آيت‌الله‌العظمي ميرزاهاشم آملي از علمايي بودند که پس از طي مدارج عاليه و استفاده از محضر اکابر در حوزه علميه نجف اشرف و سال‌ها تدريس و تربيت شاگردان در آن حوزه به قم هجرت کرده و در اين حوزه مقدسه بساط تدريس را گستردند و منشأ افاضات فقهي و اصولي و تربيت تلامذه بسيار شدند و بزرگاني از حوزه درس ايشان بهره بردند. (امام خامنه‌اي، 8/12/۱۳۷۱)

امام خامنه‌ای در گذر زمان‌ـ 17۹

 سید مهدی حسینی/ مباحث امام خامنه‌ای در گذر زمان به سال 85 رسید. نامگذاری این سال به سال پیامبر اعظم(ص) از حساسیت‌های خاصی برخوردار بود. ماجرا از این قرار بود که سال‌ها دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی کشورهای اروپایی و آمریکا با هماهنگی رسانه‌های بیگانه توطئه‌ای را در دستور کار خود داشتند و آن، این بود که شخصیت مقدس و با عظمت پیامبر اسلام را هدف تخریب قرار داده بودند. انتشار کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی نمونه‌ای از این توطئه بود. همچنین در سایر کشورها نویسندگانی را اجیر می‌کردند تا در قالب آثار فرهنگی،‌ هنری‌شان شخصیت والای پیامبر اسلام را خدشه‌دار کنند، به طوری که در سال 1384 در کشور دانمارک در یک برنامه‌ریزی حساب شده اقدام به برپایی نمایشگاهی از کاریکاتورهایی کردند که پیامبر اسلام و مسلمانان را مورد اهانت قرار داده بود. این توطئه با اهداف گسترده‌ای طراحی شده بود، مانند ضربه به انقلاب اسلامی، ‌نظام جمهوری اسلامی، جنبش‌های اسلامی و کاهش نفوذ اسلام در جهان و تحقیر مسلمانان و غیره که البته با واکنش‌های جدی مسلمانان و دولت‌ها مواجه شد. امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) از جایگاه رهبر عظیم‌الشأن انقلاب اسلامی در پاسخ به این اهانت بزرگ با تدابیری حساب شده سال 85 را سال پیامبر اعظم نامگذاری کردند تا مسلمانان و دانشمندان نسبت به تبلیغ ایشان و خصایل نیکوی‌شان اهتمام جدی‌تری کنند؛ موضوعی که مورد استقبال دولت‌ها و ملت‌ها قرار گرفت. یکی از بحث‌های مورد توجه علت نامگذاری بود که در این رابطه دیدگاه‌هایی مطرح شد. امام خامنه‌ای درباره چرایی و علت این نام‌گذاری هم اشاراتی داشتند و ضمن آن فرمودند: «در این مقطع زمانی، یاد و نام مبارک پیامبر اعظم از همیشه زنده‌تر است و این یکی از تدابیر حکمت و الطاف خفیه الهی است. امروز امت اسلام و ملت ما بیش از همیشه به پیغمبر اعظم خود نیازمند است، به هدایت او و بشارت و اندرز او، به پیام و معنویت او و به رحمتی که او به انسا‌ن‌ها درس داد و تعلیم داد. امروز درس پیغمبر اسلام برای امتش و برای همه بشریت، درس عالم شدن، درس قوی شدن، درس اخلاق، درس کرامت،‌ درس رحمت، درس جهاد و عزت، درس مقاومت است. پس نام امسال به طور طبیعی نام مبارک پیامبر اعظم است. در سایه این نام و این یاد ملت ما درس‌های پیامبر را باید مرور کند و آنها را باید به درس‌های زندگی و برنامه‌های جاری خود تبدیل کند، ملت ما به شاگردی مکتب نبوی و درس محمدی افتخار می‌کند،‌ ملت ما پرچم اسلام را در میان امت اسلامی با استقامت و استحکام برافراشته است،‌ سختی‌ها را تحمل کرده است و کامیابی‌های حضور در این میدان شرف و افتخار را دیده است و به فضل الهی کامیابی‌های بیشتر در راه
است.»

سرآغاز افول اصلاح‌طلبان و ظهور اصولگرايان

 اکبر ادراکی/ با پيروزي جريان دوم خرداد در انتخابات مجلس ششم در سال 1378 شرايط برگزاري انتخابات شوراها در سال 1381 نيز به نفع اين جناح تغییر کرد؛ چرا که با هماهنگي مجلس به عنوان ناظر و وزارت کشور به عنوان مجري انتخابات شوراها، موانع پيش روي اين جريان براي نامزد شدن تمامي افراد فعال خود که پيش از اين ممکن بود شوراي نگهبان آنها را رد صلاحيت کند، مرتفع شده بود. در همين شرايط بود که حتي گروهک غيرقانوني نهضت آزادي و جريان‌هاي ملي‌ـ مذهبي نيز خود را صاحب صلاحيت دانسته و به عنوان نامزد انتخاباتي وارد ميدان رقابت شدند.
از سوي ديگر، جريان دوم خرداد خيلي زود جنجال‌هاي تبليغاتي خود عليه جريان رقيب را آغاز کرد و مدعي شد جناح راست اميدي به پيروزي در اين انتخابات نداشته و به همين دليل است که ترجيح مي‌دهد بر روي آن سرمايه‌گذاري جدي نکند و چهره‌هاي گمنام خود را براي رقابت به ميدان آورد که در صورت شکست هزينه کمتري پرداخت کرده باشد!
از سويي، فضاي عمومي کشور و پيش‌بيني‌ها و نظرسنجي‌ها از استقبال نکردن مردم از اين انتخابات حکايت داشت، که دلايل متعددي از جمله ناکامي اصلاح‌طلبان در اداره صحيح شوراهاي شهر و روستا در دور اول، به ویژه جنجال‌هاي مستمر شوراي شهر تهران و عدم خدمت‌رساني صحيح به ملت را مي‌توان براي آن برشمرد. در اين شرايط جناح دوم خرداد به جاي آنکه دليل عدم مشارکت ملت را مورد مطالعه قرار دهد و براي رفع آن چاره‌جويي کند، تنها در يک شگرد تبليغاتي جناح راست را متهم کرد که در تلاش است انتخابات با کمترين مشارکت برگزار شود! برای نمونه جليل سازگارنژاد عضو كميسيون فرهنگي گفت: «كساني سعي مي‌كنند رقابت به حد كافي نباشد تا كارنامه جبهه اصلاحات با انتقاد و شكست روبه‌رو شود.»
در اين دوره از انتخابات، ديگر جبهه مشارکت ميدان‌دار اردوگاه دوم خرداد شده بود و مجموعه‌اي چون مجاهدين انقلاب ترجيح مي‌داد بيشتر در سايه به نقش‌آفريني مشغول باشد؛ لذا در اين دوره از انتخابات سازمان نامزد معرفي نكرد و فعاليت‌هاي خود را در قالب تشكيلات جبهه مشاركت دنبال کرد، هرچند در سرليست نامزدهاي اين جريان در شهر تهران نام مصطفي تاجزاده قرار داشت که همزمان عضو شوراي مرکزي سازمان مجاهدين و جبهه مشارکت بود! محمد سلامتي، دبيركل سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در گفت‌وگويي، دليل ارائه ندادن فهرست مستقل نامزدهای انتخابات شوراها را تمايل به ائتلاف و تسهيل توافق ميان گروه‌هاي جبهه دوم خرداد دانست.
اما حادثه مهم و بحث‌برانگيز اين انتخابات، تأیید صلاحيت چهره‌هايي بود که سال‌ها به عنوان اپوزيسيون نظام نقش بازي کرده و پرونده سياه خيانت به ملت آنها مملو از موارد متعدد بود. اعضاي جريان ملي مذهبي و نهضت آزادي که به فرموده حضرت امام(ره) از هرگونه انتصاب به مسئوليتي منع شده بودند، خود را آماده مي‌کردند تا در فضاي نابسامان سياسي که جريان دوم خرداد با عناوین پرطمطراقي چون توسعه سياسي و آزادي بيان ايجاد کرده بودند، وارد معرکه انتخابات شوند. اين موضوع را که با مخالفت جدي ملت حزب‌الله مواجه بود، اعضاي افراطي جبهه مشارکت که بر کرسي نمايندگي مجلس ششم نيز تکيه زده بودند، از جمله علي تاجرنيا رئيس هیئت نظارت چنين پاسخ دادند: «ما تنها وابستگان به كومله، دموکرات و منافقين آن هم در صورت ارائه اسناد جديد از سوي وزارت اطلاعات را ردّ صلاحيت كرديم.»
اين در حالي بود که پس از برگزاري انتخابات وزير اطلاعات درباره تأیید صلاحيت نيروهاي ملي‌ـ مذهبي گفت: «ما مرجع تعيين صلاحيت داوطلبان نيستيم و كساني كه در اين زمينه، افرادي را تأييد يا رد صلاحيت كرده‌اند، طبق قانون بايد پاسخگوي اقدامات خود باشند... از آنجا كه دادگاه، نهضت آزادي را غيرقانوني اعلام كرده است، ما آن را در سوابق و استعلام از افراد عضو آن، اعلام كرديم، زيرا حكم دادگاه، براي ما سند است.»
جالب است يادآوري کنيم که شعبه 21 دادگاه انقلاب اسلامي، در تاريخ 29/11/81 به استعلامي درباره اعضاي غيرقانوني نهضت آزادي، پاسخ رسمي داده و اين مسئله را به اطلاع هيئت مرکزي نظارت بر انتخابات رسانده بود. 
اين اقدام خلاف شرع و غيرقانوني جريان دوم خرداد تا بدانجا قابل قبول نبود که حتي برگزاري انتخابات را نيز با موضوع مشروعيت نداشتن مواجه کرد، به نحوي که براي اولين بار شاهد شرکت نکردن رهبر معظم انقلاب اسلامي در انتخابات بوديم! معظم‌له ترجيح دادند تا مطابق برنامه‌ريزي از قبل تعيين شده در روز انتخابات در سفر به استان سيستان‌وبلوچستان باشند و تنها به طور نمادين در پاي صندوق رأي حاضر شوند! اين در حالي بود که مطابق با قانون نمي‌توانستند در شهري جز تهران رأي بدهند! سخنان مهم معظم‌له با صراحت نگراني ایشان را از تخلفات نامشروع برگزارکنندگان انتخابات آشکار مي‌سازد. ايشان ظهر روز 9 اسفند با حضور در يكي از شعبه‌هاي اخذ رأي در كنارك از توابع شهرستان چابهار فرمودند: «برخي گزارش‌ها حاكي است در برخي از جاها در تشخيص صلاحيت‌ها كوتاهي شده است كه در اين زمينه تحقيق خواهد شد و اگر افرادي نابجا و برخلاف مقررات به انتخابات راه يافته باشند، انتخابات آنها اعتبار نخواهد داشت؛ چرا كه در همه مراحل انتخابات، بايد معيارها و ضوابط منطبق بر مبناي جمهوري اسلامي ايران رعايت شود.»
معظم‌له، با اشاره‌ به‌ اينكه‌ به‌ علت‌ منع‌ قانوني‌، افراد غيربومي‌ در‌ شهرهاي‌ كمتر از يكصد هزار نفر، نمي‌توانند در انتخابات‌ شوراها شركت‌ كنند؛ افزودند: «اميدواريم‌ اهتمام‌ عمومي‌ مردم‌ به‌ شركت‌ در انتخابات‌ كه‌ تاكنون‌ وجود داشته‌ ادامه‌ يابد و همه‌ مردم‌ با احساس‌ تكليف‌ در انتخابات‌ شركت‌ كنند.» 
فرداي آن روز بود که علي تاجرنيا رئيس هیئت مركزي نظارت بر انتخابات شوراهاي اسلامي مدعي شد: «به شدت دنبال برطرف كردن دغدغه‌هاي مقام معظم رهبري درباره تأييد صلاحيت بعضي از نامزدهاي انتخابات شوراهاي اسلامي هستيم... دغدغه‌هاي مقام معظم رهبري درباره چگونگي تأييد صلاحيت بعضي از نامزدها قطعاً براي ما حائز اهميت است و ما در تلاش هستيم تا با انجام تحقيقات بيشتر دغدغه‌هاي ايشان را برطرف كنيم.» و اين در حالي بود که ديگر کار از کار گذشته بود و اين بار ملت با هوشياري تمام خود اين افراد را کنار گذاشته و به چهره‌هايي رأي داده دادند که به آرمان‌هاي خط امام و رهبري پايبندتر بودند!
دومين دوره انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا، در جمعه 9 اسفند 1381 در 25 هزار و 127 حوزه انتخاباتي شامل 905 شهر، 17 شهرك و 34 هزار و 205 روستا برگزار شد تا از ميان 206 هزار و 467 نامزد، 112 هزار و 375 نفر به عضويت شوراها درآيند. در اين دوره 2/49 درصد از واجدان شرايط در اين دوره از انتخابات شوراها شركت كردند، در حالي كه آمار شركت‌كنندگان در دوره اول انتخابات شوراها، 42/64 درصد بود و حدود 15 درصد مشاركت در اين دوره از انتخابات كاهش يافته بود. 
اعلام تدريجي آرای انتخاباتي، حکايت از اتفاقي شگفت داشت و آن اينکه علي‌رغم هجمه تبليغاتي وسيع، رأي ملت اين بار به جريان رقيب دوم خردادي‌ها تعلق يافته بود! در ميان منتخبان خبري از نمايندگان ملي‌ـ مذهبي‌ها و نهضت آزادي نبود! و افرادی اغلب گمنام از جريان اصولگرا توانسته بودند پيروز ميدان انتخابات باشند. اوج اين اتفاقات در تهران بود که فهرست ائتلاف آبادگران ايران اسلامي توانست 14 کرسي از 15 کرسي شورا را به خود اختصاص دهد و تمامي مدعیان شهير جريان مقابل را کنار بگذارد.
فهرست 15 داوطلب منتخب و اعضاي علي‌البدل به اين شرح است: 1ـ مهدي چمران (192716 رأي)، 2ـ عباس شيباني (178351 رأي)، 3ـ نادر شريعتمداري (104147 رأي)، 4ـ حسن بيادي (103150 رأي)، 5ـ حسن زياري (100454 رأي)، 6ـ حبيب كاشاني (99013 رأي)، 7ـ محمود خسروي‌وفا (98390 رأي)، 8ـ حمزه شكيب (98313 رأي)، 9ـ خسرو دانشجو (98291 رأي)، 10ـ مسعود زريبافان (95971 رأي)، 11ـ رسول خادم (92606 رأي)، 12ـ اميررضا واعظي‌آشتياني (90832 رأي)، 13ـ نسرين سلطان‌خواه حقيقي‌روشاوند (90029 رأي)، 14ـ منظر خيرحبيب‌اللهی (87690 رأي)، 15ـ مهنوس معتمدي‌آذري (85839 رأي)، 16ـ سيدمصطفي تاج‌زاده (66196 رأي)، 17ـ محمدمهدي مظاهري‌تهراني (54616 رأي)، 18ـ ابوالقاسم آشوري (51492 رأي)، 19ـ محمدابراهيم اصغرزاده (45519 رأي)، 20ـ مهدي قاسمي كجاني ( 41844 رأي)، 21ـ عليرضا رجايي (36078 رأي).
نتايج حاصله واکنش‌هاي مختلفي را به همراه داشت و اظهارنظرات متنوعي را در اين زمينه شاهد بوديم. برای نمونه آقاي هاشمي‌رفسنجاني در جايگاه خطيب جمعه تهران درباره اين انتخابات گفت: «در اين دوره از انتخابات حرف‌هايي را هم كه قبلاً در برخي انتخابات بيان مي‌كردند كه شوراي نگهبان چنين و چنان كرده، مطرح نبود و همه سليقه‌ها حضور داشتند از ملي‌گراها و نهضت آزادي‌ها و تندروها گرفته تا كساني كه خودشان را اپوزيسيون نظام معرفي مي‌كنند و راديوهاي خارجي نيز بسيار تلاش كردند كه اين جريان‌ها را تقويت كنند و تهران مملو از انواع تبليغات بود.»
امام جمعه موقت تهران اظهار داشت: «يكي از نتايج مهم انتخابات شوراها اين بود كه رسانه‌هاي استكباري انگليس، آمريكا و ضد انقلاب فهميدند كه بي‌خود در حال تلاش هستند و جرياني را كه به دنبالش افتاده بودند و فكر مي‌كردند ميليون‌ها رأي مي‌آورد، فقط بايد با انگشت‌ها آنها را شمرد... پس از انتخابات ديديم كه بعضي از اينها كه حتي اسم‌شان در تهران بسيار مطرح بود و مردم نيز عقايد آنها را مي‌دانستند، چه تعداد آرایی آوردند و حتي اسم بعضي از آنها بيرون هم نيامد.»

 مرتضي دخيلي/ يکي از اولين اقدامات قاطع حضرت امام خميني(ره) در ابتداي شکل‌گيري جمهوري اسلامي، دستور تأسيس نهادي انقلابي به نفع محرومان و مستضعفان با نام «بنياد مستضعفان» بود. اين اتفاق در همان اسفندماه سال 1357 اتفاق افتاد، در حالي که هنوز يک ماه از پيروزي انقلاب اسلامي نمي‌گذشت. در اين ايام، فرماني از جانب حضرت امام(ره) صادر شد که با صراحت درباره اموال منقول و غيرمنقولي که از فراريان وابسته به حکومت پهلوي به جاي مانده بود، تعيين تکليف مي‌شد. متن اين فرمان چنين بود:
«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم/ شوراي انقلاب اسلامي/ به موجب اين مكتوب مأموريت دارد كه تمام اموال منقول و غيرمنقول سلسله پهلوي و شاخه‌ها و عمال و مربوطين به اين سلسله را كه در طول مدت سلطه غيرقانوني از بيت‌المال مسلمين اختلاس نموده‌اند، به نفع مستمندان و كارگران و كارمندان ضعيف مصادره نمايد و منقولات آن در بانك‌ها با شماره به اسم شوراي انقلاب يا اسم اينجانب سپرده شود و غيرمنقول از قبيل مستغلات و اراضي ثبت و مضبوط شود تا به نفع مستمندان از هر طبقه صرف گردد، در ايجاد مسكن و كار و غیر ذلک، به جميع كميته‌هاي انقلاب اسلامي در سراسر كشور دستور مي‌دهم كه آنچه از اين غنایم به دست آوردند، در بانك با شماره معلوم بسپرند و به دولت ابلاغ نمایيد كه اين غنایم مربوط به دولت نيست و امرش با شوراي انقلاب است و آنچه مأمورين دولت به دست آورده‌اند يا مي‌آورند بايد به همين شماره به بانك تحويل دهند و كساني كه از اين اموال چيزي به دست آورده‌اند، بايد فوراً به كميته‌ها يا بانك تحويل دهند و متخلفين مورد مؤاخذه خواهند بود.» (9/12/1357)
پيرو اين فرمان بود که بناي بنياد مستضعفان در تاريخ 14/12/1357 تحت مديريت و راهنمايي هيئتي منتخب از جانب امام (ره) گذاشته شد. اعضاي هيئت مؤسس عبارت بودند از: سيدمحمد حسيني‌بهشتي، سيدعلي حسيني‌خامنه‌اي، اكبر هاشمي‌بهرماني، موسوي‌اردبيلي، احمد جلالي، علي‌اصغر مسعودي و عزت‌الله سحابي.
اين هیئت مؤسس در اولين اجلاس خود در تاريخ 3/4/1358، اساسنامه بنياد مستضعفان را در 25 ماده و يك تبصره تنظيم کرد كه به تأييد شوراي انقلاب اسلامي رسيد. در تاريخ 21/4/1359 لايحه قانوني اساسنامه بنياد به تصويب شوراي انقلاب اسلامي رسيد و جايگزين اساسنامه مؤسسان شد.
هيئت مؤسس آقاي مهندس علي نقي خاموشي را به ریاست بنياد و آقايان حبيب‌الله شفيق و سيد‌مصطفي ميرسليم را به سمت ناظران مالي اين نهاد تعيين کرد. اين مسئوليت تا تاريخ 26/6/1359 ادامه داشت که در اين تاريخ طي حكمي از سوي حضرت امام(ره) مسئوليت سرپرستي بنياد به نخست‌وزير وقت جناب آقاي شهيد رجايي ابلاغ شد و رجايي نيز براي نظام دادن به امور بنياد آقاي محمود كريمي‌نوري را به سرپرستي بنياد انتخاب کرد.
در حکم امام(ره) آمده بود: «جناب آقاي رجايي نخست‌وزير ايده الله تعالي/ چون وضع بنياد مستضعفين موجب نگراني اينجانب است و مسائل آن پيچيده است، لازم است جناب‌عالي امور بنياد را در دست گرفته و تحت نظر اشخاصي متدين، متعهد، كاردان، آن را به نفع مستضعفين اداره نماييد. اطلاعات لازم را مي‌توانيد از هیئتی كه اينجانب معين نمودم به دست آوريد. ان‌شاء‌الله تعالي موفق در خدمت به اسلام و مسلمين و خصوصاً مستضعفين باشيد.»


 دکتر عبدالله شهبازی/  نام کريستف کلمب با فتح و اکتشافات همراه شده است، در حالي که اگر نگاهي به تاريخ بيندازيم، بدون شک اذعان خواهيم کرد نام کلمب را بايد در رديف جنايتکاران تاريخ نوشت! کلمب در تاريخ 27 اكتبر 1492م در سرزمين كوبا واقع در آمريكاي مركزي پای گذاشت. نقل است که کلمب در آن هنگام گفته بود: «از سرزمين کوبا زيباتر چشم بشر هرگز نديده است».1 کوبا پس از ورود اشغالگران، بسيار زود تبديل به مستعمره اسپانيا و مقصد شمار زيادي از بردگان آفريقايي براي کار در مزارع شکر و قهوه شد. بندر هاوانا نيز با توجه به موقعيت جغرافيايي که دارد، به ‌تدريج به مرکز اصلي براي انتقال ثروت دیگر مستعمرات اسپانيا تبديل شد. کوبا را مي‌توان نمونه برجسته‌اي از فاجعه امحای سکنه بومي قاره آمريکا دانست که در طول سه سده، نشان ناچيزي از نسل مردم بومي آن بر جاي ماند. سکنه امروز کوبا معجوني است از اعقاب اسپانيايي‌ها، فرانسوي‌ها، آلماني‌ها و بردگان آفريقايي و چيني.
سال ۱۵۱۱ ميلادي، اولين اقامت‌گاه‌هاي اسپانيايي‌ها در کوبا تأسيس شد. اسپانيا حدود ۱۰۰ هزار نفر از مردم بومي را به بردگي گرفت، آنها را مسيحي کرد و به جست‌وجوي طلا واداشت؛ با وجود این، پس از گذشت يک قرن در عمل اين افراد بومي از بين رفتند. از جمله دلايل اين اتّفاق، شيوع بيماري عفوني اوراسيايي بود که به دليل عدم مقاومت بومي گسترش يافت.
«برتولومه.د.لاکاساس» کشيش جواني که در سفر دوم همراه کلمب بود، از دفتر وقايع روزانه وي رونوشتي تهيّه کرد و کتابي با عنوان «تاريخ هنديان» نوشت و در آن جامعه سرخ‌پوستان و آداب و رسوم و سنن آنان را شرح داد. وي در آن اثر درباره نحوه‌ رفتار اسپانيايي‌ها با ساکنان کوبا چنين نوشت: «نوزادان تازه متولد شده زود مي‌مردند، چون مادران‌شان به دليل کار سخت و جان‌فرسا و گرسنگي شديد براي تغذيه آنها شيري نداشتند. به همين خاطر طي دوران اقامت من در کوبا هفت هزار کودک ظرف سه ماه جان سپردند. حتي برخي مادران از شدت نوميدي بچه‌هاي خود را غرق کردند... به اين صورت شوهران در معادن، زنان بر اثر کار شديد و بچه‌ها به خاطر کمبود شير مردند... چشمان من شاهد چنان اعمال خلاف سرشت انساني بود که هم اکنون که قلم در دست دارم، تمام بدنم مي‌لرزد.» 2
به واقع کوبا براي مدت حدود پنج قرن تحت استعمار اسپانيا بوده و در اين مدت اقتصادش بر پايه کشاورزي، معدن و صادرات شکر، قهوه و تنباکو به اروپا و بعدها آمريکاي شمالي بود. اين کارها را در ابتدا برده‌هاي آفريقايي که به کوبا آورده شده بودند، انجام می‌دادند. جمعيت کوبا در ۱۸۱۷ عبارت بود از: ۰۰۰/۶۳۰ نفر که ۰۰۰/۲۹۱ نفر سفيدپوست، ۰۰۰/۱۱۵ نفر سياه‌پوست غير برده و ۰۰۰/۲۲۴ نفر سياه‌پوست برده بودند.
فعاليت‏هاي آزادي‏خواهي در كوبا از قرن نوزدهم آغاز شد و به مدت يک قرن تداوم داشت؛ اما با وجود همه تلاش‏ها و حتي جنگ‏هاي چريكي، اسپانيا اين شورش‏ها را سركوب كرد و حاكميّت استعماري خود را بر كوبا ادامه داد. در اين ميان، آمريكا بارها تمايل خود مبني بر الحاق كوبا به خاك ايالات متّحده را اعلام كرد. اين درخواست در سال‏هاي پاياني قرن نوزدهم، با توجه به اوج‏گيري مبارزات مردم كوبا عليه اسپانيا، به صورت جدي‏تري مطرح شد. اين در حالي بود كه اسپانيا نيز براي رها شدن از مشكلات پيش آمده، درصدد ارائه خودمختاري تدريجي به كوبا بود. البته اين تصميم مورد نظر آمريكا نبود؛ زیرا ايالات متحده به دنبال بهانه‏اي براي حذف اسپانيا و جايگزيني خود در اين منطقه بود؛ بنابراين قضايا و به دنبال درگيري كوتاه‌مدتي كه در فوريه 1898م بين آمريكا و اسپانيا روي داد، چون اسپانيا توانايي جنگ با آمريكا را نداشت، به مذاكره روي آورد و از پاپ تقاضاي ميانجي‏گري کرد. در نهایت، مذاكرات دو كشور، به معاهده پاريس انجاميد كه در تاريخ دهم دسامبر 1898م به امضا رسيد و شرايط سخت و ناگواري را بر اسپانيا تحميل کرد كه واگذاري مناطق كوبا و اطراف آن به آمريكا از آن جمله بود.
در اين تاريخ، هرچند حاكميت استعماري 406 ساله اسپانيا بر كوبا خاتمه يافت؛ امّا استعمار نوين، جايگزين آن شد و تا زمان انقلاب ضد ديكتاتوري در سال 1959م، به مدت 61 سال ادامه يافت. از آن زمان و با كوتاه شدن دست آمريكا از كوبا، دشمني‏هاي ايالات متحده با كوبا همچنان ادامه دارد.
منابع:
1ـ ژان پل سارتر؛ جنگ شکر در کوبا؛ ترجمه جهانگير افکاري، ص 5.
2ـ هاوارد زين؛ روياي آمريکايي؛ ترجمه فاطمه شفيعي سروستاني، ص 23.

امام خميني(ره) بعد از ورود به ايران در مدرسه رفاه اقامت کردند و قبل از اينکه به ايران بيايند از برادر خود آيت‌الله پسنديده خواسته بودند که منزلي براي ايشان تهيه کند که نه بالاي شهر باشد و نه پایين شهر؛ زيرا نمي‌خواستند در خانه‌هاي طاغوتي بالاي شهر ساکن باشند و از سوي ديگر نمي‌خواستند در پایين شهر باشد که براي رفت و آمد مردم مشکلي ايجاد شود. مدرسه رفاه تقريباً در وسط شهر بود، ولي امام بعد از يک‌ماه اقامت در تهران در دهم اسفندماه به قم آمدند و چند روز ابتدايي ورود به قم را در منزل آيت‌الله اشراقي که در خيابان دورشهر (شهيد فاطمي) واقع بود، ساکن بودند و بعد از آن با توجه به اينکه منزل کوچک بود و امکان پذيرايي از مردمي که به ديدار امام مي‌آمدند وجود نداشت، ايشان به منزل آيت‌الله يزدي که در خيابان بهار و در کنار منزل آيت‌الله طباطبايي بود نقل مکان کردند که وقتي مردم براي ديدار ايشان مي‌آمدند امام از پشت‌بام منزل با آنها سخن مي‌گفتند.
(نقل قول از آيت‌الله مسعودي خميني)


 حميدرضا ميري/ نحوه فرماندهي از ويژگي‌هاي بارز عمليات حصر آبادان به شمار مي‌آيد. براساس توافق فرماندهان ارتش و سپاه، مقرر شد همان‌گونه که طراحي عمليات به صورت مشترک انجام شده، در مرحله اجرا نيز فرماندهي عمليات به صورت مشترک انجام شود. به اين ترتيب که فرماندهان ارتش و سپاه هر یک در قرارگاه مرکزي و قرارگاه‌هاي تابعه به طور مشترک عمليات را اداره کنند و نيروهاي ارتش و سپاه با يکديگر ادغام شوند.
براساس اين طرح، تيمسار قاسمعلي ظهيرنژاد، فرمانده نيروي زميني ارتش و يوسف کلاهدوز، قائم‌مقام فرمانده کل سپاه در قرارگاه مشترکي در نخلستان‌هاي منطقه عمومي شادگان در کنار جاده ماهشهر‌ـ آبادان، در درون يک چادر مستقر شدند و فرماندهي چهار منطقه عملياتي نيز به ترتيب زير استقرار يافتند:
جبهه دارخوين: حسن باقري، مسئول اطلاعات ستاد عمليات جنوب و سرهنگ دوم مهدي فرمنش، فرمانده تيپ سه لشکر 77 فرماندهي را بر عهده داشتند. حسين خرازي و حجت‌الاسلام مصطفي رداني‌پور هدايت نيروها را در خط عهده‌دار بودند.
جبهه فياضيه: فرماندهي اين جبهه بر عهده رحيم صفوي، فرمانده ستاد عمليات جنوب سپاه و سرهنگ منوچهر کهتري، فرمانده تيپ دو لشکر 77 بود. احمد کاظمي و یدالله کلهر هدايت نيروها را در خط برعهده داشتند.
جبهه ذوالفقاري (ايستگاه‌هاي 7 و 12): غلامعلي رشيد، جانشين فرمانده ستاد عمليات جنوب سپاه و سرهنگ منوچهر امينيان، فرمانده تيپ يک لشکر 77، اين جبهه را فرماندهي مي‌کردند. محمدجعفر اسدي و مرتضي قرباني نیروها را در خط هدايت مي‌کردند.
 جبهه ماهشهر: اسحاق عساکره و فرمانده يگان ژاندارمري، فرماندهي نيروها را بر عهده داشتند. براي فرماندهي نيروهاي در خط نيز هماهنگي‌هايي صورت گرفت. با توجه به برتري استعداد نيروهاي پياده سپاه و شناسايي‌هاي خوبي که اين نيروها و به ویژه نيروهاي آبادان از زمين منطقه داشتند، فرماندهي نيروهاي پياده، عمدتاً به سپاه پاسداران واگذار شد.
از جمله نکات قابل توجه در فرماندهي خط مقدم، حضور نيروهاي کيفي و قديمي سپاه در کنار و همپاي نيروهاي رزمنده و تکاور بود که به کيفيت عمل و هدايت آنان کمک شاياني مي‌کرد. تنها در محور نهر شادگان، يکي از دو محور جبهه شمالي، همراه گرداني که از اين نهر به عمق منطقه دشمن حمله مي‌کرد، 50 نفر از مسئولان منطقه خوزستان از جمله حسين خرازي، مصطفي رداني‌پور، يدالله کلهر، محمدجعفر اسدي، مرتضي قرباني، سيدعلي بني‌لوحي، بنادري و ... همپاي رزمندگان در صحنه درگيري‌ها حضور داشتند. نتيجه چنين حضوري، بالا رفتن روحيه نيروهاي عملياتي و افزايش ضريب موفقيت نيروهاي خودي بود.