ابوذر احمدی/ شکست مفتضحانه ماشین جنگی رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روزه علیه لبنان که فرو ریختن هیمنه امنیتی این رژیم، از مهمترین پیامدهای آن بود، رهبران نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی را بر آن داشت تا راهبرد اصلی امنیت ملی رژیم جعلی اسرائیل را در داشتن مرزهای امن تعریف کنند. در این راستا، صهیونیستها به این نتیجه رسیدند که برای برخورداری از امنیتی پایدار باید در راهبردی پیشگیرانه و با بر هم زدن معادلات امنیتی و سیاسی منطقه، محور مقاومت را درگیر نبرد با دشمنی جدید و مشابه بافت اکثریت مذهبی(سنی) غرب آسیا کنند.
ظهور گروههای تروریستی تکفیری در منطقه و اقدامات بیرحمانه آنها در اشغال بخش وسیعی از خاک کشورهای عراق و سوریه از یک سو و عدم تعارض نظامی و حتی عقیدتی داعش و گروههای تکفیری با رژیم صهیونیستی از سوی دیگر به خوبی نشان داد که هویت آنها کاملاً صهیونیستی بوده و در راستای تأمین امنیت هر چه بیشتر دولت جعلی اسرائیل عمل میکنند.
اگر چه حضور مجروحان گروههای تکفیری در بیمارستانهای صحرایی در بلندیهای جولان و مداوای آنها از سوی پزشکان صهیونیست و همچنین کمکهای نظامی و لجستیکی ارتش رژیم صهیونیستی به داعش و دیگر گروههای تکفیریـ تروریستی از ماهیت صهیونیستی و امپریالیستی گروههای تکفیری حکایت دارد؛ اما لازم است به شکلی عمیقتر، ماهیت صهیونیستی گروههای تکفیری و اهداف صهیونیسم بینالملل در حمایت از این جریان خشن و مرموز در منطقه بررسی و تبیین شود.
بر این اساس، در این نوشتار تلاش خواهد شد ضمن بررسی ماهیت تروریستی و صهیونیستی گروههای تکفیری، به این پرسش مهم پاسخ داده شود که چگونه اقدامات «داعش» و دیگر گروههای تکفیری مانند «جبهه النصره» در راستای خدمت به منافع صهیونیستها و تأمین امنیت دولت جعلی صهیونیستی قرار میگیرد؟
مبانی عقیدتی و راهبردی صهیونیسم در تولید تفکر تکفیری
با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، صهیونیسم بینالملل که توانسته بود با اتخاذ راهبردهای نرم و فرهنگی پیچیده و فشرده گفتمان کمونیستی را از مقابل خود بردارد، به یکباره با جبهه جدیدی به نام مکتب انقلابی و ضد امپریالیستی شیعی مواجه شد که منطقی و هوشمند و دارای ظرفیتهای بسیار جهادی بود. جریان صهیونیسم با اجرای راهبردهای مختلف علیه جمهوری اسلامی ایران که همگی به شکست منتهی شده بودند، به این نتیجه قطعی رسید که تنها راه مقابله با مکتب شیعی انقلاب اسلامی که با توجه به توانمندیهایش روز به روز در حال گسترش است، بازتولید یک ایدئولوژی خشونت انقلابی از جنس اسلامی، اما بدیل این مکتب شیعی میباشد.
صهیونیسم بینالملل با بهرهگیری از تجربه تسلیح و تقویت گروههای جهادی سلفی و وهابی در مبارزه با ارتش سرخ شوروی در افغانستان، ایجاد تشکیلات تروریستی و تکفیری «القاعده» را در اوایل دهه ۹۰ میلادی کلید زد که در پس آن، تلاش داشت با ترسیم جبههای خودخوانده و جدید در مقابل خود، بستر اجرا و پیادهسازی راهبردهای جهانی و منطقهای خود را هموار کند و از سوی دیگر، از آن به مثابه اهرمی در جنگ با مکتب انقلابی و شیعی جمهوری اسلامی ایران بهره جوید. حادثه صهیونیستی 11 سپتامبر در آمریکا و حمله ایالات متحده به افغانستان و عراق و محاصره نظامی جمهوری اسلامی ایران گواه متقنی بر اجرایی شدن این راهبرد کلان صهیونیستی است.
این راهبرد که در اتاقهای فکر صهیونیستی از آن به پروژه «پرزم» یاد میشود، جنبشهای افراطی اسلامی با افکاری سلفی و تکفیری را سازماندهی و در رأس جهاد خودخوانده جهانی علیه مکتب انقلاب اسلامی که از آن به محور مقاومت یاد میشود، قرار میداد. این گروهها که از پشتیبانی و حمایت سرویسهای اطلاعاتی غربی و صهیونیستی برخوردارند، اهدافی چون شکاف در جهان اسلام و شعلهور کردن جنگهای مذهبی را در کنار هدف وجودی خود، یعنی مقابله با اسلام انقلابی و جهادی با گرایش شیعی دنبال میکنند.
با قوت گرفتن محور مقاومت در منطقه راهبردی غرب آسیا که بیش از پیش موجودیت و امنیت رژیم جعلی صهیونیستی را به چالش میکشید، صهیونیسم بینالملل در راهبردی چندلایه و هوشمند گروههای تکفیری را سازماندهی و وارد معادلات امنیتی منطقه کرد و امنیت غرب آسیا را متشنج نمود. گروههای تکفیری چون داعش و...، در واقع همان تشکیلات «القاعده» هستند که به شکل سازماندهی شدهتر و منسجمتری درآمدهاند تا با ایجاد جبههای جدید در منطقه برای مقابله با محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران انجام وظیفه کنند.
اما موضوعی که گروههای تکفیری را در نگاه گفتمانی از «القاعده» متمایز میکند، ادعای احیای خلافت اسلامی و شعار «العدو القریب اولی من العدو البعید» است؛ یعنی برخلاف مأموریت پروژه «القاعده» که شعار جهاد جهانی علیه آمریکا و یهود را سر میداد و وظیفه «تهدیدزایی» برای اجرای راهبردهای جدید صهیونیسم را بر عهده داشت، با محور قرار دادن راهبرد «العدو القریب» که همان مقابله با مکتب شیعی و مقاومت است و عدول از شعار انحرافی «العدو البعید»، یعنی جهاد علیه آمریکا و صهیونیسم، به میدان آمده تا به گمان باطل اربابان صهیونیست خود، در جنگی نیابتی مکتب شیعی را در منطقه ضعیف و محور مقاومت را ساقط کند.
اهداف صهیونیستی
فتنه تکفیری
هجوم وحشیانه گروههای تکفیری به نقاط حساس و راهبردی منطقه در عراق و سوریه و اشغال بخش وسیعی از این کشورها و پشتیبانی سیاسی و نظامی ایالات متحده و همپیمانان خودفروخته او، یعنی عربستان، اردن، ترکیه و دول دیکتاتور خلیجفارس از آنها، به خوبی نشان داد که صهیونیسم بینالملل اهداف بلندمدت و پیچیدهای را در قالب سناریوی گروههای تکفیری در منطقه دنبال میکند که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت:
۱ـ تجزیه غرب آسیا و تغییر جغرافیای سیاسی منطقه
تصرف مناطقی وسیع در عراق و سوریه از سوی داعش و گروههای تکفیری و تشکیل خلافت به ظاهر اسلامی در این ممالک، نشان داد که پروژه صهیونیستیـ تکفیری در تلاش است با ایجاد ایالتهای مستقل و گسترش جنگهای داخلی، دولتهای مقتدر این کشورها را به شبهدولتهای افراطی و ناتوان تبدیل کرده و به نوعی تجزیه و تغییر جغرافیای سیاسی منطقه را کلید بزند. در حقیقت، این پروژه خاورمیانهای مطلوب را در نظر داشت که در آن، کشورهایی کوچک و درگیر در چالشها و بحرانهای داخلی وجود داشتند. در واقع، صهیونیسم بینالملل به دنبال بالکانیزه کردن غرب آسیا بود تا بتواند در راهبردهای منطقهای آینده خود، با امنیت بیشتری منابع این منطقه راهبردی را چپاول کند.
۲ـ تداوم حضور آمریکا در منطقه
حادثه ساختگی11 سپتامبر2001، سبب شد تا مبارزه جهانی علیه تروریسم خودخوانده رادیکال اسلامی که در حقیقت همان اسلام اصیل سیاسی و انقلابی بود، به مثابه عامل محوری تعیینکننده در سیاست خارجی آمریکا و کلیدواژه اصلی امنیت ملی واشنگتن تعریف شود. اقدامات سیاسی و لشکرکشیهای آمریکا به غرب آسیا طی یک دهه اخیر به خوبی از این واقعیت مهم حکایت دارد و نشان میدهد که دولت آمریکا اساس دکترین امنیت ملی خود را بر پایه نبرد جهانی علیه تروریسم قرار داده است.
اولویت مبارزه با تروریسم خودخوانده جهانی در منطقه راهبردی غرب آسیا در زمان «جرج دبلیو بوش» در اوج خود قرار داشت و در زمان «باراک اوباما» هم در شکل پیچیدهتری دنبال شد. آنچه هر سال ذیل عنوان استراتژی یا سند امنیت ملی آمریکا با آخرین ملاحظات راهبردی و تازهترین تغییرات در محیط سیاسی و امنیتی پیرامون این کشور تدوین و منتشر میشود، یک محور اساسی را در خود جای داده و آن جز مبارزه با تروریسم (اسلام انقلابی و اصیل) و اولویتهای کنگره آمریکا در مبارزه با تروریسم خودخوانده جهانی نیست.
بنابراین میتوان این چنین تحلیل کرد که مواضع ساختگی ایالات متحده آمریکا علیه گروههای تکفیری و تروریسم نامیدن این جریان و مبارزه صوری با آنها هم در راستای همان راهبرد «مبارزه علیه تروریسم خودخوانده جهانی» است که تلاش دارد زمینه حضور آمریکا به مثابه بازوی اجرایی صهیونیسم بینالملل و نگهبان دولت پادگان صهیونیستی را فراهم کرده و تداوم بخشد.
در واقع، ناآرامیها و اقدامات خشن و ضد بشری گروههای تکفیری که در گستره وسیعی از منطقه صورت گرفت، توانست ظرفیت فزونتری را برای حضور دولت آمریکا در منطقه و افزایش نفوذ و جایگاه آن در غرب آسیا مهیا کند و از سوی دیگر طبق دکترین جهانی صهیونیسم، حمایت دولت واشنگتن به عنوان قدرت برتر جهانی از رژیم جعلی صهیونیستی تقویت شده و تداوم مییابد.
۳ـ فروپاشی محور مقاومت و ترسیم الگویی منحرف از حکومت جهانی شیعه
صهیونیستها تلاش کردند با آوردن گروههای تکفیری به سوریه و شعلهور کردن جنگ داخلی در این کشور، در اولین اقدام، خط مواصلاتی محور مقاومت را کور کرده و زمینه تضعیف جریان مقاومت را در منطقه فراهم آورند. از سویی هم، با استقرار «داعش» در عراق و تشکیل دولت انحرافی خلافت، به دنبال آن بودند تا جمهوری اسلامی ایران را به عنوان محور جریان مقاومت درگیر داعش و ناامنی در مرزهایش کنند.
در واقع، به قدرت رسیدن داعش و گروههای تکفیری در عراق و سوریه و تغییر حکومت در این کشورها به ویژه سوریه این پیامد را برای جریان صهیونیسم و ایادی آن داشت که محور مقاومت منطقه تضعیف و به کلی از قدرت ساقط میشد.
اما هدف کلانتری که صهیونیسم از اجرای سناریوی تکفیر به دنبال آن بوده که متأسفانه مغفول مانده، ارائه الگویی خشن و بیمنطق از حکومت جهانی مهدوی به جهانیان و تخریب زمینه ظهور حضرت مهدی(عج) میباشد. با نگاهی به شعار و زمینه پرچم داعش به خوبی میتوان فهمید که جریان صهیونیسم با درک فضای ظهور و شناخت صحیح از اعتقادات آخرالزمانی شیعه در تلاش است تا به هر نحو ممکن، جلوی وقوع این سنت الهی را گرفته یا حداقل زمان آن را به تعویق بیندازد.
۴ـ تأمین امنیت دولتـ پادگان صهیونیستی
ظهور جریانی به نام «داعش» و «گروههای تروریستیـ تکفیری» در منطقه و شعلهور شدن جنگهای داخلی خانمانسوز در سوریه و عراق، یعنی در جبهه شمالی رژیم صهیونیستی، بیش از پیش موجب شد تا حاشیه امنی برای دولت جعلی اسرائیل ایجاد شود و محور مقاومت به جای مقابله با این رژیم، درگیر نبردی سخت با جریان تکفیری شود. در واقع، قدرت یافتن گروههای تکفیریـ صهیونیستی و استقرار آنها در سوریه و عراق موجب شد تا مهرههای کلیدی جریان مقاومت منطقه در لاک دفاعی فرو رفته و درگیر بحرانهای داخلی شوند. از این منظر، رژیم غاصب صهیونیستی توانست معادلات امنیتی منطقه را به نفع خود تغییر دهد و مسئله اشغال فلسطین را از اولویتهای امنیتی منطقهای خارج کند.
۵ـ گروههای تکفیری؛ کلیدواژه صهیونیستی امنیت غرب آسیا
جریان صهیونیسم با سازماندهی تشکیلات «القاعده» در قالبی جدید تحت عنوان گروههای تکفیری و وارد کردن آنها به عرصه سیاسی منطقه، تلاش کرد تا به نوعی معادلات سیاسیـ امنیتی غرب آسیا را در راستای اهداف استعماری خود تعریف کند. اما این پروژه صهیونیستیـ تکفیری با مقاومت مردمی روبهرو شد و از هدف اصلی خود که همان تغییر بافت سیاسی منطقه بود، بازماند و طراحان آن را با چالشهای امنیتی مواجه کرد و آنهایی که به دنبال تغییر معادلات در پازل امنیتی منطقه بودند، دچار بحرانهایی شدند که هر لحظه امنیت وجودی آنها را به چالش میکشید.
اما آنچه در این میان مهم است اینکه؛ با شکست پروژه «داعش»، پدیده سازمانیافته گروههای تکفیری که ریشه در افراطگرایی مذهبی و ترکیب صهیونیسم و وهابیت دارد، در کوتاهمدت از صفحه روزگار، به ویژه از منطقه راهبردی غرب آسیا محو شود؛ منتهی تفاوتی اساسی میان «داعش» به عنوان تشکیلات نظامی منظم و مجهز که بخشهای وسیعی از خاک دو کشور را اشغال کرده و در آستانه تأسیس حکومتی مستقل در یک محدوده جغرافیایی مشخص بود، با داعش به عنوان گروههایی کوچک و بدون رهبری واحد و متمرکز که صرفاً شایسته واژه تروریست است و هر از چندی با اقدام به ترورهای کور و ریختن خون مردم بیگناه، چیزی جز نفرت و اختلافات مذهبی را نمیپراکند، وجود دارد تفاوت این دو تعریف از داعش و گروههای تکفیری همان کلیدواژه حل معادلات امنیتی منطقه بوده که حتی مفهوم «امنیت» در منطقه غرب آسیا و دیگر نقاط جهان را بازتعریف میکند.
طراحان این پروژه امنیتی، صاحبان تفکری هستند که ایده تغییر چهره غرب آسیا یا بهتر بگوییم؛ پیافکندن منطقهای جدید را تعقیب میکنند. امروز به قطعیت نمیتوان گفت که این ایده تحقق مییابد، یا نمییابد و متحمل شکست میشود، یا نمیشود؛ اما قاطعانه میتوان گفت که پیگیری میشود. به هر حال آنچه مهم است این است که کلیدواژه این پروژه نیز چیزی جز «امنیت» نیست.
باتوجه به ماهیت امنیتی پروژه «داعش و گروههای تکفیری» و سرمایهگذاریهای سنگین صهیونیستها بر روی این پروژه که حتی حیات دولتـ پادگان صهیونیستی به آن گره خورده است، بعید است که با شکستهای پی در پی گروههای تکفیری در عراق و سوریه به یکباره متوقف شده و کنار گذاشته شود. براین اساس، صهیونیسم بینالملل با کلید زدن دور جدیدی از مناقشات قومی در منطقه، تلاش دارد با خرید زمان، افزون بر اینکه پیکر نیمهجان تشکیلات تروریستی و تکفیری داعش را ترمیم میکند، راه را برای ادامه حیات این غده صهیونیستی در منطقه نیز هموار کند. در چنین وضعیتی است که موضوع همهپرسی کردستان عراق برای کسب استقلال مطرح میشود و از سویی، با فرافکنی علیه جمهوری اسلامی ایران تلاش میشود با تحریک احساسات ضد ایرانی گروههای مختلف سیاسی و مذهبی عراقی، هر چه بیشتر فضای سیاسی این کشور متشنج شده و مجال برای تحکیم جریان مقاومت محدودتر شود؛ لذا اینجاست که سفر «مقتدی صدر» به عربستان و استقبال کاملاً نمایشی ولیعهد جوان این کشور از او، به شدت از سوی محافل رسانهای غربی و صهیونیستی بازتاب داده میشود.
نتیجهگیری
ظهور گروههای تکفیری در منطقه راهبردی غرب آسیا و شعلهور شدن جنگهای داخلی در نقاط حساس و کلیدی منطقه، آن هم در پی بیداری اسلامی که نظام سلطه تلاش میکرد به بهار عربی تعبیر کند، در اولین نگاه موجب شد معادلات سیاسی و امنیتی منطقه غرب آسیا به سمت تحقق مهمترین هدف نظام سلطه و صهیونیسم بینالملل، یعنی مهار اسلامگرایی و تضعیف محور مقاومت و تأمین امنیت هر چه بیشتر دولتـ پادگان صهیونیستی پیش رود.
اما ایستادگی کشورهای درگیر داعش و تشکیل گروههای مقاومت مردمی برای مقابله با گروههای تکفیری نه تنها سبب شد سناریوی صهیونیستی جریان تکفیر به شکست منتهی شود؛ بلکه موجب شد جریان مقاومت در منطقه قویتر شده و حلقههای مردمی مقاومت در تمامی ابعاد قومی و مذهبی منطقه شکل گیرد. در واقع میتوان به این نتیجه رسید که راهبرد جنگ شیعه و سنی و اختلافافکنی در مذاهب اصلی منطقه به ائتلافی از شیعه و سنی تبدیل شده که نه تنها میتواند به راحتی تمامی اهداف و سناریوهای صهیونیسم بینالملل، از جمله جریان تکفیری در منطقه را خنثی کند؛ بلکه به ظرفیتی جدید برای به چالش کشیدن موجودیت و ماهیت رژیم جعلی صهیونیستی تبدیل شده است.