آیت‌الله محسن اراکی گفت: بر اساس آیات قرآن کریم و روایات معصومین(ع)، وحدت بین جامعه اسلامی و مؤمنان نشانه رحمت الهی و نشانه محبت خدای متعال به جمع مؤمنان است. در مقابل وحدت، تفرقه و ستیز قرار دارد که هرگاه میان جمعی از مردم مؤمن ستیز و تفرقه راه افتاد نشانه عذاب الهی است. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که ستارگان امان اهل زمین از گم شدن و نابودی در دریاها هستند و اهل بیت من امان امت از اختلاف بوده و تضمین‌کننده وحدت امت هستند.


علامه محمدتقی جعفری(ره)

عرفان مورد نظر ما، عرفان مبتنی بر فرهنگ پیشرو بشری است؛ آن هم فرهنگی كه از اصول قطعی پیشتازان مكتبی كاروان معرفتی بشر برمی‌آید، نه عرفان مبتنی بر كتاب‌های صوفیه و عملكردهای خانقاه‌نشینان. عرفان باید كمال و عبودیت انسان را از رهگذر توجه به خلق و كار و كوشش میسر كند. چنین عرفانی نه تنها نسبت به مسائل اجتماعی بی‌اعتنا نیست؛ بلكه برای مبارزه و جهاد بیرونی نیز همپای جهاد درونی اهمیت قائل است. این عرفان از لابه‌لای آیات الهی، سخنان حضرت علی(ع) در نهج‌البلاغه و راز و نیازهای شبانه وی در نخلستان‌های كوفه، نیایش‌های امام حسین(ع) در بیابان عرفات و جهاد وی در عاشورا برمی‌آید. در این عرفان، توجه به درون، انسان را از عالم برون باز نمی‌دارد.  عرفان طریقه‌ای است كه انسان را به اوج رشد شخصیت می‌رساند و طعم ارتباط «من ملكوتی» انسان را با خدا به او می‌چشاند.
سیر و سلوك عرفانی دو نتیجه دارد:
1ـ حصول عالی‌ترین و روحانی‌ترین لذت كه فوق آن قابل تصور نیست.
2ـ تقرب و وصول به پیشگاه خداوندی كه تزكیه نفس مقدمه نیل به آن است.
با این مقدمات، می‌توان گفت؛ «عرفان مثبت یعنی گسترش و اشراف نورانی من انسانی بر جهان هستی، به جهت قرار گرفتن من در جاذبه كمال مطلق كه به لقاءالله منتهی می‌گردد.»

ویژگی‌های عرفان مثبت
عرفان مثبت را باید همان حیات معقول نامید؛ زیرا در عرفان مثبت تلاش می‌شود تا همه استعدادهای بشری فعلیت پیدا کند و در جهت هدف نهایی هستی به كار گرفته شود. در عرفان مثبت، انسان بر دو جهان درون و برون اشراف پیدا می‌كند و در عین ارتباط معقول با جهان هستی و افراد انسانی، به زندگی آزاد از خود طبیعی توفیق می‌یابد.
عرفان مثبت دارای مبدأ، مسیر و مقصدی است كه مقصد آن، هدف اعلای حیات است. مبدأ حركت عرفانی عبارت است از: آگاهی به روح و استعداد كمال‌جویی آن در مسیر اعتلا. این آگاهی و بیداری موجب می‌شود تا انسان، جهانی را كه در آن زندگی می‌كند، جدی بگیرد و در مسیر حیات طیبه گام بردارد. مسیر حركت عرفانی نیز همان تكاپوی آگاهانه است كه انسان را از «آنچنان كه هست» با گردیدن خویش به «آنچنان كه باید» می‌كشاند. عرفان مثبت دارای ویژگی‌های زیر است:
1ـ «خود» تحقیر نمی‌شود و هیچ‌گاه به افراد گفته نمی‌شود كه «خود» را از میان ببرید. كسانی كه از تحقیر خود و محو آن سخن می‌گویند،-در واقع به جای «خودسازی»، مردم را به «خودسوزی» فرا می‌خوانند. اینان نمی‌دانند كه انسان، به همان اندازه كه با تكبر و خودپرستی و تورم خود طبیعی به سقوط كشانده می‌شود، با تحقیر و كوباندن خود نیز تباه می‌گردد.
2ـ پس، از یك سو به مزایای تكامل روحی انسان توجه می‌شود و از سوی دیگر، به تعدیل خود طبیعی پرداخته می‌شود. عرفان مثبت برای بیان عظمت و ارزش‌هایی كه می‌توانند آدمی را از خودپرستی نجات دهند، به مؤلفه‌های زیر توجه دارد:
ـ تفكر در عالم خلقت؛
ـ توجه به نظم و قانون‌مندی حاكم بر جهان طبیعت و انسان؛
ـ نظاره پرشكوه خیره‌كننده هستی و توجه به هدفداری خلقت؛
ـ شناخت لذایذ روحی و اینكه لذت منحصر به خوشی‌های طبیعی محض نیست؛
ـ شناخت ابتهاج ذات و شكوفا شدن آن.
3ـ در عرفان مثبت، تنها به آثار زیانبار خود طبیعی توجه نمی‌شود؛ بلكه به جاذبه كمال در سازندگی انسان‌ها نیز عنایت نشان داده می‌شود. در عرفان مثبت، دوشادوش توجه به آثار زیانبار خود طبیعی و لزوم كوشش برای نجات یافتن از آن، به ابعاد مثبت وجودی انسان و توانایی‌های وی در راه رشد و كمال نیز توجه می‌شود.
4ـ «مَن آمَنَ بی مَن باتَ شَبعانا وَ جارُهُ آل مُسلِمِ جائِع؛ كسی كه در حال سیری شب را به روز برساند، ولی همسایه مسلمانش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است.»
در عرفان مثبت، نمی‌توان گفت؛ «به من چه كه دیگران در چه حالند». هر اندازه كه انسان در مسیر عرفان مثبت گام‌های بلندتری بردارد، به همان اندازه، تابش اشعه ربانی وی بر دیگران گسترده‌تر خواهد شد.
5ـ تكلیف و وظیفه درخشش خاصی دارد. احساس تكلیف از روی آگاهی و آزادانه و بدون توقع پاداش یا ترس از كیفر، عامل اساسی آزادی روح از چنگال تمایلات حیوانی تلقی می‌شود.
6ـ همه رویدادها مطابق با واقع انعكاس پیدا می‌كنند؛ زیرا بیان امور خلاف واقع، مبارزه با خویشتن است. متأسفانه برخی از مدعیان عرفان به بهانه مصلحت، به دروغ و بیان امور غیر واقعی می‌پردازند. اینان متوجه نیستند كه ضرر روحی دروغ بیشتر از فایده بسیاری از مصلحت‌هاست. موقعیت‌های گوناگون فردی و اجتماعی، هیچ‌گاه عارف حقیقی را به انحراف از صدق و راستی نمی‌كشانند.
7ـ حركت سالك در راه حق و حقیقت است. معنای حركت آزادانه در راه حق، با عظمت‌تر از معامله‌گری‌های مردم معمولی است. تا انسان فروغی از حق نگیرد و حق بر او تجلی پیدا نكند، هرگز در میان نوسانات و فراز و نشیب‌های زندگی، در مسیر حق حركت نخواهد كرد.
حیات عرفانی مستند به دلیل روشن است و تكیه‌گاه آن، نه هوا و هوس‌های نفسانی است و نه عوامل جبری زندگی. فروغ ربانی همواره فرا راه سالك است و سالك با عمل به احكام الهی، همواره جلوه حق را در همه اشیا و امور می‌بیند.
8ـ عارف حقیقی همواره در راه است و هیچ‌گاه خود را واصل نمی‌داند و نمی‌گوید كه من به حق رسیده و متوقف شده‌ام. در عرفان مثبت، توقف و به خود نگریستن، سد راه كمال است.
9ـ سالك خود را فریب نمی‌دهد و كسی كه خود را فریب ندهد، فریب دیگران را هم نخواهد خورد. چون درون انسان همواره آكنده از خیالات و توهمات بی‌اساس و گرایش به لذایذ است، سالك باید مراقب باشد تا فریب امور خوشایند را نخورد. اگر سالك بتواند بدون آلودگی به خیالات و لذت‌پرستی‌ها به مسیر خود ادامه دهد، هیچ‌گاه در تكاپو برای نیل به حق، فریب نخواهد خورد. «من» فریب‌دهنده در واقع همان «خود طبیعی» است كه جلوی مدیریت قوا و استعدادهای او را می‌گیرد و مانع انتقال او به «من حقیقی» می‌شود.
10ـ چون عارف حقیقی از استقلال شخصیت برخوردار است؛ لذا فوق پذیرش و انكار مردم قرار دارد. به عبارت روشن‌تر، نه كثرت پیروان و تأیید آنها موجب افزایش عزت برای او می‌شود و نه پراكنده شدن مردم، عامل هراس و نگرانی اوست.
11ـ در عرفان مثبت، دنیا مورد بی‌اعتنایی قرار نمی‌گیرد. عارف نه دنیا را پوچ می‌داند و نه به آن ناسزا می‌گوید. دنیا برای وی بهترین جایگاه صدق و واقع‌یابی است. دنیا جایگاه زندگی سالم و منطقی است. از نظر وی، حركت و تحول در دنیا قانونی است و انسان باید در مسیر قانون‌مندی‌های دنیا حركت كند. از جمله اگر انسان از شخصیت ساخته شده و آزادی استخدام شده در راه خیر و كمالات بی‌بهره باشد، دنیا قیافه حقیقی خود را به او نشان نخواهد داد.
12ـ اگر عارف به زمامداری برسد، همان روحیه ملكوتی را خواهد داشت كه در محراب عبادت دارد. عارف حقیقی در مسند زمامداری، از مردم انتظار سپاسگزاری ندارد؛ زیرا شخصیت او از چنگال تمایلات رها شده است. وی خود را مانند دیگران می‌بیند و نیازمند به حركت در مسیر كمال؛ لذا از مردم انتظار ندارد كه به بندگی او تن در دهند. وی وجود خود را عامل حركت و پویایی دیگران می‌داند، نه عامل توقف آنها. وی انتظار ندارد كه مردم با ظاهرسازی و قیافه ساختگی با او روبه‌رو شوند. وی خود را مافوق حق نمی‌بیند.


خطبه‌ای در نهج‌البلاغه وجود دارد که در آن حضرت علی(ع) خطاب به یکی از شیعیان خود درباره اهمیت بیت‌المال سفارش‌هایی داشته‌اند. متن خطبه این است: «کَلَّمَ بِهِ عَبْدَاللهِ بْنِ زِمْعَهِ، وَ هُوَ مِنْ شیعَتِهِ، وَ ذَلِکَ أَنَّهُ قَدِمَ عَلَیْهِ فِى خِلافَتِهِ یَطْلُبُ مِنْهُ مالا، فَقَالَ إِنَّ هَذَا اَلْمَالَ لَیْسَ لِی وَ لاَ لَکَ وَ إِنَّمَا هُوَ فَیْءٌ لِلْمُسْلِمِینَ وَ جَلْبُ أَسْیَافِهِمْ فَإِنْ شَرِکْتَهُمْ فِی حَرْبِهِمْ کَانَ لَکَ مِثْلُ حَظِّهِمْ وَ إِلاَّ فَجَنَاهُ أَیْدِیهِمْ لاَ تَکُونُ لِغَیْرِ أَفْوَاهِهِ»
عبدالله زمعه از شیعیان آن حضرت بود و در هنگام خلافت نزد امام آمد و از او درخواست مالى کرد. امام سخنان ذیل را در پاسخ او فرمود: این اموال که مى‏بینى نه مال من و نه از آن توست، غنیمتى گرد آمده از مسلمانان است که با شمشیرهاى خود به دست آوردند، اگر تو در جهاد همراه‌شان بودى، سهمى چونان سهم آنان داشتى وگرنه دسترنج آنان خوراک دیگران نخواهد بود.
جدای از محتوای دقیق کلام نورانی حضرت امیر، آنچه این نوشتار در پی آن است، گذری کوتاه بر زندگی شخصی است که حضرت علی(ع) این توصیه‌ها را به ایشان فرموده‌اند عبدالله‌بن‌زمعه که در متن نهج‌البلاغه از شیعیان و یاران حضرت علی(ع) معرفی شده است، فرزند کسی بوده که دشمنی سرسختانه‌ای با پیامبر(ص) داشته است.
پدر او ابوحکیمه زمعه‌بن‌اسود نام داشته که از بزرگان قریش بوده است. وی هیچ‌گاه اسلام نیاورده و دعوت رسول‌الله را لبیک نگفته؛ بلکه در غزوه بدر همراه با مشرکین با لشکر اسلام جنگیده است. با وجود مخالفت پدر، پسر او، عبدالله اسلام آورد و در گرایش به حق، تعصبات خویشاوندی را کنار گذاشت. پسر دیگر زمعه، یعنی حارث نیز مسلمان شد؛ اما زمعه حارث را مدتی محبوس نگه داشت تا دست از اسلام بکشد، که پس از مدتی چنین شد و همراه پدرش در جنگ بدر با مسلمانان جنگید. اما نکته مورد توجه زندگی عبدالله این است که تا پایان عمر در رکاب جبهه حق و حضرت امیر(ع) ماند؛ این در حالی بود که پدر و عموی وی در جنگ بدر به دست امیرالمؤمنین علی(ع) کشته شده بودند. گفته می‌شود، برادرش حارث را نیز عماریاسر کشت.
از همین ‌جا می‌توان ارزش اعتقاد عبدالله به حقانیت امیرالمؤمنین علی(ع) را دریافت. در میان افراد معمولاً حب و حمیت خویشاوندی سبب می‌شود در برابر حق و حقیقت کوتاه آمده و جانب نزدیکان خود را بگیرد؛ اما عبدالله در همان روزهای نخستین اسلام هنگامی که متوجه کلام درست شد، از همه این علاقه‌ها دست کشید و حتی با آنکه پدرش به دست امیرالمؤمنین کشته شد، باز هم به جای آنکه کینه به دل بگیرد، در مسیر حق باقی ماند. این‌گونه ایمان در میان خواص امروز همچون درّ نایاب است! بسیار در تاریخ دیده شده است که شخصی به دلیل فرزند یا حتی جسارتی که به خودش شده، از سر لجبازی و کینه، راه حق را رها کرده و برای مطامع شخصی و خانوادگی و حزبی در برابر حق، قد علم کرده است. 
همان‌گونه که در عنوان این کلام آمد، عبدالله مالى را از حضرت طلبیده است. قراین کلام نشان مى‌دهد، عبدالله از مالى که پیش روى حضرت بود و از غنایم جنگى محسوب مى‌شد، تقاضاى سهم کرد و شاید این امر از نزدیکی او با امیرالمؤمنین(ع) حکایت کند.
از کلام بالا نیز استفاده مى‌شود که عبدالله، مانند برخی صحابه خاص، از جمله مقداد، عمار و... معرفت کاملى در حقّ امام(ع) نداشت که چنین تقاضایى کرد و نمى‌دانست امام(ع) حتّى نسبت به برادرش عقیل همین‌گونه رفتار مى‌کند؛ وگرنه چنین تقاضایى از امام نمى‌کرد.


 احسان آیتی/ متن زیر بخش‌هایی از سخنرانی شهید محراب، آیت‌الله دستغیب است که با اندکی ویرایش و تغییر خدمت خوانندگان ارائه می‌شود.
از شرایط مسلمه اجابت دعا رقت قلب است، قساوت اگر باشد دعا به زبان است. دعای به زبان کاری ازش ساخته نیست، مگر قلب حاضر باشد و دل رقیق باشد. دل قساوت‌دار مانند سنگ صاف است که تخم روی آن ریخته شود، مقدار خاکی هم روی آن باشد. این بالاخره ریشه پیدا نمی‌کند، دوامی هم ندارد. به یک بارانی اصلش هم از بین می‌رود. دل قساوت‌دار رو است، فرد  به زبان می‌گوید؛ یا الله! (دعا می‌کند؛ اما) دل سخت است دل (مشغول) حب دنیاست، (درگیر) آمال و آرزوهاست، (اسیر) شهوات است و از خدا غافل است. 
دل تا شکسته نشود به یاد خدا نمی‌افتد، دل قساوت‌دار (شکسته نمی‌شود). برای نمونه فرض کنیدـ اینها آشکار است‌ـ اگر شخصی یک مال هنگفتی یک دفعه گیرش بیاید، مثلاً یک معامله‌ای کند پول خوبی دستش بیاید، چه حالی دارد؟ این دلش شاد است، این دل دیگر شکسته نمی‌شود. دل قساوت دارد برای پول، (شاد است به خاطر) این استفاده‌ای که کرده است، در این حال هر چه بگوید یا الله (فایده ندارد)، زبانش می‌گوید؛ یاالله! اما دلش می‌گوید؛ یا پولی که گیرم آمد! این هر چه می‌خواست گیرش آمده است، این دیگر دلش بهشت می‌خواهد؟ نه به دلش نمی‌آید. این الان هر چه می‌خواسته نصیبش شده است، این الان به فکر شب اول قبرش است؟ آیا سوز و گدازی دارد که در گودال قبر چه بلایی سرم می‌آید؟ اصلاً! این دل به قدری غافل است از این مالی که به دستش آمده است (که به این امور فکر نمی‌کند) دلی که غافل است، قساوت دارد، در این حال هر چه یا الله هم بگوید (فقط بر) زبان است، زبان کاری ازش نمی‌آید. این دل هیچ وقت یاد آخرتش نمی‌افتد، از گناهش پشیمان نمی‌شود.

صاحب‌نظران شیعه و سنی در گفت‌وگو با صبح صادق
مجتبی برزگر/ شاید جالب باشد که بدانیم ایده‌ نام‌گذاری هفته‌ «وحدت»، مربوط به دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیست. این نام‌گذاری پیش از انقلاب نیز در سیستان‌وبلوچستان اجرا شده؛ زمانی‌که رهبر معظم انقلاب در ایرانشهر روزگار تبعید خود را سپری می‌کردند. رهبر معظم انقلاب اسلامی بعدها چگونگی این نامگذاری را اینگونه بیان کردند: «یکی از ابزارهای همیشه مورد استفاده‌ دشمنان ملت‌‎های مسلمان برای اختلاف، مسئله‌ اختلافات مذهبی، شیعه و سنی و از این قبیل بوده. دعوا درست کنند، اختلاف ایجاد کنند، برادران را به جان هم بیندازند، اختلافات را بزرگ کنند، برجسته کنند، موارد اشتراک و اتحاد را ضعیف کنند، کم‌رنگ کنند، یک چیز کوچک را بزرگ کنند، برجسته کنند؛ این همه نقاط اشتراک را که بین برادران سنی و شیعه هست، کوچک کنند، ضعیف کنند؛ این کاری است که دائم انجام گرفته است، الآن هم دارد انجام می‌گیرد. جمهوری اسلامی از اولین روز در مقابل این توطئه ایستاده است؛ علت هم این است که ما ملاحظه‌ کسی را نمی‌کنیم؛ این عقیده‌ ماست. قبل از اینکه نظام اسلامی تشکیل بشود، برادران ما، بزرگان نهضت، بزرگان مبارزه‌ انقلابی در آن روز‌ـ که هنوز خبری از حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی نبود‌ـ در جهت وحدت شیعه و سنی تلاش می‌کردند. من خودم در بلوچستان تبعید بودم. از آن زمان تا حالا با علمای سنی حنفی شهرهای بلوچستان‌ـ ایرانشهر و چابهار و سراوان و زاهدان‌ـ با آنهایی که بحمدالله زنده هستند، رفیقیم، نزدیکیم، صمیمی هستیم. من آنجا تبعیدی بودم، دستگاه‌ها نمی‌خواستند بگذارند تلاشی از سوی ما انجام بگیرد؛ اما در عین حال ما گفتیم بیایید کاری کنیم که یک نشانه‌ای از اتحاد شیعه و سنی را در این شهر نشان بدهیم؛ که این مسئله‌ هفته‌ وحدت‌ـ ولادت نبی‌اکرم(ص) در دوازدهم ربیع‌الاول به روایت اهل سنت و در هفدهم ربیع‌الاول به روایت شیعه‌ـ آن روز به ذهن ما رسید و در ایرانشهر آن را عملی کردیم؛ یعنی از دوازدهم تا هفدهم جشن گرفتیم.» به مناسبت این هفته تأثیرگذار در اتحاد و انسجام ملت‌های مسلمان جهان، با حجت‌الاسلام‌ والمسلمین مفید کیایی‌نژاد، مشاور دبیر کل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و مولوی محمد اسحاق‌مدنی نماینده سابق مردم استان سیستان‌وبلوچستان در مجلس خبرگان رهبری و استاد فقه و اصول فقه حنفی در دانشگاه مذاهب اسلامی لحظاتی را به گفت‌وگو نشستیم. مشروح این گفت‌وگوها را در ادامه از نظر خواهید گذراند.



* چرا قدرت‌های استکباری از وحدت جهان اسلام و ملت‌های مسلمان در هراس هستند؟
حجت‌الاسلام کیایی‌نژاد: طبیعی است که اگر این اتحاد در جهان اتفاق بیفتد به ضرر قدرت‌های‌ مستکبر جهان است. به تعبیر زیبای امام خمینی(ره)؛ اگر همه مسلمانان یک سطل آب برمی‌داشتند و می‌ریختند، الآن رژیم صهیونیستی را آب برده بود؛ اما با نهایت تأسف باید گفت که هزار افسوس این مزرعه را آب گرفته و دهقان مصیبت‌زده را خواب گرفته است. با کمال تأسف باید بگوییم که بسیاری از سران اسلامی فقط نام اسلام را یدک می‌کشند، این مشکل را در جهان اسلام داریم، اما باید امیدوارم باشیم با این وحدتی که در حال شکل‌گیری است دشمن مأیوس، مأیوس‌تر شود.
مولوی اسحاق‌مدنی: آنها می‌دانند که اگر مسلمانان وحدت داشته باشند، قوای مقاومت و جهاد در برابر زورگویی دشمنان را پیدا می‌کنند و به توانی می‌رسند که در برابر زورگویی دشمنان اقدام کرده و باعث تقلیل قدرت آنان خواهند شد.

* استکبار جهانی و صهیونیسم بین‌الملل برای ضربه زدن به وحدت جامعه اسلامی چه سیاست‌هایی را دنبال کرده و می‌کنند؟
حجت‌الاسلام کیایی‌نژاد: مهم‌ترین سیاست آنها تفرقه‌‌ و ایجاد نفاق است و همواره در این زمینه کوشیده‌اند. قرآن کریم تعبیر خاصی دارد که شامل حال همه می‌شود. خداوند در قرآن خطاب به پیامبر اسلام(ص) فرموده است که ای پیامبر! این یهود و اصحاب از تو راضی نمی‌شوند مگر اینکه تو به رنگ آنها درآیی؛ یعنی تا زمانی که به رنگ آنها درنیایی دست از سر شما بر نمی‌دارند و راضی نمی‌شوند. همچنین در جای دیگری می‌فرماید، آنها اینقدر با شما می‌جنگند تا دست از تصمیم‌تان بردارید، زمانی که از جنگ سرد نتیجه نگرفتند وارد جنگ نرم می‌شوند که همان جنگ فرهنگی است که باید کمی جدی‌تر به آن توجه شود.
مولوی اسحاق‌مدنی: آنها می‌خواهند از راه‌های مختلف اعتقاد ما را نسبت به اسلام ضعیف کنند و براساس فرمایش رهبر فرزانه انقلاب به دنبال شبیخون فرهنگی هستند. این هدف را با ایجاد شک و شبهه در اعتقادات ما مسلمانان پیگیری می‌کنند تا امت اسلامی را زبون و ضعیف کنند و تحت سلطه خود درآورند.

* راهکارهای عملی تقویت وحدت در جهان اسلام برای مقابله با دشمنان چیست؟
حجت‌الاسلام کیایی‌نژاد: بالاخره ما هم در جهان اسلام شبکه‌هایی داریم که شیعه و سنی باید بر مشترکات‌شان پافشاری بیشتری داشته باشند. الآن بحمدالله با نشست‌هایی که در داخل و خارج برگزار می‌شود، می‌توان نتیجه گرفت آن ذهنیتی که اهل‌سنت نسبت به یکدیگر داشتند، بهتر و مطلوب‌تر شده است. هر چقدر این ذهنیت‌ها برطرف و این تقریب‌ها افزایش یابد، این وحدت‌ها توسعه‌یافته و زودتر شکل خواهد گرفت و به نابودی دشمنان نزدیک‌تر خواهیم شد. 
مولوی اسحاق‌مدنی: اولین راهکار این است که مسلمانان از شیعه و سنی بر مشترکات خود اتفاق‌نظر پیدا کنند. آگاهی و دشمن‌شناسی معیار بعدی است؛ علم و دانش داشته باشند و اسلام را درست بفهمند و با اسلام واقعی آشنا شوند که اگر این شناخت درست انجام نشود، مسائل و مشکلات بسیاری برای مسلمانان ایجاد می‌شود.

* عوامل مؤثر در تقویت وحدت و اتحاد بین مسلمانان چیست؟
حجت‌الاسلام کیایی‌نژاد: قرآن مهم‌ترین عامل وحدت است. ما باید محور وحدت را خود قرآن مجید قرار بدهیم؛ چراکه برنامه‌های رسول خدا و الهام گرفتن از آیات شریفه قرآن سبب مشخص شدن برخورد ما با دشمنان می‌شود که باید با آنها جدی و خشن باشیم و با خودمان با مهر و محبت برخورد کنیم تا ان‌شاءالله زودتر شاهد نابودی دشمنان باشیم.
مولوی اسحاق‌مدنی: قرآن ما را به وحدت دعوت می‌کند و اگر ما تقوا نداشته باشیم، وحدت به دست نمی‌آید. اولین گام در این عرصه، تقواست و پس از آن مسلمانان باید تفکر کنند تا با وحدت بر دشمنان غلبه کنند و از تفرقه بین یکدیگر بپرهیزند.

* پدیده داعش و گروه‌های تروریستی از جمله اقدامات غرب برای ضربه ‌زدن به اسلام از طریق خود جهان اسلام بود؛ برای جلوگیری از تکرار چنین تجربیات تلخی چه باید کرد؟
حجت‌الاسلام کیایی‌نژاد: رهبر معظم انقلاب بر بصیرت دینی بسیار تأکید داشته و دارند؛ به این معنا که اگر بصیرت در دین باشد، از آفت دشمنان در امان خواهیم ماند. اگر بتوانیم این دینداری و بصیرت را در بین مسلمانان ایجاد کنیم، به طور حتم حنای آنها دیگر رنگی ندارد؛ اما متأسفانه ما نتوانستیم حقیقت اسلام را بیان کنیم. لازم و ضروری است امروز در بیان اسلام واقعی بیش از گذشته تلاش شود. توصیه ائمه بزرگوار ما هم روی بصیرت بر دین بوده و اگر ما هم این کار را انجام دهیم، عبادات‌مان ارزشمند است.
مولوی اسحاق‌مدنی: چه داعش و چه گروه‌های دیگر، همه جوانان را با نام اسلام هدایت می‌کنند. اینها همه با نام اسلام ورود پیدا می‌کنند و اگر اسلام واقعی را به درستی منتقل کنیم، در این راه موفق بوده‌ایم و اگر اسلام را درست نفهمیم، این امکان وجود دارد که علیه اسلام اقدام کنند. در واقع، تا اسلام را درست نفهمیم، هرکس می‌تواند به هر بهانه‌ای مسلمانان را به هر سویی که می‌خواهد یا به هر سرمنزل مقصودی که دشمنان با حربه‌های تبلیغی‌شان نشان می‌دهند، هدایت کند.

* در پایان اگر صحبتی دارید، بفرمایید.
حجت‌‎الاسلام کیایی‌نژاد: امروز بیش از هر زمان دیگری دشمنان دین اسلام برای شعله‌ورکردن آتش تفرقه میان مذاهب اسلامی تلاش می‌کنند. شاید بتوان گفت، در تاریخ اسلام کمتر زمانی امت اسلامی به این اندازه دچار تفرقه و تشتت شده است. به یقین به همان اندازه که دست‌های حیله‌گر بیگانگان در ایجاد این تفرقه مؤثرند، جهل و ناآگاهی گروه‌هایی از مسلمانان نیز هیزمی برای شعله‌ورتر شدن این آتش است. متأسفانه، بی‌اطلاعی از حقایق دین و تاریخ، یکی از دلایل اصلی نامهربانی برخی پیروان مذاهب گوناگون، علیه یکدیگر است. این در حالی است که هر چه بر میزان علم و دانش افراد نسبت به دین افزوده می‌شود، تمایل به اتحاد و برادری بیشتر می‌شود؛ زیرا علمای مذاهب مختلف، همان‌طور که از اندک اختلافات مذاهب در فروعات دین آگاهند، از اشتراکات فراوان و اصیل مذاهب با یکدیگر نیز آگاهند. تنها در این میان سرکردگان وهابیت چنین نظری ندارند. البته وهابیت از شمار مذاهب اسلامی بیرون است و حتی بسیاری از  علمای اهل سنت نیز وهابیت را فرقه‌ای ساختگی و به دور از حقیقت اسلام می‌دانند. شیوخ وهابی همواره بر طبل تفرقه کوبیده‌اند و امت اسلامی را به درد تفرقه و تشتت مبتلا کرده‌اند؛ اما بسیاری از علمای بزرگ سنی و شیعه با تمسک به آیه 103 سوره آل‌عمران که می‌فرماید: «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا» همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید؛ سعی کردند دردهای امت بزرگ اسلامی را به نوش‌داروی وحدت شفا ببخشند.
مولوی اسحاق‌مدنی: به برکت انقلاب اسلامی ایران، ایجاد وحدت بین پیروان مذاهب اسلامی یکی از اهداف جدی نظام اسلامی بوده است. این دستاورد جهانی انقلاب، ناشی از سیاست‌های اصولی جمهوری اسلامی ایران است. این سیاست هم در حوزه اندیشه و هم در حوزه عمل، تجلی و بروز یافته است. به همین دلیل، موجب باور و اعتقاد مسلمانان سنی و شیعه جهان شده و تا حدودی توانسته است عملاً وحدت امت اسلامی را شکل بدهد. در حوزه اندیشه، افزون بر موضع‌گیری‌های صریح حضرت امام(ره) مبنی بر خودداری از اختلافات مذهبی و ایجاد وحدت اسلامی بین پیروان فرق گوناگون اسلام، این سیاست به صورت اصولی در قانون اساسی نیز مورد توجه قرار گرفته است. وحدت امت اسلام که در قرآن کریم و سنت پیامبر گرامی اسلام(ص) ریشه دارد، یکی از حیاتی‌ترین اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به شمار می‌آید که در اصول 11 و 12 قانون اساسی تجلی یافته است.