مهدي دنگچي/  20 مهر 1350 با قرائت خطابه محمدرضا پهلوي در برابر مقبره كوروش هخامنشي در پاسارگاد، جشن‌هاي 2500 ساله شاهنشاهي آغاز شد. در اين جشن‌ها رؤساي‌جمهور، پادشاهان‌، نخست‌وزيران و هیئت‌هاي بلندپايه بيش از يكصد كشور جهان همراه با صدها رقاصه و گروه‌هاي متعدد اركستر و موزيك از كشورهاي مختلف شركت داشتند. صدها نوع غذا و نوشيدني‌هاي سفارشي از خارج كشور وارد شده و خيابان‌هاي تهران و ديگر شهرها چراغاني شده، رژه نمونه سربازان سواره و پياده نظام مربوط به دوره‌هاي مختلف سلسله پادشاهي‌، مهم‌ترين وجه ظاهري اين جشن‌ها بود.
جشن‌هاي 2500 ساله شاهنشاهي كه با هدف بزرگداشت 25 قرن حكومت پادشاهي در ايران ترتيب يافت بيش از ۳۰۰ ميليون دلار هزينه دربرداشت‌، اين در حالي بود كه متجاوز از نيمي از جمعيت كشور در روستاها و حومه شهرهاي بزرگ در فقر و فلاكت زندگي مي‌كردند.
هدف اصلي شاه از برپايي اين‌گونه جشن‌ها، بزرگ جلوه دادن عظمت دستگاه شاهي و شخص خود بود تا در لابلاي زرق و برق اشيای گران‌قيمت و كم‌نظيري كه دستور تهيه آنها با قيمت‌هاي گزاف از جيب ملت ايران داده مي‌شد، چهره سست اراده‌، مردد و ضعيف خود را پنهان سازد. در اين باره در كتاب «آخرين سفر شاه» چنين مي‌خوانيم‌:
«جشن‌هاي 2500 ساله در تخت جمشيد، نمايشي از رؤياها و بلندپروازي‌هاي شاه بود... در مورد شخص شاه در رابطه با جشن 2500 ساله‌، رهاورد جشن‌هاي تخت جمشيد جدايي كامل او از واقعيات بود. او بيش از پيش دچار اشتغال فكري درباره سلطنت خودش و اهميت جانشيني مستقيم خود بر اريكه كورش گرديد.
تاريخ قطعي برگزاري جشن‌هاي 2500 ساله در چهارمين مرحله‌، سال 1346 بود، ليكن بنابر دلايل مالي و اينكه جشن تاج‌گذاري نيز قرار بود در همين سال برگزار گردد، برگزاري جشن‌هاي 2500 ساله به بعد از سال 1348 موكول شد. در واقع شاه به دنبال اثبات اين مطلب بود كه راز بقاي حكومت و ملت ايران‌، رژيم شاهنشاهي است و تمامي عظمت و عزت ملت ايران به دليل داشتن رژيم شاهنشاهي است‌.» وي در سخناني كه در 20/7/1350 در پاسارگاد خطاب به كوروش، سرسلسله پادشاهي هخامنشي ايراد كرد، در اين مورد چنين گفت: «در اين بيست و پنج قرن، كشور تو و كشور من‌، شاهد سهمگين‌ترين حوادثي شد كه در تاريخ جهان براي ملتي روي داده است. ... اكنون ما در اينجا آمده‌ايم تا به سربلندي تو بگوييم كه پس از گذشت ۲۵ قرن‌، امروز نيز مانند دوران پرافتخار تو پرچم شاهنشاهي ايران پيروزمندانه در اهتزاز است...»
او با اين سخنان مي‌خواست دليلي بر موجوديت خويش اقامه كند و با ارائه تنها يك مدل ثابت و طولاني براي شكل حكومت در ايران، همواره در اذهان عمومي اين نكته را جا بیندازد كه حكومت در ايران مساوي با شاهنشاهي است‌؛ وي بر اين بود تا با اتصال تاريخي خود با يكي از پادشاهان باستاني ايران كه از نظر او ارزش و اهميت بيشتري داشت‌، بتواند با كسب نظر موافق خارجي‌ها و تأييد و صحه‌گذاري آنان بر برنامه‌هايش‌، محبوبيت بيشتري نزد مردم ايران به دست آورد. شاه معتقد بود؛ در صورت كسب موفقيت در جلب نظر دولت‌هاي خارجي به ويژه آمريكا نسبت به برنامه‌هايش، مي‌تواند با بزرگ‌نمايي اين مسئله و دلالت بر تأييد شخصيت‌هاي به اصطلاح سياسي، مهر تأييدي بر اقداماتش بزند. 
هدف شاه از رويكرد به باستان‌گرايي آن هم از دوره كوروش و ناديده گرفتن حدود چهار هزار سال حكومت اقوام ديگر در ايران‌، تسكين حس ترس و نااميدي بود كه در طول حكومتش از شهريور 1320 تا دي 1357 همواره او را تحت سيطره خود داشت‌. مردم نيز به خوبي دريافتند كه تمامي خواسته‌ها، عزت، شرف و آينده‌شان در دست كسي است كه تنها به دنبال عظمت‌طلبي براي خود است و بس‌. و به هيچ‌كس جز خود و خانواده‌اش نمي‌انديشد.
با فاصله گرفتن شاه از مردم‌، اين حقيقت مشخص‌تر شد كه اقدامات اصلاح‌طلبانه وي همچون انقلاب به اصطلاح سفيد تنها اقداماتي ظاهري و عوام‌فريبانه است كه ناشيانه از سوي اربابان شاه طراحي و ديكته شده است.
در واقع رويكرد سريع شاه به اسلام‌زدايي و اجراي برنامه‌هاي گسترده، اما بدون مطالعه و برنامه‌ريزي دقيق و مشخص‌، نشانگر نداشتن شناخت صحيح و روشن وي از جامعه ايران و خاستگاه‌هاي اصلي و زيربنايي مردم آن (يعني اسلام‌) بود. از سوي ديگر به نقش عمده و حياتي روحانيون در جامعه اسلامي ايران و محبوبيت عام آنان در ميان توده‌هاي مردم و نهادينه شدن اين ارتباط در سال‌هاي متمادي (بيش از 1200سال‌) توجه كافي نداشت‌.
ويليام شوكراس، نويسنده كتاب آخرين سفر شاه درباره هزينه‌هاي جشن‌هاي 2500 ساله شاهنشاهي چنين مي‌نويسد: «در اكتبر ۱۹۷۱، (20مهر 1350) محمدرضا پهلوي ضيافتي ترتيب داد كه از تمام ميهماني‌ها برتر بود. او از تمام رهبران جهان دعوت كرد. البته همه نيامدند... همه چيز جشن را هم از پاريس آورده بودند. در دشت خاكي خشك و مرتفع تخت جمشيد، اردوگاهي مركب از خيمه‌هاي گرانبها به وسيله «ژانسن دكوراتور» فرانسوي برپا شده بود... آرايشگران تراز اول از سالن‌هاي كارينا و الكساندر پاريس به تخت‌جمشيد پرواز كردند. «اليزابت آردن‌» يك نوع كرم صورت توليد كرد كه نام آن را «فرح‌» گذاشت تا در جعبه‌هاي مخصوص به ميهمانان هديه شود. «باكارا» گيلاس پايه‌دار كريستال طراحي كرد، «سرالين‌» جايگاه ميهمانان را روي سفال‌هاي قرن پنجم پيش از ميلاد ساخت‌. «رابرت هاويلند» فنجان و نعلبكي‌هايي ساخت كه فقط يك بار مورد مصرف ميهمانان قرار گرفت‌... «لان ون‌» اونيفورم‌هاي جديدي براي كارمندان دربار تهيه كرد كه نيم تنه آن به طرز شكيل، ولي نه زننده با بيش از يك‌ونيم كيلو نخ طلا دوخته شده بود. دوختن هر يك از اين اونيفورم‌ها، نزديك به 500 ساعت كار لازم داشت‌. غذاهاي ضيافت تخت جمشيد را اصولاً رستوران «ماكسيم‌» تهيه مي‌كرد... «لويي ورايل‌» رئيس ماكسيم‌... به اين مناسبت يك بشقاب جديد و بسيار عالي محتوي خاويار و تخم بلدرچين آب‌پز اختراع كرد.... صورت غذاي ضيافت شام اصلي با مركب سياه روي صفحات پوست آهو نقش شده و با يك ريسمان تابيده طلايي به صورت يك كتاب كوچك با جلد ابريشمي آبي و طلايي صحافي شده بود. پس از تخم بلدرچين با مرواريد درياي خزر، غذاي بعدي با ته دم خرچنگ با سس «نانتوآ» بود، غذاي اصلي خوراك پشت بازوي بره سرخ شده در روغن خودش بود كه درون آن را با سبزي‌هاي خوشبو انباشته بودند. براي تازه كردن گلوي ميهمانان‌، شربت يا شامپاين كهنه فرانسوي (موئت 1911) مي‌آوردند. آنگاه خوراك طاووس به سبك شاهنشاهي با سالاد مخلوط طبق سليقه «الكساندر دوما» صرف شد. به عنوان دسر، بشقاب انجير به شكل حلقه‌اي كه درون آن را با تمشك يا پورتو انباشته بودند، آوردند و در پايان قهوه موكا... همراه با قهوه نيز «كونياك‌» پرنس اوژن مخصوص خمخانه ماكسيم صرف شد...»
ساواك نيز تجهيزات، چادرها و وسايل پيشرفته و گرانبهاي مخابراتي آن روز را چنين تشريح مي‌كند: 
«اين كمپ و چادرهاي پذيرايي تخت جمشيد... به وسايل شگفت‌انگيزي مجهز است كه آميخته است از تجمل قديمي و وسايل مدرن عصر فضا (از آن جمله حمام مرمر ـ فرش‌هاي ابريشمي و ايراني و...) سران كشورها در تمام 24 ساعت از طريق شبكه مخابراتي ماه مصنوعي با پايتخت‌هاي خود به وسيله تلفن و تلكس در تماس خواهند بود. شبكه مخابراتي ميكروويو كه 275 ميليون دلار خرج آن شده است و گران‌ترين و دقيق‌ترين شبكه مخابراتي جهان به شمار مي‌رود...»
براي تكميل برنامه تزئين پايتخت و شهر شيراز از يك مؤسسه انگليسي نيز كمك گرفته شد. ساواك در بولتن ويژه در اين باره چنين آورده است‌: «به گزارش خبرگزاري آسوشيتدپرس پيرامون تزئين شهرستان تهران و شيراز به وسيله يك مؤسسه انگليسي مؤسسه (ايروين نارتين) مقيم شهر سافولك انگلستان كه يكي از بزرگ‌ترين مؤسسات تزئيني جهان به شمار مي‌رود، 864 هزار دلار لامپ و مجسمه‌هاي پلاستيكي تهيه مي‌كنند كه در جشن‌هاي 2500 ساله شاهنشاهي ايران به مصرف تزئين خيابان‌هاي تهران و شيراز برسد... سخنگوي اين مؤسسه گفت؛ مجسمه‌هاي پلاستيكي متعددي از كوروش كبير، داريوش و همچنين مرغ طاووس كه مظهر تخت طاووس ايران است، تهيه خواهد كرد...» 
اين ولخرجي‌ها و اتلاف سرمايه‌هاي ملي در حالي انجام مي‌شد كه مردم ايران در فقر و تنگدستي به سر مي‌بردند. در بیشتر شهرها و روستاهاي كشور، اثري از وسايل اوليه و مقدماتي رفاه عمومي و حداقل امتيازات زندگي ساده براي عامه مردم وجود نداشت‌.
تضاد فكري و رفتاري بين شاه و مردم ادامه داشت و روز به روز با اقدامات غير معقول و حساب نشده رژيم پهلوي افزايش مي‌يافت‌. چنانچه پس از گذشت هفت سال از برپايي جشن‌هاي 2500 ساله بسياري از زنان و مرداني كه در 1357 ش صداي خود را براي ابراز مخالفت با شاه بلند كرده بودند، جشن‌هاي تخت‌جمشيد را يكي از نمونه‌هاي نابخشودني زياده‌روي‌هاي پهلوي ذكر كردند.

امام خامنه‌ای در گذر زمان ـ 15۹
 سید مهدی حسینی/  امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) در سال‌های 71 و 72  که زعامت و ولایت نظام انقلاب اسلامی را برعهده داشتند با مسائل عدیده و دشواری روبه‌رو بودند. همانطور که اشاره شد پس از فروپاشی شوروی سابق، آمریکایی‌ها قطب مقابل خودشان را جنبش‌های اسلامی با محوریت انقلاب اسلامی ایران می‌دیدند و برای مقابله با آن سعی می‌کردند تمامی اهرم‌های فشار را در حوزه‌های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی علیه ایران به کار گیرند تا به هر نحو نظام جمهوری اسلامی ایران را از مسیر خودش خارج کنند، یا در اهدافش به شکست بکشانند و از الگو شدن آن در جهان جلوگیری کنند. در این راستا در داخل کشور از هر فرصتی بهره گرفتند و به طرق مختلف‌ آشوب، بلوا و ناامنی ایجاد کرده و شورش‌هایی در شهرها به راه انداختند؛ سلسله وقایعی که هر یک به بهانه‌ای کلید می‌خورد، برای نمونه در مشهد به بهانه اعتراض به شهرداری، در قزوین به بهانه استان نشدن، در نجف‌آباد به بهانه سخنان امام‌جماعت یک مسجد در حمایت از جریان منتظری، در اراک به بهانه رسیدگی نکردن به جانبازان، در اسلامشهر به بهانه قطع آب و همچنین در دیگر شهرها هر یک به طریقی امنیت محله‌ها را به مخاطره می‌انداختند و فرصت مناسبی برای ورود ضدانقلاب و گروهک‌ها فراهم می‌شد. در این میان دانسته یا ندانسته‌ بسیاری از اشرار و اراذل و اوباش وارد می‌شدند و به نوعی دست به آشوب می‌زدند و در این بین رسانه‌های گروهی وابسته به استکبار جهانی غوغای خبری و تحلیلی راه می‌انداخت و در کنار تشنج‌آفرینی‌های داخلی اهرم‌های فشار بین‌المللی هم فعال می‌شد، مانند حقوق بشر، طرح حمایت آمریکا از فرقه بهائیت و منافقین و به کارگیری انواع تحریم‌ها، در کنار آن تحریک برخی از کشورهای همسایه مانند امارات و مناقشه جزایر سه‌گانه علیه ایران، تمامی این تلاش‌ها به منظور در تنگنا قرار دادن رهبری انقلاب بود. اما ایشان با تمام قوا، مدبرانه، قاطعانه، حکیمانه،‌ هوشیارانه در برابر همه توطئه‌ها ایستادند و محکم از مواضع انقلاب اسلامی و آرمان‌های حضرت امام خمینی(ره)، ‌و ارزش‌های اسلامی دفاع کردند. معظم‌له در هفتم فروردین ماه سال 1372 در دیدار با مردم مشهد طی سخنانی در این باره فرمودند: «ما دشمن‌تراشی نکرده‌ایم، بلکه حق خود را خواسته‌ایم، ملت ایران اراده کرده است بر خانه، سرزمین، منافع، ثروت، منابع ملی زندگی و سرنوشت خود مسلط باشد و این امر لازمه یک ملت زنده و پابرجاست. انقلاب ایرانی به سبب کوتاه کردن دست غارتگران بین‌المللی و ترجیح منافع و مصالح ملت ایران، بر خواست بیگانگان دشمن‌ساز است.
جمهوری اسلامی ایران در برابر مطالع آمریکا،‌ قدرت‌های سلطه‌گر،‌ اروپا و صاحبان شرکت‌های بزرگ چندملیتی قهرمانانه ایستاده است و به هیچ‌کس اجازه زورگویی، دخالت و نفوذ در ایران اسلامی را نخواهد داد.»
امام خامنه‌ای در همین سال‌ها با ایراد سخنان تحلیلی تحت عنوان عبرت‌های عاشورا، ضمن تقویت روحیه ملی و مذهبی، وقایع صدر اسلام و دوران حکومت امام علی‌(ع) و نهضت امام حسین(ع) را تبیین کردند؛ تلاشی که بسیار مؤثر و راه‌گشا بود.

حافظ بدون شک، درخشان‌ترین ستاره‌ فرهنگ فارسی است‌. در طول این چندین قرن تا امروز نداریم هیچ شاعری را که به قدر حافظ، در اعماق و زوایای جامعه‌ ما و ذهن و دل ملت ما نفوذ کرده باشد و حضور داشته باشد. شاعرِ همه‌ قرن‌هاست و همه‌ قشرهاست.
امام خامنه‌اي، (28/8/1367)

 مرتضي دخيلي/ سا‌ل‌هاي 1939‌ـ1930 يا به عبارت ديگر سال‌هاي دهه سي در تاريخ مبارزات ملت فلسطين، ويژگي‌هاي خاصي دارد که آن را از دیگر ادوار تاريخي اين بحث متمايز می‌کند. 
هنگامي که واکهوب در 31 ژوئيه 1931 به سمت کميسر عالي انگلستان در فلسطين منصوب شد، حرکت ملي فلسطين وارد مرحله ايستايي و سکون شد. او با آميزه‌اي از خشونت و عوام‌فريبي به برقراري نوعي تفاهم و همزيستي ميان اعراب و يهوديان مي‌انديشيد. از همين رو، از يک سو به کشاورزان فلسطيني گوشه چشمي نشان داده، در جلب دوستي آنان کوشيد و از سوي ديگر فرزندان اشراف و وجيه‌المِلّه‌ها! را در مشاغل دولتي به کار گمارد تا آنان از نظر مادي به دستگاه حاکمه وابسته شوند و آرمان‌شان در رويارويي با منافع شخصي‌شان به تحليل رود. در مدت زمامداري واکهوب، تعداد مهاجران يهودي از سه هزار و 409 نفر در سال 1931 به 61 هزار و 458 نفر در سال 1935 افزايش يافت.
بي‌ترديد، صهيونيست‌ها از به قدرت رسيدن آدولف هيتلر (1933) در آلمان و تصويب قوانين نژادپرستانه در آن کشور، استفاده‌هاي فراواني کردند؛ زيرا از سويي به اصطلاح مظلوميت! خويش را به رخ جهانيان و به ویژه افکار عمومي غرب کشیدند و از سوي ديگر با انعقاد قرارداد «هعفارا» با نازي‌ها در سال 1933، تعداد مهاجران يهودي در سال‌هاي 1935ـ1933 از مرز 25 هزار و 100 يهودي گذشت. انگليسي‌ها براي تأمين اسلحه و آموزش نظامي ساکنان آبادي‌هاي يهودي‌نشين در فلسطين از هیچ اقدامي کوتاهي نکردند و با مسامحه‌کاري بسيار، ديدگان خويش را در مقابل سيل اسلحه قاچاق سرازير شده براي يهوديان بستند.
خليل سکاکيني اوضاع فلسطين را در سال 1933 چنين توصيف مي‌کند: «اوضاع کشور روز به روز خراب‌تر و بدتر مي‌شود. هر روز کشتي‌ها هزاران مهاجر يهودي را به سوي ما پرت مي‌کنند. هر روز قطعه‌هاي بزرگ‌تري از سرزمين فلسطين به يهوديان فروخته مي‌شود... مردم در چگونگي دفع اين خطر سردرگم و حیرانند. يهوديان به خوبی دريافته‌اند که شيرازه کار امت عرب از هم پاشيده شده، اعراب به يکديگر پشت کرده‌اند و فقر و جهل بر آنان حاکم شده است... لذا صهيونيست‌ها فرصت را براي اجراي سياست‌هاي خويش غنيمت شمرده‌اند.»
در چنين شرايطي، احزاب فلسطيني يکي پس از ديگري تولد يافتند. در اين ميان دو حزب، يکي حزب عربي فلسطيني و ديگري حزب دفاع ملي از بقيه نيرومندتر بودند. در ضمن ديدگاه کلي احزاب ياد شده از رنگ و صبغه «قوميت» خالي نبود و در اين زمینه خط مشي مشابهي را پيروي مي‌کردند. مهم‌تر از همه آنکه احزاب مذکور در دايره جهت‌گيري‌هاي قبيله‌اي و خانوادگي مي‌چرخيدند و در گرداب محدوديت‌ها و تنگ‌نظري‌هاي حزبي غرق شده، تنها به رياست و صدارت چشم دوخته بودند. با اين همه، مسلم است که مراسم و مناسبت‌هاي مختلف ديني، مساجد و کانون‌هاي پرورش مذهبي، خاستگاه و سر منشأ اصلي حرکت‌هاي اعتراض‌آميز و فعاليت‌هاي مبارزاتي بود؛ به گونه‌ای که به مرور زمان بُعد اسلامي کم کم درباره توده‌هاي فلسطيني ريشه دوانيد. 
نمود اين واقعيت در رخدادهاي اکتبر سال 1933 به گونه‌‌اي انکارناپذیر ظاهر شد. در نيمه نخست اين ماه، رهبران فلسطيني در اعتراض به افزايش اعمال سرکوبگرانه و وحشيگري‌هاي مقامات قيموميت و با توجه به خطرهای فزاينده مهاجرت يهوديان به فلسطين، مردم را به شرکت در راه‌پيمايي فراخواندند. مردم اين تقاضا را اجابت کرده و در 13 اکتبر 1933، از درون حرم قدس شريف، راه‌پيمايي عظيمي در شهر بيت‌المقدس به راه انداختند. در پيشاپيش راه‌پيمايان موسي کاظم حسيني (شهردار بيت‌المقدس) ديده مي‌شد. نيروهاي انگليسي در اقدامی انفعالي و ناجوانمردانه، به طرف راه‌پيمايان تيراندازي کرده و بيش از 60 نفر از آنان را زخمي کردند که پنج نفر بر اثر شدت جراحات، به شهادت رسيدند.
هنوز دو هفته از اين واقعه سپري نشده بود که رهبران فلسطيني بار ديگر مردم را به راه‌پيمايي دعوت کردند. در اين راه‌پيمايي که در 27 اکتبر همان سال در يافا و پس از نماز جمعه برگزار شد، علما و روحانيون برجسته فلسطيني شرکت کردند. گفتنی است، در صف مقدّم راه‌پيمايان، موسي کاظم حسيني براي بار دوم حاضر شده بود؛ اما اين بار او مورد اصابت گلوله سربازان اشغالگر واقع و مجروح شد. همچنين، شمار زيادي از شهروندان فلسطيني جراحاتي برداشتند و 30 نفر از راه‌پيمايان به شهادت رسيدند. پيامدهاي اين کشتار، گسترش تظاهرات خشمگينانه در بيت‌المقدس، حيفا، نابلس و غزّه بود. در اعتراض به اين کشتار وحشيانه، فلسطين به مدت هفت روز در اعتصاب عمومي به سر برد.
در طول مبارزه دو جريان نيرومند موجوديت‌شان را همچنان حفظ و تثبيت کردند: اولي جريان اسلامي بود که مبارزه با صهيونيست‌ها را مبارزه‌اي ايدئولوژيکي مي‌دانست و با تمام توان کوشيد هويت اسلامي را بر فرايند کلي مبارزه بگستراند. جريان دوم که بر قومي بودن مسئله فلسطين اصرار مي‌ورزيد، اندک اندک در حرکت ملي فلسطين آشکار شد. جريان نخست در نشست عمومي اسلامي و قيام جهادگري شيخ عزالدين قسام (1935) نمود يافت و جريان دوم در پيدايش احزاب فلسطيني و نخستين نشست جوانان عرب (1932) تجلي پيدا کرد.


درآمد کلان نفتي ايران سبب شده بود تا محمدرضا پهلوي دست به بلندپروازي‌هاي متعددي بزند که ارائه وام‌هاي کلان به بسياري از کشورهاي جهان براي تعريف نقش ايران به مثابه يک کشور ثروتمند و تأثيرگذار، بخشي از اين بلندپروازي‌ها بود. بخش ديگري از اين بلندپروازي، برگزاري جشن‌هاي 2500 ساله براي ارائه چهره‌اي تازه از خاندان پهلوي بود. دعوت از سران 70 کشور براي حضور در اين جشن‌ها نيز در تلاش براي نمايش اين چهره به ملل دیگر بود. همين رويکرد سبب شده بود سران برخي کشورها از جمله چندين پادشاه و ملکه ترجيح دهند در اين جشن حضور نيابند و در رقابت نمايش شکوه يک خاندان سلطنتي، مهمان نباشند. ملکه بريتانيا، برجسته‌ترین چهره‌اي بود که با همين انگيزه حاضر نشد به ايران بيايد و در اين جشن شرکت کند و تماشاچي نمايش پهلوي‌ها باشد.
روند راهبرد نظامی عراق در جنگ با ایران ـ ۸
 حميدرضا ميري/  جبهه مياني و غرب/ اين جبهه بين مناطق کوهستاني داخل ايران و اراضي گسترده و پست داخل عراق قرار دارد. وضع زمين اين منطقه به هم پيوسته است و به همين دلیل براي انجام دادن هرگونه عمليات نيروها مناسب است. ويژگي ديگر اين منطقه وجود شيب‌هاي تند در داخل ايران و کمبود جاده‌هاي مناسب و پل‌هاي عبور است.
هدف نهايي عراق در محور مياني، اشغال تعدادي از شهرهاي مرزي و تسلط‌ بر تنگه‌‌ها و در هم کوبيدن نيروهاي ايراني براي جلوگيري از هرگونه پيشروي به سمت بغداد، دياله يا کوت بود. ارتش عراق در اين محور پيشروي براي اشغال شهر مهران، اشغال تنگۀ کنجانچم و اشغال شهرهاي سومار، نفت‌شهر، قصرشيرين، گيلانغرب و سرپل‌ذهاب را برنامه‌‌ريزي کرده بود. همچنين پيشروي به سوي گردنه «پاتاق» در 130 کيلومتري غرب کرمانشاه و در 20 کيلومتري شرق سرپل‌ذهاب و نيز گردنه «قلاّجه» در شرق گيلانغرب را پيش‌بيني کرده بود.
هدف اصلي دشمن در اين جبهه، اجراي يک تک به منظور دورسازي قواي ايران از خط مرزي و پشتيباني از يگان‌‌هايي بود که تهاجم به خوزستان را به عنوان اولویت اول قرار داده بودند. همچنين حمله از اين جبهه به منظور عمق دادن به فضاي پدافندي نسبت به شهر بغداد و همچنين تسلط بر ارتفاعات زاگرس و تعميق مرزهاي شرقي عراق و تسلط بر ارتفاعات مرزي مورد منازعه بر اساس معاهده 1975 در غرب ايران بود. اين جبهه که اهميت کمتري نسبت به جبهه جنوب داشت، به چهار محور عملياتي تقسيم شده بود: 1ـ محور خسروي‌ ـ ‌قصرشيرين ـ‌ سرپل‌ذهاب ‌ـ‌ اسلام‌آباد؛ 2ـ محور نفت‌شهر ـ‌ سومار ـ‌ گيلانغرب؛ 3ـ محور زرباطيه‌ ـ مهران ـ‌ صالح‌آّباد ‌ـ ‌ايلام؛ 4ـ محور ميمک ‌ـ‌ صالح‌آباد ‌ـ ‌ايلام.
 جبهه شمال غرب/ هدف از عمليات در اين محور، زمينگير کردن نيروهاي ايراني و مقابله با آنها و نيز بستن معابر اين منطقه بود. سپاه يکم ارتش عراق با به‌کارگيري لشکرهاي 4 و 7 مأموريت در جبهه شمال شرق عراق را برعهده داشت. در اين محور برخي تپه‌‌هاي مهم مرزي در منطقه حاج‌عمران و همچنين ارتفاع 1864 در منطقه قوچ‌سلطان و ارتفاعاتي در منطق پنجوين به تصرف ارتش عراق درآمد. هدف اصلي از تشکيل اين جبهه، جداسازي ارتباط کُردهاي مخالف رژيم صدام از ايران و نيز پشتيباني از احزاب ضد ايراني کومله و دموکرات و استفاده از آنان در ناامن نگه‌داشتن شمال غرب ايران و همچنين تأمين منطقه نفت‌خيز کرکوک در مقابل حملات احتمالي ايران بود.
 مسئوليت اين جبهه برعهده سپاه يکم عراق بود که دو لشکر11 و 7 پياده را تحت امر خود داشت. اين سپاه مأموریت داشت با حفاظت از منطقه و کنترل معارضان عراقي، نيروهاي ضد انقلاب را در وارد ساختن ضربه به جمهوري اسلامي ايران تجهيز، تقويت و هدايت کند و در صورت لزوم نيز برخي از ارتفاعات را به اشغال درآورد و از طرف ديگر کردهاي مخالف دولت عراق را از همکاري با ايران بازدارد. يگان‌هاي تحت امر سپاه يکم، با وجود اهداف محوله، عملاً نقش احتياط نيروي زميني ارتش عراق را برعهده داشت.


 محمد گنجی/ پاییز سال ۱۳۵۷ در روزهایی که از همه جا صدای اعتراض می‌آمد و موج اعتصاب کارگران و کارمندان ارگان‌های دولتی و خصوصی کشور را فرا گرفته بود، روزنامه‌های کثیرالانتشار پایتخت هم دو اعتصاب را از سر گذراندند. ۲۳ مهرماه سالگرد پایان نخستین اعتصاب مطبوعات در آن سال است؛ اعتصابی چهار روزه که در اعتراض به حضور و دخالت نظامیان در جریان انتشار روزنامه‌های اطلاعات و کیهان شکل گرفت. آن اعتصاب مهم‌ترین واکنش مطبوعات تا آن زمان در مقابل رژیم رنجور شده پهلوی بود و تضمین کتبی دولت در پایان اعتصاب مبنی بر آزادی مطبوعات برابر قانون اساسی، یک پیروزی برای اهالی مطبوعات تلقی ‌شد. در واقع اعتصاب مطبوعات ماحصل کشمکش تاریخی و همیشگی مطبوعات و حکومت در دوره پهلوی دوم بود که سوار بر موج اعتصاب‌های پرشمار پاییز ۵۷ و به رهبری اتحادیه نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات عملی شد.
روزنامه اطلاعات پس از پایان اعتصاب چهار روزه به شکلی پر و پیمان و از جنبه‌های مختلفی به این حرکت و نتایج آن توجه کرد. از روز بیست‌وسوم مهرماه که روزنامه‌ها دوباره به میان مردم آمدند تا حدود یک هفته بعد، شاهد اخبار، گزارش‌ها، مقاله‌ها و یادداشت‌های متعددی درباره اعتصاب مطبوعات در این روزنامه بودیم.
«اعتصاب مطبوعات به پیروزی کامل رسید»، این عبارت تیتر اصلی روزنامه اطلاعات در نخستین روز پس از پایان اعتصاب بود و در کنار آن به «حمایت بی‌دریغ مردم، بازاریان، دانشگاهیان، جمعیت‌ها و شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی از اولین اعتصاب کارکنان مطبوعات» اشاره شد. عکس نیم‌صفحه نخست این روزنامه هم در همراهی با این تیتر‌ها، گروهی از نمایندگان دانشگاهیان را نشان می‌داد که برای اعلام همراهی و همبستگی خود با اعتصاب‌کنندگان به تحریریه اطلاعات رفته بودند.
در روزنامه اطلاعات روز شنبه بیست‌ونهم مهرماه پس از گذشت یک هفته از پایان اعتصاب، دو مقاله مفصل درباره پیروزی اهالی مطبوعات دیده می‌شود. مقاله نخست با عنوان «آزادی سخن در حلقه زنجیر» به قلم جواد مجابی است. در نگاه مجابی این اعتصاب سبب نزدیکی بیشتر مردم و مطبوعات شد و مردم، روزنامه‌نویس‌ها را دیگر نه همچون مزدوران و عاملان فساد، بلکه به عنوان قربانیان خفقان و به جان‌آمدگان از اسارت سانسور و ارعاب نگاه می‌کنند. 
مقاله دیگر روزنامه اطلاعات در همان روز با عنوان «اعاده شرف از دست رفته» به قلم یکی دیگر از روزنامه‌نگاران به نام «داریوش نظری» است. نویسنده در این مقاله چنان که از نامش پیداست، اعتصاب مطبوعات را اعاده شرف از دست رفته مطبوعات می‌شمارد و از روز شروع اعتصاب با عنوان «حماسه ۱۹ مهر» یاد می‌کند و البته در ضمانت‌نامه دولت هم تردید می‌کند و می‌نویسد: «وقتی فرمان مشروطه که تاریخی‌ترین سند صدساله ما است، چنان گم شده که هیچ سراغی از آن در دست نیست، وقتی هر گاه که قدرت‌ها اراده کردند، آمرانه‌ترین اصول قوانین اساسی را، به رغم تأکید‌ها و تصریحات واضعان آن لگدکوب کردند، چگونه می‌توان انتظار داشت که از یک عهدنامه «تایپ شده»، برای آزادی نسبی مطبوعات برای درازمدت ضمانت شود و چه کسی ضامن اجرای این ضمانت‌نامه است؟»
 گذشت زمان و شکل‌گیری اعتصاب دوم مطبوعات نشان داد، تردید نویسندگان این دو مقاله در حد و حدود و پایداری آزادی ارائه شده به مطبوعات بیراه نبوده است.