«اسکات مادل» افسر امنیتی آمریکا و از متخصصان حوزه ایران، در بهمن 1395 با ارائه طرحی هفت‌بندی تحت عنوان «ایران زیر نظر» با هدف مهار ایران، به جلسه استماع کنگره آمریکا گفت: رسانه‌های فارسی‌زبان باید توجهات را به ‌سمت تظاهرات سوق دهند و با شبکه‌سازی از معترضان، از تظاهرات کارگری، دانشجویی، گروه‌های نژادی، فعالان فمینیستی و معلمانی که دچار فقر هستند، حمایت کنند... هرچند این تظاهرات به ‌صورت محلی (نه در سطح ملی) و گذرا برگزار می‌شوند، اما ما باید کمک کنیم تا این «خوشه‌های نارضایتی ازهم‌گسسته» به هم پیوند بخورند و به رفتار قوی‌تر ضد رژیمی منجر شوند.


جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی ایران معاصر‌ـ بخش پایانی

 جعفر ساسان‌- داوود عسگری/  
در شماره‌های پیشین نقش فرقه ضاله بهائیت در ایران معاصر بررسی شد. در این راستا، ابتدا وضعیت ایران در زمان شکل‌گیری این فرقه ترسیم و سپس زمینه‌های داخلی و خارجی پیدایش آن بیان شد. در ادامه مبانی و اصول فکری و عقیدتی، نحوه شکل‌گیری، ریشه‌های سیاسی، نقش فرق شیخیه و بابیه در پیدایش بهائیت و نقش بهائیت در تحولات ایران معاصر در پنج مقطع قاجاریه، مشروطه، پهلوی اول، پهلوی دوم و دوره جمهوری اسلامی بررسی شد. در این شماره که مطلب پایانی در جریان‌شناسی بهائیت از مجموعه جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی ایران معاصر است، برای جمع‌بندی به نکاتی مهم اشاره می‌شود.
اول: در طول تاریخ و در ادیان مختلف، بدعت در دین و سوءاستفاده افراد قدرت‌طلب از آن برای کسب منافع دنیوی رواج داشته و تاکنون نیز مشاهده می‌شود؛ اما در ایران معاصر به دلیل پیوند دین و سیاست و حضور پررنگ رهبران دینی در عرصه اجتماع و از طرفی حضور عوامل بیگانه که در مقابل جریان دینی قرار گرفته‌اند، این روند رو به رشد بوده است. سطحی‌نگری و برداشت‌های غیر عقلانی از دین که با نام تحجر از آن یاد می‌شود نیز به تسریع این روند کمک کرده است. در واقع، بررسی جریان‌شناسی تاریخی حاکی از وجود دو جریان خطرناک «تحجر» و «التقاط» در جامعه دینی ایرانی است که به مثابه عوامل زمینه‌ساز انحراف جریان‌های فکری‌ـ فرهنگی ایران معاصر از گذشته تاکنون مطرح بوده و ایران معاصر را آبستن حوادثی کردند که تاکنون نیز اثرات مخرب آن وجود دارد. تحلیل بهائیت نیز در این راستا قابل ارزیابی است.  
دوم: فرقه شیخیه که می‌توان آن را جریانی متحجر و بدعت‌گذار نامید، در چنین فضایی در اوایل دوره قاجار شکل گرفت و مسبب انحرافات دیگر در قالب بابیه و بهائیت شد. شیخ‌احمد احسایی که روحانی متوسطی از منطقه احساء عربستان بود، با رویه‌ای اخباری و با برداشت‌های غیرعقلی از مذهب شیعه که متکی بر خواب و خیال بود، بدعتی در شیعه به وجود آورد که افراد قدرت‌طلب آن را پرورانده و به فتنه‌ای در ایران تبدیل شد. وی با تعبیر و تفسیر غلط از آموزه مهدویت، به جعل رکن رابع در کنار دیگر اصول مذهب شیعه دست زد و تنها راه ارتباط با امام زمان(عج) را از طریق آن ممکن دانست. این ادعا از سوی شاگرد وی، سیدکاظم رشتی ترویج شد و عده‌ای از شاگردان وی که از طلاب دون‌پایه بودند، هر یک، عَلَم بابیت امام زمان(عج) را برافراشته و خود را همان رکن رابع معرفی کردند.
سوم: در میان شاگردان سیدکاظم رشتی، طلبه‌ای جوان به نام سیدعلی‌محمد باب، از اهالی شیراز که قبلاً سر و سری با دستگاه استعمار داشت و در شرکت یهودی ساسون در بوشهر خدمت کرده بود، بیشتر از دیگران مطرح شد و فتنه‌ای در ایران به پا کرد که می‌توان از آن به فتنه باب یاد کرد. باب که سواد چندانی نداشت و هوای ریاست و سلطه بر ایران را در سر می‌پروراند، از بابیت فراتر رفته و ادعای قائمیت و نبوت و حتی الوهیت هم کرد و دین اسلام و مذهب شیعه را به طور کلی زیر سؤال برد و مدعی آوردن دین جدیدی شد. افکار شاذ و بی‌پایه او با واکنش جدی علما مواجه شد که وظیفه خود را مبارزه با بدعت‌ها و حفاظت از شریعت می‌دانستند. درایت امیرکبیر نیز سبب شد این فتنه خاموش شده و باب در سال 1266به اعدام محکوم شود؛ اما پیروان و شاگردان وی در گوشه و کنار ایران دست به آشوب و کشتار مردم زده و فجایعی در مازندران، نیریز و زنجان به بار آوردند.
چهارم: در میان پیروان باب دو برادر به نام‌های میرزایحیی و میرزاحسین‌علی نوری که بعدها به صبح ازل و بهاء‌الله شهرت یافتند و خانوادگی در دامان استعمار پرورش یافته بودند، گوی سبقت را از دیگران ربوده و ادعای جانشینی باب را مطرح کردند. در این میان، میرزاحسین‌علی نوری با ترفندهای خاص، خود را موعود مورد نظر باب معرفی و در نهایت ادعای نبوت و الوهیت کرد و فرقه بهائیت را بنیان نهاد که با پشتیبانی همه‌جانبه استعمار روس و انگلیس و بعدها آمریکا و صهیونیست‌ها، تاکنون به حیات خود ادامه داده و منشأ خسارات مادی و معنوی بسیاری برای ایران و ایرانیان شده است.
پنجم: روند شکل‌گیری، پیدایش و تداوم این فرقه بیان‌کننده این است که این فرقه محصول فتنه‌ای سیاسی‌ـ مذهبی است که در ایران معاصر رخ داده و تحلیل‌های مختلف درباره آن مانند جنبش کمونیستی، جنبش اجتماعی، اقلیت مذهبی و... چندان به واقعیت نزدیک نیست. در واقع، بدعت در دین و پیروی از هوی و هوس که دو دلیل پیدایش فتنه از دیدگاه امام علی(ع) معرفی شده، در پیدایش این فرقه کاملاً مشهود است. عقاید منحرف شیخ‌احمد احسایی درباره جسم هورقلیایی، رکن رابع، انکار معاد جسمانی، دریافت علوم مستقیماً از ائمه(ع)، نادیده گرفتن عقل، اجتهاد و...، بدعت‌هایی در مذهب شیعه بود که به تکفیر وی منجر شد. قدرت‌های استعماری نیز که از مذهب و روحانیت شیعه هراس داشتند، به دنبال شکاف در جامعه شیعی بودند و انحرافات فوق، زمینه بهره‌برداری آنها از فضای به وجود آمده را فراهم کرد. افراد قدرت‌طلب و هواپرستی مانند باب و بهاء که از پیش با بیگانگان مرتبط بودند، وارد عرصه شده و بخشی از جامعه بی‌خبر و تحت ستم ایران را که منتظر منجی بود، به سوی خود جلب کردند. این فتنه سبب انحراف افکار عده‌ای از مردم و سست شدن اعتقاد آنها به آموزه متعالی مهدویت شد و قتل و غارت عده‌ای دیگر را به دنبال داشت و استعمار مانند تماشاچی شاهد برادرکشی و تضعیف اقتدار ملی و دینی جامعه ایران بود. در واقع، در این فتنه، استعمار با به‌کار‌گیری ترفند معروف «تفرقه بینداز و حکومت کن» از رخنه‌ای کوچک در جامعه، فتنه‌ای بزرگ با کمک افراد فرصت‌طلب به پا کرد و بدون هزینه، سلطه خود را هرچه بیشتر بر ایران تحکیم کرد و میوه آن را در قراردادهای چپاول‌گرانه و غارت منابع ایران و حوادثی، مانند مشروطه و روی کارآوردن رضاخان و فرزند ناخلفش چید.
با پیروزی انقلاب اسلامی و آشکار شدن پیوند بهائیت با بیگانگان و فعالیت آنان علیه عقاید و منافع ملی ایرانیان که آنان را در ردیف صهیونیسم و استکبار قرار داده است، این فرقه به آغوش نظام سلطه پناه برد و فعالیت خود را علیه نظام جمهوری اسلامی علنی کرد. اوج این فعالیت را می‌توان در فتنه آمریکایی‌ـ صهیونیستی 88 مشاهده کرد که متأسفانه برخی از جریان‌های قدرت‌طلب داخلی با این فرقه در یک راستا علیه نظام اسلامی هماهنگ شده و سعی در تطهیر گذشته آن و دفاع از آن به منزله یک اقلیت دینی دارند. حمایت افرادی از جریان اصلاحات، از جمله کدیور، حقیقت‌جو و... از این فرقه حاکی از ارتباط دوجانبه و هماهنگی با اهداف نظام سلطه درباره ایران است که تاکنون محقق نشده است.
بنابراین اگرچه فتنه بهائیت به دلیل وجود مرجعیت آگاه و بیدار شیعه چندان تداوم نیافت و با رهبری حضرت امام(ره)، حکومت وابسته به بهائیت و استعمار سرنگون شد و با رهبری آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدظله‌العالی)، فتنه 88 مهار شد؛ اما درسی که امروز باید از حوادث تاریخ معاصر ایران و جهان اسلام گرفت، این است که دشمن از هر فرصتی برای شکاف در جامعه اسلامی و به ویژه ایران استفاده می‌کند. در واقع، با تبعیت از ولایت و مرجعیت، کوچک‌ترین انحراف و شکاف را نباید در جامعه نادیده گرفت و با عقلانیت و آگاهی، با تحجر و التقاط در هر شکل مقابله کرد تا به گذشته نکبت‌بار و ذلیلی که ایران به دست بهائیت، صهیونیسم و استعمار، تسخیر شده بود برنگردیم.
از شماره آینده، پرونده علمی دیگری را در این ستون، با نام «بررسی انجمن حجتیه» خواهیم گشود که محصول دیگری از پارادایم تاریخی تحجر و التقاط در ایران بوده است. 
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.



 فتح الله پریشان/ در بحث ولایت فقیه به منزله شکل مطلوب حکومت اسلامی از منظر اندیشه سیاسی فاضل‌نراقی، متذکر این نکته شدیم که چون «خاستگاه و ملاک مشروعیت در نظام ولایت فقیه منوط به نصب از جانب خداوند بوده و حق حاکمیت فقیه در عصر غیبت از باب نیابت از امام معصوم(ع) است، ‌مردم نقشی در مشروعیت‌بخشی به نظام سیاسی اسلامی ندارند.»1 حال این پرسش مطرح می‌شود که پس مردم چه نقشی در حکومت اسلامی دارند؟ آیا اساساً اسلام برای مردم نقشی قائل شده است؟
بی‌تردید، از مهم‌ترین وجوه ممیزه عصر و زمانه کنونی با اعصار و قرون گذشته، به نقش مردم و میزان آن در حکومت و دولت برمی‌گردد و غوغای بزرگ نظام‌های دموکراتیک در دنیای فعلی، به ویژه در مغرب‌زمین این است که دموکراسی مطلوب‌ترین شکل و محتوای حکومت است؛ چون مردم تعیین‌کننده آن هستند. صرف نظر از بررسی ابعاد این موضوع و واکاوی درستی یا نادرستی این ادعا در غرب، مدعیان غربی و روشنفکران متمایل به روندهای دموکراسی غربی در داخل این موضوع را مفروض گرفته و نقش مردم را در دموکراسی غربی جدی می‌دانند و برعکس این نقش را در حکومت اسلامی نقد می‌کنند. 
گفتنی است، اگرچه مطابق با اندیشه ‌سیاسی اسلام مردم نقشی در مشروعیت حاکم اسلامی ندارند؛ اما حضور تعیین‌کننده آنان در عرصه اجتماع و سیاست موجب مقبولیت و تحقق عملی حاکم مشروع می‌شود و از این منظر نقش اصلی را برعهده دارند. نمونه بارز آن، زمامداری مشروع حضرت علی(ع) است که به دلیل عدم رویکرد مردم زمانه، 25 سال جامعه اسلامی از خدمات الهی‌ـ سیاسی ایشان محروم شد. 
در نظام اسلامی برخلاف نظام دموکراسی، حاکم مشروعیت خویش را از قدرتی بالاتر کسب می‌کند و فرمانروا و صاحب اختیار مردم تلقی می‌شود؛ اما این قدرت و اختیار در محدوده شریعت اسلامی بوده و حاکم حق ظلم و بی‌‌عدالتی بر مردم را ندارد و باید براساس شریعت مقدس اسلامی و در محدوده آن حکم براند. بنابراین، نظریه ولایت فقیه هیچ‌گاه با دموکراسی که در آن تنها مردم ملاک هستند، سر سازگاری ندارد.2
اما دو نکته ملااحمد نراقی را به اهمیت نقش مردم در حکومت توجه می‌دهد: 
1ـ براساس مشروعیت الهی جانبداری یا حمایت نکردن مردم تأثیری در مشروعیت حاکم ندارد؛ ‌اما عقل بدیهی حکم می‌کند که تا مردم از حاکم حمایت نکنند و زمینه اجرای فرامین وی را فراهم نیاورند، هیچ‌گاه حکومت شکل واقعی را به خود نگرفته، فقط نامی از حکومت را یدک می‌کشد. بنابراین، هر چند اقبال مردم در مشروعیت ولایت فقیه تأثیری ندارد؛ اما پذیرش و تمکین مردم موجب قدرت اجرایی فقیه و اعمال قوانین اسلامی در جامعه اسلامی می‌شود؛ از این رو، مرحوم نراقی مساعدت مردم به فقها در به اجرا درآوردن حدود الهی را واجب دانسته، در کتاب «عوائدالایام» می‌نویسد: «ترک حدود منجر به مفاسد می‌شود و فقها تصریح کردند که بر مردم واجب است در این قضیه کمک کنند و حق هم همین است.»3
 از سوی دیگر، مرحوم نراقی پس از بیان قواعد شهریاری و وظایفی که بر عهده حاکمان عادل است،‌ وظایفی را نیز برعهده مردم گذاشته و حق و تکلیف متقابل را بر مردم و حاکمان متذکر شده است. وی درباره وظایفی که مردم در قبال حاکمان دارند،‌ می‌نویسد: «همچنان که بر شهریاران و ملوک، دادگستری و رعیت‌پروری لازم و متحتّم است که سایه شفقت و مرحمت بر سر کافه خلایق بگسترانند، همچنین بر کافه رعایا و عامه برایا واجب است که از جاده اطاعت و انقیاد ایشان انحراف جایز ندانسته، همواره طریق یکرنگی و اخلاص مسلوک و اسامی سامیه ایشان را در خلأ و ملأ به تعظیم و تکریم بر زبان جاری سازند و دعای آنها را بر ذمه خود لازم شمارند.»4
2ـ نکته دیگر اینکه براساس اندیشه مرحوم نراقی دوم همه فقها بالفعل ولایت دارند5 و وظیفه مردم، اطاعت از آنهاست و طبیعی است که در این صورت،‌ تزاحمی میان ولایت آنان به وجود می‌آید. ایشان چاره‌ای برای این تزاحم ارائه نداده،‌ بلکه حتی نیازی به این امر احساس نکرده است؛ ‌زیرا وی در روزگاری می‌زیست که مرجعیت عام و فراگیر حاکم نبود و فقها در حوزه جغرافیای خویش امور را رتق و فتق می‌کردند. به این ترتیب گویا باید چاره ‌کار را در مقبولیت مردمی جست‌وجو کرد، ‌به این صورت که هرگاه فقیه مقبولیت مردمی داشته باشد، عملاً‌ ولایتش به فعلیت می‌رسد و چون کمتر اتفاق می‌افتد که همه فقیهان از مقبولیت مردمی برخوردار شوند، ولایت همه آنها به فعلیت نمی‌رسد. بر اساس این، مرحوم نراقی به موضوع مقبولیت مردمی نپرداخته که علت آن هم مطرح نبودن این موضوع در حیات سیاسی آن زمان بوده است؛ زیرا مردم‌سالاری و انتخاب حاکم به دست مردم محصول اندیشه مدرن غرب است که در آن زمان به حیات سیاسی ایران راه نیافته بود.
بنابراین در دیدگاه نراقی، ‌اقبال و انکار مردم در مشروعیت حاکم نقشی ندارد و در تصرفات وی خللی ایجاد نمی‌کند و مردم نمی‌توانند نقش اساسی در به فعلیت رساندن این ولایت داشته باشند؛ بلکه مکلفند به فقیه در اجرای احکام و حدود یاری رسانند. در واقع نقش مردم در قدرت اجرایی بهتر و بیشتر برای حاکم و دوام حکومت نیز خودنمایی می‌کند؛ چرا که از منظر مرحوم نراقی،‌ حفظ نظم و نظام انسانی و به دور ماندن جامعه از هرج و مرج، ‌برقراری عدالت،‌ گرفتن حق مظلوم از ظالم و اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر جز در سایه حکومت مقدور نیست.6 
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

شهاب زمانی/ وقوع ناآرامی‌های اخیر در کشور و تعبیرهای مختلفی که هر فرد و هر جریان سیاسی داخلی و رسانه‌های خارجی مبتنی بر اهداف و اقتضائات خود از این تحولات اجتماعی داشته و دارند، سبب شد در چند شماره مفاهیم و اصطلاحات مرتبط با تحولات اجتماعی را بازخوانی کنیم تا دقیق‌تر با ماهیت این اقدامات که اول به صورت مسالمت‌آمیز و برای اعتراض به وضعیت نابسامان اقتصادی و معیشتی بود، اما در ادامه با موج‌سواری دشمنان ماهیت اصلی خود را بروز داد، آشنا شویم. در این راستا در شماره گذشته با مفهوم جنبش اجتماعی آشنا شدیم، در این شماره نافرمانی مدنی را بررسی خواهیم کرد.
یکی از راه‌های تغییر و دگرگونی نظام‌های سیاسی، نافرمانی مدنی است. نافرمانی مدنی از نظر اصطلاحی به «هر اقدام قانون‌شکنانه آشکار و عمدی که با هدف جلب توجه همگان به نامشروع بودن برخی قوانین یا نادرستی آنها از جنبه اخـلاقـی و عقلانی صورت می‌گیرد»، گفته می‌شود. در واقع، نافرمانی مدنی «اقدامی سیاسی است که در آن از اقتدار حکومتی به نشانه اعتراض اخلاقی» سرپیچی می‌شود. در ادبیات سیاسی، از نافرمانی مدنی، با تعابیر دیگری مانند مقاومت مخفی، مبارزه منفی، مبارزه بدون خشونت، مقاومت ملایم، نافرمانی عمومی و عدم اطاعت از حکومت یاد می‌شود.
در دوران اخیر این الگو را گاندی، رهبر استقلال هند بنیان نهاد. وی از طریق مبارزه منفی یا نافرمانی مدنی، استعمار انگلیس را شکست داد و موفق به رهایی هند از یوغ بیگانگان شد. گاندی پس از آن به قهرمان مبارزه با استعمار شهرت یافت. ماهاتما گاندی برای این کار قوانین به ظاهر ساده‌ای را پیشنهاد کرد که عبارت بودند از:
1ـ یک فرد عضو مقاومت هرگز عصبانی نمی‌شود.
2ـ او از عصبانیت مخالفش رنج می‌برد.
3ـ اگر یکی از مخالفان یکی از اعضا را ترور کند، او انتقام نمی‌گیرد، ولی هرگز به دلیل ترس از مجازات دشمنش تسلیم خواسته‌های او نمی‌شود.
از این شیوه در جنبش ضد نژادپرستی در آفریقای جنوبی، جنبش حقوق مدنی آمریکا و جنبش‌های صلح‌طلب نیز بهره گرفته شده ‌است. در این روش با بی‌اعتنایی به قوانین حکومتی، سعی در تضعیف قابلیت اجرای قانون که یکی از مهم‌ترین پایه‌های قدرت هر حکومتی است، می‌شود.
الگـوی دیگر نافرمانی مدنی به مثابه روشی خشونت‌پرهیز برای اعتراض به سیاست‌های حکومت‌ها را ساموئل هانتینگتون ارائه کرد. وی نافرمانی مدنی را در ذیـل امـواج سه‌گانه دموکراسی در قرن‌های نوزدهم و بیستم بررسی کرد. به نظر وی، بیشتر کشورهای جهان طی سه موج از حکومت‌های اقتدارگرا عبور کرده و به حکومت‌های دموکراتیک رسیده‌اند. هانتینگتون برای تغییر رژیم‌های به اصطلاح اقتدارگرا و مخالف آمریکا دستوراتی را ارائه داده است که در حال حاضر با نام «انقلاب‌های رنگین» در اروپای شرقی و برخی از کشورهای اقماری شوروی سابق از طریق آمریکا و مراکز اطلاعاتی مورد سوء‌استفاده قرار می‌گیرد.

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ قسمت هشتادونهم

 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/در شماره گذشته گفته شد، جنگ نرم مبتنی بر ذائقه، سه گام اساسی دارد: ذائقه‌سنجی، ذائقه‌سوزی و ذائقه‌سازی. ذائقه‌سازی امر بسیار پیچیده‌ای است که با ابزارهای شنیداری، دیداری و تعاملی و با بازیگری عاملان متعدد و به روش‌ها و شیوه‌های متفاوت دنبال می‌شود. برخی از ذائقه‌سازی‌ها که بازیگران جنگ نرم با توسل به آن سعی در تغییر ارزش‌ها و هنجارهای متعالی جامعه دارند، عبارتند از: 

1ـ نیازسازی
یکی از پایه‌های ذائقه‌سازی، ایجاد نیاز است. نیازهای انسان شامل نیازهای واقعی و نیازهای کاذب می‌شود. نیازهای کاذب آنهایی هستند که از هیچ واقعیتی نشئت نگرفته و صرفاً ناشی از مجموعه پندارها، خیالات و تبلیغات شعارگونه‌اند که گاه برای پیشبرد اهداف خاصی ایجاد و پیگیری می‌شوند؛ اما نیازهای واقعی از یک واقعیت عینی ناشی شده و ابعاد مادی و معنوی دارند. (انصاری، 1389: 22) نیازهای کاذب طیفی را شامل می‌شوند که از نیازهای جسمی تا نیازهای فکری و عاطفی را در برمی‌گیرد. رسانه‌های غربی و غرب‌گراها به صورت هدفمند ابتدا به ایجاد یک نیاز کاذب اعم از مادی و غیر مادی مبادرت ورزیده، سپس بنیادها و دستگاه‌های فکری و شرکت‌های بزرگ اقتصادی، تولیدات خود را برای ارضای نیازهای احساس شده، به مردم عرضه می‌کنند. نیازهای مادی همواره به همراه و پیوست عنصر فرهنگی تعریف شده وارد کشور هدف می‌شود. وارد کردن عرفان‌های کاذب پس از جنگ تحمیلی، موسیقی‌های جاز، رپ، هوی متال و...، لوازم آرایش، لباس‌های نامتعارف و... برخی از مصادیقی هستند که با شکل‌دهی نیازهای کاذب در ایران صورت گرفته است. تحقیقات نشان می‌دهد، «با افزایش میزان مصرف رسانه‌ای، میزان خودآرایی زنان تهرانی افزایش می‌یابد. کسانی که مصرف رسانه‌ای متفاوت دارند، از نظر میزان خودآرایی با یکدیگر متفاوت هستند.» (رضوی‌زاده، 245) 

2ـ برندسازی فرهنگی
 برندسازی عامل دیگری است که در ذائقه‌سازی و حتی نیازسازی نقش‌آفرین است. امروزه، مفهوم برندسازی از حوزه بازاریابی و فعالیت‌های تجاری فراتر رفته و به حوزه فرهنگی تعمیم یافته است. برند در مفهوم کلان به معنای خلق یک هویت و ایجاد تمایز است. جوهر اصلی برند آن چیزی است که قرار است در آینده تصویر شده و در ذهن مشتری نقش بندد. برندها هم از طریق ذائقه‌سنجی‌ها ساخته می‌شوند و هم خود یکی از راه‌های ذائقه‌سازی هستند. بازیگران جنگ نرم با شناخت ذائقه‌های غیر متعالی در جامعه، برندهایی را مبتنی بر آن تولید و از این طریق، ذائقه‌های غریزه‌محور را در جامعه توسعه و گسترش می‌دهند. از سوی دیگر، عاملان تهاجم فرهنگی مدرن، با تولید برندهای غیر ارزشی و مبتنی بر جامعه غربی، ذائقه‌های متمایز و متباین با سرمایه فرهنگی جامعه دینی را ایجاد می‌کنند. به‌کارگیری تکنیک برندها در جنگ نرم، در واقع تولید کلیدواژگان سبک‌های متفاوت از زندگی غربی در جامعه ایران هستند. یکی از ریشه‌های جشن طلاق، طلاق سفید، همباشی و افزایش خانه‌های مجردی و...، برندسازی فرهنگی در جامعه ایران است. 

3ـ مد و مدگرایی
مد و مدگرایی نیز شیوه دیگری از تغییر ذائقه‌های اجتماعی است. واژه‌ مد فرانسوي است و در زبان فرانسه به معنای طرز، اسلوب، عادت، شيوه، سليقه، روش، رسم و باب روز آمده است. مدگرایی یا گرایش به مد یک شیوه، سلیقه یا الگوی فرهنگی است که شخصی آن را می‌پذیرد. گستره مد و مدگرایی همه قلمروها و سبک زندگی را شامل می‌شود. با توجه به تعریف «مد»، مدگرایی با تغییر سلیقه و ذائقه افراد سبب گرایش غالب آنها به سبک خاصی از زندگی و استفاده از کالای خاصی می‌شود. مد و مدگرایی به آهستگی خود را به مثابه نوعی خرده‌فرهنگ در تفکر و زندگی جامعه رسوخ می‌دهد. این فرایند گزاره محوری و کانونی سیاست‌های بازیگران جنگ نرم برای انتقال فرهنگ خود به جوامع هدف است. رفاه فردگرایانه، سودجویی و طمع آسایش خودخواهانه، همگی کلیدواژه‌های اساسی از مدگرایی هستند که به صورت‌های گوناگون به منظور تسلط فرهنگ آمریکایی و غربی تبلیغ می‌شود. چنانچه «رسانه‌های مختلف، از قبیل ماهواره، اینترنت و تلویزیون ابزار ترویج مد و رواج مدگرایی هستند که غالباً در چنبره سرمایه‌داری جهانی است.» (کازنو، 1387: 195)
این پدیده نوظهور که هنوز در حال تطور و تکامل است، تا جایی پیشرفت کرده که در برخی جوامع مقلد نبودن از مدهای معرفی شده در این رسانه‌ها به منزله عقب ماندن از زندگی محسوب می‌شود. مدگرایی مانند (نوع لباس پوشیدن، مدل غذا خوردن، نوع تفکر و اندیشه و...) که عمدتاً برگرفته از الگوهای بیگانه و غیر خودی است، به قدری در فرهنگ خودی تأثیر گذاشته است که نوعی بی‌هویتی و از خود بیگانگی با فرهنگ اصیل را به دنبال داشته است. هم اکنون بیش از یک صد شبکه ماهواره‌ای و یک صد مجله لباس و کفش و... به‌طور مستقیم و غیر مستقیم مد و آخرین سبك‌های پوشش را نمایش می‌دهند که حاصل آن ظهور سبك‌های پوشش و رنگ‌های مد در هر سال است. در سال‌های اخیر، شاهد تبلیغ مدهایی هستیم که نمادهای مذهبی را که قدرت نرم نظام محسوب می‌شود، هدف قرار داده و سعی دارند چنین نمادهایی را در ذائقه مردم منحرف کنند. 
از جمله این شگرد جدید تولید و وارد کردن لباس‌هایی با نمادهای شیطان‌پرستی در بازار ایران است؛ به گونه‌ای که در این نمادهای شیطان‌پرستی از نمادهایی نزدیک به نمادهای عاشورایی سود جسته شده است.  با این حال، در بازیگران جنگ نرم و عاملان تهاجم فرهنگی بر پایه‌های غرایز نفسانی با تولید الگوها و مدها سعی دارند مدیریت ذائقه‌ها و در نتیجه مدیریت الگوها و سبک زندگی جامعه اسلامی را در دست بگیرند. در واقع، اکنون به وضوح مشخص است که مدگرایی در دوره معاصر به نوعی استعمار فکری و فرهنگی جوامع گوناگون تبدیل شده است. استعمار فرانوین در تلاش است با ترویج و تبلیغ مستمر مدهای گوناگون در جوامع و فراهم کردن زمینه‌های پذیرش بی‌چون و چرای آنها، ذائقه‌ها را یکسان‌سازی کرده و از طریق آن، هنجارها و ارزش‌های غربی را جهانی‌سازی کنند. البته ناگفته نماند که اگر گرایش به مد در بستر صحیح مدیریت شود، می‌تواند زندگی را متعالی و در مسیر کمال رشد قرار دهد؛ اما در صورتی که گرایش به مد، به مدپرستی تبدیل شود، خطرناک است.
با این وصف، ذائقه‌سازی پروژه نرم برای نفوذ الگوهای فکری، منشی و رفتاری غرب در جوامع اسلامی و از جمله ایران است. بيش از70 شبكه ماهواره‌اي فارسي‌زبان و بيش از هزاران شبكه اينترنتي و هزاران شبکه اجتماعی 24 ساعته در حال فعاليت در زمینه تغيير ذائقه ايراني و در نتیجه تغییر منش و خلق و خوی ایرانیان هستند. هدف نهایی همه آنها تغییر ذائقه‌ها و جابه‌جایی سبک اسلامی‌ـ ایرانی با سبک مدرن غربی است. همه این شبکه‌ها، با نفوذ در خانواده‌های ایرانی تلاش می‌کنند ذائقه ایرانیان را با طعم زندگی غربی تغییر دهند.


کتاب «سامان سياسي در جوامع دستخوش دگرگوني» اثر «ساموئل هانتينگتون» متفکر و نیروی راهبردی مراکز مطالعاتی و اطلاعاتی آمريکايي است که به نوعی تجارب مدیریتی و مأموریتی خود در کشورهای گوناگون را در آن به صورت دسته‌بندی آورده است. این کتاب را محسن ثلاثي از چاپ نهم (1975 ميلادي) دانشگاه ييل به فارسي برگردانده است. چاپ اول اين ترجمه را انتشارات نشر علم در سال 1370 و چاپ پنجم آن را در سال 1392 به بازار کتاب عرضه کرد.  این کتاب 676 صفحه و هفت فصل دارد که عبارتند از: «سامان سياسي و تباهي سياسي»، «نوسازي سياسي: آمريکا در برابر اروپا»، «دگرگوني سياسي در جوامع سياسي سنتي»، «پراتوريانيسم و تباهي سياسي»، «انقلاب و سامان سياسي»، «اصلاحات و دگرگوني اجتماعي» و «نوسازي و احزاب». هانتينگتون در کتاب خويش به دنبال نشان دادن چارچوب‌هاي لازم براي تحقق سامان يا همان استواري سياسي است. از اين رو، در پيشگفتار کتاب بيان مي‌دارد: «تجزيه و تحليل پژوهشگرانه راه‌ها و وسايل پيشبرد سامان سياسي، با وجود اختلاف‌هايي که بر سر مشروعيت و خوشايندي اين هدف وجود دارد» بايد مورد توجه يک دانشمند سياسي باشد. وي در ادامه معتقد است: «سامان سياسي تا اندازه‌اي به رابطه ميان توسعه نهادهاي سياسي و تحرک نيروهاي اجتماعي به صحنه سياست بستگي دارد.» وي در سراسر اثر خويش به دنبال نشان دادن مسير فرايند نهادمند شدن مشارکت سياسي در کشورهاي در حال نوسازي است. مسئله وي استواري و ثبات جامعه و سياست در جامعه دستخوش نوسازي است؛ اما این کتاب در حوزه عمل سیاسی در بسیاری از کشورهای غیر همسو با آمریکا به دستورالعملی برای براندازی نظام‌های سیاسی آنها تبدیل شده است. در واقع، این کتاب و دیگر کتاب‌های هانتينگتون به همراه نسخه‌های جین شارپ در کودتای‌های مخملی سال‌های گذشته در صربستان، اوکراین، قرقیزستان و گرجستان و فتنه آمریکایی سال 88 در ایران نیز مورد بهره‌برداری فتنه‌گران و کودتاچیان قرار گرفته است. از این منظر آشنایی با شیوه‌ها و راه‌های ارائه شده در این کتاب در راستای شناخت و مقابله با تحولاتی از این دست که نمونه آن را به نوعی در آشوب‌های اخیر در دی ماه 96 هم شاهد بودیم، حائز اهمیت است. 

نافرمانی مدنی اگر چه شیوه‌ای است که در ادبیات سیاسی جهان بیشتر و پیشتر مبارزان حق‌طلب و آزادیخواه به کار می‌گرفتند، اما این نوع مبارزه به تدریج از شیوه‌ای در جهت خدمت به استقلال‌طلبی و آزادی‌خواهی ملت‌ها خارج شد و در خدمت نظام سلطه جهانی قرار گرفت و امروزه در خدمت جنگ نرم و در راستای تلاش ابرقدرت‌ها برای تسلط بر جهان و کسب منافع نامشروع خویش مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. هانتينگتون برخلاف گاندى، از الگوى مبارزه منفى براى سرنگونى دولت‏ها و نظام‏هاى‏ سياسى مردمى كه زير بار سلطه آمريكا نمى‏روند، استفاده كرد و به دولتمردان آمريكا كمك‏ كرد تا در اين‌گونه كشورها از طريق عوامل خود، نظام موردنظر را روى كار آورند. نمونه ‏بارز اين كشورها، گرجستان، اوكراين، روسيه سفيد، روسيه و... است که آمريكا قصد دارد با اين شيوه، دولت‏هاى این كشورها و از جمله جمهورى اسلامى ايران را سرنگون كند.