بسم‌الله الرحمن‌الرحيم و به نستعين. سلام و درود گرم من به پدر و مادر عزيزم... سلام من به همسر مهربان و فداکارم... براي من نگران نباشيد که خداوند فرموده است؛ ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون. وقتي پاي چوبه ‌دار بروم، سرم را در برابر خداوند با افتخار بلند مي‌کنم؛ به دليل اينکه هميشه کاري را انجام دادم که فکر مي‌کردم درست بوده و خدا نيز از آن راضي است. (وصيت‌نامه شهيد مرتضي لبافي‌نژاد که در چهارم بهمن ١٣٥٤ مرتضي لبّافي‌نژاد با حکم رژيم ستمشاهی اعدام شد)

حسين معيني/ پنجم بهمن سال ۱۳۵۸ به فاصله يک‌سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اولين انتخابات رياست‌جمهوري در ايران برگزار شد. اين انتخابات در حالی برگزار شد که دولت موقت مهندس مهدي بازرگان استعفا داده و مديريت نظام به شوراي انقلاب محول شده بود.
گمانه‌زني‌ها درباره نامزدهای احتمالي اين انتخابات که نظام جمهوري را رسميت مي‌بخشيد، از ماه‌ها پیش آغاز شده بود، اما در چهارم دي ماه ۱۳۵۸ بود که براي اولين بار روزنامه کيهان در گمانه‌زني‌هاي خود درباره نامزدهای احتمالي از بني‌صدر، قطب‌زاده، بازرگان و غلامحسين صديقي به عنوان داوطلبان شرکت در انتخابات رياست‌جمهوري نام برد.
از آن پس گروه‌هاي سياسي وارد ميدان رقابت شدند و با انتشار بيانيه‌هايي، نامزد منتخب خود را به مردم معرفي کردند و ضمن برشمردن اوصاف و شايستگي‌هاي او، خواستار حمايت مردم از نامزد مورد نظرشان براي پيروزي در انتخابات شدند. ابوالحسن بني‌صدر، وزير اقتصاد و دارايي نيز در همين ايام به صورت تلويحي اعلام کرد که ظرف چند روز آينده، رسماً دست به فعاليت انتخاباتي خواهد زد. روزنامه‌هاي مختلف آن زمان به ويژه کيهان و اطلاعات در يک ماه منتهي به برگزاري انتخابات، پر از آگهي‌ها، مصاحبه‌ها و گزارش ميتينگ‌هاي تبليغاتي نامزدهاي متعدد اولين انتخابات رياست‌‌جمهوري بودند.
در روز نهم دي‌ماه خبر رسيد که سيداحمد مدني و ابوالحسن بني‌صدر هر دو ستادهاي انتخاباتي‌شان را راه‌اندازي کرده‌اند. ستاد انتخاباتي بني‌صدر که به صورت دفتري براي هماهنگي شروع به کار کرد، فرداي آن روز با انتشار بيانيه‌اي اعلام کرد: «بدون توهين به ديگر نامزدها، تنها برنامه‌ها و اصول و عقايد و نظرات و شخصيت بني‌صدر را به همگان معرفي مي‌کنيم.»
در همين روزها بود که جامعه مدرسين حوزه علميه قم هم پس از چند نشست، ابوالحسن بني‌صدر را نامزد رياست‌جمهوري اعلام کرد. البته بعدها مشخص شد که اين توافق اوليه بوده و بخشي از جامعه مدرسين با اين نظر موافق بوده‌اند و بالاخره پس از رايزني‌هاي فراوان، از نظر اول خود عدول کرده و به نامزدي جلال‌الدين فارسي ابراز تمايل کردند. بازار شعارهاي انتخاباتي داغ شد و بني‌صدر مهم‌ترين برنامه‌هاي خود را ایجاد وحدت ملي، بازسازي اقتصاد، تأمین امنيت و معنويت برشمرد.
جامعه روحانيت مبارز نيز در تاريخ ۱۲ دي ۵۸ بني‌صدر را نامزد مورد حمايت خود معرفي کرد و در بيانيه‌اي دلايل خود را براي حمايت از وی اينگونه برشمرد:
۱‌ـ رئيس‌جمهور بايد در برابر تمام مواد قانون اساسي جمهوري اسلامي خاضع و به اجراي آن ملتزم باشد.
۲‌ـ انقلاب اسلامي ايران مکتبي است و طرز تفکر رئيس‌جمهور بايد مکتبي باشد.
۳‌ـ به مراعات ضوابط اسلامي در انتخاب همکاران خود ملتزم باشد.
۴‌ـ از هرگونه گرايش که با روح اسلام سازگار نيست، مبرا باشد.
۵‌ـ در برابر اعمال تخريبي تبهکاران و دشمنان انقلاب اسلامي که به امنيت و تماميت ارضي ايران لطمه وارد مي‌کنند، داراي موضع باشد.
۶‌ـ از اعمال روش‌هاي مستبدانه در برابر نمايندگان ملت به دور باشد و از رهنمودهاي امام امت الهام بگيرد.
اين مسئله نشان مي‌داد که جامعه روحانيت مبارز با حزب جمهوري اسلامي اختلافاتي دارد و به اين دليل بود که از نامزدي بني‌صدر حمايت می‌کرد. در اين ميان، آيت‌الله مهدوي کني دبيرکل جامعه روحانيت مبارز نسبت به اين انتخاب نظر خوشي نداشت و به حسن حبيبي ديگر نامزد انتخاباتي متمایل بود و او را براي رياست‌جمهوري فرد صالحي مي‌دانست. با اين توصیف، نظر او در اقليت قرار داشت و البته مخالفت‌هاي خود را با بني‌صدر بروز نمي‌داد.
صادق خلخالي اولين حاکم شرع پس از انقلاب، از اولين کساني بود که آمادگي خود را براي حضور در انتخابات رياست‌جمهوري اعلام کرده بود، اما مدتي بعد به نفع بني‌صدر کنار رفت. وي در تاريخ ششم دي‌ ماه ۵۸ در گفت‌وگو با روزنامه کيهان گفت: «براي نشان دادن اتحاد و هماهنگي و جلوگيري از هرگونه توطئه، اينجانب به نفع جناب آقاي بني‌صدر کناره‌گيري مي‌کنم و به همه افرادي که به اينجانب لطف و مرحمت دارند، عرض مي‌کنم که با قاطعيت رأي خود را به جناب بني‌صدر بدهند.» شوراي مرکزي ستاد فدائيان اسلام نيز به پيروي از خلخالي از بني‌صدر حمايت کرد. اما خلخالي با فاصله اندکي در يک اظهارنظر رسمي گفت: «در وضع فعلي که هرج‌و‌مرج مصنوعي به وسيله ايادي خودفروخته و وابسته به ايالات متحده آمريکا و صهيونيسم بين‌المللي در کشور هر روز گسترش مي‌يابد، با توجه به قاطعيت فوق‌العاده مجدداً کانديداتوري خود را اعلام مي‌کنم.»
در همين روز خلخالي بار ديگر تغيير موضع داد و در مصاحبه با روزنامه کيهان گفت: «من هيچ‌کس را در مقابل خودم براي احراز اين پست قبول ندارم، ولي به حکم اجبار بني‌صدر را مورد تأييد قرار مي‌دهم و به احتمال ۹۰ درصد بني‌صدر رئيس‌جمهور خواهد شد، ليکن مدت زيادي در اين پست دوام نخواهد يافت؛ چرا که يک‌صدم قاطعيت مرا ندارد.»
در مقابل بني‌صدر، جلال‌الدين فارسي نامزد مورد اقبال حزب جمهوري اسلامي بود، اما بخت با او يار نبود؛ چرا که ۱۰ روز مانده به برگزاري انتخابات خبري درباره او منتشر شد که سرنوشت سياسي‌اش را تغيير داد. خبر از اين قرار بود که جلال‌الدين فارسي اصالتاً افغاني است، بنابراين طبق قانون حق نامزدي براي انتخابات رياست‌جمهوري ايران را ندارد. در پي انتشار اين خبر موجي از نگراني در ميان حاميان حزب جمهوري اسلامي پديد آمد و آنها به فکر چاره افتادند. اين چنين بود که در روز ۲۵ دي ‌ماه ۵۸ خبر احتمال کناره‌گيري فارسي به دلیل شبهه قانون اساسي و ايراني‌الاصل نبودن او مطرح شد. اين مسئله حزب جمهوري اسلامي را با وضعيت دشواري مواجه کرد. از سویی مي‌ديدند که رقيب اصلي انتخاباتي آنان، يعني ابوالحسن بني‌صدر از حمايت گسترده‌ای برخوردار است و از سوي ديگر فکر نمي‌کردند بتوانند جايگزين مناسبي را براي فارسي انتخاب کنند. با کنار رفتن جلال‌الدين فارسي، شانس دکتر حسن حبيبي افزايش يافت و جامعه مدرسين حوزه علميه قم و صدوقي و مدني از او حمايت کردند.
به این ترتيب، ابوالحسن بني‌صدر وزير وقت دارايي، داريوش فروهر، حسن ابراهيم حبيبي وزير وقت علوم و آموزش، کاظم سامي که رياست سازمان شير و خورشيد را برعهده داشت، صادق طباطبايي خواهرزاده امام موسي صدر و برادر همسر احمد خميني، مسعود رجوي رهبر سازمان مجاهدين خلق، محمد مکري اولين سفير جمهوري اسلامي ايران در شوروي سابق، صادق قطب‌زاده رئیس وقت راديو و تلويزيون، احمد محسن استاندار وقت خوزستان و دريادار احمد مدني اولين وزير دفاع پس از انقلاب به عنوان نامزدهای شاخص اولين دوره انتخابات رياست‌جمهوري مطرح شدند، که از اين ميان مسعود رجوي رهبر سازمان مجاهدين خلق (منافقين) به دليل مخالفت علني با قانون اساسي و اعلام عدم تقيد به آن، از شرکت در رقابت بازماند و از انتخابات کناره‌گيري کرد.
در روز ۵ بهمن ۱۳۵۸ ميليون‌ها ايراني پاي صندوق‌هاي ر‌أي حاضر شدند تا اولين رئیس‌جمهور تاريخ ايران را انتخاب کنند. در اين انتخابات که 4/67 درصد واجدان شرايط در آن شرکت کردند، در مجموع ۱۴ ميليون و ۱۵۲ هزار و ۸۸۷ رأي از مردم اخذ شد که از اين تعداد، ابوالحسن بني‌صدر با کسب ۱۰ ميليون و ۷۵۳ هزار و ۷۵۲ رأي و با شکست سيداحمد مدني که پس از وي در جايگاه دوم قرار داشت، به عنوان نخستين رئيس‌جمهوري اسلامي ايران انتخاب شد. بعد از بني‌صدر و مدني، حسن حبيبي رتبه سوم را کسب کرد و پس از او به ترتيب محمد صادق طباطبايي، کاظم سامي، صادق قطب‌زاده و داريوش فروهر رتبه‌هاي چهارم تا هفتم را در کسب آراء از آن خود کردند.
بني‌صدر دانش‌آموخته رشته اقتصاد از دانشگاه‌هاي فرانسه بود. او که ۲۰ سال از عمر خود را در فرانسه گذرانده بود، در بهمن ۱۳۵۷ با پرواز انقلاب به تهران آمد و پس از آن از طريق مصاحبه‌ها و مناظره‌هاي سياسي متعددي که گزارش آنها هر روز در روزنامه انقلاب اسلامي متعلق به خودش منتشر مي‌شد، به شخصیتی شاخص تبديل شد.
بني‌صدر روز ۱۵ بهمن ۱۳۵۸ سوگند رياست‌جمهوري خورد و کار خود را در اين سمت رسماً آغاز کرد. در مراسم تنفيذ رياست‌جمهوري، امام خميني تأکيد کرد: «من از آقاي بني‌صدر مي‌خواهم که مابين قبل و بعد از رياست‌جمهوري در احوال روحي ايشان تفاوتي ايجاد نشود. تنفيذ و نصب اينجانب و رأي ملت مسلمان ايران محدود است به عدم تخلف ايشان از احکام مقدسه اسلام و تبعيت از قانون اساسي‌.»
رياست‌جمهوري بني‌صدر تنها ۱۷ ماه طول کشید. او در طول دوران رياست‌جمهوري همکاري چنداني با نهادهاي انقلابي نداشت و از سوی افراد مختلف مورد انتقاد بود و کندي و کارشکني‌هايي که در جبهه‌هاي جنگ تحميلي رخ مي‌داد، آرام آرام محبوبيت او را در ميان مردم کاهش داد. عملکرد ضعیف بني‌صدر در ارتباط با جبهه‌ها، در اواخر دوره رياست‌جمهوري سبب شد تا امام(ره) طي حکمي وي را از سمت فرماندهي کل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران برکنار کند. امام(ره) ۱۰ روز پس از اين حکم، در پي مصوبه مجلس مبني بر بی‌کفایتی سياسي بني‌صدر، وي را از مقام رياست‌جمهوري نيز عزل کرد. اين حکم در پاسخ به نامه هاشمي‌رفسنجاني، رئيس وقت مجلس شوراي اسلامي صادر شد.
بنابراین، بني‌صدر که پنجم بهمن ۱۳۵۸ اولين رئیس‌جمهور ايران انتخاب شده بود، ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ با حکم امام از فرماندهي کل قوا برکنار شد، به این ترتیب که اول تير ۱۳۶۰ به دنبال تصويب طرح بی‌کفايتی سياسي در مجلس شوراي اسلامي در روز پیش از آن و به حکم امام خميني (ره) از رياست‌جمهوري عزل شد و هفتم مرداد ۱۳۶۰ از ايران گريخت‌.


 مرتضي دخيلي/ يکي از مسائلي که در سال‌هاي بعد همواره پيرامون مسئله ترور منصور مطرح بود، اين است که هیئت‌هاي مؤتلفه با حکم شرعي (فتوا) دست به ترور منصور زدند؛ اما با وجود اينکه آنها در آن زمان از پيروان امام خميني(ره) شناخته مي‌شدند، اين فتوا از سوي امام خميني(ره) صادر نشده است.
آيت‌الله محي‌الدين انواري که از سال‌های ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۶ به جرم مشارکت در قتل حسنعلي منصور و همراهي با گروه‌هاي مؤتلفه اسلامي در زندان بود، درباره چگونگي اعلام مخالفت امام(ره) با ترور نخست‌وزير روايت جالبي دارد: «آقاي اسلامي در شوراي مرکزي مؤتلفه بود. من در شوراي روحاني بودم. از طرف شورا مي‌آمد. در مسئله منصور آقاي صادق اماني آمد منزل ما و گفت: با اعلاميه کار درست نمي‌شود. اين زمان هنوز اسدالله علم بود. صادق مي‌گفت: علم را بکشيم. چند سؤال کردم و گفتم:‌ چه مي‌خواهي؟
ـ گفت: از آقا بپرسيد که ما مجازيم بزنيم؟
ـ گفتم: کسي هست که بزند؟
ـ گفت:‌ آري، هستند جوان‌هايي که اين کار را بکنند.
ـ من گفتم: اين تبعاتي دارد، دستگيري دارد، اعدامي دارد.
 ـ باز گفتم‌: کساني هستند؟
ـ گفت: آري.
ـ گفتم: «باعث اميدواري است» که بعد همين جمله زمينه‌ محاکمه ما شد.
آقاي يدالله جلالي‌فر تجارتخانه داشت. به من مي‌گفت:‌ کي قم مي‌روي؟ من مي‌خواهم حاج آقا را ببينم. بعد از نماز مغرب و عشا راه افتاديم به سوي قم. او پول آورده بود. ۱۱ شب رسيديم. ساعت ۱۲ رفتيم خانه آقا. ديدم در بيروني، خلخالي، آقا مصطفي و توسلي صحبت مي‌کردند. از ديدن من تعجب کردند. گفتم‌: مي‌خواهم آقا را ببينم. آقا مصطفي رفت آقا را بيدار کرد. رفتم خدمت حاج آقا که لب تخت نشسته بود. جلالي‌فر هم آمد دست حاج آقا را بوسيد. آقا از ايشان پرسيد چه لزومي داشت اين وقت شب بيايي؟ آقاي انواري هم وکيل من بود. جلالي‌فر گفت: بله، ولي مي‌خواستم خدمت شما برسم. امام هم پول را قبول نکرد و گفت: با ايشان حساب کنيد که‌‌ همان‌جا ما اين کار را کرديم. بعد حاجي رفت. 
عذر خواستم که براي اين کار نيامدم. بعد مسئله را طرح کردم. مؤتلفه مي‌خواهند دست به اقدامات تند بزنند. مي‌گويند دوره اعلاميه گذشته است، بايد يک کاري کرد. امام اول يک داستان تعريف کردند. فرمودند يکي از دوستان ما اينجا آمد و اسلحه‌اش را درآورد و گذاشت جلو من و گفت: ‌من فردا ديداري با علم دارم. اگر اجازه بدهيد علم را در دفترش مي‌کشم. به او گفتم: نه، ما تازه اول کارمان است. خواهند گفت اينها منطق ندارند. بگذاريد اينها را به مردم بشناسانيم. بايد بگوييم اينها فساد آورده‌اند و ادعاي اصلاحات دارند. بگذاريد بشناسانيم آرام‌آرام. بعد مردم تکليف خود را مي‌دانند. معين نکنيد. صبح مکلف هستي بروي تهران و بگويي اين کار را نکنيد. اين شب پنجشنبه بود. شب را به تهران برگشتيم. سر راه رفتم محل تجارت صادق اماني. خودش نبود. پرسيدم حاجي کجاست؟ گفتند رفته سرکشي به چند جا بکند. در راه او را ديدم و پيغام امام را دادم و گفتم: ايشان مرا تکليف کرده که نکنيد، به ما ضرر مي‌زند.
اين بود تا اينکه اسدالله علم سقوط کرد. بعد حسنعلي منصور آمد سر کار؛ وضعيت تغييري نکرده بود. امام کار‌هايش را مي‌کرد و مؤتلفه اعلاميه مي‌داد؛ تا ماه رمضان رسيد. صبحي بود کتابدار کتابخانه مجلس (آقا بهاء دايي من) به من زنگ زد: خبر داري؟
ـ گفتم: چه؟
ـ گفت: منصور را زدند. مگر شما خبر نداريد؟
ـ گفتم‌: اصلاً خبر ندارم. روزنامه‌ها درآمد. چند اسم بود که از دوستان ما هستند. کم‌کم درآمد که مؤتلفه اين کار را کردند در شاخه نظامي. بخارايي، مرتضي نيک‌نژاد، صفار هرندي و صادق اماني (۳۳يا۳۴ ساله بود).»

امام خامنه‌ای در گذر زمان ـ 174

 سید مهدی حسینی/ سال‌هاست که امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) در پیام نوروزی‌شان سال جدید را با عنوان ویژه‌ای نام‌گذاری می‌کنند. ایشان سال ۱۳۸۰ را «سال رفتار علوی» نام‌گذاری کردند و در پیام این سال، مخاطبان اصلی‌شان دولت و مسئولان رده بالای کشور و نظام بودند که معظم‌له با اشاره به انتخابات هشتمین دوره ریاست‌جمهوری که در دست اقدام بود، نکاتی را یادآور شدند. در این دوره، انتخابات ده نامزد داشت که پس از اخذ رأی‌گیری برای بار دوم سیدمحمد خاتمی بالاترین آرا را به خود اختصاص داد و رئيس‌جمهور شد و پس از اخذ تنفیذ اعضای کابینه و دولت خود را برای رأی اعتماد به مجلس شورای اسلامی معرفی کرد. مجلس ششم با ترکیبی که داشت به تمامی اعضای کابینه رأی اعتماد داد و دولت جدید در شروع کار خود و به مناسبت هفته دولت در پنجم شهریور ماه با امام خامنه‌ای دیدار کرد. در این ملاقات صمیمی و دوستانه امام خامنه‌ای طی رهنمودهایی مهم ضمن ترسیم شاخصه‌های کلی حرکت دولت در چهار سال آینده‌، فلسفه وجودی دولت در نظام اسلامی، بایدها و نبایدها، رسوم کشورداری، اصول مدیریت موفق را تشریح کردند و با بیان نصایحی هفت‌گانه، شاخصه‌های دولت کریمه را برشمردند. این نصایح از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، در این مختصر تنها به سرفصل‌های آن فهرست‌وار اشاره می‌شود:
«نصیحت اول: دولت را دولت کار و عمل قرار دهید.
نصیحت دوم: مسئله، عدالت‌پروری است، ما برای اجرای عدالت‌ آمده‌ایم.
نصیحت سوم: این دولت باید شعار خودش را امانت و درستکاری قرار دهد.
نصیحت چهارم: پاسخگو بودن، هر کاری که می‌کنید باید طوری باشد که برای آن استدلال و توجیه قانع‌کننده‌ای داشته باشید.
نصیحت پنجم: پرهیز از تشنج سیاسی... کار سیاسی باید به دور از بی‌پروایی باشد.
نصیحت ششم: هماهنگی و همنواختی... باید با هم هماهنگی داشته باشید.
نصیحت هفتم: آخرین نصیحت من ـ که مهم‌ترینش هم هست ـ توجه به معنویت و اخلاق است... باید خودتان را سرباز دین بدانید و همت شما [هیئت دولت] این باشد که مردم متدین شوند.
البته، اعتقاد من این است که بخش‌های اقتصادی ما اگر می‌خواهند مردم متدین شوند، معاش مردم را تأمین کنند، چون؛ «لا معاش له لا معاد له» اگر بخش‌های اقتصادی دولت معاش مردم را تأمین کردند، مردم متدین خواهند شد. اما از این گذشته، مسئله استقرار معنویت و جلوگیری از مظاهر فساد یا شیوع فساد یا شیوع بی‌دینی و به خصوص تظاهر به این معنا، جزو کارهای واجب است.»
گفتنی است، این رهنمودها در پنجم شهریور سال ۱۳۸۰ به هیئت دولت داده شد، اکنون ۱۶ سال از آن تاریخ می‌گذرد!


 مهدي دنگچي/ اختلاف دو کشور ژاپن و روسيه بر سر منچوري و اينکه روس‌ها با وجود موافقت‌نامه حاضر به بيرون بردن نيروهاي خود از آن ناحيه نشدند، سبب شد ژاپن در ژانويه سال 1904 به روسيه اولتيماتوم دهد؛ لذا در ششم فوريه آن سال روابطش را قطع و روز دهم فوريه اعلام جنگ کرد.
رقابت نيکلاي دوم، تزار روسيه و موتسوهيتو، امپراتور ژاپن منشأ جنگ اين دو کشور شد. هر دو نفر مي‌خواستند، مانند غربي‌ها مستعمراتي را به چنگ آورند و هدف مشترک آنها کشور چين بود. روس‌ها از قيام بوکسرها در چين استفاده کرده و با تصرف بخشي از منچوري و شبه‌جزيره ليائوتونگ و پورت آرتور از ژاپني‌ها پيشي جستند و آنها يک پادگان قوي در پورت آرتور ايجاد کردند.
بريتانيا که از اين گسترش‌طلبي روس‌ها ناراضي شد، به ژاپن تعهد کرد در صورت حمله اين کشور به روسيه دخالت نخواهد کرد. ژاپني‌ها بدون دادن اعلان جنگ به روسيه در شب 7 و بامداد 8 فوريه سال 1904 ميلادي به پورت آرتور حمله کردند.
نيروي دريايي ژاپن تحت فرماندهي درياسالار هيهاشيرو توگو هفت فروند ناو جنگي روسيه را در بندر پورت آرتور غرق کرده و هشت هزار سرباز ژاپني در ساحل شبه‌جزيره کره پياده شده و به سوي سئول پيشروي مي‌کنند. در روز 2 ژانويه سال 1905 ميلادي پادگان نظامي روسيه در پورت آرتور تسليم نيروهاي ژاپني مي‌شود. پس از نبرد موکدن واقع در خاک منچوري، ارتش تزار ناگزير می‌شود از منچوري عقب‌نشینی کند.
سرانجام در 27 مه سال 1905 ميلادي نيروي دريايي ژاپن، ناوگان بالتيک روسيه را که به فرمان تزار نيکلاي دوم از بالتيک به راه افتاده و پس از هشت ماه به درياي حدفاصل کره و ژاپن رسيده بود، در تنگه تسوشيما در هم مي‌شکند. از مجموع 45 کشتي جنگي ناوگان بالتيک تنها دو رزم‌ناو و يک ناوشکن موفق به فرار مي‌شوند. نبرد درياي تسوشيما در جنگ روسيه تزاري و امپراتوري ژاپن نبرد تعيين‌کننده‌ای بود.
نيکلاي دوم پس از اين شکست چاره‌اي جز این نداشت که براي ميانجي‌گري به تئودور روزولت، رئیس‌جمهور ايالات متحده متوسل شود. روزولت با تلاش توانست از توقعات ژاپن براي صلح با روسيه بکاهد. در روز 5 سپتامبر سال 1905 ميلادي روسيه تزاري ناگزير شد پيمان خفت‌بار پرتسموث با امپراتوري ژاپن را امضا کند و از متصرفات خود در چين چشم پوشيده و حتي بخشي از خاک خود را در جزيره ساخالين به ژاپن واگذار کند. 
شکست روسيه تزاري از ژاپن و امضاي اين پيمان عواقب جبران‌ناپذيري براي رژيم تزار نيکلاي دوم داشت و به يک انقلاب در سال 1905 در اين کشور انجامید؛ از همان زمان پايه‌هاي رژيم تزاري سست شده و سرانجام در سال 1917 ميلادي سلسله تزاري رومانف‌ها براي هميشه ساقط شد.
شکست روسيه از کشوري کوچک، مانند ژاپن پیامدهای بسياري در سطح جهاني داشت. در پي اين شکست، ژاپن به قدرت برتر شرق دور تبديل شد. اقوام آسيايي با شکست روسيه دريافتند کشورهاي اروپايي شکست‌ناپذير نيستند. برخي از کشورهاي اروپايي نيز دريافتند برتري آنها شکننده بوده و دوره آنها رو به پايان است. فرانسه متوجه اشتباهي شد که در سال دهه 1880 ميلادي در اتحاد با روسيه تزاري مرتکب شده بود. بسياري از بازرگانان فرانسوي به جاي اينکه سرمايه خود را صرف مدرنيزه کردن صنايع خود بکنند، اوراق قرضه روسيه تزاري را خريداري کرده بودند. سياستمداراني که با اتحاد فرانسه و روسيه مي‌خواستند انتقام شکست سال 1870 ميلادي از ارتش پروس و آلمان را بگيرند، متوجه شدند متحد آنها يک قدرت پوشالي است.
منابع ايراني دوره مشروطه، در اين نکته اتفاق نظر دارند که شکست روس‌ها از ژاپن در جنگي که ميان آنها در سال ۱۹۰۵ـ ۱۹۰۴ درگرفت، تأثير بسيار مهمي در جنبش مشروطه ايران داشت که سال ۱۹۰۷ـ۱۹۰۶ برآمد؛ زیرا که اساساً جنبش مشروطه، نوعي اقدام عليه تسلط روس‌ها بر دربار ايران بود، کاري که انگليسي‌ها هم مشوق آن بودند. آن زمان انگليسي‌ها، همپيمان ژاپن بودند و ايراني‌ها از روسيه تزاري سخت دلخوری داشتند.
زماني که مردم ايران عليه استبداد قاجاري اقدام کردند، سال‌ها بود که اخبار پيشرفت‌هاي ژاپن به گوش‌شان می‌رسید و اين هم در تحقير آنها، مزيد بر مطالبي شده بود که از برتري غرب بر خود مي‌شنيدند. اکنون مي‌ديدند روس‌ها که طي دو قرن اخير، ايرانيان را شکست داده و بر سرنوشت آنان مسلط شده بودند، از ژاپني‌ها شکست خورده‌اند، پس به خود باليده و در اين فکر بودند که هر کشوری به جز روس، انگليس و فرانسه مي‌تواند به اين نقطه از قوت برسد. در اين باره داستان‌هايي هم ساخته شد؛ از جمله اينکه ميکادو، پادشاه وقت ژاپن هم مسلمان شده است!


«هزار سنگر» يعني چه؟ ظاهر قضيه اين است که در درون شهر، مردم در مقابل گروه‌هاي اشرار و متجاوز سنگر درست کردند‌ـ حالا يا هزار تا، يا بيشتر يا کمتر‌ـ اما من يک تفسير ديگري دارم: اين سنگرها سنگرهاي درون خيابان‌ها نيست، اين سنگرِ دل‌هاست؛ هزار تا هم نيست، هزاران سنگر است؛ به عدد هر مؤمني، هر انسان باانگيزه‌ باشرفي يک سنگر در مقابل تهاجم دشمن وجود دارد. اگر يک ملت وقتي به دنبال يک هدفي حرکت مي‌کند، نداند سر راه او چه خطراتي است، چه کمین‌کرده‌هایی هستند، چه بايد کرد در مقابل اينها، خود را رها کند، قيد و بندهاي خود را رها کند، بي‌خيال باشد، ضربه خواهد خورد. همه‌ ملت‌هایی که در جهت يک هدف بزرگي حرکت کردند و وسط راه ضربه خوردند و گاهي آنچنان افتادند که ديگر قرن‌ها بلند نشدند، مشکل‌شان از همين جا آغاز شد: ندانستند چي در انتظار آنهاست و خود را براي مواجهه‌ با آن آماده نکردند. درس‌هاي گذشته اين کمک را به ما مي‌کند که راه‌مان را بفهميم، بشناسيم، کمين‌ها را بشناسيم، کمين‌کرده‌ها را بشناسيم. (امام خامنه‌اي، 6/11/88)


 حميدرضا ميري/ پس از برکناري بني‌صدر، زمينه‌هاي خروج از بن‌بست نظامي و ايجاد تحول در صحنه‌ نبرد فراهم آمد. زمينه‌هاي اين تحول که از ماه‌هاي پاياني دوره‌ بني‌صدر آغاز شده بود، پس از برکناري بني‌صدر نمود عيني يافت. در واقع، پس از عزل بني‌صدر و کم‌رنگ شدن تفکر تکيه‌ صرف بر ارتش و اصول کلاسيک، زمينه‌ حضور جدّي سپاه در کنار نيروهاي ارتش فراهم شد. در اين مرحله، فرماندهان سپاه رهايي از وضعيت پدافندي(تدافعي) و تبديل آن به حالت آفندي(تهاجمي) را نيازمند تغيير استراتژي جنگ مي‌دانستند. شهيد «حسن باقري» در فروردين 1360ه ش پس از بحث با برخي از مسئولان سپاه درباره‌ ضرورت تغيير استراتژي جنگ مي‌گويد: «بايد به خود جرئت داد که اين نوع جنگيدن به درد نمي‌خورد و لازم است استراتژي جنگ عوض شود.»
بر اساس اين، نيروهاي سپاه با کمک نيروهاي متعهد ارتش، نقش مؤثري در فرماندهي محورهاي گوناگون جبهه‌هاي جنگ را به عهده گرفتند. در گام اول هويت سازماني و انديشه‌ دفاعي سپاه، با تشکيل ستاد عمليات جنوب به منظور هماهنگي و انسجام نيروها شکل گرفت. در گام بعدي نيروهاي سپاه توانستند با ارائه‌ انديشه‌هاي نوين نبرد، کاستي‌های نظامي خود را مرتفع کنند. در اين مرحله، زمينه‌هاي شکل‌گيري استراتژي نظامي جديد فراهم شد و نيروهاي سپاه براي برون‌رفت از بن‌بست نظامي به طراحي و اجراي عمليات‌هاي محدود روي آوردند.
 به این ترتیب، 34 عمليات در جبهه‌ جنوب، 9 عمليات در جبهه‌ مياني و 18 عمليات در جبهه‌ شمالي به مرحله اجرا درآمد. اين عمليات‌هاي محدود تأثير بسزایی در تغيير استراتژي نظامي ايران برجاي گذاشت؛ از جمله مهم‌ترين اين عمليات‌ها در جنوب، عمليات «امام علي(ع)» در محور سوسنگرد و روي تپه‌هاي الله‌اکبر و عمليات «فرمانده‌ کل قوا خميني روح خدا» در محور دارخوين همزمان با شب عزل بني‌صدر از فرماندهي کل قوا انجام شد؛ اما طراحي و اجراي عمليات‌هاي محدود نتايج چندي را براي نيروهاي نظامي ايران دربرداشت که به شرح زیر است:
نخست، روحيه و انگيزه‌ لازم براي نبرد با دشمن که پس از ناکامي‌هاي چهار عمليات بني‌صدر از بین رفته بود، افزایش یافت و زمينه‌هاي خودباوری برای شکست دشمن در نيروهاي خودي احيا شد. دوم، پيروزي در عمليات‌هاي محدود، اين تصور را که ادامه‌ جنگ بدون بني‌صدر ممکن نيست، زير سؤال برد و بسترهاي مناسب را براي حل بحران‌هاي سياسي داخلي با قوت بيشتري فراهم کرد. سوم، سپاه توانست انديشه دفاعي و هويت سازماني خود را بازيابد و اعتماد مسئولان سياسي را براي ايفاي نقش جدّي‌تر در عرصه‌ نبرد به دست آورد. چهارم، پس از برکناري بني‌صدر، زمينه‌هاي لازم براي همکاري و هماهنگي بيش از پيش ارتش و سپاه پديد آمد و در سايه‌ اين تعامل، راهبرد آزادسازي مناطق اشغالي بر اساس رويکرد جديد شکل گرفت.
نيروهاي نظامي ايران، ظرف کمتر از يک سال با اجراي چهار عمليات مناطق اشغالي را آزاد کردند. در وضعيت جديد، تحول در فرماندهي ارتش و سپاه (سرهنگ علي صيادشيرازي و محسن رضايي) زمينه‌ساز هم‌گرايي و انسجام بيشتر نيروهاي نظامي ايران شد. در اين دوره، سپاه و ارتش با انجام عمليات‌هاي مشترک ثامن‌الائمه، طريق‌القدس، فتح‌المبين و بيت‌المقدس محاصره‌ جنوب را شکستند و به جز شلمچه، طلاييه، فکه و دويرج به مرز دست يافتند؛ در نتيجه ٥٧ درصد از سرزمين‌هايي که در ماه‌هاي اول جنگ به اشغال دشمن درآمده بود، به ايران بازگشت.