« وين داير» از سران عرفان‌های کاذب می‌گوید: «به جاي اينکه عليه تروريسم و جنگ ابراز انزجار کنيد، طرفدار صلح باشيد... اگر شما عليه چيزي باشيد و با آن دشمني نماييد، نفاق و اختلاف در ضمير شما نقش خواهد بست... عليه هر چيزي که بايستيد، همان چيز عليه شما خواهد ايستاد...» وين داير به نام «عرفان»، شعار «حمايت از صلح، نه مخالفت با جنگ و ترور» سر مي‌دهد! به نظر شما کدام گروه از اين عرفان سود خواهد برد؟ مستضعفان يا چپاولگران؟! 


اندیشه سیاسی مسلمانان‌ ـ 42۳

 فتح الله پریشان/ ملااحمد نراقی در بررسی اشکال حکومت، به چهار گونه حکومت اشاره می‌کند و نظام آرمانی شیعه در عصر غیبت در قالب نظام ولایت فقیه را شکل مطلوب حکومت در اسلام می‌داند. ترسیم گونه‌های حکومت ثمره واقع‌بینی و مصلحت‌سنجی فقها در عرصه حیات سیاسی شیعه در عصر غیبت است، به این صورت که آنها ضمن منحصر دانستن حق حاکمیت برای پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع)، حاکمان دیگر را نامشروع، غاصب و جائر می‌دانستند. شیعیان در زمان خلفای جائر سنی مذهب روش تقیه را پیشه نموده، در زمان سلطنت حاکمان جائر شیعه به اقتضای ضرورت‌ها و مصالح و به منظور ترویج اهداف عالی شیعه راه تعامل را برگزیدند و در عین حال‌،‌ از ارائه نظام آرمانی شیعه در عصر غیبت غافل نبوده و حق حاکمیت را به فقها به عنوان نایبان امام زمان اختصاص دادند.(1)
در طرح نظام سیاسی شیعه در عصر غیبت فقط به عنوان این نظام اکتفا نشده، ‌بلکه جامعیت یک نظام، ‌مستلزم ارائه خاستگاه و ادله مشروعیت آن، محدوده و نوع اختیارات و شرایط حاکم، شکل حکومت و اهداف آن و بسیاری امور دیگر است که می‌کوشیم به اختصار به این موارد از نظرگاه اندیشه‌ای سیاسی و فقهی ملااحمد نراقی اشاره کنیم.
از موضوعات لازم برای بررسی در اینجا، فقره مشروعیت حکومت از دیدگاه وی است. اطاعت و تمکن مردم از حاکمان، از اهداف، بلکه از ارکان عمده حکومت است؛ زیرا با اطاعت نکردن مردم از اوامر حکومتی اساس حکمرانی نیز با مشکل مواجه شده،‌ بلکه زیر سؤال خواهد رفت؛ لذا حکومت‌های مختلف درصددند از راه‌های مختلف انقیاد مردم را نسبت به فرامین صادر شده به دست آورند که از جمله راه‌های تحقق این امر‌، به‌کارگیری قوه قهریه است. مشروعیت را می‌توان رابطه‌ای پنهانی و دوسویه میان مردم و حاکمان دانست که بر اساس آن، مردم حاکمیت فرد یا گروهی را به رسمیت شناخته، بدون هیچ اجباری به فرامین حکومت گردن می‌نهند و حاکمان نیز حاکمیت را حق خود دانسته، مردم را موظف به اطاعت از فرامین خود می‌دانند.
آنچه اندیشه سیاسی شیعه را از دیگر اندیشه‌های قدیم و جدید در عالم شرق و غرب در باب مشروعیت و خاستگاه آن متمایز می‌کند، منحصر دانستن حق حاکمیت و فرمانروایی در خداوند به عنوان خالق و قادر مطلق است. در این دیدگاه، خداوند به صورت خاص یا عام فرد یا گروهی را به حکومت منصوب کرده، به حکومت‌ها مشروعیت می‌بخشد. مرحوم فاضل نراقی نیز ملاک مشروعیت حاکم را در نصب از جانب خداوند یا پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) که از سوی وی منصوبند، می‌داند و در عوائدالایام در این باره می‌نویسد: «به غیر از پیامبر اسلام(ص) و اوصیای آن بزرگوار تردیدی نیست که اصل اولی، ثابت نبودن ولایت فردی بر فرد دیگر است، ‌مگر کسی که خداوند یا یکی از اوصیای او در امری به کسی ولایت داده باشند، در این صورت او در محدوده‌ای که به وی ولایت داده شده دارای ولایت است.»(2)
بر این اساس، قاعده اولی این است که مردم آزاد بوده و هیچ‌کس بر دیگری حق حاکمیت و فرمانروایی نداشته باشد، مگر آنکه فرمانروای مطلق چنین حقی به او داده باشد. خداوند که سلطان مطلق کائنات است،‌ این حق را برای پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) به رسمیت شناخته و آنان را به این مقام منصوب کرده است.
فاضل نراقی در عبارتی دیگر با اشاره به نصب پیامبر(ص) و جانشینان وی از سوی خدا، بر نصب الهی علما به عنوان مرجع عامه مردم در زمان غیبت تأکید کرده،‌ می‌گوید: «و به آن جهت،‌ سنت سنیه بر بعثت انبیا و نصب خلفایی مقرر شد و چون به حسب حکم و مصالح متکثر و عوائق عدیده اجرای طریقه به وجود نبی و ظهور وصی در جمیع ازمنه و اوقات نشد، لهذا در زمان غیبت امام،‌ علمای اسلام را که اساس دین و مروج شریعت سیدالمرسلین هستند،‌ مرجع و ملجأ کافه رعایا مقرر فرمود.»(3)
نراقی دوم در باب امور حسبه ضمن توضیح این واژه و ضرورت بر زمین نماندن این امور در جامعه، فقیه را منصوب از جانب خداوند برای تصدی این امور می‌داند. واژه دیگری که نراقی از آن برای مشروعیت ولی‌فقیه در عصر غیبت در موارد متعدد یاد می‌کند، واژه «نیابت» است، وی می‌گوید: «مقصود بیان ولایت فقهاست که حاکمان در زمان غیبت و جانشینان ائمه هستند.»(4)
فاضل نراقی در موارد دیگر نیز بر نیابت فقها از جانب امام زمان(عج) در عصر غیبت تأکید کرده، این امر را موجب مشروع بودن حاکمیت فقها و لازم‌الاتباع بودن‌شان از سوی مردم می‌داند و می‌گوید: «صفت تسلیم و انقیاد از برای کسانی که اطاعت‌شان واجب است،‌ رسیده... و آیات و اخباری را که در وجوب اطاعت خدا و پیامبر و اولواالامر می‌باشد. همین‌طور علما و فقهایی که در زمان غیبت نایبان اویند، متذکر شود و خود را ـ خواهی‌نخواهی‌ـ بر اطاعت آنانی که اطاعت‌شان واجب است،‌ بدارد و از برای ایشان قولا و فعلا خضوع و خشوع کند تا او ملکه او گردد.»(5)
بر اساس آنچه بیان شد خاستگاه مشروعیت حکومت و نظام ولایت فقیه از نظر مرحوم نراقی، در نصب الهی بوده و هموست که فقها را در عصر غیبت امام معصوم لازم‌الاتباع معرفی می‌کند.
*‌ پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

نفوذ و فتنه؛ مأموریت بهائیت در جمهوری اسلامی ایران جعفر ساسان‌- داوود عسگری/ در شماره گذشته با نفوذ گام به گام تشکیلات ضاله بهائیت در ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران با هدف به دست آوردن حاکمیت ایران در دوره رژیم پهلوی آشنا شدیم که وقوع انقلاب اسلامی مهر پایانی بر این رؤیاها بود. بهائیان کینه انقلاب و انقلابیون را به دل گرفتند و همه نفوذ خود در غرب علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی را به کار بستند. 

بهائیت در ایران بعد از انقلاب
تشكیلات بهائیت ایران بعد از انقلاب تغییر كرد و یك هیئت سه‌نفره به نام «هیئت خادمین» در تهران به همراه هیئت‏هاى خادمین محلى در استان‌ها و شهرستان‏ها كار هدایت و رهبرى تشكیلات فرقۀ بهائیت را دنبال کردند. هیئت خادمین استان‌ها و شهرستان‏ها، توسط رابطى با مركزیت بهائیت در تهران در ارتباط هستند... از چند شهر، همه به یك رئیس مى‌رسند. رئیس استان‌شان یك نفر از آن هیئت سه‌نفرى است. او هر گزارشى كه داشته باشد را به محفل ملى مى‏دهد و اطلاعات توسط این نماینده‌ها در محفل ملى جمع شده و از آنجا به بیت‌العدل (اسرائیل) مى‌فرستند.(1)
اقدامات بهائیت برای فشار بر نظام اسلامی از طریق کشورهای بیگانه و مجامع بین‌المللی، مانند سازمان جهانی کلیساها و سازمان حقوق بشر ادامه داشت تا اینکه دادستان کل انقلاب اسلامی در سال 1362 با صدور اعلامیه‌ای، از بازداشت چند نفر از بهائیان به اتهام جاسوسی برای بیگانگان خبر داد و هر نوع فعالیت تشکیلاتی فرقۀ ضاله را در کشور ممنوع و عضویت افراد در آن تشکیلات را جرم انگاشت.
اطاعت مزورانه
محفل بهائیان در ایران به اعلامیه دادستانی فوری واکنش نشان داد و در اعلامیه‌ای که به طور گسترده منتشر کرد، به انتقاد شدید از اظهارات دادستان و دفاع از متهمان بهائی پرداخت و در عین حال، در اقدامی مزوّرانه، تشکیلات بهائیت در ایران را تعطیل اعلام کرد. در این اعلامیه، محفل ملی بهائیان با تبرئۀ بهائیت از جنایات گذشته و ایراد اتهاماتی بر ضد جمهوری اسلامی تأکید کرد:
... جامعۀ بهائیان ایران برای اثبات حسن نیت و بر اساس اصول اعتقادی خویش در اطاعت تام از اوامر دولت و حکومت که مبانی آن قبلاً در این بیانیه تشریح شد، تعطیل تشکیلات بهائی را در سراسر ایران اعلام می‌دارد و از این پس تا زمانی که ان‌شاءالله سوءتفاهمات برطرف شود و حقایق، لااقل بر ولاة امور روشن و آشکار شود، محفل ملی و کلیۀ محافل روحانیه محلیۀ و لجنات تابعۀ آنها تعطیل است و هیچ فردی عضو تشکیلات بهائی شناخته نمی‌شود.(2)
اگرچه در ایران به دلیل تخلف از قانون و گسترش فعالیت تشکیلاتی و تبلیغاتی، سران بهائیت به زندان محکوم شدند و تشکیلات آن نیز در سال 1362 اعلام تعطیلی کرد؛ اما فعالیت مخفی آن همچنان ادامه داشت؛ بنابراین تشکیلات بهائیان در همین اعلامیه پایان فعالیت به ظاهر رسمی، از یک‌سو مدعی اطاعت از حکومت است؛ ولی از سوی دیگر، چنانکه در اسناد یاد شده آمد، با دشمنان قسم‌خوردۀ انقلاب اسلامی مراوده دارد و به دنبال فشار بر ایران از طریق مجامع 
جهانی است. 
نفوذ در جمهوری اسلامی 
با حمایت آمریکا   
دولت آمریکا که در ابتدا از حمایت آشکار از این فرقه هراس داشت، پس از تسخیر لانۀ جاسوسی و مشاهدۀ برخورد جدی جمهوری اسلامی با اقدامات خرابکارانۀ این فرقه، از جمله جاسوسی برای بیگانگان، به طور رسمی وارد گود حمایت از آنان شد و ریگان، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، با صراحت به حمایت از بهائیان دستگیر شده پرداخت و دادگاه‌های انقلاب اسلامی را به علت‌ صدور حکم مبنی بر حبس و اعدام جمعی از سران این فرقه به جرم جاسوسی، محکوم کرد.
امام خمینی(ره) نیز در نطقی کوبنده، جانبداری ریگان از بهائیان دستگیر شده را دلیل بر وابستگی سیاسی آنان به امپریالیسم آمریکا شمرد و آن را مشابه حمایت سوسیال‌امپریالیسم شوروی از سران بازداشت‌ شدۀ حزب توده دانست که در واقع، جنبۀ حمایت ارباب از خادمان خود را دارد:
اگر دلیل ما نداشتیم به اینکه [اینها] جاسوس آمریکا هستند جز طرفداری ریگان از آنها و دلیلی نداشتیم که حزب توده جاسوس هستند، جز طرفداری شوروی از آنها، [برای اثبات مدعای ما] کافی بود ... . بهائی‌ها، یک مذهب نیستند؛ یک حزب هستند؛ یک حزبی که در سابق، انگلستان پشتیبانی آنها را می‌کرد و حالا هم آمریکا دارد پشتیبانی می‌کند. اینها هم جاسوسند، مانند آنها.(3)
از آن پس، آمریکا بعد از رژیم صهیونیستی، دومین پایگاه فرقۀ بهائیت شد و با حمایت این کشور، فرقۀ بهائیت به عضویت سازمان‌های وابسته به سازمان ملل و مجامع حقوق بشری درآمد و از این طریق به فشار بر جمهوری اسلامی ادامه داد. بخشی از قطعنامه‌های ضدایرانی که با نام حمایت از حقوق بشر در سال‌های اخیر منتشر می‌شود، مربوط به بهائیان است و این بیانگر نفوذ آنان در این مجامع است.
در داخل ایران نیز با پایان یافتن جنگ و اولویت یافتن برنامه‌های توسعۀ غربی و در پیش گرفتن سیاست تسامح و تساهل از سوی دولت‌ها، فضای تنفسی برای بهائیان به وجود آمد. تشکیلات بهائیت در این دوران توانست در حوزه‌های فرهنگی و اقتصادی اقدام به سرمایه‌گذاری‌هایی کند و فعالیت‌های تشکیلاتی خود را انسجام بخشد. این روند با روی کار آمدن دولت اصلاحات و ترویج سکولاریسم و پلورالیسم و طرح شعار «ایران برای همۀ ایرانیان» شدت بیشتری یافت.
دیان علایی، نمایندۀ جامعۀ جهانی بهائی‌ها در سازمان ملل، با مقایسۀ سیاست دولت‌های خاتمی و احمدی‌نژاد در قبال بهائیت می‌نویسد:
«در دوران آقای خاتمی، سیاست‌های دولت در رابطه با حقوق بهائیان، در دو مورد ظاهراً تغییر کرد. یکی از این موارد، در رابطه با حقوق شهروندی بود که توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام در سال ۱۳۷۷ تصویب شد... تنها نتیجۀ مثبت وجود چنین قانونی، تغییر در وضعیت حق ثبت ازدواج بهائیان است. زوج‌های بهائی که به دلیل ممنوعیت ثبت ازدواج، زندگی مشترک‌شان غیرقانونی و فرزندان‌شان نامشروع تلقی می‌شدند، توانستند از حق قانونی ثبت ازدواج برخوردار شوند.»
در سال 1387 نیز آقای منتظری با صدور فتوایی، از حقوق شهروندی بهائیان دفاع کرد. این فتوا مورد استقبال بهائیان قرار گرفت. دیان علایی به رادیو فردا گفت: «فتوای آیت‌الله منتظری دربارۀ اینكه بهائیان هم مثل هر ایرانی دیگری حق شهروندی دارند، واقعاً قدم خیلی مهمی در تاریخ بود.»(4)

نقش‌آفرینی بهائیت 
در فتنه 88
ادامۀ این روند سبب شد که بهائیان، فعالیت سیاسی گسترده‌تری داشته باشند و در فتنۀ 88 به طور رسمی وارد عرصۀ مقابله با نظام اسلامی شوند. اعترافات عوامل بهائی فعال در فتنۀ 88 را مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سال 1390 در کتابی با نام «مجموعه اعترافات فتنه هشتادوهشت (جلد اول) نقش بهائیت در فتنۀ 88» منتشر کرده است. 
بنابراین، بهائیت به دلایلی چون فروپاشی رژیم پهلوی‌ـ که حامی و در واقع در چنگ آنان بود‌ـ افشای خیانت‌ها و روابط آنان با بیگانگان، آگاهی برخی از اعضا و روی‌گردانی از این فرقه، برقراری نظام اسلامی به رهبری شخصیتی که چندین دهه با آنها مبارزه کرده بود و...، در دورۀ پس از انقلاب در ایران با افول بسیاری مواجه شد و با اتکا به بیگانگان‌ـ که از ابتدا متکی به آنان بودـ درصدد جبران این شکست برآمد و به مقابله با جمهوری اسلامی در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی و رسانه‌ای و به ‌طورکلی به جنگ نرم
 پرداخته است.
*‌ پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است. 

 شهاب زمانی/ سرشت حقيقت‌جوي آدمي، به دنبال رسيدن به «معنويتي» است که او را براي هميشه قانع و آرام کند. دنياي امروز اين عطش را به خوبي دريافته؛ اما در عمل نسخه‌هايي که عرضه مي‌شود، از آنجا که جنس نياز را درنيافته‌اند، فقط خاصيت تسکين داشته‌اند و نتيجه اين شده که نيازمندان به سمت «بيراهه» و «سراب» می‌روند.
اين روزها در كشور ما نيز «بازار واردات» عرفان‌ها تا حدودي گرم است. عرفان‌هاي شرقي مانند: بودا، ساي‌بابا و عرفان‌هاي غربي مانند: اشو، کوئيلو، اکنکار و عرفان سرخ‌پوستي و گروهي محصول داخل هستند مانند: صوفيان گنابادي، نعمت‌اللّهی، عرفان حلقه و...
تنوّع معنويت‌خواهي جديد به گونه‌اي است که «ميلتون»‌ـ محقّق اديان جديد‌ـ از 2 هزار فرقه جديد معنويت‌گرا، فقط در آمريکا نام مي‌برد. تأسف‌بارتر اينکه به نام معنويت‌خواهي، «جدايي دين از عرفان» و تفکيک «ديانت از معنويت» را شعار مي‌دهند و نه فقط ديانت که گاهي ارتباط معنويت با خداگرايي هم انکار مي‌شود.
پاره‌اي از عرفان‌ها، خاستگاه ديني دارند، مانند: عرفان مسيحي و پاره‌اي ديگر انسان‌گرا محسوب مي‌شوند، مانند: بوديسم، هندويسم و... پاره‌اي طبيعت‌گرا هستند مانند: شَمَنيسم، اما هر کدام به نوعي «بيراهه» رفته‌اند.
امروزه ايده‌اي ماورایي با نام «قانون جذب» نيز رواج يافته است. با «فرضية راز» همه چيز در تصويرسازي ذهني خلاصه مي‌شود، در حالي که در اعمال ديني؛ قصد، قول و فعل هر کدام سهمي در عمل دارند.
به اعتقاد مناديان جذب، آداب ديني از اين نظر مهم و قابل توجهند که مي‌توانند به فکر تمرکز دهند، نه از اين جهت که ارتباط با خالق است و روح‌بخش است! دعا چون مقدمه تجسّم و تمرکز است در نگاه آنها اهميت پيدا مي‌کند، نه چون خودش ابزاري مستقل در خدمت تعالي انسان است. ايشان دعا را تنها راهي براي تجسّم خواسته‌ها و تمرکز فکر مي‌دانند و ارتباط معنوي با پروردگار را ناديده مي‌گيرند.
از معنويت‌هاي کهن که بگذريم، کليدي‌ترين نکته درباره جنبش‌هاي معنوي جديد اين است که اين جريان‌ها نيامده‌اند که به داد فطرت حقيقت‌خواهي و خداطلبي انسان برسند، بلکه آمده‌اند تا بشر خسته از زندگي ماشيني را آرام کنند و روان ناآرام او را تسکين دهند. به عبارتي آمده‌اند تا انسان مُدرن را با فرهنگ و تمدن جديد غربي سازگاري دهند و تحمّل او را براي پذيرش وضع موجود بالا ببرند؛ بنابراين در اين بازار «يافتن حقيقت» اهميتي ندارد، بلکه «تحصيل آرامش» مهم است و همة برنامه‌هاي به ظاهر معنوي و آيين‌ها و آداب‌ها براي «حلّ مشکلات موجود» طراحي شده‌اند نه براي تکامل و رشد.


نرمال و روال‌مندسازی جمهوری اسلامی ایران با هدف انقلاب‌زدایی دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ دشمن به درستی در فرایند تقابلی با نظام جمهوری اسلامی به این نتیجه و درک رسید که رمز ماندگاری، ایستادگی و مقاومت جمهوری اسلامی ایران در برابر اقدامات و توطئه‌های سخت‌افزاری، نیمه‌سخت و نرم از سوی بازیگران قدرت و سلطه، هویت انقلابی نظام است. براساس چنین رمزگشایی مقامات آمریکایی از جمله «گرگت» (ادوارد شرلي)، گفت: «كليد اصلي براي ايجاد يك تغيير بنيادين در سياست‌هاي ايران، را از بين بردن خصوصيات انقلابي رژيم ايران دانست، به زعم وی «اين فقط با تحريم اقتصادي به دست نمي‌آيد» بلكه بايد عقايد انقلابي از درون تهي بشود...» (رک: رسایی، ص140) بنابراین، دو راهبرد همزمان برای زدودن و فروکش‌سازی انقلابی‌گری در نظام جمهوری اسلامی مورد توجه قرار گرفته است: ۱ـ نرمال‌سازی ساخت حقوقی و حقیقی نظام؛ 2ـ تهی‌سازی و مهجورسازی اندیشه و عمل انقلابی در جامعه؛ در این شماره به راهبرد نرمالیزه کردن نظام و تهی‌سازی هویت انقلابی جمهوری اسلامی پرداخته می‌شود.
نرمالیزاسیون یا روال‌مند شدن انقلاب که مبتنی بر نظریه علوم اجتماعی است، از جمله الگوهای نبرد نرم در برابر انقلاب اسلامی است. عادی یا فروکش کردن تب انقلابی مطرح شده در نظریه‌ها توجه بازیگران جنگ نرم را به شدت به خود جلب کرده است. جان ساورز، رئيس سابق سرویس اطلاعات خارجی انگلستان (MI6) در مصاحبه با «فرید زکریا» گفت: «من فکر می‌کنم این احتمال وجود دارد که ایران در 10 تا 15 سال آینده به کشوری عادی‌تر و نرمال‌تر تبدیل شود و ما باید این احتمال را تقویت کنیم.»(23/6/1394)
پشتوانه نظری این موضوع، نظریه‌هایی مانند برینتون و پولانزانس است؛ برینتون یکی از این نظریه‌پردازان است که با مطالعه و مقایسه انقلاب‌های فرانسه، روسیه، آمریکا و انگلستان تئوری ترمیدور انقلاب را مطرح ساخت. وی به این نتیجه رسید که انقلاب‌ها سه مرحله را پشت سر می‌گذارند؛ یکم، تکیه زدن میانه‌روها بر قدرت پس از سرنگونی رژیم حاکم دوم، کنار رفتن میانه‌روها به دلیل برآورده نکردن توقعات و انتظارات انقلابی مردم و جایگزینی نیروهای رادیکال به جای آنها، سوم، فرونشستن تب انقلاب یا ترمیدور است؛ یعنی دوران بازگشت به ارزش‌های رژیم پیشین و حذف رادیکال‌ها از عرصه قدرت.(برینتون، 1366، ص 240) 
کسانی که مروج نظریه فروکش کردن انقلاب بودند با این پاسخ رهبر معظم انقلاب روبه‌رو شدند که «انقلاب اسلامی از این تحلیل جامعه‏شناختی به کلی مستثنا است. در انقلاب اسلامی پادزهرِ فرود انقلاب در خود این انقلاب گذاشته شده است. بارها عرض کرده‏ایم که تجسم انقلاب در جمهوری اسلامی و در قانون اساسی جمهوری اسلامی است. نویسندگان قانون اساسی که از نظر امام(ره) و مکتب امام درس گرفته بودند، در خود این قانون عامل تداوم‏بخشِ انقلاب را گذاشته‏اند: پایبند به مقررات اسلامی و مشروعیت بخشیدن به قانون، مشروط بر اینکه برطبق اسلام باشد و مسئله رهبری...»(14/3/1385)
نظریه پولانزاس که به چگونگی نرمال کردن دولت استثنایی می‌پردازد، مورد توجه افرادی مانند سعید حجاریان، قرار گرفت و او با مقایسه دولت احمدی‌نژاد و روحانی سعی کرد اثبات کند که دولت روحانی یک دولت نرمال است که به دنبال عادی‌سازی و روتینه کردن وضعیت کشور و خروج از انقلابی‌گری است. حجاریان در بیان نسبت این دو می‌گوید: «نرمالیزاسیون و گذر از استثنا به نرمال، درجه‌بندی دارد و مرحله به مرحله صورت می‌گیرد... نرمال کردن یک مدار مدرج است، می‌توان به دنبال نرمالیزه کردن حداقلی بود و می‌توان تا نرمالیزه شدن حداکثری پیش رفت. نرمالیزه کردن در پیشرفته‌ترین حالتش به دموکراتیزه شدن می‌انجامد؛ اما در حداقلی‌ترین شکل آن،‌ مقدمه‌ای است بر دموکراتیزاسیون.» 
آنچه بحث حجاریان در زمره الگوی جنگ نرمالیزه کردن قرار می‌دهد عبور از مقام تحلیل و تفسیر صرف نظریه پولانزاس و مقایسه آن با جامعه ایران به مقام استراتژیست و ارائه طریق برای وضعیت کنونی جامعه ایران است. وی اعلام می‌کند که «...معتقدم که ما بدیلی جز روحانی نداریم. تنها بدیل ما روحانی است و باید تلاش کنیم او دوباره رأی بیاورد. اگرچه پروژه اصلاح‌طلبی یک پروژه است و پروژه نرمالیزاسیون یک پروژه دیگر. پروژه اصلاح‌طلبی قابل اجرا نیست و ما ناچار به پروژه نرمالیزاسیون رضایت داده‌ایم.» (حجاریان، 1394، ص43ـ39)
با توجه به مقدمات فوق برای نرمال‌سازی ساخت حقوقی و حقیقی نظام، سه سطح نهادی، کارگزاری و ایدئولوژیک را هدف قرار داده است. در سطح نهادی تلاش این است که نهادهای انقلابی نظام استحاله یا حذف شوند. در سطح کارگزاری کوشش می‌شود تا جابه‌جایی کارگزاران انقلابی با غیر انقلابی یا کم انقلابی صورت گیرد و در سطح ایدئولوژی نیز بنا دارند اسلام انقلابی با اسلام غیر انقلابی جابه‌جا شود. 
1ـ نرمال‌سازی سلبی با حذف یا استحاله نهادهای انقلابی: به زعم بازیگران جنگ نرم، در میان نهادهای انقلاب برخی دارای ارزش راهبردی هستند. نهادهایی مانند سپاه و بسیج، شورای نگهبان، شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، نهاد حوزه و روحانیت و... از جمله این نهادها هستند. درباره سپاه و بسیج، دشمن پیوسته بر تصویرسازی منفی از آنها با هدف وادار کردن ملت ایران به انحلال‌شان اصرار رفته است. در سند راهبرد دفاع ملی آمریکا که در ژوئن سال 2008 به تصویب رسید، نیز به صراحت اقدام برای اعمال فشار روانی جهانی بر ایران برای انحلال سپاه آورده است. (رک: افتخاری، ص 275) شورای نگهبان مورد دیگری است که از ابتدای انقلاب در معرض تهاجمات مختلف بوده و هست. این خط تخریب همچنان از سوی رسانه‌های مخالف داخلی و خارجی دنبال می‌شود، در حالی که به اعتقاد رهبری «اگر شورای نگهبان نمی‌بود، به تدریج استحاله‌ای در هویت نظام و در پایداری ارکان نظام به وجود می‌آمد.»(28/4/1379) 
2ـ نرمال‌سازی سلبی با جابه‌جایی کارگزاران انقلابی با غیر انقلابی: حذف کارگزاران انقلابی از ابتدای انقلاب به شکل‌های مختلفی به اجرا درآمده است. ترور فیزیکی، ترور شخصیت و اتهام‌زنی نیروهای انقلابی بخشی از سناریوی موصوف است. مخالفان و دشمنان با ارائه تصویری منفی و ناکارآمد، بی‌سواد، افراطی، انحصارطلب و جنگ‌طلب از نیروهای انقلابی در تلاشند تا محبوبیت آنها در بین مردم را کاهش دهند و به موازات آن با بهره‌گیری از سازوکار انتخابات ضمن اینکه مانع ورود آنها در نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری شوند، زمینه‌های ورود نیروهای متمایل به خود و بی‌تفاوت به ارزش‌های انقلاب را وارد سیستم کنند.
3ـ نرمال‌سازی سلبی و ایجابی با جابه‌جایی اسلام انقلابی با اسلام میانه‌رو و رحمانی: قریب به دو دهه است که اسلام میانه‌رو، دین حداقلی و اسلام رحمانی در برابر اسلام انقلابی یا اسلام ناب محمدی قرار داده شد. طرح اسلام میانه‌رو در خارج از کشور صورت‌بندی شده؛ اما طرح اسلام رحمانی از داخل کشور توسط بخشی از روشنفکران منتقد و مخالف نظام مانند محسن کدیور ابراز شده است. این نظریه‌پردازان مؤلفه استکبارستیزی و مبارزه علیه زورگویان را از شعائر اسلامی حذف می‌کنند و استقلال نهاد دین از سیاست، یعنی را تبلیغ می‌کنند (اصول ۱۰ ‌گانه اسلام رحمانی‌ـ محسن کدیور) رهبر معظم انقلاب در برابر این موضوع گفت: «این اسلام رحمانی یک کلیدواژه‌ای است برای معارف نشئت ‌گرفته‌ از لیبرالیسم، یعنی آن چیزی که در غرب به آن لیبرالیسم گفته می‌شود. (20/4/۱۳۹۴) «مطالبه‌ اسلام، تحقق کامل دین اسلام است... دین حداقلی و اکتفای به حداقل‌ها از نظر اسلام قابل قبول نیست.» (21/12/1393) اقدامات دیگری که بازیگران نرمالیزاسیون دنبال می‌کنند، زیر سؤال بردن صدق و صحت ایدئولوژي اسلام انقلابی و ایجاد شک و تردید درباره اصول، ارزش‌ها و باورهاي نهفته در آنها است؛ در این فرایند، به ویژه، ایدئولوژي ناخودآگاه تضعیف و تخریب می‌گردد که مبناي فهم مشترك و جهان‌بینی افراد جامعه است.» (رک: دهقانی فیروزآبادي، ص 26

 کتاب «نگاهی کلی به عرفان‌هاي نوظهور» تألیف حمزه شریفی‌دوست است که از سوی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها (دفتر نشر معارف) در سال ۱۳۹۰ به چاپ رسید و با تکرار چاپ در اختیار علاقه‌مندان مطالعه در این حوزه قرار گرفت.
در بخشی از مقدمه آن درباره موضوع کتاب می‌خوانیم: ‬«پرسشگرى» از آغاز آفرينش انسان، رخ‌نمايى كرده؛ بر بال سبز خود، فرشتگان را فرانشانده؛ بر برگ زرد خود شيطان را فرونشانده و در اين ميان، مقام آدميت را نشان داده است. پويايى و پايايى «جامعه» و «فرهنگ»، در گروی پرسش‌هاى حقيقت‌طلبانه و پاسخ‌هاى خِردورزانه است. بر کسي پوشيده نيست که امروزه خستگي از شلوغي زندگي ماشيني و فشار سلطه و تبعيض استکبار جهاني، رفته‌رفته جامعه انساني را بحران‌زده مي‌کند؛ از اين رو گرايش به معنويت به ويژه در مجامع علمي و در ميان دانشجويان رو به افزایش است؛ اما در اين ميان گاهي «راه و بيراهه» به هم آميخته مي‌شود و رهزن‌ها خود را «صراط مستقيم» جلوه مي‌دهند. نشر مکتوبات مناسب و تبیین موضوعات جدید به شکل قابل فهم برای همگان می‌تواند در این راه مفید باشد. در بسياري از فرقه‌هاي معنوي نام خدا هيچ‌گاه حذف نمي‌شود، چرا که اساساً جذب مشتريان با همين نام آغاز شده و لازم است اين شعار تا آخر باقي بماند؛ بنابراين اين نام هم بر سر زبان‌ها وجود دارد و هم به عنوان هدف بر آن تأکيد مي‌شود؛ اما تفسيري که از ارتباط با او صورت مي‌گيرد، تفسيري است که هيچ‌گاه جايگاه رهبر فرقه را در نظر مريدان پايين نمي‌آورد و اساساً اين تفسير با محوريت رهبر فرقه کاملاً سازگار است. بعضي از عرفان‌هاي نوظهور، هيچ اقدام عملي براي ايجاد توانمندي روحي در اعضا انجام نمي‌دهند و هيچ دستورالعمل بيروني توصيه نمي‌کنند و سعي مي‌کنند نگرش جديد ايجاد کنند؛ به اين معنا که تفسيري جديد از هستي و خلقت ارائه مي‌دهند و اين تفسير جديد، چيزي نيست جز «نگاهي متفاوت به پديده‌ها.» اینچنین عينک جديدي که به ديگران داده‌اند، ابزار خوش‌بيني و خوش‌گماني واقع مي‌شود و بدون اينکه سبب تحول روحي يا اصلاح رفتار شود، حداکثر موجب رويش يک حس خوب می‌شود.

در عرفان‌هاي جديد، هر چند دين و مذهب و «شريعت» جايگاهي ندارد؛ اما از رفتارهاي دوگانه و شگفت‌آور اين عرفان‌ها اين است که از يک طرف احکام عبادي و عبادات رايج در اديان را محکوم مي‌کنند و از طرف ديگر خود عبادت‌هاي جديد و ويژه با آداب خاص به پيروان خود آموزش مي‌دهند! برای نمونه در مکتب «اکنکار» شريعت کنار گذاشته مي‌شود؛ اما روزة روز جمعه لازم شمرده شده! به اين صورت كه فرد در خانه بنشيند و از اجتماع كناره گيرد و ذهن خود را بر استاد زنده اك متمركز كند و فقط به فکر او باشد. 
در عرفان‌هاي جديد هر چند مسجد و حسينيه و معبد و کليسا را مردود اعلام کرده‌اند؛ اما در عوض هر کدام به طريقي مکاني مقدس ابداع کرده! و به عنوان «مکان عبادت» و «معبد مقدس» جايگزين کرده‌اند. اشو مکاني به نام «کمون بين‌المللي اشو» در پوناي هند، ساي بابا «آشيانه صلح برين» و پيروان اکنکار «معبد زرين اک» را پايه‌گذاري کرده‌اند.