آمريکايي‌ها مي‌گويند اگر ۲۰۰ هزار نفر در حمله‌ اتمي به هيروشيما و ناکازاکي کشته نمي‌شدند، جنگ جهاني دوم پايان نمي‌يافت و جامعه‌ بشري بايد دو ميليون کشته‌ ديگر را تحمل مي‌کرد. بنابراين آمريکا در حمله به ژاپن در واقع به بشريت خدمت کرده است! 
(امام خامنه‌اي، ۹/۲/ ۱۳۸۵)

بازخوانی غائله مجلس ششم
 محمدعلي شرفي/ در نخستين روزهاي آغاز به کار مجلس ششم بود که طرحي با عنوان اصلاح قانون مطبوعات با قيد يک فوريت در دستور کار مجلس قرار گرفت. 29 خرداد 79، يعني در حالي که هنوز تنها دو سه هفته‌اي از آغاز به کار مجلس ششم مي‌گذشت، جمعي از نمايندگان فراکسيون اکثريت(مشارکت) مجلس، طرحي را با نام اصلاح قانون مطبوعات با قيد يک فوريت به مجلس آوردند؛ طرحي که در واقع در مقام نقض اصلاحيه ديگري برمي‌آمد که سه ماه پيش از آن در مجلس پنجم به تصويب رسيده و به تازگي از سوي سيدمحمد خاتمي، رئيس‌جمهور وقت براي اجرا، ابلاغ شده بود. مرحوم احمد بورقاني‌فراهاني، از شخصیت‌های مطبوعاتي فراکسيون مشارکت در مجلس که براي دفاع از يک فوريت اين طرح پشت تريبون مجلس ايستاده بود، گفت: «اصلاحيه ارديبهشت 79 قانون مطبوعات فعاليت مطبوعاتي را در کشور با بحران جدي روبه‌رو ساخته است که رفع برخي از موانع آن امري اجتناب‌ناپذير شده است.» در اين جلسه هادي خامنه‌اي در حالي که از فوريت طرح اصلاح قانون مطبوعات دفاع مي‌‌کرد، اصلاحيه مصوب مجلس پنجم را اقدامي شتابزده ارزيابي ‌کرد؛ او هر چند دليل روشني بر شتابزده نبودن طرح همفکرانش که به تازگي وارد خانه ملت شده بودند، نداشت؛ اما در توجيه فوريت، آن را بازگشت به قانون مطبوعات مصوب سال 1364 عنوان کرد. 
مهم‌ترين چالشي که طرح جناح اکثريت مجلس با آن مواجه شد، ابهام درباره فوريت آن بود و به همين دليل مخالفاني که در اردوگاه اقليت‌ مجلس جاي مي‌گرفتند اين نقص را متذکر شدند. از سوي ديگر اقدامي که نمايندگان تازه‌کار مجلس ششم بر فوريت آن اصرار مي‌ورزيدند، قانون پيشين را که هنوز سه ماه از تصويب آن نگذشته بود، در نطفه خفه مي‌کرد. «رضا عبداللهي» در صحن مجلس اين موضوع را متذکر شد و با استناد به ماده 133 آیین‌نامه داخلي مجلس گفت: «اگر طرحي مورد تصويب مجلس يا کميسيون‌هاي موضوع اصل 85 قانون اساسي واقع نشد، بدون تغيير اساسي تا 6 ماه ديگر نمي‌توان آن را مجدداً به مجلس پيشنهاد نمود، مگر با تقاضاي کتبي 50 نماينده و تصويب مجلس.» مهدي کروبي، رئيس مجلس ششم اين تذکر را وارد ندانست و در نهايت فوريت طرح اصلاح قانون مطبوعات با رأي اکثريت مجلس به تصويب رسيد. اما فوريت اصلاح قانون مطبوعات از سوي نمايندگان مجلس ششم در حالي تأييد مي‌شد که مهدي کروبي، رئيس وقت مجلس در خاطراتي که چند سال بعد، يعني در دي ماه 1386 از آن روزهاي مجلس نقل مي‌کرد به مخالفت رهبر معظم انقلاب از همان ابتدا با اين طرح اشاره کرد. 
اگرچه يک فوريت طرح ياد شده با استقبال بیشتر اهالي مجلس ششم مواجه شد؛ اما آنها به يک فوريت هم بسنده نکردند و در اقدام شتابزده بعدي و پيش از آنکه طرح آنها روال معمول يک فوريتي‌ها را در کميسيون طي کند، در جلسه 28 تيرماه 79 بار ديگر اين موضوع را احيا کردند و با تقاضاي بررسي خارج از نوبت اين طرح بار ديگر سايه سياست را بر تصميمات تقنيني مجلس گستراندند. طراحان که مي‌خواستند به هر طريقي طرح خود را پيش از پايان تعطيلات مجلس که از پايان تير آغاز مي‌شد و تا نيمه مرداد ادامه داشت به سرانجام برسانند، در جلسه 28 تيرماه تقاضاي تغيير دستور برای رسيدگي به طرح يک فوريتي خود را در مجلس مطرح کردند. اما اين تقاضا با ايرادات آیین‌نامه‌ای مواجه مي‌شد، تا آنجا که اين بار نه تنها نمايندگان اقليت، بلکه برخی از اکثريتي‌ها که دستي در تقنين داشتند، زبان به اعتراض گشودند. اگرچه کروبي بعدها اصلاح قانون مطبوعات را اقدامي تندروانه از سوي مشارکتي‌هاي مجلس مي‌دانست؛ اما در آن روز تذکرات آیین‌نامه‌ای درباره فوري و آني نبودن طرح مذکور را نمي‌پذيرفت، تا جايي که مجيد انصاري تذکر داد اگر مجلس مسئله‌اي را فوري و آني بدانند، مي‌توانند از سازوکار تقاضاي يک تا سه فوريت استفاده کنند. بحث‌هاي مجلس در آن روز به نتيجه نرسيد، اما بنابر تصميم هیئت‌رئيسه بررسي طرح اصلاح قانون مطبوعات با تغيير دستور عادي مجلس، در دستور کار قرار گرفت. 
16 مرداد 79 در اولين جلسه مجلس پس از تعطيلات با نامه رهبر معظم انقلاب خطاب به نمايندگان مجلس، براي طرح اصلاح قانون مطبوعات سرنوشت ديگري رقم خورد. نامه ايشان خطاب به نمايندگان اگرچه در اين روز قرائت شد، اما موضوعي نبود که نمايندگان از آن بي‌خبر باشند. کما اينکه در ابتداي همين جلسه مجلس، در يک جلسه غيرعلني نامه براي آنها قرائت نيز شد. کروبي سير وقايعي که به صدور نامه رهبر حکیم انقلاب منجر شد را چنين بيان مي‌کند: «رفته‌رفته ماجرا وارد فاز ديگري شد، کم‌کم باخبر شديم مقام معظم رهبري يک نامه‌اي براي مجلس نوشته‌اند، ما نمي‌خواستيم به آنجا برسند، از آقاي هاشمي در يک جلسه پرسيدم ايشان گفت، بله، نبايست نامه‌اي نوشته شود. يک بار خدمت مقام معظم رهبري رفتم و در اين مورد صحبت کردم، سابقه مصوبه را دادم و درباره طرح صحبت کردم و بعد گفتم، نامه نيايد به نظر ما بهتر است، ايشان احساس کرده بودند که مجلس نمي‌خواهد اطاعت کند، توضيح دادم که اين طور نيست، مجلس اهل اطاعت است. از نکات تلخ اين بود همان روز که با مقام معظم رهبري ملاقات داشتيم، هم طرح تصويب شد و هم نامه‌اي به قوه قضائيه نوشته شد که نکات تندي داشت. يکي از نزديکان مقام معظم رهبري به من گفت، تو با اين مجلس در اين چهار سال چه مي‌کني؟ يک نفر ديگر که در آنجا بود پرسيد ماجرا چيست؟ که او توضيح داد امروز نمايندگان مجلس نامه‌اي نوشتند که اين نامه کيفرخواست عليه قوه قضائيه است.»
رئيس مجلس ششم ادامه داد: «به هر حال رسيديم به مصوبه، تلاش کرديم نامه نيايد، اما طرح آمد تو دستور، آقاي حجازي از دفتر رهبري خبر داد که اول وقت نامه‌اي از مقام معظم رهبري مي‌آيد، ما صبح در هیئت‌رئيسه بوديم که نامه رسيد، نامه را يکي از آقايان خواند، در نامه آمده بود که اين طرح نه مصلحت است و نه مشروع که در دستور کار قرار گيرد و طرح را از دستور کار خارج کنيم، پس طرح را از دستور کار خارج کرديم.»
رئيس مجلس ششم نمايندگان را از نامه باخبر کرد و انتظار بر اين بود که با توجه به صدور حکم حکومتي در اين زمينه آنها اصرار دوباره‌اي بر خواست خود نداشته باشند، اما چنين نشد و با اصرار براي قرائت نامه از تريبون مجلس مرحله‌ای ديگري از سياسي‌کاري را در پيش گرفتند. اگرچه کروبي صلاح نمي‌دانست که نامه از تريبون مجلس قرائت شود؛ اما با اصرار نمايندگاني، از جمله محسن آرمين مبني بر اينکه اکثريت هیئت‌رئيسه نظرشان اين است که نامه خوانده شود، نامه رهبر معظم انقلاب به شرح زير قرائت شد: 
«بسم‌الله الرحمن الرحيم 
جناب حجت‌الاسلام آقاي کروبي رياست محترم مجلس شوراي اسلامي و حضرات نمايندگان محترم با سلام و تحيت؛ 
مطبوعات کشور، سازنده افکار عمومي و جهت‌دهنده به همت و اراده مردمند. اگر دشمنان اسلام و انقلاب و نظام اسلامي، مطبوعات را در دست بگيرند يا در آن نفوذ کنند، خطر بزرگي امنيت و وحدت و ايمان مردم را تهديد خواهد کرد و اينجانب سکوت خود و ديگر دست‌اندرکاران را در اين امر حياتي جايز نمي‌دانم. قانون کنوني تا حدودي توانسته است مانع از بروز اين آفت بزرگ شود و تغيير آن به امثال آنچه در کميسيون مجلس پيش‌بيني شده مشروع و به مصلحت نظام و کشور نيست. والسلام عليکم سيدعلي خامنه‌اي»
قرائت نامه رهبر حکیم انقلاب اما باز هم آتش تندروي مشارکتي‌ها را در مجلس ششم خاموش نکرد و به همين دليل پس از قرائت نامه اولين آبستراکسيون(نصاب‌شکني) از سوي آنها در مجلس شکل گرفت و آنها با خروج از مجلس، جلسه علني را به نشانه اعتراض از رسميت انداختند. 
حرکت اعتراضي مشارکتي‌ها براي از نصاب انداختن مجلس، 20 دقيقه‌اي طول کشيد. در اين مدت در راهروهاي مجلس در حکم حکومتي رهبر معظم انقلاب تشکیک کردند. براي مثال در اين باره علي مزروعي عضو فراکسيون مشارکت مجلس گفت: «مقام معظم رهبري نکته‌اي را به نمايندگان تذکر دادند. در اينکه اين حکم حکومتي است يا نه، ميان نمايندگان بحث‌هاي مختلفي در جريان است. تأکيد رهبري اين است که خلاف شرعي صورت نگيرد.»
همزمان در صحن نيز برخي نمايندگان فراکسيون مشارکت دست به اقدامات ساختارشکنانه زدند، در اين راستا علي رشيديان، نماينده آبادان از کروبي تقاضاي 10 دقيقه وقت براي صحبت کرد که خارج از روال جلسات علني مجلس بود و بعد از آنکه با امتناع کروبي مواجه شد، با لحني گستاخانه فرياد کشيد: «مي‌خواهم شرع را به آقاي خامنه‌اي يادآوري کنم.» اين اهانت نماينده آبادان واکنش برخي ديگر از نمايندگان به ويژه اعضاي فراکسيون اقليت مجلس را به دنبال داشت، تا آنجا که سيد‌رجب حسيني‌نسب خطاب به رئيس مجلس گفت: «اينطور برخورد مي‌کنيد که يک ... جرئت پيدا بکند به رهبر و انقلاب توهين بکند. در مقابل حکم حکومتي رهبر بايستند و در مقابل اين همه تصاوير شهدا ما اينجا شاهد باشيم؟... بايد کاري کنيد که کسي جرئت نکند به رهبر توهين بکند.» 
اما غائله اصلاح قانون مطبوعات در مجلس ششم ختم نشد و اعضاي مشارکتي آن روزهاي مجلس همواره به عنوان ترجيع‌بند اظهار‌نظرها و تجليل‌هاي‌شان درباره شکست اصلاحات از آن به ايستادگي جناح مقابل در برابر اصلاح‌طلبان ياد کرده و مي‌کنند.


امام خامنه‌ای در گذر زمان ـ 150
 سید مهدی حسینی/ همان‌طور که اشاره شد، امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی)، سال 68 با مسائل عدیده و شایعه‌سازی‌های فراوانی روبه‌رو شدند. یکی از رایج‌ترین دستگاه‌های شایعه‌ساز مجموعه‌های رسانه‌ای استکبار جهانی بود که با ارائه نظریه‌های بی‌اساسی سعی در تخریب وضع موجود داشتند. یکی از این نظریات درباره فقدان رهبران «کاریزماتیک» بود. آنها معتقد بودند پس از مرگ‌ رهبران کاریزماتیک بنیان‌هایی که آنها بنا نهاده‌اند، فروپاشیده و از بین خواهد رفت؛‌ زیرا این بنیان‌ها به شخصیت استثنایی رهبر کاریزماتیک تکیه داشته‌اند و به طور طبیعی فقدان علت به فقدان معلول خواهد انجامید. برای نمونه یکی از تحلیلگران این نظریه گفته بود. امام خمینی(ره) برای میلیون‌ها مسلمان سراسر جهان می‌تواند نفرت یا مهر شدیدی ایجاد کند. 
در حالی که مردم مسلمان جهان براساس باورهای اسلامی و اعتقادات دینی خود به امام خمینی(ره) گرایش عجیبی داشتند که این موضوع در چارچوب بحث امامت و ولایت‌فقیه قابل بحث و بررسی است. انتصاب امام خامنه‌ای به مقام ولایت،‌ امید دشمنان را در فاصله‌ای کمتر از یک روز پس از رحلت امام به یأس مبدل کرد و به این ترتیب دهان‌شان بسته شد. امام خامنه‌ای در ماجرای نهضت‌ها و جنبش‌های اسلامی در جهان اسلام همان مواضع امام خمینی(ره) را دنبال کردند و توجه به جهان اسلام از مهم‌ترین موضوعات مدنظر ایشان بود. بارزترین مسئله مربوط به تهاجم فرهنگی غرب علیه جهان اسلام بود، که ماجرای سلمان رشدی سمبل آن محسوب می‌شد و حضرت امام(ره) «حکم اعدام»‌ او را صادر کردند. دشمنان انقلاب پس از رحلت امام درصدد ابطال آن حکم الهی برآمدند؛ اما رهبر معظم انقلاب در تاریخ 20/11/1368 در خطبه‌های نماز جمعه تهران طی سخنانی، قاطعانه از حکم امام(ره) دفاع کردند و فرمودند: «حکم امام(ره)‌ همچنان به قوت خودش باقی است و باید اجرا شود.» و علاوه بر آن طی پیام‌هایی متعدد و بیاناتی مختلف در دیدارها به طور قاطع و صریح حمایت خودشان را از جنبش‌های اسلامی اعلام نمودند و اجازه ندادند جنبش‌های اسلامی و نهضت‌های رهایی‌بخش دچار سرخوردگی شوند و حرکات انقلابی در جهان اسلام مربوط به اوضاع داخلی عراق، افغانستان،‌ فلسطین، لبنان، الجزایر و سایر نقاط که دارای خیزش اسلامی شده و به پیروزی‌هایی نائل شدند، همگی به دلیل وفاداری‌شان به رهبر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بود. امام خامنه‌ای در این باره طی سخنانی در تاریخ 29/8/1368 در مراسم ششمین دوره فرماندهی و ستاد دانشگاه امام حسین(ه) فرمودند: «این همان چیزی است که امروز سپاه پاسداران در قالب سپاه قدس یا نیروی قدس، ‌از آن یاد می‌کند و امام بزرگوارمان تشکیل هسته‌های مردمی حزب‌الله در سراسر جهان را یکی از آرزوهای خود و یکی از دستورهای کار آینده انقلاب اسلامی در سطح جهان قرار دادند. بی‌شک، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در این مورد مأموریتی خواهد داشت.»


 مهدی دنگچي/ در دهه 1320 ه.ش انگلستان در جایگاه قدرتي استعماري كه براي حفظ مستعمرات خود در شبه قاره هند و خاورميانه، اجازه ايجاد كردن كشوري كاملاً مستقل و پيشرفته را در اين منطقه به هيچ‌كس نمي‌داد و از آنجا كه تنها ايراني قوي از نظر سياسي و اقتصادي و با رژيمي مردمي مي‌توانست به مركز جنگ‌هاي آزادي‌بخش بر ضد تسلط انگلستان در شبه قاره هند و خاورميانه درآيد؛ انگلستان همه قدرت خود را به كار مي‌گرفت تا هرگونه تلاش در جهت پيشرفت‌هاي صنعتي و اقتصادي در ايران را خنثي كند. اين روش و خط‌مشي انگلستان يكي از علل بروز خشم و نفرت گروه‌هاي مترقي در ايران بر ضد آن كشور شد، چپاول ثروت نفت ايران عامل ديگري بود که احساسات ضد انگليسي مردم ايران را برانگیخت: از آنجا كه تبليغات ضد انگليسي شوروي و آلمان بر دامنه نفرت مردم ايران مي‌افزود و منافع استعماري انگلستان را در ايران به شدت به خطر مي‌انداخت، بنا به پيشنهاد يكي از مقامات بلندپايه وزارت امور خارجه انگلستان، بايد عده‌اي جاسوس انگليسي به ايران گسيل می‌شد تا با نفوذ در پست‌هاي مهم اقتصادي و سياسي منافع انگلستان را حفظ کنند. از آنجا كه به تعداد كافي جاسوس انگليسي در ايران مشغول به كار بودند و در موقعيتي قرار داشتند كه مي‌توانستند منافع انگلستان را در مقابل اقدامات گروه‌هاي مترقي حفظ كنند؛ اما قادر نبودند احساسات مردم را به طرفداري از انگلستان برانگيزانند، مشكل انگلستان در ايران طبق نظر مقامات مسئول دولت مزبور بايد به طريقي ديگر و نه فقط به وسيله گروهي از جاسوسان حل مي‌شد. 
پس، انگلستان تمام كوشش خود را به کار گرفت تا در اين موقعيت نفوذ خود را دست‌كم در ميان گروه حاكم بر ايران حفظ كند. به این منظور جاسوسان انگليسي چنين وانمود مي‌كردند كه آلمان و شوروي از گروه‌هاي مبارز و مخفي حمايت مي‌كنند كه در پي براندازي رژيم حاكم بر ايران هستند. بنا به اعتقاد سياستمداران انگليسي گسترش چنين شايعاتي سبب مي‌شد رژيم ايران براي حفظ بقاي خود بيش از پيش به سوي انگلستان كشانده شود. براي انگلستان اكنون بيشتر از هر وقت ديگري مهم بود كه قدرت در تهران در دست رژيم طرفدار انگلستان باشد. چنانچه رژيمي ضد انگليسي با حمايت قدرت سوم بر ايران حاكم مي‌شد، انگلستان در موقعيت بسيار سختي قرار مي‌گرفت و همه كشورهاي خاورميانه منتظر واکنش انگلستان بر ضد اين رژيم مي‌ماندند و انگلستان ممكن بود ارتش خود را براي حمايت از رژيم مورد نظر خود در تهران وارد عمل كند و به اين ترتيب عملاً خود را در مقابل خواست مردم ايران قرار دهد.
براي انگلستان مهم نبود كه چه كسي دولت را در ايران در دست دارد، تنها شرط این بود که اين دولت منافع نفتي انگلستان را به خطر نيندازد. در گزارشي محرمانه وزارت امور خارجه انگلستان به تاريخ 22 مه 1940 (1 خرداد 1319) به امضاي متصدي بخش خاورميانه وزارت امور خارجه انگلستان آمده است: «من هيچ دليلي نمي‌بينم كه تصرف شمال ايران توسط روسيه شوروي به شرطي كه در عوض ما آبادان و چاه‌هاي نفت را متصرف شويم، غير قابل قبول باشد. در مقايسه بين آلمان و روسيه شوروي، مادام كه منافع ما به خطر نيفتاده باشد، براي ما كاملاً بي‌تفاوت است كه كدام يك از اين دو قدرت دولت ايران را كنترل كند.»

 اکبر ادراکي/ یكی از فاجعه‌آمیزترین كشتار جمعی فلسطینیان در لبنان، در تل‌زعتر به دستور «شیمون پرز» انجام گرفت. در این محل «فقط 17 هزار نفر از 30 هزار نفر سكنه آن فلسطینی بودند. بقیه جمعیت را شیعیان لبنانی تشكیل می‌دادند كه در جست‌وجوی كار از جنوب به شرق كه مركز صنعتی كشور بود، كوچ كرده بودند.» 
در این اردوگاه كه اینك به صورت قطعه زمینی مخروبه در قسمت جنوب شرقی بیروت در داخل منطقه مسیحی‌نشین واقع است، یكی از هولناك‌ترین كشتارهای جمعی به دست سربازان صهیونیست انجام گرفت. از سال 1948 كه اولین گروه از اعراب فلسطینی ناگزیر به ترك وطن شدند، عده بسیاری در این اردوگاه زندگی می‌كردند. پس از كشتار وسیعی از پناهندگان فلسطینی كه در سال 1970 در اردن به دست ارتش آن كشور صورت گرفت و در تاریخ به نام «سپتامبر سیاه» ثبت شد، عده بسیار دیگری از فلسطینیان از آن كشور فراری و به لبنان سرازیر شدند و در آن كشور به صدها هزار آواره جنگ‌های 1948 و 1967 پیوستند.
در روزهای آغازین این دربه‌دری، فلسطینیان با لقمه‌ای نان و كمی آب پذیرایی می‌شدند؛ ولی در سال 1976 كه مورد حمله اسرائیلیان قرار گرفتند، آنها توانسته بودند با كار و كوشش برای خود زندگی به نسبت مرفهی دست و پا كنند و وضع خود را بهبود بخشند. در این سال حمله ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی با همكاری فالانژها و سربازان تحت فرماندهی سعد حدّاد، با آتش خمپاره و رگبار مسلسل و بمب‌های آتش‌زا همراه بود. در این حمله، ارتش رژیم صهیونیستی و همدستان‌شان حتی تنها چاه آب اردوگاه را نیز در اختیار خود گرفتند و ساكنان باقی‌مانده اردوگاه كه عده‌ای زن و كودك بودند، از دسترسی به آن محروم شدند. در آن روزهای پرتب و تاب معروف بود كه؛ «یك فنجان آب، معادل یك فنجان خون است.» فالانژها تحت حمایت سربازان صهیونیست به هیچ یك از ساكنان اردوگاه، نه زن، نه كودك و نه پیر سالخورده، رحم نكردند. در یكی از روزهای پرتب آن حمله و آن قتل‌عام، تمام مردانی را كه عازم ترك اردوگاه بودند، «در مقابل یكدیگر سر بریدند.»
یكی از سربازان رژیم صهیونیستی كه شاهد عملیات در اردوگاه تل‌زعتر بود، نوشته است: «باید فالانژها را می‌شناختی تا بتوانی درك كنی كه آنها قادر به چه خشونت‌هایی هستند. دست‌كم من كه سرباز ساده‌ای در بیروت هستم، این را به خوبی درك كرده‌ام... با یكی از فالانژها دوست بودم... دو عكسی را كه با غروری واقعی به من نشان داد، فراموش نكرده‌ام. در یكی، با ژستی قهرمانی ایستاده بود و در دستانش دو گوش كامل داشت، گوش تروریست‌ها! به من گفت كه گوش‌ها را اخیراً خودش از بدن تروریست‌ها بریده است؛ (پس از آنكه ارتش اسرائیل تروریست‌ها را به مراقبت فالانژها سپرد.) و دیگری، در هر یك از دستانش یك سر بریده و در بین زانوانش سربریده سومی قرار داشت! او با كرّ و فرّ تمام به من گفت این سرها متعلق به فلسطینی‌هایی است كه او خود سرشان را بریده است.»
 و بنا به نوشته یكی از خبرنگاران آمریكایی به نام جودیت كابورن؛ «در بمباران دهات، روستاها و مراكز پرجمعیت جنوب لبنان در سال 1974 همه روزه هواپیماها و توپخانه‌ها و كشتی‌های جنگی اسرائیل شركت داشتند. كماندوهای اسرائیلی به آنها حمله می‌كردند و با منفجر كردن خانه‌ها و كشتن مردم، شماری از ساكنان را دستگیر می‌كردند و به نقطه نامعلومی می‌بردند كه دیگر اثری از آنها به دست نمی‌آمد. اسرائيلی‌ها از شیوه‌های كاملاً وحشیانه‌ای استفاده می‌كنند كه مخصوص نظامیان ما در هند و چین بود؛ گلوله‌باران، بمباران و فرو ریختن بمب‌های فسفری و آتش‌زا و ناپالم؛ سلاح‌هایی كه بیشتر آنها را ایالات متحده در اختیار اسرائیل قرار داده است.»
برخی از دیپلمات‌های ساكن بیروت و شاهدان عینی چنین گزارش داده‌اند كه «اسرائیلیان در جنوب لبنان از شیوه سوزاندن اراضی پیروی می‌كنند و هدف آنها این است كه همه مردم را از آنجا برانند و منطقه‌ای غیر نظامی در آنجا ایجاد كنند.» آنها همچنین در گزارش‌های خود، از سوزاندن اجساد كشته‌شدگان و از میان‌بردن قبرها یاد كرده‌اند.
یكی از اسلحه‌های خطرناكی كه دولت رژیم صهیونیستی در لبنان به كار گرفت، بمب‌های خوشه‌ای بود. این بمب‌ها وقتی رها می‌شدند، گلوله‌های رنگینی از آنها بیرون می‌ریخت كه موجب نشاط كودكان می‌شد؛ لذا آنها بدون توجه به اینكه به سوی مرگ می‌شتابند، به طرف آنها می‌دویدند تا گلوله‌های رنگین را بردارند. برداشتن یكی از آنها همان و قطعه‌قطعه شدن بدن كوچك آنان، همان! اگر هم كشته نمی‌شدند، دست و پای خود را از دست می‌دادند یا كور می‌شدند. این، هدیه دولت طرفدار حقوق بشر آمریكا برای بی‌خانمان‌های فلسطینی بود.
 «تل‌زعتر» با یكی از فاجعه‌آمیزترین كشتارها به دست فالانژها در همدستی با سربازان رژیم صهیونیستی سقوط كرد و «2500 آواره بی‌پناه» آن كشته شدند. سپس راه برای ورود صهیونیست‌ها و سربازان تحت فرماندهی ژنرال‌های صهیونیستی به منطقه باز شد. تونی كلیفتون در كتاب «آسمان گریست»، نوشته است: «بوی مرگ فضای اردوگاه را پر كرده بود. به هر كجا كه نگاه می‌كردی، اجساد روی هم انباشته بود. در كوچه‌ها، خیابان‌های فرعی، زیر گاری‌ها و روی ویرانه‌ها...»

 حميدرضا ميري/ گيلان‌غرب در ششم مهر 1359 شاهد مقابله شيرمردان هوانيروز ارتش به فرماندهي شهيد شيرودي، در تكميل قيام مردم در برابر دشمن بود. رأس ستون دشمن را مردم و سپاه متلاشي كردند و عقبه آن را هوانيروز منهدم كرد و به این ترتيب دشمن از شهر بيرون رانده شد.
اهواز در آستانه سقوط قرار گرفته ‌بود. دشمن در هشتم مهر ماه 1359 به چند كيلومتري اهواز رسيده بود كه با هشدار امام و شبيخون پاسداران اهواز به فرماندهي شهيد «غيور اصلي» منهدم شد و اهواز از خطر سقوط نجات ‌يافت.
سوسنگرد در روز هفتم جنگ سقوط كرد. دشمن با بهره از حضور نیافتن نيروهاي خودي، در ششم مهر 1359 وارد سوسنگرد شد و پس از اشغال، نگهداري آن را به نیروهای خلق عرب واگذار كرد، اما چهار روز بعد شهر به دست پاسداران آزاد شد. در تاريخ 24 آبان 1359 ارتش عراق مجدداً سوسنگرد را از سه طرف محاصره كرد و از جنوب و غرب داخل شهر نفوذ كرد، ليكن به دليل مقاومت عده‌اي از نيروهاي ارتش، سپاه و ژاندارمري، نتوانست شهر را اشغال كند. در عين حال دشمن 48 ساعت كوشيد تا محاصره شهر را كامل و آن را تصرف كند. مقاومت 48 ساعته مدافعان سوسنگرد با حمله‌اي كه نيروهاي خارج از شهر طرح‌ريزي و اجرا كردند، به نتيجه رسيد، محاصره شكسته شد و دشمن به اجبار عقب‌نشيني کرد.
در خرمشهر حماسه بزرگي آفريده شد. دشمن كه از شلمچه تا پل‌نو را ظرف چهار روز طي كرده بود، نتوانست از پل‌نو تا پل خرمشهرـ آبادان را در كمتر از 31 روز طي كند و با تلفات فراوانی به اين پل دست يافت. به این ترتیب مقاومت 35 روزه نيروهاي مردمي تا چهارم آبان 1359 در دروازه‌ها و كوچه‌هاي خرمشهر چندين يگان دشمن را منهدم كرد. در اين مدت مناطقي چون پاسگاه دوربند، پل‌نو، پليس‌راه، صددستگاه، ساختمان‌هاي پيش‌ساخته، كوي طالقاني، كشتارگاه، ميدان راه‌آهن، گمرك و بندر، خيابان چهل‌متري و فرمانداري نقاط مقاومت شناخته مي‌شد و مسجد جامع شهر مركز فرماندهي و سمبل مقاومت بود.
آبادان هيچ‌گاه به دست دشمن نيفتاد. دشمن تا آستانه شهر نفوذ كرده بود. چيزي نمانده بود كه محاصره كامل شود و شهر سقوط كند، ليكن حضور ناگهاني نيروهاي مسلح انقلابي، دشمن را در جنوب بهمن‌شير تارومار كرد و آنها را به شمال اين رودخانه راند تا محاصره 330 درجه‌اي آبادان به 270 درجه كاهش يابد.
با انسجام، گسترش و قوت روزافزون مقاومت‌هاي مردمي و نيروهاي مسلح انقلابي كه با كندي حركت دشمن و بروز ضعف‌هاي ارتش عراق و تضعيف روحيه سربازان عراقي همزمان بود، نيروهاي مدافع جمهوري اسلامي ایران به تدريج با كسب توانايي اجراي عمليات‌هاي ايذايي، شبيخون و محدود، توانستند دشمن را متوقف و آرامش را از او سلب كنند. به اين ترتيب، ارتش عراق پیش از دستيابي كامل به اهداف خود، مجبور به توقف شد و مقاومت نيروهاي ايران كه روزبه‌روز قدرت بيشتري می‌یافت، پدافند ناقصي را به دشمن تحميل كرد.