنبد میبرد
اشهدُ ان لا... اذان صبح میآشوبدم
محو نورم اشهدُ انّ محمد میبرد
اشهدُ انّ علی، بشنو احادیث ولا
تا به نیشابورم این پژواک سرمد میبرد
از کدامین صبح نیشابور میآید سوار؟
تا مرا با خود به آن صبح سرآمد میبرد
لا الاهی گو و الّا الله در این طوفان نوح
با همه سیل او تو را در حصن این سد میبرد
از سفر برگشتم امّا باز شعرم روی دست
در رواق و آن شکوه رفت و آمد میبرد
محمدحسین انصارینژاد