قاسم غفوری / مبارزه با تروریسم یکی از مؤلفههای دهه اخیر در معادلات جهانی بوده، به گونهای که بخش عمدهای از ائتلافها و دشمنیها در همین چارچوب صورت گرفته است.
در سال 2011 در حالی داعش وارد سوریه و در سال 2014 وارد عراق شد که ائتلاف به اصطلاح ضد داعش به رهبری آمریکا ادعا داشتند که این مبارزه 20 یا 30 سال طول خواهد کشید؛ اما دیری نپایید که آشکار شد این سخنان برگرفته از اهداف آنان برای ماندگاری 20 الی 30 ساله داعش در منطقه بوده است.
اوباما، رئیسجمهور وقت آمریکا میگوید؛ هدف آمریکا نابودی داعش نیست؛ بلکه مدیریت آن است. آمریکاییها در حالی با ارسال تسلیحات و مستشاران نظامی و البته بهرهگیری از مهرههای منطقهای برای تحقق این هدف گام برمیداشتند که ورود جبهه مقاومت به عرصه مبارزه با تروریسم، این رؤیا را به کابوس آمریکا و شرکایش تبدیل کرد. دستاوردهای مقاومت موجب شد تا حتی کشوری مانند روسیه که خطر تروریسم را حس کرده بود، همگرایی با مقاومت را یک ضرورت بداند.
در ماههای اخیر حتی ترکیهای که همواره در کنار آمریکا علیه سوریه و عراق اقدام میکرد، به جمع همگرایان در جبهه مقاومت پیوست. این همگراییها با محوریت مقاومت منطقه (جمهوری اسلامی ایران، سوریه، حزبالله و گروههای مدافعان حرم از کشورهای مختلف) در نهایت موجب شد تا داعش در شش سال به مرحله نابودی برسد، چنانکه آزادی بوکمال سوریه فرو ریختن آخرین دژ داعش را رقم زد.
با پایان عمر حاکمیت داعش در عراق و سوریه و در حالی که پاکسازی نهایی این کشورها از تروریسم مطرح است یک نکته مهم در محافل رسانهای و سیاسی و اقتصادی مطرح میشود و آن آغاز بازسازی ویرانیهای بجا مانده از تروریسم است. آنچه در این فضا بیش از هر چیز به چشم میآید فضاسازیها درباره نقش و چرایی حضور جبهه مقاومت در روند این بازسازی است، چنانکه محافل رسانهای و سیاسی که تا پیش از این بر طبل زیر سؤال بردن حضور مقاومت در مبارزه با تروریسم میپرداختند، اکنون زیر سؤال بردن و ابهامسازی درباره نقش آن در بازسازی ویرانههای بجا مانده از تروریسم را در پیش گرفتهاند.
آنان با عباراتی همچون رسیدگی به چالشهای اقتصادی و فقر درون کشور بجای کمک به دیگر کشورها، ایران به دنبال هزینه کردن درآمدهای حاصل از برجام در بازسازی سوریه و عراق است، مقاومت منابع کشورهایشان را سالها در حوزه نظامی خرج کرده و اکنون میخواهد این کمکها را به بازسازی این کشورها اختصاص دهد و... برآنند تا افکار عمومی را علیه نقشآفرینی مقاومت در آینده معادلات منطقه تحریک کرده و حتی از آن به مثابه مؤلفههایی برای تضعیف پیوند ملتها و مقاومت بهره گیرند. حال این سؤال مطرح میشود که حضور در آینده منطقه که بر اساس اصل مشارکت در بازسازی کشورهای آسیب دیده از تروریسم است، چرا باید صورت گیرد و چرا مقاومت همچنان باید نقشی اساسی در معادلات منطقه داشته باشد و راهبرد آینده مقاومت بر چه اساسی باید طراحی شود؟
نخستین جنبهای که باید به آن توجه داشت آن است که آینده غرب آسیا براساس اصل بازسازی رقم میخورد، یعنی اگر کشوری میخواهد در معادلات منطقه نقش داشته باشد باید آن را در حوزه بازسازی ویرانههای بجا مانده از تروریسم ایفا کند؛ بنابراین جبهه مقاومت که همواره یکی از بازیگران و تأثیرگذاران در تحولات منطقه بوده پس از پایان حضور مؤثر در حوزه امنیتی و مبارزه با تروریسم اکنون باید ظرفیتهای خود در عرصه اقتصادی و بازسازی را به رخ منطقه و جهانیان بکشد تا همچنان موقعیت برتر خود و منطقه را حفظ کند.
مقاومت که در حوزه نظامی به الگوی منطقهای تبدیل شده، اکنون میتواند در حوزه اقتصادی به الگویی برای منطقه مبدل شود و نام خود را همچنان در رأس پیشگامان تحولات منطقه حفظ کند. هر چند که در عرصه داخلی چالشهای اقتصادی مشهود است؛ اما به هر حال مقاومت دارای دستاوردها و ظرفیتهای بسیاری در حوزه فناوری و دانشهای روز جهان است که میتواند از آنها برای نقشآفرینی فعال در آینده منطقه که در قالب بازسازی ویرانهها و اقتصاد منطقه صورت میگیرد، استفاده کند.
نکته دیگر آنکه هر چند مبارزه با داعش در عرصه گسترده نظامی به پایان رسیده؛ اما همچنان بقایا و ریشههای تروریسم باقی است. نبرد آینده با داعش در حوزه فرهنگی است که با محوریت تغییر تفکرات و جلوگیری از رویکرد افراد تحت تبلیغات تروریستی صورت میگیرد. در همین حال از ریشههای گرایش افراد به گروههای تروریستی فقر و چالشهای اقتصادی است. براین اساس برای مقابله با تروریسم به مثابه یکی از محورهای حفظ امنیت پایدار باید همچنان در منطقه به ویژه مراکز تروریسم خیز چون سوریه و عراق حضور فعال داشت که نقشآفرینی فعال در بازسازی این کشورها میتواند گامی مهم در این عرصه باشد.
به عبارتی، این حضور نقشی مهم در امنیت کشور دارد که نوعی سرمایهگذاری پیشگیرانه برای تکرار نشدن دوباره تهدیدات تروریستی علیه امنیت پایدار خواهد بود. این حضور به طور قطع درآمدهای اقتصادی و حتی اشتغالزایی برای حاضران در جبهه مقاومت خواهد داشت به ویژه اینکه بخش خصوصی میتواند نقشی فعال در بازسازیها و عملکردهای منطقهای ایران در حوزه اقتصادی داشته باشند.
نکته پایانی آنکه غرب همواره به دنبال خارج ساختن مقاومت از معادلات منطقه بوده است، چنانکه در این عرصه، حتی داعش را به منطقه تحمیل کرد و به حمایت از گروههای تروریستی پرداخت. سران آمریکا مانند هیلاری کلینتون، وزیر خارجه دور اول ریاستجمهوری اوباما به طور رسمی اعلام کرد که آمریکا داعش را برای مقابله با مقاومت در منطقه ایجاد کرد. غرب و شرکای منطقهای آن در حالی که با پروژه ایرانهراسی و بحرانهای امنیتی و تحریم و فشارهای سیاسی علیه مقاومت نتوانستهاند اهداف ضد مقاومتی خود را محقق سازند، اکنون پروژه جدیدی را تعریف کردهاند و آن حضور گسترده در آینده منطقه با محوریت بازسازی ویرانههای بجا مانده از جنایات تروریسم است. آنها با حضور در این عرصه میخواهند نقش مقاومت را کمرنگ و نام خود را در مقام ناجی ملتها برجسته کرده و به مصادره دستاوردهای مقاومت بپردازند.
غربیها با فضاسازی رسانهای علیه حضور اقتصادی مقاومت در منطقه و القای منفی بودن پیامدهای حضور آن در بازسازی ویرانههای سوریه و عراق برای ملت و اقتصاد ایران و متحدانش، سعی در اجرای پروژه اخراج مقاومت از معادلات اقتصادی منطقه را دارند.
در جمعبندی نهایی میتوان گفت که حضور فعال مقاومت در بازسازی سوریه و عراق نه هزینه کردن برای دیگر کشورها، بلکه گامی مهم در ادامه راه تأمین امنیت کشور و مقابله با تهدیدات طراحی شده علیه مقاومت از سوی دشمنان است. آنانی که با تروریسم نتوانستهاند به اهداف ضد مقاومتی دست یابند اکنون برآنند تا از راهکار اقتصادی و دور ساختن مقاومت از غرب آسیای پس از داعش که همان دورسازی آن از روند بازسازی منطقه است، منزوی سازند و حذف قدرت منطقهای آن را رقم زنند.