جعفر ساسان- داوود عسگری/
از ابتدای شکلگیری بهائیت که اساسش بر باطل نهاده شده، در بین رهبران آن اختلاف و درگیری بوده است و آنان گاه تا حذف یکدیگر نیز پیش میرفتند. نمونۀ آشکار آن، اختلاف برادران نوری بر سر جانشینی باب و اختلاف فرزندان بهاءالله بر سر جانشینی او بود. این موضوع سببساز بروز انشعابها و گرایشهای مختلف در فرقه ضاله بهائیت شده است.
البته فردی مانند شوقی افندی که با عدم مشروعیت و پذیرش از سوی همه بهائیان مواجه بود؛ اما با توجه به حمایت بیگانگان و ایجاد ساختار تشکیلاتی، توانست حدود 36 سال رهبری این فرقه را در دست داشته باشد. اگرچه در آغاز دورۀ او نیز انشعاباتی در بهائیت پدید آمد؛ اما پس از مرگ او در سال 1336، به دلیل عقیم بودن وی و منصوب نشدن رهبر بعدی و واگذاری رهبری فرقه به بیتالعدل، شکافها در بهائیت تشدید شد.
انشعاب در بهائیت
به نوشته اسماعیل رائین، «از سالهای آخر دوران عمر شوقی، زمزمههای مخالفت بر سر جانشین چهارمین پیشوای بهائیت بلند شد.»(1) این مخالفت ابتدا از طرف ایادیان امرالله آغاز شد که معتقد بودند به دلیل عقیم بودن شوقی، انتخاب اعضای بیتالعدل مشروعیت ندارد. آنها با انتخاب «میسن ریمی» به ریاست بیتالعدل، به دلیل آمریکایی بودن و آشنا نبودن به زبانهای فارسی و عربی، مخالف بودند. دامنۀ این اختلافات به پس از مرگ شوقی کشیده شد و بهائیت به دو جناح به رهبری ریمی و روحیه ماکسول، همسر شوقی، تقسیم شد.
با مرگ شوقی افندی، روحیه ماکسول بدون کمترین توجه به هیئت منصوب شوقی، عملاً مدیریت تشکیلات بهائیت را برعهده گرفت. ماکسول ابتدا هیئتی سه نفره را تشکیل داد؛ سپس هیئت بینالمللی بهائی را که در زمان حیات شوقی برای استقرار بیتالعدل تأسیس شده بود و میسن ریمی ریاستش را برعهده داشت، ملغی اعلام کرد. هیئت سهنفره، در گام بعدی اعضای ایادی امرالله را از سراسر جهان دعوت کرد و با حضور آنها هیئت نه نفرهای از ایادی با نام «هیئت امرالله مقیم ارض اقدس» انتخاب شد. همزمان، میسن ریمی از جمع ایادی امرالله طرد شد و به بهائیان مقیم کشورهای جهان نیز اعلام شد که از هرگونه تماس با او و طرفدارانش خودداری کنند. همچنین محفل بهائیت در فرانسهـ که از طرفداران
میسن ریمی تشکیل میشدـ منحل شد و دیگر حامیانش از عضویت سازمان بهائیت اخراج شدند.
هیئت ایادی امرالله مقیم ارض اقدس، شش سال ادارۀ تشکیلات بهائیت را برعهده داشت و در این مدت، تعداد محافل ملی از ۹ به ۵۶ محفل افزایش یافت. سرانجام در سال ۱۳۴۲ با حضور نمایندگان ۵۶ محفل ملی، نخستین انتخابات بیتالعدل برگزار شد و در آن، سه ایرانی، چهار آمریکایی، یک انگلیسی و یک ایرلندی، جمعاً نه نفر عضو بیتالعدل شدند.
بر اساس مقررات بیتالعدل، اعضای آن هر پنج سال یکبار با حضور نمایندگان محافل ملی کشورها و اجتماع آنها در قالب انجمن شورای بینالمللی بهائی با بیشترین رأی این شورا انتخاب میشوند و تاکنون در سالهای ۱۹۶۳ـ ۲۰۰۳م نه دوره انتخابات بیتالعدل برگزار شده است.
انتخاب اعضای بیتالعدل، همزمان با پایان برنامۀ 10 سالۀ بهائیت بود و پس از آن، برنامۀ نه ساله طرح و اجرا شد که تا سال 1352 ادامه داشت.
جناح دیگر بهائیت، ریمی و طرفدارانش بودند. آنان معتقد بودند:
«اولین جانشین شوقی ربانی، هیئت بینالمللی بهائی (بیتالعدل اعظم) است که هیکل آن را شخصاً در دورۀ حیات خود و به ریاست آقای ریمی تشکیل دادند، [بنابراین] شناسایی ولیامر ثانی بسیار ساده و آسان میشود؛ زیرا که میدانیم هیئت بینالمللی، همان بیتالعدل اعظم الهی است و رئیس بیتالعدل اعظم الهی از طرف شخص شوقی ربانی تعیین و به جامعۀ امر معرفی شدهاند. پس جناب چالرز میسن ریمی، ولیامر ثانی هستند.»(2)
میسن ریمی طرفدارانی در میان بهائیان پیدا کرد و گروهی با نام «بهائیان ارتدکس» پدید آورد. این گروه امروزه در آمریکا، هندوستان، استرالیا و چند کشور دیگر پراکندهاند.
دستۀ دیگری از بهائیان نیز پس از مرگ شوقی، به رهبری جوانی از بهائیان خراسان به نام «جمشید معانی» روی آوردند. این جوان، خود را «سماءالله» نامید و طرفداران او در اندونزی، هند، پاکستان و آمریکا پراکندهاند.
اما جناح انگلیسی بهائیتـ که همسر شوقی رهبری آن را در دست داشتـ با حذف رقبا و برگزاری انتخابات بیتالعدل در سال 1342 در لندن، مدیریت تشکیلات بهائیت را در دست گرفت.
تحولات فکری بهائیت
بهائیت از ابتدای شکلگیری با سیاست عجین بوده و میتوان آن را فتنهای مذهبیـ سیاسی نامید که مهمترین هدف آن حذف دین از جامعه و بسترسازی برای تسلط بیگانگان بر ایران بوده است؛ بنابراین از چندان مبنای فکری برخوردار نیست که شاهد تحولاتی نیز در آن باشیم. گرایش برخی از مردم به این فرقه را نیز باید بر اثر جهل و ناآگاهی و شناخت نداشتن از ماهیت پنهان آن، تبلیغات گسترده و حمایت استعمارگران دانست، نه تعالیم و تفکرات رهبران آن. بنابراین، باید این فرقه را بیشتر سیاسی دانست تا فکری؛ با این حال، رهبران اولیه آن سعی داشتند تا یک نظام فکری ارائه دهند و پیروان خود را سرگرم کنند که نمونۀ آن، کتب و آثار آنان است که از محتوای فراوانی برخوردار نیست و ملغمهای است از ادعاها و حرفهایی که بدون ارتباط منطقی است.
این روند، تا زمان عباس افندی ادامه داشت؛ اما با رهبری شوقی و مناسب شدن فضای فعالیت بهائیان در ایران و جهان، کار تشکیلاتی و تبلیغاتی محور فعالیتهای این فرقه شد. در این دوره، قدرتطلبی و سیاستبازی در رأس فعالیتهای بهائیت قرار گرفت و برای نیل به این هدف، تشکیلاتی منسجم شبیه احزاب و لژهای فراماسونری، به نام «بیتالعدل» پایهگذاری شد که بر تمام اجزای جامعۀ بهائیت نظارت داشت و برنامههای متعددی مانند برنامۀ جهاد 10 ساله، برنامۀ نه ساله، برنامه پنجساله و... طرحریزی شد تا فرقه را به اهداف سیاسی و اقتصادی خود برساند. نفوذ گسترده در ساختار رژیم پهلوی و ارائه برنامههایی به این رژیم، مانند انجمنهای ایالتی و ولایتی، در راستای اهداف این فرقه برای سیطره بر ایران بود که با هوشمندی و ایستادگی حضرت امام(ره) مواجه شدند و نتوانستند به هدف اصلی خود، یعنی حاکمیت بر ایران دست یابند.
حضرت امام(ره) برخی از اصول اصلاحات شاه را مُلهَم از تقویم بهائیان میدانند و میگویند؛
شما آقایان به تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از اینِ بهائیها مراجعه کنید، در آنجا مینویسد؛ «تساوی حقوق زن و مرد، رأی عبدالبهاء»؛ آقایان هم از او تبعیت میکنند. آقای شاه نفهمیده، میرود بالای آنجا میگوید: «تساوی حقوق زن و مرد». آقا این را به تو تزریق کردند. تو مگر بهائی هستی که من بگویم کافر است، بیرونت کنند. نکن اینطور... . «نظامی کردن زن، رأی عبدالبهاء»؛ آقا تقویمش موجود است، نگوید نیست. شاه ندیده، این را؟ اگر ندیده، مؤاخذه کند از آنهایی که دیدهاند و به این بیچاره تزریق کردهاند که این را بگو.(3)
بنابراین، بهائیت در این دوره به جای تحول فکری، تحول سازمانی و تشکیلاتی پیدا کرد و این تحول، در سایۀ حمایت بیگانگان، به ویژه رژیم صهیونیستی و آمریکا اتفاق افتاد.
مهمترین مواضع بهائیت
مهمترین مواضع بهائیت که در این دوره ابتدا از سوی شوقی افندی و پس از او از سوی بیتالعدل ابراز میشود، در چند مسئله میتوان بررسی کرد:
الفـ رژیم صهیونیستی: با تشکیل رژیم صهیونیستی در تبعیدگاه رهبران بهائیت، یعنی فلسطین، بهائیان که خود هم در این کار نقش داشتند، از فرصت و امکانات بینظیری نسبت به گذشته برخوردار گشتند و از سوی این رژیم به رسمیت شناخته شدند. بهائیان که در زمان حاکمیت عثمانی بر فلسطین، حتی جرئت ابراز عقیده نداشتند و به مسلمانی تظاهر میکردند، در این رژیم به ساخت معابد و مقبرۀ رهبران خود دست زدند و از پشتیبانی مادی و معنوی آن برخوردار شدند.
* پینوشتها در دفتر نشریه موجود است.