اسلاوی ژیژک، استاد و محقق جامعه‌شناسی دانشگاه نیویورک می‌گوید: «ابعاد جهانی سرمایه‌داری تنها می‌تواند در سطح یک حقیقتِ بدون معنا به عنوان واقعیت مکانیزمی به نام بازار جهانی شکل بگیرد. این واقعیتی است که میلیون‌ها نفر به خاطر آن به مخدر پناه آورده‌اند. فقر و نداشتن چشم‌انداز برای آینده چیز جدیدی نیست؛ اما فشارهای وجدانیِ تحمل‌ناپذیر در هر فرد از دو جنبه هم موفقیت در زندگی حرفه‌ای و هم لذت بردن در زندگی با همه فشارهای وارد شده، چیزی است که مشکل‌آفرین است.» 


جریان‌شناسی فکری ـ فرهنگی ایران معاصر‌ـ 95

 جعفر ساسان‌- داوود عسگری/  
از ابتدای شکل‌‎گیری بهائیت که اساسش بر باطل نهاده شده، در بین رهبران آن اختلاف و درگیری بوده است و آنان گاه تا حذف یکدیگر نیز پیش می‌رفتند. نمونۀ آشکار آن، اختلاف برادران نوری بر سر جانشینی باب و اختلاف فرزندان بهاءالله بر سر جانشینی او بود. این موضوع سبب‌ساز بروز انشعاب‌ها و گرایش‌های مختلف در فرقه ضاله بهائیت شده است.  
البته فردی مانند شوقی افندی که با عدم مشروعیت و پذیرش از سوی همه بهائیان مواجه بود؛ اما با توجه به حمایت بیگانگان و ایجاد ساختار تشکیلاتی، توانست حدود 36 سال رهبری این فرقه را در دست داشته باشد. اگرچه در آغاز دورۀ او نیز انشعاباتی در بهائیت پدید آمد؛ اما پس از مرگ او در سال 1336، به دلیل عقیم بودن وی و منصوب نشدن رهبر بعدی و واگذاری رهبری فرقه به بیت‌العدل، شکاف‌ها در بهائیت تشدید شد. 

انشعاب در بهائیت
به نوشته اسماعیل رائین، «از سال‌های آخر دوران عمر شوقی، زمزمه‌های مخالفت بر سر جانشین چهارمین پیشوای بهائیت بلند شد.»(1) این مخالفت ابتدا از طرف‌ ایادیان امرالله آغاز شد که معتقد بودند به دلیل عقیم بودن شوقی، انتخاب اعضای بیت‌العدل مشروعیت ندارد. آنها با انتخاب «میسن ریمی» به ریاست بیت‌العدل، به دلیل آمریکایی بودن و آشنا نبودن به زبان‌های فارسی و عربی، مخالف بودند. دامنۀ این اختلافات به پس از مرگ شوقی کشیده شد و بهائیت به دو جناح به رهبری ریمی و روحیه ماکسول، همسر شوقی، تقسیم شد. 
با مرگ شوقی افندی، روحیه ماکسول بدون کمترین توجه به هیئت منصوب شوقی، عملاً مدیریت تشکیلات بهائیت را برعهده گرفت. ماکسول ابتدا هیئتی سه ‌نفره را تشکیل داد؛ سپس هیئت بین‌المللی بهائی را که در زمان حیات شوقی برای استقرار بیت‌العدل تأسیس شده بود و میسن ریمی ریاستش را برعهده داشت، ملغی اعلام کرد. هیئت سه‌نفره، در گام بعدی اعضای ایادی امرالله را از سراسر جهان دعوت کرد و با حضور آنها هیئت نه‌ نفره‌ای از ایادی با نام «هیئت امرالله مقیم ارض اقدس» انتخاب شد. همزمان، میسن ریمی از جمع ایادی امرالله طرد شد و به بهائیان مقیم کشورهای جهان نیز اعلام شد که از هرگونه تماس با او و طرفدارانش خودداری کنند. همچنین محفل بهائیت در فرانسه‌ـ که از طرفداران 
میسن ریمی تشکیل می‌شد‌ـ منحل شد و دیگر حامیانش از عضویت سازمان بهائیت اخراج شدند.
هیئت‌ ایادی امرالله مقیم ارض اقدس، شش سال ادارۀ تشکیلات بهائیت را برعهده داشت و در این مدت، تعداد محافل ملی از ۹ به ۵۶ محفل افزایش یافت. سرانجام در سال ۱۳۴۲ با حضور نمایندگان ۵۶ محفل ملی، نخستین انتخابات بیت‌العدل برگزار شد و در آن، سه ایرانی، چهار آمریکایی، یک انگلیسی و یک ‌ایرلندی، جمعاً نه نفر عضو بیت‌العدل شدند.
بر اساس مقررات بیت‌العدل، اعضای آن هر پنج سال یک‌بار با حضور نمایندگان محافل ملی کشورها و اجتماع آنها در قالب انجمن شورای بین‌المللی بهائی با بیشترین رأی این شورا انتخاب می‌شوند و تاکنون در سال‌های ۱۹۶۳‌ـ ۲۰۰۳م نه دوره انتخابات بیت‌العدل برگزار شده است.
انتخاب اعضای بیت‌العدل، همزمان با پایان برنامۀ 10 ‌سالۀ بهائیت بود و پس از آن، برنامۀ نه ساله طرح و اجرا شد که تا سال 1352 ادامه داشت. 
جناح دیگر بهائیت، ریمی و طرفدارانش بودند. آنان معتقد بودند: 
«اولین جانشین شوقی ربانی، هیئت بین‌المللی بهائی (بیت‌العدل اعظم) است که هیکل آن را شخصاً در دورۀ حیات خود و به ریاست آقای ریمی تشکیل دادند، [بنابراین] شناسایی ولی‌امر ثانی بسیار ساده و آسان می‌شود؛ زیرا که می‌دانیم هیئت بین‌المللی، همان بیت‌العدل اعظم الهی است و رئیس بیت‌العدل اعظم الهی از طرف شخص شوقی ربانی تعیین و به جامعۀ امر معرفی شده‌اند. پس جناب چالرز میسن ریمی، ولی‌امر ثانی هستند.»(2)
میسن ریمی طرفدارانی در میان بهائیان پیدا کرد و گروهی با نام «بهائیان ارتدکس» پدید آورد. این گروه امروزه در آمریکا، هندوستان، استرالیا و چند کشور دیگر پراکنده‌اند. 
دستۀ دیگری از بهائیان نیز پس از مرگ شوقی، به رهبری جوانی از بهائیان خراسان به نام «جمشید معانی» روی آوردند. این جوان، خود را «سماءالله» نامید و طرفداران او در اندونزی، هند، پاکستان و آمریکا پراکنده‌اند. 
اما جناح انگلیسی بهائیت‌ـ که همسر شوقی رهبری آن را در دست داشت‌ـ با حذف رقبا و برگزاری انتخابات بیت‌العدل در سال 1342 در لندن، مدیریت تشکیلات بهائیت را در دست گرفت. 

تحولات فکری بهائیت
بهائیت از ابتدای شکل‌گیری با سیاست عجین بوده و می‌توان آن را فتنه‌ای مذهبی‌ـ سیاسی نامید که مهم‌ترین هدف آن حذف دین از جامعه و بستر‌سازی برای تسلط بیگانگان بر ایران بوده است؛ بنابراین از چندان مبنای فکری‌ برخوردار نیست که شاهد تحولاتی نیز در آن باشیم. گرایش برخی از مردم به این فرقه را نیز باید بر اثر جهل و ناآگاهی و شناخت نداشتن از ماهیت پنهان آن، تبلیغات گسترده و حمایت استعمارگران دانست، نه تعالیم و تفکرات رهبران آن. بنابراین، باید این فرقه را بیشتر سیاسی دانست تا فکری؛ با این حال، رهبران اولیه آن سعی داشتند تا یک نظام فکری ارائه دهند و پیروان خود را سرگرم کنند که نمونۀ آن، کتب و آثار آنان است که از محتوای فراوانی برخوردار نیست و ملغمه‌ای است از ادعاها و حرف‌هایی که بدون ارتباط منطقی است. 
این روند، تا زمان عباس افندی ادامه داشت؛ اما با رهبری شوقی و مناسب شدن فضای فعالیت بهائیان در ایران و جهان، کار تشکیلاتی و تبلیغاتی محور فعالیت‌های این فرقه شد. در این دوره، قدرت‌طلبی و سیاست‌بازی در رأس فعالیت‌های بهائیت قرار گرفت و برای نیل به این هدف، تشکیلاتی منسجم شبیه احزاب و لژهای فراماسونری، به نام «بیت‌العدل» پایه‌گذاری شد که بر تمام اجزای جامعۀ بهائیت نظارت داشت و برنامه‌های متعددی مانند برنامۀ جهاد 10 ساله، برنامۀ نه ساله، برنامه پنج‌ساله و... طرح‌ریزی شد تا فرقه را به اهداف سیاسی و اقتصادی خود برساند. نفوذ گسترده در ساختار رژیم پهلوی و ارائه برنامه‌هایی به این رژیم، مانند انجمن‌های ایالتی و ولایتی، در راستای اهداف این فرقه برای سیطره بر ایران بود که با هوشمندی و ایستادگی حضرت امام(ره) مواجه شدند و نتوانستند به هدف اصلی خود، یعنی حاکمیت بر ایران دست یابند.
حضرت امام(ره) برخی از اصول اصلاحات شاه را مُلهَم از تقویم بهائیان می‌دانند و می‌گویند؛
شما آقایان به تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از اینِ بهائی‌ها مراجعه کنید، در آنجا می‌نویسد؛ «تساوی حقوق زن و مرد، رأی عبدالبهاء»؛ آقایان هم از او تبعیت می‌کنند. آقای شاه نفهمیده، می‌رود بالای آنجا می‌گوید: «تساوی حقوق زن و مرد». آقا این را به تو تزریق کردند. تو مگر بهائی هستی که من بگویم کافر است، بیرونت کنند. نکن این‌طور... . «نظامی کردن زن، رأی عبدالبهاء»؛ آقا تقویمش موجود است، نگوید نیست. شاه ندیده، این را؟ اگر ندیده، مؤاخذه کند از آنهایی که دیده‌اند و به این بیچاره تزریق کرده‌اند که این را بگو.(3)
بنابراین، بهائیت در این دوره به ‌جای تحول فکری، تحول سازمانی و تشکیلاتی پیدا کرد و این تحول، در سایۀ حمایت بیگانگان، به ‌ویژه رژیم صهیونیستی و آمریکا اتفاق افتاد.

مهم‌ترین مواضع بهائیت
مهم‌ترین مواضع بهائیت که در این دوره ابتدا از سوی شوقی افندی و پس از او از سوی بیت‌العدل ابراز می‌شود، در چند مسئله می‌توان بررسی کرد:
الف‌ـ رژیم صهیونیستی: با تشکیل رژیم صهیونیستی در تبعیدگاه رهبران بهائیت، یعنی فلسطین، بهائیان که خود هم در این کار نقش داشتند، از فرصت و امکانات بی‌نظیری نسبت ‌به گذشته برخوردار گشتند و از سوی این رژیم به رسمیت شناخته شدند. بهائیان که در زمان حاکمیت عثمانی بر فلسطین، حتی جرئت ابراز عقیده نداشتند و به مسلمانی تظاهر می‌کردند، در این رژیم به ساخت معابد و مقبرۀ رهبران خود دست زدند و از پشتیبانی مادی و معنوی آن برخوردار شدند.
*‌ پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

اندیشه سیاسی مسلمانان‌ ـ 420

 فتح الله پریشان/  در شماره گذشته موضوع ضرورت حکومت در جامعه اسلامی از منظر فاضل نراقی بررسی شد. فاضل نراقی ضمن استفاده از تجربه مسلم بشری، بر اساس قاعده اولویت، انتصاب رهبر را از سوی خداوند برای جامعه ضروری می‌داند. وی در پاسخ به این پرسش که اگرچه برای انتظام جامعه و دفع هرج‌و‌مرج و نزاعات وجود حکومت و حاکم لازم است؛ اما چه ضرورتی دارد که این حاکم منصوب از سوی خداوند باشد، با تأکید بر علم خداوند به مکنونات بشر و شناخت مطلق الهی نسبت به نیازهای انسانی و فارغ بودن خداوند از قید محدودیت و حب و بغض‌ها، برتری قانون الهی را اثبات کرده، تنها فرستادگان الهی با شرایط و ویژگی‌های خاص را قادر بر انتظام امور دین و دنیای مردم بر اساس این قوانین الهی معرفی می‌کند.
مرحوم نراقی در حوزه حکومت دینی در عصر غیبت نیز موضوع ولایت فقیه را مورد توجه فقها‌ـ اگرچه به صورت پراکنده و نامنظم‌ـ دانسته و‌ رجوع به حاکم در زمان غیبت را مقتضای کلام آنها تلقی می‌کند. «همواره در کتاب‌های فقهی می‌دیدم که نویسندگان آن کتاب‌ها بسیاری از کارها را به حاکم در روزگار غیبت وا می‌گذارند و به او در کارها ولایت می‌دهند.»(1)
نراقی نه تنها اصل و اساس حکومت را بر اساس کلام فقها مسلم انگاشته، بلکه به هنگام بحث از قلمرو ولایت فقیه و استدلال برای واگذاری همه اختیارات و مسئولیت‌های پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) در امور ولایی به فقها، این تعمیم در اختیارات را از مسلمات فقه تلقی می‌کند: «دلیل بر اینکه قلمرو حکومت فقیه به‌سان اختیارات پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) است، مقتضای ظاهر اجماع است؛ چرا که بسیاری از فقها به آن تصریح کرده‌اند، به گونه‌ای که از سخنان آنان فهمیده می‌شود که این امر نزد آنان از مسلمان بوده است.»(2) 
مراجعه و ملاحظه آرا و آثار فاضل نراقی حاکی از کاربست عبارت‌های گوناگون درباره انواع حکومت است و هر عبارت در نوشته‌های وی در ارائه نوع خاصی از حکومت بار معنایی خاصی، مانند امام اصل، سلاطین‌الانام، نایب امام، ولی‌فقیه، سلاطین جائر، امام عادل، سلطان جائر شیعه، سلطان جائر سنی و ... را به همراه دارد. برخی از این واژه‌ها به گونه‌های متفاوتی از حکومت تعمیم دارد و برخی دیگر به مصادیق و نوع خاصی از حکومت عنایت دارد.(3)
مشروعیت حکومت‌های الهی همواره از سوی خداوند به یک فرد خاص واگذار می‌شود؛ از این رو حکومت‌ها نیز بر اساس تفاوت بنیادین حاکم، به انواع مختلف تقسیم می‌شدند. مرحوم فاضل نراقی اصطلاحات بسیاری را درباره نوع حکومت‌ها بیان داشته است؛ اما در مجموع و به اختصار می‌توان آنها را در چهار نوع عمده دسته‌بندی کرد:
1‌ـ حاکمان واقعی؛ بر اساس اندیشه سیاسی شیعه که برگرفته از نص آیات الهی و روایات ائمه معصوم(ع) است، حاکمیت واقعی از آنِ خداوند بوده و به پیامبر(ص) واگذار شده و پس از آن حضرت، ‌برعهده اوصیای ایشان نهاده شده است. از این رو حاکمیت هر حاکمی به جز پیامبر(ص) و ائمه(ع) غصب بوده و مشروعیت ندارد. فاضل نراقی به این مطلب این چنین اشاره کرده است: «بدان که ولایت از سوی خداوند بر بندگانش، برای پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) امری قطعی و ثابت است. آن بزرگواران حاکمان و زمامداران واقعی مردمند، ولایت از آنهاست، همه کارهای حکومتی ویژه آنهاست، مردم روی زمین همه تحت رعایت و ولایت آنها می‌باشند.»(4)
2‌ـ سلاطین جائر مخالف؛ جز اندک زمان حکومت پیامبر(ص)، امام علی(ع) و امام حسن(ع)، همواره زمام حکومت جامعه اسلامی به دست سلاطین جائر بوده است. این حکام با مذهب شیعه ناسازگار بودند و همواره سعی در تضییق امور نسبت به آنها داشتند. اندیشمندان شیعه هیچ‌گاه حکام جائر را به رسمیت نشناخته و از نامشروع خواندن آنها دریغ نورزیده‌اند. مرحوم نراقی درباره اراضی موات از مفتوح‌الغوه، تصرف حکام جائر اهل سنت را حرام دانسته، بلکه تصرف در این زمین‌ها را که اختیارش به عهده امام معصوم است،‌ غصب و در ادامه غصب منصب ولایت ائمه تلقی می‌کند: «شکی نیست که تصرف ستمگر از اهل سنت و واگذاری‌اش این زمین‌ها حرام بوده و مورد نهی واقع شده است. چگونه حرام نباشد و حال آنکه این کار ادامه غصب منصب ولایت ائمه است.»(5) 
3‌ـ سلاطین جائر موافق؛ پس از آنکه برخی سلاطین شیعی در عصر غیبت زمام حکومت جامعه را به دست گرفتند، اندیشمندان شیعه چون خود را با حکومتی مواجه می‌دیدند که غاصب منصب خاص اهل‌بیت بودند، آن را جائر خواندند؛ اما اعتقاد آن سلاطین به مذهب شیعه از سویی و مصلحت‌سنجی و زمان‌شناسی فقها و واقع‌نگری‌شان به اینکه خود به تنهایی به تشکیل حکومت قادر نیستند از سوی دیگر، آنان را به همکاری با این سلاطین در جهت پیشبرد اهداف اسلام و مذهب شیعه و احیای برخی احکام آن فراخواند. مرحوم نراقی در اساس نامشروع بودن هر حاکمی‌ـ اعم از شیعه و سنی‌ـ به جز ائمه اطهار(ع) درباره عدم جواز پرداخت اختیاری خراج و مقاسمه از مالیات‌های اسلامی می‌نویسد: «مخفی نیست از قضیه مقتضای اصل است... اصل عدم جواز دفع حصه امام به حاکمان جائر است، مخصوصاً با فسق واضحی که دارد.»(6) گویا مراد از عبارت «فسق واضح» همان غصب منصب ولایت است.
4‌ـ ولایت فقیه؛ از نظام‌های عمده‌ای که فاضل نراقی به آنها پرداخته، نظام آرمانی شیعه در عصر غیبت در قالب نظام ولایت فقیه است. فقهای پیشین نیز در کتب خویش به آن اشاره کرده‌اند؛ اما اولین فقیهی که ولایت فقها در عصر غیبت را به صورت مستدل، مفصل و در فصلی جداگانه مورد عنایت قرار داده، ملااحمد نراقی است که عائده‌‌ای از کتاب «عوائدالایام» خود را به صورت مجزا به آن اختصاص داده است. بنا بر اهمیت این موضوع به طور مستقل در شماره بعد بررسی خواهد شد. 
*‌ پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.


 شهاب زمانی/ نگاهی به دومینوی تحولات و از منظری معضلات و چالش‌هایی که از سوی مثلث شوم عبری‌ـ عربی‌ـ غربی به محوریت آمریکا، عربستان و رژیم صهیونیستی علیه سیاست‌ها و راهبردهای جمهوری اسلامی ایران به منصه ظهور و بروز می‌رسد، دارای نکات و واجد هشدارهایی است که باید مورد توجه ما به طور ویژه و جبهه مقاومت ضد صهیونیستی منطقه غرب آسیا قرار گیرد.
1ـ اساس این تحول چالش‌ساز، تلاش برای ایجاد تغییر در روند نظم منطقه‌ای پس از سلسله پیروزی‌های مقاومت بر گروه تروریستی‌ـ تکفیری داعش است که به اذعان ترامپ در ایام تبلیغات انتخاباتی و وزیر خارجه اسبق آمریکا خانم هیلاری کلینتون در کتاب خاطراتش «گزینه‌های دشوار»، آمریکا مسبب شکل‌گیری آن برای تغییر و مقابله با سیاست‌های مقاومت ضد صهیونیستی و جمهوری اسلامی ایران بوده است. 
2ـ آمریکا با ارسال سیگنال‌هایی به عربستان برای خلق و تطویل بحران‌های منطقه‌ای از طریق بحران‌سازی‌های جدیدی مانند همه‌پرسی استقلال اقلیم کردستان عراق و ایجاد اختلاف و تشتت در لبنان با دستگیری سعد حریری و نگهداری اجباری وی در ریاض می‌خواست با فرافکنی توجهات از پیروزی‌های جبهه مقاومت، با ایجاد فرصت زمانی و نجات سرکرده‌های اصلی داعش با تنفس مصنوعی آنها را از شکست و نابودی کامل حفظ کند.
3ـ تشویق طرف‌های سعودی و صهیونیستی برای ایجاد و تعمیق همکاری‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی میان رژیم غاصب صهیونیستی و عربستان، افزون بر عادی‌سازی روابط این رژیم منحوس با کشورهای مسلمان منطقه، هم‌افزایی توان دو دشمن مشترک ایران را رقم بزند که البته در وهله اول تضعیف جهان اسلام و ایجاد حاشیه امن برای رژیمی است که دشمن اعتقادی و راهبردی مسلمانان است. دویچه‌وله در تحلیلی در این باره نوشت: «اسرائیل و عربستان تحت‌الشعاع تلقی مشترک‌شان از تهدید ایران فصل جدیدی در روابط دیپلماتیک آغاز کرده‌اند. این اتفاق می‌تواند به یک توازن قدرت سیاسی کاملاً جدید در خاورمیانه منجر شود.» این موضوع زمانی با سخنرانی بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در مراسم یادبود چهل‌وچهارمین سالگرد مرگ دیوید بن گوریون، با عنوان «همکاری ثمربخش میان اسرائیل و جهان عرب» که به مسئله تغییر مسیر روابط صهیونیست‌ها و عربستان به طور کلی و بدون اشاره مستقیم به عربستان سعودی می‌پردازد. البته دو طرف فعلاً احتیاط ویژه‌ای در مورد برقراری یک نزدیکی دوجانبه از طریق کانال‌های غیررسمی به خرج می‌دهند.

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ قسمت هشتادوسوم

 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ با یک نگاه رئالیستی درمی‌یابیم، دولت‌ها در نظام بین‌الملل به دنبال کسب قدرت، حفظ قدرت، افزایش قدرت و نمایش قدرت هستند. بر اساس اصل موازنه قدرت، دولت‌ها افزایش قدرت دیگران را تهدیدی علیه امنیت، استقلال و منافع خود تلقی می‌کنند؛ از این رو برای برقراری موازنه یا برتری قدرت به جنگ ـ نظامی یا غیر نظامی ـ متوسل می‌شوند. با این تفسیر، تضعیف و از بین بردن قدرت دولت رقیب یا تصرف و غارت منابع قدرت کشور هدف از جمله اهداف بازیگران مهاجم در جنگ‌ها را تشکیل می‌دهد.
 این هدف در یک دوره‌ای با تصرف و اشغال سرزمین دیگر ملل پی گرفته می‌شد. زمانی که قدرت ماهیت اقتصادی پیدا کرد، اهداف جنگ ـ چه مستقیم و چه غیر مستقیم ـ نیز جنبه اقتصادی یافت و دسترسی به منابع اقتصادی از یک سو و تضعیف و نابودی منابع و قدرت اقتصادی دولت‌های مخالف هدف جنگ‌ها را تشکیل داده است. اطلاق جنگ نفت به جنگ‌های رخ داده در منطقه خاورمیانه و آفریقا برای تأمین هدف موصوف بوده است.
در عصر نوین که از سوی دانشمندان، عصر دانایی‌محور و دانش‌بنیان نام گرفت، بخشی از هدف‌های جنگ را کسب و افزایش قدرت علمی و تضعیف و متلاشی‌سازی قدرت علمی رقیب تشکیل می‌دهد؛ زیرا بازیگران قدرت دریافتند که هر دولتی از قدرت علمی بیشتری برخوردار باشد، مقتدرتر است. البته این موضوع در آموزه‌های دینی به روشنی بیان شده بود که متأسفانه جامعه مسلمانان از آن غفلت کرده‌اند. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «العِلمُ سُلطانٌ مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، ومَن لَم يَجِدهُ صيلَ عَلَيهِ؛ دانش، سلطنت و قدرت است، هر كه آن را بيابد با آن يورش برد و هر كه آن را از دست بدهد، بر او يورش برند.» (فيض‌الاسلام، 1368، ج ۲۰، ص ۳۱۹)

اهداف جنگ نرم علمی
با این وجود، فهم و درک نظام سلطه مبنی بر اینکه علم و دانایی انعطاف‌پذیرترین و بنیادی‌ترین منبع قدرت می‌باشد و کارکرد تعیین‌کننده‌ای در معادلات قدرت پیدا کرده است، سبب پیدایی الگوی جدیدی از جنگ شد که از آن به «جنگ علمی» نام برده می‌شود. در جنگ نرم علمی چند هدف اساسی دنبال می‌شود. 
الف‌ـ ایجاد وابستگی علمی
در این جنگ بازیگر عامل در یک فرایند ظریف، حریف را از دستاوردهای علمی محروم می‌کند و با حربه‌های مختلف از پیشرفت علمی آن مانع شده، به گونه‌ای که از معادلات مؤثر قدرت حذف یا به صورت وابسته نگه ‌داشته شود. رهبر معظم انقلاب در این باره اظهار داشتند: «فراگیری علم یک مسئله است، تولید علم یک مسئله‌ دیگر است. نباید ما در مسئله‌ علم، واگن خودمان را به لوکوموتیو غرب ببندیم. البته اگر این وابستگی ایجاد بشود، یک پیشرفت‌هایی پیدا خواهد شد، در این شکی نیست، لیکن دنباله‌روی، نداشتن ابتکار، زیرِ دست بودنِ معنوی، لازمه‌ قطعیِ این چنین پیشروی‌ای است و این جایز نیست. بنابراین، ما باید علم را خودمان تولید کنیم و آن را بجوشانیم.» وابسته‌سازی دو عامل سخت‌افزاری و نرم‌افزاری دارد؛ دولت‌ها و نخبگان سیاسی، استادان خارجی و روشنفکران خودباخته داخلی، سخت‌افزار وابستگی هستند، اما تفکر «ما نمی‌توانیم» و «ناباوری به استعدادهای داخلی» نرم‌افزار وابستگی می‌باشند.
 ب‌ـ عقب نگه داشتن علمی
تلاش دشمن در مقابله با پیشرفت‌های علمی، عقب نگه داشتن ملت‌ها از کاروان علم و تسهیل استمرار سلطه خود بر چنین کشورهایی است. رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «دشمن سه هدف عقب‌ماندگی علمی، عقب‌ماندگی اقتصادی و شکستن یکپارچگی ملی را بجدّ تعقیب می‌کند.» (12/2/1386) در واقع، عقب نگه داشتن ملت‌ها از پیشرفت‌های علمی می‌تواند وابستگی علمی و تضعیف اقتدار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشورها را به دنبال داشته باشد. یکی از راهبردهایی که در عقب‌ماندگی علمی نقش تعیین‌کننده دارد، تفکر ترجمه‌ای به جای تفکر مولد و تولید نظریه‌پردازی است. تفکر ترجمه‌ای علاوه بر وابستگی عامل عقب‌ماندگی نیز است.
ج‌ـ از بین بردن خودباوری علمی
کشورها امروز تلاش دارند تا امنیت خود را از طریق دستیابی به موقعیت‌های ویژه در تولید علم و فناوری فراهم آورند. بی‌شک ایجاد جنبش نرم‌افزاری و تولید علم بدون خودباوری و هویت‌یابی امکان‌پذیر نیست. کشوری که نتواند هویت ملی مؤثری را سازماندهی کند، در برابر تهدیدات خارجی و موج‌های گریز از مرکز داخلی با چالش‌های جدی روبه‌رو می‌شود. (افتخاری، ص191) از این رو، در این نوع جنگ سعی می‌شود تا باورهای ملی حریف بر توانمندی‌اش برای حضور مؤثر در رقابت‌های علمی تضعیف شده و در نتیجه کشور هدف از هویت «ما می‌توانیم» تهی شود؛ موضوعی که امام خمینی(ره) بارها بر آن تأکید داشتند. (صحیفه امام، ج14، ص 306)
دـ هدف قرار دادن تولید نظریه بومی
از نظر محققان مبنای توسعه یک اقدام مهم نرم‌افزاری است که از آن به تولید نظریه بومی تعبیر می‌شود. در جنگ نرم این بنیاد هدف قرار می‌گیرد تا به شکل کارآمد و بومی شکل نگیرد و جامعه دچار عقب‌ماندگی درون‌زا شود. هر چه جامعه علمی و دانشگاهی از اصول مهمی مانند نظریه‌پردازی، دانش بومی، عمل دینی، رویکرد کاربردی به علم و... فاصله بگیرد، آسیب‌پذیری جامعه بیشتر شده و زمینه برای جنگ نرم رقبا مساعدتر می‌شود. تولید نظریه علمی در علوم انسانی از حساسیت بیشتری برخوردار است. از همین رو، تصور اینکه بتوان از جنگ نرم دشمن بدون داشتن یک علوم انسانی بومی، قوی و کارآمد، به سلامت خارج شد، تصوری نادرست است. (افتخاری، ۱۳۹۱، 20)
ه‌ـ هدف قرار دادن نخبگان علمی و خارج کردن آنها از کشور هدف
وجه دیگر نبرد نرم علمی جذب استعدادهای برتر کشورهایی مانند ایران است. اگرچه عوامل مختلفی مانند بیکاری در داخل کشور، فقدان امکانات و زیرساخت خوب برای انجام امور پژوهشی در فرار مغزها نقش دارند، اما نمی‌توان برنامه دولت‌های غربی برای جذب نخبگان و در نتیجه تبلیغات اغواکننده دانشگاه‌های خارج از کشور را نادیده گرفت. به بیان دیگر، حقیقت مسئله فرار مغزها، در پازل جنگ علمی معنا می‌یابد. عملیات جنگ، تهدید یا نفوذ زمانی موفق می‌شود که بازیگر مقابل ضعف‌ها و آسیب‌هایی داشته باشد. در صورتی که جامعه هدف از استحکامات لازم برخوردار باشد، امکان تحقق نفوذ نیز بسیار کاهش می‌یابد. 
و‌ـ تحریم‌های علمی
یکی از ابزارهای جنگ علمی، تحریم علمی است. براساس اصول بنیادین قوانین حقوق بشری و کنوانسیون تبعیض قائل نشدن در آموزش و پرورش مصوب سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد در ١4 دسامبر ١٩6٠ تحریم علمی و آموزشی نقض این اصول محسوب می‌شود. این در حالی است که غرب اعم از آمریکا و اتحادیه اروپا با نادیده گرفتن این قوانین، شدیدترین تحریم‌های علمی علیه دانشگاه‌های جمهوری اسلامی وضع کردند. با وجودی که دولت‌های غربی بر اساس توافق برجام باید این دست از تحریم‌ها را برمی‌داشتند، شاهد ادامه این تحریم‌ها و محروم بودن دانشگاه‌های ایران در بهره‌مندی از پایگاه‌های استنادی جهان است.


کتاب «دیپلماسی اجبار‌آمیز» تألیف آقایان دکتر بهادر امینیان و سیدحسام‌الدین زمانی در سال 1396 از سوی اداره نشر وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران منتشر شده است. به اعتقاد نگارنده، دیپلماسی اجبارآمیز ترکیبی متناقض‌نما است که همواره در طول تاریخ مورد توجه دیپلمات‌ها، استراتژیستها و عالمان جنگی بوده است. استفاده از زور یا تهدید همواره ابزار انکارناپذیری در پیشبرد دیپلماسی و اهداف سیاست خارجی دولت‌ها بوده است. هدف سیاست اجبارآمیز وادارسازی یک کشور به انجام اقدام خاصی، مانند عقب‌نشینی از سیاست‌ها یا مواضع خود، تغییر منش یا تسلیم شدن به خواست کشور اجبارکننده است. این نوع سیاست را عمدتاً قدرت‌های برتر و علیه کشورهای ضعیف‌تر به کار می‌برند. قدرت برتر با نمایش قدرت یا تهدید به‌کارگیری قدرت می‌کوشد محاسبات، تصمیمات و اعمال طرف ضعیف‌تر را بدون ورود به جنگ براساس خواست خود تحت تأثیر قرار دهد.
دیپلماسی اجبارآمیز به معنای شیوه غیرجنگیِ اجبار دیگر بازیگران به تمکینِ درخواست اجبارکننده است که کاربرد بسیار گستردهای در عرصه‌های سیاست و استراتژی دارد. در دهه‌های اخیر نیز به‌کارگیری تهدید نظامی یا ابزار اقتصادی برای تغییر در رفتار کشور مخاطب به تدریج حتی جای جنگ مستقیم را نیز گرفته است. ایران خود تجربه عملی گسترده‌ای در این عرصه دارد و در طول تاریخ و به‌ ویژه در دهه‌ها و سال‌های اخیر، انواع دیپلماسی اجبارآمیز علیه ایران به کار برده شده و کشورمان در موارد متعددی قربانی آن بوده است.


سعد حریری در مصاحبه‌ با شبکه «سی‌نیوز» فرانسه، از دو موضوع پرده برداشت؛ اول، تأکید بر کتمان وقایع سفر اخیرش به عربستان و دوم، درخواست حفظ سیاست بی‌طرفی از سوی حزب‌الله. تداوم سرپوش گذاشتن حریری بر آنچه در عربستان رخ داد، به معنای این است که اتفاقی برایش رخ داده است و نمی‌خواهد آن را فاش کند. این در حالی است که وی باید واقعیت را به طور کامل به مردم و رئیس‌جمهور لبنان که از او حمایت کردند، بگوید. اما درباره دیکته کردن سیاست بی‌طرفی بر حزب‌الله و شرط عدم مداخله‌اش در امور کشورهای عربی دیگر برای ادامه دادن فعالیتش در پست نخست‌وزیری، باید نکاتی به وی یادآوری شود. اول اینکه، حریری در هنگام امضای قرارداد سیاسی برای پایان بحران دولت در لبنان می‌دانست که نیروهای حزب‌الله در درجه اول در سوریه می‌جنگند؛ دوم اینکه، از جنبش حماس حمایت می‌کنند، سوم اینکه، ائتلاف قوی با انصارالله یمن دارند و چهارم اینکه، شاخه نظامی قوی برای ایران در منطقه هستند. حال این سؤال مطرح است که مگر حریری و جریانش بی‌طرف هستند که از دیگران بخواهند بی‌طرف باشند؟ و اینکه؛ حزب‌الله چرا باید در منطقه‌ای که پر از تنش‌های سیاسی و نظامی است، بی‌طرف بماند؟