در دوران دفاع مقدّس و قبل و بعد از آن نيروي هوايي چه بر روي آسمان، چه بر روي زمين... حامل افتخار بود. هزاران ساعت پرواز افتخارآميز... ساخت وسايل زميني رادارها و وسايل هدايت شونده زميني و به‌کارگيري بسيار دشوار و پيچيده آنها جزو افتخارات نيروي هوايي است، که شهيد ستّاري قبل از آنکه فرمانده نيروي هوايي شود، يکي از قهرمان‌هاي اين ميدان بود. (امام خامنه‌اي، 19/11/1379) شهيد منصور ستّارى حقيقتاً يک نخبه بود؛ هم از لحاظ فکرى، ذهنى، علمى و عملياتى، هم از لحاظ انگيزه و ايمان و حضور در عرصه‌هاى دشوار. (امام خامنه‌اي، 30/7/1393)


 حسين معيني/ در روز چهارشنبه ۱۸ بهمن سال ۱۳۵۷، مقامات وزارت دفاع آمريکا فاش کردند که ژنرال‌ هايزر خاک ايران را ترک کرده است.
متعاقب کنفرانس گوادلوپ بود که «ژنرال رابرت ‌هايزر»، معاون وقت فرمانده نيروي هوايي آمريکا در اروپا به عنوان فرستاده ويژه واشنگتن در روز چهارم ژانويه سال ۱۹۷۹ (۱۴ دي سال ۱۳۵۷) بدون اطلاع قبلي با يک هواپيماي نظامي از بروکسل عازم تهران شد و بدون فوت وقت مذاکرات خود را با فرماندهان نظامي آغاز کرد.
وي براي مأموریتی ويژه به تهران آمد تا دولت آمريکا را در تصميم‌گيري‌هاي بعدي و اطلاع از اوضاع ايران ياري کند. او در طول مدت اقامت بيش از يک ماهه خود در ايران، فقط يک بار به ديدار شاه رفت و در آن جلسه، از روز و ساعت خروج وي از ايران مطلع شد. با وجود اينکه سفر وي به صورت محرمانه انجام شده بود؛ اما خبر ورود او دو روز بعد، يعني در ۱۶ دي سال ۱۳۵۷ فاش شد.
اين خبر در روزنامه‌هاي عصر روز ۱۶ دي سال ۱۳۵۷ اعلام شده بود که معاون فرماندهي سازمان پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو) به دنبال تشکيل کنفرانس سران در «گوادلوپ» و در ساعات اوّليه کنفرانس با مأموریت ويژه‌اي از طرف دولت آمريکا به تهران اعزام شده ‌است. اين جريان موجب پخش شايعاتي در ميان مردم شد که آمريکا مي‌خواهد مجدداً کودتايي شبيه کودتاي ۲۸ مرداد در ايران به راه بيندازد. راديوهاي خارج از ايران نيز گزارش دادند، اين ژنرال چهار ستاره با مقامات نظامي ايران ديدار و گفت‌وگو کرده و هدف ديدار او از ايران مشخص نشده است.
هايزر در کتاب خاطراتش نوشته است: «من براي بررسي اين مسئله مخفيانه به تهران آمدم که کودتا چگونه ميسر است و آيا اصلاً به مصلحت هست يا نه؟ پس از بررسي‌هاي بسيار، از واشنگتن دستور رسيد که دولتي قوي به رهبري شاهپور بختيار تشکيل شود. در صورتي که اين کار شکست بخورد کودتاي نظامي انجام خواهد شد.»
هايزر در مأموریت ايران چهار موضوع را دنبال مي‌کرد:
ـ ممانعت از عمليات خودسرانه و حساب نشده ارتش پس از فرار شاه از ايران؛
ـ موظف‌سازي ارتش به حمايت از دولت بختيار و کودتاي نظامي در صورت لزوم؛
ـ مشخص‌سازي سرنوشت قراردادهاي فروش سلاح‌هاي پيشرفته آمريکا به ايران؛
ـ ممانعت از به تصرف ‌درآمدن وسايل و سلاح‌هاي مدرن آمريکا در ايستگاه‌هاي رادار در ايران از سوی شوروي.
اما در ‌‌‌نهايت با گسترش دامنه اعتراضات و انقلاب، کاري از دست ‌هايزر و کاخ سفيد برنيامد و چند روز پيش از پيروزي انقلاب تهران را ترک کرد. روزنامه اطلاعات در روز ۱۸ بهمن سال ۱۳۵۷ با انتشار خبر خروج ‌هايزر از ايران نوشت: «به گفته منابع آمريکايي ‌هايزر مأموریت داشت در طول اقامت خود در ايران فرماندهان ارتش را از دست زدن به کودتا باز دارد. به گفته اين مقام، ‌هايزر مأموریت خود را با موفقيت محدود به پايان رسانده و پس از بازگشت به آمريکا، جيمي کار‌تر و دیگر رهبران دولت آمريکا را در جريان اقدام‌هاي خود قرار داده و سپس به اروپا بازگشته است. وي معاون فرمانده نيروهاي آمريکا در اروپا است. به گفته بعضي مقام‌ها علت ترک ايران به وسيله ‌هايزر آن بود که اقامت وي به احساسات ضد آمريکايي در ايران دامن مي‌زد.»
بر اساس گزارش اطلاعات، «در آمريکا رسماً اعلام شده بود که سفر‌ هايزر با تلاش‌هاي آمريکا درباره مسئله وجود سلاح‌هاي پيشرفته آمريکايي موجود در ايران بستگي داشته است؛ اما مقامات نزديک به دولت آمريکا مي‌گويند؛ مأموریت اصلي ‌هايزر آن بود که بکوشد ارتشيان را ترغيب به کنار ماندن از آشوب‌هاي سياسي کند.»
در آستانه انقلاب و به دنبال سفر ژنرال‌ هايزر به ايران که بسياري، مذاکرات وي در جريان آن را عامل اصلي اعلام بي‌طرفي ارتش مي‌دانستند، بحث‌هايي درباره ديدار بعضي سران پهلوي با برخي رهبران انقلاب و حتي بعضي خارجي‌ها از جمله درباره شایعه ديدار ژنرال‌ هايزر با شهيد بهشتي مطرح شد. آيت‌الله بهشتي هيچ‌گاه به اين شايعه پاسخي نداد؛ اما اکبر‌ هاشمي‌رفسنجاني، عضو شوراي انقلاب در گفت‌وگويي با روزنامه همشهري اين شايعه را تکذيب کرد. وي در پاسخ به پرسشی درباره ديدار‌ هايزر با شهيد بهشتي گفت: «ديدار شهيد بهشتي با‌ هايزر که شايعه بود. هيچ‌وقت از شهيد بهشتي نشنيدم که ايشان بگويند مذاکره کرده‌اند؛ ولي در مجموع اين کار‌ها در آن زمان تابو نبود؛ ملاقات و مذاکرات انجام مي‌شد. مثلاً 2ـ 3 ماه قبل از پيروزي انقلاب که از زندان آزاد شدم و آن موقع امام در پاريس بودند، آقاي مطهري از من براي جلسه‌اي در منزل خودشان دعوت کردند که وقتي رفتم، ديدم آقايان منتظري، شهيد بهشتي و دوستاني که انقلاب و مبارزه را اداره مي‌کردند، جمع هستند. آقاي مقدم‌ـ رئیس ساواک‌ـ هم آمد. قرار بود آقاي منتظري به پاريس بروند و با امام(ره) ملاقات کنند. مقدم آمده بود که مسائل را توضيح بدهد.»
محمدرضا شاه پهلوي در کتاب «پاسخ به تاريخ» که پس از خروج از کشور منتشر کرد، درباره سفر غيرمنتظره ژنرال رابرت ‌هايزر به تهران نوشته است: «در اوایل ژانويه سال ۱۹۷۹ (اواسط دي ‌ماه سال ۱۳۵۷) هنگامي که من هنوز شاه ايران بودم يکي از نزديکان من خبر شگفت‌انگيزي برايم آورد و گفت: «اعلي‌حضرتا، ژنرال‌ هايزر چند روز است که در تهران به سر مي‌برد!» در آن روز‌ها من به شنيدن خبرهاي عجيب و باورنکردني عادت کرده بودم، ولي اين يکي براي من از همه عجيب‌تر بود. چطور ممکن بود‌ هايزر در تهران باشد و من از آن خبر نداشته باشم. ژنرال ‌هايزر يک فرد معمولي نبود. او بار‌ها در مقام معاونت نيروهاي سازمان پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو) از تهران ديدن کرده و هر بار قبل از آمدن به تهران تقاضاي تعيين وقت براي ملاقات مرا مي‌نمود. مسافرت‌هاي ‌هايزر به تهران تصادفي نبود و ملاقات‌هاي او با من هم جنبه تشريفاتي نداشت. وقتي از ژنرال‌هاي خود پرسيدم از مأموریت ‌هايزر در ايران چه مي‌دانند آنها هم اظهار بي‌اطلاعي کردند؛ اما خبر مسافرت‌ هايزر به تهران مطلبي نبود که مدت زيادي در پرده بماند. خبر منتشر شد و اولين واکنش آن در مطبوعات شوروي بود که نوشتند: «ژنرال‌ هايزر براي ترتيب دادن يک کودتاي نظامي به تهران رفته است.»
مطبوعات غرب از قول مقامات رسمي آمريکا اين ادعا را تکذيب کردند و روزنامه «هرالد تريبون» نوشت که مسافرت‌ هايزر به تهران براي جلوگيري از وقوع يک کودتاست، نه انجام کودتا! آيا اين خبر واقعيت داشت و خطر يک کودتاي نظامي در ايران در ميان بود که ژنرال‌ هايزر براي جلوگيري از وقوع آن به تهران آمده باشد؟ نه، چنين خطري وجود نداشت و فرماندهان ارتش ايران هيچ‌‌يک چنين خيالي در سر نمي‌پروراندند. بالعکس آنها نسبت به من و رژيم سلطنتي ايران سوگند وفاداري ياد کرده و به سوگند خود پايبند بودند و در صورت لزوم براي حفظ و حراست رژيم دست به کار مي‌شدند. پس مأموریت هايزر براي جلوگيري از کودتاي نظامي نبود، بلکه آمريکايي‌ها مي‌دانستند قانون اساسي قرار است دستخوش تهديد قرار گيرد و او مي‌خواست ارتش ايران را از تلاش براي حفظ رژيم باز دارد و به عبارت ديگر آن را خنثي کند.
ژنرال‌ هايزر در مدت اقامت خود در تهران مرتباً با ژنرال قره‌باغي، رئیس ستاد مشترک ارتش و فرماندهان نيروهاي مختلف در تماس و مذاکره بود و يک‌بار از قره‌باغي خواست که ترتيب ملاقات او را با مهدي بازرگان که از رهبران مخالفان بود، بدهد. اين ملاقات صورت گرفت؛ ولي قره‌باغي از آنچه در اين ملاقات گذشته بود اظهار بي‌اطلاعي کرد. هر چند نتيجه اين مذاکرات را در اعلام بي‌طرفي ارتش در آخرين روزهاي رژيم سلطنتي ايران ديديم.
هايزر از مأموریتی که در ايران انجام داد بايد خيلي راضي بوده باشد؛ زيرا اکثر فرماندهان نظامي و ژنرال‌هاي ارتش ايران پس از سقوط رژيم به جوخه اعدام سپرده شدند و فقط قره‌باغي به پاداش خدمتي که انجام داده بود به کمک بازرگان از مرگ نجات يافت. وقتي که در جريان محاکمه ژنرال‌ها درباره نقش ژنرال ‌هايزر از آنها سؤال کردند، ربيعي فرمانده پيشين نيروي هوايي گفت؛ ‌هايزر شاه را مثل يک موش مرده از ايران بيرون انداخت!»



 مرتضي دخيلي/ با اوج‌گيري انقلاب اسلامي، صداي فروپاشي حکومت پهلوي خيلي زود به گوش کساني رسيد که خود در درون اين حکومت بي‌بنيان قرار داشتند و در جرایم و جنايات خاندان پهلوي شريک و دخيل بودند. از اين جمله مي‌توان به ارتشبد غلامرضا ازهاري و ارتشبد غلامعلي اويسي اشاره کرد که در روز ۱۴ دي‌ سال ۱۳۵۷ رژيم پهلوي به خارج از کشور گريختند.
ازهاري پس از استعفاي دولت شريف امامي در ۱۵ آبان سال ۱۳۵۷ از سوي شاه به نخست‌وزيري برگزيده شد. از اقدامات دولت نظامي ازهاري، دستگيري نويسندگان مطبوعات و بازداشت دولتمردان رژيم شاه همچون نصيري، منوچهر آزمون، عبدالعظيم وليان، داريوش همايون، غلامرضا نيک‌پي و اميرعباس هويدا بود. با وجود تلاش رژيم شاه و به ویژه دولت ازهاري براي حاکم کردن جو رعب و وحشت، امام خميني(ره) در پيام مهمي که پس از روي کار آمدن ازهاري منتشر شد، مردم را به ادامه مبارزه و استقامت دعوت کردند: «... نهراسيد، ما طالب حق خود هستيم و به حقيم و دست خدا با ما است و بالا‌تر از دست ابرقدرت‌هاي شرق و غرب است؛ يدالله فوق ايديهم.»
ازهاري در ۱۵ آذر سال ۱۳۵۷ در مجلس سنا اظهار داشت که سروصداي شب‌هاي تهران واقعي نيست، بلکه صداي نوار است، مردم اين سخنان او را در تظاهرات بعدي با اين شعار پاسخ دادند: «ازهاري بيچاره بازم بگو نواره، نوار که پا نداره.» بي‌ثمر ماندن تلاش‌هاي دولت نظامي به تمايل ازهاري براي برکناري از اين پست حساس منجر شد و سرانجام بعد از ۵۵ روز به بهانه اینکه سکته کرده و بيمار است، از نخست‌وزيري کناره گرفت و جاي خود را به شاپور بختيار داد.
او با اوج گرفتن مبارزات انقلابيون، در ميانه دي‌ سال ۱۳۵۷ از کشور گريخت و در واشنگتن اقامت کرد. وي در سال‌هاي حضور در آمريکا با هژبر يزداني در تأسيس بانکي در کاستاريکا همکاري کرد؛ ولي فعاليت سياسي را به کلي کنار گذاشت. ازهاري در ‌‌نهايت ۲۳ سال پس از خروج از ايران، در آبان سال ۱۳۸۰ در ايالات متحده آمريکا درگذشت. ارتشبد غلامعلي اويسي که همزمان با ازهاري از کشور گريخت، پس از طي کردن دوره دانشگاه جنگ در تهران و دوره ستاد و فرماندهي در آمريکا، در سال ۱۳۳۹ به رياست ستاد گارد و در سال ۱۳۴۱ به فرماندهي لشکر يک گارد شاهنشاهي رسيد و در همين سمت بود که در سمت فرماندار نظامي تهران با قيام‌کنندگان ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ برخورد کرد. او همچنين در سال ۱۳۴۸ فرماندهي ژاندارمري کل کشور و در سال ۱۳۵۱ فرماندهي نيروي زميني ارتش را به عهده داشت.
اويسي در سال‌هاي اوج‌گيري انقلاب بار ديگر در سمت فرماندار نظامي تهران قرار گرفت و کشتار راه‌پيمايان ۱۷ شهريور سال ۱۳۵۷ (جمعه سياه) در دوره مسئوليت او رخ داد. اويسي همچنين به علت موقعيتش در رأس نيروي زميني، فرمانداري نظامي دیگر شهر‌ها را نيز تحت سلطه داشت. اويسي در دي سال ۱۳۵۷ به بهانه معالجه از ايران خارج شد و تقاضاي بازنشستگي کرد. وي در زمره نخستين افسران عالي‌رتبه متواري رژيم پهلوي بود که به همراه اشرف پهلوي، ارتشبد بهرام آريانا و عده‌اي از سران ساواک، گروهي با نام ارتش رهايي بخش ايران (آرا) تأسيس کرد که براي بازگرداندن سلطنت به برخي تلاش‌هاي نظامي عليه نظام نوپاي جمهوري اسلامي از خاک عراق و ترکيه دست زدند که البته ناکام ماند. سرانجام اويسي در هجدهم بهمن سال ۱۳۶۲ به دست افراد نا‌شناس در پاريس به قتل رسيد.



 مهدي دنگچي/  خاویر فلیپه ریکاردو پرز دکوئیار دلاگوئرا، متولد 19 ژانویه 1920 لیما، دیپلمات اهل پرو و دبیرکل سازمان ملل متحد از یکم ژانویه 1982 تا 31 دسامبر 1991 است.
او از سال 1942 وارد وزارت خارجه پرو شد و تا سال 1946 در سفارتخانه‌هاي پرو در سوئيس، شوروي، لهستان، ونزوئلا و فرانسه مشغول به خدمت بود. در اين سال در سمت يکي از اعضاي هيئت پرو در سازمان ملل مشغول شد. وي در سال 1971 نماينده دائم پرو در سازمان ملل شد و تا سال 1975 در اين سمت ماند. 
در سال‌هاي 1974‌ـ 1973 با توجه به عضويت کشورش در شوراي امنيت، توانست نقش بارزي در این شورا در بحران قبرس ايفا کند و نماينده دبير کل در قبرس شود. در سال 1979 او به عنوان نماينده ويژه دبيرکل در حوزه وضعيت افغانستان منصوب
 شد.
 در سال 1981 وزير خارجه پرو شد؛ اما همچنان به وظايف نمايندگي خود از طرف دبيرکل ادامه داد تا اينکه در سال 1982 به دبير کلي سازمان ملل متحد انتخاب شد.
دکوئیار در طول جنگ عراق علیه ایران تلاش فراوانی برای کاهش تنش میان دو کشور و همچنین نقش مهمی در اجرای قطعنامه 598 شورای امنیت و برقراری آتش‌بس 1988 ایفا کرد. دبیرکل پیشین سازمان ملل متحد در دسامبر 1991 با ارائه گزارشی به شورای امنیت سازمان ملل به صراحت عراق را آغاز‌کننده جنگ ایران و عراق نام برد.
هر چه تلاش‌هاي کورت والدهايم، دبيرکل پيشين سازمان ملل در پايان دادن به جنگ تحميلي بي‌نتيجه بود، خاوير پرز دکوئيار در اواخر تصدي‌اش بر دبيرکلي سازمان ملل تلاش‌هاي زيادي کرد تا قطعنامه 598 مورد توافق طرفين جنگ قرار گيرد. 
سفر او به ايران در شهريور سال 66 هم دقيقاً به همين دلیل انجام شد. او در اين سفر ديداري با رهبر معظم انقلاب داشت که در آن زمان رئيس‌جمهور ايران بودند. سپس با آقاي هاشمي‌رفسنجاني که در آن مقطع رياست مجلس را برعهده داشت، ديدار کرد. هاشمي در کتاب دفاع و سياست درباره سفر خاوير پرز دکوئيار به ايران نوشته
 است:
«ساعت شش‌ونيم صبح به مجلس رسيدم. در گزارش‌ها سفر آقاي خاوير پرز دکوئيار، دبير کل سازمان ملل در رأس اخبار است. تا ساعت ده‌و‌نيم. در جلسه علني ماندم. مراجعات نمايندگان زياد بود. گردان مالک‌اشتر از رزمندگان خوزستان آمدند. براي آنها صحبت کردم.
آقاي حاجي ذبيح‌الله بخشي، حزب‌اللهي معروف آمد. اجازه خواست که جمعي حزب‌اللهي را براي اعلان آمادگي تداوم جنگ، در مقابل دبير کل سازمان ملل بياورد. گفتم لازم نيست... ظهر آقاي علي‌محمد بشارتي قائم‌مقام وزير امور خارجه آمد، گزارش سفر به چين را داد و پيام نخست‌وزير آن کشور را آورد که دبير کل سازمان ملل را با دست خالي برنگردانيم و از فشارها در صورت مأيوس شدن شوراي امنيت اظهار نگراني کرد. آقاي ناصري از وزارت خارجه آمد. مذاکرات انجام شده با دبير کل سازمان ملل تاکنون را توضيح داد. مطالبي براي مذاکرات من با او و برنامه جلسه خصوصي من با دبير کل با پيشنهاد خود او پيشنهاد کرد؛ پذيرفتم. 
عصر دکتر ولايتي آمد و مذاکرات با دبيرکل تا آن ساعت را گفت. سپس با آقاي دکوئيار، دبيرکل سازمان ملل ملاقات مفصلي داشتيم. آنها مي‌خواهند ابتدا آتش‌بس پذيرفته شود، سپس کارهاي ديگر و ما مي‌خواهيم اول متجاوز معرفي شود و سپس امور ديگر. آخر کار، جلسه را خصوصي کرديم؛ من و دبيرکل و آقاي سيروس ناصري به عنوان مترجم. قرار بود دکتر ولايتي هم باشد. معاون دبير کل گفت اگر ولايتي باشد، او هم باشد و لذا ولايتي هم نماند. مذاکرات صريح‌تر انجام شد. او تهديد کرد که شورا اين را نمي‌پذيرد و من تهديد کردم، بسيج عمومي مي‌دهيم و جنگ را جدي‌تر مي‌گيريم. سرانجام بنا شد بگويد احساس من اين است که اگر کميته شناسایي متجاوز تشکيل شود، ايران تحرکي در جبهه‌ها نخواهد داشت، تا نتيجه کار کميته اعلان شود و سپس آتش‌بس خواهد بود..»
دبيرکل سازمان ملل متحد پس از مذاکراتش با مقامات ايران، تهران را به سوي بغداد ترک مي‌کند. وي پيش از ترک تهران در گفت‌وگو با ايرنا مي‌گويد: «نظرات ارزنده مسئولين ايران، مرا در مأموريتم که يافتن راه حلي عادلانه براي مسئله جنگ است، کمک مي‌کند. من در سفر به تهران که مأموريتي از سوي شوراي امنيت بود، موفق شدم از نقطه نظرات رئيس‌جمهوري، رئيس مجلس، نخست‌وزير و وزير امور خارجه جمهوري اسلامي ايران آگاه شوم.»
در نيمه شب 27 تيرماه سال 1367 محمدجعفر محلاتي، سفير وقت ايران در سازمان ملل متحد به منزل آقاي دکوئيار تلفن مي‌زند و به او مي‌گويد ساعاتي پیش نامه‌اي از سيدعلي خامنه‌اي، رئيس‌جمهوري وقت، مبني بر پذيرش قطعنامه ۵۹۸ دريافت
 کرده است.
بعدها و در سال 1999 جياندومنيکو پيکو، دستيار ويژه دکوئيار در کتابي تحت عنوان «مرد بدون اسلحه» خاطراتي از تلاش‌هاي دکوئيار براي متقاعد کردن طرفين درگيري براي پذيرش قطعنامه منتشر مي‌کند و توضيح مي‌دهد چگونه قدرت‌هاي بزرگ جهاني و صدام که نگران سقوط رژيمش بود، در سال 66 خواستار پايان جنگ ايران و عراق بودند؛ اما در سال 67 سرمست از استفاده گسترده از سلاح‌هاي شيميايي عليه سربازان ايران ناگهان با چرخشي ۱۸۰ درجه‌اي تمايلي به آتش‌بس نشان نمي‌دانند. او مي‌نويسد: «ديپلمات‌هاي آمريکايي در سازمان ملل متحد نقشه‌هايي را به او نشان داده که حاوي مسيرهاي احتمالي حمله عراق و ورود به خاک ايران بوده است. يکي از آنها به او گفته است عجله‌اي نيست و آمريکا و شوروي چند ماه بعد شايد خود راهي براي پايان 
جنگ بيابند.»


حميدرضا ميري/ ارتش عراق در سه ماه آخر سال 1359 و ابتداي سال 1360، پيشروي در خطوط جنگي و تثبيت مناطق تحت اشغال خود را در دستور کار قرار داد. اين ارتش علاوه بر ساخت سنگرهاي انفرادي، تانک و توپ در جنوب شرقي، تپه‌هاي شحيطيه و روستاي دهلاويه، حملاتی شديد و پياپي را در 11، 23 و 25 ارديبهشت 1360 در مناطق مختلف و از جمله منطقه عمومي سوسنگرد انجام داد که تصرف بخشي از مناطق غرب و شمال غرب شهر سوسنگرد همچون روستاهاي هوفل شرقي و هوفل غربي و سيدخلف و نيز در تيررس قرار دادن برخي مناطق ديگر را در دستور کار قرار داد. به همين دليل جمهوري اسلامي ایران راهبرد جديدي را مبني بر جايگزين کردن تدبير آفندي به جاي تدبير پدافندي طرح‌ريزي و اجرا کرد. از اهداف این راهبرد؛ دور کردن ارتش عراق از تسلط ديد و تير بر مناطق ايران و نيز ايجاد موقعيت بهتر براي برنامۀ آينده نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران بود.
در همين راستا نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ایران اقدام به چند تک ايذايي و نيمه‌محدود و محدود کردند که مي‌توان از تک‌هاي 26 اسفند 1359 در غرب سوسنگرد به نام عمليات امام مهدي(عج)، 15 فروردين 1360 در غرب دزفول و تپه‌هاي جنوب پل نادري، 25 فروردين 1360 در محور شوش، 25 ارديبهشت 1360 در شمال آبادان به نام عمليات شهيد شيخ‌فضل‌الله نوري و دو عمليات مستقل اما به طور همزمان در 31 ارديبهشت 1360 در دو منطقۀ شوش و سوسنگرد نام برد. اهداف نظامي اين عمليات به شرح زير بود: 
آزادسازي تپه‌هاي الله‌اکبر در شمال سوسنگرد؛ آزادسازي تپه‌هاي شحيطيه در شمال غرب سوسنگرد؛ تأمين روستاي سيدخلف در غرب سوسنگرد؛ آزادسازي بخشي از جادۀ سوسنگرد ـ بستان در غرب سوسنگرد و شمال رودخانه کرخه؛ تصرف مواضع پدافندي و خاکريزهاي ارتش عراق در غرب سوسنگرد و جنوب رودخانۀ کرخۀ و انهدام و عقب راندن نيروهاي ارتش عراق در غرب سوسنگرد و جنوب رودخانۀ کرخه از روستاهاي مالکيه، حاجيه و آلوعفري شمالي به سمت غرب و جنوب.
عمليات امام علي(ع) که در تاريخ 31 ارديبهشت ماه سال 1360 انجام شد، يکي از معدود عمليات‌هاي موفقيت‌آمیز در اوايل جنگ تحميلي بود که توانست روحيه مردم و نيروهاي نظامي را بالا ببرد. سردار رحيم‌صفوي در اين باره مي‌گويد: «عملياتي براي تصرف ارتفاعات الله‌اکبر در شمال بستان انجام شد. يگان عمل‌کننده، يک تيپ از 92 زرهي بود. از سپاه کمک خواستند. من و حسن باقري نيروهاي پاسدار و بسيجي خراسان را در آن عمليات شرکت داديم. قرار بر اين بود که خط اول را نيروهاي پيادة خراسان بشکنند. شب عمليات من و حسن باقري نيروها را توجيه و هدايت مي‌کرديم، صبح روز عمليات، ارتفاعات الله‌اکبر تصرف شد و همان روز من با حسن باقري روي ارتفاعات الله‌اکبر رفتيم. شايد تنها پيروزي زمان بني‌صدر همين تصرف ارتفاعات الله‌اکبر بود. نيروي اصلي عمل‌کننده، لشکر زرهي 92 و شکستن خط و باز کردن ميدان مين کار بچه‌هاي سپاه و بسيج خراسان بود. شايد بتوان گفت اين عمليات، اولين عمليات ادغامي موفق بين سپاه و ارتش بود.»
انتشار خبر مسرت‌بخش اين پيروزي با واکنش حضرت امام(ره) همراه بود. حضرت امام با صدور پيامي چنين نوشتند: «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم‌/ جناب آقاي رئيس‌جمهور مراتب تقدير اينجانب در تصرف ارتفاعات «الله‌اکبر» و به اسارت گرفتن شمار کثيري از دشمنان اسلام را به نيروهاي مسلح و فرماندهان محترم آنان که با هماهنگي و انسجام پيروزمندانه بر قواي شيطاني غلبه کردند، ابلاغ نماييد. مطمئن باشيد و باشند که با حفظ وحدت و هماهنگي و اتکال به خداوند تعالي پيروزي نهايي از آن نيروهاي اسلامي است. خداوند متعال پشت و پناه‌تان باشد.»

 نخستين زلزله تهران ۴ هزار سال پيش از ميلاد مسيح در شهر ري اتفاق افتاده است. حدود هزار سال پيش، چند زلزله تاريخي در تهران اتفاق افتاد. حدود سال 700 تا800 ميلادي نيز چند زلزله تاريخي رخ داد؛ اما آخرين زلزله بزرگ تهران در ۲۷ مارس سال ۱۸۳۰ ميلادي (187 سال پيش) با بزرگي بيش از هفت ريشتر به وقوع پيوست. «مناطق شميرانات و دماوند تقريباً به طور کامل ويران شد و حدود ۷۰ روستا در شرق جاجرود از بين رفتند. در پايتخت، حتي يک خانه از آسيب در امان نماند. بخشي از کاخ و بازار فرو ريخت و ساختمان سفارت بريتانيا به ‌سختي آسيب ديد.» اگرچه در اين زمان آمار صحيحي از جمعيت شهر وجود ندارد؛ اما بر اساس برخي گزارش‌ها در پهنه شميرانات ۴۵‌ هزار نفر کشته شدند. هر چند بايد افزود؛ جمعيت تهران در اين زمان ۳۰ هزار نفر سرشماري شده و تهران حدود ۳۰ مسجد و ۳۰۰ حمام داشت؛ بنابراين اين آمار از تلفات شايد چندان صحيح نباشد.  شاه قاجار پس از اين زلزله حس سازندگي خود را از دست داد و ديگر نشاني از آن شاهي که دستور تراشيدن تخت مرمر و ساختن قصر قاجار را داد، در وجود او ديده نمي‌شد.

امام خامنه‌ای در گذر زمان ـ 171

 سید مهدی حسینی/ امام خامنه‌ای در گذر زمان به ماجرای فتنه ۱۸ تیر ۷۸ اشاره کردند و رهنمودهای ایشان در چند نکته مهم یادآوری شد. پس از قضیه ۱۸ تیر روزهای ۱۹ تا ۲۲ تیر ماه آشوب، تخریب اموال عمومی به دست جمعی از آشوب‌گران و اشرار، تهران را ناامن کرده بود تا جایی که دست برخی گروهک‌های ضد انقلاب همچون منافقین دیده می‌شد. امام خامنه‌ای پس از بیانات و رهنمودهای مهم در تاریخ ۲۲/۴/۱۳۷۸ پیام مهمی خطاب به ملت و نیروهای امنیتی و بسیجیان صادر کردند که در بخشی از این پیام آمده است: «دو روز است که جمعی از اشرار با کمک و همراهی برخی از گروه‌های سیاسی ورشکسته و با تشویق و پشتیبانی دشمنان خارجی در سطح تهران، به فساد و تخریب اموال و ارعاب و عربده‌جویی پرداخته و موجب سلب امنیت و آسایش مردم شده‌اند... به مسئولان در دولت به خصوص مسئولان امنیت عمومی تأکید شده است که با درایت و قدرت عناصر مفسد و محارب را بر جای خود بنشانند... به خصوص فرزندان بسیجی‌ام باید آمادگی‌های لازم را در خود حفظ کنند و با حضور خود در هر صحنه‌ای که حضور آنان در آن لازم است، دشمنان زبون را مرعوب و منکوب سازند.»
متعاقب این پیام فراخوان عمومی داده شد، دانشجویان دانشگاه تهران روز چهارشنبه مورخ ۲۳/۴/۱۳۷۸ را حضور در سردر دانشگاه تهران اعلام کردند؛ اما روز موعود فرا رسید. میلیون‌ها نفر در سراسر کشور در این راه‌پیمایی شرکت کردند و با اعلام حمایت خود از ولایت فقیه و محکوم کردن اعمال آشوبگران و اشرار، خواستار مجازات آنان شدند. در تهران نیز در یک اقدام بی‌سابقه و خودجوش، خیل مردم در سطحی گسترده به تجدید میثاق با ولایت و امام خامنه‌ای پرداختند. جمعیت فشرده در دانشگاه تهران و تمامی خیابان‌های اطراف، خیابان‌های ولی‌عصر(عج)، بلوار کشاورز، انقلاب اسلامی، کارگر شمالی و دیگر مسیرهای منتهی به آن مملو از توده‌های مردمی شده بود که همگی آنها عکس امام خامنه‌ای را در دست داشتند. در تمام شهرستان‌ها هم مشابه تهران یک جنبش مردمی به‌ وجود امده بود، به ‌گونه‌ای اعجاب تمامی جریان‌های سیاسی و رسانه‌ای داخلی و خارجی را برانگیخته بود، تحول آنچنان با عظمت بود که نظیر آن اقدام ملی در هیچ مقطعی از دوران انقلاب انجام نشده بود. آن روز در واقع روز مرگ فتنه‌گران و آشوبگران دو روز گذشته بود، چون دو روز بعد دیگر هیچ صدایی از جریان‌های هیاهوگر موسوم به چپ، دوم خردادی شنیده نشد. گویی که همه چیز تمام شده، وضعیت جامعه کاملاً عادی شد و بهت و حیرت استکبار، رسانه‌های خارجی و مزدوران داخلی را برانگیخته بود، دیگر در این رابطه صدایی نیامد و شرمندگی و سرشکستگی‌اش برای مطبوعات آن روز باقی ماند، بار دیگر کارآمدی و نقش ولایت فقیه و رهبری در مدیریت نظام اسلامی و مهار تهدیدها و بحران‌ها را آشکار کرد. جا دارد یاد آن روز حماسی را همواره گرامی بداریم چون آن روز واقعاً یک روز استثنایی در تاریخ معاصر ایران بود.