اسلام و ايران يکى از پرفروغ‌ترين چهره‏هاى تقوا و خلوص و ايمان خود را از دست داد. برادر عزيزم، خاتمى زنده‌دل، چهره تابناک مبارزات خستگى‌ناپذير روحانيت روشن‌ضمير در دهه‏هاى اخير اين مرز و بوم بود. او روشنفکرى متدين و مجتهدى بزرگوار و از خوبان امينى بود که اگر نتوان گفت بى‏نظير، مسلماً کم‌نظير بود. او با گوشت و پوست خود مبارزه را مى‏فهميد و سختي‌هاى آن را چون شربتى گوارا مى‏نوشيد. او يار و پناه محرومان بود. او يک عمر با تحجر و واپس‌گرايى جنگيد. (روح‌الله الموسوي‌الخمينى، 6/8/1367)
 مهدي دنگچي/ انتشار خبر فوت آيت‌الله سيدمصطفي خميني، سرآغاز تحولي در نهضت مبارزاتي ملت ايران بود. فرزند رهبر انقلاب در واپسين ساعات روز 30/7/56 در منزل خود در شهر نجف اشرف به شيوه‌اي نامعلوم چشم از جهان بست. 
مصطفي خميني از بدو شروع نهضت اسلامي همراه حضرت امام خميني(ره) بود. ايشان اولین بار در سال 1342 و پس از شروع نهضت دستگير شد و پس از مدتي حبس، به تركيه تبعيد شد. پس از تغيير تبعيد‌گاه امام خميني(ره) ايشان نيز در سال 1344 از تركيه به عراق رفت و در شهر نجف ساكن شد. آيت‌الله سيد‌مصطفي خميني حدود 13 سال در حوزه علميه نجف اشرف به تدريس و تأليف و تربيت طلاب علوم ديني مشغول بود و در كنار فعاليت‌هاي علمي خود با انقلابيون مسلمان مرتبط بود و گاه تدارك آنان از طرف ايشان صورت مي‌گرفت. روحيه انقلابي وي، مشوق بسياري از مبارزان براي فراگيري فنون نظامي و چريكي بود. بيشتر اين فعاليت‌ها نمي‌توانست از نظر جاسوسان رژيم شاه به دور باشد. به همين دليل اگر هم درگذشت اين روحاني مبارز را رويدادي طبيعي بدانيم، شخصيت مبارزاتي او انعكاسي جز شهادت، آن هم به دست رژيم شاه در اذهان مردم متبادر نمي‌كرد. هر چند خاطرات به جاي مانده از آن زمان نيز بر شهادت ايشان دلالت دارد.
اولين کسي که با پيکر بي‌جان آقامصطفي مواجه شد، خادمه منزل حاج ‌آقا‌مصطفي به نام «صغرا‌خانم» بود. او مشاهدات خود را به این شرح بازگو مي‌کند: «شب‌، آخر قرار بود براي آقا میهمان بيايد. چون دير وقت بود، ايشان آمدند و به من گفتند: «صغرا برو بخواب‌، من خودم در را باز مي‌کنم‌.» من هم اول به حرم رفتم‌، نماز خواندم‌، زيارت کردم‌، بعد به خانه آمدم و خوابيدم‌. صبح که طبق معمول‌، صبحانة آقا را بالا بردم‌، ديدم آقا روي کتاب‌هاي‌شان خم شده‌اند، فکر کردم که خواب‌شان برده است‌، صداي‌شان کردم و گفتم‌: آقا... آقا خواب‌تان برده‌... که ديدم جواب نمي‌دهند و زير چشم‌شان هم به رنگ خرما شده است‌. پايين رفتم و خانم ايشان را که مريض بود، صدا کردم و خودم هم به کوچه رفتم و فرياد زدم که آقامصطفي(ره‌) مريض شده است که در اين هنگام آقاي دعايي مرا ديد و با يکي دو نفر ديگر به بالا آمد و آقا را به بيمارستان بردند و ديگر نمي‌دانم چه شد.»
حجت‌‌الاسلام سيدمحمود دعايي دربارة آن روز مي‌گويد: «متأسفانه در بيمارستان پزشك كشيك پس از معاينات اوليه تشخيص داد ايشان از دنيا رفته‌اند. با علائمي كه روي پوست بدن وجود داشت، مشخص بود كه مرگ طبيعي نبوده و ناشي از يك مسموميت است.»
خانم معصومه حائري‌يزدي‌، همسر مرحوم آقامصطفي‌ در اين زمينه گفته‌اند: «حاج آقامصطفي‌ مردي بسيار قوي و از سلامت کامل برخوردار بود، هيچ‌گونه ناراحتي و بيماري نداشت‌، به همين دليل برخلاف آنچه شايع کردند سکته قلبي‌، خيلي بعيد به نظر مي‌رسيد.»
مرحوم سيداحمد خميني معتقد بود كه برادرش به مرگ غيرعادي از دنيا رفته و به احتمال قوي در اثر مسموميت به وسيله مأموران رژيم پهلوي شهيد شده است. وي در اين باره مي‌گويد: «آنچه مي‌‏توانم بگويم و شکي در آن ندارم اينکه ايشان را شهيد کردند؛ زيرا علامتي که در زير پوست بدن ايشان روي سينه، روي سر و دست و پا و صورت ايشان بود، حکايت از مسموميت شديد مي‌‏کرد و من شکي ندارم که او را مسموم کردند؛ اما چگونه اين کار صورت گرفته، نمي‌دانم؛ ولي همين ‏قدر بگويم که ايشان چند ساعت قبل از شهادت در مجلس فاتحه‏‌اي شرکت کردند که در آنجا بعضي از ايادي رژيم پهلوي دست‏‌اندرکار دادن چاي و قهوه بوده‌‏اند.»»
سيدحسين خميني، فرزند حاج آقامصطفي نيز ماجرا را چنين شرح مي‌دهد: «در بيمارستان، دكتر «اياد علي البير» براي معاينه پدرم آمد و گفت: مع‌الاسف، وي فوت كرده و مرگش هم عادي نيست. اگر اجازه بدهيد بنده جسد را كالبدشكافي كنم و اين مسئله را ثابت كنم. دكتر ايادعلي البير جراح و فارغ‌التحصيل از دانشگاه سلطنتي لندن بود. پيكر مرحوم والد كالبدشكافي نشد؛ چون آن موقع كالبدشكافي از نظر عرفي، كار منكري به حساب مي‌آمد، شرع هم جوازي براي آن قائل نبود؛ به خصوص كه در مورد شخصي مثل مرحوم والد قبح اين مسئله بيشتر بود و نوعي بي‌احترامي محسوب مي‌شد. طبيعي بود كه امام(ره) هم، چنين اجازه‌اي ندهند.»
زماني كه صحبت از كالبدشكافي جسد مطهر حاج آقامصطفي شد، امام خميني(ره) با كالبدشكافي موافقت نكردند و فرمودند: «با اين كارها ديگر مصطفي به ما بازنمي‌گردد» همسر آقامصطفي در اين زمينه مي‌گويد: «وقتي خواستند از جسد حاج آقامصطفي كالبدشكافي به عمل آورند، حضرت امام(ره) اجازه اين كار را ندادند و فرمودند: «عده‌اي بي‌گناه دستگير مي‌شوند و دستگيري اينها، ديگر براي ما آقا مصطفي نمي‌شود. از طرف دولت بعث عراق نيز از اعلام نظر پزشكان جلوگيري شد و اجازه ندادند پزشكان نظر خود را اعلام كنند و حتي آنان را نيز تهديد كردند؛ چون صددرصد عارضه ايشان مسموميت بود.» در اين ميان واكنش ساواك اين بود كه در همه گزارش‌ها، از درگذشت حاج آقامصطفي با عنوان «فوت» ياد كرده و آن را ناشي از عارضه قلبي اعلام مي‌كرد.
به هر حال پس از مخالفت امام خميني(ره) با كالبدشكافي، ايشان دستور تشييع و تدفين را صادر كردند. پيكر حاج آقاسيدمصطفي را پس از غسل در رود فرات و طواف حرم امام حسين(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) به نجف بازگرداندند و در روز دوم آبان 1356 در ايوان علوي حرم حضرت علي(ع)، مجاور مقبره علامه حلي به خاك سپردند.
پس از درگذشت ناگهاني حاج سيدمصطفي، امام در يادداشتي فقدان فرزند ارشد را چنين اعلام کرد: «بسمه‌تعالي. انالله و انااليه راجعون. در روز يک‌شنبه نهم شهر ذي‌القعده‌الحرام ۱۳۹۷، مصطفي خميني نور بصرم و مهجه قلبم دار فاني را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالي رهسپار شد. اللهم ارحمه و اغفرله و اسکنه الجنّه بحقّ اوليائک الطّاهرين عليهم الصّلوه والسّلام».
امام همچنين در پيامي که به مراسم حاج سيدمصطفي در نقاط مختلف ايران ارسال کرد، نوشت: «اين‌طور قضايا مهم نيست، خيلي پيش مي‌آيد، براي همه مردم پيش مي‌آيد و خداوند تبارک و تعالي الطافي دارد به ظاهر و الطافي خفيه است. يک الطاف خفيه‌اي خداي تبارک و تعالي دارد که ما علم به آن نداريم، اطلاعي بر او نداريم، و چون ناقص هستيم از حيث علم، از حيث عمل از هر جهتي ناقص هستيم. از اين جهت در اين طور اموري که پيش مي‌آيد جزع و فزع مي‌کنيم، صبر نمي‌کنيم، اين براي نقصان معرفت ماست به مقام باري تعالي. اگر اطلاع داشتيم از آن الطاف خفيه‌اي که خداي تبارک و تعالي نسبت به عبادش دارد و «انه لطيف علي العباد» و اطلاع بر آن مسائل داشتيم، در اين طور چيزهايي که جزيي است و مهم نيست، آن قدر بي‌طاقت نبوديم، مي‌فهميديم که مصالحي در کار است، يک الطافي در کار است، يک تربيت‌هايي در کار است.»
مأموران ساواک در گزارشي از تبعات تجليل رايج درباره درگذشت سيدمصطفي خميني در ۱۱ آبان ۵۶ مي‌نويسند: «تجليلي که قاطبه روحانيون، بازاريان، اعضاي سابق جبهه به اصطلاح ملي، نهضت به اصطلاح آزادي، دانشجويان و افراد عادي در خلال برگزاري مجالس ترحيم و سوگواري ياد شده بالا در مسجد ارک، مسجد جامع بازار، مسجد جامع سرسبز نارمک، مسجد اعظم قم، مسجد آيت‌الله کاشاني در پامنار، مسجد شهر‌ري از خميني به عمل آوردند و در دنباله مراسم سوگواري به يک روز تعطيل عمومي در قم و يک روز تعطيل شدن بازار تهران انجاميده، بیشتر شرکت‌کنندگان در اين مراسم و مجالس شعارهايي بر له خميني و عليه دستگاه داده و همه دست به دعا بودند که يکبار ديگر خميني به ايران مراجعت نمايند. از طرفي در بعضي از محافل بازار بين مردم عادي چنين شايع شده که مصطفي خميني را نيز مانند علي شريعتي در خارج از ايران به وسيله دستگاه به قتل رسانيده‌اند. روي هم رفته مرگ مصطفي خميني در بالا بردن شأن پدرش بين قاطبه مردم بسيار مؤثر بوده است.»

امام خامنه‌ای در گذر زمان ـ ۱۶۱
 سید مهدی حسینی/ در سلسله مباحث این ستون و پیرو رخدادها و وقایع دوران زعامت امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی)، مبحث این شماره به رویدادهای سال ۷۴ اختصاص دارد. امام خامنه‌ای در سال‌های ۷۱ تا ۷۴ مباحثی چون؛ عبرت‌های عاشورا، تهاجم فرهنگی دشمن و شگردهای دشمنان انقلاب در مقابله با قدرت ایمان نیروهای حزب‌اللهی را یادآور می‌شدند و در دیدارهایی که با نیروهای مسلح داشتند، بر حفظ قدرت معنوی و ایمان جوانان و در صحنه بودن آنها در جامعه تأکید می‌کردند.
فرماندهان سپاه پاسداران نیز در راستای اجرایی کردن این رهنمودها اقدام به طراحی اولین و بزرگ‌ترین مانور عظیم به نام «عاشورا» کردند.
پس از دوران هشت سال دفاع مقدس این مانور قدرت در سطح نیروهای مسلح اقدامی بی‌نظیر بود که برای سه مرحله پیش‌بینی شده بود و محل اجرای آن در منطقه‌ای به وسعت ۴۰۰ کیلومتر مربع در جاده ساوه در نزدیکی‌های اسلامشهر در نظر گرفته شده بود. این مانور با مشارکت نیروهای سه‌گانه سپاه پاسداران و با حضور جمعیتی حدود یکصدوبیست هزار نفر از نیروهای سپاه و بسیج به صورت پیاده‌نظام به همراه تجهیزات سبک و سنگین نظامی از قبیل توپ و تانک عملیاتی شد و بازتاب خوبی در داخل و خارج داشت. امام خامنه‌ای بسیجی‌گونه در این مانور گسترده حضور یافت و ضمن بازدید از مناطق و مراحل اجرایی آن، طی سخنانی در جمع فرماندهان فرمودند: «آمادگی و روحیه بالا دشمنان را می‌ترساند و دوستان را خرسند و امیدوار و مطمئن می‌کند. این تجربه نشان می‌دهد که دیگر جمهوری اسلامی ایران بی‌دفاع نیست که بتوان آن را غافلگیر کرد و دشمن این فرصت را نخواهد یافت که بتواند گل معطر و زیبای جمهوری اسلامی را پرپر کند. شمشیر ذوالفقار ایران اسلامی خوشحال‌کننده دوستان و ترساننده دشمنان است و آمادگی عملیاتی رزمندگان اسلام برای پیشگیری از طمع‌ورزی دشمن به کار می‌رود، از وقتی که از خانه و شهر خود خارج شدید تا هنگامی که ان‌شاءالله با سلامت کامل به سرای خویش برگردید، ساعاتی که شما در اینجا می‌گذرانید و در صف سان و رژه و موقع تمرین و مانور شرکت می‌کنید، هر قدم شما حسنه و صدقه است و در جهت نیت و هدف مقدس برداشته می‌شود، همه آن جماعت عظیم رزمنده.... در راه آن هدف گام برمی‌دارند و کار می‌کنند؛ بنابراین در همه جا و همه وقت، رزمندگان، بسیجیان حاضر در صحنه، سپاه و ارتش باید این آمادگی‌ها را داشته باشند. این مانور از جنبه شکلی آن تاکنون خوب انجام شده است، ان‌شاءالله تا پایان مانور این دقت و هوشیاری حفظ خواهد شد و ذخیره‌ای برای ایجاد نیروهای مسلحی که جنبه الهی و فنی را با هم داشته باشند، خواهد بود.»

 محمد گنجي/ قانون «کاپيتولاسيون» پس از اعمال نظر مستقيم محمدرضا پهلوي و تصويب مخفيانه در مجلس شاهنشاهي در تاريخ 25/7/1343 برای اجرا به دولت ابلاغ شد. دولت نيز به وزارتخانه‌هاي دادگستري، كشور و امور خارجه ابلاغ کرد. طبق ابلاغية وزارت امور خارجه: «كليه مستشاران آمريكايي اعم از شاغلين در بخش‌هاي مختلف نظامي، اقتصادي، فرهنگي، سياسي و خدماتي كه در سراسر كشور ايران هستند را شامل مي‌شود. همچنين كلية وابستگان اين مستشاران نيز از اين تاريخ به بعد، مشمول اين قانون مي‌شوند.» به دنبال آن، وزارت خارجه موظف شد اسامي اين افراد را به وزارت كشور و وزارت دادگستري ابلاغ کرده و همكاري لازم را برای اجراي اين قانون با سفارت آمريكا انجام دهد.
تبصره ماده فوق به اين شرح است: «منظور از وابستگان، خانواده‌هاي اين مستشاران، به همراه اتباعي هستند كه در رابطه با فعاليت مورد نظر با آنها همكاري مي‌كنند و نيز اتباعي كه جهت پيشرفت امور، حضور آنها در كشور الزامي است.» مفهوم اين تبصره آن بود كه اگر كارشناس صهیونیستی، آلماني، فرانسوي يا اتباع هر كشور ديگر از طرف مستشاري آمريكا در سمت كارمند فني، اداري و... معرفي شد، اين شخص از مصونيت برخوردار است. به عبارت ديگر، اولاً شمول اين قانون، مستشاران آمريكايي است (اعم از نظامي يا غير نظامي). ثانياً، مستشاري آمريكا هر كسي را در جایگاه عضو مستشاري (كارمند مستشاري) معرفي كند، حتي اگر از كشورهاي غير از آمريكا باشد، مصونيت خواهد داشت.
وقتي این لايحه تصويب شد، ساواك به روزنامه‌ها دستور داد از انعكاس خبر جلوگيري كنند. بنابراین موضوع به روزنامه‌هاي محلي منعكس نشد. اولين كسي كه مسئله را به اطلاع امام(ره) رساند، پيشوايي (از روحانيون شيراز) بود. كاظمي كه نمايندة كازرون بود، جزء مخالفان صحبت كرد و حتي پيشنهاد اصلاحي هم داد، ولي تصويب نشد. وي لايحه را به اطلاع «پيشوايي» رساند و او هم به حضرت امام(ره) خبر داد. به غير از آن، موضوع از سوی برخي از نمايندگان مخالف به شيخ فضل‌الله محلاتي كه در تهران بودند، اطلاع داده شد. وی هم خدمت حضرت امام(ره) رسيد و ایشان دستور دادند كه به تهران بروند و موضوع را از داخل مجلس و روزنامه رسمي به دست آورند... آیت‌الله هاشمي‌رفسنجاني را نيز نزد «فلسفي» به تهران فرستادند. فلسفي هم ايشان را به سيدجعفر بهبهاني (پسر آيت‌الله بهبهاني) معرفي كردند و توانستند اصل لايحه را از مجلس به دست آورند و به حضرت امام(ره) برسانند.
پس از آن، امام خميني(ره) موضعي سخت عليه رژيم شاه گرفت. ايشان كه از نخستين سال‌هاي دهة 1340، آشكارا مبارزه عليه رژيم شاه و دولت آمريكا را آغاز كرده و به تازگي از زندان آزاد شده بود، پس از آگاهي از مصوبة جديد مجلس شوراي ملي، طي نطقي در چهارم آبان 1343 در قم، بزرگ‌ترين مخالفت را به عمل آورد و در مراسمي با حضور هزاران نفر از اقشار مختلف مردم، تصويب قانون كاپيتولاسيون به وسيله نمايندگان مجلس را افشا و محكوم كرد.
بدون ترديد محكم‌ترين و استوارترين موضع‌گيري در ارتباط با حفظ منافع ملي ايران در آن دوره تاريخي، از طرف امام خميني(ره) اتخاذ شد. ايشان بدون توجه به رقابت‌هاي جناحي احزاب دولتي در آن دوره، موضعي اتخاذ كردند كه دقيقاً منطبق با مصلحت ملي ايران بود.
جيمز بيل (محقق آمريكايي)، در كتاب خود در اين باره مي‌نويسد: «يكي از رهبران مذهبي در 26 اكتبر 1964 (4 آبان 1343) يك روز بعد از تصويب وام 200 ميليون دلاري براي تجهيزات نظامي و سالروز چهل‌و‌پنجمين سال تولد شاه، قد علم كرد و به طور علني اين موافقت‌نامه را محكوم کرد. نام اين سخنران آيت‌الله روح‌الله خميني بود. اين سخنراني پرشور او يكي از مهم‌ترين و تحريك‌كننده‌ترين بيانات سياسي ايراد شده در ايران در اين قرن است.»

 مرتضي دخيلي/ «وال‌استريت» کليدواژه‌اي است با ريشه هلندي‌ـ آلماني که نام خيابان معروفي در محله منهتن کلان‌شهر نيويورک در ايالات متحده آمريکا است و ساختمان اصلي‌ترين بورس‌هاي فعال در اين كشور را در خود جاي داده است. به همين دليل  به مرور زمان واژه «وال‌استريت» به بازارهاي مالي ايالات متحده اطلاق شد. بزرگ‌ترين مراکز اقتصادي ايالات متحده آمريکا و چند بورس مهم اقتصادي اين کشور از جمله بازار بورس نيويورک، بازار بورس نزدک بازار بورس تجاري نيويورک و ميز بازرگاني نيويورک نيز در اين منطقه قرار دارند.
در طول زمان، نام وال‌استريت به «مکان افراد داراي نفوذ اقتصادي در آمريکا» شهرت گرفته است. واژه وال گویا از نخستين مهاجران هلندي‌تباري كه در اين منطقه ساكن شدند، يعني والون‌ها نشئت گرفته است.
در سال 1929 بود که اين بورس، بزرگ‌ترين سقوط خود را تجربه کرد و اصل آن ايجاد آشوب در اقتصاد جهاني بود. پنج‌شنبه سياه ۲۴ اکتبر ۱۹۲۹ از فروش دستپاچه صاحبان سهام شروع شد. دو روز پيش از اين تاريخ، ايروينگ فيشر، اقتصاددان مشهور در روزنامه نيويورک‌تايمز تأکيد کرده بود: «سطح قيمت سهام هنوز خيلي پايين است.» با اين حال، پس از ۱۸ ماه صعود بي‌وقفه و سرسام‌آور قيمت سهام، بورس‌بازان ديگر افزايش نامحدود ارزش سهام را باور نداشتند، پس از نظر آنها برنده کسي بود که هر چه زودتر سهام خود را بفروشد. در روز ۲۴ اکتبر فقط در يک مرحله از بازار دو ميليون و ۶۰۰ هزار سهم به مبلغ چهار ميليارد دلار آن دوره مبادله شد. حمايت بانک‌ها فقط به دو درصد سقوط ارزش سهام محدود مي‌شد. در روزهاي بعد، ارزش سهام تا ۳۰ درصد کاهش يافت.
روز ۲۹ اکتبر که به «سه‌شنبه سياه» معروف شد، سقوط بورس وال‌استريت تأييد و جهان غرب با بزرگ‌ترين بحران اقتصادي خود مواجه شد. با اين همه هنوز هيچ‌‌يک از تحليلگران اقتصادي تصور نمي‌کرد که بحران بورس سهام موجب شود تا ظرف سه سال سطح توليد صنعتي ۵۴ درصد کاهش يابد. هربرت کلارک هوور، رئيس‌جمهور ايالات‌متحده لجوجانه اعلام کرد؛ «رفاه در کنج خيابان است» و کارشناسان مي‌گفتند؛ فروپاشي ارزش سهام در بورس نمي‌تواند به «اقتصاد واقعي» آسيب برساند.
در اين روز «ويليام سي‌دورانت» به اعضاي خانواده راکفلر و ديگر غول‌هاي مالي پيوست تا مقادير فراوانی سهام خريداري کند که اعتمادش به بازار را به مردم نشان دهد؛ اما تلاش آنها براي جلوگيري از کاهش عظيم قيمت‌ها شکست خورد. با توجه به حجم عظيمي از سهام که در آن روز معامله شده بود، بازار تا هفت و چهل و پنج دقیقه شب ادامه داشت. بازار بيش از ۳۰ ميليارد دلار از ارزشش را، در طول دو روز از دست داد که ۱۴ ميليارد آن، به تنهايي در ۲۹ اکتبر بود.
همه فراموش کرده بودند که مردم ايالات ‌متحده با تصور اينکه افزايش ارزش سهام نامحدود است، مبالغ هنگفتي را وام گرفته بودند تا با بورس‌بازي به ثروت رسيده و در عين حال از منافع به دست آمده مبالغي را که قرض گرفته بودند، بازپس دهند. با سقوط بازار سهام، صدها هزار خانواده آمريکايي ورشکست شده و به خاک سياه نشستند. بانک‌هايي که مردم از آنها وام گرفته بودند، اعلام ورشکستگي کردند. پس از آن نوبت شرکت‌ها، کارخانه‌ها و بازرگانان شد تا به دليل ورشکستگي بانک‌ها و مصرف‌کنندگان سرمايه‌هاي خود را از دست بدهند. اين آغاز بحران بزرگ سال ۱۹۲۹ ميلادي بود. 
يکي از دلايل بحران بزرگ اقتصادي در آمريکا، عملکرد فدرال رزرو يا بانک مرکزي آمريکا عنوان شده است. اقتصاددانان امروزه مي‌گويند؛ فدرال رزرو سياست انقباضي را در سال ۱۹۲۹، درست زماني که اقتصاد آمريکا وارد رکود مي‌شد، اتخاذ کرد. فدرال رزرو آن زمان قصد مبارزه با نرخ تورم را داشت؛ اما به عقيده گروهي از اقتصاددانان مانند ميلتون فريدمن، سياست انقباضي فدرال رزرو براي کاهش نقدينگي، سبب عميق‌تر شدن بحران بزرگ اقتصادي در آمريکا شد. جان مينارد کينز، اقتصاددان مطرح بريتانيايي در آن زمان پيشنهاد کرد که دولت‌ها بايد براي رهايي از بحران بزرگ، مخارج خود را افزايش دهند. کينز ريشه بحران اقتصادي را نبود تقاضاي کافي از سوي مصرف‌کنندگان مي‌دانست. او گفت؛ در بحران اقتصادي تنها دولت امکان افزايش تقاضا براي کالا و خدمات را دارد؛ چرا که هنگام وضعيت بد اقتصادي مردم کمتر پول خرج مي‌کنند و اين سبب کاهش تقاضا و به دنبال آن کاهش مصرف و افزايش بيکاري و کاهش توليد ملي مي‌شود.
سقوط وال‌‌استريت بيشترين تأثير را بر رويدادهاي پس از آن داشته و در نتيجه به‌طور گسترده‌اي به مثابه علامتي براي اقتصاد رو به پايين است که موجب ايجاد رکودي بزرگ می‌شود.

سوم آبان 1302، رضاخان توانست موافقت احمدشاه قاجار را كه آخرين سال‌هاي حكومت تشريفاتي خود را مي‌گذراند، براي احراز نخست‌وزيري جلب كند. او رأساً حكم نخست‌وزيري‌اش را از احمدشاه گرفت و سپس با تحت فشار قراردادن مجلس از طریق عوامل نفوذي خود، موفق شد در 22 فروردين 1303 رأي اعتماد مجلس را نيز به دست آورد. پادشاه جوان و بي‌تجربه قاجار نيز چند روز پس از اين حكم اجباري، تهران را به مقصد اروپا ترك كرد و كشور را عملاً به رضاخان سپرد. رضاخان، پس از گرفتن رأي اعتماد از مجلس 16 ماه در مقام نخست‌وزيري ماند.
يكي از مهم‌ترين رويدادهاي اين دوره، هياهوي جمهوري بود. پس از آنكه احمدشاه راهي اروپا شد، عوامل رضاخان هياهوي فراواني را براي ايجاد حكومت جمهوري به راه انداختند.  اين غائله زماني رخ داد كه به تازگي در تركيه حكومت جمهوري لائيك به دست آتاترك تشكيل شده بود. طرح اعلام جمهوري‌ در مجلس مطرح شد؛ اما با فعاليت‌هاي مخالفانی، ‌مانند سيدحسن مدرس با شكست روبه‌رو شد. مدرس از ماهيت تلاش‌هاي رضاخان و وابستگي او به انگليسي‌ها مطلع و رهبري مخالفان رضاخان را در مجلس پنجم به دست گرفته بود.

جنگ شهرها‌ـ2
 حميدرضا ميري/ در شماره پیشین به اولین مرحله جنگ شهرها که ۱۳ اسفندماه 1363 و همزمان با عملیات بدر آغاز شد، اشاره کردیم که تا ۱۷ فروردین ۱۳۶۴ به درازا کشید و در ایران ۱۲۲۷ نفر شهید و ۲۶۸۲ زخمی به جا گذاشت.
دور دوم جنگ شهرها از ۵ خرداد ۱۳۶۴ آغاز شد و تا ۲۴ خرداد ۱۳۶۴ ادامه یافت. در این مرحله، ۳۷ شهر و چندین روستای ایران 105 بار هدف موشک‌ها و بمب‌ها قرار گرفتند که ۵۷۰ شهید و ۱۳۳۲ مجروح داشت.
سومین مرحله جنگ شهرها پس از آغاز عملیات کربلای ۵ از ۲۱ دی ۱۳۶۵ با بمباران سوسنگرد آغاز شد و تا سوم اسفند ۱۳۶۵ ادامه یافت. عراق در حمله به ۶۶ شهر و روستای ایران 3050 شهید و ۱۱ هزار و ۱۶۳ زخمی به جا گذاشت. 
چهارمین و آخرین مرحله از جنگ شهرها با برخورد نخستین موشک عراق به تهران در ۱۹ اسفند ۱۳۶۶ آغاز شد. عراق توانسته بود با کمک روسیه و آلمان، برد موشک‌های خود را به ۶۵۰ کیلومتر برساند و تهران را هدف قرار دهد. عراق موشک‌های تازه خود را به اصفهان و قم هم شلیک کرد. حاکمان عراق از اینکه توانسته بودند پس از سه سال در برابر حمله‌های موشکی ایران به بغداد (پایتخت عراق)، پایتخت ایران (تهران) را نشانه بگیرند، خوشحال بودند. مردم تهران مانند مردم دیگر شهرهایی که زیر حمله‌های موشکی عراق بودند، روزهای سختی را گذراندند. گروه‌هایی از مردم، شب هنگام از شهر خارج می‌شدند و گروه‌هایی به پناهگاه‌های ساخته شده می‌رفتند؛ اما بیشتر مردم در خانه‌های‌شان ماندند. 
چهارمین دوره از جنگ شهرها تا پایان فروردین ۱۳۶۷ طول کشید. حکومت عراق همیشه آغازگر جنگ شهرها بود. او شکست در جبهه‌های نظامی را با کشاندن جنگ به شهرها و کشتن غیر نظامیان پاسخ می‌داد. جنگ شهرها وقتی شروع می‌شد که ایران حمله‌ای بزرگ را آغاز می‌کرد. این حمله‌ها در زمستان صورت می‌گرفت؛ اما در زمستان ۱۳۶۶ چهارمین دوره جنگ شهرها، پیش از شروع حمله بزرگ ایران آغاز شد که عراق همزمان تهدید کرد، از بمب‌های شیمیایی هم استفاده خواهد کرد. نیروهای نظامی ایران در روزهای پایانی سال ۱۳۶۶ عملیات والفجر ۱۰ را در شمال غربی کشور آغاز کردند که پاسخی بود به موشک‌باران شهرهای ایران. این عملیات با پیروزی بزرگی همراه شد. تهدید شیمیایی عراق در شهر حلبچه‌ـ که به دست ایرانیان افتاده بود‌ـ عملی شد و شمار زیادی از مردم کرد آنجا با گازهای سمی کشته شدند. گفتنی است، ایران پیش از آغاز هر حمله خود در جنگ شهرها، مردم شهرهای عراق را آگاه می‌کرد تا کمترین آسیب به آنها وارد شود. ضمن آنکه شهرهای نجف، کربلا، کاظمین و سامرا از نظر ایران شهرهای امن بود و در طول جنگ شهرها، هرگز حمله‌ای به شهرهای امن صورت نگرفت؛ زیرا شش امام از ائمه شیعیان در این شهرها دفن هستند.