جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی ایران معاصر‌ـ ۹۰
 جعفر ساسان‌- داوود عسگری/
در شماره گذشته با زندگی سیاسی و ویژگی‌های شوقی افندی آشنا شدیم و متذکر این نکته در سیر دگردیسی فرقه ضاله بهائیت شدیم که مقطع سردمداری وی، مقطع تغییر فکری و گرایشی بهائیت به غرب و تبدیل آن به مثابه حزبی در خدمت لیبرالیسم و صهیونیسم جهانی بود. در این شماره دیدگاه‌ها و مواضع و مرگ وی را بررسی می‌کنیم.  

مرگ شوقی
شوقی در نوامبر 1957م معادل 1336 شمسی، زمانی که برای فعالیت‌های معمول فرقۀ بهائیت به انگلستان رفته بود، به آنفولانزا مبتلا شد. او چند روز بعد، به علت سکتۀ قلبی درگذشت .از جانب برخی پیروان بهائی، دربارۀ مشکوک بودن مرگ شوقی و فرضیۀ قتل او به دست همسرش، روحیه ماکسول، حرف و حدیث بسیار است.
بر اساس پیش‌بینی‌های بهاء و عبدالبهاء، قرار بود بهائیت و ریاست آن در نسل بهاء و شوقی تداوم یابد؛ اما برخلاف تصور آنان، شوقی فرزندی نداشت و وصیتی هم از خود بر جای نگذاشت. شوقی اگرچه برخلاف رهبران قبلی بهائیت، مدعی تحصیلات دانشگاهی بود؛ اما سواد چندانی نداشت و هنگام تحصیل هم دنبال خوش‌گذرانی بود.
شوقی چند کتاب به فارسی و انگلیسی نوشت؛ قرن بدیع: اصل این کتاب به انگلیسی است و در چهار جلد نوشته شده و مشتمل است بر تاریخ باب و بهاء تا صدمین سال اعلان ادعای باب؛ توقیعات مبارکه: مجموعه دستخط‌های شوقی به مناسبت‌های گوناگون است، در شش جلد به فارسی؛ دور بهائی: این کتاب به انگلیسی نوشته شده و مروری است بر تاریخ بهائیت و پیش‌بینی آینده آن طبق نظر عبدالبهاء و ترجمۀ کتاب تاریخ «نبیل زرندی» به انگلیسی.(1)
نوشته‌های شوقی، بیشتر برگرفته از سخنان بهاء و عبدالبهاء‌ است و حرف جدیدی ندارد. این امر، نشان‌دهنده کم‌سوادی وی و نبود تحول فکری بهائیت در این دوره است. فعالیت‌های شوقی، بیشتر بر تداوم فعالیت‌های عباس افندی متمرکز بود؛ اما به دلیل اینکه روابط گسترده‌تری با بیگانگان و بهائیان غیر ایرانی داشت، بهائیت هر چه بیشتر رنگ غربی گرفت. چه از لحاظ ساختار و تشکیلات و چه از لحاظ برنامه‌های محتوایی، بهائیت در این دوره، شبیه یک لژ فراماسونری شد که با شعارهای جذاب و پنهان‌کاری، به دنبال اجرای اهداف خود در ایران و جهان بود.

دیدگاه‌ها و مواضع مهم شوقی
از موضوعات مهمی که به طور کلی در فرقه گمراه بهائیت به ظاهر اعلام می‌شد و در باطن سرانش برخلاف آن عمل می‌کردند، دوری از سیاست و مداخله نکردن در امور سیاسی بود. در این باره، موضع رسمی این فرقه که از سوی شوقی افندی اعلام شد، به این شرح است:
«از امور سیاسیه و مخاصمات احزاب و دول، باید کلّ قلباً و ظاهراً، لساناً و باطناً به کلی در کنار و از این‌گونه افکار فارغ و آزاد باشیم. با هیچ حزبی رابطۀ سیاسی نجوییم و در جمع هیچ فرقه‌ای از این فرق مختلفۀ متنازعه داخل نگردیم؛ نه در سلک شورشیان درآییم و نه در شئون داخلۀ دول و طوایف و قبایل هیچ ملّتی، ادنی مداخله‌ای ننماییم. به قوۀ جبریه به هیچ امری اقدام ننماییم و از حقیقت و جوهر این امر مبارک که اساسش مودّت و وفاق است، آنی غافل نشویم. امرالله را چه تعلّقی به امور سیاسیه و چه مداخله‌ای در مخاصمات و منازعات داخله و خارجۀ دول و ملل، باید در نهایت سکون و حکمت و اشتعال و همّت و ثبات و استقامت، نصایح مشفقانۀ رب عزیز را به کرّات و مرّات تلاوت نماییم و عامل گردیم و به نفوس مستعدّه اعلان و القا نماییم و در تعمیم و اجرایش، تا نفس اخیر به دل و جان کوشیم. به اسبابی معنوی، به تعدیل عالم اخلاق پردازیم؛ نه آنکه تمسّک به وسایل مادّیۀ سیاسیه جوییم. به قوایی ملکوتی، تدریجاً قلوب را تقلیب و مسخّر نماییم و تزکیۀ نفوس و ارواح را منظور نظر داریم؛ نه آنکه در ترویج اسم و شهرت کوشیم و در فکر کسب مقام و منزلتی در این عالم فانی باشیم.»(2)
نحوۀ بیان رهبر بهائیت به گونه‌ای است که گویا رهبری و اعضای این فرقه، مشغول امور معنوی و عرفانی‌اند و هیچ ارتباطی با امور مادی و دنیایی ندارند؛ در حالی که جد وی عباس افندی، از استعمار پیر مدال افتخار دریافت کرده و بهاءالله با حمایت سیاسی بیگانگان، از اعدام رهایی یافته بود. فرقه‌ای که حیات آن وابسته به سیاست‌بازی و زدوبند با بیگانگان است، برای فریب افکار عمومی، نسخۀ عدم مداخله در سیاست می‌پیچد؛ البته یکی از دلایل این‌گونه توصیه‌ها هم ترس رهبران بهائیت از همنشینی پیروان با غیربهائیان و آگاهی آنان از ترفندهای این فرقه است و می‌خواهند بهائیان را در فضایی بسته نگه دارند تا از عملکرد آنان و پوچی تعالیم این فرقه آگاه نشوند.
عملکرد جریان
عملکرد بهائیت را در این دوره، می‌توان در حوزه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بررسی کرد. در حوزۀ سیاسی، مهم‌ترین عملکرد بهائیت، نفوذ در ساختار سیاسی کشور و هدایت دولت در جهت ضد دین و طرح مباحثی مانند جمهوری‌خواهی از سوی رضا‌خان می‌توان مشاهده کرد. دربارۀ نفوذ بهائیان در ساختار سیاسی، در مبحث روش‌های جریان بحث خواهد شد.
الف‌ـ بهائیت و جمهوری‌خواهی رضاخان 
جمهوری‌خواهی برنامه‌ای بود که رضاشاه در سال 1303 اعلام کرد و هدف او انقراض قاجاریه و تشکیل جمهوری به رهبری خودش بود. روزنامه‌‌ها و نمایندگان طرفدار او هم به ‌شدت به تبلیغ آن پرداختند؛ اما مقاومت علما، به‌ ویژه شهید مدرس، موجب شد رضا‌خان کوتاه بیاید و بیانیه‌ای در لغو این برنامه صادر کند؛ اما نکتۀ مهم این است که به عقیدۀ برخی نویسندگان، در پشت پردۀ این ماجرا بابی‌ها و بهائی‌ها حضور داشتند و به این طریق به دنبال انتقام از قاجارها بودند. عین‌السلطنۀ قاجار می‌نویسد:   «در این نغمۀ جمهوریت، بابی‌ها برای آزادی خود‌ـ که البته در جمهوری بیش از مشروطه می‌شودـ و برای انتقام از قاجاریه، جد و جهد وافی دارند... . دبیر اعظم و علائی و خیلی از بهائی‌های دیگر، دور و ‌ور حضرت اشرف را گرفته و روزبه‌روز بر عدۀ آنها در وزارت جنگ افزون می‌شود. جسته جسته می‌گویند: خود رئیس‌الوزرا هم بابی است یا منتسب به آنها... آنچه هست، این فرقه در این هنگامه، دخالت تام دارند که احدی نمی‌تواند منکر شود؛ برای آنکه در تغییر رژیم، منافع صوری و معنوی آنها بیش از ایام مشروطه است؛ چنانچه در مشروطه، بیش از استبداد بود.»(3)
عبدالحسین آیتی نیز دراین‌باره می‌نویسد:«... باز در این زمان (رضاخان) برای جمهوریت‌ ایران، بهائیان عربده كشیدند و خویش را پنهان و آشكار در میان جمهوری‌طلبان وارد كردند. كار آنها را هم ندانسته خراب كردند.»(4)
ب‌ـ فعالیت‎های اقتصادی
 نیاز فرقۀ بهائیت به گسترش تشکیلات و تبلیغ در سطح جهانی، به‌ ویژه در دورۀ شوقی افندی، سبب شد فعالیت اقتصادی سازمان‌یافته در دستور کار سران این فرقه قرار گیرد. برای رسیدن به این هدف، اوقاف بهائی ایجاد شد. اگرچه «میرزاحسین‌علی» از زمانی که در عکا ساکن شد، مسئلۀ سامان‌بخشی 
اقتصادی را مد نظر داشت و با پیام‌‌های ارسالی خود، همواره این موضوع را به بهائیان ثروتمند گوشزد می‌کرد؛ اما پس از تدوین قوانین و‌ آیین‌نامه‌‌های سازمانی، با فراهم آمدن موجبات قدرت بلامنازع محفل ملی، راه برای ایجاد اوقاف ملی و محلی در زمان شوقی هموار شد. این سازمان در دورۀ زمامداری شوقی، به مدد درآمدهای حاصل از فعالیت‌های اقتصادی و کمک‌‌های مالی بهائیان، توسعه یافت. در این زمان است که موضوع وقف و ایجاد سازمان اقتصادی اوقاف، برای تأمین نیازمندی‌های سازمان، مورد توجه سرکردگان تشکیلات قرار گرفت.
در این عرصه، تشکیلات بهائی ایران به دلیل نفوذ در هیئت حاکمۀ بهائیت و تعداد تقریباً زیاد آنها نسبت ‌به برخی از کشورهای منطقه و جهان، در محاسبات مالی‌ـ سرمایه‌ای تشکیلات جهانی بهائیت، جایگاه ویژه‌ای داشت. 
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.


حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر خسروپناه در دومین برنامه گستره شریعت در شبکه چهار سیما گفت: اسلامی‌سازی علوم انسانی مدرن، با حفظ مبانی‌اش نه ممکن، نه مطلوب و نه محقق است. اگر کسی بگوید ما می‌خواهیم علوم اجتماعی گیدنز و هابرماس را اسلامی کنیم این ممکن، مطلوب و محقق نیست، اما اگر مقصود این باشد که ما می‌خواهیم علوم انسانی‌ای تولید کنیم که تولید اندیشه است و مبتنی بر مبانی خودش که البته از نظریه شروع می‌شود تا به علم برسد، اگر این باشد بله این حرف ممکن و مطلوب است. 
اندیشه سیاسی مسلمانان‌ ـ ۴۱۵
 فتح الله پریشان/ بررسی نسبت علم و دين بحث دامنه‌داری در مباحث اندیشه‌ای غربی است که در پى دگرگوني‌هاى علمى در آن خطه مطرح شده است. اساساً درباره سازگارى يا ناسازگارى علم و دين و بيان چگونگى پيوند آنها «ايان باربور» كه در اين باره پژوهش‌هاى مهمى انجام داده است، از چهار گرايش مهم گزارش مى‌دهد: 
الف‌ـ ناسازگارى علم و دين: به طور كلى دو گروه از باورمندان به اين ديدگاه شمرده شده‌اند: «ماديون» و «نص گرايان گزاف‌كار». در اين ديدگاه، شمارى دين را به سود علم به خطا مى‌انگارند و گزاره‌هاى دينى را بى‌معنى، اثبات‌ناپذير، صدق‌ناپذير و بى‌اعتبار مى‌دانند كه از پيروان مكتب دئيسم، اگوست، كنت و هيوم تا پيروان پوزيتيويسم منطقى را در بر مى‌گيرد. در مقابل شمارى علم را به سود دين به خطا مى‌انگارند و كشف‌هاى علمى را معتبر نمى‌دانند كه ظاهرگرايان دينى از اين دسته‌اند.
ب‌ـ ناسازگارى علم و دين(استقلال): ديدگاه دوم دين و علم را در حوزه مستقل و ناسازگار با هم مى‌داند كه بين آنها هيچ بستگى و پيوند منطقى و علمى وجود ندارد. نوارتدوكس‌هاى مسيحى و فلاسفه تحليل زبان علم و دين را دو حوزه جداگانه مى‌شمرند.(1)
ج‌ـ وحدت علم و دين: بنابر نظر شمارى از متفكران غرب، بين علم و دين هيچ ناسازگارى وجود ندارد؛ بلكه آن دو به طور كامل برابر يكديگرند و با هم يكپارچه‌ هستند. وجود خداوند را مى‌توان از شواهد طرح و تدبير در طبيعت استنباط كرد و نظريه‌هاى علمى را نيز مى‌توان در صورت‌بندى مجدّد آموزه‌هاى ويژه دينى، مانند آموزه‌هاى مربوط به آفرينش و طبيعت انسان اثرگذار دانست.
دـ گفت‌وگوى علم و دين (مكمّل بودن): در ديدگاه‌هاى پيشين يا تنها توجه به وجوه ناسازگارى علم و دين شده يا تنها وجوه همانندى آنها در نظر گرفته شده است؛ ولى در اين ديدگاه به هر دو توجه شده است. باورمندان به اين ديدگاه علم و دين را كامل‌كننده يكديگر شمرده‌اند. به تعبير ماكس پلانك، هرگز ناسازگارى واقع ميان علم و دين پيدا نخواهد شد و يكى از آن دو كامل‌كننده ديگرى است.(2)
برخلاف غرب، در تاريخ انديشه اسلامى عوامل پيدايى بحث علم و دين فراهم نيامد و از آنجا كه علم در تمدن اسلامى در دامان دين رشد يافت و شكاكيت فراگير انديشه غربى نيز در انديشه اسلامى بى‌سابقه بوده است، اين بحث در دهه‌هاى پسين و در پى پيوستگى با غرب مطرح نشده است.
انديشه‌وران اسلامى پندار ناسازگارى علم و دين را نتيجه حاكميت مطلق روش علمى در غرب دانسته‌اند و تأکید مى‌كنند انتظار و چشمداشت كاربرد روش‌هاى علمى در كشف معنويت و روح مسبب انكار حقايق دينى شده است.(3)
در اين ديدگاه، علم و دين در پيوند كامل با يكديگر انگاشته مى‌شوند. دين نسبت به هيچ يك از علوم كلى يا جزئى بى‌نظر يا بى‌تفاوت نبوده؛ بلكه به همه آنها كليات و اصولى را كه منشأ تفريع فروع ديگر هستند، القا می‌کند؛ چه اينكه هيچ يك از علوم نيز نسبت به معارف دينى بى‌تفاوت و بى‌نظر نیستند. اين ارتباط طرفينى نتيجه طبيعى وحدت قلمرو علم با معارف دينى است.(4)
در اندیشه اسلامی، قرآن و روايات سرشار از تأكيد بر اهميت علم و علم‌آموزى است؛ آن هم نه در برهه‌اى از زندگى، بلکه از آغاز تا پايان. از اين رو، ملااحمد نراقى تأکید مى‌كند: «مطلق علم و يقين خواه در امورى كه متعلق به دين، است يا غير دين، شخص نفس انسانى را كمال و شاهد روح را حسن و جمال است و وصول به سعادات را باعث و دخول در خيل مجردات را مورث است.»(5)
وى ضمن تقسيم علوم به اخروى و دنيوى، در احكام تكليفى عقل را مخاطب مى‌داند و پيروى از احكام آن را لازم مى‌شمرد: «در مطالب تكليفيه ملجأ و مناصى به جز حكم عقل نيست و مستدل و خصم را به جز انقياد او چاره و خلاصى نه، خواه حكم او به محض ترتيب مقدمات عقليه باشد يا به توسط راهنمايى مقدمات حسيّه يا عاديه يا نقليه كه عقل بعد از ترتيب آنها استخراج حكمى نمايد.»(6)
بنابراين، از ديدگاه نراقى بين دين و علم ناسازگارى وجود ندارد و ناسازگاري‌هاى مطرح شده حاصل اعتماد بى‌جا به علم و قطعى دانستن علوم غير قطعى و انتظارهاى بيش از حد علم از آن داشتن است. درباره نسبت علم و دين ضمن وجود نوعى استقلال در قلمرو آن، دو زمينه گفت‌وگو و اثرگذارى و اثرپذيرى آنها فراهم مى‌آيد، نوآوري‌هاى علمى گزاره‌هاى فقهى را در شريعت دچار دگرگونى می‌کند، سبب روشنگرى و تأييد برخى آموزه‌هاى دينى می‌شود، دين بر ماهيت علم اثر مى‌گذارد و سبب پى‌جويى هدف‌هاى ويژه‌اى در علوم و طبقه‌بندى ارزشى آنها می‌شود، با اثرگذارى در نگرش علمى به تلاش‌هاى پژوهش جهت مى‌دهد و ضمن طرح ارزش‌هاى ويژه و اساسى در علوم گزاره‌هاى مورد پژوهش علمى زمينه‌هاى گوناگونى را براى پژوهش علمى فراهم مى‌آورد.
* پى‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

 شهاب زمانی/ بنيادگرايي مسيحي پديده‌اي نو و محصول دوران مدرن است. اين جنبش بين سال‌هاي 1910 تا 1915 و پس از انتشار سلسله‌مقالاتي از سوي رهبران محافظه‌كار كليسا پديد آمد. اين حركت درصدد بود تا مسيحيت را در مقابل تهديدهايي كه از سوي مطالعات انتقادي بر انجيل و همچنين نظریه‌های داروين و در مجموع مشكلاتي كه علوم جديد براي مسيحيت ايجاد كرده بود، حفظ كند. بنابراين، بنيادگرايي مسيحي واكنشي به مدرنيسم و آموزه‌هاي اصلي آن است. اگرچه بنيادگرايان مسيحي برآنند كه اين جريان كاملاً مبتني بر نص (كتاب مقدس) است؛ اما پيدايش آن را به منزله جنبشي ديني بايد در نهضت دين‌‌پيرايي رصد كرد. نهضت دين‌پيرايي سبب احياي گرايش به عهد عتيق شد. حق تفسير كتاب مقدس از انحصار مقامات كليسا خارج و در دست عموم قرار گرفت. اين جريان كمك فراواني به رشد بنيادگرايي مسيحي كرد.
مقصود از بنيادگرايي جرياني است كه به خطاناپذيري كتاب مقدس معتقد است؛ يعني تمسك به الفاظ انجيل و تورات. به همين دليل بنيادگرايي مسيحي را به بنيادگرايي صهيونيستي نيز تعبير مي‌كنند كه به مفاهيم تحت‌‌اللفظي كتاب مقدس و پيشگويي‌هاي تورات درباره بازگشت يهود به فلسطين اعتقاد دارد. اين جريان را در دهة هفتاد قرن نوزدهم «جريان تدبيرگرا» نيز مي‌ناميدند.
مورخ غربي «ارنست‌.آر.ساندين» معتقد است، احياي بنيادگرايي نشان‌دهندة درگيري جامعة نوين با نظام اعتقادي مبتني بر تدبيرگرايي و هزاره‌گرايي است؛ به اين معنا كه پروردگار بدون آگاهي انسان‌ها، تاريخ را به سمت بازگشت دوباره مسيح سوق داده تا بر هزار سال خوشبختي بر جهان حكومت كند. ساندين و متكلّم ايرلندي، جان نلسون داربي اعتقاد دارند كه در پايان قرن 19 جريان تدبيرگرا، تاريخ را به چند مرحله تقسيم كرد كه آخرين مرحلة آن بازگشت مسيح براي نجات مسيحيان به سوي بهشت پیش از پايان تاريخ (قيامت) است. در آن موقع جنگي در هرمجدون(هرمگدون) بين نيروهاي خير و شيطان رخ خواهد داد تا بدين‌گونه مسيح و پيروانش هزار سال بر جهان حكومت كنند. 
از كشورهايي كه جنبش بنيادگرايي در آن رشد يافته و موجب تغييرات گسترده شد، ايالات متحده آمریکاست. بنيادگرايي مسيحي سیاست داخلی و سياست خارجي آمريكا را به شدت اثرپذیر کرده است. بر اساس اين، بنيادگرايي مسيحي در چهار حوزه حمايت از اسرائيل، فروپاشي كمونيسم، سياست‏هاي خاورميانه‌اي آمريكا و گسترش ميليتاريسم بر سياست خارجي آمريكا تأثير بسزایی داشته است. 
اساساً جنبش‌ها و تشکل‌ها مبتنی بر انگیزه‌های قوی شکل می‌گیرند و به تعصب به دنبال پیاده‌سازی اهداف خود هستند؛ به همین دلیل پیامدهایی نیز دارند. از پیامدهای عمده رشد بنيادگرايي در آمريكا، پيوند دين و سياست در اين كشور است. تمايل به اين اعتقاد كه آمريكا همواره كشوري سكولار بوده و دين را به عرصه‌هاي فردي زندگي انسان‌ها عقب‌ رانده است، همواره در ميان پژوهشگران مسائل آمريكا مطرح است. اين تمايل ممكن است از دو عامل تأثير پذيرفته باشد؛ اول اينكه آمريكا به منزله يك كشور مدرن، مؤلفه‌های مقوّم مدرنيسم، به ویژه سکولاریسم را پذيرفته است. عامل دوم كه سبب كاهش نقش دين در سياست آمريكا شده، قانون اساسي آمريكاست. 

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ قسمت هفتادوهشتم
 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ نفوذ فرهنگی دشمن واقعیتی است که بسیاری از عرصه‌ها و حوزه‌های فرهنگی را هدف قرار داده است؛ حوزه کودک یکی از جدی‌ترین آماجی است که دشمن از دهه دوم انقلاب بر آن تمرکز کرده و با آهنگ و شیب ملایم و به صورت بی‌صدا حوزه‌های مختلف مربوط به کودکان را نشانه گرفته است. 
رهبر معظم انقلاب در همین باره فرمودند: «هوشیار باشیم؛ رخنه از جاهای مختلفی ممکن است باشد؛ مواظب باشید. یک وقت آدم خبر می‌شود که فرض بفرمایید فلان سازمان آمده یک بخشی از مجموعه‌ فرهنگی ما را ـ مثلاً فرض کنید مهدکودک‌ها را‌ـ به یک شکل خاصّی دارد هدایت می‌کند؛ این را آدم می‌فهمد، بعد که نزدیک می‌شود می‌بیند کار خطرناکی و کار بزرگی است، [امّا] آدم توجّه نداشته؛ اینها رخنه است.»(4/6/۱۳۹۴)
 همان‌طور که در بیان رهبری ملاحظه شد، نفوذ در این حوزه را می‌توان در سطوح و مجاری مختلف ردیابی کرد که برخی از آنها عبارتند از:
1‌ـ پروژه نفوذ بسیار تلاش کرده است سطوح تصمیم‌گیری را در حوزه کودک متأثر کند. یکی از راه‌های این کار را می‌توان در تصمیمات مجمع عمومی سازمان ملل متحد مشاهده کرد که بر تصمیم‌سازی داخل ایران تأثیر گذاشت. این مجمع دهه آغازی هزاره سوم(۲۰۱۰ – ۲۰۰۱) را دهه جهانی «فرهنگ صلح و نفی خشونت علیه کودکان» نام‌گذاری کرد. به دنبال صدور بیانیه مجمع عمومی، شورای گسترش فرهنگ صلح برای کودکان با همکاری ۳۰ سازمان غیردولتی که خود در حوزه کاری کودک فعال بودند، در ایران شکل گرفت و از سال ۱۳۸۰ فعالیت خود را با این هدف آغاز کرد که فرهنگ صلح را بیشتر و بهتر به خانواده‌ها، محیط‌های آموزشی و جامعه منتقل کند و مسئولان، کارشناسان و دست‌اندرکاران نهادهای دولتی و غیردولتی را به فرهنگ صلح و گسترش آن حساس کند. 
تصویب سند آموزشی 2030 در دولت و دستور اجرای آن، که با واکنش رهبر معظم انقلاب روبه‌رو شد، مصداق دیگر نفوذ در حوزه تصمیم‌سازی است. انتشار برخی از کتب کودکان با بودجه مراکز دولتی از نشانه‌های دیگر نفوذ در این مراکز است. انتشار کتاب «بیوتکنولوژی به ‌زبان ساده» که در آموزش و پرورش نیز به‌ صورت رایگان توزیع شده، از جمله این مصادیق است. این کتاب ترجمه کتاب انحرافی مونسانتو است، که در آمریکا از آن به «شست‌وشوی مغزی کودکان آمریکا با شرکت صهیونیستی مونسانتو» یاد کرده‌اند.
2‌ـ رخنه جریان‌های انحرافی و روش‌های آموزشی غربی در مهدکودک‌ها به یک موضوع جدی و نگران‌کننده تبدیل شده است؛ یکی از این روش‌های آموزشی‌ غربی، روش «مونته‌سوری» (Montessori) و روش‌های آموزش فرویدی است که به دلیل نبرد برنامه آموزشی واحد، در مهدهای کودک ایرانی، به اسم ترویج فرهنگ صلح و مدارا، در قالب سازمان‌های غیردولتی در حال اجرا است. مدارس و مهدکودک‌های ایرانی که به نظام آموزشی مونته‌سوری می‌پیوندند، می‌توانند از خدمات الکترونیک سازمان ملل و تجهیز این مراکز به کامپیوتر و لوازم تکنولوژیک جدید بهره‌مند شوند. در جزوات آموزشی که «مرکز بین‌المللی آموزش مونته‌سوری» تهیه کرده، به وضوح قوانین اولیه جهان‌بینی صهیونیستی (کابالا)، در قالب آزمایش‌های کودکانه و بازی‌های ساده به کودک یاد داده می‌شود. از سوی دیگر، بیش از یک دهه است که جریان‌های انحرافی، مانند بهائیان نیز با برچسب فعالان حقوق کودک، اما در چارچوب برنامه‌های کلان پروژه نفوذ و آموزش‌های مونته‌سوری، فعالیت زیادی را در حوزه مهد کودک‌ها شروع کردند؛ به گونه‌ای که اکنون مشهورترین مهدکودک‌های تهران و دیگر شهرهای کشور از این روش استفاده می‌کنند. در این راستا، همسر بابک نمازی، فرزند باقر نمازی اولین «خانه کودک مونته‌سوری» را با همکاری بهائیان در خیابان فرشته تهران تأسیس کرد و آموزش اولین گروه مربیان مونته‌سوری را عهده‌دار شد. 
3‌ـ نفوذ غیر مستقیم نظام ارزشی غرب در شاکله کودکان با اسباب‌بازی‌ها و انیمیشن‌ها از آشکارترین و بی‌سر‌وصدا‌ترین شکل تأثیرگذاری بر کودکان است. پروژه نفوذ تاکنون تلاش کرده است با تولید هنرمندانه اسباب‌بازی‌ها و عروسک‌ها، کودکان را از سنین کودکی با ارزش‌ها و هنجارهای غربی آشنا و دگرگون کند. نماد نفوذ فرهنگ برهنگی غرب در ذهن و قلب کودکان ایرانی، عروسک باربی محصول شرکت متل است که بالغ بر پنج هزار نقش اجتماعی را در آن تعبیه کرده‌اند. طراحان باربی به صورت زیرکانه تلاش کردند قضاوت ارزش‌گذارانه فرهنگی و تمدنی خود را بر ذهن کودکان، تحمیل و عمق‌بخشی کنند. طراحان عروسک باربی نسل جدید «باربی چادری» تولید کردند که القاکننده این برداشت است که یک بانو می‌تواند زن ِمحجبه مسلمان و در نهایت حجاب و عفاف ظاهری داشته باشد؛ اما مانند باربی بیندیشد و زیست کند. (بشیر و حسینی، 1391) حقیقت امر این است که به‌زعم طراحان این عروسک، اگر دختران دیگر ملت‌ها با «ارزش»‌های آمریکایی تربیت شوند، نفوذ و سلطه فرهنگی آمریکا می‌تواند در یک بستر طبیعی توسعه و تعمیق یابد. بیشتر انیمیشن‌های غربی نیز کارکرد قوی‌تری در تأثیرگذاری بر نظام ارزشی و ایمانی کودکان دارد. این انیمیشن‌ها هم اعتقادات و هم عواطف و گرایش‌ها و وجوه زیبایی‌شناسی و کمال‌خواهی کودکان را نشانه گرفته‌اند و اسطوره‌ها و قهرمانانی را به کودکان ایرانی معرفی می‌کنند که هیچ نسبتی با فرهنگ اسلامی و ایرانی ندارند.
4‌ـ ترویج فرهنگ استعمار از طریق آموزش زبان انگلیسی به کودکان خط دیگر نفوذ در حوزه کودکان است. این موضوع با هشدار رهبر معظم انقلاب نیز روبه‌رو شد. «متأسفانه در برخی مواقع به‌ جای ترویج زبان فارسی، زبان انگلیسی ترویج می‌شود و اکنون کار به جایی رسیده است که آموزش زبان انگلیسی به مهد کودک‌ها کشیده شده است، این موضوع به‌ معنای مخالفت با یادگیری زبان خارجی نیست؛ بلکه بحث اصلی، ترویج فرهنگ بیگانه در کشور و در میان کودکان، نوجوانان و جوانان است.» بررسی علمی در زمینه متون آموزشی زبان انگلیسی مؤید هشدار رهبری است. تحلیل محتوای کتب آموزشی نشان می‌دهد، این کتب ارزش‌های منفی، مانند اختلاف با والدین، روابط نامشروع، مد و توجه افراطی به ظواهر، مشروب‌خواری، روابط جنسی در محیط کار، مصرف‌زدگی و... دارند و ارزش‌های مثبت، نسبت به ارزش‌های منفی در این کتب از فراوانی کمتری برخوردارند. (بحرینی، 1392) 
5ـ تولید و انتشار کتب رمان و داستان‌ها برای کودکان، از دیگر برنامه‌های دشمن در پروژه نفوذ در حوزه کودکان است. البته باید اذعان کرد که دستگاه‌های فرهنگی غفلت بزرگی در تولید ادبیات داستانی و رمان در حوزه کودکان داشته‌اند و این امر موجب نفوذ کتب رمان و داستان خارجی شده و خانواده‌ها را به سمت داستان‌های خارجی برده است. در حال حاضر، رمان‌ها و داستان‌های خارجی ترجمه شده چند برابر رمان‌های داخلی در حوزه کودک است. از میزان فروش رمان‌های خارجی در سطح کودکان و نوجوانان می‌توان به عمق وضعیت نفوذ در حوزه کودکان و نوجوانان پی برد. 

کتاب «مسیحیت صهیونیست و بنیادگرای آمریکا» تألیف رضا هلال، نویسنده و روزنامه‌نگار مصری است که با ترجمه علی جنتی از سوی نشر ادیان در سال 1383 به چاپ رسیده و در سال 1386 تجدید طبع شده است. موضوع کتاب به نوعی بازشناخت لایه‌های فرهنگی و مذهبی جامعه آمریکا است. اطلاعات میدانی ما از جامعه آمریکا هر چه بیشتر شود، به شناخت بهتری از آن نائل می‌شویم. ما به این شناخت از آمریکا و لایه‌های آشکار و پنهان فعالیت‌های مذهبی سیاسی که نحله‌ها و گروه‌های قدرتمند لابی به نفع جامعه صهیونیستی تشکیل می‌دهند، نیاز داریم؛ چرا که ما با آمریکا مناسبات و روابطی داریم؛ حال این مناسبات از نوع مسالمت‌آمیز باشد یا خیر که البته بیشتر خصومت‌آمیزه است. 
این کتاب تحلیلی است عالمانه از چگونگی شکل‌گیری صهیونیسم یهودی و مسیحیت صهیونیست در آمریکا از آغاز مهاجرت اروپاییان به این کشور که گروه تأثیرگذار و لابی‌گرهای قوی هستند و گزاف نیست اگر بگوییم به دلیل بافت مذهبی جامعه آمریکا، این نحله فکری، مذهبی و سیاسی طرفداران و هواخواهان زیادی در بخش‌های افراطی دارد. همچنین این کتاب به وضعیت و جایگاه کنونی دین در آمریکا نظر دارد و نشان می‌دهد، دین در آمریکای امروز ماهیت و هویتی حقیقتاً مسیحی ندارد؛ بلکه ترکیبی با مایه‌های یهودی مسیحی است. صفت بارز این دین بنیادگرایی است که خود فرآورده‌ای یهودی‌ـ ‌اسرائیلی است؛ از این رو باید گفت که فرهنگ آمریکا یهودی‌ـ مسیحی است و مبتنی بر سنت‌های اخلاقی و دینی یهود و مسیحیت است که مفهوم سیاسی آن انطباق ارزش‌های آمریکایی و اسرائیلی در کنار هم است.
 نویسنده در این کتاب بر دو واقعیت مهم تأکید می‌کند؛ یکی اینکه، بر عکس آنچه شایع است آمریکایی‌ها به چیزی جز جمع سرمایه و پیراهن‌های کوتاه و سینه‌های برهنه و مسائل جنسی اهمیت نمی‌دهند، بیش از نود درصد آنها به خدا اعتقاد دارند و 82 درصد آنان خود را متدین می‌دانند. واقعیت دیگر اینکه فرهنگ آمریکا یک فرهنگ «یهودی مسیحی» و مبتنی بر سنت‌های اخلاقی و دینی یهود و مسیحیت است. بر اساس این دو واقعیت می‌توان گفت، جانبداری آمریکا از اسرائیل تنها به رئیس‌جمهور،‌ کنگره یا پنتاگون محدود نمی‌شود؛ بلکه این یک جانبداری مردمی است که بر اعتقادات بنیادگرایانة مذهبی استوار است، همچنان که این امر در فرهنگ ملی غرب در اروپا نیز مشهود است.


انسان موجودي است اجتماعي كه براي شكوفايي توانايي‌ها و رفع نيازمندي‌هاي خود بايد در جامعه زندگي کند؛ چرا كه رشد و تكامل و ترقّي او در زمينه‌هاي فردي و اجتماعي بسته به گذران زندگي در اجتماع و با همنوعان است. از سوی دیگر، زندگي اجتماعي شرايط خاص خود را دارد و براي ساماندهي رفتارهاي فردي و گروهي افراد موجود در اجتماع باید قوانين و مقرراتي وضع شود كه بر اساس آن، از بروز هرگونه هرج‌ومرج و بي‌نظمي در جامعه جلوگيري شود. این نکته اساس نظریات جامعه‌شناسی و شکل‌گیری اجتماعات و حکومت است که غالباً بین اندیشمندان اسلامی و غیر اسلامی مشترک به شمار می‌آید. توصيه‌ها و دستورالعمل‌هاي اخلاقي که بزرگان اخلاق در ادیان توحیدی به ویژه اسلام به شكل غيررسمي وضع کرده و به عموم مردم ارائه می‌کنند، از اين قبيل مقرراتند که گاه در اصلاح رفتار و تربيت افراد جامعه مؤثرتر از قوانين رسمي هستند.