حجت الاسلام دکتر حمید نگارش درباره منشأ ظهور فرقه‌های کاذب می‌گوید: فرقه‌سازی تحت حمایت مستقیم موساد و سیا صورت می‌گیرد. وجود چهار هزار فرقه در این چند دهه اخیر که البته دو هزار و ۵۰۰ مورد آن ثبت شده است، اثبات انفجار فرقه‌ای است که از طریق فضای مجازی در سطح جهان به انتشار افکار و آرمان‌های خود می‌پردازند. رواج فرقه‌ها حرکتی زمانی است و هماهنگ با فضای اجتماعی فعالیت می‌کند. با پیروزی انقلاب اسلامی که حرکت بزرگی بود، دشمنان مبارزه جدی خود را بر مسائل دینی و اعتقادی متمرکز کردند.
جریان‌شناسی فکری ـ فرهنگی ایران معاصر‌ ـ 82
 جعفر ساسان‌- داوود عسگری/ فرقه ضاله بهائیت، از ابتدا تاکنون روش‌های مختلفی را برای نحوۀ فعالیت خود برگزیده است که به ‌اجمال به برخی از آنها اشاره می‌شود.
الف‌ـ کناره‌گیری ظاهری از سیاست و سیاست‌بازی
یکی از آموزه‌های کلیدی بهائیت که بسیار بزرگ‌نمایی شده و عملکرد بهائیان از گذشته تاکنون، برخلاف آن بوده است، مداخله نکردن در سیاست و اطاعت از حکومت است. این تعلیم، ترفندی برای نفوذ بهائیان در سیاست و حکومت، به ‌ویژه در ایران بوده و به دنبال ارائۀ تصویری معنوی و روحانی از بهائیت است.
رهبران‌ بهائیت، همواره‌ بر جدایی‌ دین‌ از سیاست‌ تأکید دارند‌ و به‌ دنبال‌ آن، بر پیوند نداشتن بهائیت و بهائیان با جهان‌ سیاست‌ اصرار می‌ورزند.
بر اساس این اصل، بهائیان اجازه ندارند در امور سیاسى شرکت کنند.‌ این اصل، هم مورد تأکید میرزا حسینعلى نوری(بهاء‌الله) و هم رهبران بعدی بهائیت قرار گرفته است؛ ولی خود‌ آنان عملاً سیاسی‌ترین افراد بوده و در سیاست‌بازی و فریبکاری، ید طولایی داشته‌اند.
عباس افندى (عبدالبهاء) دربارۀ مداخله نکردن در سیاست می‌گوید: «میزان بهائى بودن و نبودن‌ این است که هرکس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفۀ خویش حرفى زند یا حرکتى نماید، همین برهان کافى است که بهائى نیست. دلیل دیگر نمى‌خواهد.»(1)
او در رساله سیاسیه خویش نیز هرگونه حق سیاسى را از ملت سلب می‌کند و حکومت را ویژه ملوک، و موهبت الهى مى‌شمارد.(2)
شوقى افندی ـ که پس از عباس افندى، رهبرى بهائیان را به ‌دست گرفت ـ نیز در‌ این ‌زمینه مى‌گوید: «معاذالله از مداخله در امور سیاسى. احبّا باید به ‌کلى از این شئون در کنار باشند و از هر وظیفه‌اى که منجر به مداخله در امر سیاست شود، بیزار گردند.»(3)
جدایى دین از سیاست که شعار رهبری بهائیت بوده، بیشتر برای هماهنگی آموزه‌های این فرقه با آموزه‌های غربی و فریب افکار عمومی بوده است، تا ارتباطات این فرقه با بیگانگان و دخالت در امور سیاسی بر ضد ملت ایران را پنهان کنند. رهبران بهائیت با ادعاى جدایى دین از سیاست، آن هم در زمانى که علماى اسلام جدى‌ترین مانع براى استعمارگران به ‌شمار مى‌آمدند، گام در راهى گذاشتند که منطبق با خواست سلطه‌گران بود.
رهبران این فرقه در تلاش بودند تا با این‌گونه شعارها، تصویری روحانی و معنوی از خود نشان دهند و مردم را در برابر سلطۀ استعمار، به امور فرعی سرگرم کنند؛ اما به گواه تاریخ، همۀ فعالیت‌های این فرقه، از شکل‌گیری با حمایت بیگانگان گرفته تا توطئه بر ضد ملت ایران، ترور مردم بی‌گناه، نفوذ در جریان مشروطه و انحراف آن، پیوند با فراماسونری، حمایت از کودتای رضاخانی، نفوذ در دولت پهلوی و در دست گرفتن پست‌های سیاسی مهم، حمایت از تشکیل رژیم صهیونیستی، مقابله با انقلاب اسلامی و...، همگی در زمرۀ سیاسی‌ترین فعالیت‌هایی ‌است که یک فرقه یا گروه می‌تواند انجام دهد.
«خُنجى» در تبیین این شگرد تاریخى بهائیان مى‌نویسد؛
خوب است ببینیم که منظور بهائیان از دخالت در سیاست، به معناى اعم است یا آنکه دخالت در بعضى سیاست‌ها را جایز مى‌دانند؟ گذشته از قراین بسیارى که در دست است، از مطالعۀ الواح و خطابه‌‌هاى مختلف رهبران بهائیان نیز‌ این نکته روشن مى‌شود که منظور آنها از عدم دخالت در سیاست، به معناى خاصى است و در بعضى سیاست‌‌ها، از دخالت خوددارى ننموده، آن را جایز مى‌شمرند؛ مثلاً در انقلاب مشروطیت، بهائیان کاملاً علیه جریان انقلاب وارد شدند و از تبلیغ به نفع مستبدین و به ضرر مشروطه‌خواهان غفلت ننمودند؛ چنانکه عبدالبهاء در یکى از الواح خود که در زمان کودتاى محمدعلى‌شاه صادر شده، محمدعلى‌شاه را سلطان عادل دانسته و بهائیان را دعوت به انقیاد نموده، مشروطه‌طلبان را «نوهوسان» نامیده است.(4)
اما همین ‌که پس از خلع محمد‌على‌شاه و پیروزى مشروطه‌طلبان ‌ایران، و شکست کوشش‌‌هاى سیاسى روسیه در ‌ایران، بهائیان قافیه را باختند، عباس افندى در 1329ق ـ یعنى پس از گذشت حدود چهار سال از نامۀ قبلى که در آن مریدان بهائی خود را از مداخله در سیاست منع، و به اطاعت سلطنت قاجار توصیه کرده بود ـ یکباره طرفدار مشروطیت می‌شود و اصل مداخله نکردن در امور سیاسى را فراموش می‌کند و دستور مى‌دهد: «نفوسى از بهائیان، از براى مجلس ملت انتخاب گردد و با سیاسیون مراوده کرده، تا ضمن آن موجبات نزدیکى بهائیان را به انگلستان فراهم سازد.»(5)
«فرانچسکو فیچیکیا» که مدتی بهائی بود و پس از مطالعه و تحقیق، از‌ این فرقه جدا گردید و از سوی آن فرقه طرد و روحانی شد، دربارۀ رویکرد سیاسی بهائیت نظرات جالبی دارد. 
از نظر او، وفاداری ظاهری تشکیلات بهائیت به دولت، پرهیز از دخالت در سیاست، لزوم اطاعت از قانون، و پرهیز از احزاب سیاسی، ناشی از فرصت‌طلبی محض است و صرفاً مجموعه‌ای از اقدامات عملی است که تا وقتی جامعۀ بهائی در مرحلۀ طفولیت است، مراعات می‌شود تا بتواند در موقعیتی قرار گیرد که قادر به تحقق اهداف اعلان‌شده‌اش باشد و فیچیکیا آن را چیزی جز پنهان‌کاری نظام اعتقادی و اختفای اهداف سیاسی تشکیلات بهائیت نمی‌داند.(6)
بهائیت، به دلایل زیر، در این دوره شعار پررنگ‌ولعاب مداخله نکردن در سیاست را مطرح ساخت؛
1ـ با توجه به بیگانه‌ستیزی مردم ایران، ارتباط این فرقه با بیگانگان را پنهان کند و دم از معنویت و اخلاق بزند.
2ـ اهداف سیاسی خود، مانند؛ ایجاد تفرقه در ملت ایران، تضعیف دین و روحانیت و مقابله با نهضت‌های مردمی و مذهبی را با پوشش این شعار بهتر پیگیری کند.
3ـ بیگانگان و حامیان اصلی خود را برای سلطه بر ایران یاری دهد.
بنابراین؛ یکی از روش‌های بهائیت در این دوره، سیاست‌بازی و سیاسی‌کاری به معنای ماکیاولیستی آن، با طرح شعار مداخله نکردن در سیاست بود و در این راه، اقدامات زیادی بر ضد ملت ایران انجام داد.

ب‌ـ روش کتمان عقیده و تظاهر
 پیدایش بهائیت در یک کشور اسلامی و ضدیت عقاید آن با عقاید اسلامی و دیگر ادیان الهی، باعث شد که رهبران این فرقه از همان ابتدا رویکردی نفاق‌آمیز در پیش بگیرند و از اظهار علنی عقاید خود بپرهیزند.
آنان همچنین به دلیل تبعید در امپراتوری عثمانی، تظاهر به اسلام می‌کردند و در مراسم‌ و مجامع مسلمانان نیز حضور می‌یافتند. حسین‌علی نوری، رهبر اصلی و بنیا‌نگذار بهائیت و جانشینش عباس افندی، از پیشگامان این شیوه بودند و این خود دلیلی بر ناحق و انحرافی بودن این فرقه است. اسناد و مدارک تاریخی و منابع خود فرقه نیز این مطلب را تأیید می‌کند و ادعای برخی از نویسندگان اخیر فرقه مبنی بر‌ نبود کتمان عقیده در بهائیت، بی‌اساس است. 
«حسن موقر بالیوزی» از سران بهائیت، به نماز گزاردن پیوستۀ بها در مساجد بغداد و اسلامبول تصریح دارد.(7) شوقی افندی، پیشوای بعدی بهائیت، اعتراف می‌کند که عباس افندی در آخرین جمعۀ عمر خود، با وجود خستگی و ضعف فراوان، برای ادای صلاة ظهر در جامع مدینه [مسجد جامع حیفا] حضور به هم رسانید.(8)
رهبران بهائیت، افزون بر شرکت در مراسم عمومی مسلمانان، نقش خود در ترویج این فرقه را اتهام دشمنان دانسته و دعاگوی سلطان عثمانی و پادشاه‌ ایران بوده‌اند. عباس افندی در‌‌این‌باره می‌نویسد:
«جمال مبارک [حسین‌علی نوری] به اوامر قطعیه ما را از نشر طریقت در ممالک دولت علّیه منع فرموده‌اند و از آن گذشته، در حق اعلی حضرت پادشاه عثمانیان‌ ـ ایده‌الله علی حفظ المظلومین - چقدر دعاها فرموده‌اند و ستایش در الواح‌ها کرده‌اند.»(9)پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

اندیشه سیاسی مسلمانان ـ 407
 فتح الله پریشان/ از نظر اندیشمندان مسلمان، به خصوص شیعه، اسلام دینی جامع است و برای تمامی زوایای زندگی بشر برنامه دارد. خداوند احکام و قوانین لازم برای زندگی انسان‌ها را وضع کرده است و برای اجرای آن احکام و قوانین و اجرای اصل عدالت، تشکیل دولت و حکومت ضروری است. اما با بررسی و دقت در رویدادهای تاریخی، ملاحظه می‌شود که با وجود ضرورت و اهمیت دولت در اسلام، اندیشمندان و فقیهان شیعه، قرن‌های طولانی، به مسئله دولت نپرداخته‌اند که جای بسی تأمل دارد. حرکت علمی مدقانه در این زمینه از عصر صفوی آغاز می‌شود. یکی از علما و فقهایی که در این حوزه ورودی اخلاقی ـ سیاسی دارد، محقق نراقی است. در گونه‌شناسی انواع دولت از منظر وی به دو دولت عادل و جائر برمی‌خوریم که در شماره گذشته با امهات اندیشه سیاسی ملامحمدمهدی نراقی درباره منشأ، خاستگاه و غایت دولت عادل آشنا شدیم. در این نوشتار در ذیل بررسی انواع دولت از منظر وی، سیاست عملی، منشأ، خاستگاه و غایت دولت جور بررسی و کنکاش خواهد شد.دولت جور یا جایر به دولتی گفته می‌شود که ستمگری را مبنای سیاست خود قرار داده باشد. نراقی ظلم را به معنای تجاوز از میانه‌روی در هر چیز، اضرار و ایذای به غیر و قرار دادن چیزی در غیر محل آن تفسیر کرده است. دولت جور نیز با توجه به شاخصه‌های سه‌گانه دولت عدل قابل تعریف است.
1ـ سیاست عملی؛ از نظر محقق نراقی بین عدالت و رفتار عادلانه و همچنین جور و سیاست جائرانه رابطه علّی و معلولی برقرار است. با نگاه لطیف و اخلاق‌مدار نراقی، حاکم جائری که از ایجاد اعتدال میان قوای نفسانی خود ناتوان مانده و نیروی عاقله او تحت فرمان نیروی غضبیه، شهویه یا وهمیه درآمده است، هرگز قادر به تنظیم رفتار خود در مسیر عقلگرایی نیست؛ بنابراین عملکرد دولت جائر نه مبتنی بر حد وسط که مبتنی بر افراط و تفریط است که از تمایلات غیر عقلانی آن سرچشمه می‌گیرد؛ زیرا «هر فردی که نیروها و صفات او به اعتدال نرسیده باشد، قادر به اجرای عدالت میان شریکان خود در منزل و شهر نخواهد بود؛ چرا که فرد ناتوان بر اصلاح خودش چگونه بر اصلاح دیگری توانا می‌باشد و چراغی که نزدیک را تابان نسازد، دور را چگونه تابان می‌سازد.»(1) 
عملکرد دولت جائر در حوزه اقتصاد نیز خارج از حد وسط و میانه قرار دارد. سیاست مالی این دولت مبتنی بر وضع مالیات سنگین است که سبب فقر و نابودی شهروندان و مانع از سرمایه‌گذاری رعیت می‌گردد.(2) 
2ـ منشأ و خاستگاه دولت جائر؛ خاستگاه دولت جائر، اراده الهی که در کلام وحی تجلی یافته است، نیست؛ بلکه اراده طغیانگر افراد سرکشی است که تحت تأثیر نیروی غضبیه، در پی سلطه‌جویی و رویارویی با نظام عدل برآمده‌اند. نراقی دولت‌های مبتنی بر غیر نص، غیر نصب و غیر اذن را جایز برشمرده و مشروعیت آنها را زیر سؤال برده است. او درباره خلافت که اولین حکومت دینی پس از پیامبر به شمار می‌رود، در رساله شهاب ثاقب خود می‌نویسد: «امامی که مردم اختیار کنند و او را نصب نمایند، نایب مردم خواهد بود، نه نایب رسول؛ پس باید امام بر نص خدا و پیغمبر باشد تا حقیقت خلافت و نیابت از جانب ایشان به عمل آید.» فقدان پشتوانه نص، نصب و اذن که معیار نامشروع بودن حکومت شناخته شده است، دولت‌های مبتنی بر تغلب، وراثت و حتی منتخب ناسازگار با شریعت را نیز در بر می‌گیرد. اما در عصر غیبت، دولت جائر دولتی است که تحت راهنمایی عالمان دینی قرار نداشته و شریعت را که علم آن در اختیار علماست، قانون دولت خود قرار ندهد.(3)
3ـ غایت دولت جائر؛ غایت و هدف در نظام جور، توسعه قدرت، اعمال سلطه بر غیر و رسیدن به بیشترین لذت‌های دنیوی است. برای اینکه اولاً، «جور» منشأ و عامل تمام رذایل است.(4) ثانیاً، «خیر و سعادت» که هدف دولت عدل است در این دولت نمی‌تواند هدف قلمداد شود، چون تحصیل سعادت، سازوکار خاصی را می‌طلبد که شرایط آن در دولت جور هرگز فراهم نیست.(5) ثالثاً، دولتمردان غیر عادل رفتار و اهداف حکومت خود را بر مبنای خرد باطنی و شرع استوار نکرده، بلکه تحت فرمان نیروهای غیرعقلانی غضبیه، شهویه و وهمیه تعیین غایت می‌کند. غایت در قلمرو این نیروها عبارت از ستمگری، بهره‌جویی، انباشت ثروت و لذت‌های جنسی است.(6)    
با بررسی گونه‌های مختلف حکومت در اندیشه سیاسی ملامحمد نراقی که صبغه اخلاقی اندیشه‌اش مشهور است، نگاه غایت‌اندیش و آرمان‌جوی وی که مبتنی بر سعادت به عنوان غایت حکومت با رهیافت عدالت و اعتدال است، به خوبی خود را نشان می‌دهد. دقیقاً همین موضوع به نوبه خود سبب‌ساز ثبات در حکومت و رفتار عادلانه در عرصه فردی و سیاسی نیز می‌شود. 
در حکومت جائر برخلاف نظام عدل، فرهنگ ارزشی در جامعه نهادینه نمی‌شود و نظامات جامعه مانند اقتصاد، سیاست و امور اجتماعی نیز در سطح رضایت‌بخشی بسامان نبوده و قادر به انجام کارکردهای خود نخواهند بود.
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

 شهاب زمانی/ از جمله معضلات فکری و اجتماعی بشر امروز، ظهور و بروز موضوعی به نام «فرقه‌های عرفانی» است که متأسفانه به بزرگ‌ترين مهد عرفان اسلامی و بشري، يعني فرهنگ ايرانی‌ـ‌ اسلامی ما نيز سرايت كرده است. مشاهده جواناني كه با شركت در كلاس‌هاي يوگا و مديتيشن سعي دارند با تكرار كلماتي بي‌معنا به شبکه شعور کیهانی متصل شده و به آرامش دروني دست يابند، رنج‌آور است. منظورمان از فرقه‌های عرفانی کاذب، فرقه‌هایی همچون فرقه ضاله بهائیت، دراویش، شیخیه، انجمن حجتیه، اسماعیلیه یا فرقه‌های نوظهور وارداتی مانند: فرقه ریکی، اکنکار، یکتاپرست، عرفان حلقه(شبکه شعور کیهانی) و شاخه‌های غیر ورزشی یوگاست که در کشور وجود دارند.در جهان امروز زمینه‌های مساعدی برای رشد فرقه‌ها به‌وجود آمده است؛ زیرا فرقه‌ها ادعا می‌کنند به افراد آنچه را که ندارند، می‌دهند. این در حالی است که پس از جذب به درون فرقه، افراد در‌می‌یابند که حقیقت چیز دیگری است، بنابراین ضمن نداشتن رضایت، در برابر قول‌های دروغین و ایدئولوژی‌های ساختگی چنین سازمان‌هایی، کاملاً آسیب‌پذیر می‌شوند. در ایران امروز با وجود بافت فرهنگی قوی مذهبی و رشد سطح علمی نسبی افراد جامعه، فرقه‌ها با استفاده از احساسات مذهبی افراد ناآگاه جامعه، آنها را برای تأمین مقاصد خود به بیراهه و انحراف می‌کشانند. به تازگی شاهد صدور اعدام از سوی قوه قضائیه برای سرکرده یکی از این نحله‌های انحرافی(عرفان حلقه) بودیم که نشان می‌دهد باید با آسیب‌شناسی موضوع، علل رویش چنین فرقه‌های دروغین در بستر جامعه‌ای مذهبی مانند ایران، به طور دقیق ارزیابی شود.رشد و گسترش این فرقه‌ها زمانی خطرناک می‌شود که در مسیر سلطه‌طلبی و اهداف امپریالیستی ابرقدرت‌ها قرار می‌گیرد؛ البته در بررسی‌هایی که تاکنون در این باره انجام شده، به دلایلی همچون رشد ارتباطات و اطلاعات، سرخوردگی از عقلانیت مدرن، شکست نظام‌های مادی، فراغت بیشتر، تنوع‌طلبی، برنامه‌های نظامی و اطلاعاتی، افزایش تحیر بشر و دلایل دیگر بر ایجاد گرایش به عرفان‌های نوظهور اشاره شده است؛ اما باید کار مطالعاتی بومی روی جامعه ایرانی انجام شود. اساساً، از نظر جامعه‌شناسی، زیاد شدن فرقه‌های جدید نشانه افزایش گرایش به دین است؛ اما چون این گرایش در مسیر درست قرار نمی‌گیرد؛ بلکه تحت‌الشعاع اهداف سلطه‌جویانه است، غالباً وجوه خطرناک پیدا می‌کنند. از دیدگاه اسلامی، فرقه از مفهوم تفرق گرفته شده که به‌ معنای از راه خدا دور کردن است. هدف از این فرقه‌سازی‌ها، فروپاشی نظام اجتماعی و دینی یک کشور و تضعیف انسجام بین مردم آن است.یکی از راه‌های پیشگیری از گرایش افراد به فرقه‌های انحرافی، این است که هر چه توان پاسخگویی متولیان دین به خواسته‌های مردم بیشتر باشد، گرایش افراد به فرقه‌های انحرافی کمتر می‌شود.
تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ قسمت هفتادم
 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ هنر به مثابه رسانه‌اي است كه از طريق آن انتقال معنا به صورت زيبا ممكن مي‌شود. این معنا همواره از سوی جوامع مختلف استفاده شده است؛ اما در قرن بیستم در نوع استفاده قدرت‌های غربی از هنر شاهد تحول هستیم که نتیجه آن شکل‌گیری استعمار نو پس از جنگ جهانی دوم و فرانو در دهه 1980 به بعد شد. در واقع، آن تفکری که سبب رویکرد قدرت‌های سلطه به صنایع فرهنگی و هنری شده، این بود که سبک زندگی، هنجارهای مورد پذیرش، ارزش‌های مورد احترام و بالاخره نوع اعتقادات و باورهای بازیگران منبع اصلی قدرت به شمار می‌آید؛ بنابراین به منظور مقابله با چنین بازیگرانی بیش از آنکه در فکر ضربه زدن به توان سخت‌افزاری آنها (از طریق جنگ نظامی) باشیم، باید به فکر تخریب و جایگزین کردن الگوی فرهنگی آنها باشیم.
(نک.تافلر، ۱۳۸۹ : ۵۴۱ - ۵۰۹ )
ارزش راهبردی هنر 
و رسانه برای سلطه‌گری
ارزش راهبردی هنر و رسانه برای سلطه نوین سبب شد در این قرن، سرمایه‌گذاری عظیم و فراتر از تصوری در زمینه هنر و رسانه در آمریکا صورت گیرد؛ به گونه‌ای که هنر(شامل سينما، تئاتر، نقاشي، گرافيك، موسيقي و...) و فناوری‌های رسانه‌ای به مزیت راهبردی غرب و به مثابه سلاح‌های استراتژیک، مانند هسته‌ای در نبرد نرم تبدیل شده‌اند. در حال حاضر، صنعت سینما، فیلم‌سازی، انیمیشن‌سازی، بازی‌های رایانه‌اى، موسیقى، کتاب، مجله، روزنامه، خبرگزاری‌ها، رسانه‌های تصویری و... بیشتر در اختیار و انحصار آمریکا است و هاليوود به منزله نماد فرهنگ مهاجم، به يكي از قوي‌ترين ابزارهاي آمريكا در تسخیر فرهنگی و سياسي جوامع تبدیل شده است.
هنر به قدری برای آمریکایی‌ها مهم بود که در سال 1947 بخش هنری را با عنوان دارایی‌هاي تبليغاتي (Propaganda Assets Inventory) در سازمان سیا راه‌اندازی کردند که در همان ابتدا 800 روزنامه، مجله و دیگر منابع اطلاعاتي زیر نظر این سازمان قرار گرفتند. نویسنده ایتالیایی در کتاب خود که به فارسى هم ترجمه شده است، به وجود بخش هنرى سازمان سیا و فعالیت‌هاى گوناگون آن اشاره کرده است.(1/5/۱۳۸۰)
روزنامه «ایندیپندنت» در گزارش خود در تاریخ نوشت: «به مدت چند دهه در مراکز هنری آمریکا لطیفه‌ای بر سر زبان‌ها بود که امروز این لطیفه به واقعیت تبدیل شده است. آن لطیفه این بود که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا از هنر مدرن به ویژه از آثار هنرمندانی، چون «جکسون پولاک»، «رابرت مادرول»، «ویلیام دی کانینگ» و «مارک راتکو» به عنوان سلاحی در دوران جنگ سرد استفاده می‌کرد.»(24/9/1389) این گزارش همان چیزی است که رهبر معظم انقلاب فرمودند: «مستکبران عالم هنر، سینما، فیلم، شعر، نوشتن، مغز و استدلال و فلسفه را در راه منافع استکباری و چپاولگری خودشان استخدام کرده‌اند.»(17/5/۱۳۸۳)
به گفته اعضا و کارکنان بخش هنری سازمان سیا، هنر به دستگاهي تبدیل شد که سيا با فشردن دکمه‌اي مشخص مي‌کرد چه آهنگي يا چه اثر نقاشي یا چه فیلمی بايد توليد شود. تفطن و تعمق در گزارش‌ها و اسناد مربوط به رابطه سیاست و صنایع فرهنگی و هنری آمریکا و غرب اثبات می‌کنند که دولتمردان آمریکا و به طور کلی غرب هیچ‌گاه هنر را فارغ از سیاست و جهت‌گیری سیاسی به کار نبردند؛ بلکه هنر در مرکز ثقل سیاست‌های نفوذ آنها قرار داشته و دارد.اهداف آمریکا در استفاده از هنر
به اعتقاد ساندرز، نویسنده کتاب جنگ سرد فرهنگی، ایالات‌متحده آمریکا دو هدف عمده را برای استفاده از هنر در دوران جنگ‌ سرد دنبال می‌کرد. هدف‌ اول، جلوگیری‌ از گسترش تفکر کمونیسم و مقابله با تهاجم‌های فرهنگی شوروی پس از پایان‌ جنگ بود که چهره‌ای زشت‌ و ناپسند از آمریکا نشان می‌داد؛ به‌ همین دلیل اگرچه بلوک‌ غرب به ‌رهبری ایالات‌ متحده در ابتدا به‌ وسیله اقدامات شوروی غافلگیر شد، اما با ورود سازمان‌ سیا به ‌سرعت اقدامات و برنامه‌های دقیق و کارآمدی را برای پاسخگویی به این تهاجمات به ‌کار گرفت.هدف‌ دوم، معرفی آمریکا به ‌منزله پایتخت فرهنگ ‌و هنر در دوران پس از جنگ‌ و در شرایط ویران‌ شده اروپا به‌ عنوان مرکز تمدن جهان بود تا با در اختیار گرفتن افکار و عقاید مردم و به ‌ویژه روشنفکران‌ و گروه‌های اقلیت تأثیرگذار، راه برای تحقق اهداف سیاسی و اقتصادی آمریکا در آینده هموار شود.
جهان غرب پس از فروپاشی کمونیسم، اسلام و تمدن اسلامی را بزرگ‌ترین تهدید فرهنگی خود ارزیابی کرده(هانتینگتون، 1373) و جمهوری اسلامی ایران را سلسله‌جنبان تمدن نوین اسلامی معرفی کردند.
از این رو شاهد آن هستیم كه دنياي غرب همچون دوران جنگ سرد با سردمداري آمريكا به صورت غير رسمي، سازماني را در حوزه فرهنگی و هنری ايجاد كرده كه به تعبير رهبر معظم انقلاب مي‌توان آن را «ناتوي فرهنگي» نامید.
در این تقابل جدید، جهت‌گیری‌های صنایع فرهنگی و هنری غرب(آمریکا و اروپا) علیه اسلام و جمهوری اسلامی متمایل شد.بنابراین، امروز می‌بینیم عمده جنگ نرم از طریق هنرهایی، چون فیلم و موسیقی‌های مخرب صورت می‌گیرد.(آیت‌الله مصباح‌یزدی، ۲۰/1/۱۳۹۲) قدرت‌های غربی «از هنر حداکثر استفاده را برای ترویج این فرهنگ غلط، منحط و هویت‌سوز کرده‌اند؛ به خصوص از هنرهای نمایشی و از سینما حداکثر استفاده را کرده‌اند. اینها به صورت پروژه‌ای یک ملت را تحت مطالعه قرار می‌دهند، نقاط ضعفش را پیدا می‌کنند، از روان‌شناس، جامعه‌شناس، مورخ و هنرمند استفاده می‌کنند، راه‌های تسلط بر این ملت را پیدا می‌کنند؛ بعد به فیلمساز، به فلان بنگاه هنری در هالیوود سفارش می‌کنند که بسازد و می‌سازد. بسیاری از فیلم‌هایی که برای ماها و برای کشورهایی نظیر ما می‌سازند، از این قبیل است.»(رهبر معظم انقلاب،23/7/۱۳۹۱) 
ارزش امنیتی توجه به هنر در تهاجم نرم از این رو است که هنر به جای مدیریت اندیشه و تفکر، با انگیزه و عواطف انسان سروکار دارد و «انگیزه حرف اول را در عمل می‌زند.»(آیت‌الله جوادی‌آملی، ۲۴/1/۱۳۹۲) در نتیجه هنر در تغییر نرم، کارآمدتر و اثربخش‌تر است. با این حال، صنایع فرهنگی و هنری، مهم‌ترین ابزاری هستند که سبک زندگی غربی و ابتذال فرهنگی را در قالب جامعه مدرن به جوامع اسلامی منتقل کرده و ارزش‌های اسلامی و بومی را تخریب و نابود می‌کند. به تعبیر نیل گابلر، نویسنده و محقق آمریکایی: «...آنها دریافتند که می‌توانند فضای اجتماعی خودشان را ایجاد کنند. آنها می‌توانند امپراتوری خودشان را به وجود آورند، نه فقط بر روی پرده سینما، بلکه آیین و سنت‌های خود را در جامعه جای دهند و این همان بود که انجام دادند.»

رهبر معظم انقلاب مراحل و زنجیره پنج‌گانه تکامل و تحقق انقلاب اسلامی را در طول دو دهه اخیر بارها در جمع مسئولان، مردم و دانشجویان تبیین کرده و متذکر شده‌اند، ما تا اینجای انقلاب توانسته‌ایم دو مرحله انقلاب اسلامی و نظام‌سازی اسلامی را با موفقیت انجام دهیم؛ اما در مرحله سوم که به نوعی پیش‌نیاز دو مرحله آخری است، متوقف شده‌ایم. حال سؤال این است که چرا در این مرحله در جا می‌زنیم؟مطابق با بیانات ایشان برای تکمیل و تحقق کامل چرخه انقلاب اسلامی تا مرحله ایجاد تمدن نوین اسلامی، سه مؤلفه اساسی لازم است؛ یکی تولید فکر، دیگری پرورش و تربیت نیروی انسانی در تراز انقلاب و مفهوم سومی که در کنار آن دو، تسهیل‌کننده و پیش‌برنده‌ پروژه‌ تشکیل دولت اسلامی است، گفتمان‌سازی برای تحقق الگوی اسلامی‌ـ ایرانی پیشرفت است. دقیقاً موانع دولت‌سازی اسلامی و راه‌یابی به مراحل دیگر هم در همین سه عامل است، تا زمانی که این الزامات و پیش‌نیازها محقق نشود، شکل‌دهی به دولت، جامعه و تمدن اسلامی ممکن نیست.
یکی از راهبردهایی که دشمنان نظام اسلامی در اوضاع کنونی برای مقابله و جلوگیری از نفوذ آثار و برکات انقلاب اسلامی برای ملت‌های جهان به کار گرفته‌اند، راهبرد انحراف روحیه معنویت‌خواهی و دینداری در قالب نحله‌های مختلف عرفانی است. البته نظام سلطه با پشتیبانی فرهنگ لیبرال و سکولار غربی همواره درصدد وارونه‌نمایی و ایجاد هراس از اسلام بوده است؛ اما این دشمنی با تبلور نسخه انقلاب اسلامی در ایران و نظام‌سازی سیاسی از آن وارد مرحله تازه‌ای به نام ایجاد فرق و عرفان‌های نوظهور در راستای تحت‌الشعاع قرار دادن جنس اصیل و اصلی، یعنی اسلام ناب محمدی شده است. نظر به اهمیت آگاه‌سازی جامعه به ویژه جوانان و خانواده‌ها که اصلی‌ترین مخاطبان این فرقه‌های ضاله هستند، پژوهشگاه علوم اسلامی امام صادق(ع) کتاب «فرقه‌های نوظهور» را در سال 1390 به قلم حجت‌الاسلام و‌المسلمین دکتر حمید نگارش به بازار عرضه کرد. به دلیل استقبال، این کتاب تا سال 1394 چهار بار تجدید چاپ شد. وی در مقدمه کتاب هدف سلطه‌گران از راه‌اندازی و ترویج فرقه‌های نوظهور را این‌گونه بیان می‌کند: «فرقه‌های نوظهوری که امروز در سرتاسر جهان و با استفاده از ابزاری همچون فضاهای مجازی گسترش یافته‌اند، با ادعای نجات بشر از سرخوردگی تکنولوژی به میدان آمده، اما در واقع برای سرگرم نمودن بشر و دور نگه‌ داشتن او از آموزه‌های ادیان الهی به ویژه اسلام شکل گرفته‌اند.»پیامد تلاش‌های تازه غرب گسترش عرفان‌های کاذب با بیش از 4000 فرقه با تغذیه مالی و فکری سرویس‌های سیا و موساد است. اختصاص میلیون‌ها دلار برای جنگ نرم علیه ایران در قالب فرقه‌سازی‌هایی چون؛ شیطان‌پرستی، اشو و ... را می‌توان بخشی از حمایت‌های مالی و مادی آمریکا برشمرد. متأسفانه کشورهای غربی، به ویژه آمریکا در بحث تهاجم به ارزش‌های اسلامی با فرقه‌سازی، عرضه مدل‌های رنگارنگ و تبلیغ آنها در هزاران پایگاه اینترنتی و شبکه‌های ماهواره‌ای به دنبال کم‌رنگ نشان دادن ارزش‌های اسلامی و هجوم به آن هستند.به یقین مقابله با این عرفان‌های ضاله و دروغین در گرو شناخت حقیقت عرفان اسلامی که همانا در سایه بندگی الهی به دست می‌آید و آشنایی با دستور‌العمل‌های بزرگانی است که در این راه عظیم گام برداشته و جزء ستارگان پر فروغ این راهند.