جعفر ساسان- داوود عسگری/ در شماره گذشته در پرتو آشنایی با روشهای فعالیت فرقه ضاله بهائیت که در سه روش نفوذ در حکومت، فعالیت علنی و تبلیغ به ترویج و توسعه فرقه بررسی شد، این نکته را متذکر شدیم که دوران پهلوی دوم از منظر سران گمراه فرقه به سبب وسعت نفوذ و قدرتی که در ساختار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به دست آورده بودند، عصر طلایی بهائیت از ابتدای شکلگیری تا آن مقطع تلقی میشود، به گونهای که شوقی افندی، پرده از اهداف شوم این فرقه برمیدارد و با مقایسۀ عصر طلایی بهائیت با عصر حاکمیت مسیحیت در قرن چهارم، چنین میگوید:
دوره مجهولیت که نخستین مرحله در نشو و نمای جامعۀ اهل بهاست و مرحلۀ ثانیۀ مظلومیت و مقهوریت، هر دو منقضی گردد؛ دورۀ ثالث که مرحلۀ انفصال شریعةالله از ادیان عتیقه است، چهره بگشاید و این انفصال، بنفسه مقدمۀ ارتفاع عَلَم استقلال دینالله و اقرار و اعتراف به حقوق مسلوبۀ اهل بها و مساوات پیروان جمال ابهی با تابعان ادیان معتبره در انظار رؤسای جهان و این استقلالْ مُمهّد سبیل از برای رسمیت آیین الهی (و ظهور نصرتی عظیم، شبیه و نظیر فتح و فیروزی که در قرن رابع از میلاد حضرت روح، در عهد قسطنطین کبیر نصیب امت مسیحیه گشت و این رسمیت، به مرور ایام، مبدل و منجر به تأسیس سلطنت الهیه و ظهور سلطۀ زمنیۀ شارع این امر عظیم گردد و این سلطنت الهیه، مآلاً به تأسیس و استقرار سلطنت جهانی و جلوۀ سیطرۀ محیطۀ ظاهری و روحانی مؤسس آیین بهائی و تشکیل محکمۀ کبری و اعلان صلح عمومی، که مرحلۀ سابع و اخیر است) منتهی گردد.(۱)
بنابراین خیزی که بهائیت با روی کار آمدن حکومت پهلوی برای سلطه بر ایران برداشته بود، در دورۀ پهلوی دوم سریعتر شد، که علل این رشد سریع و بیسابقه را میتوان در چند مؤلفه زیر برشمرد:
الفـ برکناری رضاشاه و روی کار آمدن محمدرضاشاه
با عزل و تبعید رضاشاه در سال 1320 از سوی متفقین، آنها قدرت را به پسر او واگذار کردند تا هر چه بیشتر تأمینکنندۀ منافع بیگانگان در ایران باشد. محمدرضا نیز اگرچه مانند پدر با پشتوانۀ بیگانگان به قدرت رسیده بود، اما به دلیل جوانی و کمتجربگی، بیلیاقتی و ضعف نفس، مانند پدرش اقتداری نداشت و برای تداوم و تمرکز قدرت، به تکیهگاهی مطمئن نیاز داشت و بهائیت نقش این تکیهگاه را برای او داشت. انتخاب بهائیت به عنوان تکیهگاه نیز به دلیل ارتباط گستردۀ آنها با بیگانگان و مقابلۀ جدی آنان با نیروهای مذهبی و روحانیت بود که شاه زهر چشم آنان را در ملی شدن صنعت نفت و قیام 30 تیر 1331 دیده بود و آنها را برای خود تهدید میدانست. بنابراین، برای تداوم قدرت خود، مجبور به اعطای امتیازات به بهائیان بود و بهائیان نیز وی را در رأس قدرت نگه داشته بودند، ولی عملاً همه کارۀ ایران بودند؛ چنانکه از نخستوزیری و وزارتخانههای مهم گرفته، تا ارتش، ساواک، نفت، تلویزیون و گلوگاههای مهم اقتصادی، در اختیار آنان بود.
بـ تشکیل رژیم صهیونیستی
با تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی در اوایل حکومت محمدرضاشاه، یعنی در سال 1328، ستارۀ بخت بهائیان طلوع کرد و کشوری که رهبران بهائیت به آن تبعید شده بودند و تشکیلات بهائیت در آن قرار داشت، به دست متحدان و دوستان نزدیک آنها، یعنی صهیونیستها افتاد. این حادثه، چنان برای بهائیان خوشایند و مهم بود که شوقی افندی، رهبر بهائیت، به فاصلۀ کوتاهی پس از آن، بیتالعدل اعظم بهائیت را زیر سایۀ این رژیم جعلی در خاک فلسطین تشکیل میدهد و نقش اصلی آن را ارتباط با اولیای اسرائیل اعلام میکند.(۲)
رژیم پهلوی نیز از نخستین کشورهایی بود که این رژیم جعلی را به رسمیت شناخت؛ کنسولگری ایران را در فلسطین تأسیس کرد؛ نفت مورد نیاز این رژیم را تأمین نمود و روابط تنگاتنگ سیاسی، نظامی و اقتصادی با آن برقرار کرد. این اشتراک نظر رژیم پهلوی و بهائیت در به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی و ارتباط با آن، ارتباط تنگاتنگ این دو را با هم نشان میداد؛ در واقع، از این تاریخ به بعد، بهائیت به مثابۀ عامل رژیم صهیونیستی در ایران عمل میکند و زمینۀ نفوذ گستردۀ آن را در ایران فراهم میآورد.
جـ ورود جدی آمریکا به عرصۀ سیاسی ایران
آمریکا که در قرن نوزدهم چندان در عرصۀ جهانی حضور نداشت، از اوایل قرن بیستم، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، به طور جدی وارد معادلات سیاسی جهان شد و در این عرصه، استعمار روس و انگلیس را پشت سر گذاشت. با اشغال ایران در شهریور 1320، آمریکا نیز به همراه دیگر متفقین، ایران را اشغال کرد و رئیسجمهور این کشور، روزولت، به همراه استالین و چرچیل وارد تهران شدند تا تکلیف حکومت پس از رضاشاه و مسائل جنگ را حلوفصل کنند. نتیجۀ تصمیم این سه نفر، سلطنت محمدرضاشاه بر ایران شد. از این به بعد تا انقلاب اسلامی، آمریکا را میتوان بازیگر اصلی عرصۀ سیاسی ایران دانست که در مسائلی مانند کودتای 28 مرداد، تحکیم پایههای رژیم پهلوی و سرکوب نیروهای مذهبی، نقش اصلی را بر عهده داشت. ابزار نفوذ آمریکا در ایران نیز بهائیان بودند که از دورۀ عباس افندی با این کشور رابطه داشتند و در دورۀ پهلوی اول، کاردار ایران در آمریکا، نبیلالدولۀ بهائی بود. بنابراین، شاه که تاج و تخت خود را به کودتای انگلیسی آمریکایی 28 مرداد مدیون بود، عرصه را برای تاختوتاز آمریکاییها و عوامل آنها فراهم کرد و بهائیت با پشتوانۀ آمریکا و رژیم صهیونیستی، مقدّرات ایران را به دست گرفت.
دـ سرکوب روحانیت و نیروهای مذهبی
اقدامات سرکوبگرانۀ رضاشاه در قبال روحانیت و نیروهای مذهبی که در قضایایی مانند تبعید و شهادت آیتالله مدرس، نماد روحانیت انقلابی و مبارز، حذف روحانیت از نظام آموزشی و قضایی، کشف حجاب، و قتلعام قیام گوهرشاد نمایان شد، جریان مذهبی را برای مدتی به حاشیه راند و مانع از ظهور و بروز آن شد. با تبعید رضاشاه نیز اگرچه فضا برای فعالیت این جریان کمی بهبود یافت، اما با کودتای 28 مرداد و تحکیم قدرت محمدرضا به دست بیگانگان، دوباره جریان مذهبی تحت فشار قرار گرفت، که اعدام فدائیان اسلام، نمونهای از آن بود. تا آغاز دهۀ ۴۰، بهجز چند حرکت محدود، مانند سخنرانیهای آقای فلسفی، تخریب حظیرةالقدس بهائیان و تشکیل انجمن حجتیه، این جریان حرکتی مبنایی برای مقابله با بهائیت نداشت و ایران عرصۀ تاختوتاز بهائیان شد. حرکت حضرت امام(ره) در مقابله با بهائیت نیز اگرچه مبنایی و ریشهای بود، اما با تبعید ایشان، به تعویق افتاد و با پیروزی انقلاب اسلامی به ثمر نشست و ریشۀ این فتنه را در ایران خشکاند.
از بُعد تشکیلاتی و تحولات درونی نیز فعالیت بهائیت در این دوره، به دو مقطع تقسیم میشود. مقطع اول، از سال 1320 تا 1336 است. در این مقطع، رهبری فرقه ـ که در دست شوقی افندی قرار داشت ـ به دنبال گسترش ساختار تشکیلاتی آن در سطح جهانی و ترویج این فرقه بود. مهمترین اقدام در این زمینه، تهیه و تدوین نقشه ده سالۀ بهائیت بود که بر اساس آن، افزایش کمّی و کیفی فعالیتهای تبلیغاتی، تشکیلاتی و سازمانی بهائیت و دستیابی به حاکمیت سیاسی یا دوران طلایی، طراحی شده بود:
این نقشه، موسوم به «نقشۀ بدیعۀ جهاد کبیر اکبر الهی»، خود به چندین طرح متعدد کوچکتر تقسیم شده بود که میبایست یکی پس از دیگری تا سال 1342 به اجرا گذارده شود. بر اجرای این نقشهها، مرکز جهانی بهائی، واقع در عکا، نظارت داشت.(۳)
*پینوشتها در دفتر نشریه موجود است.