صبح صادق چرایی تحریم‌ها و تهدیدات آمریکایی‌ها علیه سپاه را واکاوی می‌کند
دکتر یدالله جوانی / در قانون تحریمی «کاتسا»، از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به یک سازمان تروریستی نام برده شده است. دولت آمریکا مصمم است در آینده نزدیک به استناد این قانون، تحریم‌های مربوط به تروریسم را درباره سپاه پاسداران و تمامی افراد و مجموعه‌های مرتبط اعمال کند. اقدام آمریکایی‌ها در اتخاذ چنین رویکردی، در نوع خود بی‌سابقه است. بنابراین واکاوی دلایل این اقدام از یک سو و پیامدهای اجرایی شدن این قانون از سوی دیگر، از موضوعات بسیار مهمی است که ذهن صاحب‌نظران و تحلیلگران را به خود مشغول کرده است. در این نوشتار، ‌به اختصار پاسخی برای دو پرسش مذکور ارائه می‌شود:
الف‌ـ چرایی معرفی کردن سپاه
 به عنوان یک سازمان تروریستی 
براساس قوانین بین‌المللی و عرف جامعه جهانی از یک سو و تعریف تروریسم و سازمان‌های تروریستی از سوی دیگر، ‌معرفی کردن نیروی مسلح قانونی یک کشور به عنوان سازمان تروریستی، ‌فاقد وجاهت حقوقی و مبنای منطقی است. جمهوری اسلامی ایران، ‌یک کشور به رسمیت شناخته شده در عرصه بین‌المللی، ‌با نهادها و سازمان‌های قانونی و رسمی است. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، یک سازمان و نهاد انقلابی و قانونی معتبر در ساختار حقوق اساسی جمهوری اسلامی و نزد مردم ایران است؛ بنابراین، رفتار خلاف حقوق بین‌الملل و خلاف عرف آمریکایی‌ها مبنی بر معرفی سپاه به یک گروه و سازمان تروریستی، ‌باید دلایل قابل توجهی برای خود آنان داشته باشد. نگارنده معتقد است، سه دلیل اساسی و بسیار مهم را برای این رفتار آمریکایی‌ها می‌توان برشمرد:
1ـ شکست‌های راهبردی آمریکا در سال‌های اخیر
کارنامه آمریکا به عنوان مدعی قدرت برتر و رهبر جهان، ‌کارنامه یک امپراتوری با شکست‌های بزرگ و راهبردی و در حال فروریختن است. آمریکا پس از فروپاشی بلوک شرق،‌ سلطه بر جهان و به دست گرفتن رهبری و مدیریت بین‌المللی را هدف‌گذاری کرده از دیدگاه استراتژیست‌های آمریکایی، سلطه کامل بر خاورمیانه،‌ کلید رهبری جهان برآورد شده است. از آن زمان تاکنون، طرح‌ها و برنامه‌های پرهزینه‌ای از سوی آمریکایی‌ها برای تسلط بر خاورمیانه به مرحله اجرا درآمد. «خاورمیانه بزرگ» و «خاورمیانه جدید»‌ عناوین طرح‌های آمریکا برای تحقق هدف مذکور بود. لشکرکشی به منطقه غرب آسیا با پوشش مبارزه با تروریسم و اشغال دو کشور افغانستان و عراق، جنگ‌های رژیم صهیونیستی علیه حزب‌الله لبنان و گروه‌های مقاومت فلسطینی در غزه، به راه انداختن جنگ‌های نیابتی از طریق ایجاد داعش و دیگر گروه‌های تروریستی، ‌مجموعه اقدامات آمریکا برای پیاده‌سازی طرح خاورمیانه جدید بود. اما برخلاف تصور و برآوردهای آمریکا،‌ تمامی این طرح‌ها در منطقه با شکست روبه‌رو شد. ترامپ رئیس‌جمهور کنونی آمریکا، در دوران رقابت‌های انتخاباتی، رقم هزینه‌های جنگی آمریکا در منطقه را شش تریلیون دلار اعلام کرد. وی تصریح کرد ایالات متحده شش تریلیون دلار برای جنگ‌های خاورمیانه هزینه کرده و هیچ نتیجه‌ای نگرفته، در حالی که با این پول می‌شد دو بار آمریکا را ساخت. به یقین کسانی که در آمریکا، ‌به چنین هزینه‌ای برای جنگ در خاورمیانه رضایت دادند، می‌دانستند که تسلط بر خاورمیانه به عنوان شرط لازم برای تسلط بر جهان، چه فواید بلندمدتی را می‌تواند برای ایالات متحده به دنبال داشته باشد. اکنون آمریکا با پرداخت چنین هزینه‌هایی و تحمل خسارات انسانی در جنگ‌های عراق و افغانستان،‌ دچار شکست راهبردی شده است. افزون بر شکست‌های خود آمریکا، متحدین آمریکا در منطقه (رژیم صهیونیستی و حکومت‌های قبیله‌ای مانند آل‌سعود)، ‌دچار تنگناهای راهبردی و موقعیت‌های متزلزل شده‌اند؛ موضوعی که برای آمریکایی‌ها تحمل‌ناپذیر شده و آنان را، به شدت عصبانی و مستأصل کرده است. 
شکست‌ سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا پس از دادن این همه هزینه و خسارت، یعنی شکست سیاست‌های قرن بیست‌و‌یکمی آمریکایی‌ها،‌ که با هدف سلطه بر جهان تحت عنوان نظم نوین جهانی طراحی کرده بودند. 
2ـ سپاه عامل اصلی شکست طرح‌های آمریکا در منطقه 
عصبانیت آمریکایی‌ها از سپاه، یک دلیل اصلی دارد و آن اینکه، ‌آنان سپاه را عامل اصلی شکست‌های آمریکا در منطقه غرب آسیا و به ویژه در عراق، سوریه و لبنان می‌دانند. از نظر آمریکایی‌ها،‌ فرماندهی محور مقاومت در منطقه با جمهوری اسلامی ایران است و سپاه پاسداران در منطقه با کمک متحدین جمهوری اسلامی، ‌تمامی طرح‌های آمریکا را با شکست و ناکامی مواجه کرده است. آمریکایی‌ها تمامی شکست‌ها،‌ ناکامی‌ها و خسارت‌های بزرگ خود در منطقه را،‌ از چشم سپاه می‌بینند. اوباما رئیس‌جمهور سابق آمریکا، تصریح کرد که ایالات متحده حدود دو هزار میلیارد دلار در عراق هزینه کرد؛ لکن اکنون عراق تحت نفوذ جمهوری اسلامی ایران است. اکنون نفوذ راهبردی جمهوری اسلامی در عراق، ‌سوریه، ‌لبنان،‌ سرزمین‌های اشغالی و کشورهای دیگری چون یمن،‌ به دغدغه اصلی آمریکایی‌ها تبدیل شده است. آمریکایی‌ها معتقدند تثبیت نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه، پایان‌بخش حضور غرب و به خصوص آمریکا در خاورمیانه خواهد بود. غربی‌ها و به ویژه آمریکایی‌ها، ‌سپاه را عامل اصلی موقعیت‌بخشی به ایران در منطقه می‌دانند. 
3ـ سپاه عامل اصلی نظم‌دهی به منطقه غرب آسیا (خاورمیانه)
در حالی که آمریکایی‌ها تصور می‌کردند با شکل‌دهی به نظم و ترتیبات منطقه خاورمیانه در قالب «خاورمیانه بزرگ» یا «خاورمیانه جدید» و با صرف هزینه‌های بسیار برای این مقصود ده‌ها سال بر این منطقه راهبردی از جهان تسلط خواهند داشت و از طریق سلطه بر این منطقه؛ جهان را مدیریت می‌کنند، اما ‌سپاه را در موقعیت نظم‌دهی به خاورمیانه مشاهده می‌کنند! آمریکایی‌ها از طریق پیاده‌سازی طرح خاورمیانه بزرگ یا خاورمیانه جدید،‌ به دنبال مهار، ‌تضعیف و ساقط کردن جمهوری اسلامی ایران بودند؛ اما نه تنها این اتفاق نیفتاد، ‌بلکه سپاه پاسداران ضمن حفظ انقلاب و جمهوری اسلامی، ایران را در یک موقعیت برتر منطقه‌ای قرار داده است. آمریکایی‌ها معتقدند جمهوری اسلامی ایران، سیاست‌های منطقه‌ای خود را از طریق سپاه پیش می‌برد، به طوری که شورای روابط خارجی آمریکا چندی پیش در یک گزارش تحلیلی در این باره نوشت: «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در صدر خبرهای چند سال گذشته بوده است. آنها در زمان‌های مختلف در جایگاه مهم‌ترین نیروی نظامی در خاورمیانه و کارآفرینان اقتصادی در اقتصاد ایران از سوی رسانه‌های خارجی و داخلی معرفی شده‌اند و به مثابه یک نیروی ایدئولوژیک وفادار، مهم‌ترین نیرو برای حفظ نظام جمهوری اسلامی تلقی می‌شوند. در کنار همه این توصیفات، نیروی قدس سپاه نقش برجسته‌ای در سیاست ایران و نظم خاورمیانه ایفا می‌کند.» از نظر آمریکایی‌ها، تنها نیروی قدرتمندی که می‌تواند در خاورمیانه آنان را از پای درآورد، سپاه است؛ موضوعی که در گزارش تحلیلی شورای روابط خارجی آمریکا به آن چنین اشاره شده است: «سپاه پاسداران در خط مقدم مقابله با آمریکا در منطقه قرار دارد و معتقد است که ایالات متحده قدرتی بی‌رمق و از پا درآمده‌ در خاورمیانه است. آنها پس از دستگیری ملوانان آمریکایی‌ در خلیج‌فارس در ژانویه، جشن گرفتند و دریادار علی فدوی به آمریکایی‌ها هشدار داد که سپاه از قدرت و توانایی لازم برای مقابله با آمریکا برخوردار است.»

ب‌ـ آمریکا و رؤیای
 مقابله با سپاه 
آمریکایی‌ها به دنبال شکست طرح‌های‌شان در منطقه راهبردی غرب آسیا، به دنبال انتقام‌گیری از سپاه به عنوان عامل اصلی شکست‌های آمریکا هستند. دشمنی آمریکایی‌ها با سپاه، به اصل دشمنی آنان با انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی برمی‌گردد. غربی‌ها و در رأس‌ آنها کشورهای آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان،‌ از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، سیاست شکست انقلاب را در پیش گرفتند؛ اما شکست و ناکامی غربی‌ها در این سیاست،‌ آنان را متوجه نقش کلیدی سپاه در جمهوری اسلامی و پاسداری از انقلاب اسلامی کرد. در برخی اظهانظرات غربی‌ها از سپاه به «ستون فقرات نظام سیاسی ایران» یاد شده است. بر مبنای چنین تحلیلی، از نظر آمریکایی‌ها انقلاب اسلامی پایان نمی‌پذیرد و جمهوری اسلامی فرونمی‌ریزد، مگر اینکه،‌ سپاه از میان برود یا توانش گرفته و دست بسته شود. طی یک دهه گذشته، رسانه‌های غربی عملیات روانی سنگینی را علیه سپاه داشته‌اند. مبنای رفتاری رسانه‌های غربی و اقدامات تخریبی آنان و همچنین قرار دادن بخش‌هایی از سپاه مانند نیروی قدس و برخی از فرماندهان سپاه در لیست تحریم‌های تروریسم و حقوق بشری آمریکا و اتحادیه اروپا، به نقش‌آفرینی‌های سپاه در حفظ انقلاب و جمهوری اسلامی ایران برمی‌گردد. کمیته خطر جاری در آمریکا،‌ کمیته‌ای است که حدود 50 سال پیش جمعی از مدیران مجرب سیا و پنتاگون،‌ استادان مشهور دانشگاه‌های آمریکا، سناتورها و مؤسسه تحقیقاتی امریکن اینترپرایز آن را تأسیس کردند. این کمیته در گزارش سال 1384 خود تحت عنوان «ایران و آمریکا، ‌رهیافت جدید» سه محور اساسی «نظریه مهار، مبارزه رسانه‌ای و نظام‌مند کردن نافرمانی مدنی» را، ‌برای براندازی جمهوری اسلامی ایران، ‌با 15 سرفصل ارائه کرد. در یکی از این فصول آمده است: «باید قدرت سپاه و بسیج را از بین برد.» آمریکایی‌ها برای رسیدن به این هدف در یک دهه گذشته‌، مجموعه‌ای از اقدامات را انجام داده‌اند که مواردی از آن عبارت است از:
1ـ تخریب جایگاه و موقعیت سپاه در بین مردم ایران از طریق عملیات روانی و جنگ نرم با بهره از تمام ظرفیت‌‌های رسانه‌ای؛
2ـ تحریم بخش‌هایی از سپاه و تعداد زیادی از شرکت‌های مرتبط با سپاه و همچنین عده‌ای از فرماندهان سپاه.
۳ـ تحریم کل سپاه
ناکامی آمریکایی‌ها در اقدامات پیشین علیه سپاه سبب شد تا آنان برای مهار سپاه و تضعیف آن، تحریم کل سپاه و مجموعه‌های مرتبط را برخلاف تمامی قواعد و عرف بین‌الملل، در دستور کار خود قرار دهند. ۲۵ خرداد ماه سال جاری اکثریت سنای آمریکا، به متمم‌های طرح تحریم‌های جدید ایران، موسوم به طرح «مقابله با اقدامات بی‌ثبات‌کننده ایران» رأی دادند. این طرح به دلیل ابعاد و ماهیت، به «مادر تحریم‌ها» و «سیاه‌چاله‌ تحریم‌ها» شهرت یافته است. در این طرح که در نهایت به قانون تبدیل شد و به امضای ترامپ رسید و در آستانه اجرایی شدن قرار دارد؛ تحریم‌های جدیدی با سرفصل‌های تحریم‌های موشکی، تحریم‌های تروریسم، تحریم‌های نظامی و تحریم‌های حقوق بشری وضع شده است. در این قانون که به «قانون تحریمی کاتسا» معروف شده، آمده است: «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نه تنها نیروی قدس، مسئول اجرای برنامه فعالیت‌های بی‌ثبات ‌سازنده، پشتیبانی از اقدامات تروریسم و برنامه موشکی بالستیک ایرانی است.»
قانون تحریمی کاتسا، قدرت دفاعی و نظامی جمهوری اسلامی ایران را که در سطح بازدارندگی قرار دارد نشانه گرفته است. در این قانون سپاه به دلیل نقش کلیدی و برجسته‌اش در تولید قدرت ملی و اقتدار نظامی و موقعیت‌بخشی به ایران در منطقه، در کانون فشارها و تحریم‌ها قرار گرفته است. در ادامه به نمونه‌هایی از اظهارنظرها که دلیل این فشارها می‌باشد، اشاره می‌شود: 
ـ چندی پیش روزنامه صهیونیستی «یدیعوت آحارونوت» نوشت: «وقتی سپاه، موشک‌های زمین به زمین از این فاصله شلیک می‌کند، جایگاه یک قدرت بزرگ نظامی در سطح منطقه و حتی در سطح جهان را برای خود به تصویر می‌کشد.»
ـ پنتاگون در گزارش سالیانه خود تصریح کرد: «ایران به قدری پیشرفت کرده که می‌تواند اهدافی در سراسر منطقه و در شرق اروپا هدف قرار بدهد. ایران افزون بر فناوری‌های موشکی و راکتی فزاینده‌اش، در تلاش است میزان کارایی سامانه‌های موجودش را تقویت کند. ایران در حال ساخت موشک بالستیک ضد کشتی به نام خلیج‌فارس است. وسیله پرتاب فضایی سیمرغ ایران نشان‌دهنده عزم این کشور برای توسعه فناوری‌های موشک‌های بالستیک قاره‌پیماست.»
سناتور باب منندز از اعضای دموکرات سنا که از معدود دموکرات‌های مخالف برجام است، طراح و ارائه‌دهنده پیش‌نویس قانون تحریم‌های جدید علیه جمهوری اسلامی ایران می‌باشد. وی دلیل اصلی از ارائه طرح خود را این‌گونه توضیح می‌دهد: «آمریکا نباید مقابل اقدامات منطقه‌ای ایران ساکت بنشیند و به همین علت است که لایحه تشدید تحریم‌های موشکی و تحریم کل سپاه پاسداران در دستور کار قرار گرفته است.» ایشان در همین باره می‌گوید: «آمریکا نمی‌تواند اجازه بدهد که رفتار ثبات‌زدایانه و تهاجمی ایران، مورد اغماض قرار بگیرد، به همین دلیل بود که پیش‌نویس قانون تحریم‌های جدید ایران را ارائه دادم.»

ج‌ـ پیامدهای اجرایی شدن
 قانون کاتسا
به یقین اجرایی شدن قانون تحریمی کاتسا از سوی آمریکایی‌ها، آثار و پیامدهای گوناگونی خواهد داشت. آمریکایی‌ها از طریق اعمال این تحریم‌ها، اهداف چندلایه‌ای را دنبال می‌کنند. اما نقطه هدف در این قانون در خصوص ایران به زعم آمریکایی‌ها، نابود کردن اقتدار دفاعی جمهوری اسلامی ایران و پایان‌بخشی به نفوذ راهبردی آن در منطقه راهبردی غرب آسیا است. آمریکایی‌ها تصور می‌کنند از طریق اعمال تحریم‌های جدید و فشار بر عوامل اصلی تولید قدرت دفاعی جمهوری اسلامی، ایران در نهایت پای میز مذاکره حاضر شده و برجام‌های منطقه‌ای و موشکی هم به برجام هسته‌ای اضافه خواهد شد. اما به یقین، آنچه در پی اجرایی‌شدن قانون کاتسا و اعمال تحریم‌های جدید و معرفی سپاه به عنوان یک سازمان تروریستی پدید خواهد آمد، برخلاف تصورات آمریکایی‌ها، موارد دیگری است که اهم آن عبارت است از:
۱ـ خروج ایران از برجام
بی‌شک اعمال تحریم‌های جدید، نقض فاحش برجام است. آمریکایی‌ها با اعمال قانون کاتسا، تیر خلاص را به پیکر نیمه‌جان برجام شلیک خواهند کرد. با پیاده‌سازی این قانون، شرایط تحریمی به مراتب بدتر از پیش از برجام می‌تواند شکل بگیرد. در این صورت، دلیل منطقی برای ماندن ایران در برجام از بین رفته وجود ندارد. به همین دلیل دکتر ظریف از احتمال خروج ایران از برجام در صورت اعمال تحریم‌های جدید و عبور آمریکایی‌ها از برجام سخن گفت.
۲ـ هم‌سنگ شدن ارتش آمریکا با داعش
اگر قرار باشد روزی ارتش و نیروهای مسلح یک کشور، یک سازمان تروریستی به ملت‌های جهان معرفی شود، ارتش آمریکا از هر نظر در اولویت این معرفی قرار دارد. کیست که نداند در یک دهه گذشته، عمده گروهک‌های تروریستی را در منطقه غرب آسیا، آمریکایی‌ها پدید آوردند. آیا سندی بهتر از سخنان رئيس‌جمهور کنونی آمریکا برای اثبات این ادعا وجود دارد. آقای ترامپ در دوره رقابت‌ها انتخاباتی، با صراحت و به تکرار، آمریکا را مؤسس داعش معرفی کرد! او تصریح کرد که در پشت صحنه داعش افرادی چون اوباما و خانم هیلاری کلینتون وجود دارند. بنابراین، اگر روزی آمریکایی‌ها بخواهند آن نیروی اصلی ضد تروریسم یعنی سپاه پاسداران را به اتهام حمایت از تروریسم مورد تحریم قرار دهند، بدانند ارتش آنان در جهان و منطقه یک گروه تروریستی معرفی خواهد شد. سرلشکر جعفری فرمانده کل سپاه بر اساس چنین منطقی، در قبال قانون کاتسا موضعی قاطع اتخاذ کرد و گفت: «اگر اخبار حماقت آمریکا مبنی بر در نظر گرفتن سپاه به عنوان گروه تروریستی صحیح باشد، سپاه نیز ارتش آمریکا را در جهان هم‌سنگ داعش در نظر خواهد گرفت.»
فرمانده کل سپاه هفته گذشته، در جلسه شورای راهبردی سپاه با تأکید بر اینکه جمهوری اسلامی ایران اجرای قانون کاتسا را معادل با خروج یک‌جانبه آمریکا از برجام می‌داند، یادآور شد: «همان‌طور که در گذشته نیز اعلام کرده‌ایم، در صورتی که قانون تحریم‌های جدید آمریکا اجرا شود، این کشور باید پایگاه‌های منطقه‌ای خود تا شعاع دو هزار کیلومتری برد موشک‌های ایران را منتقل کند.»
بنابراین آمریکایی‌ها باید بدانند، این نقشه شیطانی آنان همانند دیگر نقشه‌های‌شان در گذشته، موجب تضعیف قدرت آمریکا و تقویت جمهوری اسلامی ایران و قدرت بیشتر سپاه خواهد شد. سپاه دهه‌ پنجم انقلاب اسلامی، به مراتب قدرتمندتر و با نفوذ‌تر از سپاه کنونی خواهد بود. حماقت آمریکایی‌ها در معرفی سپاه به عنوان یک سازمان تروریستی، زمینه‌ها و بسترهای فعلیت یافتن بیشتر توانایی‌های سپاه در منطقه را فراهم خواهد کرد؛ توانایی‌های مردم‌پایه‌ای که، منطقه را بر سر آمریکایی‌ها خراب خواهد کرد.
۳ـ وحدت و انسجام داخلی در حمایت از سپاه
آمریکایی‌ها با معرفی سپاه به عنوان یک سازمان تروریستی و اعمال تحریم‌ها علیه آن، به دنبال تشدید فشارهای اقتصادی بیشتر بر ملت ایران هستند. تصور آمریکایی‌ها آن است که این تحریم‌ها، به مرور زمان پایگاه‌ مردمی سپاه در ایران را تخریب خواهد کرد؛ اما برخلاف تصور آمریکایی‌ها، این تحریم‌ها موجب همبستگی بیشتر ایرانیان و افزایش محبوبیت سپاه در کشور و منطقه خواهد شد. تشییع باشکوه معجزه جاری انقلاب اسلامی، شهید حججی عزیز، نشان داد که پاسداران و سپاه، از چه جایگاهی در میان مردم ایران برخوردارند. اظهارنظرهای این روزهای مسئولان سیاسی کشور، دورنمای همبستگی‌ها و حمایت از سپاه را نشان می‌دهد.



 مصطفی قربانی/ اقدام انقلابی و تحسین‌برانگیز سپاه ثارالله استان کرمان در دستگیری برادر معاون اول رئیس‌جمهور، به دلیل اتهام‌های مالی را باید اقدامی مثبت در راستای مبارزه با فسادهای سیستمی دانست که اکنون کشور در گرداب آنها گرفتار شده است. در واقع، دستگیری برادر یکی از مسئولان عالی‌رتبه کشور و زمینه‌سازی برای رسیدگی به اتهام(های) وی حاوی این پیام مهم برای مردم است که نظام اسلامی از صحت و سلامت برخوردار است و با مفسدان و غارتگران اموال عمومی و سرمایه‌های کشور در هر مرتبه‌ای برخورد خواهد کرد. علاوه بر این، این اقدام انقلابی همچنین حاوی این پیام برای دیگر مسئولان و اطرافیان آنها است که چنانچه حرکت فسادآمیز یا مشکوکی از آنها سر بزند یا اینکه در پرونده و اقدامات آنها موارد مشابهی وجود داشته باشد، باید منتظر اقدامات انقلابی نهادهای مسئول در برخورد با خود باشند. 
واقعیت آن است که با برملا شدن پرونده‌ فسادهای میلیاردی و نجومی، از زمان دولت دهم تاکنون و بی‌نتیجه ماندن رسیدگی به آنها یا اطاله‌ روند دادرسی به این قبیل پرونده‌ها، تصویر و تصور نامطلوبی از نظام و کارگزاران آن در میان مردم ایجاد شده است و در واقع، در این وضعیت فساد برخی افراد نابکار به پای فساد مجموعه کارگزاران و مسئولان خدمتگزار کشور نوشته می‌شود و به تعبیر رایج، «تر و خشک را با هم می‌سوزاند.» به بیان دیگر، با مشخص شدن فسادهای متعددی که در چند سال اخیر، در زمینه‌های متعدد، برملا شده است، هم اعتماد مردم به نظام و مسئولان مورد هجوم ناجوانمردانه قرار گرفته و تصویر نامطلوبی را از کارگزاران نظام نزد مردم ایجاد کرده و هم به اپیدمیک شدن فساد در سیستم اداری و مالی کشور دامن زده است. در واقع، این پدیده مذموم نه تنها پیامدهای منفی بسیاری نزد افکارعمومی داشته؛ بلکه زمینه را برای زدوبند و سوء‌استفاده برخی کارمندان برای تأمین منافع شخصی و گروهی خود فراهم کرده است؛ زیرا افزایش پرونده‌های فساد در کشور، این تصور را شکل داده که «مملکت هر کی به هر کی» است و در این وضعیت هر کس باید از هر ابزاری، قانونی یا غیر قانونی، مشروع یا نامشروع، صحیح یا غیر صحیح و... استفاده کند تا بتواند منافع خود را به طور حداکثری تأمین کند. پیامدهای مضر و متعدد و ذوابعاد این وضعیت بر همگان روشن است و جای توضیح ندارد. از این‌‌رو، لازم است تا با دستگیری مفسدان اجازه داده نشود که اعتماد مردم به نظام بیش از این خدشه‌دار شود. ضمن اینکه این قبیل اقدامات سبب می‌شود که مردم بیش از پیش به شفافیت، سلامت و امانت‌داری مسئولان پی ببرند. در همین راستا شایان ذکر است که مسئولان باید بدانند که اقدامات ضد فساد آنها علاوه بر اینکه مقتضی عدالت و مورد رضایت خداوند متعال است، با حمایت و پشتیبانی قاطع مردم روبه‌رو است و از این‌رو، آنها باید مصمم‌تر، قاطع‌تر و دقیق‌تر در این زمینه وارد شوند و از جنجال‌ها و فضاسازی‌های رسانه‌های بیگانه و برخی مافیاها در داخل کشور هراس نداشته باشند؛ زیرا آنچه رسالت اساسی مسئولان محسوب می‌شود؛ همانا خدمتگزاری بهینه به مردم است که باید همه موانع و چالش‌های پیش روی این مهم برداشته شود؛ ازجمله کوتاه کردن دست مفسدان و زالوصفتان از جیب مردم و از منابع و اموال عمومی کشور. 
در واقع، اکنون که کشور دچار عارضه‌ای به نام «سرمایه‌داری رفاقتی» است که حاصل پیوند اصحاب ثروت با سیاستمداران است و در آن دستیابی به موقعیت‌های مالی و اقتصادی، منوط به پشتیبانی‌ها و نفوذ سیاسی است، اولین و نخستین قدم در مبارزه با فساد و فسادزدایی از ارکان مختلف کشور، برخورد با دانه‌درشت‌ها، آقازاده‌ها، برخی اطرافیان مسئله‌دار مسئولان یا بستگان مسئله‌دار آنها است.

 غلامرضا ذوالفقاری/ كيفيت زندگي كاري: كيفيت زندگي كاري به كوشش روانشناسان، جامعه‌شناسان و دیگر دانشمندان علوم اجتماعي در راستاي توجه به نيازهاي انساني و قرار دادن آنها در محتوي شغلي اشاره دارد؛ يعني علاوه بر تخصصي كردن كارها كه مرهون زحمات افرادي همچون «آدام اسميت و فردريك تيلور» است، توجه به نيازهاي رواني كاركنان را مد نظر قرار مي‌دهد. بحث‌هاي طراحي مجدد مشاغل كه با برنامه‌هاي گردش شغل، گسترش شغل و غني‌سازي شغل براي ايجاد كيفيت زندگي كاري معنا مي‌يابد، همه براي بهبود كيفيت و كميت كارهايي است كه به دست كاركنان صورت مي‌گيرد. از ديگر برنامه‌هاي كيفيت زندگي كاري، ايجاد محيط كاري به دور از تنش‌هاي عصبي، ايجاد روابطي مبتني بر صميميت، اجازه ابراز عقيده به كاركنان و مشاركت آنها در تصميمات است. به طور كلي سازماني كه برنامه‌هاي كيفيت زندگي كاري را دنبال مي‌كند، افزايش و بهبود بهره‌وري را درون خود، شاهد خواهد بود.
سبك و روش مديريت: سبك و روش مديريت سازمان با بهره‌وري، ارتباطي مستقيم دارد. برای نمونه، روش و الگوي مديريت مكانيكي در كوتاه‌مدت، بهره‌وري را براي سازمان به ارمغان خواهد آورد و شاخصه‌های بالاي بهره‌وري را در تمامی عوامل (توليد و خدمات) نشان خواهد داد؛ اما در اين روش (مديريت) رشد بهره‌وري پايدار نخواهد بود و به زودي از سرعت و پايداري آن كاسته خواهد شد. در روش مديريت ارگانيكي باوجود اينكه در ابتدا شاهد رشد چشمگيري در بهره‌وري نخواهيم بود؛ اما در بلندمدت شاهد رشد شاخصه‌های بهره‌وري در سازمان خواهيم بود. پژوهش‌ها نشان مي‌دهد اگر خواهان رشد بهره‌وري در كوتاه مدت هستيم، روش مكانيكي پاسخگو است؛ البته بيان اين نكته لازم است كه تغيير سبك مديريت در سازمان، امري دلخواه و تصادفي نیست؛ بلكه شرايطي در ايجاد آن دخيل است كه ما را در انتخاب سبك و سياق مديريت هدايت مي‌كنند. برای نمونه توانايي نيروي انساني، فناوری و... مي‌توانند در انتخاب سبك مديريتي تأثيرگذار باشند.
تغييرات اقتصادي: مهم‌ترين تغييرات اقتصادي در الگوي اشتغال، ترکيب سرمايه و فناوری و رقابت اتفاق مي‌افتد.
در مرحله اول، اشتغال از بخش کشاورزي به صنعت انتقال مي‌يابد و موجب گسترش بخش صنعت و رشد سريع بهره‌وري در اين بخش به ویژه در کشورهاي در حال توسعه مي‌شود.
تعداد شاغلان بخش کشاورزي کاهش می‌يابد و منابع سنتي رشد بهره‌وري جايگاه خويش را از دست مي‌دهد. اين روند در کشورهاي در حال توسعه تداوم مي‌يابد و نيروي کار از بخش کم بهره‌وري کشاورزي به صنعت انتقال مي‌يابد.
در مرحله دوم ساختار اشتغال از صنعت به خدمات انتقال مي‌يابد. خدمات شاغل عمده‌فروشي، خرده‌فروشي، امور بانکي و مالي، بيمه املاک و مستغلات، حمل‌ونقل، خدمات شخصي و کسب‌وکار است.
در کشور ژاپن که تأکيد اصلي گسترش بر بخش صنعت است، نصف شاغلان در خدمات کار مي‌کنند. در آمريکا سه چهارم شاغلان غير کشاورزي در واحد خدمات شاغل هستند. تجربه کشورهايي که مراحل فوق را طي کرده‌اند، نشان مي‌دهد که انتقال اشتغال از صنعت به خدمات با کاهش هزينه انرژي و سرمايه‌گذاري و افزايش هزينه سرمايه‌گذاري در آموزش نيروي کار همراه بوده است. تأثير تحقيق و توسعه در ساختار اقتصادي و بهره‌وري، عامل مهم ديگري در سطح کلان اقتصادي و نيز بنگاه‌ها است.
روش‌هاي نوين مديريت و کاربرد روش‌هاي تازه، فنون جديد محصولات نو و فرايندهاي به هنگام توليد به طور چشمگيري در افزایش بهره‌وري و تغييرات ساختار نقش دارند. نمونه بارز آنها را مي‌توان از رایانه و تجهيزات ارتباطي و اطلاعاتي نام برد که نقش عمده‌اي در ارتقای سطح بهره‌وري و تغيير ساختار اقتصادي داشته‌اند.
تحرک اقتصادي (رشد اقتصادي، قدرت و ثبات پولي، درآمد سرانه و توليدات صنعتي)، کارآيي صنعتي (توليد صنعتي، هزينه اشتغال، انگيزه‌هاي اشتغال، بازده صنعتي، بازگشت سرمايه و حضور فعال در بازارهاي خارجي) تحرک مالي، منابع انساني و زير بناهاي اقتصادي،‌ توجه به صادرات، توجه به نوآوري و اختراعات و ثبات سياسي و اقتصادي به طور عمومی در رقابت‌هاي صنعتي و افزايش بهره‌وري کشورها مؤثرند.

 محمدرضا بلوردی/ به دنبال توافق اخیر بین دو جنبش فلسطینی فتح و حماس، «رامی الحمدلله» نخست‌وزیر تشکیلات خودگردان فلسطین برای نخستین بار در سه سال اخیر به غزه رفت و دولت فلسطین در آنجا تشکیل جلسه داد. این در حالی است که پیش از برگزاری این جلسه نخست‌وزیر دولت وفاق ملی فلسطین از جامعه جهانی خواسته بود تا به رژیم صهیونیستی فشار وارد کنند و محاصره نوار غزه به وسیله این رژیم، شکسته شود. وی در عین حال تأکید کرد، دولت همه مشکلات موجود در نوار غزه را با همکاری و شراکت حل خواهد کرد و همچنین از کشورهای حامی فلسطین خواست که به تعهدات خود در زمینه بازسازی فلسطین پایبند باشند. 
در این میان، یکی از مهم‌ترین چالش‌هایی که بین فتح و حماس وجود دارد، موضوع سلاح مقاومت و چگونگی تعامل با آن است؛ از نگاه حماس وجود سلاح مقاومت امری لازم و ضروری برای محقق کردن مطالبات ملت فلسطین است؛ در حالی که طرف مقابل اساساً باوری به مقاومت مسلحانه ندارد و حتی با صهیونیست‌ها برای دستگیری و زندانی کردن مبارزان فلسطینی همکاری می‌کند. 
در همین رابطه، یکی از گزینه‌هایی که کارشناسان در زمینه چگونگی تعامل با سلاح مقاومت مطرح می‌کنند، مدل موجود در لبنان و بین حزب‌الله و دولت این کشور است؛ اما محمود عباس آشکارا نشان داده است که مخالف چنین مدلی است و در سخنانی اظهار داشته است: «ما از تجربه حزب‌الله کپی‌برداری نخواهیم کرد و در فلسطین تنها یک سلاح وجود دارد.» مشخص است که منظور وی سلاحی است که در اختیار تشکیلات خودگردان فلسطین است و دیگر گروه‌ها باید سلاح‌ خود را کنار بگذارند. در واکنش به چنین سخنانی بود که اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس، اظهار داشت: «فلسطینیان دو سلاح دارند؛ یکی سلاح نیروی پلیس و دیگری سلاح مقاومت.»
در حال حاضر و در گفت‌وگوهایی که همچنان بین فتح و حماس در قاهره و به میانجی‌گری دولت مصر در جریان است،‌ هنوز توافقی در زمینه سلاح مقاومت حاصل نشده است؛ اما همان‌گونه که گفته شده است، تجربه مبارزاتی حماس در مقابل رژیم صهیونیستی حاکی از آن است که امکان جداکردن سلاح مقاومت از این جنبش وجود ندارد. هرچند در حال حاضر در گفت‌وگوهای قاهره تمرکز اصلی روی مسائل غیر نظامی مربوط به مدیریت نوار غزه و وضعیت وزارت‌خانه‌ها، نهادها و گذرگاه‌ها است و هنوز دو طرف وارد بحث سلاح مقاومت نشده‌اند؛ اما تردیدی نیست که این بحث موضوع بسیار پیچیده‌ای است و دو طرف به واسطه نوع راهبردی که برای مبارزه با رژیم صهیونیستی دارند، نمی‌توانند در کوتاه‌مدت درباره آن به توافق برسند. همان‌گونه که گفته شده، با وجود اینکه دست سران رژیم صهیونیستی به خون جوانان فلسطینی آغشته شده است، تشکیلات خودگردان به مبارزه مسلحانه تمایلی ندارد؛ اما حماس همواره شعار مبارزه مسلحانه را سر داده و معتقد است، تجربه ثابت کرده است که دشمن صهیونیستی جز زبان زور چیز دیگری را نمی‌فهمد.
با وجود این اختلاف دیدگاهی که بین فتح و حماس وجود دارد،‌ دولت میانجی‌گری مصر در تلاش است تا این بار و به بهانه چگونگی برخورد با مسئله سلاح مقاومت، گفت‌وگوهای آشتی بین‌ گروه‌های فلسطینی، همچون گذشته به شکست منجر نشود؛ از همین ‌رو به نظر می‌رسد تلاش خواهد کرد کنترل نوار غزه تنها در اختیار حماس نباشد و به نوعی دوطرف را در مدیریت این منطقه سهیم کند؛ به ویژه‌ اینکه این جنبش برای آشتی امتیازهای قابل توجهی داده و حاضر شده است دولت و کمیته اداری را که در نوار غزه تشکیل داده بود، منحل کند.
پایان سخن اینکه از نگاه حماس سلاح مقاومت و به طور خاص گردان‌های قسام،‌ حامی تمام فلسطین است و این گردان‌ها همچون ارتشی برای حمایت از سراسر فلسطین هستند و به حماس محدود نیستند؛ از همین رو ضرورت دارد پس از به پایان رسیدن گفت‌وگوهای آشتی درباره سلاح مقاومت نیز نوعی اجماع حاصل شود و گروه‌های مختلف درباره آن به توافق برسند.