حسن بهشتی‌پور گفت: با آموختن روش تحلیل سیاسی می‌توان پدیده‌های سیاسی را که در اذهان عمومی به راحتی درک نمی‌شوند، از طریق شیوه‌های ویژه برای اکثر مردم فهم‌پذیر کرد. آموختن روش تحلیل سیاسی به ما کمک می‌کند بتوانیم از سطح تحولات بگذریم و به عمق آنها نفوذ کنیم، پدیده‌های سیاسی و تحولات پیچیده مربوط به آنها را درک کنیم و به دیگران کمک کنیم تا گمراه نشوند.
جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی ایران معاصر- 80
 جعفر ساسان‌- داوود عسگری/
از فرازهای تاریخ بهائیت، ارتباط‌گیری سران این فرقه مضله با بیگانگان است که شامل رابطه با روسیه تزاری و انگلیس در زمان تأسیس و قدرت‌یابی در دربار پهلوی از طریق آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها می‌شود. رابطۀ بهائیت با آمریکا پس از کودتای 28 مرداد 1332 گسترش یافت و با پیروزی انقلاب اسلامی و تقابل ایران و آمریکا، این رابطه جدی‌تر شد، به گونه‌ای که بیشتر فعالیت‌های بهائیان علیه ایران از مجامع بین‌المللی در آمریکا و با حمایت آمریکا صورت می‌‎گیرد. اما در این میان، رابطه زیرپوستی سران بهائی با رژیم صهیونیستی و سیر تقویت و تداوم آن قابل توجه است. 

بهائیت و رژیم صهیونیستی
اگرچه بهائیان مدعی هستند که سال‌ها پیش از تشکیل رژیم صهیونیستی، به فلسطین تبعید شده بودند و تشکیل این رژیم ربطی به آنان ندارد - که ظاهراً هم دلیل موجهی به نظر می‌رسد‌ـ اما طبق مستندات تاریخی، پیوند بهائیت و صهیونیسم از سال‌ها پیش از تشکیل رژیم صهیونیستی برقرار بوده و این پیوند و ارتباط، از سه طریق صورت گرفته است:
1‌ـ خدمت علی‌محمد باب در شرکت یهودی ساسون در نوجوانی، هنگامی که در بوشهر مستقر بود و از همانجا ادعای بابیت را مطرح کرد؛
2‌ـ‌ گرایش خاندان‌های یهودی ایران به بهائیت و تلاش برای ترویج و توسعۀ آن؛
3‌ـ‌ حضور صهیونیست‌ها در منطقۀ فلسطین، از اواسط قرن نوزدهم که تقریباً مقارن با تبعید حسین‌علی نوری به عکا و اقامت بهائیان در فلسطین است.
1‌ـ کمپانی ساسون و بابیه
سیدعلی‌محمد شیرازی، بنیانگذار فرقۀ بابیه - که بهائیت زائیدۀ آن است - با درگذشت پدرش در کودکی، تحت سرپرستی دایی خود قرار گرفت و به همراه او روانۀ بوشهر شد. او در كنار دایی خود، در «كمپانی ساسون» كه سهام و مالكیت آن متعلق به یكی از كلان‌سرمایه‌داران یهودی بغداد بود و در بندر بوشهر و بمبئی هندوستان به كار تجارت تریاك اشتغال داشت، به کسب و کار پرداخت. آشنایی وی با خانوادۀ یهودی و سرمایه‌دار «ساسون»، تأثیرات مهمی بر زندگی او گذاشت و او را با كانون‌های مهم یهودی آشنا کرد. وی پس از پنج سال کار با آنان و سفر به کربلا و شاگردی سید‌کاظم رشتی، ادعای بابیت را مطرح کرد. به نوشتۀ عبدالله‌ شهبازی، «مهاجرت ساسون‌ها به بوشهر و بمبئی و پیوند آنان با الیگارشی پارسی هند، نقطۀ عطفی در تاریخ تجارت ایران است.»(1)
این امر، همچنین به دلیل ارتباط خاندان ساسون با دولت انگلیس و کمپانی هند شرقی، از اهمیت بالایی برخوردار است.
دکتر حقانی نیز دربارۀ ارتباط باب با یهودیان و تأثیر‌پذیری وی از آنان می‌گوید: «خاندان باب خانواده‌ای هستند که با الیگارشی یهود ارتباط دارند. آنها در شیراز و بوشهر در کار تجارت تریاک بودند و عموی باب در شیراز تجارتخانه دارد و تجارت تریاک می‌کند. تجارت تریاک در آن دوره، در دست شبکه‌ای است که جریان صهیونیستی در آن دخیل است. چهرۀ شاخص‌ این خاندان، ساسون است. ساسون‌ها یهودیان بغدادی هستند و تحت حاکمیت عثمانی‌ها قرار داشتند. امپراتوری عثمانی مشاهده می‌کند که اینها برای سرنگونی امپراتوری توطئه می‌کنند؛ بنابر‌این، از بغداد بیرون‌شان می‌كند و آنها به ایران و بوشهر می‌آیند. باب با ‌اینها ارتباط دارد؛ خودش می‌گوید: مدتی که در بوشهر بودم، با برخی از علمای بنی‌اسرائیل حشرونشر داشتم. این علمای بنی‌اسرائیل چه کسانی هستند؟ همین خاندان ساسون و بقایای آن هستند که در بین خانواده‌های متنفّذ صهیونیست، جزو چند خانوادۀ اول، مانند روچیلدها هستند.»
بنابراین، یکی از کانال‌های تأثیرگذاری یهودیان بر جریان شکل‌گیری بابیه، ارتباط با علی‌محمد باب در زمان فعالیت در این کمپانی است و ارتباط این شبکۀ یهودی با انگلیس، در گسترش اولیۀ بابیه و شورش در ایران بی‌تأثیر نبوده است.
2‌ـ خاندان‌های یهودی و گرایش به بهائیت
یهودیان، هم به دلیل فعالیت‌های اقتصادی و هم به دلیل ارتباط با بیگانگان، موقعیت خاصی در ایران قرن نوزدهم داشتند. نقش آنها در تحولات ایران معاصر نیز به دلیل همین دو ویژگی، برجسته است. پژوهشگران زیادی معتقدند که گسترش اولیۀ بابیه و بهائیت در ‌ایران، به دلیل گرایش خاندان‌های یهودی به این فرقه بوده است، و‌گرنه گسترش آن در جامعۀ شیعۀ آن روز، کار ساده‌ای نبود. عبدالله‌ شهبازی، پژوهشگر تاریخ معاصر در این‌باره می‌نویسد: «در بررسی تاریخ پیدایش و گسترش بابیگری در ‌ایران، نمونه‌های فراوانی از گروش یهودیان جدیدالاسلام به این فرقه مشاهده می‌شود که به مروّجین اولیۀ بابیگری و عناصر مؤثر در رشد و گسترش آن بدل شدند.»(2)
اسماعیل رائین نیز می‌نویسد: «بیشتر بهائیان ایران، یهودیان و زردشتیان هستند و مسلمانانی که به این فرقه گرویده‌اند، در اقلیت می‌باشند. اکنون سال‌هاست که کمتر شده مسلمانی به آنها پیوسته باشد.»(3)
وی همچنین می‌نویسد: «بهائیان از بدو پیدایش تا به امروز، همواره از جهودان ممالک استفاده کرده، آنها را بهائی کرده‌اند. می‌دانیم که ذات یهودی با پول و ازدیاد سرمایه عجین شده است. یهودیان ممالک مسلمان که عدۀ کثیری از آنها دشمن مسلمانان هستند و همه جا در پی آزار رسانیدن و دشمنی با مسلمین می‌باشند، خیلی زودتر از مسلمانان به بهائیت گرویده‌اند و از امتیازهای مالی، بهرۀ فراوان برده و می‌برند و مقداری را نیز به مرکز بهائیت(عکا) می‌فرستند.(4)
فضل‌الله مهتدی، معروف به صبحی، مبلّغ پیشین بهائی نیز دربارۀ بهائی شدن یهودیان معتقد است: «به نظر این بنده، بیشتر آنان برای فرار از یهودیت بهائی شده‌اند تا گذشته از اینکه اسم جهود از روی آنها برداشته شود، در فسق و فجور نیز فی‌الجمله آزادی داشته باشند و من از این قبیل یهودیان، نه در همدان، بلکه در طهران نیز سراغ دارم و بر اعمال آنان واقفم.»(5)
خان‌ملک ساسانی، گرویدن یهودیان به بهائیت را نقشۀ سرویس جاسوسی بریتانیا می‌داند و می‌نویسد: «انته لیژان سرویس، پس از اطمینان از خدمتگزاری بهائی‌ها، برای تحکیم این سیستم، به یهودی‌ها که همیشه در اقلیت و علیه اکثریت آلت دست اجنبی می‌شدند، توصیه نمود که برای وصلت با ‌ایرانی‌ها و اختلاط و امتزاج با آنها و کسب اطلاع از درون خانواده‌ها، بهائی شوند. یهودی‌ها هم برای استفاده از حمایت انگلیسی‌ها وارد این فرقه شدند.»(6)
برخی از خاندان‌های معروف یهودی که ظاهراً به بهائیت گرویدند، عبارتند از: خاندان حکیم، خاندان میثاقیه، خاندان برجیس، خاندان توفیق، خاندان ریحانی و روحانی، خاندان‌های متحده و اخلاقی، خاندان یوسفیان، خاندان حاجی لاله‌زار(العازار)، خاندان‌های آزاده، اتحادیه، اخوان صفا، ارجمند، برومند، جاوید، حافظی، حقیقی، شایان، صمیمی، عزیزی، عهدیه، فیروز، لاله‌زاری، مؤید، ماهر، مبین، متحدین، مجذوب، معنوی، ملکوتی، میثاقیان، نصرت، وحدت، یوسف‌زاده برومند و ... .
به عقیدۀ عبدالله‌ شهبازی؛ «گروش یهودیان به بهائیت و تلاش برای تبدیل این فرقه به یک دین متنفذ جهانی، به ایران محدود نیست و در سایر کشورها، به‌ویژه در اروپا و ‌ایالات متحدۀ آمریکا نیز یهودیان و یهودیان مخفی (به‌ظاهر مسیحی) به این فرقه پیوستند.»(7)
بنابراین، دومین عامل پیوند بهائیت و صهیونیسم، خاندان‌های یهودی بودند که به طور برنامه‌ریزی‌شده به این فرقه پیوستند و با توجه به نفوذ خود، در راه ترویج و تبلیغ آن گام برداشتند.
3‌ـ حضور صهیونیست‌ها و رهبران بهائی در فلسطین
ادعای بهائیان مبنی بر‌ اینکه رهبران این فرقه سال‌ها پیش از تشکیل رژیم صهیونیستی وارد فلسطین شده‌اند و تشکیل این رژیم ربطی به آنان ندارد، با مستندات تاریخی مطابقت ندارد. شواهدی وجود دارد که حضور صهیونیست‌ها در فلسطین با هدف تشکیل دولت مستقل یهودی، از اواخر قرن نوزدهم جدی شده بود و بهائیان نیز آنان را برای دستیابی به این مقصود یاری داده‌اند. به نوشتۀ آقای شهبازی؛ «از سال 1868 میلادی که میرزاحسین‌علی نوری(بهاء) و همراهانش به بندر عکا منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانون‌های مقتدر یهودی غرب تداوم یافت و مرکز بهائی‌گری در سرزمین فلسطین، به ابزاری مهم برای عملیات بغرنج ایشان و شرکای‌شان در دستگاه استعماری بریتانیا بدل شد.»(8)
*پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

اندیشه سیاسی مسلمانان-405
 فتح الله پریشان/ در اندیشه سیاسی جدید درباره منشأ و خاستگاه دولت نظرات زیادی ارائه شده است؛ برخی از این نظرات به خاستگاه مردمی دولت اشاره دارد و معتقد است که دولت‌ها با رأی و نظر مردمی پا می‌گیرند و برای تداوم کار خود به استمرار این مشروعیت نیاز دارند. اما در مقابل دسته مهم دیگری خاستگاه دولت را با توجه به اهمیت آن و نقشی که در حیات دنیوی و اخروی انسان‌ها دارد، تنها در دستان با کفایت و قدرت الهی می‌دانند که خالق  انسان‌ها بوده و به عزت و ذلت انسان و جامعه انسانی کاملاً وقوف و اشراف دارد و همو می‌تواند و قادر است که سرنوشتی توأم با سعادت را برای وی رقم بزند.
در شماره گذشته، با اهمیت و ضرورت دولت در نگاه نراقی آشنا شدیم. تورق آثار فکری و قلمی وی حاکی از نگاه ویژه محقق نراقی به منشأ و خاستگاه دولت است. به نظر می‌رسد محقق نراقی نقش مردم در پایه‌گذاری نهاد سیاسی و دولت را به طور تلویحی پذیرفته و با تلفیقی جالب با مشروعیت الهی آن را بیان کرده است. 
او انسان را موجودی اجتماعی می‌داند که برای تأمین نیازها و بهبود روابط اجتماعی، تقسیم کار را به مثابه یک ضرورت در چرخش مطلوب نظام اجتماعی به رسمیت شناخته است. این تقسیم کار اجتماعی احتمالاً شامل بعد سیاسی که دولت باشد نیز می‌شود؛ زیرا دولت مهم‌ترین نهاد اجتماعی و تنها نهاد تأمین‌کننده نظم به شمار می‌آید و انسان مدنی بالطبع هرگز نمی‌تواند نقش آن را نادیده انگارد. البته نراقی به طور شفاف از نقش مردم در تأسیس دولت سخن به میان نمی‌آورد. او پس از بیان روند شکل‌گیری جامعه بر مبنای خواست طبیعی انسان، به ضرورت قانون و فرمانروا بر مبنای قاعده لطف که منشأ الهی دارد، می‌پردازد.(1) 
بی تردید، محقق نراقی منشأ شکل‌گیری اصل اجتماع و جامعه را مردم می‌داند(2)؛ اما معتقد است پس از شکل‌گیری اجتماع، مردم به قانون و مرشد و راهنمای مردم‌پسند(مشروع) نیاز پیدا می‌کنند که این امر را خداوند با فرستادن شریعت و پیامبران و جانشینان آنان از باب لطف انجام می‌دهد.(3)   
نراقی معتقد است پس از آنکه انسان بر مبنای طبیعت و فطرت خود، اجتماع را به وجود آورد، افراد اجتماع تحت تأثیر تمایلات ناهمساز نهفته در طبیعت خویش و همچنین تعارض منافع، به دشمنی و رویارویی با همدیگر کشیده می‌شوند و لذا خداوند برای برقراری نظم و امنیت، قانون و رهبری که قانون را اجرا کند در میان مردم فرستاد. نراقی تأکید می‌کند که انتخاب رهبری(امام) در حوزه صلاحیت مردم نیست؛ زیرا «امامت عبارت است از خلافت از جانب خدا و نیابت از جانب رسول و چگونه می‌تواند شد که خلیفه و نایب شخصی را دیگری تعیین کند بدون اذن او و مع ذلک او را خلیفه و نایب آن شخص گویند، پس امامی را که مردم اختیار کنند و او را نصب نمایند، نایب مردم خواهد بود نه نایب رسول.»(4)  
نراقی یکی از عوامل اساسی در گزینش نص‌گونه رهبری را ناهمسازی مردم در انتخاب رهبری و مواجه شدن جامعه با شکاف و بحران سیاسی دانسته و می‌گوید: «شبهه نیست که تعیین و نصب امام از جهت اصلاح عباد و انتظام بلاد است و مقصود از آن ازاله فتنه و تنازع از میان مردمان است و شکی نیست که هرگاه تعیین آن به اختیار و بیعت مردمان باشد، باعث زیادتی فتنه و نزاع در میان مردمان می‌شود به جهت اختلاف آرا و تباین اهوای مردم چنانکه در زمان علی و معاویه واقع شد.»(5) 
نراقی ایده الهی بودن حکومت را درباره حکومت کمال مطلوب که رهبری آن را پیامبر و امام در دست دارد، بسیار شفاف بیان کرده است. او درباره منصوب و منصوص بودن امام، در جایگاه رئیس عامه مردم، می‌گوید، چون در امام عصمت شرط است، تعیین او در دست کسی خواهد بود که اطلاع بر امور خلیفه و باطنیه داشته باشد و این معنا منحصر در خدا و رسول اوست؛ دوم اینکه هرگاه نصب امام در دست مردم باشد، عزل او هم در دست ایشان خواهد بود، در این صورت لازم می‌آید که هر وقت میل مردم تقاضا کند، او را عزل کنند و این مخالف رتبه امام است.(6) 
نراقی با این مبحث، وارد گونه‌شناسی انواع دولت می‌شود که مطابق با عرف غالب در دسته‌بندی دولت در نگاه اندیشمندان اسلامی، وی نیز دولت را با توجه به شاخصه‌های سه‌گانه رفتار، منشأ و غایت آن، به دو نوع تقسیم کرده است؛ دولت عادل و دولت جائر. او در تبیین انواع حکومت و دولت به روایتی از پیامبر اسلام(ص) استناد کرده که گفته است: «اگر فرمانروا، عادل باشد در پاداش تمام طاعاتی که از یکایک رعیت صادر می‌شود، شریک خواهد بود و اگر جائر و ستمگر باشد در خطاهای آنان شریک خواهد بود. نزدیک‌ترین مردم به خداوند در روز قیامت فرمانروای عادل و دورترین آن از خداوند فرمانروای ظالم است.»(7) در شماره آینده این ستون این بحث به تفصیل بررسی خواهد شد.
*پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است. 

 شهاب زمانی/از جمله معضلات فکری که منشأ روان‌شناختی دارد و گاهی وقوعش به ویژه در حوزه رسانه و سیاست می‌تواند آفات و عوارض جانبی حیثیتی و خطرناکی به جا بگذارد، نگاه و تحلیل صفر و صدی یا سیاه و سفیداندیشی است. شاید بارها شاهد رفتاری از این دست بوده‌ایم که اگر یک شخصیت اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی، موازی با خواسته‌ها و علایق یک شهروند رفتار کند، شخصیتی پسندیده و شایسته شمرده شده؛ اما اگر مقداری طرز فکر و خواسته‌هایش متفاوت بود، فاسد و نالایق و نااهل خطاب می‌شود. 
در واقع، سیاه و سفیداندیشی نوعی دوگانه‏انگاری حاد است و هنگامی رخ می‏دهد که فرد می‏کوشد جهان را در درون مقولات پیش ‏انگاشته بسیار ساده خود جای دهد. این‌گونه اندیشیدن دوقطبی محض آنگاه می‏تواند آسیب‏زا باشد که آن را در بستر روابط انسانی و اجتماعی، با تمامی پیچیدگی‌های آن در نظر بگیریم. برای نمونه اگر انسان‌ها را به دو دسته خوب و بد تقسیم کنیم و بر این باور باشیم که هر انسانی یا خوب است یا بد، آنگاه در دام مغالطه سیاه و سفیداندیشی گرفتار شده‏ایم.
این طرز نگاه به جهان و انسان احتمالاً نتیجه‏ای جز این نخواهد داشت که مدعی در نهایت خود را در موضع حق نشانده و پس از ارزیابی دیگران، آنهایی را که از نظر وی و با توجه به ملاک‌های پیش ‏انگاشته خود، خوب و بر حق می‏داند، مورد لطف قرار داده و دیگرانی را که با ملاک‌های وی از حقیقت و خوب بودن همخوانی ندارند، باطل انگاشته و در نهایت چه بسا طرد و حذف آنها را در پیش بگیرد.
با این اوصاف، همواره باید در نظر داشت که در جهان آدمیان، هر فردی در درون پیوستاری از امور ممکن گوناگون قرار دارد، هرچند جایگاه وی در این پیوستار در همه عمر ثابت نیست. جهان سراسر سیاه یا سفید نیست و چه بسا بیشتر خاکستری باشد. البته این موضوع به معنای این نیست که سیاه و سفیداندیشی همواره نابجاست. در برخی موارد واقعاً فقط دو موضع وجود دارد که باید یکی از آنها را برگزید. نمی‏توان در آزمون کنکور که هر سؤال تنها چهار گزینه دارد و تنها باید یکی از آنها را انتخاب کرد، با این توجیه که این سیاه و سفیداندیشی است، هیچ گزینه‏ای را علامت نزد یا بیش از یک مورد را انتخاب کرد.
به بیان دیگر، مغالطه سیاه و سفیداندیشی، به معنای این نیست که نباید مرزی میان امور قائل شد یا آدمیان همه نه خوب هستند و نه بد، یا هیچ مجرمی تمام و کمال مقصر نیست و در نتیجه نباید وی را مجازات کرد. سامان هر جامعه در گرو تعیین مرزهاست، با این فرض که این مرزها در واقع اعتباری‏ هستند.

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی ـ قسمت شصت‌وهشتم
 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ 
کارکرد محوری نهادهای آموزشی و تربیتی در هر جامعه‌ای، فرهنگ‌پذیری و جامعه‌پذیری اجتماعی و سیاسی آن است. دانشگاه محل تربیت و نخبه‌پروری و به تعبیر امام راحل(ره) کارخانه آدم‌سازی و مبدأ همه تحولات است. به اعتقاد رهبر معظم انقلاب دانشگاه، هم می‌تواند در ساخت‌وساز شخصيت رواني و ديني دانشجويان تأثیر بگذارد و هم می‌تواند تقيد يا بي‏مبالاتي را در بين آنان نهادينه ‏كند؛ ارزش‌هايي را به ايشان ‏بباوراند و باورهايي را از آنان باز‏ستاند و حجم و فضاي اعتقادات و گزاره‏هاي ارزشي آنان را متغير و دگرگون ‏سازد. 
در واقع، دانشگاه در هر كشوري، نقش مهمی دارد. دانشجو، تضمين‌كننده فرداي هر جامعه است. دانشگاه، نقطه اساسي هر جامعه و كشوري است. اگر دانشگاه اصلاح بشود، آينده‏ آن جامعه اصلاح خواهد شد. اگر دانشگاه فاسد بشود، سرنوشت آن جامعه فساد است.
به همین نسبت آموزش و پرورش نیز برای کشور و جامعه ارزشمند و تأثیرگذار است. آموزش و پرورش سنگ بناي آينده كشور به شمار می‌آید. به بیان رهبر معظم انقلاب اگر کشوری بخواهد به عزت مادی، سعادت معنوی، سیطره سیاسی، پیشروی علمی، آبادانی زندگی دنیا و هر آرزوی دیگر دست یابد، باید به آموزش ‌و پرورش به مثابه یک کار بنیادی و مقدماتی لازم بپردازد.
از این رو، جایگاه نهادهای آموزشی و تربیتی در قدرت نرم کشورها، از گذشته دور مورد توجه بازیگران نظام سلطه بوده و برنامه پیچیده و همه‌جانبه‌ای برای استحاله و نفوذ در دانشگاه‌ها و نهادهای آموزشی تربیتی طراحی کرده‌اند. از جمله در چارچوب موج سوم نبرد نرم، شاهد پایه‌ریزی برنامه گسترده و سرّی تربیت انسان‌های لیبرال‌دموکرات و روشنفکران و نخبگان وابسته برای تأمین و حفظ نظام سرمایه‌داری به وسیله بنیادهای به ظاهر خیریه هستیم.(باقری، 1395: 66) «ادوارد برمن» در کتاب کنترل فرهنگی نوشته است: «بنیاد کارنگی در زمینه تربیت معلم و تقویت کتابخانه‌ها، بنیاد فورد در زمینه علوم اجتماعی و مدیریت عمومی، بنیاد راکفلر در مسائل مربوط به علوم اجتماعی، طبیعی و پزشکی‌ـ زیستی فعالیت خود را متمرکز کردند. گردانندگان بنیادها امید دارند که از این راه دانشگاه‌ها و سایر برنامه‌های تحت حمایت آنها موفق شوند کادر رهبری بومی را با دیدگاه مشابه خود در زمینه توسعه تربیت کنند.» (برمن، ۱۳۷۳، ص 12)
در همین راستا در دهه 40 از طريق بنياد فورد، دانشگاه صنعتي آريامهر و بعدها دانشگاه صنعتي آريامهر تحت نظارت موسسه فنّاوري ماساچوست و دانشگاه پهلوي تحت نظارت دانشگاه پنسيلوانيا و دانشگاه تهران تحت تأثير تعداد زيادي از دانشگاه‌هاي آمريكايي سامان يافتند تا پروژه مدرنيزاسيون ايران را ذيل انقلاب سفيد و اصل 4 ترومن پيش ببرند. درباره مدارس نیز اقدامات مشابه وجود داشت؛ اسناد لانه جاسوسی آمریکا در ایران، مملو از مستنداتی است که نشان می‌دهد نفوذ فرهنگی در نهادهای علمی نظیر مدارس با برنامه‌ریزی بلندمدت انجام شده است. یکی از این موارد تلاش برای نفوذ در شبکه معلمان و تلاش برای تغییر آرمان‌ها و ارزش‌های دینی بوده است.(اسناد لانه جاسوسی، ج اول، صص 28 و 225)
حضرت امام(ره) با علم به این برنامه‌ها، هشدارهای زیادی از نقشه دشمن برای دانشگاه‌ها دارند، از جمله اینکه می‌فرمایند: «در دانشگاه‌ها نقشه آن است که جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزش‌هاى خودى منحرف کنند و به سوى شرق یا غرب بکشانند و دولتمردان را از بین اینان انتخاب[کنند] و بر سرنوشت کشورها حکومت دهند تا به دست آنها هرچه مى‌خواهند انجام دهند. توصیه اینجانب آن است که نسل حاضر و آینده غفلت نکنند.» (صحیفه نور، ج ۲۱،‌ ص ۱۸۵)
رهبر معظم انقلاب نیز به این نقشه اشاره دارند و در فرازی از بیانات‌شان می‌فرمایند: «من شک ندارم که در آینده نه چندان دور، در بین اسناد محرمانه دستگاه‌های جاسوسی ـ که بالاخره این اسناد یک وقت هر جا باشد منتشر می‌شود ـ خواهید یافت و خواهید خواند که عوامل دشمن روی دانشگاه‌های ما چگونه کار می‌کردند، روی فلان دانشگاه چگونه کار می‌کردند، روی فلان شخص دانشگاهی چگونه کار می‌کردند. الآن این طوری است، دارند کار و فعالیت می‌کنند. دشمن خیلی فعال است. چون اهمیت دانشگاه را می‌داند، هم برای حال، هم برای آینده، دانشگاه این گونه است. دانشگاه هم برای حال مؤثر است و هم برای آینده.(4/6/1388)
با توجه به تحلیل‌های امام راحل و رهبر فرزانه انقلاب و همچنین اسناد و مدارک علمی، اقدامات جنگ نرمِ دشمن در دانشگاه‌ها و نهادهای آموزشی، عبارت است از ارزش‌سوزی، فرهنگ‌زدایی، دین‌زدایی و توسعه سکولاریسم، تطهیرسازی غرب و غرب‏گرایی، توسعه علوم غیر بومی، بی‌اعتمادسازی نسبت به نظام و نفوذ و یارگیری و تقابل‌سازی با نظام و... 
با این وجود، افزون بر موارد پیش‌گفته، دو حرکت اساسی جدید در حوزه نهادهای آموزشی و تربیتی در نظام جهانی شکل گرفته است، که هدف آن اشغال و در دست گرفتن نهادهای آموزشی و تربیتی و ربوده شدن کارکردهای جامعه‌پذیری و فرهنگ‌پذیری این نهادها است؛ یک، جهانی‌سازی آموزش و پرورش و دو، انتقال کارکردهای اصلی نهادهای آموزشی به نهادهای در اختیار نظام سلطه موضوع جهانی‌سازی آموزش و پرورش ابتدا در محافل اندیشه‌‌ای غرب مورد توجه قرار گرفت و نظریه‌های مختلف و متعددی در این زمینه تولید و منتشر شد و مثل همیشه بسیار سریع این نوع نظریه‌ها در نوشته‌های نویسندگان داخل کشور بازتاب پیدا کرده است (برای نمونه نک. فصلنامه مطالعات برنامه درسي، ش 15، زمستان 1388) و با طرح مزایا یا احیاناً مضرات این موضوع جریانی هر چند اندک در سطوح مختلف نخبگی و بعضاً مدیریتی شکل گرفت که مدافع و مروّج این دیدگاه هستند که برنامه‌های درسی ملی یا آموزش و پرورش باید با توجه به فرصت‌های جهانی شدن بازنگری و طراحی شود. این زمینه ذهنی و فکری باعث شد تا در زمان تصویب سند توسعه پایدار 2030 در سال 2015 مخالفتی از داخل صورت نگیرد و جالب‌تر اینکه برای هدف چهارم آن، یعنی سند آموزش 2030 که پیاده‌سازی آن برعهده یونسکو گذاشته شده همکاری کاملی صورت گرفته و با تشکیل کارگروه‌هایی در این زمینه سند ملی آموزش را تدوین کردند و به آموزش و پرورش، وزارت علوم و وزارت خارجه ابلاغ شد.   
موضوع خارج شدن تدریجی کارکردهای نهاد آموزش و پرورش از اختیار دولت‌ها به خارج از مرزهای حاکمیتی پدیده نوینی است که چالش بزرگی را برای دولت‌های ملی ایجاد کرده است. تسلط غرب بر فناوری‌های ارتباطاتی سبب شد تا هژمونی فرهنگی غرب بر دیگر فرهنگ سایه بیندازد و با گسترش ارزش‌ها و هنجارهای لیبرالیستی، اومانیستی و سکولاریستی، بخشی از رفتارهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مورد نظر جامعه غربی را در جهان غیر غربی، از جمله ایران شکل دهند. از این رو اکنون مشهود است که استفاده از عناصر فرهنگ غرب پیامدهایی مانند کم‌اعتقادی تدریجی به سنت‌های ملی و دینی، کم‌رنگ شدن و طرد الگوها و اسوه‌های خودی و پررنگ شدن الگوها و اسوه‌های مبتذل فرهنگ غرب، تضاد و دوگانگی در رفتارهای اجتماعی، خنثی کردن اثر جامعه‌پذیری پرورش‌های مدرسه‌ای و... به دنبال داشته است. (رحیمی عزیزالله ، 1380)
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.


تحلیل سیاسی به معنای رسیدن از ظواهر یک رخداد سیاسی به لایه‌های پنهان آن و درک انگیزه‌ها و اهداف بانیان آن پدیده یا رخداد سیاسی است یا به معنای گره‌گشایی، تقسیم یا جزء جزء کردن پدیده سیاسی، توصیف درست واقعه و تبیین یا کشف روابط بین اجزای آن است. با این نگاه تحلیل سیاسی همچون یک نظام است که ورودی، پردازش، خروجی و بازخورد خاص خود را دارد و با وقوع در یک محیط سیاسی از آن تأثیر پذیرفته و بر محیط تأثیر می‌گذارد.
درباره تحلیل سیاسی و روش‌های تحلیل، تاکنون کتاب‌های زیادی با رهیافت‌های مختلف نوشته و منتشر شده است؛ اما کتاب «روش تحلیل سیاسی: مجموعه بیانات حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدظله‌العالی) درباره مهارت‌ها و فنون تحلیل سیاسی» که از سوی مؤسسه پژوهشی‌ـ فرهنگی انقلاب اسلامی (دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای) چندین‌بار به زیور طبع آراسته شده، تلاشی است مبتنی بر منظومه فکری رهبر معظم انقلاب با هدف ارائه روشی منسجم و منطقی برای تحلیل مسائل و پدیده‌ها در چارچوب تحلیلی انقلاب اسلامی که در قالب یک کتاب کار و در دو گفتار و دو ضمیمه تنظیم شده است. فصل نخست به مقدّمات و پیش‌نیازهای ضروری به منظور کسب آمادگی‌های لازم برای تحلیل سیاسی پرداخته و فصل دوم در دو بخش ایجابی و سلبی، گام‌ها و بایسته‌های یک تحلیل سیاسی خوب و متقن را مشخص کرده است. در بخش ضمیمه نیز دو نمونه از تحلیل‌های رهبر معظم انقلاب اسلامی از دو موضوع «مذاکره ایران و آمریکا» و «نگاه تحلیلی کلان به انقلاب اسلامی» به منظور تمرین خوانندگان و تطبیق نکات روشی مذکور در متن کتاب با تحلیل‌های صورت گرفته از سوی رهبر معظم انقلاب ارائه شده است.  برخورداری از تحلیل سیاسی درست و مبنایی اهمیت و ضرورت بسیاری دارد؛ به گونه‌ای که سبب تمییز بین حق از باطل بوده و از زاویه تأکیدات مستمر رهبر معظم انقلاب، مسلمانان در طول تاریخ هر ضربه‌ای از دشمنان خورده‌اند به دلیل ضعف تحلیل و نداشتن قدرت تحلیل مسائل سیاسی بوده است. از نظر ایشان، «اگر جوانان ملتی بینش سیاسی نداشته باشند، فریب می‌خورند؛ آنها را از صحنه خارج می‌کنند و با ابزار دین، آنها را کنار می‌زنند.»         

آنچه نباید مورد غفلت واقع شود، نحوه استفاده از سیاه و سفیداندیشی است. برای نمونه اگر فردی از سیاه و سفیداندیشی به مثابه نوعی خطابه استفاده کند تا با ترغیب یا تحریک مخاطبان خود، آنها را بر آن دارد تا کاری کنند که خواست وی به هر نحو ممکنی محقق شود، آنگاه می‏توان منتظر آسیب‌ها و آفت‌هایی جدی و خطرناک بود. راه‌های مؤثر برای دوری از سیاه و سفید‌اندیشی رنگ‌آمیزی کردن اندیشه‌های دیگران، رشد تفکر انتقادی و تحلیلی، تشویق برای تفکر کردن و آموزش مهارت تفکر، اجتناب از تحلیل‌های جانبدارانه و تلاش برای حفظ نگاه بی‌طرفانه، خودداری از تندروی و افراطی‌گری، تمرین تصمیم‌گیری‌های عاقلانه، بحث و مناظره و ایجاد فضای تحمل برای نقد و نقادی و کارهای گروهی است. تعاملات فرهنگی، مطرح کردن و شنیدن فرآورده‌های فکری و فرهنگی و تلاش برای شناخت جوامع کوچک و بزرگ دیگر نیز کمک بزرگی در این راستا است.