حجت‌الاسلام سیدعلی خمینی در دیدار شعرای آیینی گفت: متأسفانه در برخی هیئت‌های مذهبی آفت‌هایی وجود دارد که شما استادان اهل فن
 و دلسوختگان اهل بیت(ع) باید از تسری یافتن این آفت‌ها جلوگیری کنید. حضور شاعران جوان در اين عرصه بسیار مهم، اثرگذار و مايه پيشرفت شعر آیینی
 و مذهبی است.

صبح صادق جایگاه، وظایف و ترکیب مجمع تشخيص مصلحت نظام در ادوار مختلف را بررسی می‌کند
 مهدي سعيدي/ با پايان يافتن اعتبار حکم انتصاب اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام، رهبر معظم انقلاب اسلامي در 22 مرداد ماه، طی حکمی اعضاي جديد حقوقي و حقيقي مجمع را معرفي كردند. مطابق اين حکم رياست مجمع به آيت‌الله هاشمي‌شاهرودي واگذار و آقاي دکتر محسن رضايي در جايگاه دبيري مجمع ابقا شد؛ همچنین تحولات جديدي در بخش ساختار و محتوا ایجاد شد.
ترکيب و چينش اعضاي یکی از عالي‌ترين مراكز مشورتي و تصميم‌گيري، معيار معرفي افراد جديد و چرايي ابقای اعضاي پيشين، از جمله پرسش‌ها و موضوعاتي است که توجه به آن مي‌تواند بررسي شود.

جايگاه مجمع تشخيص مصلحت در نظام تصميم‌گيري
مجمع تشخيص مصلحت نظام از جمله نهادهاي انقلابي است كه ابتدا مبتني بر مقتضيات نظام اسلامي شكل گرفت. در قانون اساسي مصوب سال 1358، نهادی تحت این عنوان در نظام تصميم‌گيري کشور گنجانده نشده بود؛ اما مسائلی پيش آمد که ضرورت شکل‌گيري آن را به تدريج پررنگ کرد.
داستان از اين قرار بود که طبق قانون، مجلس شوراي اسلامي با ملاحظه ضرورت‌ها، لوايح و طرح‌هايي را به تصويب مي‌رساند که گاهی وضعيت جديدي را پايه‌گذاري مي‌کرد که شوراي نگهبان نيز گرچه همين هدف‌ها را محترم مي‌شمرد؛ ولي اين قبيل مصوبات را حسب وظايف قانوني خود خلاف شرع يا قانون اساسي تشخيص مي‌داد و وظيفه‌اي نيز براي مبنا قراردادن احکام ثانويه و حکومتي، ضرورت‌ها و مصلحت‌ها نداشت.
در چنين مواقعي شوراي نگهبان به دليل نوع و شيوه قانون‌گذاري در کشور، الزام داشت نظرات خود را به مجلس شوراي اسلامي اعلام کند و مصوبه مجلس را عودت دهد. تأکيد مجلس شوراي اسلامي بر مصوبه خود و تأمين نکردن نظر شوراي نگهبان شرايطي را به وجود مي‌آورد که ضرورت ايجاد يک نهاد فصل‌الخطاب براي تشخيص مصلحت را اجتناب‌ناپذير نشان مي‌داد.
با وجود رهبري در رأس نظام جمهوري اسلامي، تدوين‌کنندگان قانون اساسي در سال 1358 تشکيلات و جايگاه جداگانه‌اي را براي حل اختلاف بين دو نهاد ياد شده پيش‌بيني نکرده بودند؛ ولي تکرار اختلاف‌نظرها که رو به تزايد بود، عملاً سبب ورود رهبري به مباحث دروني يک قوه می‌شد و حضور معظم‌له در مسير مستقيم قانون‌گذاري را به طور محسوسي افزايش مي‌داد که چنين روشي با ديدگاه‌هاي بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران(ره) مبني بر پرهيز از ورود مستقيم و گسترده در حوزه وظايف قوا تناسب نداشت؛ از همین رو، حضرت امام(ره) در تاريخ 17 بهمن 1366 هجري شمسي با صدور فرماني، مجمع تشخيص مصلحت نظام را براي رسيدگي به اين قبيل امور تأسيس کردند. اين نهاد که ابتدا صرفاً به منظور تشخيص مصلحت در موارد اختلاف بين مجلس و شوراي نگهبان تأسيس شده بود، هنگامي که قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در سال 1368 بازنگري شد، پس از بحث‌هاي مشروح درباره جايگاه مجمع تشخيص مصلحت، وظايف يازده‌گانه‌اي مستند به اصول 112، 111، 110 و 177 بر عهده اين مجمع قرار گرفت تا به منزله حلقه تکميلي در حاکميت نظام جمهوري اسلامي و در شرايط مختلف ايفاي نقش کند. 

وظايف مجمع
 تشخيص مصلحت نظام
وظايف مجمع، به استناد اصول و بندهاي قانون اساسي جمهوری اسلامی ایران به شرح زير است:
1ـ ارائه مشاوره به رهبر معظم انقلاب در تعيين سياست‌هاي كلي نظام؛
2ـ پيشنهاد چگونگي حل معضلات نظام به رهبر فرزانه انقلاب كه از طريق عادي قابل حل نيست؛
3ـ تشخيص مصلحت در مواردي كه شورای نگهبان مصوبه مجلس شوراي اسلامي را خلاف موازين شرع يا قانون اساسي بداند؛
4ـ مشاوره در اموري كه رهبر معظم انقلاب به مجمع ارجاع مي‌دهند؛
5ـ نظارت بر حسن اجراي سياست‌هاي كلي نظام؛
6ـ مشاور رهبري در موارد اصلاح يا تتميم قانون اساسي؛
7ـ عضويت در شوراي بازنگري قانون اساسي (اعضای ثابت مجمع)؛
8ـ انتخاب يكي از فقهاي شوراي نگهبان براي عضويت در شوراي موقت رهبري؛
9ـ تصويب برخي از وظايف رهبري براي اجرا از طریق شوراي موقت رهبري؛
10ـ انتخاب جايگزين هر يك از اعضای شوراي موقت رهبري در صورت ناتوانی در انجام وظايف؛
11ـ پيشنهاد چگونگي اتخاذ تصميم شوراي موقت رهبري.
اين اختيارات به خوبي حکايت از اهميت جايگاه مجمع تشخيص در نظام تصميم‌گيري کشور داشته و جايگاه آن را تا سطح يکي از عالي‌ترين نهادهاي تصميم‌گيري کشور بالا مي‌برد.

ترکيب مجمع 
تشخيص مصلحت نظام
اولين دوره مجمع تشخيص مصلحت نظام در سال ۱۳۶۶ با حکم حضرت امام(ره) تشکيل شد که اعضاي آن ترکيبي از فقهاي شوراي نگهبان و مسئولان قوا بودند. با تغيير قانون اساسي و تعيين جايگاه مجمع در قانون اساسي و افزايش اختيارات آن، رهبر معظم انقلاب اسلامی ترکيب جديدی از اعضای حقوقی و حقیقی مجمع تشخيص مصلحت نظام را براي دو دوره سه ساله و پنج دوره پنج ساله تاکنون تعیین کردند.
اعضاي حقوقي آن عبارت بودند از: 1ـ رؤساي سه قوه، 2ـ فقهاي شوراي نگهبان، 3ـ دبير شوراي‌ عالي امنيت ملّي، 4ـ وزير يا رئيس دستگاهي که موضوع مورد بحث به آن دستگاه مربوط می‌شود، 5ـ رئيس کميسيون متناسب با موضوع بحث از مجلس شوراي اسلامي.
گفتنی است، در دور جديد مجمع، رئيس ستاد کل نيروهاي مسلّح نيز به عنوان عضو حقوقي اضافه شده است که پيش از آن حضور نداشت. اعضاي حقيقي بیشتر از فعالان سياسي با گرايش‌هاي فکري متفاوت بوده‌اند که در هر مقطع از سوی رهبري براي عضويت حکم گرفته‌اند.

ملاک رهبري براي انتخاب اعضاي مجمع تشخيص
انتخاب‌ها و انتصابات در نظام اسلامي مبتني بر صلاحيت‌هاست که مشروعيت مي‌يابد. تصدي هر پست و سمتي چه انتخابي و چه انتصابي زماني صحيح و اسلامي است که معيارها و ملاک‌هاي آن جايگاه در فرد موردنظر وجود داشته باشد؛ وگرنه اشغال پست‌ها در همه سطوح بدون داشتن صلاحيت مورد نياز، موجب نامشروع بودن آن جايگاه خواهد بود.
صلاحيت‌ها متناسب با سطح اختيارات و ميزان تأثيرگذاري بر جامعه اسلامي تعيين می‌شود؛ از این رو هرچه جايگاه و پست مورد نظر کليدي‌تر و تأثيرگذارتر باشد، شاخصه‌هاي بيشتري براي کسب صلاحيت افراد مطرح خواهد شد. به همين دليل منطقي آن است که رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز در انتصاب افراد براي جايگاه‌هاي مختلف به وجود صلاحيت‌هاي لازم در افراد نيز توجه کنند به عبارتی، غير منطقي است که معظم‌له فردي را براي سمتي برگزینند که حداقل صلاحيت لازم را براي آن جايگاه نداشته نباشد.
با مروري بر فهرست منتخبان ادوار مجمع تشخيص مصلحت بهتر مي‌توان اين شاخصه‌ها و معيارها را مشخص کرد. در اين بين، مي‌توان دو دسته از شاخصه‌هاي مورد نظر رهبري براي گزينش اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام در طول هفت دوره گذشته را مطرح کرد:
الف‌ـ صلاحيت‌هاي فردي؛ صلاحیت‌های فردی، مانند سلامت اخلاقي، سوابق مثبت انقلابي، دلسوزي و دغدغه‌مندي براي نظام اسلامي، کارآمدي، تخصص، داشتن تجربه کاري و سوابق مديريتي در سطح بالا و...؛
ب‌ـ ملاحظات ترکيبي؛ منظور از این ملاحظات توجه داشتن رهبري به اين مسئله است که جايگاهي با این میزان اهميت بايد ترکيبي از عقول متنوع با گرايش‌هاي مختلف و تخصص‌هاي گوناگون باشد تا ضمن جامعيت، از پذيرش عام برخوردار باشد؛ از این رو رهبري تلاش دارند در اين مجمع از همه ظرفيت‌هاي نظام اسلامي استفاده کرده و از همه گروه‌هاي سياسي براي حضور در مجمع بهره بگيرند.

چهره‌های جديد
در حکم جديد رهبر معظم انقلاب اسلامي شاهد حضور شش نفر در فهرست شخصيت‌هاي حقيقي مجمع تشخيص هستيم که عبارتند از: محمدباقر قاليباف، سيدمحمد ميرمحمدي، محسن مجتهدشبستري، سيدابراهيم رئيسي، احمد توکّلي و سيدمحمد صدر که به جاي چهار گزينه‌اي که در طول سال‌هاي گذشته درگذشته‌اند، منصوب شده‌اند.

ملاحظاتي درباره 
ترکيب و اعضاي مجمع 
درباره تغيير و تحولات جديد مجمع تشخيص مصلحت مي‌توان به موارد زير توجه کرد:
1ـ انتخاب آقاي هاشمي‌شاهرودي در نبود مرحوم هاشمي‌رفسنجاني از ملاحظات قابل توجه دور جديد فعاليت مجمع تشخيص مصلحت نظام به شمار مي‌آيد. آيت‌الله شاهرودي پيش از اين نيز چند دوره از جايگاه عضويت در شوراي نگهبان و رياست 10 ساله بر قوه قضائيه در مجمع تشخيص مصلحت حضور داشت و وقتي در سال 88 نيز اين سمت به آيت‌الله صادق لاريجاني واگذار شد، وي با سال‌ها تجربه در حوزه قضاوت و با حکم رهبري(26/5/88) به عضويت مجمع تشخيص مصلحت درآمد. بی‌شک، رياست بر چنين مجلسي که در آن جمع قابل ملاحظه‌اي از رجال سياسي و کارشناسان حوزه‌هاي مختلف با گرايش‌ها و تفکرات مختلف حضور دارند، نيازمند وزانت و اعتباري خاص است که هر فردي نمي‌تواند در آن جايگاه مؤثر باشد. انتخاب آقاي شاهرودي مهر تأييدي بر اين اعتبار و وزانت است.
2ـ تداوم حضور آقاي محسن رضايي در سِمت دبیر مجمع نيز بر توانايي و صلاحيت وی دلالت دارد و نشان مي‌دهد، وي توانسته است انتظارات معظم‌له را تأمين کند.
3ـ تأکيد يکجانبه بر شاخصه جوان‌گرايي، آفت ديگري است که متأسفانه دامن‌گير بخشي از طيف‌هاي سياسي شده است. به این معنا که بسياري از ظرفيت‌ها و توانمندي‌هاي خود را با تأکيد افراطي بر اين شاخصه در اين سال‌ها از دست داده‌اند! حضور مجدد بزرگاني، چون آيات عظام جنتي، موحدي‌کرماني، اميني نجف‌آبادي و...، در ترکيب مجمع به خوبي آشکار می‌کند که در منظر رهبر معظم انقلاب اسلامي جوان‌گرايي، به معناي نفي و بي‌اهميت پنداشتن «تجربه» نيست و سالمندي مرادف با ناکارآمدي نخواهد بود! به واقع پيشکسوتان نیروهای ارزشمندي هستند که جوانان در برخي از سمت‌هاي کليدي به سادگي نخواهد توانست جايگزين ايشان شوند! اين معيار به ویژه در حوزه مشاوره و توليد فکر پررنگ‌تر خواهد بود.
4ـ حضور همزمان چهره‌هاي سياسي با گرايش‌هاي مختلف، يکي از ويژگي‌هاي جالب توجه مجمع است. برای نمونه، در عرصه سياست‌ خارجي، حضور چهره‌هايي، چون سعيد جليلي، علي‌اکبر ولايتي و سيدمحمد صدر در کنار يکديگر تأمل‌برانگیز خواهد بود. در حوزه مسائل اقتصادي و فرهنگي نيز اين تکثر وجود دارد که کافي است اسامي و سوابق افراد مرور شود.
5ـ حضور مجدد افراد دوره گذشته در اين دوره نيز که مي‌توان از آن به مثابه تمديد مأموريت ياد کرد، نشان از رضايت نسبي رهبري از عملکرد اين افراد در مجمع و تأیید مجدد داشتن صلاحيت ايشان دانست.
البته توجه به اين نکته نيز حائز اهميت است که بناي رهبري بر حذف افراد نبوده و تنها 18 نفر از ادوار پيشين (دور اول تا سوم) به تدريج حذف شده‌اند که در آن موارد نيز نظر رهبري بر حذف نبوده است. مرحوم هاشمي‌رفسنجاني، حسن حبيبي، واعظ طبسي، عسکراولادي، محمدرضا توسلي، سيداحمد خميني و محسن نوربخش هفت نفر از اعضاي مجمع بودند که فوت شدند! آقايان مهدوي‌کني و امامي کاشاني (به علت کهولت سن) و يوسف صانعي و موسوي‌خوئيني‌ها (به دليل قرارگرفتن در خط سياسي متفاوت و مغاير خط امام‌(ره) و رهبري) با درخواست خود از اين سمت کناره‌گيري کرده‌اند. عبدالله نوري نيز به دليل محکوميت در دادگاه روحانيت، صلاحيت خود را بر انتصاب در چنين جايگاهي از دست داده است. آقاي ري‌شهرري نيز مدت‌هاست که فعاليت‌هاي سياسي را کنار گذاشته و کار علمي را ترجيح داده است. ميرحسين‌موسوي نيز به دليل جرایم متعدد در ماجراي انتخابات سال 88 و فتنه پس از آن ديگر صلاحيت پذيرش هرگونه مقامي در نظام اسلامي را از دست داده‌ است. حضور نداشتن محمد هاشمي و بيژن نامدار‌زنگنه را نيز احتمالاً بايد به دليل کم‌کاري و بي‌رغبتي اين افراد براي ادامه کار در مجمع دانست که حکايت از ناکارآمدي آنها براي حضور در مجمع دارد.
البته معرفي نکردن آقایان حسن روحاني و علي ‌لاريجاني به عنوان اعضای حقيقي از نکات تأمل‌برانگیز اين ترکيب جديد است! از يک منظر، اين دو به واسطه جايگاه حقوقي در مجمع حضور دارند، از این رو نام‌شان از افراد حقيقي حذف شده است. در اين ميان، برخي افراد همچون آيت‌الله جنتي با وجود آنکه عضوي از فقهاي شوراي نگهبان بوده و به عنوان عضوی حقوقي در مجمع حضور دارند؛ اما نام‌شان در ميان افراد حقيقي هم وجود دارد. در ادوار گذشته نيز نمونه‌هايي را مي‌توان برشمرد که برخي افراد از چنين شرايطي برخوردار بودند. ضمن آنکه جايگاه‌هاي حقوقي تغييرپذير است و آقاي لاريجاني در مقام رئیس مجلس نيازمند رأي سالیانه نمايندگان مجلس است؛ مجلسی که عمرش در خرداد 1399 به پايان مي‌رسد. رياست‌جمهوري آقاي روحاني نيز در سال 1400 به سرخواهد آمد و اين در حالي است که دور جديد مجمع پنج ساله و تا 1401 خواهد بود. البته در مواردی هم پس از پایان مسئولیت افراد، رهبری طی حکمی آنها را به عضویت مجمع درآوردند.
6ـ حضور نداشتن برخي افراد در دوره‌هاي پيشين نيز تأمل‌برانگیز است. در حالي که به نظر مي‌رسيد افرادي، چون سيدمحمد خاتمي با تجربه دو دوره رياست بر قوه مجريه و سال‌ها اداره وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و مهدي کروبي به دليل داشتن تجربه چند دوره رياست بر مجلس شوراي اسلامي و رياست بر مجمع روحانيون مبارز، گزينه‌هاي خوبي براي عضويت در مجمع تشخيص نظام باشند؛ اما اين افراد هيچ‌گاه به عنوان شخصيت حقيقي در جمع اعضاي مجمع حاضر نبوده‌اند! در حالي که افراد ديگري از جناح دوم خرداد، همچون مجيد انصاري، ميرحسين‌ موسوي، موسوي‌خوئيني‌ها و مرحوم توسلي، در همين دوران به عضويت مجمع تشخيص درآمده‌اند. (طبق برخي اخبار، خاتمي خود از پذيرش اين مسئوليت سر باز زده است، وگرنه پس از پایان رياست‌جمهوری‌اش در سال 1384، از وي براي حضور در اين جايگاه دعوت شده بود! طبيعي است همين واگرايي‌ها بسترساز جدايي هر چه بيشتر اين افراد از خط امام‌(ره) و رهبري و انقلاب بوده است!)

ضرورت تغييرات
 در ساختار و محتوا
فقدان آقاي هاشمي‌رفسنجانی و سپردن رياست مجمع به آيت‌الله هاشمي شاهرودي را مي‌توان سرآغاز فصلي نو در اداره اين مجمع به شمار آورد. آغاز دور جديد با تحولاتي در ساختار و محتوا همراه خواهد بود. ضرورتي که رهبر معظم انقلاب اسلامي در حکم خود اهمّ آن را اين چنين برشمرده‌اند:
‌ـ سامان بخشيدن به مجموعه‌ سياست‌هاي کلي و بازنگري در عناوين و نيز در فرايند تعيين و تنظيم آن؛
ـ سامان بخشيدن به مسئله نظارت بر اجراي سياست‌ها؛
ـ سازوکار لازم براي ارزيابي کارآمدي و اثربخشي سياست‌ها؛
ـ ايجاد انسجام کامل در ساختار تشکيلاتي و مديريتي و تمرکز برنامه‌ها بر اساس آیین‌نامه مصوّب؛
ـ چابک‌سازي تشکيلات و حذف بخش‌هاي موازي و غير ضرور.
افزون بر موارد مذکور، تغييرات اصلاحي ديگري نيز در خلال کار و در سايه‌ دقّت نظر دست‌اندرکاران و انعطاف‌پذيري تشکيلات به کار گرفته خواهد شد. اين تکمله به خوبي حکايت از آن دارد که در مديريت دوره گذشته نقاط ضعف‌هايي در کنار نقاط قوت‌ها وجود داشته که انتظار می‌رود در مديريت جديد، اين آسيب‌ها مرتفع شود.



 مصطفی قربانی/ «کالایی شدن» پدیده‌ای است که در عصر کنونی با گسترش ارتباطات و اهمیت فزاینده‌ اقتصاد در ساحت‌های مختلف زندگی بشر، ما را احاطه کرده است. کالایی شدن که با «بازاری شدن» روابط اجتماعی مرتبط بوده و حاصل آن است، حکایت از سلطه و رواج روابط بازاری بر ساحت‌های غیر بازاری زندگی است؛ در بازار کالا یا خدماتی ارائه می‌شود و در مقابل، مشتریان نیز آن را خریداری می‌کنند. ماهیت روابط در بازار مبتنی بر مبادله است و همیشه این‌گونه است که چیزی داده و چیزی گرفته می‌شود. حال اگرچه ماهیت بازار این‌گونه روابط را ایجاب می‌کند، اما آنگاه که این روابط، منطق خود را بر دیگر حوزه‌های غیر بازاری و غیر کالایی زندگی بشر تحمیل کند،‌ مباحث غیر مادی و حتی فکری اندیشه‌ای هم حالت مبادله‌گونه به خود می‌گیرد. در این حالت، انسان نه براساس ایده‌آل‌ها و ارزش‌های متعالی، بلکه مبتنی بر نیازهای اقتصادی خود با دیگران ارتباط برقرار می‌کند و همه جای زندگی وی حالت بازارگونه به خود می‌گیرد؛ به گونه‌ای که همه برای انجام کارهای خود، ولو کارهای عادی،‌ باید در قالب روابط بازارگونه رفتار کنند. یکی از مهم‌ترین پیامدهای این پدیده این است که در این حالت، موقعیت‌های رفتاری انسان و کیفیت واکنش‌های انسان در آن موقعیت‌ها را نه گوهره‌ انسانی وی، بلکه روابط مبتنی بر بازار و کالایی شدن شکل می‌دهد. 
حال، اگرچه این پدیده شیوع پیدا کرده و می‌توان آن را در ساحت‌های مختلف زندگی امروزی مشاهده کرد، اما باید اعتراف کرد که اکنون در جهان سیاست و قدرت نیز نمودهایی از کالایی و بازاری شدن مشاهده می‌شود. خرید و فروش پست‌ها و مناصب، خریدن موقعیت‌های خاص، مانند پرداخت هزینه برای قرار گرفتن در فهرست جناحی خاص در انتخابات یا پرداختن پول برای وزیر شدن، نمونه‌هایی از این پدیده هستند که متأسفانه به تازگی در کشور ما مشاهده می‌شود. در این زمینه، سعید حجاریان، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، طی مطلبی با عنوان «قدرت به مثابه کالا» به کالایی شدن قدرت انتقاد کرده و نوشته است: «ما شاهد آن هستیم که برخی از یک سو بعضی از پست‌های سیاسی، مانند وزارت، قضاوت، مدیریت کل، سفارت، ریاست بانک و... را از پیش می‌خرند و از سوی دیگر افراد را در جایگاه‌های مختلف، همچون کالا در تملک خود درمی‌آورند.» حجاریان در عین حال، درباره دولت دوازدهم گفته است: «گاه صدایی از منازعات بر سر تصرف منابع ملی به بیرون درز می‌کند؛ در گمانه‌زنی‌ها و فرایند چینش کابینه دوازدهم نیز مشاهده کردیم که یکی از وزرا میان معاونان خود تقسیم کار کرد و به آنان مأموریت داد تا با نمایندگان لابی‌ کنند.» وی همچنین به آنچه خرید رأی در انتخاب شهردار تهران می‌خواند، اشاره کرده و گفته است: «در جریان معرفی گزینه‌های شهرداری تهران نیز بعضی برای کسب منصب چنین تقلایی می‌کنند و می‌خواهند با تعرفه مشخص رأی شورای شهر یا رابطین با اعضا را بخرند.»
آنچه سعید حجاریان به آن اشاره کرده است، متأسفانه پدیده زشتی است که در سیاست کشور در حال رواج یافتن است. ضمن اینکه این پدیده با شایسته‌سالاری منافات جدی دارد و سبب ایجاد الیگارشی‌های غول‌پیکر و شبکه‌ای در سیاست کشور می‌شود که با ماهیت و هویت ارزشی نظام و موازین مردم‌سالاری دینی نیز منافات دارد. به تعبیر دقیق‌تر، وقتی مناصب را بخرند، در این صورت پول مبنای به دست گرفتن مناصب می‌شود که به معنای حاکمیت پول بر جامعه است. 
 گفتنی‌ است، با ادعاهای برخی جریان‌های سیاسی در دفاع از حق حاکمیت مردم، شفافیت، فسادستیزی، اصلح‌گزینی و... نیز منافات دارد و تصویر نامطلوبی را از نخبگان سیاسی نزد افکار عمومی منعکس می‌کند. به عبارتی، در حالی که فلسفه وجودی کارگزاران، خدمتگزاری به مردم است، این قبیل زدوبندها و اقدامات ناشایست مانع خدمتگزاری بوده و باید از آن اجتناب شود. بنابراین، بر نخبگان و نمایندگان مردم در همه مناصب فرض است که با اقدام انقلابی و جهادی در مقابل این پدیده شوم مقاومت کنند.

 مصطفی برزکار/ یکی از مسائلی که در دنیای پیچیده کنونی با آن مواجه هستیم، ارائه تصاویر خیالی و غیر واقعی از حوادث مهم و پوشاندن چهره واقعی آن واقعه است. در واقع، این شیوه‌ای است که ابزارهای متنوع رسانه‌ای در دست صاحبان این رسانه‌ها قرار داده تا واقعیت به گونه‌ای نمایش داده شود که کاملاً تحریف شده است و فرسنگ‌ها با واقعیت فاصله دارد. یکی از نمونه‌های ملموسی که رهبر معظم انقلاب نسبت به آن هشدار دادند، ‌مربوط به وقایع دهه 60 است. متأسفانه دشمن به دنبال این است که واقعیت عیان این برهه را بپوشاند و دروغ بزک‌کرده‌ای را به خورد افکار عمومی دهد که جای جلاد و شهید با یکدیگر عوض شود. منافقانی که در عملیات‌های تروریستی مختلف 17 هزار ایرانی را به شهادت رسانده بودند، در این دروغ بزرگ مظلوم نمایانده می‌شدند. 
یکی دیگر از این دروغ‌های بزرگ به حوادث کودتای 28 مرداد و سرپوش گذاشتن بر اقدامات کثیف آمریکا در آن برهه مربوط می‌شود که به سقوط دولت قانونی و پایمال شدن حقوق ملت ایران منجر شد.
به گواه اسناد مختلف و اعتراف مقامات آمریکایی، دولت این کشور طراح اصلی و پیش‌برنده کودتای 28 مرداد است؛ در همان برهه‌ای که دولت آمریکا ادعای دوستی با مصدق را داشت و قول مساعد برای کمک مالی به دولت وی را داده بود اما با وجود این کودتا طراحی شد و دولت امریکا با نزدیک شدن به مصدق درواقع راه کودتا را هموارتر کرد.
کودتای 28 مرداد نه تنها رأی ملت ایران را به زور دخالت‌های بیگانه باطل کرد؛ بلکه مقدمه‌ای برای چپاول منابع ایران به دست دولت آمریکا و القای قوانینی، مانند کاپیتولاسیون شد که توهین آشکار به کشوری با سابقه تمدنی بسیار کهن است.
اگرچه آمریکا اسناد دخالت‌هایش را در این کودتا طبقه‌بندی محرمانه کرد و مخفی نگاه داشت؛ اما بارها مقامات این کشور با وجود اسناد انکارناشدنی، ‌به دخالت‌های آمریکا، به ویژه در راستای طراحی و اجرایی کردن کودتا اعتراف کردند.
مطابق قوانین آمریکا هر 30 سال یک بار باید اسناد دارای طبقه‌بندی محرمانه منتشر شود؛ ‌اما این کشور اسناد مربوط به کودتا را بیش از 60 سال منتشر نکرد و پس از فشار افکار عمومی و پژوهشگران داخلی این کشور و البته اعتراف‌های مکرر مقامات و آگاهان، حجم بسیار اندکی از اسناد منتشر شد. اگرچه بخش اعظم اسناد کماکان منتشر نشده است؛ اما همین حجم اندک هم بسیاری از مسائل را بیان می‌کند؛ از جمله اینکه آمریکایی‌ها پس از پیروزی نهضت و روی کار آمدن مصدق به دنبال کودتا بودند ‌تا دخالت‌های مکرر سفیر این کشور در امور داخلی ایران در جریان کودتای 28 مرداد و پس از آن.
پیش از انتشار اسناد، آمریکایی‌ها با استفاده از همان ابزار پروپاگاندا اقدام به ساخت کلیپ دروغین و انتشار آن کردند. در این دو قطعه کلیپ تصویری چنین القا می‌شد که آیت‌الله کاشانی در بحث کودتا با آمریکا همکاری داشته و موافق انجام کودتا بوده است. 
جدای از اشکالات فنی به این کلیپ‌ها که به خوبی ساختگی بودن آن را نشان می‌داد، ‌این حرکت نشانه‌ای از توطئه‌ای رسانه‌ای برای فرار از حقایقی بود که اسناد جدید آنها را افشا می‌کرد؛ یعنی آمریکایی‌ها با این کار توجه افکار عمومی را از حقایق اسناد جدید به دعوای قدیمی ملیون و مذهبیون منحرف کردند و البته باید گفت، متأسفانه در این راه تا حدودی موفق هم شدند؛ چرا که این سروصدای رسانه‌ای و این فضاسازی در فضای مجازی به حدی دامن زده شد که پس از انتشار اسناد، افکار عمومی این موضوع را از اولویت توجه خود خارج کرده بود و آنچه در ذهن مانده بود، دعوای دو طرف داخلی بود؛ در واقع، به نوعی دشمن در این قضیه فراموش شد. 
اینجا همان نقطه‌ای است که رهبری تذکر می‌دهند که باید بیدار بود تا جای ظالم و مظلوم عوض نشود.

 احمدرضا هدایتی/ غربی‌ها برای فشار به ایران بهانه‌های جدیدی آورده‌اند؛ آنها درصددند که با توجه به عضویت ایران در «پیمان کیوتو»، فشارهای جدیدی را بر ایران تحمیل کنند. آنها تصمیم دارند به بهانه مبارزه با تخریب لایه اُزن، در قالب توافقنامه‌های بین‌المللی، مانع از پیشرفت ایران شوند، این در حالی است که اکثر مدعیان و پیشنهاددهندگان نظریه مقابله با گرمای زمین، خود از امضای تعهدات مربوط به آن طفره رفته‌اند.
قرارداد مورد اشاره که به ظاهر حفاظت از محیط‌زیست و ترمیم لایه اُزن را هدف خود اعلام کرده، پیمانی است که در دسامبر ۱۹۹۷ در کیوتوی ژاپن مورد مذاکره قرار گرفت و برای امضا در ۱۶ مارس ۱۹۹۸ آماده و در ۱۵ مارس ۱۹۹۹ نهایی شد. این موافقت‌نامه در پی تصویب روسیه در ۱۸ نوامبر ۲۰۰۴، در ۱۶ فوریه ۲۰۰۵ به حالت اجبار درآمد. در نتیجه، در اکتبر سال ۲۰۰۶ تمامی ۱۶۶ کشور آن را امضا کردند. 
همان‌طور که انتظار می‌رفت، در همان ابتدای کار، برخی کشورها از جمله ایالات متحده آمریکا که هم‌اکنون مسئولیت انتشار ۲۴ درصد از گازهای گلخانه‌ای جهان (بیش از 9 برابر ایران که در رتبه 41 جهان قرار دارد) را بر عهده دارد، برای اجرای این پیمان که با اهداف اعلام شده، بیشتر جنبه سیاسی دارد، مورد استثنا قرار گرفت. البته برخی از کشورهای دیگر مانند هند و چین که پیمان را تصویب کرده بودند، نیز با وجود جمعیت زیاد و بعضاً نقش مخرب‌شان در این زمینه، از کاهش دافعات کربن معاف شدند.
متعاقب امضای این پیمان از سوی کشورهای مورد اشاره، سهمیه‌هایی برای کاهش گازهای گلخانه‌ای یا حذف صنایع آلاینده برای کشورهای عضو پیمان از جمله ایران در نظر گرفته شد. ایران در خرداد ۱۳۸۴ با اینکه هنوز پیمان را امضا نکرده بود، این پروتکل را به تصویب مجلس شورای اسلامی رساند.
با این حال، مشکل اصلی به توافقنامه و تعهدات اخیر ایران برمی‌گردد؛ چرا که بر اساس این توافقنامه، ایران متعهد شده است که چهار درصد از میزان انتشار گازهای گلخانه‌ای خود را در فاصله سال‌های ۲۰۲۱ تا ۲۰۳۰ کاهش دهد و در صورت اتمام تحریم‌ها و حمایت‌های مالی بین‌المللی و همچنین انتقال فناوری، این میزان را به سه برابر، یعنی ۱۲ درصد افزایش دهد. 
نکته تأمل‌برانگیز دیگر این است که؛ متأسفانه در این سند نیز ابهامات متعددی وجود دارد، برای نمونه؛ مشخص نشده است که چه کسی و با چه سازوکاری مرجع تشخیص و تأیید اقدامات ایران در این زمینه خواهد بود؛ لذا با فرض صحت و پذیرش نتایج تحقیقات اعلام شده درباره سهم ایران در آلایندگی محیط‌زیست، همین ابهام به ‌تنهایی می‌تواند همانند مباحث هسته‌ای و سایر توافقنامه‌های منعقده در سال‌های اخیر، بهانه‌های لازم برای بهانه‌تراشی‌های واهی برای فرار غربی‌ها از تعهدات موردنظر یا حتی اِعمال مجازات‌های غیرواقعی و ظالمانه جدید علیه ایران را در اختیار غربی‌ها قرار دهد.
طرح این موضوع، یعنی نقش ایران در تولید گازهای گلخانه‌ای در حالی در دستور کار غرب قرار گرفته است که؛ اولاً، دانشمندان ایرانی، اصل موضوع را مورد تردید قرار داده‌اند و ثانیاً، در تهیه گزارش تعیین سهم کشورها، هیچ‌گونه نقشی نداشته‌اند. ثالثاً، غربی‌ها سال‌هاست، با تلاش برای رهایی از وابستگی به نفت و گاز، تولید سوخت جایگزین را در رأس برنامه‌های خود قرار داده و برای اجرای این‌گونه تعهدات، از آمادگی بیشتری نسبت به دیگر کشورها برخوردارند. 
این مفهوم به آن معناست که غرب طی بیش از سه قرن گذشته نه ‌تنها زیرکانه صنایع خود را به رشد حداکثری و مطلوب رسانده است؛ بلکه با جایگزینی انرژی‌های نو به‌ جای سوخت‌های فسیلی و ساخت صدها نیروگاه هسته‌ای، توانسته تا حدود زیادی خود را از وابستگی به نفت و گاز دیگران بی‌نیاز کند.