دکتر علی خرم می‌گوید: اقداماتی که در میانمار علیه مسلمانان در حال انجام است، نمونه بارز پاک‌سازی قومی است که از مظاهر کشتار دسته‌جمعی و ژنوساید محسوب می‌گردد... جمهوری اسلامی ایران که سابقه کمک به پناهندگانی از افغانستان، عراق، آذربایجان، سوریه و یمن و دیگر نقاط را دارد، اکنون باید براساس وظایف انسانی، وظایف اسلامی و تعهدات بین‌المللی به یاری این درماندگان مسلمان بشتابد تا شاید بخشی از آلام این مردم بی‌پناه تسکین یابد. 
جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی ایران معاصر‌ـ 85
 جعفر ساسان‌- داوود عسگری/در شماره گذشته یکی از دلایل تحول درونی و فکری در فرقه ضاله بهائیت پس از بهاء، ارتباط آنها با مجامع فراماسونری و روشنفکری ذکر شد. در این راستا به ارتباطات امثال میرزاملکم‌خان با بهائیت اشاره شد که تعریف و تمجید عبدالبهاء، فرزند و جانشین میرزاحسینعلی نوری، از افکار و خدمات ملکم نیز نشان از پیوند وی با بهائیت داشت؛ چنانکه می‌گوید: «در این جهان هزاران سیاسیون آمدند و رفتند و نشریات بسیار مهم در روی زمین نهادند و الان لا تجد لهم ذکراً و لا اثراً. ملکم‌خان‌ـ علیه‌الرحمه والرضوان‌ـ پنجاه سال به نشریات سیاسی پرداخت و ایران را مملوّ از روزنامۀ قانون نمود و مؤسس تحریک افکار گشت.»(1)
به دلیل وابستگی بابیه به استعمار و نجات رهبران آن از اعدام حتمی به دست بیگانگان و از آنجا که بابیه فرقه‌ای واپسگرا و ارتجاعی بود و رهبران آن سواد چندانی نداشتند، می‌توان روشنفکران آن دوره، به ‌ویژه ملکم‌خان را نخستین پیوند‌دهندۀ فکری این فرقه با مدرنیتۀ غربی دانست که در دوره‌های بعد تأثیر بیشتری بر این جریان گذاشت. پیدایش جریان روشنفکری سکولار وابسته به بابیه، که افرادی مانند میرزاآقاخان کرمانی و شیخ‌احمد روحی، دامادهای صبح ازل، از چهره‌های شاخص آن به شمار می‌روند نیز حاصل این پیوند است.
میرزاملکم‌خان سپس به بغداد تبعید شد و تبعید او زمانی بود که میرزاحسینعلی نوری و برادرش صبح ازل نیز به دلیل دست داشتن در توطئۀ ترور ناصرالدین‌شاه، در همان جا در تبعید به سر می‌بردند. به نوشتۀ حامد الگار؛ «هنگامی که ملکم در سال 1861م به بغداد وارد شد، عده‌ای از رهبران بابی که در میان آنها صبح ازل بعدی هم وجود داشت و چند سال قبل از آن از ایران اخراج شده بودند، در آنجا اقامت داشتند و احتمال ملاقات میان آنها امر مستبعدی نیست.»(2)
پس از مانکجی‌ هاتریا، مأموریت وی را اردشیرجی ریپورتر ادامه داد. میراث به‌ جامانده از مانكجی، بستر مناسبی برای فعالیت‌های اردشیرجی در ایران فراهم كرد. تشكیل لژ بیداری ایران، ارتباط با بهائیان و تشویق زرتشتیان برای گرایش به مسلك ساختگی و استعماری بهائیت، نفوذ در قوای قزاق و زمینه‌سازی کودتای 1299ش، از اقدامات اردشیرجی بود كه در تداوم فعالیت‌های مانكجی صورت گرفت؛ البته این تحول فکری، در سفر عبدالبهاء به غرب آشکار شد. وی در این سفر، از این دین مدرن غربی رونمایی کرد. به نوشتۀ عبدالله شهبازی؛ «سفر سال‌های 1913‌ـ 1911م عباس افندی به اروپا و آمریکا، سفری کاملاً ‏برنامه‌ریزی شده بود. بررسی جریان این سفر و مجامعی که عباس افندی در آن ‏حضور یافت، نشان می‌دهد که کانون‌های مقتدری پشت این ماجرا حضور ‏داشتند و می‌کوشیدند تا این «‎پیغمبر»‎‏ نوظهور شرقی را به‌عنوان نماد پیدایش «مذهب جدید انسانی»، آرمان ماسونی‌ـ تئوسوفیستی معرفی کنند. این بررسی ‏ثابت می‌کند که کارگردان اصلی این نمایش، انجمن جهانی تئوسوفی، یکی از ‏محافل عالی ماسونی غرب بود... در این سفر، تبلیغات وسیعی دربارۀ عباس ‏افندی به‌عنوان یکی از رهبران تئوسوفیسم صورت گرفت؛ در حدی که ملکۀ ‏رومانی و دخترش ژولیا، وی را به‌عنوان «رهبر تئوسوفیسم» می‌شناختند و به این ‏عنوان با او مکاتبه داشتند. عباس افندی در این سفر، با برخی رجال سیاسی و ‏فرهنگی ایران، چون جلال‌الدوله پسر ظل‌السلطان، دوست‌محمدخان معیرالممالک ‏داماد ناصرالدین‌شاه، سیدحسن تقی‌زاده، میرزامحمدخان قزوینی، علی‌قلی‌خان ‏سردار اسعد بختیاری و... ملاقات کرد. این ماجرا، که حمایت کانون‌های ‏عالی قدرت جهان معاصر را از بهائیگری نشان می‌داد، بر محافل سیاسی عثمانی ‏و مصر نیز تأثیر نهاد و عباس افندی پس از بازگشت از این سفر، وزن و اهمیتی ‏تازه یافت.»(3)
اسلمنت بهائی نیز دربارۀ سفر عبدالبهاء به آمریکا و حضور او در مجامع مختلف می‌نویسد: «... در مدت هفت ماه اقامت مبارک در آن سامان، همواره در حرکت و مسافرت از ساحل به ساحل، به القای خطابات و نطق بین ارباب شئونات مختلفه و در مجامع دارالفنون‌ها بین تلامذه و اشتراکیون و حزب مورمون و کلیمی و مسیحی و زنادقه و مروّجین لسان اسپرانتو و جمعیت صلح‌جو و حزب افکار جدیده و جمعیت حقوق نسا و در معابد و کنائس ... هیکل مبارک از القای خطابات و نطق، آنی آسوده نبود.»(4)
ارائۀ تعالیم دوازده‌گانۀ بهائیت، اصول جدید بهائیت بود که تاکنون کسی از آن خبر نداشت و عباس افندی مدعی بود که منتج از آثار پدرش است. 

مهم‌ترین دیدگاه‌‌ها و مواضع
مهم‌ترین دیدگاه‌ها و مواضع بهائیت را در این دوره، می‌توان دربارۀ نهضت مشروطه، قدرت‌های بیگانه و ... دانست.
بهائیان، چهره‌ای دوگانه در نهضت مشروطه داشتند، از یک سو با جریان غربگرای فعال در مشروطه با هدف انحراف آن فعالیت می‌کردند، از سوی دیگر، خود را حامی حکومت نشان می‌دادند تا در صورت پیروزی هر یک از طرفین ماجرا، قافیه را نبازند. در این راستا در بحبوحۀ نهضت، عبدالبهاء در لوحی خطاب به ملاعلی‌اکبر شهمیرزادی، از احبّای بهائی، می‌نویسد: «از انقلاب ارض طا [طهران] مرقوم نموده بودید این انقلاب در الواح مستطاب مصرّح و بی‌حجاب، ولی عاقبت سکون یابد و راحت جان حاصل شود و سلامت وجدان رخ بنماید؛ سریر سلطنت کبری در نهایت شوکت استقرار جوید و آفاق ایران به نورانیت عدالت شهریاری [محمدعلی‌شاه] روشن و تابان گردد. محزون مباشید؛ مکدر مگردید؛ جمیع یاران را به اطلاع و انقیاد و صداقت و خیرخواهی به سریر تاج‌داری دلالت نمایید؛ زیرا به نص قاطع الهی مکلف برآنند. زنهار اگر در امور سیاسی، نفسی از احبّا مداخله نماید و یا آنکه بر زبان کلمه‌ای براند. از قرار مسموع، بعضی از بیانی‌ها، یعنی تابعین میرزایحیی (ازل) در امور سیاسی مداخله نموده و می‌نمایند؛ سبحان‌الله! بدخواهان این را وسیله نموده و در محافل و مجالس ذکر بهائیان می‌نمایند که آنان را نیز در امور سیاسیه، رأیی و فکری و مدخلی و مرجعی؛ با وجود آنکه بیانی‌ها خصم‌ الدّ بهائیانند ... باری گوش به این حرف‌ها مدهید ... و شب و روز به جان و دل بکوشید و دعای خیر نمایید و تضرع و زاری فرمایید تا اعلی‌حضرت تاج‌داری، در جمیع امور نوایای خیریۀ اعلی حضرت شهریاری واضح و مشهور، ولی نوهوسانی چند گمان نمایند که کسر نفوذ سلطنت سبب عزت ملت است؛ هیهات! هیهات! این چه نادانی است و این چه نادانی است و این چه جهل ابدی. شوکت سلطنت، سبب عزت ملت است و نفوذ حکومت، سبب محافظت رعیت؛ ولی باید با عدل توأم باشد. اعلی‌حضرت شهریاری، الحمدلله شخص مجربند و عدل مصور و عقل مجسم و حلم مشخص. در این صورت باید عموم به خیرخواهی قیام نمایند و به آنچه سبب شوکت دولت و قوت سلطنت و نفوذ کلمه و آبادی مملکت و ترقی ملت است، قیام نماید.(5)
با خلع محمدعلی‌شاه و پیروزی مشروطه‌خواهان، رهبر بهائیت به ‌زودی رنگ عوض کرد و در پاسخ به یکی از بهائیان به نام میرزایونس‌خان چنین نوشت: «طهران جناب میرزایونس‌خان - (هو الله)
ای ثابت بر پیمان! نامۀ شما رسید. از تفصیل یحیائی‌ها [بابی‌ها] اطلاع حاصل گردید. سبب جمیع اینها اختلاف احبّا است... حال باید محاجّۀ اینگونه امور را کنار گذاشت. حال این امور هر قسم پیش‌ آید، خوش است. بعد درست می‌شود. اکنون باید به جوهر کار پرداخت و با سیاسیون مراوده کرد و حقیقت حال بهائیان را بیان نمود. از پیش به شما مرقوم گردید که احبّا باید به نهایت جهد و کوشش سعی بلیغ نمایند که نفوسی از بهائیان از برای مجلس ملت انتخاب گردد. ابداً فرصت ندارم؛ مجبور بر اختصارم. عفو فرمایید؛ و علیک البها الابهی.(6) 
بنابراین، ماهیت این فرقه را در همین اظهارنظرهای رهبر آن می‌توان تشخیص داد؛ فرقه‌ای که دم از دخالت نکردن در سیاست می‌زند، اما در بزنگاه وارد عرصه می‌شود و به دنبال بهره‌برداری از نهضتی است که دیگران بهای آن را پرداخته‌اند.
*پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

اندیشه سیاسی مسلمانان ـ 4۱۰
 فتح الله پریشان/ احمدبن‌محمد‌مهدی فاضل‌نراقی (1208‌ـ1150خورشیدی) دانشمند و مجتهد شیعه، نویسنده و شاعر سده ۱۲ خورشیدی بود. وی در علوم اسلامی و زمینه‌های گوناگونی مهارت و تخصّص داشت؛ به ویژه در فقه، اصول، حدیث، رجال، معقول و منقول و اخلاق آثار و آرایی دارد که همچنان مورد استفاده و بهره‌برداری محققان و محصلان دانشگاه و حوزه‌های علمیه قرار می‌گیرد. البته ملااحمد نراقی مشهور به «فاضل‌نراقی» یا «نراقی‌دوم» همانند پدرش ملامحمدمهدی نراقی در علوم مختلف دیگری، از قبیل ریاضی، نجوم، هندسه، فلسفه و ادیان‌شناسی هم تبحّر داشت. 
علامه خوانساری در روضات‌الجنّات وی را به درستی این چنین معرفی کرده است: «نراقی دریایی مواج و بحری عجاج بود، در فنون معموله استادی ماهر و در علوم متبوعه استوانه کامل؛ ادیبی سراینده و فقیهی برازنده... نراقی نویسنده‌ای ماهر و مؤلفی ناصح بود که معراج‌السعاده او جهت خوشبختی مردمان و کشکول او به اسم خزائن مشهور است.»(1)
ملااحمد نراقی ۱۵ سال از ایّام نوجوانی و جوانی‌اش را نزد پدرش تحصیل کرد که این، دوران عمده تحصیلش به شمار می‌آید. پس از مدّت کوتاهی به دلیل هوش و استعداد سرشارش به مقام استادی نائل آمد و در حوزه علمیه به تدریس مشغول شد. در سال ۱۲۱۲ همراه پدرش به عراق رفت و هر دو نفر در درس آقامحمدباقر وحیدبهبهانی شرکت کردند. سپس به ایران (احتمالاً کاشان) بازگشتند. او بار دیگر به عراق (نجف و کربلا) بازگشت و پس از مدتی تحصیل، تدریس، تحقیق و تألیف به درجه اجتهاد رسید؛ اما به دلیل وفات پدر (۱۲۰۹ ه. ق) به زادگاهش کاشان بازگشت و به جای پدرش مسئولیت اداره حوزه علمیه و تدریس در آنجا را به‌عهده گرفت.(2)
از جمله راه‌هایی که می‌تواند نمایی از توان و زندگی علمی، اجتماعی و فرهنگی یک اندیشمند را نشان دهد، بررسی کمّ و کیف آثار و آرای به جا مانده و همچنین استادانی است که وی مدتی را در کنار آنها به تلمذ و تحقیق گذرانده است. از این منظر، فاضل‌نراقی جزء علما و فقهای پر کار از نظر کمیت و عمق از نظر کیفیت کتاب‌ها و آثار و اندیشه‌ است. اگر چه تعداد دقیق آثار او مشخّص نیست؛ اما بنا بر نسخه‌ای خطّی تألیفات ملااحمد تا سال 1228 هجری قمری، یعنی زمان کتابت دیوان شعر طاقدیس به 18 جلد می‌رسیده است و بسیاری از محققان، مجموع تصنیفات و تألیفات ملااحمد در زمینه‌های گوناگون را تاکنون 34 اثر منتسب به او ذکر کرده‌اند که معروف‌ترین آنها وسیله‌النجاة، معراج‌السعادة در اخلاق، مستند‌الشیعه فی احکام‌الشریعه، الخزائن، مشکلات‌العلوم، شرحی بر تجریدالاصول، مناهج‌الاصول، سیف‌الامة و برهان‌الملة و عوائد‌الایام من امهات ادلة‌الاحکام است که بیشتر اندیشه‌های سیاسی وی را دربرمی‌گیرد.(3)
گفتنی است، آثار فاضل‌نراقی واجد دو ویژگی عمده است: یکی گوناگونی در زمینه‌های آثار او که نشان‌دهنده مهارت‌ وی است و دیگری اینکه بیشتر آثار وی در تکمیل یا شرح آثار پدرش ملامهدی نراقی به نگارش درآمده است؛ به گونه‌ای که به ادعای بسیاری مسبّب شهرت پدر شده است.  
البته اجازات او که مرحوم شیخ‌آقا‌بزرگ در کتاب «الذریعه» به عنوان کتابی مستقل ذکر کرده، در این قسمت نیامده‌اند. برای نمونه «رسالة الاجازات»، کتابی کوچک است شامل بیست اجازه از اجازه‌های مرحوم نراقی به شاگردانش و اجازات مشایخش به وی. استادان و مشایخ وی زیادند. در کاشان از محضر پدرش حاج ‌ملا‌مهدی‌بن‌ابی‌ذر نراقی بیشترین بهره را برد. وی نزد پدر دوره‌های مقدمات، سطح و خارج را طی کرد. او پدرش را همواره چنین وصف می‌کند: «من الیه فی جمیع العلوم استنادی.» در نجف اشرف، آقامحمدباقر وحید بهبهانی (ملااحمد و پدرش با هم در کلاس‌های ایشان شرکت می‌کردند)، علامه سید محمدمهدی بحرالعلوم (م ۱۲۱۲ ق) و شیخ جعفر کاشف الغطا(م ۱۲۲۸ ق) و در کربلا، میرزامهدی شهرستانی(م ۱۲۱۶ ق) و سیدعلی طباطبایی(صاحب الریاض) حق استادی بر وی داشتند.
عالمان بسیاری نیز از شاگردان موفق وی بوده‌اند و از وی اجازه روایت داشته‌اند. این اجازات متجاوز از بیست مورد است که عیناً به خط وی یا صاحبان آنها نزد یکی از نوادگان ملااحمد نراقی به نام «حسن نراقی» باقی مانده است. از جمله بزرگانی که از درس ملااحمد نراقی استفاده کرده‌اند، می‌توان به آقا محمدباقر هزار جریبی، ملااحمدعلی آرانی، حاج سیدمحمد شفیع‌جاپلقی، ملاغلامرضا آرانی و شیخ مرتضی انصاری (خاتم‌الفقها) اشاره کرد. در بین آنها انصاری بعدها تا مدت‌ها مرجع فرید جهان اسلام بود. شیخ‌انصاری برای کسب دانش به شهرهای مختلف سفر می‌کرد و از حوزه‌های علمیه مختلف بازدید می‌کرد تا اینکه در کاشان متوقّف شد. پس از چهار سال شاگردی ملااحمد، وی به شیخ‌مرتضی جواز اجتهاد مفصلی داد. رابطه او با شیخ‌مرتضی انصاری چنان قوی بود که می‌گوید: «استفاده‌ای که من از این جوان نمودم بیش از استفاده‌هایی بود که او از من برد» یا «در مسافرت‌های مختلفه زیاده بر پنجاه مجتهد مسلم دیده‌ام که هیچ‌ یک از ایشان به مثل شیخ‌مرتضی نبودند.»(4)
سرانجام نراقی دوم به دلیل بیماری وبای عمومی گسترده در کاشان و اطراف آن (از جمله نراق) در سال ۱۲۴۵ هجری قمری در نراق وفات کرد و جنازه‌اش پیش از دفن به نجف اشرف منتقل و در جنب صحن آرامگاه حضرت علی(ع) در کنار قبر پدرش دفن شد. 
*پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.


 شهاب زمانی/ واژه ژنوساید(Genocide) به معنای نسل‌کشی از سوی «رافائل لمکین» (۱۹۰۰‌ـ ۱۹۵۹) یهودی لهستانی‌الاصل ابداع شد. وی فارغ‌التحصیل حقوق و محقق علوم قضایی بود و در سال ۱۹۴۳ این واژه را از ادغام دو واژه یونانی génos (به معنی دسته یا قوم) و cide (به معنی کشتن و کشتار) به وجود آورد.
او در سال ۱۹۳۳ یک بیانیه را تدارک دید که «جنایات وحشی‌گرایانه» لقب گرفت که خود مقدمه‌ای بود بر ابداع و اعلام جرم علیه کسانی که دست به نسل‌کشی می‌زدند. نهایتاً، در دسامبر ۱۹۴۸ میلادی تلاش‌های او تحت حمایت‌های رئیس مجمع عمومی ملل «هربرت وی اوات» به موفقیت رسید. براین اساس سازمان ملل متحد قطعنامه پیشگیری و جلوگیری، همچنین مجازات جنایات نسل‌کشی را به تصویب رساند.
نسل‌کُشی هرگونه اقدام و مبادرت به نابودی و حذفِ فیزیکیِ بخش یا کلیتِ گروهی نژادی، قومی، ملی، مذهبی یا ایدئولوژیکی است.  بند دوم این بیانیه تصریح می‌کرد که هرگونه اقدام به نابودی کل یک گروه نژادی، ملی و مذهبی مانند کشتار دسته‌جمعی یک گروه خاص، ایجاد لطمات روانی و جسمانی بر یک گروه خاص، ضربه زدن تعمدی به افراد یک گروه خاص، تحمیل معیارهایی برای جلوگیری از تولد فرزندان آنها، جابه‌جایی اجباری فرزندان گروه‌ها به یکدیگر، طرح‌ریزی برای آسیب رساندن به گروهی خاص و غیره، همه از مصداق‌های بارز نسل‌کشی هستند. لمکین در 10 سال آخر زندگی و تا زمان مرگش در سال ۱۹۵۹ میلادی، تمامی نیروی خود را در دو زمینه متمرکز کرد؛ یکی تشویق دیگر کشورها در وادار کردن ایالات متحده آمریکا برای به رسمیت شناختن قطعنامه نسل‌کشی و دیگری، نگارش کتاب‌ها و مقالاتی درباره مسائل مربوط به نسل‌کشی.
اما برخلاف همه این اقدامات بشردوستانه، هنوز هم ردپایی از توحش و جاهلیت مدرن نسل‌کشی در دنیای متمدن امروز در گوشه و کنار دنیا مشاهده می‌شود و از قضا کسانی چشم بر آنها فرومی‌بندند که خود مدعی حمایت و حفظ حقوق بشر به شمار می‌آیند و حتی برای برقراری صلح مهم‌ترین جایزه، یعنی جایزه نوبل گرفته‌اند. 
 امروز اعتراضیه‌های گوناگونی در پایگاه‌های اینترنتی اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود تا بتوانند مقدمات ابطال جایزه صلح خانم «آنگ سان‌سوچی» را فراهم کنند. اقداماتی که در میانمار علیه مسلمانان در حال انجام است، نمونه بارز پاک‌سازی قومی است که از مظاهر کشتار دسته‌جمعی و ژنوساید محسوب می‌شود. اهمال خانم سوچی در ممانعت دولت از عملکرد افراطیون بودایی علیه مسلمانان به حدی زبانزد خاص و عام شد که دیگر برندگان جایزه صلح نوبل از ترس متهم شدن، زبان به انتقاد از خانم سوچی پرداختند که انتقاد تند «دالایی لاما» برنده جایزه صلح نوبل، نمونه‌ای از این واکنش‌ها بود.


تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی ـ قسمت هفتادوسوم
 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/  علایق و دلبستگی کودکان به دنیای انیمیشن انکارناپذیر است. از آنجا که مخاطب اصلی این نوع آثار کودکان هستند، ضریب نفوذ بسیار بالایی دارند. امروزه، کسی مخالف این واقعیت نیست که انیمیشن و کارتون یکی از ابزارهای نمایشی و هنری بسیار اثرگذار در دنیای کودکان و نوجوانان است و نقش تعیین‌کننده‌ای بر شخصیت فردی و اجتماعی آنها دارد؛ اما این حقیقت که صنعت انیمیشن برای بازیگران قدرت و سلطه، سلاحی نوین برای تسخیر جهان از طریق تزریق ارزش‌های خود به قلب و ذهن کودکان و نوجوانان است، به سادگی باورپذیر نیست. عده‌ای مانند همیشه بحث تهاجم فرهنگی از این طریق را توهم توطئه تلقی می‌کنند. برخی دیگر به این موضوع فقط از دریچه اقتصادی نگاه می‌کنند و جنبه‌های تهاجمی پنهان آن را نادیده می‌گیرند. این دسته افراد برای توجیه دیدگاه‌های خود می‌گویند یکی از پرسودترین تجارت‌های بین‌المللی عصر ارتباطات،‌ تولید انیمیشن است؛ درآمد ژاپن تنها در بخش تولید انیمیشن، هفت برابر درآمد نفت ایران است یا «والت دیزنی»، یکی از باسابقه‌ترین شرکت‌های صنعت انیمیشن ارزشی معادل درآمد نفتی 12 سال ایران را دارد. البته اگر این مقایسه برای تولید و تقویت صنعت انیمیشن در ایران انگیزه‌ای ایجاد کند، بسیار حائز اهمیت است؛ اما این امر نباید سبب نادیده گرفتن انگیزه‌های سیاسی بازگیران پشت صحنه انیمیشن‌های غربی و آمریکایی شود. در پس این صنعت پو‌ل‌ساز، قطعاً ایدئولوژی و تفکر لیبرالی نهفته که قرار است به کمک سرمایه و تکنیک در جهان گسترش یابد.
واقعیت موجود انکارناپذیر است،‌ شرکت‌های غربی و آمریکایی، ‌به سبب آنکه مخترعان و صاحبان اولیه این صنعت هستند و مبتنی بر این رهیافت روان‌شناسی که می‌گوید 80 درصد شخصیت انسان‌ها تا هشت سالگی تعین می‌یابد، توانسته‌اند بیشترین استفاده را از صنعت انیمیشن‌سازی در راه تهاجم فرهنگی و ترویج و گسترش ارزش‌ها، هنجارها و باورهای خود داشته باشند. لایه رویین انیمیشن‌های غربی و آمریکایی سرگرمی است و ظاهر سیاسی ندارد؛ اما لایه‌های زیرین آن ارزش‌های نسل‌های مختلف را هدف گرفته و به تربیت‌سازی و درونی کردن فرهنگ ماتریالیستی، اومانیستی و سکولاریستی می‌پردازد.
به اعتقاد مستندسازان انیمیشن، آنچه مردم کشورها از انیمیشن‌های غربی و آمریکایی دریافت می‌کنند، ‌در وهله نخست سبک زندگی است و در وهله دوم القای اعتقادات شرک‌آمیز و در وهله سوم، دریافت ارزش‌ها و اخلاقیات مورد نظر دولت‌های غربی و آمریکایی است. در واقع،‌ انیمیشن‌های آمریکایی یا لس‌آنجلسی کاتالیزوری قوی برای تبدیل فرهنگ‌ها و تشکیل و تسریع فرایند وسترنیزه شدن است. 
آمریکا بزرگ‌ترین تولیدکننده انیمیشن‌ها است که دولت این کشور نیز از آن حمایت می‌کند. در این زمینه، اوباما در دیدار از شرکت انیمیشن‌سازی دریم ورکس (Dream works) می‌گوید:‌ «صنعت سرگرمی از برخی جهات، بخشی از دیپلماسی آمریکاست: این صنعت بخش بزرگی از صادرات کشور ما را در بر می‌گیرد. این درست همان چیزی است که ما را از دیگران متمایز کرده و ما را به یک قدرت جهانی تبدیل می‌کند.» (مرکز هنرهای رقومی بسیج، 25/7/1394) جالب اینجا است که «شیمون پرز» نیز در بازدید از همین شرکت مشهور از تولیدات آنها ابراز خرسندی می‌کند و می‌گوید: «شما فعالان آموزش و پرورش هستید و نه فقط فعالان صنعت سینما و با کمک فعالیت‌های شما و اعتمادی که شما به وجود می‌آورید، می‌توانید تأثیرگذار باشید... اسرائیل علاقه‌مند است که شما پیام‌های مهمی را به مردم و کودکان برسانید.»
گفتنی است، بیشتر انیمیشن‌های تأثیرگذار و هدفمند برای توسعه باورها،‌ ارزش‌ها و هنجارهای لیبرالی در سراسر جهان و ایران را شرکت‌های آمریکایی تولید می‌کنند که از جمله اصلی‌ترین آنها عبارتند از: شرکت فاکس فیلم اینترتینمنت (Entertainment Fox Film)، تایم وارنر (Time Warner)، پارامونت موشن پیکچرز استودیو(Pictures Studios Paramount Motion)، ان‌بی‌سی یونیورسال (NBC Universal) و کلمبیا تریستار موشن پیکچر گروپ (Columbia Tristar Motion Picture group) و والت دیزنی که 80 تا 85 درصد کل گردش مالی سینما را در آمریکا و کانادا دارند و بسیاری از شرکت‌های مطرح نیز در عمل زیرمجموعه این شرکت‌های اصلی هستند. همه محصولات این شرکت‌ها برای ترویج سبک زندگی آمریکایی است که در عین حال تصویر منفی از دیگر فرهنگ‌ها ارائه می‌دهند. 
مهم‌ترین کارکرد انیمیشن‌های آمریکایی‌ و غربی، ‌یکسان‌سازی فرهنگی در جهان است. یکی از نمادهای این کارکرد، شخصیت‌های محبوب انیمیشن‌ها و کارتون‌های شرکت‌های فوق است که الگوی مطلوب و واحدی را برای کودکان و نوجوانان در سراسر جهان عرضه می‌کنند. در همین راستا، شرکت‌های انیمیشن‌سازی غربی و آمریکایی می‌کوشند با اسطوره‌سازی و معرفی قهرمان‌های ساختگی، اسطوره‌های بومی را از حافظه تاریخی شهروندان کشورهای غیر عربی محو کنند.
از دیگر کارویژه‌ها و مختصا کلی صنعت انیمیشن‌سازی آمریکایی ـ صهیونیستی، توسعه تفکر ماتریالیستی و بیرون راندن خدا از زیست‌ جامعه است. چنانکه «رابرت لوپز» یکی از آهنگ‌سازان در شرکت والت دیزنی می‌گوید:‌ «ذکر نام خدا و به طور کلی استفاده از مضامین دینی در محصولات والت دیزنی کاملاً ممنوع است.» در همین راستا، از اهدافی که به شدت در شرکت‌های غربی سازنده انیمیشن دنبال می‌شود، نمایش تمسخر و حمله به آموزه‌های اخلاقی و دینی و ترویج اعمال نهی شده در ادیان، همچون نمایش بی‌حد و مرز شهوت و امیال جنسی است. از سوی دیگر وقتی طراحان انیمیشن شرکت‌های موصوف، خدا را از صحنه زیست این جهانی حذف می‌کنند، جادوگری و جادوپروری را برای بینندگان جذاب می‌سازند. به همین دلیل جادو، سحر، توسل به شیاطین و اجنه و حل کردن مشکلات پیش ‌رو با استفاده از نیروهای فرابشری مضمون آشنای بسیاری از انیمیشن‌هایی است که برای کودکان معصوم ساخته می‌شود. صنعت انیمیشن‌های غربی در زنجیره دین‌زدایی از جهان، پایان این جهان را که همان معاد در ادیان است، متعارض معنا می‌کند. در سال‌های اخیر، آخر زمان ساختگی یکی از مضمون‌های پربسامد انیمیشن‌های غربی و آمریکایی است؛ آنها تصویری از به پایان رسیدن دنیا را ارائه می‌دهند که در تعارض با تصویر معاد در ادیان آسمانی، به ویژه دین مبین اسلام است.
سبک زندگی اسلامی و بومی در آماج شدید انیمیشن‌های هالیوودی قرار دارد. انیمیشن‌های شرکت ذکر شده به اتفاق هنجارهایی متناسب با زندگی غرب (از جمله در تعامل افراد غیر همجنس با هم، پوشش، رقص، موسیقی، عشق‌های بیرون از خانواده، رفتارهای جنسی آشکار و...) را ترویج می‌کنند. از مختصات این صنعت معرفی زن غربی و فرهنگ مبتذل غرب به شکلی زیبا و باورپذیر به دختران و پسران دیگر کشورها است. ارزش‌های فمینیستی در این انیمیشن‌ها موج می‌زند؛ برای نمونه، شرکت «والت دیزنی» که یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های رسانه‌ای و سرگرمی جهان است، در ترویج مستقیم عقاید فمینیست‌ها بسیار کوشا است. سه انیمیشن «شجاع»، «یخ‌زده» و «موانا» که به ترتیب در سال‌های ۲۰۱۲، ۲۰۱۳ و ۲۰۱۶ ساخته شده‌اند، همه مضامین و مفاهیم فمینیستی دارند. در مجموع، صنعت انیمیشن‌سازی غرب به صورت بسیار خاموش و در فرایند عادی و معمولی «تربیت» را هدف قرار داده است. در اختیار گرفتن تربیت ملت‌ها، یعنی تمسخر نرم ملت‌ها بدون کمترین واکنش و مقاومتی از ناحیه هجمه‌شونده‌ها. همچنین، از رهگذر تربیت‌سازی، پروژه غربی‌سازی یا وسترنیزه شدن ملت‌ها که سالیان گذشته با دشواری‌های زیادی روبه‌رو بوده است، با شیب ملایم و بدون سر و صدا دنبال می‌شود.


آنچه از سوی ارتش و بودائیان تندرو میانمار در حال انجام است، شبیه به اقداماتی است که یهودیان صهیونیست در فاصله جنگ اول تا دوم جهانی علیه فلسطینی‌ها انجام می‌دادند. صهیونیست‌ها با آتش زدن مزارع و خانه‌های فلسطینی‌ها، آنان را وادار به کوچ اجباری می‌کردند و امروز در میانمار همان صحنه‌ها علیه مسلمانان این کشور تکرار می‌شود و مقصود همان است که مسلمانان مجبور شوند میانمار را ترک کنند تا میانمار فقط برای بودائیان باقی بماند. ارتش و دولت میانمار از حیله دیگری نیز علیه مسلمانان استفاده می‌کنند و می‌گویند؛ گروه‌های تروریستی مسلمان سبب درگیری و فشار بر مسلمانان شده‌اند، در حالی که طرح پاک‌سازی قومی دولت میانمار و فشار بیش از حد بر مسلمانان این کشور و از جمله آتش زدن مزارع و خانه‌های آنان باعث شد برخی از جوانان مسلمان به فکر دفاع از خود بیفتند و دست به اسلحه ببرند.