به طور مشخص ميتوان گفت که عراقِ پیش از جنگ را با «حزب بعث» ميتوانيم بشناسيم. سال 1968 (1348 شمسي) زماني که حزب بعث در عراق به قدرت رسيد، داراي يک ثبات حکومتي شد. تا پیش از آن، عراق کشور کودتاها بود و پيش از آن هم عراق ( تقريباً تا سال1933) به طور رسمي تحت قیومیت دولت انگليس بود و از آن سالهاست که در جایگاه يک کشور شناخته ميشود.
عراق از نظر نظامي
از نظر نظامي چون عراق در ارتباط با شوروي تعريف شده بود؛ بنابراين تمام ساخت و سازمان ارتش عراق را شورويها تشکيل داده بودند و وقتي هم که جنگ شروع شد، هواپيمايي که ايران را بمباران ميکرد از انواع هواپيماهاي «ميگ» بود؛ يعني شما هواپيماي آمريکايي نميديديد. هليکوپترهايي که در جبههها پرواز ميکردند، انواع هليکوپترهاي ميل بود. تمام تانکهاي ساخت شوروي بود. هر نوع تانکي که در شوروي ساخته ميشد، با عنوان تي54، تي55، تي56، همينطور تا تي72، در اختيار ارتش عراق قرار ميگرفت و تمام سلاحها هم ساخت شوروي بود.
برای نمونه سلاح سازماني آنها، کلاشنیکف بود؛ اما سلاح انفرادي ما ژـ3 بود. چون در آن زمان بلوکبندي به گونهاي بود که کشورها تقسيم شده بودند؛ بنابراين در زمان شاه، ايران جزء بلوک آمريکا و غرب تلقي ميشد و عراق جزء بلوک شوروي و شرق. از نظر نوع ساختار و سازماندهي ارتش عراق هم دکترين ارتش شوروي حاکم بود؛ يعني در دکترين شوروي، قدرت اصلي با نيروي زميني هست و در نيروي زميني، قدرت اصلي در زرهي و در آتش توپخانه خلاصه ميشود.
شما اگر نگاه کنيد، ارتش عراق هم همينطور بود. از 12 لشکري که داشت، عمدة لشکرها زرهيـ مکانيزه بودند. وقتي که جنگ شروع شد حدود هفت لشکر زرهيـ مکانيزه بودند، بقيه لشکرها پياده و ديگر لشکرها با تجهيزات ديگر بودند. تمرکزشان هم روي آتش توپخانه بود و با دکترين شوروي هم ميجنگيدند. يعني وقتي ميخواست عملياتي انجام بدهد، بايد توپخانه آتش ميريخت و زرهي حرکت ميکرد و جلو ميآمد. برخلاف ارتشهاي بلوک غربي(مانند ايران) قدرت هوايي در ارتش عراق تعيينکننده نبود. اين تفاوت ساختاري ارتش عراق با ارتش ايران در آن زمان بود.
در داخل عراق تقريباً صنعت نظامي وجود نداشت و تمام پشتيباني ارتش عراق از سوی شورويها انجام ميشد. قطعات يدکي، مهمات، نيازمنديهاي آموزشي، همه و همه تقريباً از طريق شوروي سابق تأمين ميشد. صنعت نظامي به اين معني که بتواند نيروهاي مسلح را پشتيباني کند ـ از سلاح انفرادي تا سلاح سنگين و از مهمات سنگين تا سبکـ در عراق وجود نداشت.
اما ساختار ارتش عراق غير از سلاحهاي روسي، از يکي دو سال پیش از جنگ آرام آرام به سمت استفاده از سلاحهاي فرانسوي در اروپا هم جلو رفت. فرانسويها در اروپا تنها کشوري هستند که تمايلات سوسياليستي دارند و معمولاً چپها در آنجا حاکماند؛ بنابراين ارتباط نظام رژيم بعث با فرانسه در ارتباط با شوروي قابل تعريف و ارزيابي است، نه در ارتباط با غربيها و آمريکا.
بايد به اين نکته توجه کنيم که فرانسويها تقريباً از دو سال پیش از جنگ، شروع به تجهيز ارتش عراق کردند و کمبودهاي تجهيزاتي و قدرت ضربت عراق را در جايي که روسها يا شورويها نقص داشتند، فرانسويها تکميل کردند؛ برای نمونه در حوزة پياده، شورويها داراي رادار «رازيت» که بتواند پياده را ببيند نبودند، امّا چون در اثناي جنگ عراقيها با نيروهاي رزمنده پياده مواجه شدند، رادارهاي رازيت را از فرانسه گرفتند.
در بخش هوايي، نيروي هوايي عراق با ستون فقرات انواع «ميگها» تجهيز يافت و اين ميگها قدرت مانورشان در ارتباط با مأموريتهايي که عراقيها هنگام جنگ انجام ميدادند، کافي نبود؛ بنابراين هواپيماهاي «ميراژ 2000 اف1» فرانسه در اختيار عراقيها قرار گرفت و نيروي هوايي عراق در آخر جنگ يک رشد کيفي صعودي را انجام ميدهد؛ به ویژه جبهه جنگ در خليجفارس، با کمک هواپيماها و بمبهاي ليزري و موشکهاي ضد کشتي ساخت فرانسه انجام شد. بنابراين ميتوانيم بگوييم نقش فرانسه پیش از جنگ تا انتها در تجهيز و تقويت نيروي هوايي عراق بسيار تعيينکننده و اثرگذار بود.
در بخش زميني، عراق يکي از کشورهايي بود که داراي موشکهاي زمين به زمين بود. از موشکهاي صراد گرفته تا اسکاد B و اسکاد C که بعداً در داخل عراق امکاناتي را فراهم کردند که بُرد اين موشکها را افزايش دادند، چنانکه تا تهران هم ميرسيد. تمام اين موشکها ساخت شوروي سابق بود؛ بنابراين اگر بخواهيم از نظر نظامي ارزيابي کنيم، کل نيروي زميني و هوايي عراق، براساس دکترين و سازماندهي و ساختاري که در شوروي وجود داشت، سازماندهي پيدا کرده و نقايص آن از سوی فرانسويها تکميل شد. تکميل و سازماندهي ارتش عراق هنگام جنگ هم همين مسير را ادامه داد. اما درباره نيروي دريايي، عراقيها به دليل ارتباط محدودي که با دريا داشتند، هيچگاه نيروي دريايي قدرتمندي نداشتند. در آغاز جنگ هم نيروي درياييشان محدود ميشد به چند فروند ناوچه «اوزا» که ناوچههاي کوچکي بود؛ بنابراين ميتوانيم بگوييم در آغاز جنگ، عراق نيروي دريايياي که بتواند در خليجفارس عمليات انجام بدهد، نداشت. هنگام جنگ نيز عراقيها مشکل جبهة دريايي را با نيروي هوايي حل کردند، نه با نيروي دريايي.
عراق از نظر ساختار سياسي
قدرت سياسي در عراق روي سقف رئيسجمهور متمرکز بود؛ يعني رئيسجمهور در عين حالي که رئيسجمهور بود، قدرت اداره کشور را داشت، چون نخستوزير هم بود قدرت اداره کشور در اختيارش بود. قدرت نظامي کشور هم در اختيارش بود، چون فرمانده کل قوا بود و قدرت حزبي کشور هم در اختيارش بود، چون تنها حزب، حزب بعث عراق بود که رئيس حزب بعث هم رئيسجمهور بود. قدرت انقلابي عراق هم بود، چون همزمان رئيس شوراي فرماندهي انقلابي عراق که خودشان اسمگذاري کرده بودند هم بود. بنابراين قدرت و ساختار حکومتي در عراق بسيار متمرکز و تمام اختيارات با شخص رئيسجمهور خلاصه ميشد.
پیش از اينکه شاه سقوط کند، ايران و عراق هيچ اختلافي با هم نداشتند. اختلافات فقط در حد اختلافات مرزي و مربوط به گذشته بود. به هرحال در سال 1975، يعني چهار سال پیش از پيروزي انقلاب اسلامي اختلافات ايران و عراق در قرارداد 1975 الجزاير بين صدام، معاون رئيسجمهور و شاه ايران در الجزاير حلوفصل شد. بنابراين تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي و حتي تا چهار روز پیش از آغاز جنگ اصلاً اختلاف مرزي بين ايران و عراق وجود نداشته که بخواهيم بگوييم اختلاف مرزي دلیل جنگ بود.
بنابراين شخصاً معتقدم اصلاً مشکلات مرزي ايران و عراق دلیل جنگ نبوده و اين فرضيه که ميگويند اختلافات تاريخي موجود بوده، آن يکي از دلایل جنگ است، به نظر من اين فرضيهاي است که باید بررسي شود؛ اما اين فرضيه را نميشود به منزله دلیل جنگ تلقي کرد.
عراق از نظر اقتصادي
درآمد عراق متکي به نفت بود، جمعيت عراق در زماني که جنگ را آغاز کرده 13 ميليون بوده؛ يعني تقريباً از اين 13 ميليون نزديک هشت ميليون شيعه بودند، 5/2 ميليون عرب سُني، 5/2 ميليون کُرد. اين ترکيب تقريبي جمعيت عراق بوده و پیش از اينکه جنگ آغاز بشود، عمدة درآمدهاي عراق متکي به درآمدهاي نفتي بوده و عراق هم در «اُپک» معادل سهم ايران، نفت توليد ميکرد.
پس از نظر درآمد سرانه، عراق تقريباً سه برابر ايران درآمد نفتي داشت؛ به دلیل اينکه جمعيت عراق تقريباً يکسوم جمعيت ايران بوده و توليد نفت عراق با توليد نفت ايران برابر بوده، بنابراین مصرف نفت عراق نسبت به مصرف نفت ايران کمتر از يکسوم بوده است؛ بنابراين از نظر اقتصادي، عراق داراي قدرت اقتصادي بالايي براي آغاز يک جنگ بود.
عراق از نظر روابط بينالملل
پیش از آغاز جنگ، روابط بينالملل براساس معيارهاي حزب بعث تنظيم شده بود که عراق با همه گروههاي کشورهاي شرقي روابط صميمانه داشته؛ از شوروي گرفته تا کشورهاي بلوک شرق، به جز سوريه که روابطشان گرم نبوده، ولي بحراني هم نبوده. با کشورهاي عربي روابط عادي داشته؛ اما روابط گرم نداشته، چون کشورهاي عربي حوزة جنوبي خليجفارس را به طور عمده در بلوک آمريکا تعريف ميکردند روابط عادي داشت.
با رژیم صهیونیستی رابطه نداشته و روابطشان به نوعي خصمانه بوده و در مجموع با آمريکا هم تا زمان پیش از آغاز جنگ روابط نداشتند؛ اما پیش از آغاز جنگ روابط با آمريکا شروع به بازنگري ميشود؛ يعني آمريکاييها به عراقيها تمايل نشان ميدهند که روابط را حل کنند، عراق را از کشورهاي حامي تروريست خارج ميکنند و آرام آرام روابطي را با عراق شروع ميکنند؛ به گونهاي که بسياري از تحليلگران معتقدند؛ ارتباط «برژينسکي» با «طارق عزيز» پیش از جنگ و اعلام اينکه آمريکا در مسائل مربوط به عراق و همسايگانش دخالت نخواهد کرد، دلیل اصلي در ترغيب صدام به حمله به ايران بود.
اما درباره ايران، جمعبندياش اين بوده که عراق با شوروي و بلوک شرق روابط گرمي داشته؛ با شوروي يک قرارداد پيمان دوستي 15ساله داشتند که هنگام جنگ اين قرارداد تمديد شد. براساس قرارداد دوستي 15 ساله، شوروي موظف بوده که تمام ارتباطات اقتصادي و ارتباطات نظامي را در حداکثر ممکن با عراق انجام بدهد؛ بنابراين از نظر ساختار سازمان ارتش، عراق تماماً متصل به شوروي بوده و شوروي از آن حمايت ميکرده است.
روابط بينالملل عراق هم براساس همين ساختار دو قطبي آن زمان تنظيم شده بود. با شوروي و بلوک شرق گرم و با اعراب عادي و حتي غير گرم. با آمريکا و رژیم صهیونیستی بدون ارتباط، وليکن در زمان پیش از جنگ شروع به سمت عادي شدن روابط ميکند، با اروپاييها هم روابط عادي غيرگرم داشت. اين روابط بينالملل با دنياي خارج بود.