عرفان مورد نظر ما، عرفان مبتنی بر فرهنگ پیشرو بشری است؛ آن هم فرهنگی كه از اصول قطعی پیشتازان مكتبی كاروان معرفتی بشر برمیآید، نه عرفان مبتنی بر كتابهای صوفیه و عملكردهای خانقاهنشینان. عرفان باید كمال و عبودیت انسان را از رهگذر توجه به خلق و كار و كوشش میسر كند. چنین عرفانی نه تنها نسبت به مسائل اجتماعی بیاعتنا نیست؛ بلكه برای مبارزه و جهاد بیرونی نیز همپای جهاد درونی اهمیت قائل است. این عرفان از لابهلای آیات الهی، سخنان حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه و راز و نیازهای شبانه وی در نخلستانهای كوفه، نیایشهای امام حسین(ع) در بیابان عرفات و جهاد وی در عاشورا برمیآید. در این عرفان، توجه به درون، انسان را از عالم برون باز نمیدارد. عرفان طریقهای است كه انسان را به اوج رشد شخصیت میرساند و طعم ارتباط «من ملكوتی» انسان را با خدا به او میچشاند.
سیر و سلوك عرفانی دو نتیجه دارد:
1ـ حصول عالیترین و روحانیترین لذت كه فوق آن قابل تصور نیست.
2ـ تقرب و وصول به پیشگاه خداوندی كه تزكیه نفس مقدمه نیل به آن است.
با این مقدمات، میتوان گفت؛ «عرفان مثبت یعنی گسترش و اشراف نورانی من انسانی بر جهان هستی، به جهت قرار گرفتن من در جاذبه كمال مطلق كه به لقاءالله منتهی میگردد.»
ویژگیهای عرفان مثبت
عرفان مثبت را باید همان حیات معقول نامید؛ زیرا در عرفان مثبت تلاش میشود تا همه استعدادهای بشری فعلیت پیدا کند و در جهت هدف نهایی هستی به كار گرفته شود. در عرفان مثبت، انسان بر دو جهان درون و برون اشراف پیدا میكند و در عین ارتباط معقول با جهان هستی و افراد انسانی، به زندگی آزاد از خود طبیعی توفیق مییابد.
عرفان مثبت دارای مبدأ، مسیر و مقصدی است كه مقصد آن، هدف اعلای حیات است. مبدأ حركت عرفانی عبارت است از: آگاهی به روح و استعداد كمالجویی آن در مسیر اعتلا. این آگاهی و بیداری موجب میشود تا انسان، جهانی را كه در آن زندگی میكند، جدی بگیرد و در مسیر حیات طیبه گام بردارد. مسیر حركت عرفانی نیز همان تكاپوی آگاهانه است كه انسان را از «آنچنان كه هست» با گردیدن خویش به «آنچنان كه باید» میكشاند. عرفان مثبت دارای ویژگیهای زیر است:
1ـ «خود» تحقیر نمیشود و هیچگاه به افراد گفته نمیشود كه «خود» را از میان ببرید. كسانی كه از تحقیر خود و محو آن سخن میگویند،-در واقع به جای «خودسازی»، مردم را به «خودسوزی» فرا میخوانند. اینان نمیدانند كه انسان، به همان اندازه كه با تكبر و خودپرستی و تورم خود طبیعی به سقوط كشانده میشود، با تحقیر و كوباندن خود نیز تباه میگردد.
2ـ پس، از یك سو به مزایای تكامل روحی انسان توجه میشود و از سوی دیگر، به تعدیل خود طبیعی پرداخته میشود. عرفان مثبت برای بیان عظمت و ارزشهایی كه میتوانند آدمی را از خودپرستی نجات دهند، به مؤلفههای زیر توجه دارد:
ـ تفكر در عالم خلقت؛
ـ توجه به نظم و قانونمندی حاكم بر جهان طبیعت و انسان؛
ـ نظاره پرشكوه خیرهكننده هستی و توجه به هدفداری خلقت؛
ـ شناخت لذایذ روحی و اینكه لذت منحصر به خوشیهای طبیعی محض نیست؛
ـ شناخت ابتهاج ذات و شكوفا شدن آن.
3ـ در عرفان مثبت، تنها به آثار زیانبار خود طبیعی توجه نمیشود؛ بلكه به جاذبه كمال در سازندگی انسانها نیز عنایت نشان داده میشود. در عرفان مثبت، دوشادوش توجه به آثار زیانبار خود طبیعی و لزوم كوشش برای نجات یافتن از آن، به ابعاد مثبت وجودی انسان و تواناییهای وی در راه رشد و كمال نیز توجه میشود.
4ـ «مَن آمَنَ بی مَن باتَ شَبعانا وَ جارُهُ آل مُسلِمِ جائِع؛ كسی كه در حال سیری شب را به روز برساند، ولی همسایه مسلمانش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است.»
در عرفان مثبت، نمیتوان گفت؛ «به من چه كه دیگران در چه حالند». هر اندازه كه انسان در مسیر عرفان مثبت گامهای بلندتری بردارد، به همان اندازه، تابش اشعه ربانی وی بر دیگران گستردهتر خواهد شد.
5ـ تكلیف و وظیفه درخشش خاصی دارد. احساس تكلیف از روی آگاهی و آزادانه و بدون توقع پاداش یا ترس از كیفر، عامل اساسی آزادی روح از چنگال تمایلات حیوانی تلقی میشود.
6ـ همه رویدادها مطابق با واقع انعكاس پیدا میكنند؛ زیرا بیان امور خلاف واقع، مبارزه با خویشتن است. متأسفانه برخی از مدعیان عرفان به بهانه مصلحت، به دروغ و بیان امور غیر واقعی میپردازند. اینان متوجه نیستند كه ضرر روحی دروغ بیشتر از فایده بسیاری از مصلحتهاست. موقعیتهای گوناگون فردی و اجتماعی، هیچگاه عارف حقیقی را به انحراف از صدق و راستی نمیكشانند.
7ـ حركت سالك در راه حق و حقیقت است. معنای حركت آزادانه در راه حق، با عظمتتر از معاملهگریهای مردم معمولی است. تا انسان فروغی از حق نگیرد و حق بر او تجلی پیدا نكند، هرگز در میان نوسانات و فراز و نشیبهای زندگی، در مسیر حق حركت نخواهد كرد.
حیات عرفانی مستند به دلیل روشن است و تكیهگاه آن، نه هوا و هوسهای نفسانی است و نه عوامل جبری زندگی. فروغ ربانی همواره فرا راه سالك است و سالك با عمل به احكام الهی، همواره جلوه حق را در همه اشیا و امور میبیند.
8ـ عارف حقیقی همواره در راه است و هیچگاه خود را واصل نمیداند و نمیگوید كه من به حق رسیده و متوقف شدهام. در عرفان مثبت، توقف و به خود نگریستن، سد راه كمال است.
9ـ سالك خود را فریب نمیدهد و كسی كه خود را فریب ندهد، فریب دیگران را هم نخواهد خورد. چون درون انسان همواره آكنده از خیالات و توهمات بیاساس و گرایش به لذایذ است، سالك باید مراقب باشد تا فریب امور خوشایند را نخورد. اگر سالك بتواند بدون آلودگی به خیالات و لذتپرستیها به مسیر خود ادامه دهد، هیچگاه در تكاپو برای نیل به حق، فریب نخواهد خورد. «من» فریبدهنده در واقع همان «خود طبیعی» است كه جلوی مدیریت قوا و استعدادهای او را میگیرد و مانع انتقال او به «من حقیقی» میشود.
10ـ چون عارف حقیقی از استقلال شخصیت برخوردار است؛ لذا فوق پذیرش و انكار مردم قرار دارد. به عبارت روشنتر، نه كثرت پیروان و تأیید آنها موجب افزایش عزت برای او میشود و نه پراكنده شدن مردم، عامل هراس و نگرانی اوست.
11ـ در عرفان مثبت، دنیا مورد بیاعتنایی قرار نمیگیرد. عارف نه دنیا را پوچ میداند و نه به آن ناسزا میگوید. دنیا برای وی بهترین جایگاه صدق و واقعیابی است. دنیا جایگاه زندگی سالم و منطقی است. از نظر وی، حركت و تحول در دنیا قانونی است و انسان باید در مسیر قانونمندیهای دنیا حركت كند. از جمله اگر انسان از شخصیت ساخته شده و آزادی استخدام شده در راه خیر و كمالات بیبهره باشد، دنیا قیافه حقیقی خود را به او نشان نخواهد داد.
12ـ اگر عارف به زمامداری برسد، همان روحیه ملكوتی را خواهد داشت كه در محراب عبادت دارد. عارف حقیقی در مسند زمامداری، از مردم انتظار سپاسگزاری ندارد؛ زیرا شخصیت او از چنگال تمایلات رها شده است. وی خود را مانند دیگران میبیند و نیازمند به حركت در مسیر كمال؛ لذا از مردم انتظار ندارد كه به بندگی او تن در دهند. وی وجود خود را عامل حركت و پویایی دیگران میداند، نه عامل توقف آنها. وی انتظار ندارد كه مردم با ظاهرسازی و قیافه ساختگی با او روبهرو شوند. وی خود را مافوق حق نمیبیند.