آیت‌الله عبدالکریم عابدینی گفت: تقوا یکی از مهم‌ترین موضوعات دینی است، امام صادق(ع) در خصوص تقوا فرموده‌اند تقوا به معنای آن است که هر کجا که خدا می‌خواهد ما آنجا باشیم، ما را آنجا ببیند و هر کجا که نمی‌خواهد ما را آنجا ببیند، آنجا حضور نداشته باشیم. غیبت، تهمت و بی‌انصافی در حق یکدیگر در نظام دینی جایگاهی ندارند و مانع از آن می‌شود که انسان صاحب تقوا شود. ائمه اطهار(ع) حدود 100 برابر قرآن سخنان خود را مطرح کردند تا ما بتوانیم بر اساس قرآن و تقوای الهی زندگی کنیم.


آیت‌الله محمدباقر تحریری

مناجات خمس عشر یکی از متون معرفتی و اخلاقی سترگ شیعه است که از امام سجاد(ع) به جای مانده است. متن زیر شرح بخش‌هایی از این مناجات است که استاد گرانقدر آیت‌الله تحریری در کتاب «بازگشت به سوی او» به چاپ رسانده است. 
«الهي أَلْبَسَتْنِي الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلَّتِي و جَلَّلَنِي التَّبَاعُدُ مِنْكَ لِبَاسَ مَسْكَنَتِي» 
خدايا!‌ خطاها لباس مذلت را بر من پوشانده است و دوري از تو جامه‌ بيچارگي بر تنم افکنده است.
اين مطلب، به طور قطع زبان حال امام است و هرگز اين‌گونه نيست که حضرت،‌ تنها در مقام تعليم بوده و به منظور آموزش نحوه‌ سخن گفتن و عرض نياز سوي خداوند اين جملات را با حال سوزناک بر زبان جاري کرده باشد و خود به کلي از اين مسائل به دور باشد! 
سرّ اين مطلب وقتي روشن مي‌شود که بدانيم هر کس از نظر مرتبه ايماني و وقوع خويش در اين عالم، حالات گوناگوني نسبت به خود و نيز نسبت به خداي متعال پيدا مي‌کند و در قياس اين حالت، مي‌تواند حالات متعالي‌تري نيز داشته باشد و وقتي اين دو حالت ضعيف و متعالي را با هم مقايسه مي‌کند، احساس خطا به او دست مي‌دهد.
هر مقدار درجه‌ معرفت عبد نسبت به حق‌تعالي بيشتر باشد، اظهار خضوع او نيز بيشتر خواهد بود. نفهمیدن اين مسائل نبايد موجب انکار آنها شود.
خطا و گناه براي انسان، ذلت ايجاد مي‌کند و هر مقدار انسان در جهت خطا و گناه قرار بگيرد، حالت سرشکستگي و ذلتش در برابر خدا بيشتر خواهد شد. حالت کوچکي و خواري و ذلتي که انسان پيدا مي‌کند، بر دو قسم است: ذلت ممدوح و  ذلت مذموم. 
ذلت ممدوح
آن است که واقعيت وجودي شخصي در برابر حق‌تعالي جلوه کند و عبد بفهمد يا بيابد که در برابر خداي متعال فقير و ندار است و اين نداري خود را فقط به واسطه‌ غني مطلق مي‌تواند برطرف کند. 
در حالت ذلت ممدوح، انسان در برابر صاحب نعمت واقعي اظهار کوچکي مي‌کند. حال تواضع در برابر نعمت بايد از جانب کسي باشد که استقلالاً نعمتي را مي‌دهد؛ مانند ذات اقدس الهي يا کسي که وسيله‌ رساندن نعمت به ديگران است، مانند آنچه در روابط عادي رخ مي‌دهد و انسان‌ها به يکديگر خدمت يا کمک مي‌کنند. 
اين روابط، نوعي ذلت دروني در انسان در برابر دهنده‌ نعمت ايجاد مي‌کند. البته اين يک امر کاملاً فطري است که انسان وقتي متوجه شود چه کسي صاحب نعمت است و به او اعطا مي‌کند، در مقام تشکر از او برمي‌آيد و اين اظهار خضوع و کوچکي، هرگز مذموم نيست؛ زيرا به حکم وجدان و عقل و شرع، وظيفه‌ انسان تشکر و سپاسگذاری از ديگران است تا مورد لطف خدا قرار گيرد.
امام رضا(ع) می‌فرمایند: «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللهَ عَزَّ وَ جَل.» کسي که از مخلوقانی كه نعمت مي‌دهند سپاسگزاري نکند، از خداوند عزّوجل سپاسگزاري نکرده است.
همچنين امام زين‌العابدين(ع) می‌فرمایند: «روز قيامت خداى تبارك و تعالى به يكى از بندگانش مي‌فرمايد از فلانى سپاسگزارى كردى؟ عرض مي‌کند: پروردگارا! من تو را سپاس گفتم، خداى تعالى فرمايد: چون از او سپاسگزارى ننمودى، مرا هم سپاس نگفته‌اي.» سپس امام در ادامه فرمودند: «شكرگزارترين شما نسبت به خدا، كسى است كه از مردم بيشتر شكرگزارى كند.»

ذلت مذموم
آن است که فرد از درک فقر و نداري حقيقي خود عاجز بوده و با تخيل، به موجود فقيري مانند خود اظهار نياز مي‌کند و اگر او نيز توان برطرف کردن نياز او را نداشته باشد، در اين صورت با دست رد از جانب او مواجه مي‌شود و احساس ذلت و زبوني به او دست مي‌دهد. از سویی همه تلاش‌هايش براي رهايي از چنين حالتي بي ثمر خواهد بود و در نهایت خود را به نابودي مي‌کشاند.
آيات و روايات بسياري در آثار ناگوار دنيايي و آخرتي گناهان وارد شده است، توجه به همه‌ اين آثار موجب می‌شود انسان از ترس ابتلاي به اينها خود را از آلودگي به محرمات الهي و مخالفت حق‌تعالي حفظ کند و از اين رو بسيار مطلوب و ضروري است.
البته محرک نوع انسان‌ها نيز توجه به همين آثار خوب و بد است تا با شناخت اثر خوب يک عمل به انجام آن اشتياق پيدا کرده و با آگاهي از اثر بد عملي، از انجام آن پرهيز کنند و به این صورت جان آنها به فضيلت‌هاي نفساني آراسته و از رذايل پيراسته شود و به هدف از خلقت نايل شده و سعادتمند شوند.
بنابراين، هرگز نبايد از فراواني ثواب‌هاي ذکر شده براي اعمال خوب استبعاد کرد؛ زيرا ذکر ثواب فراوان، متناسب با نياز زياد انسان‌ها است. انسان يک موجود گسترده و پيچيده‌اي است که زندگي ابدي دارد و هيچ تضميني وجود ندارد که انسان ثواب‌ها را نگاه دارد و با گناهان و خطاها آنها را نابود نکند.
تفاوت و تصورات تربيتي به فراخور حالات ايماني افراد در تعاليم عمومي تربيت ديني،‌ مربيان تربيتي و استادان اخلاق براي تنبه و توجه‌ افراد به خطاهاي خويش و ايجاد حالت خویشتن‌داری در برابر غفلت‌ها و معاصي، به فراخور درجات ايماني متربيان، از شيوه‌هاي متفاوتي استفاده مي‌کند.
به بعضي مي‌گويند: «اگر گناه کني عذاب‌خواهي شد» و به بعضي ديگر که در رتبه‌ بالاتري قرار دارند، مي‌گويند: «اگر گناه کني، مبتلا به غضب الهي خواهي شد.» اما به عده‌اي ديگر که درجاتي از قرب را طي کرده‌اند، مطلب را ظريف‌تر بيان کرده و مي‌گويند: «اگر اين کار را انجام دهي، از درجه قرب مولا دور مي‌شوي.»
در حالتي که انسان‌هاي عادي، عذاب را مي‌بينند و از هول و هراس آن ناله سر مي‌دهند، ولي کامل الهي غضب را مي‌بيند و اشک مي‌بارد و مي‌سوزد و مي‌گدازد؛ زيرا ديد ملکوتي او نافذتر است.

بزرگ‌ترین عذاب 
مولا امیرالمؤمنین علی(ع) در فرازی از دعای کمیل با ناله به درگاه الهی می فرمایند: «يَا الهي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ رَبِّي! صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ»؛ پروردگارا! گيرم که بر عذابت صبر کردم، چگونه بر فراق تو صبر کنم؟
واقعيت معصيت، دوري از ساحت مولاست؛ اما درک افراد از اين مطلب متفاوت است؛ بعضي حقيقت دوري را درک مي‌کنند؛ بعضي غضب الهي را و عده‌اي نيز فقط عذاب را درک می‌کنند.
در اين فراز از مناجات، حضرت امام سجاد(ع) بعد ديگري از حقيقت خطا و معصيت را بيان می‌فرمایند. بُعد ظاهري معاصي، خواري و حقارت است؛ اما بُعد دروني آن، دور شدن از حق‌تعالي و افتادن از چشم معبود محبوب است. 
براي مقربان درگاه الهي اين دوري، از بزرگ‌ترين عذاب‌ها به شما مي‌رود که هيچ قهر و غضبي و هيچ آتشی با آن برابري نمي‌کند. در مقابل،‌ عده‌اي هستند که از اين دوري هيچ احساس ناخوشايندي ندارند و تفاوتي در خود حس نمي‌کنند. براي گرفتار نشدن در چنين ورطه‌ هولناکي، انسان بايد ذلت و فقر خويش نسبت به حق تعالي را مورد توجه دقيق قرار دهد تا حالت بازگشت براي او رخ دهد؛ به همين دلیل حالت توبه براي انسان واجب است.

گناه؛ زمينه‌ساز ذلت مذموم
اگر عبد در برابر نعمت‌هاي مولا طريق ناشکري و ناسپاسي پيش گرفت و از نعمت سو‌ءاستفاده کرد و از آن در راه نافرماني مولا استفاده کرد، ابتدا حالت خواري و پستي پيدا کرده و سپس در درون، حالت دوري از ساحت مولا به او دست مي‌دهد. 
خطا و گناه ذاتاً آدمي را به ذلت و خواري مبتلا مي‌کنند؛ اما راه چاره و جبران هرگز مسدود نيست و درگاه الهي، بارگاه مولاي کريمي است که یأس و نااميدي در آن راه ندارد و در صورت پشيماني و توبه به سوي خداوند و دست‌گيري حق از انسان تائب، نه تنها ذلت مذموم از بين مي‌رود؛ بلکه به ذلت ممدوح مبدل خواهد شد. علت اصلي اين‌گونه انکارها، نفهميدن‌ها يا کج‌فهمي‌هاست.

بُسربن‌ارطاه‌‌ـ 1‌

بسر از فرماندهان سفّاك و بى‌رحم سپاه معاويه بود كه پس از پايان ماجراى حكميّت پيوسته در قلمرو حكومت حضرت على(ع) به فتنه و غارتگرى و كشتار مشغول بود و به كاروان حجّاج حمله مى‌كرد و هرجا به شيعيان على(ع) دست مى‌يافت، آنان را مى‌كشت. نام کامل او بُسر‌بن‌اَرطاة (یا ابی اَرطاة) عُمَیر‌بن‌عُوَیمِر (یا عُوَیم) یکی از سرداران معاویه، از تیره بنی‌عامر قریش، و مُکنّی به ابوعبدالرحمان یا ابوعبدالله بود. مادرش زینب دختر ابرص‌بن‌حلیس نیز از همان تیره بود.
تردید در صحابی بودن بُسر
اگرچه مورخان شامی و برخی دیگر، بسر را از صحابه دانسته‌اند که پیامبر(ص) را درک و از او روایت کرده است؛ اما به گفته محمد‌بن‌عمر واقدی، بسر دو یا سه سال پیش از رحلت رسول اکرم(ص) تولد یافت. با توجه به این مطلب، برخی صحابی بودن او را با قاطعیت رد یا در آن تردید کرده‌اند. بر این اساس، در روایاتی که احتمالاً تحت تأثیر دیدگاه نخست، از حضور بسر در فتوح صدر اسلام سخن گفته‌اند، باید احتیاط کرد. شامیان کوشیده‌اند او را در شمار صحابه قرار دهند.
در جریان لشکرکشی‌های مسلمانان در سال سیزدهم در شام، بسر به فرمان خالد‌بن‌ولید، به روستاهایی در غوطه دمشق حمله کرد. بر پایه گزارش‌هایی، او در فتح شام به دستور خالد‌بن‌ولید به غوطه حمله کرد و پس از کشتن مردان که در کنیسه پناه گرفته بودند، زنان ایشان را نزد خالد آورد.
در سال 21 ق که عمروبن‌عاص بخش‌هایی از افریقیه (تونس، قسطنطنیه، شرق الجزایر و غرب لیبی) را گشود، به فرمان او، بسر به حملاتی دست زد که به صلح با مردم وَدّان و فَزّان (نواحی بیابانی است در جنوب غربی لیبی) انجامید.
برخی بسر را از جمله چهار نفری دانسته‌اند که عمربن‌خطاب برای کمک به عمرو‌بن‌‌عاص در فتح مصر (۲۰ق) برگزید.
 در ۲۳ نیز به لوبیا (لیبی کنونی) لشکر کشید  و در سال ۲۷ که عثمان به والی خود در مصر دستور ادامه پیشروی در افریقیه را داد، بسر همراه با لشکری امدادی، از مدینه به آن سو حرکت کرد. پس از آن، احتمال می‌رود که بسر در مصر اقامت گزیده باشد.
بسر در سپاهی که عثمان از مدینه برای یاری عبدالله‌بن‌سعد‌بن‌ابی‌سرح، حکمران مصر و مغرب گسیل کرد، شرکت داشت. زمان این مأموریت، سال ۲۷ یا ۲۸ و یا ۲۹ ق دانسته شده است.
بسر‌بن‌ارطاة از جمله افرادی بود که به دستور معاویه مأموریت یافتند تا به شرحبیل کلبی، از سرشناسان شام تلقین کنند که امام علی‌(ع) در قتل عثمان نقش داشته است.
در آغاز خلافت امام علی(ع)، بسر در شمار بزرگان عرب ساکن خَرِبْتا (از روستاهای استان بحیره در مصر) هواخواه معاویه و در سلک عثمانیه بود. امام علی(ع) پس از انتخاب به خلافت طی نامه‌ای به معاویه (والی شام) او را به اقرار، جنگ یا صلح فراخواند. معاویه پس از مشورت با عمرو عاص، 10 نفر از بزرگان و معاریف شام و جمعی از مخالفان امام، از جمله یزید‌بن‌أنس، بُسربن‌أبی‌ارطاة، حمزة‌بن‌مالک و... را حاضر کرد و به آنها گفت: «شما نزد شُرَحبیل‌بن‌سَمْطِ الْکِندیّ (از اشراف و بزرگان شام) گواهی دهید علی(ع) عثمان را کشته و قصد شام دارد. تا او را به ستیز با علی(ع) با خود همراه سازیم.» این گروه با شهادت دروغ، اهل شام را به جنگ با امام برانگیختند. حضرت على(ع) پیش از نبرد صفین، معاویه را از ریختن خون‌های امت و پراکنده کردن آنان بر حذر داشت؛ امّا او جز جنگ را نپذیرفت و جنگ صفین در سال 37 به مدت 40 روز واقع شد.


یادی از شهید مفتح
 احسان آیتی/ یکی از انحرافات در میان برخی مؤمنان این است که برای سیر و سلوک و اخلاق و معنویت، به سراغ استاد یا عالمی می‌روند که از سیاست و مسائل روز به دور باشد. گاه می‌پندارند هر آن کس که بیشتر سر در ذکر دارد و از اجتماع به دور است، انسان معنوی‌تری است. اما در روایت نبوی(ص) کسی که به امور مسلمانان اهتمامی نداشته باشد از دایره مسلمانان بیرون است، چه رسد به اینکه کسب معنویت کند. 
شهید مفتح بر همین مبنا و مشی بر نظرات امام خمینی(ره) بر تفکیک‌ناپذیری بین رهبری سیاسی و معنوی تأکید دارد و با این پیش فرض که دخالت در سیاست امری مذموم است، یا ممکن است به کاهش معنویت منجر شود، مخالفت می‌کند. ایشان با اشاره به سیره ائمه معصوم(ع) و تمسک به ایشان، می‌گوید: «مقام رهبری معنوی و سیاسی از هم جدا نیست، مگر رسول‌الله پیشوای سیاسی نبود؟ مگر امیرالمؤمنین در دوران خلافت، مقام رهبری سیاسی را نداشت؟ ائمه دین که ما برای‌شان فریاد می‌زنیم: وای حق ائمه را قطع کردند! کدام حق‌شان را؟ پیشوایی معنوی که غصب نشده بود. منظور ما همان حق سیاسی و رهبری سیاسی ائمه است.» 
در چنین نگاهی سیاست و معنویت با هم در آمیخته است و چه بسا در هم اثرگذار هم هستند و اگر کسی واقعاً اهل معنویت باشد، نمی‌تواند دست از دخالت در امور جامعه بکشد و از آن سو کسی که درست و مناسب به سیاست ورود کند، موجبات ترقی معنوی خود را نیز فراهم می‌کند. 
به گفته شهید مفتح؛ «ما هدایت و زعامت را بر روی هم در مورد امام، خلافت می‌نامیم. پیامبر هر دوی این مقام‌ها را داشت و امام هم باید همین‌گونه باشد.» حال که اهل بیت (که الگوی کامل ما هستند) این‌گونه زیسته‌اند، به یقین برای رشد اخلاقی و معنوی باید همین روش را برگزید.