«استفن لندمن» تحلیلگر ارشد آمریکایی گفت: استعفای نخست‌وزیر لبنان بخشی از چیزی است که توطئه عربستان و اسرائیل برای بی‌ثبات کردن ایران و لبنان به شمار می‌رود، احتمالاً واشنگتن نیز در این توطئه نقش دارد... از سوی دیگر طرح راهبردی عربستان در منطقه با شکست روبه‌رو شده و ایران و دمشق در حال ارتقای جایگاه منطقه‌ای خود هستند. شاید شکست طرح راهبردی ریاض، علت اصلی استعفای اجباری حریری، سرکوب و بازداشت گسترده شاهزادگان سعودی و اتهامات خصمانه عربستان علیه ایران و لبنان باشد. 
جریان‌شناسی فکری ـ فرهنگی ایران معاصر‌ـ 9۳
 جعفر ساسان‌- داوود عسگری/ در شماره گذشته در پرتو آشنایی با روش‌های فعالیت فرقه ضاله بهائیت که در سه روش نفوذ در حکومت، فعالیت علنی و تبلیغ به ترویج و توسعه فرقه بررسی شد، این نکته را متذکر شدیم که دوران پهلوی دوم از منظر سران گمراه فرقه به سبب وسعت نفوذ و قدرتی که در ساختار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به دست آورده بودند، عصر طلایی بهائیت از ابتدای شکل‌گیری تا آن مقطع تلقی می‌شود، به گونه‌ای که شوقی افندی، پرده از اهداف شوم این فرقه برمی‌دارد و با مقایسۀ عصر طلایی بهائیت با عصر حاکمیت مسیحیت در قرن چهارم، چنین می‌گوید:
دوره مجهولیت که نخستین مرحله در نشو و نمای جامعۀ اهل بهاست و مرحلۀ ثانیۀ مظلومیت و مقهوریت، هر دو منقضی گردد؛ دورۀ ثالث که مرحلۀ انفصال شریعةالله از ادیان عتیقه است، چهره بگشاید و این انفصال، بنفسه مقدمۀ ارتفاع عَلَم استقلال دین‌الله و اقرار و اعتراف به حقوق مسلوبۀ اهل بها و مساوات پیروان جمال ابهی با تابعان ادیان معتبره در انظار رؤسای جهان و این استقلالْ مُمهّد سبیل از برای رسمیت آیین الهی (و ظهور نصرتی عظیم، شبیه و نظیر فتح و فیروزی که در قرن رابع از میلاد حضرت روح، در عهد قسطنطین کبیر نصیب امت مسیحیه گشت و این رسمیت، به مرور ایام، مبدل و منجر به تأسیس سلطنت الهیه و ظهور سلطۀ زمنیۀ شارع این امر عظیم گردد و این سلطنت الهیه، مآلاً به تأسیس و استقرار سلطنت جهانی و جلوۀ سیطرۀ محیطۀ ظاهری و روحانی مؤسس آیین بهائی و تشکیل محکمۀ کبری و اعلان صلح عمومی، که مرحلۀ سابع و اخیر است) منتهی گردد.(۱)
بنابراین خیزی که بهائیت با روی کار آمدن حکومت پهلوی برای سلطه بر ایران برداشته بود، در دورۀ پهلوی دوم سریع‌تر شد، که علل این رشد سریع و بی‌سابقه را می‌توان در چند مؤلفه زیر برشمرد:

الف‌ـ برکناری رضاشاه و روی کار آمدن محمدرضاشاه
با عزل و تبعید رضاشاه در سال 1320 از سوی متفقین، آنها قدرت را به پسر او واگذار کردند تا هر چه بیشتر تأمین‌کنندۀ منافع بیگانگان در ایران باشد. محمدرضا نیز اگرچه مانند پدر با پشتوانۀ بیگانگان به قدرت رسیده بود، اما به دلیل جوانی و کم‌تجربگی، بی‌لیاقتی و ضعف نفس، مانند پدرش اقتداری نداشت و برای تداوم و تمرکز قدرت، به تکیه‌گاهی مطمئن نیاز داشت و بهائیت نقش این تکیه‌گاه را برای او داشت. انتخاب بهائیت به ‌عنوان تکیه‌گاه نیز به دلیل ارتباط گستردۀ آنها با بیگانگان و مقابلۀ جدی آنان با نیروهای مذهبی و روحانیت بود که شاه زهر چشم آنان را در ملی شدن صنعت نفت و قیام 30 تیر 1331 دیده بود و آنها را برای خود تهدید می‌دانست. بنابراین، برای تداوم قدرت خود، مجبور به اعطای امتیازات به بهائیان بود و بهائیان نیز وی را در رأس قدرت نگه داشته بودند، ولی عملاً همه ‌کارۀ ایران بودند؛ چنانکه از نخست‌وزیری و وزارتخانه‌های مهم گرفته، تا ارتش، ساواک، نفت، تلویزیون و گلوگاه‌های مهم اقتصادی، در اختیار آنان بود.

ب‌ـ تشکیل رژیم صهیونیستی
با تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی در اوایل حکومت محمدرضاشاه، یعنی در سال 1328، ستارۀ بخت بهائیان طلوع کرد و کشوری که رهبران بهائیت به آن تبعید شده بودند و تشکیلات بهائیت در آن قرار داشت، به دست متحدان و دوستان نزدیک آنها، یعنی صهیونیست‌ها افتاد. این حادثه، چنان برای بهائیان خوشایند و مهم بود که شوقی افندی، رهبر بهائیت، به فاصلۀ کوتاهی پس از آن، بیت‌العدل اعظم بهائیت را زیر سایۀ این رژیم جعلی در خاک فلسطین تشکیل می‌دهد و نقش اصلی آن را ارتباط با اولیای اسرائیل اعلام می‌کند.(۲)
رژیم پهلوی نیز از نخستین کشورهایی بود که این رژیم جعلی را به رسمیت شناخت؛ کنسولگری ایران را در فلسطین تأسیس کرد؛ نفت مورد نیاز این رژیم را تأمین نمود و روابط تنگاتنگ سیاسی، نظامی و اقتصادی با آن برقرار کرد. این اشتراک نظر رژیم پهلوی و بهائیت در به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی و ارتباط با آن، ارتباط تنگاتنگ این دو را با هم نشان می‌داد؛ در واقع، از این تاریخ به بعد، بهائیت به‌ مثابۀ عامل رژیم صهیونیستی در ایران عمل می‌کند و زمینۀ نفوذ گستردۀ آن را در ایران فراهم می‌آورد.

ج‌ـ ورود جدی آمریکا به عرصۀ سیاسی ‌ایران
آمریکا که در قرن نوزدهم چندان در عرصۀ جهانی حضور نداشت، از اوایل قرن بیستم، به ‌ویژه پس از جنگ جهانی دوم، به طور جدی وارد معادلات سیاسی جهان شد و در این عرصه، استعمار روس و انگلیس را پشت سر گذاشت. با اشغال ایران در شهریور 1320، آمریکا نیز به همراه دیگر متفقین، ایران را اشغال کرد و رئیس‌جمهور این کشور، روزولت، به همراه استالین و چرچیل وارد تهران شدند تا تکلیف حکومت پس از رضاشاه و مسائل جنگ را حل‌وفصل کنند. نتیجۀ تصمیم این سه نفر، سلطنت محمدرضاشاه بر ایران شد. از این به بعد تا انقلاب اسلامی، آمریکا را می‌توان بازیگر اصلی عرصۀ سیاسی ایران دانست که در مسائلی مانند کودتای 28 مرداد، تحکیم پایه‌های رژیم پهلوی و سرکوب نیروهای مذهبی، نقش اصلی را بر عهده داشت. ابزار نفوذ آمریکا در ایران نیز بهائیان بودند که از دورۀ عباس افندی با این کشور رابطه داشتند و در دورۀ پهلوی اول، کاردار ایران در آمریکا، نبیل‌الدولۀ بهائی بود. بنابراین، شاه که تاج و تخت خود را به کودتای انگلیسی آمریکایی 28 مرداد مدیون بود، عرصه را برای تاخت‌وتاز آمریکایی‌ها و عوامل آنها فراهم کرد و بهائیت با پشتوانۀ آمریکا و رژیم صهیونیستی، مقدّرات ایران را به دست گرفت.

د‌ـ سرکوب روحانیت و نیروهای مذهبی
اقدامات سرکوبگرانۀ رضاشاه در قبال روحانیت و نیروهای مذهبی که در قضایایی مانند تبعید و شهادت آیت‌الله مدرس، نماد روحانیت انقلابی و مبارز، حذف روحانیت از نظام آموزشی و قضایی، کشف حجاب، و قتل‌عام قیام گوهرشاد نمایان شد، جریان مذهبی را برای مدتی به حاشیه راند و مانع از ظهور و بروز آن شد. با تبعید رضاشاه نیز اگرچه فضا برای فعالیت این جریان کمی بهبود یافت، اما با کودتای 28 مرداد و تحکیم قدرت محمدرضا به دست بیگانگان، دوباره جریان مذهبی تحت فشار قرار گرفت، که اعدام فدائیان اسلام، نمونه‌ای از آن بود. تا آغاز دهۀ ۴۰، به‌جز چند حرکت محدود، مانند سخنرانی‌های آقای فلسفی، تخریب حظیرة‌القدس بهائیان و تشکیل انجمن حجتیه، این جریان حرکتی مبنایی برای مقابله با بهائیت نداشت و ایران عرصۀ تاخت‌وتاز بهائیان شد. حرکت حضرت امام(ره) در مقابله با بهائیت نیز اگرچه مبنایی و ریشه‌ای بود، اما با تبعید ایشان، به تعویق افتاد و با پیروزی انقلاب اسلامی به ثمر نشست و ریشۀ این فتنه را در ایران خشکاند.
از بُعد تشکیلاتی و تحولات درونی نیز فعالیت بهائیت در این دوره، به دو مقطع تقسیم می‌شود. مقطع اول، از سال 1320 تا 1336 است. در این مقطع، رهبری فرقه ـ که در دست شوقی افندی قرار داشت ـ به دنبال گسترش ساختار تشکیلاتی آن در سطح جهانی و ترویج این فرقه بود. مهم‌ترین اقدام در این زمینه، تهیه و تدوین نقشه ده‌ سالۀ بهائیت بود که بر اساس آن، افزایش کمّی و کیفی فعالیت‌های تبلیغاتی، تشکیلاتی و سازمانی بهائیت و دستیابی به حاکمیت سیاسی یا دوران طلایی، طراحی شده بود:
این نقشه، موسوم به «نقشۀ بدیعۀ جهاد کبیر اکبر الهی»، خود به چندین طرح متعدد کوچک‌تر تقسیم شده بود که می‌بایست یکی پس از دیگری تا سال 1342 به اجرا گذارده شود. بر اجرای این نقشه‌ها، مرکز جهانی بهائی، واقع در عکا، نظارت داشت.(۳)
*پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

اندیشه سیاسی مسلمانان‌ ـ ۴۱8
 فتح الله پریشان/ مرور تاریخی دوره‌های سلسله شاهی در ایران، حاکی از طراحی و زمینه‌سازی همیشگی استعمارگران ملک و دشمنان ملت و اسلام برای فرقه‌سازی و انحراف مردم ایران از مسیر حق و اسلام بوده است. این موضوع به تناسب زمان‌ها و موقعیت‌ها در برخی دوره‌ها، مانند قاجار و صفویه که شیعه قدرت بیشتری کسب می‌کند، بیشتر مجال بروز و ظهور پیدا می‌کند. 
سده سیزده هـ.ق. مسلک‌ها و مذهب‌های سست‌بنیاد انحرافی و فتنه‌انگیز در جای جای سرزمین ایران وجود داشتند و در ایجاد باورهای فاسد خرافی و بدعت‌ها وارد میدان اندیشه و سیاست شده، در بین خانواده‌ها و بخشی از جامعه اختلاف پدید آوردند و پایه‌های امنیت جامعه را سست کردند و جامعه را از ترقی و پیشرفت باز داشتند.(1)
 این موضوع زمانی خطرناک می‌شد که این انحراف و بدعت‌ها در ساحت اندیشه و فرهنگ سیاسی و اعتقادی با حمایت و نقش‌آفرینی دشمنان بیرونی و بیگانه از اسلام مواجه می‌شد که نقش عالمان بزرگ شیعه در این آوردگاه کاری است بس عظیم و در عین حال دشوار و نیازمند به اشراف علمی و توان مباحثه و قدرت اقناع‌سازی کسانی که دل در گرو اندیشه‌های بیرونی دارند. جیمز موریه، کاردار وقت سفارت بریتانیا می‌نویسد: «تنها تعدیل‌کننده قدرت بی‌حد و حصر شاه روحانیون بوده‌اند.»(2)
بررسی تاریخی نشان می‌دهد، عواملی، چون ناآگاهی و خردگریزی، باورهای درست تبیین نشده، تکلیف‌گریزی، تمایل دربار به کاهش نقش علما و فقها و نابسامانی‌های اجتماعی و اقتصادی زمینه‌ساز رشد این ویروس‌های انحراف در عقاید و روش درست زیست مسلمانی محسوب می‌شوند که تنها علما و فقهای بیدار با درک اهمیت مقابله با آنها به رویارویی با این بدعت‌ها و کژی‌ها برخاستند.  برخی از این انحراف‌ها و بدعت‌ها در عصر و زمانه مرحوم نراقی وجود داشت و وی با تمام وجود و دانش خود از راه تبیین درست اسلام و نقد اندیشه‌های انحرافی به مقابله با آنها برخاست و کتاب‌هایی مانند سیف‌الامه را در نقد اندیشه‌های مارتین، کشیش تبشیری انگلیسی به چاپ رساند که می‌توان به صورت زیر فهرست کرد: 
1‌ـ تصوّف: این مشرب که هیچ پیوندی با تشیّع و ائمه شیعه(ع) و علمای شیعه نداشت کم‌کم در بین شیعه راه یافت و در زمان صفویه به اوج اقتدار رسید، امّا از آنجا که برخلاف مسیر فطرت سیر می‌کرد و به احکام شریعت بی‌توجه بود و راه رسیدن به حقیقت را راه دل و تهذیب نفس قرار داده بود، آن هم بدون در نظر گرفتن سیره عملی رسول اکرم(ص) و دستورها و آیین‌های شرع و بدون انجام فرایض! به باتلاق فرو افتاد و مورد نقد جدی علمای دین از جمله نراقی قرار گرفت.(3)
2‌ـ شیخیه: پیروان شیخ‌احمد احسایی را شیخیه گویند که با باورهای نادرست اعتقادی به ویژه در مباحث معاد و جانشینی نبوت، خود را در منجلاب گمراهی گروه‌هایی، مانند بابیت و بهائیت گرفتار کردند. 
3‌ـ اسماعیلیه: اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق(ع) در دوران حیات پدر دیده از جهان فرو بست و حضرت او را در برابر چشم مردم به خاک سپرد.(4) ولی گروهی خود را به سلک هواداری از اسماعیل درآوردند و مدعی شدند وی نمرده و وارث امام است. اسماعیلیّه در روزگار پادشاهی فتحعلی‌شاه به رهبری آقاخلیل محلاتی و فرزندش آقاخان محلاتی که مستمری‌بگیر انگلیسی‌ها بود، روشی غیر از امامیه در پیش گرفتند.
4‌ـ وهابیت: این فرقه در دوران قاجار در خارج از ایران از فکر شیطانی محمدبن‌عبدالوهاب تراوش کرد و به رویارویی مستقیم با اندیشه زلال و روحانی تشیّع پرداخت و با قدرتی که به دست آورد، مزارهای امامان معصوم(ع) را ویران کرد.(5)
5ـ جنبش تبشیر: پیشقراولان استعمار تباهی‌آفرین غرب گروه تبشیر و مبلغان آیین مسیحیت بودند. یکی از آنها کشیش پروتستان مذهبی بود به نام مارتین که در پناه قدرت خارجی و داخلی با زیر سؤال بردن سندیت قرآن و خشن خواندن احکام اسلام علیه مقدسات اسلام لجن‌پراکنی می‌کرد که مرحوم نراقی با نگارش کتاب سیف‌الامه و در پرتو سه مقدمه منطقی، به شبهات و انتقادات مارتین به اسلام پاسخ قوی داد. 
بنابراین روش علما و فقهایی، نظیر ملااحمد نراقی در مقابله با گروه‌های انحرافی در وهله اول شناخت دقیق پیرامون آن گروه منحرف بود و سپس تبیین منطقی و مستدل اصول دین مبین اسلام تا زمینه‌های بازگشت منحرفان به رهیافت‌ها و زندگی دینی فراهم شود و شبهات و سؤالات از اذهان زدوده شود؛ زیرا نراقی جهل و ناآگاهی مردم به دین، ترویج خرافه‌پرستی و عقاید انحرافی تحمیلی از بیرون را که متأسفانه در سایه همکاری و تساهل حاکمان و شاهان برای منافع زودگذر حکومتی خود مجال فتنه و بدعت می‌یافتند؛ ریشه‌های اصلی انحراف می‌دانست و پادزهر آن را روشنگری ذکر می‌کرد. برای نمونه، نراقی در کنار نقد عالمانه مبانی فکری و به چالش کشیدن اصلی‌ترین شعارهای منحرفانی، مانند صوفیان، بارها در کتاب‌ها و رساله‌های خود یادآور شده است که برای بندگی خالص و پیمودن مقام‌های معنوی تنها باید در پی راه امامان بود.(6) وی در راه حتی از نارسایی‌های دانش‌های رایج در حوزه برای مقابله با انحرافات و بدعت‌های فکری و فرهنگی غافل نبوده و هشدار می‌دهد، روش کنونی درس‌ها و تکیه یکسویه به متون گذشته و کندوکاو در یافته‌های ذهنی نمی‌تواند در جلوگیری از گسترش کژدینی و فساداندیشی کارگر افتند.(7)
‌*‌ پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

 شهاب زمانی/ هفته گذشته سفر دوره‌ای دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا به شرق آسیا از ژاپن آغاز شد و در فیلیپین به پایان رسید. ترامپ زمانی که وارد توکیو شد، در نشست خبری گفت: «تسلیحات آمریکا امنیت را برای ژاپن و کار را برای کارگران آمریکایی به ارمغان آورده است.» حال این پرسش مطرح می‌شود که آیا واقعاً تسلیحات آمریکایی امنیت را برای شرق آسیا به ارمغان ‌آورده است یا خود به دومینویی از مسابقه و تهدیدات جدید در منطقه شرق و جنوب شرق قاره کهن دامن زده است؟
آنچه این روزها به منزله سیاست رسمی و راهبرد دیپلماسی خارجی آمریکا در این منطقه مشاهده می‌کنیم، این است که سیاست واقعی آمریکا در شرق و جنوب شرق آسیا برجسته کردن تهدیدی غیر واقعی به نام کره شمالی است تا بتواند تسلیحات خود را به این کشورها بفروشد. این همان کار و راهبردی است که تراست‌ها و کارتل‌های بزرگ اسلحه‌سازی آمریکا در دیگر مناطق بحران‌زده جهان، از جمله منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا در حال انجام آن هستند. 
به اعتقاد تحلیلگران، فروش تسلیحات و تحریک کشورهای منطقه علیه کره شمالی سبب شده است این کشور نیز برای حفظ امنیت و ارتقای قدرت بازدارندگی خود و همچنین جا نماندن از این رقابت تسلیحاتی، اقدام به توسعه برنامه نظامی هسته‌ای خود کند. به طور مسلم حضور آمریکا در منطقه و فروش سامانه دفاع موشکی تاد از سوی آمریکا به کره جنوبی و استقرار در این کشور برای این است که از منافع آمریکا محافظت کند؛ اما در عمل جز دامن زدن به تنش در منطقه فایده دیگری ندارد. بر این مبنا، ترامپ با دو هدف به شرق آسیا آمد؛ اول، منافع شرکت‌های بزرگ تسلیحاتی آمریکا را با فروش اسلحه بیشتر تأمین کند و دوم، از منافع آمریکا در شرق آسیا حمایت کند.
این اهداف در هر یک از این کشورها با ابزارهایی انجام می‌شود؛ برای نمونه شاید تعجب‌بر‌انگیز باشد که بدانید قانون کاپیتولاسیون درباره مصونیت قضایی سربازان آمریکایی در برخی از کشورهای شرق آسیا، مانند ژاپن هنوز وجود دارد یا از رهگذر حضور نظامیان آمریکایی در این منطقه و حتی کشوری، مانند کره جنوبی که هم‌پیمان آمریکا به شمار می‌آید، میلیون‌ها برده جنسی از شرق و جنوب شرق آسیا وارد چرخه روسپی‌گری منطقه، اروپا و آمریکا شده است. زمانی که آمریکایی‌ها به بهانه صدور دموکراسی و نجات مردم کره جنوبی از تعدی و ظلم ژاپن وارد شبه‌جزیره کره شدند، دولت وقت سئول که دست‌نشانده خود آمریکایی‌ها بود، کمپ‌هایی را در اطراف پایگاه‌های نظامی آمریکا ایجاد و زن‌های جوان در مناطق روستایی را شناسایی و جمع‌آوری می‌کرد تا به سربازان آمریکایی خدمات جنسی بدهند. به همین دلیل، در دهه‌های 1980 و 1990 میلادی تجاوز، خشونت و قتل زنان کره‌ای به دست سربازان آمریکایی به‌ شدت شایع شد. گفتنی است، زمان و علت تبدیل شدن برخی کشورهای شرق آسیا به مرکز بین‌المللی فحشا به آغاز حضور نظامیان آمریکایی در این منطقه برمی‌گردد.

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ قسمت هشتادویکم
 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ نفوذ جریانی برخلاف نفوذ موردی به صورت شبکه‌ای، جمعی و تشکلی عمل می‌کند. اگر در نفوذ موردی یک فرد محوریت دارد، در نفوذ جریانی شاهد نفوذگرانی به‌هم‌پیوسته، زنجیره‌ای، دارای یک تشکل و شبکه هستیم که یک فکر، اندیشه، نماد، سبک رفتاری و هنجاری را برخلاف نظام ارزشی حاکمیت سیاسی در جامعه ترویج و گسترش می‌دهد. به بیان دیگر، هویت اصلی نفوذ جریانی، شبکه‌سازی در جامعه هدف برای مقاصد خاص در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است؛ در حالی که هویت اصلی نفوذ موردی، رخنه فرد تربیت‌یافته در سیستم یا جلب فرد مستعد در سیستم برای اهداف چندمنظوره است.
البته ناگفته پیدا است که بین نفوذ موردی و نفوذ جریانی رابطه‌ وجود دارد؛ نفوذ جریانی ممکن است برای دستیابی به توسعه اهداف خود به نفوذ موردی متوسل شود یا ممکن است از تلاش‌ها و فعالیت‌های نفوذ موردی شکل بگیرد. با وجود این، نفوذ جریانی ویژگی‌هایی دارد که تأثیرگذاری آن را بر جامعه هدف بسیار بیشتر می‌کند. به همین دلیل، رهبر معظم انقلاب این نوع نفوذ را خطرناک‌تر توصیف کرده‌اند. 
1ـ از رهگذر نفوذ جریانی تلاش می‌شود بین گروه نخبگان کشور اختلاف و انشقاق ایجاد شود یا جناحی در درون نخبگان تقویت و رشد کرده و ارتقا یابد و در مقابل جناح دیگری تضعیف و از عرصه سیاست حذف شود. ایجاد جریان‌های مجازی برای فریب و سرگرم کردن و ایجاد جریان‌های موازی برای اشباع کاذب تقاضاها و نیازمندی‌های سیاسی‌ـ فکری و نفی فلسفه وجودی جریان‌ها در قدرت یا خنثی کردن توان و قدرت حریف از سوی جریاناتی از درون خود حریف (مشغول کردن حریف به خود)، ایجاد جریان تبلیغی و رسانه‌ای زنجیره‌ای علیه مبانی و سیاست‌ها و خط‌مشی‌ها، شبکه‌سازی فکری‌ـ فرهنگی بدیل، ایجاد شبکه‌های هنجارشکن، شبکه‌سازی برای ترویج سبک زندگی غربی از ویژگی‌های نفوذ جریانی است. ایجاد جریان گفتمانی نوع دیگری از نفوذ جریانی است که به طور کامل ذهنی و نرم‌افزارانه است. در این روش به جای صرف انرژی برای رویارویی با گفتمان مسلط، بازیگران جنگ نرم تلاش دارند با ایجاد جریان‌های گفتمانی، زیرساخت‌های گفتمان مسلط را دچار سستی و زوال کرده و به صورت تدریجی و بطئی گفتمان مسلط را از درون تهی کنند.
نفوذ معرفتی یا گفتمانی در عصر پساجنگ سرد به صورت فزاینده‌ای مکتب اسلام را آماج خود قرار داد. به دلیل جاذبه‌ای که اسلام پس از انقلاب اسلامی در میان جوامع از جمله غرب پیدا کرده است، پروژه نفوذ و دگرگون‌سازی اسلام سیاسی از شدت و حدّت بیشتری برخوردار شده است. استاد شهید مطهری گفته بود: «هنگامی که یک نهضت اجتماعی اوج می‌گیرد و جاذبه پیدا می‌کند و مکتب‌های دیگر را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، پیروان مکتب‌های دیگر برای رخنه کردن در آن مکتب و پوسانیدن آن از درون، اندیشه‌های بیگانه را که با روح آن مکتب مغایرت دارد، وارد آن مکتب می‌کنند و آن مکتب را به این ترتیب از اثر و خاصیت می‌اندازند یا کم‌اثر می‌کنند. نفوذ و نشر اندیشه‌های بیگانه خطری است که کیان اسلام را تهدید می‌کند.»(مطهری، 1366، ص 92ـ90)
2ـ الگوی جنگ نرم مبتنی بر نفوذ جریانی و شبکه‌ای در کشورهای مختلف مورد تجربه و آزمون قرار گرفته است. اتحاد جماهیر شوروی سابق یکی از آنها است. برخی از مصادیق نفوذ جریانی در این کشور عبارتند از:
۱ـ۲ـ شبکه‌سازی روشنفکران: در کتاب «جنگ سرد فرهنگی» به راه‌اندازی شبکه‌ای از روشنفکران لیبرال برای مقابله با ایدئولوژی مارکسیستی اشاره شده است. ساندرس مؤلف این کتاب تصریح می‌کند روشنفکران با نفوذ لیبرالیسم در چارچوب یک شبکه به‌هم‌پیوسته، روشنفکران مخالف کمونيسم را در سراسر جهان تغذيه فکري مي‌کردند و از این رهگذر موفق شدند جریان فکری مخالف گسترده‌ای را علیه شوروی ایجاد و مدیریت ‌کنند.
2ـ2ـ شبکه‌سازی طرفداران غرب و آمریکا در جامعه شوروی: غرب و آمریکا برای ایجاد شبکه‌ای از طرفداران غرب در اتحاد جماهیر شوروی هزینه‌های مالی، تبلیغاتی و فرهنگی بسیاری را متقبل شدند. «آلن دالس» از کارشناسان و مسئولان سیاسی آمریکا می‌گوید: «ما پول و هزینه بسیاری پرداختیم تا دوستان خود را در شوروی یافتیم و کسانی را که به آنها نیاز داشتیم، خریدیم. بر طبق آماری که داده‌اند، برای مقابله تبلیغاتی در جنگ سرد بین آمریکا و شوروی آنها چیزی حدود 6 تریلیارد دلار پول خرج کردند. امروز، آمریکایی‌ها اعتراف می‌کنند که چندان پول زیادی برای پیروزی خود خرج نکرده‌اند، معتقدند برای دستیابی به این پیروزی، پولی که هزینه کرده‌اند، ارزش آن را داشت.»(واعظی، ص 136) 
۳ـ۲ـ شبکه‌سازی برای الگوها و نمادهای غربی در جامعه شوروی: «مدتی گذشت، سیل تبلیغات غربی و فرهنگ غربی و نمادهای غربی سمبل‌های لباس و «مک‌دونالد» و از این چیزهایی که در واقع جزء سمبل‌های آمریکایی است در شوروی راه پیدا کرد.» گورباچف طی مصاحبه‌ای یکی از علل فروپاشی شوروی را همین موضوع دانسته بود. 
۴ـ۲ـ شبکه‌سازی رسانه‌ای: رهبر معظم انقلاب در این باره فرمودند: «این طرح آمریکایی یا غربی یک طرح نظامی نبود، در درجه اول یک طرح رسانه‌ای بود که عمدتاً به وسیله تابلو، پلاکارد، روزنامه، فیلم و... اجرا شد. اگر کسی محاسبه کند، می‌بیند که حدود پنجاه شصت درصد آن مربوط به تأثیر رسانه‌ها و ابزارهای فرهنگی بود.»(19/4/1379) بخشی از این جریان‌سازی رسانه‌ای غرب به گورباچف اختصاص داشت، به گونه‌ای که هم او و هم اطرافیانش را تحت تأثیر خود قرار داده، ادبیات نظری و اقدامات عملی وی را مورد حمایت و تشویق قرار می‌دادند. آنها برای ترغیب وی، او را مرد سال و چهره محبوب جهان معرفی می‌کردند که بزرگ‌ترین گام‌های عملی را برای صلح و دموکراسی در تاریخ معاصر برداشته است. رهبر معظم انقلاب در تحلیل این موضوع چنین می‌فرمایند: 
«در یکی دو سال اول، به وسیله رسانه‌ها، آواری از حرف و تحلیل و تفسیر و تشویق و جهت‌دهی و پیشنهاد بر سر گورباچف فرو ریخت و کار به‌ جایی رسید که توسط مراکز آمریکایی، گورباچف به عنوان مرد سال معرفی شد!... قبل از گورباچف، اگر واقعیت‌های خوبی هم در شوروی وجود داشت، به‌ شدت آن را انکار می‌کردند و علیه آن تهاجم تبلیغاتی راه می‌انداختند، اما ناگهان نسبت به گورباچف چنین وضعی را پیش گرفتند! تشویق‌ها و تمجیدها کار خود را کرد.»(همان)
براثر جریان‌سازی و شبکه‌سازی‌های فکری، تبلیغی، فرهنگی و علمی، به تدریج شکاف فکری‌ـ فرهنگی و سپس سیاسی در درون نظام اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شد؛ به گونه‌ای که برای مارگارت تاچر، نخست‌وزیر وقت انگلیس باورپذیر نبود. وی در خاطرات خود می‌نویسد: «نظام آزادی غربی که رونالد ریگان و من برای بلوک شرق تجویز می‌کردیم، به طور فزاینده‌ای در حال پیشرفت بود. نظام شوروی داشت شکاف‌های درونی خود را نشان می‌داد. من احساس کردم که دگرگونی بزرگی در راه است، اما هرگز نمی‌توانستم حدس بزنم که به این سرعت اتفاق خواهد افتاد.» (تاچر، 1393، ص 1077) 

کتاب فاخر «منظومه فکری آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای» محصول یک کار جمعی با مدیریت و همت دانشمند فرزانه حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه و جمعی از پژوهشگران (23 محقق) است پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی آن را منتشر کرده است. این کتاب که در دو جلد و چهار بخش مشتمل بر نظام‌های ‌بینشی، نظام‌های منشی و رفتاری، نظام‌های اجتماعی اسلام و اهداف اجتماعی اسلام تدوین شده، نشان می‌دهد، بیانات معظم‌له در ادامه سیره سیاسی و اجتماعی بنیانگذار ‌کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) و علمای عظام شیعه از یک منطق واحد و پیکره‌بندی منسجم برخوردار است. نظام بینشی شامل منطق فهم اسلام، خداشناسی توحیدی، ولایت‌شناسی، اسلام‌شناسی، جهان‌شناسی اسلامی و انسان‌شناسی اسلامی است. نظام‌های منشی و رفتاری شامل نظام معنویت اسلامی، اخلاق اسلامی، نظام تربیتی اسلامی و نظام عبادی اسلامی است. نظام‌های اجتماعی اسلام شامل نظام فرهنگ اسلامی، نظام علمی‌ اسلامی، نظام مدیریت اسلامی، نظام سیاست اسلامی، نظام اقتصاد اسلامی، نظام حقوق اسلامی و نظام امنیتی‌ـ دفاعی اسلامی است و اهداف اجتماعی اسلام شامل استقلال اسلامی، عدالت اسلامی و پیشرفت اسلامی می‌شود. 
این اثر نشان می‌دهد، بیانات معظم‌له از نظام هماهنگی برخوردار است؛ به گونه‌ای که اجزای آن یک کل نظام‌مند را تشکیل می‌دهد، ادامه‌دهنده گفتمان فکری علمای گذشته و استمراربخش گفتمان امام خمینی (ره) است که با رویکرد اجتهادی مسائل معاصر را بررسی می‌کند. تمدن اسلامی مبتنی بر منظومه فکری رهبر معظم انقلاب، توحیدمحور است؛ توحیدی که نه تنها در عقیده و قلب آدمیان حضور دارد؛ بلکه همانند روحی، همه ساحت‌های فردی و اجتماعی، مُلکی و ملکوتی انسان را احاطه کرده است. آزادی، استقلال، دانش، قدرت، سیاست، قضاوت، امنیت، دفاع و...، جملگی توحیدی هستند.
منبع اصلی این کتاب، مجموعه مکتوبات، منشورات و بیانیه‌های رهبر معظم انقلاب است که در آن سعی شده است به دو پرسش کلیدی «نظام فکری مطلوب نزد رهبر معظم انقلاب در سه عرصه بینشی، ارزشی و کنشی چیست؟» و «اصول راهبری رسیدن به این نظام چه می‌باشد؟» پاسخ داده شود. گفتنی است، مراسم رونمایی این مجموعه 22 مهر امسال در همایش «زعیم ذوفنون» انجام شد و به زودی چاپ دوم آن را دانشگاه آزاد اسلامی منتشر خواهد کرد. پیش از این نیز پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منظومه فکری حضرت امام‌خمینی(ره) را منتشر و رونمایی کرده بود. 

مرور زمان دغدغه‌ها و خواسته‌های انسان‌ها، اعم از مثبت و منفی را تغییر می‌دهد. گاهی بشر امروز غصه چیزی را می‌خورد که در گذشته اصلاً مهم نبود. علت این موضوع را می‌توان در چهار مبحث به اجمال بررسی کرد: ۱ـ پیشرفت علم؛ با پیشرفت علوم و فنون انسان‌ها به یافته‌هایی می‌رسند که در گذشته نسبت به این مسائل جاهل بوده‌اند؛ از این رو ذائقه خود را متناسب با آنها تغییر می‌دهند.  ۲ـ تغییرات زیست‌محیطی؛ آدم‌ها مجبورند خود را با تغییر و تحول زیست‌محیطی سازگار کنند؛ برای نمونه در زمان  کمبود آب، کشاورزان باید برای ممانعت از هدر دادن آب، از آبیاری‌های نوین بهره‌مند شوند. ۳ـ غریزه راحت‌طلبی؛ این مسئله نیز سبب تحول در زندگی می‌شود و زندگی بشر بنا به غریزه راحت‌طلبی روز‌به‌روز متحول شده، به سمت راحتی بیشتر کشیده می‌شود. ۴ـ مدگرایی و تبعیت کورکورانه؛ این موضوع دغدغه برخی اشخاص است که منافع‌شان در گرو همین تبعیت‌هاست.