سیدمحمود نوابی معاون وزیر صنعت، معدن و تجارت گفت: ۶۰ میلیون متر ظرفیت خالی تولید چادر مشکی در کشور وجود دارد که از این میزان می‌توان ۱۰ میلیون متر آن را در کردستان ایجاد کرد. رهبر معظم انقلاب و رئیس‌جمهور نگاه ویژه‌ای به کردستان دارند و این مهم در کلام و سخنان این بزرگان کاملاً مشهود است و مسئولان باید در راستای توسعه این استان همت مضاعفی داشته باشند. 


صبح صادق اهداف فرقه‌سازی نظام سلطه از القاعده تا داعش را بررسی می‌کند
 ابوذر احمدی/  شکست مفتضحانه ماشین جنگی رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روزه علیه لبنان که فرو ریختن هیمنه امنیتی این رژیم، از مهم­ترین پیامدهای آن بود، رهبران نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی را بر آن داشت تا راهبرد اصلی امنیت ملی رژیم جعلی اسرائیل را در داشتن مرزهای امن تعریف کنند. در این راستا، صهیونیست‌ها به این نتیجه رسیدند که برای برخورداری از امنیتی پایدار باید در راهبردی پیشگیرانه و با بر هم زدن معادلات امنیتی و سیاسی منطقه، محور مقاومت را درگیر نبرد با دشمنی جدید و مشابه بافت اکثریت مذهبی(سنی) غرب آسیا کنند.
ظهور گروه­‌های تروریستی تکفیری در منطقه و اقدامات بیرحمانه آنها در اشغال بخش وسیعی از خاک کشورهای عراق و سوریه از یک سو و عدم تعارض نظامی و حتی عقیدتی داعش و گروه‌های تکفیری با رژیم صهیونیستی از سوی دیگر به خوبی نشان داد که هویت آنها کاملاً صهیونیستی بوده و در راستای تأمین امنیت هر چه بیشتر دولت جعلی اسرائیل عمل می‌­کنند.
اگر چه حضور مجروحان گروه­های تکفیری در بیمارستان­های صحرایی در بلندی­های جولان و مداوای آنها از سوی پزشکان صهیونیست و همچنین کمک­های نظامی و لجستیکی ارتش رژیم صهیونیستی به داعش و دیگر گروه‌­های تکفیری‌ـ تروریستی از ماهیت صهیونیستی و امپریالیستی گروه‌های تکفیری حکایت دارد؛ اما لازم است به شکلی عمیق­تر، ماهیت صهیونیستی گروه­های تکفیری و اهداف صهیونیسم بین‌­ا‌لملل در حمایت از این جریان خشن و مرموز در منطقه بررسی و تبیین شود.
بر این اساس، در این نوشتار تلاش خواهد شد ضمن بررسی ماهیت تروریستی و صهیونیستی گروه­های تکفیری، به این پرسش مهم پاسخ داده شود که چگونه اقدامات «داعش» و دیگر گروه­های تکفیری مانند «جبهه النصره» در راستای خدمت به منافع صهیونیست‌ها و تأمین امنیت دولت جعلی صهیونیستی قرار می­گیرد؟

مبانی عقیدتی و راهبردی صهیونیسم در تولید تفکر تکفیری
با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، صهیونیسم بین­‌الملل که توانسته بود با اتخاذ راهبردهای نرم و فرهنگی  پیچیده و فشرده گفتمان کمونیستی را از مقابل خود بردارد، به یکباره با جبهه جدیدی به نام مکتب انقلابی و ضد امپریالیستی شیعی مواجه شد که منطقی و هوشمند و دارای ظرفیت­‌های بسیار جهادی بود. جریان صهیونیسم با اجرای راهبردهای مختلف علیه جمهوری اسلامی ایران که همگی به شکست منتهی شده بودند، به این نتیجه قطعی رسید که تنها راه مقابله با مکتب شیعی انقلاب اسلامی که با توجه به توانمندی‌ها­یش روز به روز در حال گسترش است، بازتولید یک ایدئولوژی خشونت انقلابی از جنس اسلامی، اما بدیل این مکتب شیعی می­‌باشد.
صهیونیسم بین‌­الملل با بهره‌­گیری از تجربه تسلیح و تقویت گروه­های جهادی سلفی و وهابی در مبارزه با ارتش سرخ شوروی در افغانستان، ایجاد تشکیلات تروریستی و تکفیری «القاعده» را در اوایل دهه ۹۰ میلادی کلید زد که در پس آن، تلاش داشت با ترسیم جبهه‌­ای خودخوانده و جدید در مقابل خود، بستر اجرا و پیاده­‌سازی راهبردهای جهانی و منطقه­‌ای خود را هموار کند و از سوی دیگر، از آن به مثابه اهرمی در جنگ با مکتب انقلابی و شیعی جمهوری اسلامی ایران بهره جوید. حادثه صهیونیستی 11 سپتامبر در آمریکا و حمله ایالات متحده به افغانستان و عراق و محاصره نظامی جمهوری اسلامی ایران گواه متقنی بر اجرایی شدن این راهبرد کلان صهیونیستی است.
این راهبرد که در اتاق­های فکر صهیونیستی از آن به پروژه «پرزم» یاد می­شود، جنبش­‌های افراطی اسلامی با افکاری سلفی و تکفیری را سازماندهی و در رأس جهاد خودخوانده جهانی علیه مکتب انقلاب اسلامی که از آن به محور مقاومت یاد می­شود، قرار می­داد. این گروه‌­ها که از پشتیبانی و حمایت سرویس­‌های اطلاعاتی غربی و صهیونیستی برخوردارند، اهدافی چون شکاف در جهان اسلام و شعله‌ور کردن جنگ­های مذهبی را در کنار هدف وجودی خود، یعنی مقابله با اسلام انقلابی و جهادی با گرایش شیعی دنبال می‌کنند.
با قوت گرفتن محور مقاومت در منطقه راهبردی غرب آسیا که بیش از پیش موجودیت و امنیت رژیم جعلی صهیونیستی را به چالش می­کشید، صهیونیسم بین‌الملل در راهبردی چندلایه و هوشمند گروه‌های تکفیری را سازماندهی و وارد معادلات امنیتی منطقه کرد و امنیت غرب آسیا را  متشنج نمود. گروه­‌های تکفیری چون داعش و...، در واقع همان تشکیلات «القاعده» هستند که به شکل سازماندهی شده­‌تر و منسجم­تری درآمده­اند تا با ایجاد جبهه‌­ای جدید در منطقه برای مقابله با محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران انجام وظیفه کنند. 
اما موضوعی که گروه­‌های تکفیری را در نگاه گفتمانی از «القاعده» متمایز می­کند، ادعای احیای خلافت اسلامی و شعار «العدو القریب اولی من العدو البعید» است؛ یعنی برخلاف مأموریت پروژه «القاعده» که شعار جهاد جهانی علیه آمریکا و یهود را سر می‌­داد و وظیفه «تهدید­زایی» برای اجرای راهبردهای جدید صهیونیسم را بر عهده داشت، با محور قرار دادن راهبرد «العدو القریب» که همان مقابله با مکتب شیعی و مقاومت است و عدول از شعار انحرافی «العدو البعید»، یعنی جهاد علیه آمریکا و صهیونیسم، به میدان آمده تا به گمان باطل اربابان صهیونیست خود، در جنگی نیابتی مکتب شیعی را در منطقه ضعیف و محور مقاومت را ساقط کند.

اهداف صهیونیستی
 فتنه تکفیری
هجوم وحشیانه گروه­های تکفیری به نقاط حساس و راهبردی منطقه در عراق و سوریه و اشغال بخش وسیعی از این کشورها و پشتیبانی سیاسی و نظامی ایالات متحده و هم‌پیمانان خودفروخته او، یعنی عربستان، اردن، ترکیه و دول دیکتاتور خلیج‌فارس از آنها، به خوبی نشان داد که صهیونیسم بین­الملل اهداف بلندمدت و پیچیده­ای را در قالب سناریوی گروه­‌های تکفیری در منطقه دنبال می­‌کند که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت:
۱ـ تجزیه غرب آسیا و تغییر جغرافیای سیاسی منطقه 
تصرف مناطقی وسیع در عراق و سوریه از سوی داعش و گروه‌­های تکفیری و تشکیل خلافت به ظاهر اسلامی در این ممالک، نشان داد که پروژه صهیونیستی‌ـ تکفیری در تلاش است با ایجاد ایالت‌های مستقل و گسترش جنگ‌های داخلی، دولت­‌های مقتدر این کشورها را به شبه‌دولت­‌های افراطی و ناتوان تبدیل کرده و به نوعی تجزیه و تغییر جغرافیای سیاسی منطقه را کلید بزند. در حقیقت، این پروژه خاورمیانه‌­ای مطلوب را در نظر داشت که در آن، کشورهایی کوچک و درگیر در چالش­‌ها و بحران‌های داخلی وجود داشتند. در واقع، صهیونیسم بین‌الملل به دنبال بالکانیزه کردن غرب آسیا بود تا بتواند در راهبردهای منطقه‌­ای آینده خود، با امنیت بیشتری منابع این منطقه راهبردی را چپاول کند. 
۲ـ تداوم حضور آمریکا در منطقه
حادثه ساختگی11 سپتامبر2001، سبب شد تا مبارزه جهانی علیه تروریسم خودخوانده رادیکال اسلامی که در حقیقت همان اسلام اصیل سیاسی و انقلابی بود، به مثابه عامل محوری تعیین‌کننده در سیاست خارجی آمریکا و کلیدواژه اصلی امنیت ملی واشنگتن تعریف شود. اقدامات سیاسی و لشکر‌کشی‌های آمریکا به غرب آسیا طی یک دهه اخیر به خوبی از این واقعیت مهم حکایت دارد و نشان می­‌دهد که دولت آمریکا    اساس دکترین امنیت ملی خود را بر پایه نبرد جهانی علیه تروریسم قرار داده است. 
اولویت مبارزه با تروریسم خودخوانده جهانی در منطقه راهبردی غرب آسیا در زمان «جرج دبلیو بوش» در اوج خود قرار داشت و در زمان «باراک اوباما» هم در شکل پیچیده‌تری دنبال شد. آنچه هر سال ذیل عنوان استراتژی یا سند امنیت ملی آمریکا با آخرین ملاحظات راهبردی و تازه‌ترین تغییرات در محیط سیاسی و امنیتی پیرامون این کشور تدوین و منتشر می‌شود، یک محور اساسی را در خود جای داده و آن جز مبارزه با تروریسم (اسلام انقلابی و اصیل) و اولویت‌های کنگره آمریکا در مبارزه با تروریسم خودخوانده جهانی نیست.
 بنابراین می‌­توان این چنین تحلیل کرد که مواضع ساختگی ایالات متحده آمریکا علیه گروه­های تکفیری و تروریسم نامیدن این جریان و مبارزه صوری با آنها هم در راستای همان راهبرد «مبارزه علیه تروریسم خودخوانده جهانی» است که تلاش دارد زمینه حضور آمریکا به مثابه بازوی اجرایی صهیونیسم بین‌­الملل و نگهبان دولت پادگان صهیونیستی را فراهم کرده و تداوم بخشد. 
در واقع، ناآرامی­ها و اقدامات خشن و ضد بشری گروه­‌های تکفیری که در گستره وسیعی از منطقه صورت گرفت، توانست ظرفیت فزون­تری را برای حضور دولت آمریکا در منطقه و افزایش نفوذ و جایگاه آن در غرب آسیا مهیا کند و از سوی دیگر طبق دکترین جهانی صهیونیسم، حمایت دولت واشنگتن به عنوان قدرت برتر جهانی از رژیم جعلی صهیونیستی تقویت شده و تداوم می‌یابد. 
۳ـ فروپاشی محور مقاومت و ترسیم الگویی منحرف از حکومت جهانی شیعه
صهیونیست‌ها تلاش کردند با آوردن گروه­های تکفیری به سوریه و شعله‌ور کردن جنگ داخلی در این کشور، در اولین اقدام، خط مواصلاتی محور مقاومت را کور کرده و زمینه تضعیف جریان مقاومت را در منطقه فراهم آورند. از سویی هم، با استقرار «داعش» در عراق و تشکیل دولت انحرافی خلافت، به دنبال آن بودند تا جمهوری اسلامی ایران را به عنوان محور جریان مقاومت درگیر داعش و ناامنی در مرزهایش کنند. 
در واقع، به قدرت رسیدن داعش و گروه‌های تکفیری در عراق و سوریه و تغییر حکومت در این کشورها به ویژه سوریه این پیامد را برای جریان صهیونیسم و ایادی آن داشت که محور مقاومت منطقه تضعیف و به کلی از قدرت ساقط می‌شد.
اما هدف کلان­تری که صهیونیسم از اجرای سناریوی تکفیر به دنبال آن بوده که متأسفانه مغفول مانده، ارائه الگویی خشن و بی­‌منطق از حکومت جهانی مهدوی به جهانیان و تخریب زمینه ظهور حضرت مهدی(عج) می‌­باشد. با نگاهی به شعار و زمینه پرچم داعش به خوبی می­‌توان فهمید که جریان صهیونیسم با درک فضای ظهور و شناخت صحیح از اعتقادات آخرالزمانی شیعه در تلاش است تا به هر نحو ممکن، جلوی وقوع این سنت الهی را گرفته یا حداقل زمان آن را به تعویق بیندازد.     
۴ـ تأمین امنیت دولت‌ـ پادگان صهیونیستی 
ظهور جریانی به نام «داعش» و «گروه­‌های تروریستی‌ـ تکفیری» در منطقه و شعله‌­ور شدن جنگ­های داخلی خانمان‌­سوز در سوریه و عراق، یعنی در جبهه شمالی رژیم صهیونیستی، بیش از پیش موجب شد تا حاشیه امنی برای دولت جعلی اسرائیل ایجاد شود و محور مقاومت به جای مقابله با این رژیم، درگیر نبردی سخت با جریان تکفیری شود. در واقع، قدرت یافتن گروه­‌های تکفیری‌ـ صهیونیستی و استقرار آنها در سوریه و عراق موجب شد تا مهره‌­های کلیدی جریان مقاومت منطقه در لاک دفاعی فرو رفته و درگیر بحران­‌های داخلی شوند. از این منظر، رژیم غاصب صهیونیستی توانست معادلات امنیتی منطقه را به نفع خود تغییر دهد و مسئله اشغال فلسطین را از اولویت­‌های امنیتی منطقه‌ای خارج کند.
۵ـ گروه­های تکفیری؛ کلیدواژه­ صهیونیستی امنیت غرب آسیا 
جریان صهیونیسم با سازماندهی تشکیلات «القاعده» در قالبی جدید تحت عنوان گروه­های تکفیری و وارد کردن آنها به عرصه سیاسی منطقه، تلاش کرد تا به نوعی معادلات سیاسی‌‌ـ امنیتی غرب آسیا را در راستای اهداف استعماری خود تعریف کند. اما این پروژه صهیونیستی‌‌ـ تکفیری با مقاومت مردمی روبه‌رو شد و از هدف اصلی خود که همان تغییر بافت سیاسی منطقه بود، بازماند و طراحان آن را با چالش‌های امنیتی مواجه کرد و آنهایی که به دنبال تغییر معادلات در پازل امنیتی منطقه بودند، دچار بحران‌هایی شدند که هر لحظه امنیت وجودی آنها را به چالش می‌کشید. 
اما آنچه در این میان مهم است اینکه؛ با شکست پروژه «داعش»، پدیده سازمان‌یافته گروه‌­­های تکفیری که ریشه در افراط‌گرایی مذهبی و ترکیب صهیونیسم و وهابیت دارد، در کوتاه‌مدت از صفحه روزگار، به ویژه از منطقه راهبردی غرب آسیا محو شود؛ منتهی تفاوتی اساسی میان «داعش» به عنوان تشکیلات نظامی منظم و مجهز که بخش‌های وسیعی از خاک دو کشور را اشغال کرده و در آستانه تأسیس حکومتی مستقل در یک محدوده جغرافیایی مشخص بود، با داعش به عنوان گروه­هایی کوچک و بدون رهبری واحد و متمرکز که صرفاً شایسته واژه تروریست‌ است و هر از ‌چندی با اقدام به ترورهای کور و ریختن خون مردم بی­گناه، چیزی جز نفرت و اختلافات مذهبی را نمی‌پراکند، وجود دارد تفاوت این دو تعریف از داعش و گروه­های تکفیری همان کلیدواژه حل معادلات امنیتی منطقه بوده که حتی مفهوم «امنیت» در منطقه غرب آسیا و دیگر نقاط جهان را بازتعریف می­‌کند.
طراحان این پروژه امنیتی، صاحبان تفکری هستند که ایده تغییر چهره غرب آسیا یا بهتر بگوییم؛ پی‌افکندن منطقه‌­ای جدید را تعقیب می‌کنند. امروز به قطعیت نمی‌توان گفت که این ایده تحقق می‌یابد، یا نمی‌یابد و متحمل شکست می‌شود، یا نمی‌شود؛ اما قاطعانه می‌توان گفت که پیگیری می‌شود. به هر حال آنچه مهم است این است که کلیدواژه‌ این پروژه نیز چیزی جز «امنیت» نیست.  
باتوجه به ماهیت امنیتی پروژه «داعش و گروه­های تکفیری» و سرمایه‌گذاری­­های سنگین صهیونیست‌ها بر روی این پروژه که حتی حیات دولت‌‌ـ پادگان صهیونیستی به آن گره خورده است، بعید است که با شکست­های پی در پی گروه­های تکفیری در عراق و سوریه به یکباره متوقف شده و کنار گذاشته شود. براین اساس، صهیونیسم بین‌الملل با کلید زدن دور جدیدی از مناقشات قومی در منطقه، تلاش دارد با خرید زمان، افزون بر اینکه پیکر نیمه‌جان تشکیلات تروریستی و تکفیری داعش را ترمیم می‌کند، راه را برای ادامه حیات این غده صهیونیستی در منطقه نیز هموار کند. در چنین وضعیتی است که موضوع همه‌پرسی کردستان عراق برای کسب استقلال مطرح می‌شود و از سویی، با فرافکنی علیه جمهوری اسلامی ایران تلاش می‌شود با تحریک احساسات ضد ایرانی گروه­‌های مختلف سیاسی و مذهبی عراقی، هر چه بیشتر فضای سیاسی این کشور متشنج شده و مجال برای تحکیم جریان مقاومت محدود­تر شود؛ لذا اینجاست که سفر «مقتدی صدر» به عربستان و استقبال کاملاً نمایشی ولی‌عهد جوان این کشور از او، به شدت  از سوی محافل رسانه‌ای غربی و صهیونیستی بازتاب داده می‌­شود.

نتیجه‌گیری
ظهور گروه­‌های تکفیری در منطقه راهبردی غرب آسیا و شعله‌ور شدن جنگ­‌های داخلی در نقاط حساس و کلیدی منطقه، آن هم در پی بیداری اسلامی که نظام سلطه تلاش می‌کرد به بهار عربی تعبیر کند، در اولین نگاه موجب شد معادلات سیاسی و امنیتی منطقه غرب آسیا به سمت تحقق مهم‌ترین هدف نظام سلطه و صهیونیسم بین­‌الملل، یعنی مهار اسلام‌گرایی و تضعیف محور مقاومت و تأمین امنیت هر چه بیشتر دولت‌ـ پادگان صهیونیستی پیش رود.  
اما ایستادگی کشورهای درگیر داعش و تشکیل گروه­‌های مقاومت مردمی برای مقابله با گروه­‌های تکفیری نه تنها سبب شد سناریوی صهیونیستی جریان تکفیر به شکست منتهی شود؛ بلکه موجب شد جریان مقاومت در منطقه قوی­تر شده و حلقه­‌های مردمی مقاومت در تمامی ابعاد قومی و مذهبی منطقه شکل گیرد. در واقع می‌توان به این نتیجه رسید که راهبرد جنگ شیعه و سنی و اختلاف‌افکنی در مذاهب اصلی منطقه به ائتلافی از شیعه و سنی تبدیل شده که نه تنها می‌­تواند به راحتی تمامی اهداف و سناریوهای صهیونیسم بین‌­الملل، از جمله جریان تکفیری در منطقه را خنثی کند؛ بلکه به ظرفیتی جدید برای به چالش کشیدن موجودیت و ماهیت رژیم جعلی صهیونیستی تبدیل شده است.

 مصطفی قربانی/ مسئله‌آفرینی و اتهام‌زنی به نظام جمهوری اسلامی ایران در زمینه‌های مختلف، یکی از شیوه‌های مقابله آمریکا با جمهوری اسلامی ایران است که عمدتاً با این هدف صورت می‌گیرد که نظام اسلامی همواره در حالت تدافعی و دفاع از خود باشد تا از این طریق، بخشی از توان نظام که باید در خدمت پیشرفت کشور باشد، صرف دفاع از خود در مقابل هجمه‌های بی‌اساس و واهی آنان شود. این شیوه در برهه‌های مختلف پیگیری و عملیاتی شده و در برهه کنونی نیز ادامه دارد. برای نمونه خانم نیکی هیلی، سفیر آمریکا در سازمان ملل در مؤسسه «اینترپرایز» در سخنانی عجیب و غیرمنطقی مدعی شد که حتی اجرای کامل برجام از سوی ایران هم به معنای پایبندی ایران به برجام نیست. وی در ادامه همچنین ادعا کرده که باید تمام فعالیت‌های هسته‌ای ایران متوقف شود! تلاش برای زنده کردن موضوع مختومه شده‌ PMD اقدامی دیگر از اقدامات و اتهامات ضدایرانی مقامات آمریکایی است. 
آنچه گفته شد، اگر چه در نگاه اول ممکن است سطحی و بدون ارتباط با هم به نظر برسد، اما مهم این است که هدف عمده آمریکا در این زمینه نیز مسئله‌آفرینی برای ایران و سرگرم کردن آن به اتهامات بی‌اساس است تا از این طریق اولاً، ایران همواره تحت ‌فشار باشد و ثانیاً، ایران را همواره کشوری غیرعادی به جهانیان معرفی کنند تا از این طریق، بهانه‌های لازم و حمایت افکار عمومی داخل آمریکا برای برخورد با ایران را با خود داشته باشند. به لحاظ تأثیرگذاری بر فضای داخلی ایران نیز آنها به طور عمده درصددند تا از این طریق، سیاستمداران و سیاستگذاران کشورمان را دچار خطای محاسباتی کنند. 
این الگوی رفتاری یک الگوی ثابت و تغییرناپذیر برای آنها در مقابل ایران است. به عبارتی، به مثابه یک واقعیت مسلم در مواجهه کشورمان با آمریکا باید به این مسئله مهم توجه شود که آنها عامدانه درصدد مسئله‌آفرینی و فشار بر ایران از این طریق هستند. اکنون مسئله این است که با آگاهی از این شیوه دشمن،‌ چگونه باید با او مواجه شد؟
همان‌طور که گفته شد، آنها در این الگوی رویارویی درصدد فرسایش توان و ظرفیت ایران هستند و از این‌رو، از هرگونه موضع‌گیری و واکنش به این قبیل مسئله‌آفرینی‌ها که سبب اتلاف انرژی کشور شود، باید اجتناب شود. 
با وجود اهمیت داشتن حفظ اجماع ملی در مواجهه با آمریکا، در برخی قضایا لازم نیست که مجموعه ظرفیت‌های عمومی،‌ رسانه‌ای و نخبگی کشور صرف پرداختن به حاشیه‌سازی‌های آمریکا شود؛ بلکه باید در عین دقت در ارائه پاسخ‌های مکفی، تلاش شود که این مسئله‌سازی بی‌اساس آمریکا به مسئله اول کشور تبدیل نشود. افزون بر این، در برخی موارد فنی و حقوقی، لازم است که به جای ارائه پاسخ‌های شعاری، راه‌حل‌های عملی و متناسب ارائه شود تا مشخص شود که دست نظام برای مقابله با سلطه‌گری و زیاده‌خواهی‌های آمریکا بسته نیست. 
البته، به این نکته مهم هم باید توجه داشت که آنچه گفته شد، صرفاً شیوه و روشی برای رویارویی با نقشه‌های دشمن است و سطح بحث در حوزه تاکتیک است و از این‌رو، در حوزه راهبرد که همانا مقابله با سلطه‌گری آمریکا است، خدشه‌ای وارد نمی‌کند. به عبارتی، ارائه راهکار و شیوه مذکور به معنای نادیده گرفتن دشمنی‌های آمریکا نیست؛ بلکه منظور این است که باید به این نکته هم توجه شود که نوع رویارویی ما با مسئله‌آفرینی‌های آمریکا باید هوشمندانه باشد تا در دامی که او برای ما ساخته گرفته نشویم. در واقع، چندان نباید به سروصداهای بی‌اساس آمریکا توجه کرد.

 غلامرضا ذوالفقاری/ عوامل انساني سرچشمه اصلي نظام بهبود و افزايش بهره‌وري است. روابط انساني در محیط کار و کارگاه نحوه بهره‌گيري از استعدادها و رشد خلاقيت‌ها و شرايط رواني، از جمله عوامل انساني است که رفتار دلسوزانه مديران و حمايت به موقع آنها از منافع کارگران در توسعه اين روابط مؤثر است و فضاي اطمينان و وفاداري را افزايش مي‌دهد.
انگيزه عامل مهمي در توسعه نيروي انساني است و اگر انگیزه توسعه يابد، بهره‌وري نيز افزايش مي‌يابد. براي حفظ انگيزه انسان‌ها عوامل متعددي مي‌تواند مدنظر باشد؛ از جمله طرز برخورد مديران، مهندسان و کارگران و کوشش برای حفظ ارزش‌هاي معنوي.
انگيزه‌ها عامل اصلي رفتار همه انسان‌ها شمرده مي‌شوند و بايد از آنها به منظور افزايش بهره‌وري سود برد. نقش انگيزه‌هاي غير مادي به دنبال انگيزه‌هاي مادي بايد به خوبي بازشناخته شوند. کارگران موفق در افزايش بهره‌وري بايد بلافاصله پاداش بگیرند، ولي در کنار اين پاداش‌ها بايد از عوامل انگيزش رواني ـ اجتماعي که موجبات رضايت افراد را فراهم می‌کند، استفاده کرد و به زحمات آنها در بالا بردن بهره‌وري ارج نهاد. ايجاد زمينه‌هاي مشارکت و همکاري، استفاده از نظرات آنان در هدف‌گيري‌ها، توجه به روابط انساني، حذف برخوردها و تضادها، برداشت موانع ارتباطي و توجه به درجه سودمندي شخص از عوامل افزايش بهره‌وري هستند.
گفتنی است،‌ کشور ژاپن بخش اصلي نظام بهره‌وري خود را مديون توسعه روابط انساني مي‌داند.
ماتسو شيتا (يک مدير موفق و مجرب ژاپني) در بيان اهميت عامل انساني در فرایند بهره‌وري سازمان‌ها مي‌گويد: «هرکس در سازماني زمام امور مردم را در دست گيرد و اميدوار باشد بدترين توانایی‌های آنان را شکوفا سازد، بايد کار خود را با بررسي سرشت انسان آغاز کند. کساني که عهده‌دار کار يا مسئول ديگرانند، بايد بدانند که چه عملي انسان را به حرکت وامي‌دارد و درباره انسانيت ديدگاهي روشن در خود بپرورانند. رهبران برجسته چه در زمان گذشته و چه در زمان کنوني توانسته‌اند از راه بصيرتي نافذ درباره سرشت انسان، مهم‌ترين توانايي‌هاي نهفته سرشت کارکنان خود را شکوفا کنند. کساني که از چنين بصيرت و درون‌بيني بي‌بهره بوده‌اند، به طور معمول ناکام شده‌اند. در سال‌هاي اخير، سازمان‌ها بيشتر به کارکنان و اعضای خود توجه می‌کنند و به دنبال روش‌هاي بهسازي محيط کار و تشويق کارکنان هستند. اين توجه از آنجا ناشي مي‌شود که انسان ارزنده‌ترين سرمايه هوشمند سازمان به شمار می‌رود و اگر اين سرمايه هوشمند از دست برود، مانند اين است که خون ارزشمند از تن انسان‌ها بيرون رود.
رعايت اصول شناخته شده (وحدت فرماندهي، واگذاري مسئوليت، نظارت و کنترل، تقسيم کار، ايجاد هماهنگي، جلوگيري از تداخل و...) از ضروريات اداره هر سازماني است. هر سازماني نياز دارد فعالانه عمل کند و به سوي هدف‌هاي خود پيش رود؛ در ضمن تداوم سرويس‌دهي و بازنگري ساختاري خويش را در انطباق با هدف‌هاي جديد حفظ کند و دلايل بهره‌وري اندک در بسياري از سازمان‌ها، مقاومت آنهاست.  
مديريت، مسئول ادغام و استفاده مؤثر از همه منابع در مؤسسه تحت کنترل خويش است. با توجه به سرمايه محدود در کشورهاي در حال توسعه، فناوری مياني، روش‌هاي کاربر و بهبود روش‌هاي مديريت گام مؤثری در بهبود بهره‌وري خواهد بود.