دکتر محسنیان‌راد از استادان علم ارتباطات می‌گوید: اندیشمندان میل به آموزش دارند و هدف آموزش، ایجاد تحول تدریجی است؛ در حالی‏ که پروپاگاندیست، نتایج سریع و فوری را دنبال می‌‏کند. آموزش می‏‌خواهد به مردم یاد دهد که چگونه فکر کنند، در حالی ‏که پروپاگاندیست به مردم یاد می‌‏دهد که به چه چیزی فکر کنند. سرانجام آموزش وقتی موفق است که ذهن مردم باز شود و پروپاگاندا وقتی موفق است که ذهن مردم را به آنچه مایل نیست، ببندد. پروپاگاندا بیشتر احساسات و عواطف را هدف قرار می‌‏دهد، در حالی که آموزش، ادراکات را نشانه می‏‌گیرد.

اندیشه سیاسی مسلمانان‌ ـ 424

 فتح الله پریشان/ در شماره گذشته متذکر این نکته شدیم که خاستگاه مشروعیت حکومت و نظام ولایت فقیه از نظر مرحوم فاضل‌نراقی در نصب الهی بوده و سلسله‌مراتب طولی حکومت پس از پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) در زمان غیبت به فقهای جامع‌الشرایط ختم می‌شود که برای همگان لازم‌الاتباع هستند. نراقی به ادله گوناگونی برای مشروع نمایاندن نظام ولایت فقیه استدلال می‌کند که در نهایت به سه نوع دلیل بر می‌گردد که به اختصار به آنها اشاره می‌کنیم:
1ـ اجماع؛ برخی از نویسندگانی که تاریخچه و تبار ولایت فقیه را بررسی کرده‌اند، همانند کدیور در مخالفت با حکومت دینی، ولایت فقیه را امر جدید و مستحدثی می‌دانند که اولین بار از سوی ملااحمد نراقی به شکل امروزی آن مطرح شده و پس از وی صاحب جواهر و امام خمینی(ره) آن را تبیین و تفصیل کرده‌اند؛1 اما بررسی ادوار مختلف فقه سیاسی تشیع و تبارشناسی دقیق بحث ولایت فقیه نشان می‌دهد، این نظریه نه تنها از مبدعات فاضل‌نراقی نیست؛ بلکه خود وی در «عوایدالایام» در استدلال به این نظریه به اجماع و اتفاق‌نظر فقها استناد کرده، می‌نویسد: «دلیل بر عموم اختیارات فقیه،‌ اولاً مقتضای ظاهر اجماع است، چرا که بسیاری از فقها به آن تصریح کرده‌اند،‌ به گونه‌ای که از سخنان آنها فهمیده می‌شود عموم ولایت آنها از مسلمات بوده است.»2
بر همین اساس، نراقی درباره علل تدوین بابی مجزا در باب ولایت فقیه چنین می‌گوید: «همواره در کتاب‌های فقهی می‌دیدم که نویسندگان آن کتاب‌ها بسیاری از کارها را به حاکم در روزگار غیبت وامی‌گذارند و به آن در آن کارها ولایت می‌دهند؛ ولی برای آن دلیلی نمی‌آورند و یا برخی که دلیل آورده‌اند دلیل‌های آنها ناقص است، با اینکه مسئله بسیار با اهمیت است و جای ویژه‌ای برای آن در نظر گرفته نشده است.»3 بنابراین استناد ملااحمد نراقی به اجماع و مسلم انگاشتن آن نزد فقها و وجود این مسئله در کتب فقهی، خود دلیلی بر قدمت این بحث در نزد فقهای اسلامی است. 
2ـ روایات؛ ملااحمد نراقی اولین فقیهی است که در استدلال به ولایت فقیه به نوزده روایت استناد می‌کند. وی در بیان اثبات ادعای ولایت عامه برای فقیه به روایاتی استناد کرده،‌ می‌گوید:‌ «دلیل بر عموم ولایت فقیه پس از ظاهر اجماع، روایاتی است که تصریح می‌کند به اینکه علما وارثان انبیا، امین پیامبران،‌ دژ اسلام، مثل پیامبران و به منزله پیامبران و حاکم، قاضی و حجت از جانب ائمه(ع)، مرجع در تمام حادثه‌ها کسانی هستند که رشته امور و احکام در دست آنهاست و کسانی که سرپرست ایتام شیعه یعنی رعیت و مردم هستند.»4
برخی از نویسندگان این حوزه در سند یا دلالت این روایات خدشه و اشکالی وارد کرده‌اند و مباحثی درباره نقد آن به نگارش درآورده‌اند. البته خود فاضل‌نراقی در کتاب «صوم» بر دلالت مقبوله عمر‌بن‌حنظله خدشه وارد کرده و دلالت آن را ویژه باب قضا و افتا دانسته و در موردی دیگر، ‌دلالت آن را بیش از حجیت فتوای فقیه ندانسته است.5 وی ولایت فقیه را از تک‌تک این روایات استفاده نکرده، بلکه از مجموع روایات نوزده‌گانه به ولایت فقیه می‌رسد و ضمن مسلم شمردن دلالت این روایات بر ولایت فقیه در پاسخ به این شبهه که ممکن است گفته شود سند برخی از این روایات ضعیف است، در کتاب «عوایدالایام» می‌نویسد:‌ «ضعف این روایات پس از ضمیمه برخی از آنها با برخی دیگر و عمل اصحاب به آنها جبران می‌شود، افزون بر اینکه بسیاری از این روایات در کتاب‌های معتبر روایت شده‌اند.»6
3ـ دلیل عقلی و امور حسبه؛ افزون بر اجماع و استناد به روایت‌های نوزده‌گانه در باب اثبات ولایت فقیه، مرحوم ملااحمد نراقی برای نبوت عامه به ادله مستقل عقلی که عبارت از برهان مبتنی بر نظم اجتماعی است، استدلال کرده و به ضرورت نصب رهبر در همه زمان‌ها از جانب خداوند متعال تأکید کرده است.7 اما در آثار وی نشان از استدلال مستقل عقلی برای اثبات ولایت فقیه وجود ندارد. البته استدلال غیر مستقلی را برای اثبات ولایت فقیه که عبارت از ترکیب عقل و نقل است، در عبارت‌های وی می‌توان مشاهده کرد. وی مبتنی بر چنین استدلالی با سه مقدمه متقن درصدد اثبات ولایت فقیه به شرح زیر است:
1ـ‌ بی‌شک، در هر امری که با دین و دنیای مردم ارتباط داشته باشد و وجود آن در خارج ضرورت داشته باشد، بر خداوند رئوف و حکیم است که والی و متولی آن را مشخص کند. 
2ـ فرض این است که دلیلی بر نصب شخص معین یا یک فرد نامعین یا گروه خاصی جز فقیه نداریم. 
3ـ اما فقیه، در حق او ویژگی‌ها و صفات زیبا و فضایل نیکویی وارد شده که برای دلالت بر نصب او کافی است.8
عبارات مذکور که در باب ولایت فقیه در امور حسبه آمده است، آمیخته به مقدمات عقلی و نقلی است. اولین مقدمه از این عبارت‌ها مفاد قاعده لطف است که از عقل صرف به دست می‌آید و دو مقدمه واپسین نقلی بوده و از روایات و احادیث ائمه ‌معصوم(علیهم‌السلام) مستفاد شده است. مرحوم فاضل نراقی پس از نقل این عبارات و در توضیح و تبیین بیشتر از مفاد آن، قدر متیقن از ثبوت ولایت در امور حسبه را در فقیه دانسته، ‌در یکی از عائده‌های کتاب عوائدالایام می‌نویسد: «پس از اثبات این حقیقت که فقیه می‌تواند متصدی این کار شود،‌ می‌گوییم هرکس که ممکن باشد سرپرست و متولی این امور (حسبه) شود و احتمال ثبوت ولایت شرعی در حق او داده شود، چه از آحاد مسلمانان باشد و چه از عدول مؤمنان یا از افراد مورد موثق. بدون تردید فقیه جزء یکی از آنهاست و با تصدی او کارها سازمان می‌گیرد؛ ولی عکس آن چنین نیست،‌ یعنی شما هر شخص غیر از فقیه را برای تصدی این امور در نظر بگیرید، احتمال شرط جدیدی را در تصدی منع نکرده‌اید. فقیه جامع‌الشرایط واجدشرایط همگان است؛ ولی این طور نیست که ثبوت ولایت برای فقیه ایجاب کند که ولایت برای دیگران هم باشد.» 9
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.


جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی ایران معاصر‌ـ 99
 جعفر ساسان‌- داوود عسگری/ وقوع انقلاب اسلامی به سیطره سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بهائیان در ایران پیش از انقلاب پایان داد؛ اما تفکر آنها باقی ماند تا در پرتو حمایت غرب و دشمنان انقلاب از طریق راهبرد جنگ نرم آغازگر دور جدیدی از نفوذ این فرقه ضاله در لایه‌های رسانه‌ای و فرهنگی و مراکز دانشگاهی جمهوری اسلامی، به ویژه پای ثابت اتهامات حقوق بشری علیه نظام اسلامی باشد. 

جنگ نرم بهائیت علیه ایران با بنیاد مطالعات ایران
پس از انقلاب اسلامی، رویکرد بهائیت ورود به مسائل فرهنگی و اجتماعی و استفاده از ظرفیت دانشگاهیان سکولار و بهائی در حوزه‌های تاریخ، علوم تربیتی، علوم سیاسی و علوم اجتماعی بوده است. در واقع، راهبرد این فرقه برای تقابل با نظام اسلامی، جنگ نرم است که از طریق رسانه‌‌ها، مراکز علمی و مجامع بین‌المللی، آن را پیگیری می‌کند. در راستای راهبرد جنگ نرم، یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های بهائیت که از اوایل پیروزی انقلاب اسلامی آغاز و در سال‌های اخیر گسترده‌تر شده است، ورود به مطالعات ایران‌شناسی و برگزاری همایش‌ها و نشست‌های علمی و نشر کتب و مجلات در این حوزه است.
مطالعات‌ ایران‌شناسی در غرب، عمدتاً در دست سلطنت‌طلبان، بهائیان و دانشگاهیان سکولار است که زیر نظر بنیاد مطالعات ایران فعالیت می‌کنند. بنیاد مطالعات ایران یا همان مؤسسۀ ایران‌پژوهی، در سال 1360 با سرمایه‌گذاری اشرف پهلوی راه‌اندازی شد و در ابتدا بسیار سعی داشت فعالیت‌های خود را صرفاً با عنوان علمی ایران‌پژوهی دنبال كند. این بنیاد نشست‌هایی را به صورت دوسالانه برگزار می‌كند. با گذشت زمان، توجه فرقۀ بهائیت، گروهك تروریستی منافقین، چپ كمونیستی و سلطنت‌طلب‌ها به فعالیت‌های این بنیاد به اصطلاح علمی جلب شد تا پس از مدتی آنها نیز وارد كارزار فعالیت بر ضد ایران از طریق این بنیاد شدند. نفوذ گستردۀ بهائیان در این بنیاد و حمایت مالی از آن سبب شد بنیاد مطالعات ایران افزون بر پروژۀ ایران‌ستیزی، به میدان دین‌ستیزی و اسلام‌ستیزی وارد شود. «مطالعات بابی و بهائی»، یکی دیگر از بخش‌های نشست دوسالانۀ مطالعات ایران‌شناسی در ترکیه بود که سیامک ذبیحی‌مقدم از اسرائیل، در آن مقاله‌ای با عنوان «کشتار بهائیان در یزد» ارائه کرد. استادانی از دانشگاه‌های ایران نیز به این نشست دعوت شده بودند که البته با روشنگری نهادهای مربوطه، از شرکت در این سمینار امتناع کردند؛ اما برگزاری چنین نشست‌ها و فعالیت‌هایی در حوزۀ ایران‌شناسی، از فعالیت‌های مهم بهائیت است که به دنبال تقابل با اسلام و جمهوری اسلامی با رنگ و لعاب علمی و دانشگاهی است.

تطهیر گذشته و درگیرسازی ایران اسلامی با مجامع جهانی 
دیدگاه‌ها و مواضع بهائیت، به طور رسمی از طریق بیت‌العدل و با صدور بیانیه ابلاغ می‌شود. در این بیانیه‌ها، به مسائل کلی و تطهیر عملکرد گذشتۀ این فرقه و دعوت به صلح و اتحاد جهانی تأکید می‌شود؛ اما عمده‌ترین موضوعی که در دستور کار تشکیلات جهانی این فرقه قرار دارد، تقابل با جمهوری اسلامی از طریق نهادهای بین‌المللی است که با کمک بیگانگان در آنها نفوذ پیدا کرده است. بخشی از مواضع آن نیز دربارۀ مسائل کلی و توصیه‌های رسمی به بهائیان در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.
برای نمونه، پیام 31 اکتبر 2008م برابر با 10 آبان 1387 صادره از سوی بیت‌العدل، هرگونه دخالت سیاست حزبی یا جبهه‌گیری سیاسی در تمام سطوح محلی، ملی و بین‌المللی را اکیداً و شدیداً منع کرده است. 
این در حالی است که پیش از انقلاب اسلامی، صد‌ها عامل بهائی در ارکان سیاسی، نظامی، اقتصادی، آموزشی و فرهنگی حکومت پهلوی نفوذ کرده بودند و صدای علمای آن زمان، از جمله حضرت امام خمینی(ره) در اوج مبارزات 15 خرداد 1342 در مخالفت با گسترش و نفوذ بهائیت در منابر طنین‌انداز شد.
در بخش دیگری از این بیانیه اطاعت و تبعیت از حکومت را از ویژگی‌های بارز آیین‌ بهائی عنوان کرده است. بر اساس قوانین مدنی جمهوری اسلامی، تبلیغ بهائیت در ایران به هر شکل آن، از نظر قانونی جرم و خلاف شمرده می‌شود و بر اساس بند فوق، بهائیان باید از آن اطاعت کنند؛ اما برخلاف این موضع تبلیغاتی، تشکیلات بهائیت بر انجام تبلیغ به صورت جمعی یا فردی در ایران تأکید و اصرار دارد.
در بخش دیگری از بیانیۀ بیت‌العدل به وابستگی نداشتن بهائیت به صهیونیسم با وجود مراکز جهانی بهائی در سرزمین‌های اشغالی اشاره و این وابستگی نفی شده است.1 این در حالی است که وابستگی بهائیت به رژیم صهیونیستی، اظهرمن‌الشمس است و برای اثبات آن به اقامه ادله نیازی نیست؛ اما با وجود این، در مقالات گذشته به این رابطه اشاره شده است.
سطوح فعالیت امروز بهائیت 
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، فعالیت بهائیان در ایران زیرزمینی شد؛ اما در کشورهای دیگر، با توجه به تقابل نظام سلطه با انقلاب اسلامی و نگاه ابزاری به این فرقه در راستای این تقابل و همچنین تحولات گسترده در حوزۀ فناوری و اطلاع‌رسانی و بهره‌گیری بهائیان از این فرصت، فعالیت آنان گسترده‌تر شد. در سطح جهانی، بهائیت اقدامات گسترده‌ای در دستور کار دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
الف‌ـ تبلیغ: تبلیغ از اصول بنیادین بهائیت و مورد تأکید رهبران این فرقه بوده است. در این ‌راستا، نهاد مستقلی زیر نظر بیت‌العدل با عنوان دارالتبلیغ بین‌المللی در دهۀ 80 میلادی تأسیس شد تا به صورت منسجم و سازمان‌یافته، امر تبلیغ را که در گذشته‌ ایادیانِ امرالله متولی آن بودند، بر عهده بگیرد. این مرکز با استفادۀ گسترده از منابع رسانه‌ای دیداری، شنیداری و نوشتاری، فعالیت تبلیغاتی گسترده‌ای دارد: 
برای نمونه، در حال حاضر چهارصد پایگاه اینترنتی در جهان به تبلیغ مسلک بهائیت مشغولند که بعضاً در پوشش عنوان مقدس «مهدویت»، با ارائۀ اطلاعات وارونه و غلط دربارۀ امام زمان، جست‌وجوگران ناآگاه را به بیراهه می‌کشانند.2
 از سوی دیگر، بیت‌العدل حیفا، افزون بر میلیون‌ها دلار هزینه برای خرید فضا و وقت از ماهواره‌های گوناگون و کمک‌های چشمگیر به تلویزیون‌های ماهواره‌ای، مدتی است که تبلیغات رذیلانه‌ای را با هدف تخریب وجهۀ جمهوری اسلامی در دست اجرا دارد. افزون بر این، رادیو بی‌بی‌سی، رادیو فرانسه، رادیو آمریکا و رادیو اسرائیل نیز با همه امکانات در اختیار این فرقۀ صهیونیستی هستند و سعی می‌کنند این فرقۀ ضاله در رسانه‌ها به‌عنوان یک مذهب و در ردیف ادیان الهی معرفی شود. در کنار این قبیل فعالیت‌ها، کلیۀ بهائیان موظف به تبلیغ بهائیت به هر شخص و در هر شرایطی به صورت کاملاً نظام‌مند و زیر نظر لجنۀ مهاجرت و تبلیغ به ویژه در روستاها هستند. 
ب‌ـ سازمان‌دهی و جذب نیرو: یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های فرقۀ ضالۀ بهائیت در سطح بین‌المللی، جذب نیرو و سازمان‌دهی یک جبهۀ مخالف در برابر اسلام و جمهوری اسلامی است. آنها از روش‌های گوناگون، نظیر دادن وام و کمک‌های مالی به مستمندان و فقرا، برخورد مناسب، توسل به شعارهایی درباره تساوی حقوق مرد و زن، ممنوعیت جنگ و لزوم تحقق صلح جهانی، کمک برای گرفتن پناهندگی و دیگر اقدامات سطحی، سعی در جذب نیروهای ساده‌اندیش دارند. حضور نظامی آمریکا در منطقه، به ‌ویژه در کشورهای همسایۀ ایران، زمینه را برای فعالیت این فرقه آماده کرده است. همچنین در چند سال گذشته، با تشدید فعالیت این فرقه در جمهوری آذربایجان، به‌ ویژه باکو، اعضای این فرقه تبلیغات خود را با هدف‌گذاری جامعه ایرانی تشدید کرده‌اند. 
ج‌ـ نفوذ در مراکز سیاسی و علمی جهان: بهائیت در سایۀ حمایت بیگانگان، در سازمان‌های وابسته به سازمان ملل و مجامع علمی جهان نفوذ کرده است و از این راه اهداف خود را رواج می‌دهد و بر جمهوری اسلامی ایران فشار می‌آورد. بهائیان از نخستین روزهای تشکیل سازمان ملل متحد، با این سازمان مرتبط شدند. گفتنی است، جامعۀ بین‌المللی بهائی از سال ۱۹۴۸م به‌ عنوان سازمانی غیر دولتی به عضویت سازمان ملل متحد در آمده است.
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.


شهاب زمانی/ بیانات حکیمانه رهبر معظم انقلاب درباره مقایسه تطبیقی اجمالی که در زمینه تبلیغ در اسلام و غرب انجام دادند، سبب شد این نوشته به پروپاگاندا اختصاص یابد. این مفهوم ساحتی دوگانه و کارکردی دو وجهی دارد؛ از یک سو ابزاری به مثابه دروغ‌های وقیحانه سیاسی برای فریب افکار عمومی تلقی می‌شود که در جنگ جهانی با توانمندی گوبلز، وزیر تبلیغات و تأثیرگذارترین سخنران نظام حکومتی هیتلر می‌تواند میلیون‌ها نفر را به کام مرگ بفرستد و زمانی چنان کارکرد برانگیزاننده پیدا می‌کند که برده‌داری را از جامعه آمریکا ملغی و سبب‌ساز حضور توفنده مردمی آرمان‌خواه در بین ملل مختلف برای انقلاب علیه ظلم و ستم حاکمان می‌شود.
پروپاگاندا انتشار هدفمند مجموعه‌ای از اطلاعات با هدف تحت تأثیر قرار دادن افکار و رفتار مخاطب است که کاربرد آن برخلاف تلقی عامیانه، تنها به حوزه‌های سیاسی محدود نمی‌شود و در هر زمینه‌ای که با مخاطب سر و کار دارد، قابل استفاده است؛ البته مانند عملکرد هر پدیده دیگری زمانی که به حوزه سیاست و قدرت وارد می‌شود، به دلیل پیامدهای پیوند با قدرت دارای اهمیت می‌شود. 
در پروپاگاندا اطلاعات به گونه‌ای مدیریت می‌شود که خروجی‌ آن هماهنگی جهت‌دار برای بسیج افکار عمومی از طریق تبلیغات سیاسی به منظور پیگیری هدف و مقصود خاص است. تبلیغات سیاسی دروغین، شکلی از ارتباط است که هدف آن نفوذ بر گرایش یک جمع یا جماعت به موضع و دلیل دلخواه مبلغ سیاسی است. پروپاگاندا برخلاف تهیه اطلاعات ناجانبدارانه، در اصلی‌ترین معنای خود، دادن اطلاعات غلط یا نیمه‌درست (یک دروغ کامل!) با هدف نفوذ و فریب مخاطب است. در این راستا، بیشتر اوقات، واقعیت‌ها به طور گزینشی بیان و بازنمایی می‌شوند تا از سوی مخاطب، واکنش و رفتاری احساسی و نه آگاهانه وخردمندانه سر بزند. نتیجه این امر، تغییر گرایش دلخواه به سوی هدفی است که برای مخاطب هدف‌گیری شده و به منظور پیشبرد یک برنامه سیاسی، در نظر گرفته شده است. افزون بر این، پروپاگاندا می‌تواند در شکل یک نبرد و جنگ‌افروزی سیاسی نیز تلقی شود.
رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر خود با سازمان تبلیغات اسلامی به مناسبت 9 دی درباره مفهوم تبلیغ در اسلام و غرب فرمودند: «رساندن یک پیام، یک سخن درست؛ این معنای تبلیغ اسلامی است؛ منتها شرط این تبلیغ این است که صادقانه باشد، صمیمانه باشد، امانت‌دارانه باشد، مسئولانه باشد؛ این معنای تبلیغ است؛ در واقع کار باعظمتی که شما انجام می‌دهید، این است. در حکومت‌های مادّی ـ عمدتاً در غرب ـ هم تبلیغ هست؛ [به ‌اصطلاح] پروپاگاندا که این با آن، به ‌طور مبنایی و اصولی متفاوت است. پروپاگاندا برای کنترل کردن افکار عمومی مردم است، در جهت دست یافتن به قدرت، به منفعت، به پول است.»

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ قسمت هشتادوهفتم

 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ انقلابی بودن در کنار اسلامی بودن، دو رکن اصلی و به هم پیوسته ارزش‌های انقلاب اسلامی محسوب می‌شوند که تهدید هر یک از آنها به مثابه تهدید وجودی نظام به شمار می‌آیند. امروزه ارزش‌های انقلابی از دو ناحیه خارجی و داخلی به شدت در معرض تهدید است. مطالب این شماره در ادامه بخشی از بحث شماره گذشته به بررسی سیاست‌هایی می‌پردازد که اندیشه، روحیه و عمل انقلابی را آماج خود قرار داده است. اندیشه انقلابی به معنای این است که فرد در ساحت اندیشه و نظر دارای عقلانیت انقلابی است و در محاسبات عقلانی، خدا همواره حضور مؤثر دارد. محاسبه‌ عقلانی در برابر محاسبه‌ محافظه‌کارانه است؛ اینها دو چیز است. (8/6/۱۳۸۴) «منظور از روحیه، وضعی است که سبب اعتمادبه‌نفس در افراد می‌شود، به گونه‌ای که آنها، بی‌توجه به سختی‌ها، موانع، فشارها و تهدیدات، تنها به پیشبرد آرمان انقلاب می‌اندیشند و در راستای اهداف انقلاب گام برمی‌دارند. روحیه انقلابی، یعنی اسير حدود تحميلي نشدن و با اميد دنبال هدف حركت كردن و با انگيزه، با نشاط، با اصرار و پيگيري آن را به دست آوردن.»  سیاست‌هایی که تفکر، روحیه و عمل انقلابی را هدف قرار داده، متعددند. برخی از این سیاست‌ها عبارتند از:

1‌ـ نفوذ و اشاعه اباحی‌گری و فساد
 یکی از برنامه‌های دشمن برای اضمحلال روحیه و تفکر انقلابی اشاعه فساد و روحیه اباحه و لاابالی‌گری در جامعه جوان کشور است. اباحی‌گری در هر دو بعد اعتقادی و رفتاری دنبال می‌شود. اباحی‌گری در بعد اعتقادی تلاش می‌کند تا شخص به اين باور برسد که انجام همه يا بخشي از محرمات الهي جايز است. در بعد رفتاری اگرچه ممکن است شخص واقعاً معتقد به انجام وظايف ديني و ترک محرمات باشد؛ امّا در مقام عمل، به لاقيدي و لاابالي‌گري کشانده می‌شود. از این رو، رهبر معظم انقلاب هشدار داده‌اند که «سعی دشمن این است که جوان ما را لاابالی بار بیاورند.» (25/10/1395) 

2‌ـ بی‌تفاوت‌سازی و ایجاد یأس
 یکی دیگر از شگردهای دشمن برای تضعیف تفکر و روحیه انقلابی ایجاد بی‌حسی نسبت به انقلاب، آرمان‌ها و اهداف آن است. «سعی دشمن این است که نسبت به انقلاب  بی‌تفاوت بار بیاورند... جلوی این باید ایستاد.»(همان) «جوانان عزیز! دشمن روى شما سرمایه‌گذاری‌هاى زیادى مى‌کند؛ حواس‌تان جمع باشد. عده‌اى را به بى‌تفاوتى مى‌کشاند و عده‌ای را دلسرد و مأیوس مى‌کند.»(21/5/1371)

3‌ـ بی‌فایده نشان دادن تفکر و روحیه انقلابی
 یکی از تلاش‌های تبلیغاتی پرحجم دشمن این است که ثابت کند عمل انقلابی را بی‌فایده نشان دهند. رسانه‌های بیگانه و دشمن به صورت هدفمند و با به‌کارگیری ایادی آنها در داخل این توهم را منتشر می‌کنند که پایبندی‌های انقلابی، مشکل‌آفرین است، تفکر و روحیه انقلابی در اداره جامعه ناتوان است و در عرصه خارجی مانند استکبارستیزی و مبارزه‌طلبی بی‌فایده است و نمی‌توان با این تفکر منافع ملی را تأمین کرد. این در حالی است که شواهد خلاف آن را ثابت می‌کند. چنانچه رهبر معظم انقلاب فرمودند: «ما در گذشته هرجا که توفیق داشته و موفّق شده‌ایم، به خاطر آن بوده است که به اصول انقلاب احترام گذاشته و آن را رعایت کرده‌ایم. هرجا ناکامی داشته‌ایم، به‌خاطر آن بوده است که کم و بیش از اصول الهی و اسلامی و انقلابی، انحراف پیدا کرده‌ایم. پیشرفت‌های ما، به برکت اصول انقلاب است. پایبندیِ انقلابی برای ملت و دولت، گره‌گشا و راه‌گشاست و مشکل را برطرف می‌کند. آنچه که مشکل‌ساز است، انحراف از اصول اسلام و انقلاب است؛ چه در عمل ما و چه در فکر ما.»(1/1/1372) «هرجا کوتاهی کردیم و غفلت کردیم، عقب ماندیم. می‌توانیم برسیم به شرط اینکه انقلابی حرکت کنیم و انقلابی پیش برویم.»(14/3/1395)

4‌ـ القای پایان انقلابی‌گری
 القای پایان انقلابی‌گری به شکل‌های مختلفی در جامعه تبلیغ می‌شود. بخشی از این القائات محدود کردن انقلاب و انقلابی تا زمان پیروزی انقلاب، یعنی سال 1357 است. بخشی دیگر با این منطق که عصر کنونی عصر عقلانیت و محاسبه‌گری است و حرکت‌های انقلابی در تعارض آن است. وجه دیگری از القائات پایان انقلابی‌گری را از طریق تبلیغ سپری شدن دوره گفتمان سنتی و ورود به عصر گفتمان مدرن تزریق می‌کنند. 

5‌ـ افراطی معرفی کردن انقلابی‌گری
 معادل‌سازی انقلابی‌گری با افراطی‌گری و ضد عقلانیت یکی دیگر از اقداماتی است که تلاش می‌شود تا فرهنگ انقلابی، تفکر و عمل انقلابی را تضعیف کنند. در این راستا دشمن و بعضاً برخی از اشخاص داخلی به اسم مقابله با افراط در تلاشند تا انقلابی‌گری را با آن معادل‌سازی کرده و آن را تضعیف کنند: «آنها می‌خواهند روحیه حماسی و انقلابی را در جوانان بُکُشند و در داخل نیز عده‌ای مدام جوانان حزب‌اللهی را با تعابیری نظیر افراطی می‌کوبند که این کار بسیار غلط است.» «انقلابی‌گری به معنای افراطی بودن نیست. این دوگانه‌هایی که سوغات بیگانه‌ها و حرف دشمنان ایران است، نباید در ایران و در فرهنگ سیاسی ما جا باز کند؛ آنها تقسیم می‌کنند مردم را به تندرو و میانه‌رو. بحث تندرو و کندرو نداریم، انقلابی را می‌گویند تندرو، غیرانقلابی را می‌گویند میانه‌رو! این یک دوگانه‌ بیگانه است.»(همان)

6‌ـ تفسیر وارونه از انقلابی‌گری
از شگردهای جدید نفی انقلابی‌گری تفسیر وارونه از آن است. در این تفسیر انقلابی‌گری به معنای همکاری در نظام بین‌الملل و عمل به استانداردهای بین‌المللی برای حفظ منافع ملی تعریف می‌شود.
مباحث فوق بخشی از تحرکاتی است که برای زدودن تفکر و روحیه انقلابی از جامعه انجام می‌شود. در چند سال اخیر رهبر معظم انقلاب به صورت ویژه‌ای به این موضوع توجه داشته و همه را از خطرات تضعیف و نفی روحیه انقلابی بر حذر داشته و صف‌آرایی امروز را در انقلابی بودن و غیر انقلابی بودن تعریف کرده‌اند.
اما در عین حال، معظم‌له نسبت به یک آسیب و آفتی که ممکن است گریبان نیروهای انقلابی را بگیرد، هشدار می‌دهند: «در صف یاران انقلاب، همیشه همه در یک سطح نیستند و چنین توقعی هم وجود ندارد، همان‌گونه که مراتب ایمان افراد با یکدیگر متفاوت است. در این صورت آیا باید کسانی را که روحیه انقلابی و عمل انقلابی ضعیف‌تری نسبت به بقیه دارند از جبهه یاران انقلاب کنار گذاشت؟ بدیهی است که پاسخ منفی است، بلکه باید آنها را در همین جریان تربیت نمود و بارآورد تا به نقص‌ها و کاستی‌های خود پی ببرند و مسیر تکاملی خود را طی کنند. این خطا است که ما از همه‌ کسانی که انقلابی هستند، یک نوع عمل انقلابی توقّع داشته باشیم؛ یا یک درجه از انقلابی‌گری توقّع داشته باشیم؛ نه. به قول ما طلبه‌ها انقلابی‌گری مقول به تشکیک است. ممکن است یک نفر نسبت به مفاهیم انقلاب و عمل انقلابی بهتر حرکت کند، یک نفر به آن خوبی حرکت نکند؛ امّا در همان راه دارد حرکت می‌کند. اینکه ما هرکسی خوب حرکت نکرد یا به ‌طور کامل حرکت نکرد را متّهم بکنیم به غیر انقلابی یا ضدّ انقلابی این هم خطا است... مهم این است که آن کسی هم که با آن شدّت و با آن جدّیّت حرکت نمی‌کند، شاخص‌های انقلابی‌گری را داشته باشد. اگر این شاخص‌ها وجود داشت، آن‌وقت طرف انقلابی است، فرد انقلابی، مجموعه‌ انقلابی، دولت انقلابی، سازمان انقلابی.»(همان)



در طول ۳۸ سال پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، دشمنان انقلاب و نظام جمهوري اسلامي به انحاي مختلف با آرمان‌ها و ارزش‌هاي مردم ايران اسلامي مقابله می‌کنند. اين مقابله همواره از میدان‌های جنگ تحميلي گرفته تا فشارهاي مداوم اقتصادي، وجود داشته است؛ لكن از يك برهه زماني به بعد، استكبار جهاني كه در قالب استعمار نو، به دنبال منافع خود از هیچ عملي فروگذار نبود، به اين حقيقت پي برد كه براي دستيابي به اهداف اقتصادي (چپاول منابع و...) و سياسي (براندازي و تغيير نظام حاكم)، تسلط بر عرصه فرهنگي، ضرورتي اجتناب‌ناپذير است؛ چرا كه با ايجاد تغيير در كوچك‌ترين مؤلفه‌های اجتماعي يا همان مؤلفه‌هاي فرهنگي، به مثابه سلول‌هاي بنيادين جامعه، مي‌توان تغييرات شگرفي در ديگر حوزه‌ها ايجاد کرد. رهبر حکیم انقلاب بارها با تعابيري نظير «شبيخون فرهنگي» و «ناتوي فرهنگي»، اين تهاجم هدفمند فرهنگي دشمن به باورها و اعتقادات مردم را هشدار داده‌اند كه همه آنها در قالب مفهومي به نام «جنگ نرم» و «نفوذ» قابل تحليل و تبيين است. راهبرد اصلي مواجهه و مقابله با اين سبك جنگ نرم تغيير موضع مخاطب از حالت منفعل به فعال است که  موجب مي‌شود تا در هنگام مواجهه با پيام‌هاي رسانه‌اي، بتواند ضمن پاسخگويي به پرسش‌های اساسي مرتبط با چرايي و چگونگي ارسال پيام، با حداكثر استفاده مفيد و حداقل تأثيرات مخرب، از اين ورطه نجات يابد. کتاب «جنگ نرم، نفوذ و سواد رسانه‌ای» که به همت اداره کل پژوهش‌های اسلامی صداوسیما در سال گذشته منتشر شد، درصدد است این هدف را در مصاف با فضای پروپاگاندایی رسانه‌های غربی که درصدد مدیریت و کنترل افکار عمومی و بهره‌گیری سیاسی از آنها هستند، پی بگیرد و سواد رسانه‌ای عموم افراد جامعه را نسبت به اهداف دشمن در جنگ نرم افزایش دهد و پیام‌های رسانه‌ای در این زمینه را نهادینه کند. این کتاب در پنج فصل اصلی شامل «جنگ نرم؛ سواد رسانه‌ای، مفهوم‌شناسی و مبانی نظری»، «جنگ نرم در آیات قرآن کریم و دیدگاه امام و رهبری»، «جنگ نرم در حوزه خانواده و سبک زندگی»، «جنگ نرم در حوزه باورها و اعتقادات دینی» و «جنگ نرم در حوزه انقلاب اسلامی و آرمان‌ها و ارزش‌های آن» تشکیل شده است.


در فلسفه سیاسی غرب با نظریه مهمی به نام «قرارداد اجتماعی» مواجه هستیم که مبنای مشروعیت حکومت و دولت است؛ یعنی انسانی که به طور طبیعی کسی بر آن برتری و حکمرانی ندارد، اما ضرورت زندگی اجتماعی‌اش و لزوم مصالحه در زمان برخورد منافع و تزاحم خواستن‌ها ایجاب می‌کند قوه قاهره‌ای باشد تا در میان آنها داوری کند و فصل‌الخطاب باشد. مبتنی بر چنین نگاهی، فلاسفه غرب مشروعیت حکومت را از آنِ مردمی می‌دانند که برای به دست آوردن حکومت و نظم‌بخشی و به سامان کردن حیات اجتماعی بخشی از آزادی طبیعی خود را از خویش سلب می‌کنند و در اختیار حکومت یا دولت می‌گذارند تا در امور اساسی مانند برقراری امنیت، آموزش، جنگ و صلح و... دولت حرف اول و آخر را بزند.