نبايد رسميت داشته باشند!
 ابراهيم يزدي، دبيرکل نهضت آزادي ايران و وزير امور خارجه دولت موقت در پنجمین روز شهريور 1396 در ۸۶ سالگي درگذشت. مرگ دبيرکل، بهانه‌اي شد تا دوباره درباره موضوع خدمت يا خيانت نهضت آزادي بحث در محافل سياسي و رسانه‌اي صورت گيرد. جالب آنکه بخشي از منسوبان به جريان چپ در مقام حمايت و تمجيد از ابراهيم يزدي برآمدند و سابقه و عملکرد سياسي او را درخشان توصيف کردند.
اين در حالي است که آنچه ميان جريان چپ و نهضت آزادي گذشته است، حکايت از نسبت ديگري دارد که بازخواني بخشي از آن و تنها پيرامون موضوع نامه‌نگاري «علي‌اکبر محتشمي‌پور»، وزير کشور دولت ميرحسين موسوي به حضرت امام(ره) و کسب اجازه از ايشان براي مقابله با نهضت آزادي، مي‌تواند حقايق تاريخي را برخلاف ادعاهاي امروز اين جريان مدعي خط امام، آشکار سازد.
***
نامه وزير کشور
در آستانه سومين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي، در بحبوحه جنگ، نهضت آزادي در مقابل تجاوز همه‌جانبه قدرت‌هاي جهاني به‌رهبري صدام کاملاً عليه ادامه جنگ موضع داشتند و بيانيه‌هاي مخالفت‌شان با جنگ همه‌جا پخش مي‌شد و در خانه‌ها جلسه سخنراني مي‌گذاشتند و در اين جلسات هم براي مجلس سوم و راهيابي به آن برنامه‌هايي همچون ارائه فهرست داشتند.
در اين وضعیت و با توجه به اينکه تا انتخابات مجلس سوم در فروردين سال 67 زمان زيادي باقي نمانده بود، علي‌اکبر محتشمي‌پور، وزير کشور که مسئول امنيت کشور نيز به حساب مي‌آمد، به اين نتيجه رسيد که نهضت آزادي‌ها که اکنون تريبوني در دست‌شان نيست و در مجلس نيستند، اين‌گونه با آرمان مردم مي‌ستيزند، اگر به مجلس راه يابند، چه خواهند کرد.
بر همين اساس در سي‌ام بهمن ماه سال 1366 ، سيد علي‌اکبر محتشمي‌پور نامه‌اي به‌ همراه مواضع و اطلاعيه‌هاي نهضت آزادي را خدمت امام خميني(ره) ارسال کرد. او با اشاره به عملکرد «نهضت آزادي‌»، از ايشان درباره صلاحيت آنان براي شرکت در انتخابات مجلس شوراي اسلامي کسب تکليف کرد. متن نامه چنين است:
«محضر مقدس رهبر عظيم‌الشأن انقلاب اسلامي، آيت‌الله‌العظمي امام خمينی(دام‌ظله‌العالي) با عرض سلام و تحيات.
نهضت آزادي پس از استعفا و برکناري دولت موقت، پيوسته در جهت اعلام مخالفت با دولت جمهوري اسلامي، مجلس شوراي اسلامي و حتي قوه قضائیه و مغشوش کردن اذهان بوده است.
مسئولان نهضت با سمپاشي‌هاي خود نسبت به سياست‌هاي دولت، دفاع مقدس و جنگ، مسئله برائت از مشرکان و فاجعه خونين مکه مکرمه، جهاد مالي و تصميمات شوراي‌عالي پشتيباني جنگ و بالاخره بیانات اخير حضرت امام‌ـ روحي فداه‌ـ راجع به حکومت و ولايت مطلقه، در جهت مبارزه و تضعيف نظام جمهوري اسلامي گام برداشته‌اند.
با توجه به اهميت و نقش سرنوشت‌ساز مجلس شوراي اسلامي نهضت آزادي در ماه‌هاي اخير فعاليت گسترده‌اي را جهت به اجرا درآمدن قانون احزاب و آزادي فعاليت سياسي آنان و نيز حرکت تبليغاتي گسترده‌اي راجع به انتخابات و راه يافتن به مجلس را آغاز کرده است.
آقاي دکتر يزدي در جلسه مورخ  5/10/66 نهضت آزادي، راجع به شرکت در انتخابات و نقش نهضت آزادي چنين مي‌گويد: «... برگزاري انتخابات مستلزم وجود جامعه باز است، اگر رفتيم واقعاً مفيد خواهيم بود و نخواهيم گذاشت اين فتاوي را به زور بر مردم تحميل کنند، شخصي که از طرف نهضت به مجلس برود مسلماً از اين توپ و تشرها جا نخواهد زد، اگر قرار باشد مملکت را با «فتوا» اداره کنند، بنده پيشنهاد مي‌کنم که مجلس را ببندند و خوابگاه دانشجويان کنند.»
ديدگاه نهضت آزادي راجع به جنگ و دفاع مقدس در بيانيه‌اي تحت عنوان «جنگ بي‌پايان» چنين‌ است: «... آنچه فعلاً ديده مي‌شود جنگي است بي‌پايان که مي‌تواند پايان دنيا باشد، پايان ايران و مردم ايران باشد...، گفته‌اند حتي اگر يک خانه هم در ايران سرپا بماند، باز به جنگ ادامه خواهيم داد و اگر يک نفر باقي بماند، آن يک نفر هم جنگ خواهد کرد، آيا اين مترادف با چيزي جز «جنگ جنگ تا نابودي» هست؟»
نهضت آزادي راجع به «حکومت و ولايت مطلقه» اطلاعيه‌اي منتشر کرده که در آن آمده است: «اين چه فرماني است و چه انقلابي در ايران و اسلام که حکومت را در موضع بالاتر از فرستاده خدا قرار داده به او اختيار مي‌دهد برخلاف نصّ صريح و شاورهم في‌الامر و بدون مشورت با امت تصميم‌گيري در مصالح دولت و امور ملت نمايد ...»
با عنايت به مراتب فوق، خواهشمند است ارشاد فرماييد که:
1- آيا نهضت آزادي با چنين عقايد و تفکراتي مي‌تواند به عنوان يک سازمان حزب و تشکيلات سياسي در جمهوري اسلامي به رسميت شناخته شود؟
2- در حالي که ماده 30، قانون انتخابات از جمله شرايط تأييد صلاحيت داوطلبان نمايندگي مجلس شوراي اسلامي را:
الف) اعتقاد و التزام عملي به اسلام.
ب) اعتقاد و التزام عملي به نظام جمهوري اسلامي ايران.
مي‌داند. آيا نهضت آزادي صلاحيت دارد که در انتخابات مجلس شوراي اسلامي شرکت نموده و نماينده‌اي در مجلس داشته باشد؟
در پايان از درگاه خداوند متعال طول عمر آن وجود شريف و مقدس و پيروزي عاجل رزمندگان اسلام را مسئلت مي‌دارم.»
سيدعلي‌اکبر محتشمي
وزير کشور (بهمن۱۳۶۶)

پاسخ حضرت امام(ره)
پس از بررسي اين نامه و پيوست‌هاي همراه آن که مربوط به مواضع و اطلاعيه‌هاي نهضت آزادي است، حضرت امام خميني(ره) پاسخي به ‌شرح زیر به وزير کشور و سران قوا ارسال مي‌کنند:
«بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحيم
جناب حجت‌الاسلام آقاي محتشمي، وزير محترم کشور(ايده‌الله‌تعالي)
در موضوع نهضت به ‌اصطلاح آزادي، مسائل فراواني است که بررسي آن محتاج به وقت زياد است.
آنچه بايد اجمالاً گفت؛ آن است که پرونده اين نهضت و همين‌طور عملکرد آن در دولت موقت اول انقلاب شهادت مي‌دهد که نهضت به ‌اصطلاح آزادي طرفدار جدي وابستگي کشور ايران به آمريکا است و در اين‌باره از هيچ کوششي فروگذار نکرده است و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن است که شايد آمريکاي جهانخوار را که هرچه بدبختي ملت مظلوم ايران و ساير ملت‌هاي تحت سلطه او دارند، از ستمکاري اوست، بهتر از شوروي ملحد مي‌دانند و اين از اشتباهات آنها است.
در هر صورت، به ‌حسب اين پرونده‌هاي قطور و نيز ملاقات‌هاي مکرر اعضاي نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمريکا و به ‌حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آنها، که اگر خداي متعال عنايت نفرموده بود و مدتي در حکومت موقت باقي مانده بودند، ملت‌هاي مظلوم به ‌ويژه ملت عزيز ما اکنون در زير چنگال آمريکا و مستشاران او دست و پا مي‌زدند و اسلام عزيز چنان سيلي از اين ستمکاران مي‌خورد که قرن‌ها سر بلند نمي‌کرد، و به ‌حسب امور بسيار ديگر، نهضت به ‌اصطلاح آزادي صلاحيت براي هيچ امري از امور دولتي يا قانون‌گذاري يا قضايي را ندارند و ضرر آنها، به‌ اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند کرد و نيز با دخالت بي‌مورد در تفسير قرآن کريم و احاديث شريفه و تأويل‌هاي جاهلانه موجب فساد عظيم ممکن است بشوند، از ضرر گروهک‌هاي ديگر، حتي منافقين اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان، بيشتر و بالاتر است.
«نهضت آزادي» و افراد آن از اسلام اطلاعي ندارند و با فقه اسلامي آشنا نيستند. از اين جهت، گفتارها و نوشتارهاي آنها که منتشر کرده‌اند، مستلزم آن است که دستورات حضرت مولي‌الموالي اميرالمؤمنين را در نصب ولات و اجراي تعزيرات حکومتي که گاهي برخلاف احکام اوليه و ثانويه اسلام است، برخلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را نعوذبالله تخطئه، بلکه مرتد بدانند! و يا آنکه همه اين امور را از وحي الهي بدانند که آن هم برخلاف ضرورت اسلام است.
نتيجه آنکه نهضت به ‌اصطلاح آزادي و افراد آن چون موجب گمراهي بسياري از کساني که بي‌‌اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند مي‌گردند، بايد با آنها برخورد قاطعانه شود و نبايد رسميت داشته باشند.
والسلام علي من‌التبع‌الهدی. ‌توفيق جناب‌عالي را از خداوند تعالي خواستارم. / روح‌الله‌ الموسوي‌الخميني»

ايجاد ترديد در صحت نامه
اين نامه بعد از فوت حضرت امام(ره) انتشار علني يافت. پس از انتشار متن نامه و تصوير دستخط امام(ره) در ماهنامه «پاسدار اسلام» در دي ماه 1368، نهضت آزادي بلافاصله مدعي شد كه اين نامه جعلي است و تلويحاً مرحوم «حاج احمدآقا» را متهم به جعل نامه نمود و به قوه‌قضائيه در اين باره شكايت كرد.
در اين بين عده‌اي هم كه به مظلوم واقع شدن امام(ره) و يگانه يادگارش در اين قضيه ايمان داشتند از آقاي محتشمي‌پور خواستند كه او هم عليه نهضت آزادي شكايت كند تا حق آشكار شده و دروغگويان و تهمت‌زنندگان كيفر ببينند؛ اما آقاي محتشمي‌پور شكايت خود را منوط به اطمينان از پيگيری ماجرا تا انتها «ولو بلغ ما بلغ» کرد. 
او سپس نزد مرحوم سيداحمد خميني رفته و مطلب را چنين با ايشان در ميان مي‌گذارد: «رفتم پيش حاج‌احمدآقا و به ايشان گفتم: ... من حاضرم پيگيري كنم ... شما به من تضمين بده پس فردا مثلاً آقاي هاشمي نيايد بگويد ما با غرب مسئله داريم، غرب و فشارهاي بين‌المللي و سازمان حقوق بشر و غيره مي‌آيند كه حالا دست برداريد.‌... [حاج احمدآقا] گفتند: من خودم اين كار را مي‌كنم. حاج احمدآقا خودشان شكايت كردند و رسماً پيگيري كردند.» (همان) اين ماجرا با پيگيري جدي و محكم يادگار امام (كه به حقانيت خود در اين قضيه مطمئن بود و به اصطلاح، چون حسابش پاك بود از محاسبه باكي نداشت) پيگيري شد و حتي با درخواست شخص حاج احمدآقا (با وجود آنكه طبق قانون مصوب مجلس درباره اینکه مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام را مرجع صلاحيت‌دار برای اعلام نظر كارشناسي درباره صحت انتساب مطالب منتسب به امام دانسته بود) اصل دستخط در اختيار قوه قضائيه قرار گرفت و چند كارشناس خبره خط‌شناس دادگستري، مأمور بررسي و اعلام نظر كارشناسي شدند. 
«مجيد انصاري» در اين باره گفته است: «مرحوم حاج احمدآقا در جهت عمل به وصيت‌نامه حضرت امام(رحمه‌الله‌عليه) از دادگستري درخواست كارشناسي خط و امضاي مبارك حضرت امام را کردند و كارشناسان خبره دادگستري با استفاده از ابزار ویژه و پس از چند روز كار تخصصي روي نامه مزبور، به اتفاق بر اصالت نامه و صحت صدور آن از طرف حضرت امام(رحمه‌الله‌عليه) رأي دادند.»


سید بزرگوار و عالم عادل عالی‌قدر و معلم اخلاق و معنویات، حجت‌الاسلام والمسلمین شهید عظیم‌الشأن، مرحوم حاج سیداسدالله مدني (رضوان‌الله علیه) همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقي شقي به شهادت رسید... این چهره نوراني اسلامي عمري را در تهذیب نفس و خدمت به اسلام و تربیت مسلمانان و مجاهده در راه حق علیه باطل گذراند. وی از چهره‌هاي کم نظیري بود که به حد وافر از علم و عمل و تقوا و تعهد و زهد و خودسازي برخوردار بود. (امام خمیني(ره)، 21/6/1360)
امام خامنه‌ای در گذر زمان ـ 15۵
 سید مهدی حسینی/ در شماره‌های گذشته این ستون به مباحث تجاوز آمریکایی تحت عنوان عملیات طوفان صحرا اشاره شد. آمریکایی‌ها و غربی‌ها از این اقدام به خودشان می‌بالیدند و برخی از جریان‌های داخلی هم که سنگ روشنفکری و دموکراسی‌گرایی به سینه می‌زدند و همواره مسئله مذاکره با آمریکا را مطرح می‌کردند، مدام از قدرت آمریکا و سلاح‌های مدرن او دم می‌زدند. البته به گونه‌ای مرعوب شده و تحت تأثیر تبلیغات و هیاهوگری‌های رسانه‌ای بیگانه قرار گرفته بودند، شکنندگی آمریکا را به فراموشی سپرده و بار دیگر زمینه‌های ابهت پوشالی آمریکایی را به رخ می‌کشیدند در چنین اوضاعی امام خامنه‌ای همچون خلف صالحش امام خمینی(ره) خط افشای ماهیت استکبار آمریکا و مقابله و رویارویی با سیاست‌های مغرورانه، توسعه‌طلبانه و تحقیرآمیز این کشور متجاوز را در دستور کار خود قرار دادند و در هر فرصت ممکن ملت ایران، ملت‌های مسلمان و ملل سایر کشورها را متوجه سیاست‌های مزوّرانه و تهدیدآمیز آمریکای سلطه‌گر و جنایتکار می‌کردند و خیلی صریح و شفاف و قاطع آمریکا را تحقیر کرده و با آگاهی‌بخشی به ملل مسلمان و سایر ملل جهان افکار عمومی جهان را متوجه سیاست‌های پلید آمریکا می‌کردند و زمینه افول این سلطه‌گر به اصطلاح ابرقدرت جهانی را بیش از پیش فراهم آوردند. معظم‌له در این باره فرمودند: «چرا قدرت‌های بزرگ از قبیل آمریکا به خودشان حق می‌دهند که هرجا ملتی قیام کرد و انقلابی به راه انداخت و حکومت مردمی تشکیل داد، فوراً در اداره آن کشور اخلال کنند و به مخالفان آن حکومت‌ها، سلاح، تجهیزات و پول و رادیو بدهند و به نفع آنها تبلیغات کنند و هزاران خباثت دیگر را مرتکب شوند تا شاید بتوانند آن حکومتی را که مستقل است، ـ هر چند به طور نسبی ـ از پا درآورند؟! آمریکا باید به خاطر حمایت از ضد انقلابیون و منافقان و قاتلان مردم توبه کند. مادامی که این توبه‌های سیاسی انجام نگیرد، دشمنی و خشم ملت ایران نسبت به ابرقدرت‌ها ـ خصوصاً شیطان بزرگ آمریکا‌ـ به هیچ وجه کم نخواهد شد.» ایشان طی سخنانی دیگر فرمودند: «مردم، شعار «مرگ بر آمریکا» را هرگز از زبان نینداخته‌اند.»
امام خامنه‌ای به جدّ و قاطع پشتیبانی از ملت محروم فلسطین را اعلام و از آرمان‌های انقلاب اسلامی حمایت کردند و خطاب به ملل جهان فرمودند: «این وظیفه ماست. این وظیفه همه کشورهای اسلامی است. مسئله فلسطین، فقط متعلق به عرب‌ها و همسایه‌های فلسطین نیست، تمام مسلمین عالم در هر جای دیگر که هستند، نسبت به قضیه فلسطین باید احساس مسئولیت کنند.» امام خامنه‌ای در اوایل دهه ۷۰ ضمن دفاع از مواضع انقلاب اسلامی و جنبش‌های اسلامی جهان معاصر، انقلاب را در مسیر اصلی خود هدایت و رهبری کردند.

 اکبر ادراکي/ پس از کودتاي ۲۸ مرداد و انحلال احزاب دوره مصدق و برقراري اختناق و سانسور و سرکوبي شديد، در اواسط سال 1330 دو حزب وفادار به شاه به نام‌هاي «مردم» به رهبري اسدالله علم و «مليون» به رهبري منوچهر اقبال، ايجاد شدند که به دلیل حرف‌شنوي از شاه و تملق بيش از اندازه نسبت به او، در ميان مردم به احزاب «بله» و «بله قربان» مشهور شده بودند. ليکن در سال 1342 اين نظام دو حزبي در عمل به صورت تک‌حزبي درآمد؛ چرا که حزب مليون با نام جديد «حزب ايران نوين» تجديد سازمان شد که رهبري آن در ابتدا با حسنعلي منصور و سپس با اميرعباس هويدا، نخست‌وزيران وقت بود. اگرچه شاه پیش از آن در سخناني اعلام کرده بود که فقط کشورهاي کمونيست و فاشيست هستند که با يک حزب اداره مي‌شوند؛ امّا به طور ناگهاني در اسفند ماه سال 1353 با عدول از حرف خود و با انحلال دو حزب موجود (مردم و ايران نوين) تأسيس «حزب رستاخيز ملت ايران» را اعلام کرد. شاه اظهار داشت که در آينده، دولتي تک‌حزبي بر سر کار خواهد بود و کساني که مايل به عضويت در حزب نباشند، مي‌توانند بدون هیچ هزينه‌اي گذرنامه گرفته و از کشور خارج شوند.
به اين ترتيب عضويت در اين حزب به بسياري از نمايندگان مجلس شوراي ملي و سنا، کارمندان و کارکنان دولت، دانشگاهيان و بسياري از اقشار ديگر جامعه همچون کارگران و روستاييان و بازاريان تحميل شد. شرط عضويت در اين حزب، داشتن ۱۸ سال تمام بود و افراد کمتر از ۱۸ سال عضو وابسته به حساب مي‌آمدند. به علاوه وفاداري به نظام شاهنشاهي، انقلاب شاه و ملت و قانون اساسي مشروطه سلطنتي، از ديگر شروط اصلي عضويت در اين حزب به شمار مي‌رفت. 
«حزب رستاخيز» را مي‌توان راهکاري سياسي براي تثبيت ديکتاتوري مطلق شاه بر کشور دانست. آنچنان که سياست‌گذاري در بسياري از وزارتخانه‌ها را به کمک ساواک برعهده گرفت و حکومتي پليسي ايجاد کرد. عضو نشدن در این حزب به منزله جرم تلقي مي‌شد. حزب رستاخیز سراسر سال 1354 را مشغول ايجاد سازمان سراسري خود، در کشور بود. ايجاد سازماني براي زنان و کنگره‌اي براي کارگران و چاپ چند نشريه براي اقشار مختلف عضو در حزب، از فعاليت‌هاي اين حزب به شمار مي‌رفت. تا پايان سال 1354حدود پنج ميليون نفر در شعبه‌های مختلف حزب در سراسر کشور، نام‌نويسي کردند. 
عملکرد حزب، اعتراضات شديدي را در ميان علما و روحانيون برانگيخت؛ تا آنجا که حوزه علميه قم دروس خود را تعطيل کرد و امام خميني(ره) از نجف به تمام مؤمنان واقعي پیام داد تا از اين حزب دوري کنند. سرانجام، کار به جايي رسيد که حزب رستاخيز که هدف وجودي آن؛ تحکيم بنيان‌هايي حکومت پهلوي بود، به جاي به حرکت درآوردن بیشتر مردم در حمايت از رژيم، به مقدار زيادي بر نارضايتي‌ها افزود و انگيزه مردم را براي انقلاب عليه حکومت شاه افزايش داد؛ به طوري که حتي خود شاه نيز در ارديبهشت ماه سال 1357 از عملکرد حزب ابراز نارضايتي کرد و گفت که اين حزب به اهدافي که او برايش در نظر گرفته بود، دست نيافته است.
سرانجام در دوم مهر سال 1357 حزب رستاخيز پس از ۴۳ ماه فعاليت، به طور رسمی انحلال خود را اعلام کرد و به این ترتيب حزبي که گمان مي‌رفت با تأسيس و فعاليت آن، موقعيت شاه و رژيم او تحکيم خواهد يافت، خود چند ماه زودتر دچار فروپاشي شد؛ اگرچه تبديل به دلیلی مهم و اثرگذار در سقوط نهايي شاه شده بود.

روند راهبرد نظامي عراق در جنگ با ايران‌ـ ۴
 حميدرضا ميري/ عراقي‌ها چند روز پس از آغاز تجاوز اميدوار بودند با صدور قطعنامه از سوی شوراي امنيت سازمان ملل و دعوت از طرفين براي آتش‌بس و مذاکره در تاريخ 6/7/59، ايران تحت فشارهاي بين‌المللي و اوضاع داخلي، تسليم شرايط موجود شود. به همين منظور و براي عوام‌فريبي و نشان دادن حسن نيت خود به جهانيان، صدام در اول اکتبر (9 مهرماه) پيشنهاد کرد از تاريخ 13 تا 16 مهر ماه بين دو کشور آتش‌بس به اجرا درآيد. البته طبيعي بود که جمهوري اسلامي ايران، با وجود اشغال حدود 15 هزار کيلومتر مربع از خاک خود به دست نيروهاي متجاوز عراق، چنين آتش‌بسي را نپذیرد؛ به همين علت دور جديد فشارهاي نظامي عراق براي تحميل شرايط خود به ايران آغاز شد. 
در مرحله دوم راهبرد نظامي عراق، در تهاجم اوليه که مي‌توان آن را تلاش براي دستيابي به يک برگ برنده قاطع ناميد، تصرف و اشغال کامل خرمشهر و جزيره آبادان (تسلط کامل بر اروندرود تا دهانه خليج‌فارس) و تثبيت و تأمين دیگر مناطق اشغالي در جبهه‌هاي جنگ بود. صدام تصور مي‌کرد با تسلط بر ساحل شمالي اروندرود تا دهانه خليج‌فارس، که شامل دو شهر مهم و بزرگ آبادان و خرمشهر نيز مي‌شود، قادر خواهد بود به حداقل خواسته‌اش در آغاز جنگ، که همانا تغيير و دگرگوني در قرارداد 1975 الجزاير بود، دست پيدا کند. 
تلاش عراق براي اشغال خرمشهر هر چند به دليل از خودگذشتگي نيروهاي مدافع در شهر، با کندي همراه بود؛ اما به هر حال نيروهاي عراق موفق شدند روز 4 آبان، يعني پس از گذشت 34 روز از آغاز جنگ، شهر خرمشهر را تا منطقه غرب کارون به تصرف کامل خود درآورند. ارتش عراق براي تصرف آبادان ـ با توجه به تجربه جنگ تن به تن و کوچه به کوچه در خرمشهر ـ محاصره و دور زدن شهر را بهترين شيوه براي رسيدن به هدف دانسته و بر همين اساس عبور از رودخانه کارون و بهمن‌شير را در دستور کار خود قرار داد. 
نيروهاي عراقي در شب 19 مهر ماه از محلي به نام مارد با زدن پل، که نزديک‌ترين نقطه به جاده اهواز ـ آبادان بود، عبور کرده و با تصرف سرپلي به مساحت 150 کيلومتر مربع در شرق کارون و شمال آبادان حرکت خود را براي قطع جاده‌هاي اهواز ـ آبادان و ماهشهر ـ آبادان آغاز کردند.
در شرايطي که نيروي نظامي کلاسيک قابل توجهي براي جلوگيري از تهاجم ارتش عراق در منطقه وجود نداشت، با صدور فرمان امام خميني(ره) در تاريخ 20/7/59 مبني بر شکستن حصر آبادان، فصل جديدي در جنگ ايران و عراق آغاز شد که سرانجام آن ناکامي ارتش عراق در تکميل محاصره و اشغال آبادان بود. 
جدي‌ترين تلاش عراق براي محاصره کامل آبادان در شب هشتم آبان ماه در منطقه ذوالفقاري رخ داد که طي آن نيروهاي عراقي، با احداث پل شناور بر روي رودخانه بهمن‌شير موفق شدند براي اولين بار نيروهاي هجومي خود را وارد جزيره آبادان کنند. عراقي‌ها سپس شروع به توسعه سرپل خود به سمت جاده آبادان ـ خسروآباد کرده و قصد چسباندن خود به شمال اروندرود را داشتند؛ اما هوشياري نيروهاي مردمي و عمليات به موقع رزمندگان اسلام در منطقه ذوالفقاري و نخلستان‌هاي آن سبب بازپس‌گيري سرپل تصرفي و انهدام پل احداثي عراقي‌ها بر روي بهمن‌شير شد؛ به گونه‌اي که عراقي‌ها با دادن تعدادي تلفات و 130 نفر اسير از ادامه حرکت خود در اين محور بازماندند. 
عراق براي تحقق طرح خود (محاصره و اشغال آبادان) در محور فياضيه و نيز جنوب اروند تلاش‌هايي را انجام داد که به دلايل گوناگون با موفقيتي همراه نبود؛ از این رو به طور مشخص از نيمه دوم آبان ماه از عملي شدن محاصره کامل آبادان مأيوس شد و تنها نيروهاي خود را در شرق کارون ـ که از نظر نظامي ماندن آنها هم چندان منطقي نبود ـ حفظ کرد؛ با اين اميد که بتواند از آنها به منزله اهرم فشاري براي تهديد مداوم محاصرة آبادان بهره گيرد. 


 مرتضي دخيلي/ جمهوري چاد، کشوري بدون دريا و خشک در مرکز آفريقا است. پايتخت آن «انجامنا» است. مساحت اين کشور در حدود 000/284/1 کيلومتر مربع است. اين کشور از نظر رده مساحتي در جهان، رتبه بيستم را دارد که جزء 30 کشور بزرگ جهان و از بزرگ‌ترين کشورهاي آفريقا است. مقدار عظيمي از مساحت کشور در صحرا و بیابان است و بیشتر زمين‌هاي آن، غيرقابل کشت مي‌باشد. سيستم حکومتي اين کشور بر اساس «نظام جمهوري» است. جمهوري چاد از شمال با کشور ليبي، از شرق با کشور سودان شمالي، از جنوب با کشورهاي آفريقاي مرکزي و کامرون و از غرب با کشورهاي نيجر و نيجريه همسايه است.
كلمه «چاد» در زبان محلي به معناي درياچه مي‏باشد و از وجود درياچه حدود 20 هزار كيلومتر مربعي در اين كشور اخذ شده است؛ اين كشور آفريقايي از هزاره‏هاي پیش از ميلاد، مسكوني بوده و از قرن يازدهم ميلادي پذيراي اسلام شده است؛ اما در اواخر قرن هجدهم، برخي مبلّغان مسيحي توانستند گروهي از مردم جنوب اين كشور را به مسيحيت سوق دهند. با این حال بيش از نيمي از جمعيت آن، مسلمان و بيش از 30 درصد مسيحي هستند. مردم چاد به دو زبان رسمي عربي و فرانسوي صحبت مي‏كنند و خط آنها لاتين و عربي است.
مسلمانان چاد براي نخستين بار، در سال 1895 با دولت‌هاي استعمارگر، رودررو شدند؛ زيرا مسلمانان چاد وظيفه ديني و اسلامي خود مي‌دانستند تا در برابر استعمارگران غربي که با ميسيونر‌هاي تبشيري يا با لباس‌هاي ديگري به سراغ آنها آمده بودند، بجنگند. مبارزات مردم چاد در آن تاريخ، از يک‌سو در آغاز راه قرار داشت و از سوي ديگر، مبارزان که نه تجربه کافي براي مبارزه داشتند و نه از امکانات لازم برخوردار بودند، شکست خوردند و نتوانستند از تجاوز اشغالگران به چاد جلوگيري کنند. به اين ترتيب نيروهاي فرانسه وارد اين کشور شدند.
در سال 1900 فرانسوي‌ها تمامي منطقه اطراف درياچه چاد را با جنگي وحشيانه، گرفتند. يکي از شاهدان عيني، نتيجه اين جنگ را چنين توصيف مي‌کند: «به هر کجا نگاه مي‌کردي دهکده‌هاي ويران بود و استخوان‌هاي انسان ... زمين پر بود از بقاياي اجساد انسان که سگ‌هاي غول پيکر و زشت آنها را دريده و خورده بودند ...» نيم قرن مقاومت مردم سودان غربي و مرکزي، درهم شکسته شد. 
فرانسويان با تسلط بر اين سرزمين به اجهاف، زورگويي، بي‌عدالتي و رشوه‌خواري پرداختند. از سال ۱۹۲۹، کشاورزان چاد مجبور به کشت پنبه بودند. در مناطق پنبه‌خيز، توده مردم کشاورز مجبور بودند بخشي از مزارع خود را به کشت پنبه اختصاص دهند. تعيين مساحت زمين‌هاي اختصاص داده شده براي کشت پنبه از سوی مسئولان رژيم استعماري صورت مي‌گرفت. بعد از برداشت محصول، کشاورز بومي ناچار بود توليد خود را به «کمپاني‌هاي داراي امتياز» که از طرف مقامات رژيم استعماري، انحصار خريدوفروش پنبه را دريافت کرده بودند، واگذار کند. تحت نظارت مقامات اداري و نمايندگان کمپاني، کشاورز بومي باید در موعد مقرر، پنبه توليدي‌اش را به «خريدار» کمپاني پنبه تحويل مي‌داد. در غير اين صورت، جريمه مي‌شد. قيمت پنبه از طرف وزارت امور مستعمرات‌ دايره کشاورزي تعيين مي‌شد. به طور معمول قيمت تعيين شده به حدي کم بود که فقط کفاف پرداخت ماليات مقرر شده را می‌داد. 
با پايان جنگ جهاني اول و بعد از برچيده شدن خلافت عثماني در سال 1917، چاد به طور رسمي جزء دولت‌هاي زير سلطه فرانسه درآمد. در عين حال، مبارزات مردم چاد براي آزادي سرزمين‌شان از اشغال متجاوزان استعمارگر ادامه پيدا کرد. سرانجام مبارزان موفق شدند که پس از 43 سال نبرد با استعمار، در ۱۱ اوت سال 1960، استقلال کشورشان را به دست آورند.  
با وجود اعلام استقلال، نيروهاي فرانسه، خاک اين کشور را ترک نکردند و با پشتيباني آنها «تامبل باي»، رهبر «حزب ترقي‌خواه» قدرت را به دست گرفت. او که يک فرد غيرمسلمان و وابسته به غرب بود، لبه تيز حملات خود را متوجه مسلمانان و گروه‌هاي سياسي جهاد کرد و يک ديکتاتوري بسيار خشن و مخالف با باورهاي اسلامي را روي کار آورد. تامبل باي درصدد ايجاد يک نظام غيرمذهبي در چاد بود. اين امر، خشم مسلمانان را برانگيخت و سبب اعتراض شديد آنها شد. اين اعتراض‌ها، تهديد جدي و زنگ خطري براي حکومت تامبل باي در آينده به شمار مي‌آمد؛ به همين دليل تحمل گروه‌هاي سياسي و مسلمان براي او گران بود، از اين‌رو پس از تثبيت حکومت خود، در نخستين اقدام، به سرکوب آنان پرداخت. گروه‌ها و احزاب سياسي چاد با درک موقعيت حساس کشور، ناگزير با سياست‌هاي تامبل باي به رويارويي برخاستند و براي برآورده شدن خواسته‌هاي‌شان هماهنگ شده و «حزب ملي آفريقا» را پايه‌ريزي کردند و به جز «حزب اتحاد ملي» ديگر احزاب سياسي به آن پيوستند.  

مهندس بازرگان سال 1372 در مصاحبه‌اي با مجله کيان، در اظهاراتي موهن، ملت ايران را خسر الدنيا و الآخره معرفي کرد. وي گفت: «با داعيه تداوم رسالت، همگي شاهد «و رأيت الناس يخرجون من دين الله افواجا» هستيم ... ملت ايران و بسياري از مسلمانان جهان حالت خسر الدنيا و الآخره را پيدا کردند؛ هم گرفتار رنج‌هاي شديد دنيا از جهات اقتصادي، اجتماعي، سياسي و نظامي هستند و هم ايمان محکم به خدا و آخرت و اميد نجات و سعادت ابدي را از دست داده‌اند.»
چندي بعد، رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله‌العظمی خامنه‌اي با موضع‌گيري در برابر اين اظهارات بازرگان، خود او را خسر الدنيا والاخره مي‌نامند: «هدف تهاجم فرهنگي دشمن اين است که ذهن مردم را عوض کند؛ از راه اسلام منصرف نمايد و از مبارزه نااميد سازد. آن آقايي که خودش‌ـ به حسب آنچه که ما مي‌بينيم‌ـ خسر الدنيا و الآخره است، برمي‌دارد مي‌نويسد که ملت ايران خسر الدنيا و الآخره شدند. چرا؟ چون با آمريکا جنگيدند؛ مقصودش اين است! اين، خسر الدنيا و الآخره بودن است؟! ملت ايران که توانست خود را از ذلت وابستگي نجات دهد، توانست خود را از ذلت و ننگ ارتباط و اتصال با رژيم منحوس دست نشانده فاسد پهلوي و ارتباط با آمريکا نجات دهد و اين‌طور شجاعت و شهامت و سربلندي در دنيا از خود به نمايش بگذارد و در جاده آزادگي گام نهد، خسر الدنيا و الآخره است؟!...