پرویز فتاح، رئیس کمیته امداد امام خمینی(ره) اشاره به اینکه بالاترین دستاورد کمیته امداد پس از رفع فقر، وحدت میان شیعه و سنی است، گفت: بیش از 90 درصد حامیان ایتام و فرزندان محسنین از برادران و خواهران شیعه هستند که با آگاهی حامی فرزندان نیازمند هموطنان اهل سنت شدند. کمیته امداد فرامذهبی، قومی و جناحی عمل می‌کند؛ به گونه‌ای که خدمات ارائه شده به مددجویان استان سیستان‌وبلوچستان هیچ تفاوتی با دیگر استان‌های کشور ندارد.
صبح صادق برشی از بیانات امام خامنه‌ای در دیدار فضلا و طلاب تهران را تبیین می‌کند
 محمد صرفی/ حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی دوشنبه هفته گذشته و در آستانه‌ آغاز سال تحصیلی مدارس علمیه در دیداری سه ساعته با جمعی از فضلا و طلاب حوزه‌ علمیه‌ استان تهران، در بخشی از بیانات‌شان به موضوع کلیدی «تداوم انقلاب» پرداختند. ایشان، برداشت برخی افراد و نویسندگان مبنی بر تمام شدن دوران مبارزه و انقلاب اسلامی را نادرست و «خیانت به انقلاب» دانستند و خاطرنشان کردند: «انقلاب، هنجارهای گذشته را به هم می‌ریزد و هنجارهای جدیدی را به‌ وجود می‌آورد و تداوم انقلاب به معنای حفظ هنجارهای جدید است.»
اکتبر سه سال پیش (2014) مجله آمریکایی اکونومیست در تیتر اصلی روی جلد خود نوشته بود؛ «انقلاب تمام شد» (The revolution is over). این گزارش همان‌طور که از نام آن پیداست مدعی بود ایران دیگر کشوری انقلابی نیست و انقلاب اسلامی سال 1357 را باید تمام شده تلقی کرد. در نمونه‌ای دیگر می‌توان به گزارش می 2015 فایننشال‌تایمز اشاره کرد؛ گزارشی با تیتر «نسل نرمال ایرانی»! که به سرغ جوانانی خاص در ایران رفته و با معرفی آنان به مثابه مشت نمونه خروار، سبک زندگی و افکار و عقاید آنان را نشانه‌ای از پایان انقلابی‌گری و ارزش‌گرایی در ایران معرفی کرده و مدعی است ایران انقلابی در حال تبدیل شدن به ایرانی نرمال است. شاخصه‌های هر دو گزارش و گزارش‌های مشابه نیز تا حد زیادی از یک جنس بوده و یک الگوی خاص را دنبال می‌کنند؛ مساجد خلوت است و جوانان رغبتی به ارزش‌های دوران انقلاب و جنگ تحمیلی ندارند، نوع پوشش‌ها تغییر کرده و جوانان مخالف حجاب هستند، تقییدات مذهبی رنگ باخته و ادعاهایی از این قبیل.
 اینها تنها دو نمونه از مطالب و گزارش‌های القایی غرب از جامعه ایران است، یک جست‌وجوی کوتاه و ساده، مخاطب را با انبوهی از این دست مطالب روبه‌رو می‌کند؛ مطالبی که برخلاف ظاهر مستدل و مستند خود، در واقع نوعی عملیات روانی هستند و به فرموده رهبر معظم انقلاب؛ «دشمن آن ‌وقتی که در میدان، در صحنه‌ عمل نتواند کاری از پیش ببرد، دست به جنگ روانی می‌زند؛ برای مأیوس کردن، برای ناامید کردن، برای خالی کردن دل ملت‌ها. با جنگ روانی و با تهدید سعی می‌کنند ملت‌های مقابل‌شان میدان را خالی کنند. این معنایش این است که در میدان عمل، قدرت مقاومت در مقابل این ملت را نداشته‌اند. این جنگ روانی از اولین روزهای انقلاب تا امروز که سی سال [از آن] می‌گذرد، همچنان ادامه دارد. گاهی می‌گفتند این انقلاب تا دو ماه دیگر بیشتر نمی‌ماند، گاهی می‌گفتند تا دو سال دیگر بیشتر نمی‌ماند.» (14/3/1387)

کدام نرم؟!
سؤال مهمی که در این میان پیش می‌آید آن است که منظور غرب از نرمال در برابر مفهوم انقلابی‌گری- چیست؟ کدام نرم‌ها این نرمال بودن را مشخص می‌کنند و به آن معنا می‌دهند؟ و اساساً چه کسی نرم‌ها را تعیین می‌کند؟ سعید حجاریان نظریه‌پرداز جریان اصلاحات در مقاله‌ای با عنوان «نرمالیزاسیون» (با محتوای اینکه پروژه دولت اعتدال چنانکه توضیح خواهم داد نه دموکراتیزاسیون که نرمالیزاسیون است)که شهریور سال 1394 در بیست‌وهشتمین شماره مجله «اندیشه پویا» منتشر شد، در این باره می‌نویسد: «مطابق تقسیم‌بندی نیکوس پولانتزاس (1979 - 1936)، نویسنده و جامعه‌شناس سیاسی یونانی‌ـ فرانسوی، دو نوع دولت وجود دارد؛ دولت نرمال و دولت استثنایی. این ایده را پولانتزاس کم و بیش از گرامشی گرفته است. پولانتزاس در آثار متقدمش در پی شناخت بحران‌های سرمایه‌داری بود؛ اما آثار متأخرش درباره دولت‌های استثنایی است. او با توضیح مراحل نرمال کردن دولت استثنایی شرح می‌دهد که چگونه می‌توان دولت را پیش‌بینی‌پذیر کرد و حاکمیت قانون ایجاد کرد تا مانع از نوسان‌های پریودیک استثنایی شد. چنانکه پولانتزاس تقریر می‌کند دولت نرمال، دولت سرمایه‌داری صنعتی پیشرفته است. در واقع دولت نرمال یک دولت بورژوادموکراتیک است و در نقطه مقابل دولت نرمال، دولت استثنایی قرار دارد که گاهی در اثر بحران هژمونی دولت سرمایه‌داری پیشرفته بروز می‌کند. پولانتزاس انواعی هم برای دولت استثنایی برشمرده است، از جمله انواع دولت‌های اقتدارگرا و توتالیتر، دولت‌های بناپارتی، بیسمارکی و الیگارشی‌های نظامی و دولت‌های مداخله‌گر در امر خصوصی.»
روایت محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان از دیدار چند سال پیش خود با هنری کیسینجر تحلیلگر معروف آمریکایی نیز در یافتن پاسخی عینی و ملموس برای سؤالات فوق، مفید است. در این مباحثه کیسینجر به ظریف می‌گوید که ایران باید بین بودن به منزله یک ایده (آرمانی انقلابی و تحول‌خواه) و یک دولت، یکی را انتخاب کند. ظریف پاسخ می‌دهد هر زمان که آمریکا چنین کرد، ما هم انتخاب می‌کنیم... کیسینجر می‌گوید اما آمریکا کشوری استثنایی است، ظریف پاسخ می‌دهد ایران هم استثنایی است.
 تعریف پولانتزاس از نرمال بودن را می‌توان در این عبارت مهم خلاصه کرد؛ «دولت پیش‌بینی‌پذیر». یکی از ساحت‌های اصلی چالش و مشکل غرب با جمهوری اسلامی ایران در همین مسئله نهفته است. انقلاب اسلامی به لحاظ ذاتی و ماهیتی این نرم غربی را با چالشی جدی مواجه کرد. دی ماه سال 1356 جیمی کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا همراه با هیئتی 410 نفره به ایران آمد و محمدرضا پهلوی در کاخ نیاوران از وی پذیرایی کرد. کارتر در حالی که کنار شاه ایستاده بود و رو به دوربین لبخند می‌زد، شاه را محبوب مردم و ایران را جزیره ثبات نامید، یک سال بعد شاه از ایران فرار کرده بود و کمتر از یک ماه پس از آن نیز انقلاب اسلامی پیروز شد تا تمام تحلیلگران و دستگاه‌های اطلاعاتی و محاسباتی آمریکا در شوکی عظیم فرو بروند؛ انقلابی که پیروزی آن سرآغاز اتفاقات پیش‌بینی نشده و البته ناگوار بسیاری برای آمریکایی‌ها بود. 

تراژدی ژاپنی‌های نرمال!
نرمال کردن ایران، یعنی اندیشیدن و طراحی ‌ساز‌وکاری برای جای دادن جمهوری اسلامی ایران در چارچوب‌های مورد نظر و تأیید واشنگتن. از دل این نرمال‌سازی دیگر حزب‌الله لبنان نخواهد جوشید و شیخ زکزاکی‌ها سر برنخواهند آورد. ایران کشوری انقلابی و ژاپن نرمال است. نظامیان آمریکایی در ژاپن دست به جنایت‌های مختلفی می‌زنند و از تجاوز به دختران کم سن و سال ژاپنی نیز ابایی ندارند. اما مشکلی وجود ندارد و دولت ژاپن با تمام قدرت اقتصادی‌اش، نرمال است و جای نگرانی خاصی نیست. پایگاه نظامی آمریکا بیش از 70 سال است که آنجا دایر است و کار خودش را می‌کند. نظامیان آمریکایی و معدود تظاهرکنندگان معترض نیز کار خودشان را می‌کنند. 
اما در ایران ماجرا متفاوت است. هنگامی که قایق نظامیان آمریکایی وارد آب‌های سرزمینی ما می‌شوند، بلافاصله با واکنش جدی مواجه شده و دستگیر و خلع سلاح می‌شوند. همان نظامیانی که عضو بزرگ‌ترین و مدرن‌ترین ارتش‌های جهان بوده و تجاوز به دختران ژاپنی برای‌شان تفریح است، اینجا دست‌ها را بالا برده و زانو می‌زنند و از ترس خود را خیس می‌کنند! رسانه‌ها و تحلیلگران و سیاستمداران آمریکایی البته حق دارند که عصبانی شوند و بگویند که ایران با این کار خود، آمریکا را تحقیر کرد؛ چرا که جمهوری اسلامی ایران نرمال نیست! کشور نرمال مگر با نظامیان آمریکایی سرشاخ می‌شود و آنها را خلع سلاح می‌کند؟! تاکنون چنین حرکتی در کجای جهان و از کدام کشور سرزده است؟

انقلاب مستمر یا مقطعی؟
حجاریان در ادامه مقاله خود می‌نویسد: «عده‌ای مانند تروتسکی خواهان انقلاب مستمر هستند. یا مثل رژی دبره در پی انقلاب در انقلابند. حال آنکه انقلاب یک امر استثنایی است و قاعده، زندگی عادی مردم است... گفتمان اعتدال به دنبال نرمالیزاسیون و عادی‌سازی است. روحانی با گفتمان اعتدال، به دنبال «نرمال کردن قدرت» است... چه کسی تصور می‌کرد وزیر خارجه فرانسه که در مخالفت با ایران در مذاکرات از همه جلو‌تر بود، سرمقاله روزنامه ایران را بنویسد؟... نُرم به معنای هنجار است و روحانی می‌خواهد امور را بهنجار کند تا دیگر ناهنجار نباشد... به هر حال نُرمالیزه کردن در ‌‌نهایت خود،‌‌ همان دموکراتیزه شدن نهاد قدرت و دولت است.» از نظر حجاریان و همفکران او انقلاب پایان یافته است و مردم باید به خانه‌های خود بازگردند! حال آنکه انقلاب را باید جریانی دائمی دانست. شبیه رودخانه‌ای که حیات آن در حرکت آن است. اگر رودخانه به هر دلیلی از حرکت بازایستد، می‌توان آن را رودخانه نامید؟!
البته این قبیل حرف‌های وارداتی و نسخه‌های غربی مربوط به چند سال اخیر نیست؛ بلکه سابقه‌ای طولانی دارد. 15 سال پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره ادعای پایان انقلاب فرمودند: «چند سال است که پیام‌های متعددی از طرف همان جبهه‌ مقابلی که به آن اشاره کردم، مرتّب به مغز مردم وارد می‌شود که انقلاب تمام شد، انقلاب بیخود است و اصلاً انقلاب غلط است! آنها معنای انقلاب را تحریف می‌کنند و انقلاب را به معنای یک شورش کور، حرکت خشن و بی‌هدف معنا می‌کنند و می‌گویند غلط بود، درست نبود و اصلاً دوران انقلاب‌ها تمام شده است!» (15/11/1381)
وقوع انقلاب اسلامی و ایجاد چالش برای نظم جهانی مورد نظر آمریکا، حقیقتی است که هنری کیسینجر در کتاب جدید خود با نام «نظم جهانی» به آن اشاره کرده و الگوی مد نظر ایران را به‌ مثابه رقیب و بدیلی برای نظم جهانی آمریکایی معرفی کرده است. به اعتقاد کیسینجر، انقلاب اسلامی سبب شد که ایران از دولتی که نظم وستفالی را پذیرفته بود، به دولتی تبدیل شود که پیرو نظم اسلامی مدنظر خود است. وی در این کتاب اشاره می‌کند که انقلاب اسلامی با به چالش کشیدن موازنه قوا و نیز مشروعیت نظام جهانی، به تهدیدی برای نظم بین‌الملل ‌ـ که البته نظم مدنظر آمریکا است ـ تبدیل شده است. از این‌ رو توصیه می‌کند که آمریکا و کشورهای غربی با ایران وارد تعامل شوند و در چارچوب نظم جهانی برآمده از نظم وستفالیایی، نظم جهانی را به جایگاه سابق مدنظر آمریکا برگردانند و ایران را از وضعیت انقلابی دور کنند. ابعاد توصیه تعاملی وی را می‌توان در ماجرای مذاکرات و توافق هسته‌ای دنبال کرد؛ ماجرایی که ظاهر آن برطرف کردن دغدغه غرب نسبت به برنامه هسته‌ای ایران است، اما در لایه‌های زیرین آن راهبردی تعیین کننده و به زعم غرب فیصله‌بخش دنبال می‌شود.

روح سرگردان برجام
دفاع محکم باراک اوباما رئیس‌جمهور پیشین آمریکا در برابر منتقدان برجام دربردارنده این گزاره بود که؛ برجام زمینه را برای تغییر سیاست‌ها و محیط ایران طی 10 سال آینده فراهم می‌کند. این گزاره را می‌توان روح برجام از نظر آمریکایی‌ها دانست؛ موضوعی که با گذشت زمان و دیده نشدن نشانه‌های آن، با اعتراض واشنگتن مواجه شده و جمهوری اسلامی ایران را به نقض روح برجام متهم کرده است. برجام قرار بود ایران را در مسیر تغییر یا همان نرمالیزاسیون قرار دهد. (مقاله مورد اشاره حجاریان نیز حدود یک ماه پس از توافق هسته‌ای نگاشته و منتشر شده است.) 
منطق حاکم بر برجام و آنچه کیسینجر می‌گوید یکسان است. او می‌گوید ایران باید بین انقلابی بودن و دولتی نرمال بودن یکی را انتخاب کند. برجام نیز رویکردی مشابه دارد. مردم ایران باید بین یک کشور انقلابی و محروم و تحت فشار بودن یا کشوری نرمال و بهره‌مند از سازوکارهای آمریکایی از نظام و امپراتوری دلار گرفته تا صدور روادید و... یکی را انتخاب کنند و هیچ راه دیگری نیز پیش پای آنان نیست!

قتلگاه انقلاب
اصلی‌ترین راهکار و راهبرد دشمن برای مقابله با انقلاب و انقلابی‌گری، تحریف و ارائه نسخه بدلی و قلابی است. همان‌طور که از قول رهبر معظم انقلاب اشاره شد، انقلاب را « شورش کور، حرکت خشن و بی‌هدف» معرفی می‌کنند که نسبتی با عقلانیت ندارد. روحیه سازش و محافظه‌کاری را نیز به مثابه عقلانیت و راه پیشرفت و توسعه به خورد ملت و مسئولان می‌دهند. حال آنکه «عقلانیت با محافظه‌کاری فرق دارد. محاسبه‌ عقلانی را با محاسبه‌ محافظه‌کارانه به هیچ‌وجه مخلوط نکنید؛ اینها دو چیز است.» (8/6/1384) و البته عقلانیت نیز با بسنده کردن به امور و دستاوردهای کوچک و خرد تفاوتی عظیم دارد. آمریکایی‌ها برای ایدئولوژی خود صدها، بلکه هزاران میلیارد دلار هزینه می‌کنند و با افتخار نام آن را ارزش‌های آمریکایی می‌گذارند، اما وقتی نوبت به جمهوری اسلامی ایران می‌رسد، دنبال کردن آرمان و ارزش‌ها مخالف عقلانیت و منافع ملی است! 
جمهوری اسلامی ایران در چهار دهه اخیر دستاوردهای شگرفی در حوزه‌های مادی و معنوی مختلف داشته است، اما تا قله نیز راه بسیاری باقی است و در این مسیر روشن و البته پر فراز و نشیب به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامی؛ «محافظه‌کاری و اکتفای به آنچه که داریم و نداشتن همت و بلندپروازی در همه‌ زمینه‌های فکر و فرهنگ، قتلگاه انقلاب است.» (22/12/1379)

 مصطفی قربانی/  هرچند پیش‌بینی می‌شد که بعد از روی کارآمدن دولت دوم روحانی، وی نسبت به سیاست نزدیکی با اصلاح‌طلبان تجدیدنظر خواهد کرد؛ اما همزمان هم پیش‌بینی می‌شد که این تجدیدنظر به آرامی و مرحله به مرحله باشد. با این وجود، آن‌گونه که صحنه سیاسی دولت نشان می‌دهد، روحانی این تجدیدنظر را آغاز کرده است؛ آغازی که می‌توان آن را پایان زودهنگام «ماه‌ عسل» روابط دولت و اصلاح‌طلبان در دولت دوازدهم دانست. نزدیکی بیش از پیش به علی لاریجانی و طیف همراه وی، تحدید اختیارات اسحاق جهانگیری در انتصابات دولت و انتصاب نهاوندیان به سمت تازه ‌تأسیس «معاونت اقتصادی رئیس‌جمهور» به منزله فرمانده اقتصادی دولت به جای جهانگیری، معرفی مجدد رحمانی فضلی در سِمت وزیر کشور و... همگی علائم و نشانه‌هایی هستند که حکایت از تلاش رئیس‌جمهور برای فاصله‌گیری از اصلاح‌طلبان و در نقطه‌ مقابل، نزدیکی و ائتلاف با علی لاریجانی است. به گونه‌ای که بعد از گفت‌وگوی تلویزیونی اخیر روحانی، اصلاح‌طلبان بیش از پیش احساس کردند که در قضیه حمایت مجدد از رئیس‌جمهور، سر آنها کلاه رفته و روحانی فقط نگاهی ابزاری به آنها داشته است. این نگرانی را می‌توان در موضع‌گیری‌های «محمدجواد حق‌شناس و محمد عطریانفر» دو نفر از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب دید. عطریانفر بعد از گفت‌وگوی تلویزیونی اخیر روحانی گفت که نباید روحانی را در چارچوب اصلاح‌طلبی و اصولگرایی قضاوت کنیم. 
در همین زمینه، «نامه نیوز» در گزارشی تحلیلی آورده که چینش کابینه و سخنرانی‌های اخیر روحانی به ویژه گفت‌وگوی تلویزیونی اخیر او، برخی اصلاح‌طلبان را راضی نکرده است. همین امر سبب شده که از سوی برخی تحلیلگران، کنش‌ و واکنش‌های اخیر روحانی به محافظه‌کاری یا نزدیکی به جناح راست تعبیر ‌شود. 
همان‌گونه که اشاره شد، اگرچه می‌توان این اقدامات روحانی را تعبیر به فاصله‌گیری از اصلاح‌طلبان کرد؛ اما این امر به معنای نزدیکی وی به اصولگرایان نیست؛ بلکه به نظر می‌رسد که روحانی بیش از هر چیز دیگری به ادامه حیات سیاسی خود بعد از پایان دولت دوازدهم می‌اندیشد و برای این منظور درصدد ائتلاف با برخی چهره‌های به اصطلاح معتدل مانند: علی لاریجانی و ناطق نوری است. به عبارت دیگر، روحانی اکنون درصدد است که با ائتلاف با برخی نیروهای نزدیک به خود، نیروهایی که حداقل به لحاظ روشی و نه الزاماً گفتمانی با وی و طیف طرفدارش نزدیک هستند، ائتلاف و جریانی متمایز تشکیل دهد. حال اگر چنانچه این روند تا سال 1400 پیش برود و ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست‌جمهوری شاهد وجود سه قطب؛ اصولگرا، اصلاح‌طلب و اعتدالگرا خواهیم بود. با این تفاوت نسبت به انتخابات ریاست‌جمهوری در سال 92 و 96 که برخلاف دو انتخابات مذکور، امکان دارد که اعتدالگراها به اصولگرایان نزدیک شوند؛‌ به ویژه اگر گزینه اعتدالگراها برای سال 1400 آقای لاریجانی باشد که هم دارای سابقه اصولگرایی است و هم از حمایت اصولگرایان به اصطلاح معتدل هم برخوردار است. هرچند طیف‌هایی از اصولگرایان مانند جبهه پایداری، نظر مساعدی نسبت به وی ندارند.
از زاویه‌ای دیگر هم می‌توان گفت که چون مهم‌ترین دغدغه روحانی، تداوم حیات سیاسی خود است، وی دیگر حاضر نیست از نظام فاصله بگیرد یا اینکه فاصله‌ها و شکاف‌هایی را که در چهار سال گذشته ایجاد کرده، عمیق‌تر کند، با این اقدامات به نوعی نیم‌نگاهی هم به ترمیم رابطه خود با برخی نهادهای نظام دارد؛ البته به این نکته مهم نیز باید توجه کرد که پیچیدگی رفتار روحانی نیز به حدی است که می‌توان گفت؛ وی توانایی ائتلاف با هر گروه و جریانی را دارد و بر این اساس می‌توان پیش‌بینی کرد که چنانچه وی احساس نیاز کند، دوباره به اصلاح‌طلبان روی آورده و میدان بیشتری به آنها بدهد.

 احمدرضا هدایتی/ «نیکی هیلی» نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد، در راستای سیاست‌های مداخله‌جویانه قبلی دولت این کشور، به تازگی در مصاحبه با رویترز گفته بود؛ ایالات متحده قصد دارد آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را درباره نحوه نظارت بر فعالیت‌های هسته‌ای ایران، تحت تفحص قرار دهد.
این در حالی است که معمولاً  اتهامات و استنادات یانکی‌ها، پایه و اساس واقعی و حقوقی ندارد، زیرا بیشتر آنها یا به شکل هدفمند و مغرضانه به دنبال تحقق نیت‌های پلید سردمداران حکومت آمریکاست یا براساس اخبار دریافتی از منابع اطلاعاتی مجعول، مبهم و ناشناخته یا اطلاعات ماهواره‌ای است که بارها ناکارآمدی و نادرستی آنها به اثبات رسیده است. 
انتشار خبر وجود سلاح‌های کشتار جمعی در عراق یا تلاش ایران برای دستیابی به بمب اتمی، دو نمونه در دو دهه اخیر است که مشخص شد هر دو بهانه‌ای برای حمله نظامی و تحریم و تحت فشار قرار دادن این کشورها بوده است.
چند روز پیش نیز، کاخ سفید دوباره در بیانیه‌ای جدید که نشان از توطئه‌ای دیگر علیه سوریه و جبهه مقاومت دارد، ادعا کرده است: «بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه ثابت کرد، همچنان سلاح شیمیایی دارد و آماده است از آن علیه غیر نظامیان بی‌گناه استفاده کند.»
این ادعا در حالی مطرح شده که دولت سوریه در سال 2014 زرادخانه تسلیحات شیمیایی خود را به نمایندگان سازمان ملل و سازمان منع تسلیحات شیمیایی تحویل داد.
در واقع، هدفمندی این‌گونه اتهامات و اظهارات ناشیانه در حدی است که وزارت خارجه روسیه نیز در بیانیه‌ای اعلام کرد، ادعاهای اخیر کاخ سفید درباره استفاده دمشق از سلاح‌های شیمیایی با هدف احتمالی تشدید مداخله در امور داخلی سوریه مطرح می‌شوند.
همان‌گونه که اشاره شد، به‌نظر می‌رسد این اظهارات همانند گذشته، اهداف سیاسی خاصی را دنبال می‌کند؛ برای نمونه، درباره سخنان تحریک‌آمیز نیکی هیلی در زمینه ایران، گروهی از صاحب‌نظران معتقدند، آمریکایی‌ها به دنبال کسب بهانه جدید برای ابطال آبرومندانه برجام و افزایش فشارها هستند و متقابلاً گروهی دیگر بر این باورند که یانکی‌ها هرگز برجام را پاره نخواهند کرد و این اظهارات، بخشی از سناریویی است که تلاش دارد با حفظ برجام، ایران را برنده اصلی آن معرفی کند.
البته عوامل دیگری، مانند ابراز قدرت و اثبات ادعای رهبری جهان در حالی که در مقابل انقلاب اسلامی مستأصل شده‌اند، جاسوسی از مراکز نظامی ایران و تکمیل اطلاعات مورد نیاز، فرافکنی و تحت‌الشعاع قرار دادن مشکلات داخلی آمریکا، ترغیب ایران برای پیشدستی در خروج از برجام و مظلوم‌نمایی برای مخدوش کردن چهره جمهوری اسلامی ایران نزد افکار عمومی جهان و همچنین اثبات خوش‌خدمتی به رژیم اشغالگر قدس و دلخوش کردن لابی صهیونیستی ذی‌نفوذ در دولت آمریکا و امثال آن نیز در این یاوه‌گویی‌ها بی‌تأثیر نیست.
ماجرا هرچه که باشد، در دشمنی آمریکا با جهان اسلام و به ویژه تشدید فشارها به ایران اسلامی که استقلال و خوداتکایی کشور را هدف قرار داده و به تقابل با سیاست‌های ظالمانه و افشای اهداف پلید غربی‌ها به‌ ویژه آمریکایی‌ها برای ایجاد شکاف در جهان اسلام و سلطه و چپاول ثروت‌های موجود در منطقه مبادرت کرده، تردیدی وجود ندارد. همچنان این سؤال مطرح است که چگونه می‌توان به سیستم اطلاعاتی کشوری که بارها کمک‌های به ‌ظاهر انسان‌دوستانه خود را از طریق هوایی روی مواضع تروریست‌ها تخلیه کرده و متقابلاً بارها و بارها، مواضع جبهه مقاومت در عراق و سوریه را هدف حمله هوایی قرار داده و همگی را سهوی و خطای انسانی یا سیستمی اعلام کرده است، اعتنا کرد؟

 محمدرضا بلوردی/ رژیم صهیونیستی هیچ‌گاه گروه‌های تروریستی تکفیری را تهدیدی برای خود ندانسته؛ بلکه برعکس، عملکرد این رژیم به گونه‌ای بوده که نشان می‌دهد از نگاه مقامات صهیونیستی گروه‌های تروریستی می‌توانند فرصتی برای بهره‌برداری‌های سیاسی و امنیتی باشند و به این رژیم در رسیدن به اهداف و منافعی که مد نظر دارد، یاری کنند.
با وجود چنین دیدگاهی است که تحولات اخیر منطقه و به طور خاص موفقیت‌های نیروهای ارتش سوریه و هم‌پیمانان آن در مقابل گروه داعش و همین‌طور پیروزی‌های قاطعی که ارتش لبنان و حزب‌الله در مقابل گروه تروریستی جبهه النصره و پس از آن شکست سنگینی که به تروریست‌های داعش تحمیل کرده و آنها را مجبور به پذیرش شروط مقاومت کردند،‌ سبب شده است تا مقامات رژیم صهیونیستی به تکاپو بیفتند و در موضع‌گیری‌های متعددی تأکید کنند که روند تحولات سوریه به نفع ایران است و این کشور درحال گسترش بیش از پیش نفوذ خود در سوریه می‌باشد. حتی سفر بنیامین نتانیاهو به روسیه را می‌توان در همین راستا ارزیابی ‌کرد؛ سفری که گفته می‌شود با پاسخ منفی روس‌ها و شخص پوتین،‌ رئیس‌جمهور این کشور، به خواسته‌های نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی همراه بوده است. 
نگرانی‌های مقامات رژیم صهیونیستی از شکست گروه‌های تروریستی در سوریه و نقش برآب شدن آرزوهای سران این رژیم در مواضع رئیس سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی هم خود را نشان داده است و در گزارشی که از سوی موساد منتشر شده تصریح شده است که تغییرات راهبردی کنونی به این معناست که جاده تهران‌ـ  بیروت که از بغداد و دمشق هم می‌گذرد‌،‌ برای ایران و هم‌پیمانان آن و همین‌طور گروه‌های مقاومت صاف و هموار شده است. 
در واقع، تحولات کنونی سبب شده است تا صهیونیست‌ها با چالشی بزرگ روبه‌رو شوند که عبور از این چالش بدون حمایت و کمک آمریکایی‌ها برای آنها امکان‌پذیر نیست و آنچه نتانیاهو در روسیه دنبال می‌کرد همان چیزی است که انتظار دارد آمریکا هم به آن توجه داشته باشد تا در نهایت جمهوری اسلامی ایران از مرزهای سرزمین‌های اشغالی فاصله بگیرد. 
در همین راستا «جای یاخور» پژوهشگر مرکز بین‌رشته‌ای هرتسلیا می‌گوید: «تل‌آویو سیاست‌های خود در قبال سوریه را بر مبنای این فرضیه بنا نهاد که بشار اسد نمی‌تواند از بحران کنونی عبور کند و در نهایت سقوط می‌کند و محور ایران‌ـ حزب‌الله تضعیف می‌شود. اما آنچه اکنون رخ داده چیز دیگری است و حتی فرصت برای تداوم نظام بشار اسد بیش از پیش فراهم شده است؛ چون هم از حمایت منطقه‌ای هم‌پیمانان خود در لبنان و ایران برخوردار است و هم کشورهای اروپایی به دلیل ترس از گروه‌های افراطی مانند داعش و جبهه النصره مواضع خود را در قبال نظام سوریه تغییر داده‌اند. 
پایان سخن اینکه، آنچه از سوی صهیونیست به مثابه موضع‌گیری آشکار دیده می‌شود،‌ تداوم همان سیاست‌هایی است که این رژیم در طول سال‌های گذشته داشته است. اما طرح این سخنان از سوی مقامات صهیونیستی در اوضاع کنونی به واسطه تحولات میدانی است که در سوریه رخ داده و صهیونیست‌ها مجبور شده‌اند از هر ابزاری استفاده کنند و حتی امتیاز بدهند تا به اهداف راهبردی خود برسند. ضمن اینکه درگیری‌های اخیر در صحنه سوریه و لبنان،‌ نتایجی فراتر از انتظار رژیم صهیونیستی داشته است؛ رژیمی که تلاش می‌کند برخورد مستقیم خود با محور مقاومت را تا حد ممکن به تأخیر بیندازد.