حجت‌الاسلام عبدالحسین خسروپناه گفت: در باب اینکه پروژه علم دینی شکست خورده است، بنده اولین سؤالم این است که آیا پروژه علم سکولار موفق بوده است؟ اگر علم سکولار موفق بوده است، چرا باید وضع اقتصادی و معیشتی و فرهنگی جامعه روز به روز بدتر و وخیم‌تر شود؟ امروزه دقیقاً مؤلفه‌های اقتصاد لیبرالیستی و به تعبیری دقیق‌تر، نئولیبرالیستی، در کشور در جریان است. اقتصادی که تمامی همّ و غمش سرمایه‌گذاران خارجی است و تمامی توانش را در پیاده‌سازی معاهده  «برجام» قرار داده که نتیجه‌ای نیز جز فشارهای مضاعف بین‌المللی بر ایران اسلامی نداشته است.

جریان‌شناسی فکری فرهنگی انجمن حجتيه‌ـ 7

 عبدالله نوری‌گلجایی/ در شماره گذشته، ولایت فقیه از منظر سران انجمن حجتیه و چرایی تلاش آنها برای تفکیک آن از مرجعیت دینی را به اجمال بازخوانی کردیم. انحراف فکری آنها منوط و محدود در این زمینه نیست. گویی زمانی که یک تفکر انحرافی شکل می‌گیرد، تلاش بلیغی دارد به همه حوزه‌ها سَرک بکشد و خود را تکثیر کند. در این نوشته، انحراف این انجمن در حوزه مهدویت را بازنمایی می‌کنیم. 
باور به «مهدويت» از ويژگي‌‌هاي مذهب تشيع است؛ البته همة اديان و مذاهب به ‌‌نوعي به يک منجي اعتقاد دارند؛ اما مهم، نوع شناخت و شيوة عمل در ‌‌قبال مهدويت است. حضرت امام(ره) در توضيح اصل «مهدويت» مي‌فرمايند: «مسئلة مهدويت در اسلام و بالاخص در تشيع، يك فلسفة بزرگ است، اعتقاد به ظهور منجي است، نه در شعاع زندگي يك قوم و يك ملت و يا يك منطقه و يا يك نژاد، بلكه در شعاع زندگي بشريت؛ مربوط به اين نيست كه يك منجي بيايد و مثلاً شيعه را يا ايران را يا آسيا را يا مسلمانان جهان را نجات دهد، مربوط به اين است كه يك منجي و مصلح ظهور كند و تمام اوضاع زندگي بشر را در عالم دگرگون كند و در‌‌ جهت صلاح و سعادت بشر تغيير بدهد.»1

حصر مهدویت
 به محبت و تبعیت عبادی
دشمنان اسلام براي نابود کردن نقش مهم مهدويت در نشاط و اميدواري مسلمانان، با روش‌هاي گوناگون مانند تکذيب، معرفي منجي‌هاي دروغين و... مي‌‌کوشند با تبليغات سوء اين اصل مهم را کم‌‌رنگ جلوه دهند. از ديدگاه انجمن حجتيه اعتقاد به حضرت صاحب‌الزمان(عج) فقط در محبت و دوستي او و تبعيت عبادي خلاصه مي‌‌شود. در مجموعه نوشته‌ها و خطبه‌هاي اعضاي انجمن سخني از ديگر ابعاد انتظار در ميان نيست. 
در اين ديدگاه، ظهور حضرت ولي‌عصرـ ارواحنا فداه‌ـ محدود به زمينه‌هاي منفي در جامعه، اعتقاد مردم به اسلام مي‌‌شود. حجتيان نتيجه مي‌گيرند که انسان منتظر باید خود و جامعه را نه در بُعد اقتصادي، اجتماعي و سياسي، بلکه فقط از‌‌نظر اعتقادي آماده کند و مهم‌‌تر آنکه باید همواره نيروي خود را بالقوه نگه دارد تا حضرت ولي‌عصر‌ـ ارواحنا فداه‌ـ انقلابي جهاني برپا دارند.
در يکي از نوشته‌هاي انجمن حجتيه بر اين نکته تأکيد مي‌‌شود که انتظار، نشستن و منتظر ‌‌شدن نيست؛ بلکه باید محيط را اصلاح کرد، اما بلافاصله همة اصلاح جامعه را در نفي بهائيت و به مبارزة اعتقادي با آن محدود مي‌‌کند. در يکي از نشريات انجمن، مسئوليت‌هاي شيعه هنگام غيبت چنين تفسير مي‌‌شود: «1ـ انتظار؛ منتظر بودن و نديدن امام معصوم(ع) از بزرگ‌‌ترين مصيبت‌هاست؛ 2ـ تقليد از مجتهد جامع‌‌الشرايط؛ 3ـ غمگين‌‌ بودن به ‌‌واسطة مفارقت از آن حضرت؛ 4ـ دعا براي تعجيل فرج آن حضرت؛ 5ـ گريستن از دوري آن حضرت؛ 6ـ تسليم و انقياد داشته باشد که براي امر امام (ارواحنا فداه) عجله نکند  و 7ـ صدقه به قصد سلامت آن حضرت.»2

انتظار از دو دیدگاه 
انجمنی و انقلابی 
انجمن حجتيه در مباحث گوناگون مفهوم انتظار را به ‌‌معناي اصلاح جامعه معرفي مي‌‌کند و تلاش براي رسيدن به جامعه‌اي شايسته را سر‌‌لوحة کار خود مي‌داند: «در مکتب انتظار بايد تلاش و کوشش کرد و محيط اجتماعي را اصلاح کرد. پس، انتظار براي به وجود آوردن صلاح و شايستگي، لياقت، اصلاحات[در] کار ... است.»،3 اما درواقع، اين اصلاحي که از تفکرات و عقايد آنها بيان شد، اصلاح بعد از ظهور حضرت و تشريف فرماشدن آن وجود نازنين است که اين تفکر، نتيجه‌اي جز پناه ‌‌بردن منتظِر به کمينگاه صبر و تحمل هر‌‌گونه خواري، تسليم و عجز در ‌‌برابر ظالمان نخواهد بود. این در حالی است که؛ «از ديد مؤمنان انقلابي، بسيج مستضعفان و از نگاه اسلام انقلابي، «انتظار» يك نوع دعوت به قيام و سازندگي فرد و اجتماع است. اسلام انقلابي تحرك را در پي دارد و ركود را مخرب مي‌داند؛ اما اسلام آمریکایی از زير بار مسئوليت‌ها فرار مي‌كند. انتظار در نزد انجمن حجتيه، افيون‌گر است، به جاي آنكه بيدار‌‌كننده باشد و در ديدگاه حجتيه، در زمان غيبت ولي‌عصر، اعتماد و وابستگي به نظام طاغوت نفي نشده است.»4
مفهوم انتظار و برداشت‌هاي متفاوت از آن خود عاملي براي رشد و پويايي يا به ‌‌عکس، رکود و عقب‌‌ماندگي است. استاد شهيد مطهري خصوصيات انتظار مثبت و منفي را اين‌‌گونه بيان مي‌کند: «انتظار فرج و آرزو و اميد و دل‌‌بستن به آينده دو‌‌گونه است؛ ‌انتظاري که سازنده و نگه‌دارنده، تعهدآور، نيرو‌‌آفرين و تحرک‌‌بخش است، به‌‌ گونه‌اي که مي‌تواند نوعي عبادت و حق‌پرستي شمرده شود و انتظاري که گناه است، ويرانگر، اسارت‌بخش و فلج‌کننده و نوعي اباحي‌گري بايد محسوب شود.»5
انتظار از نظر انجمن حجتیه انقلابي و انقلاب‌‌ساز نيست؛ بلکه باتوجه ‌به روحية متکي به تقيّه، حتي مخالفت با فساد و ظلم نيز ممنوع است؛ به‌‌ عکس، آنان معتقدند که با حکومت‌هاي ظالم بايد موافقت شود. نگاه انجمن حجتيه، دربارة مفهوم انتظار که نگاهي ويرانگر و منفي است، هر اصلاحي را در جامعه محکوم مي‌‌داند؛ چرا‌‌ که بايد ظلم و تباهي رواج يافته، طرفداران حق و حقيقت در کنج خانه‌ها محبوس باشند، تا انفجاري رخ دهد و انتظار به سر آيد. آقاي محدث از مسئولان مدرسه علوي مي‌گويد: «انجمن حجتيه، کاري به جامعه نداشته و اصولاً خودسازي را اصل قرار داده بود.»6
رهبر کبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني در مقابل اين تفکر خانمان‌‌سوز سکوت نکرده، ضمن پيامي در مقابل آن ايستاد و فرمود: «يک دستة ديگر هم که تزشان اين است که بگذاريد که معصيت زياد شود تا حضرت صاحب بيايد. حضرت صاحب مگر براي چه چيزي مي‌آيد، حضرت صاحب مي‌آيد معصيت را بردارد؛ ما معصيت کنيم که او بيايد. اين اعوجاجات را برداريد، اين دسته‌‌بندي‌ها را براي خاطر خدا، اگر مسلمان هستيد و براي کشورتان، اگر ملي هستيد، اين دسته‌‌بندی‌ها را برداريد. در اين موجي که الآن اين ملت را به پيش مي‌برد، در اين موج خودتان را وارد کنيد و برخلاف اين موج حرکت نکنيد که دست و پای‌تان خواهد شکست.»7

پیامدهای اعتقاد به مهدویت
 از منظر انجمن
از نقاط قوت اندیشه‌های اجتماعی پیش‌برندگی و پیش‌روندگی آنها از طریق نظارت همگانی، یعنی برپایی فریضه امر به معروف و نهی از منکر برای سالم‌سازی جامعه است. اما از نوع نگاه انجمن حجتیه نور و روشنایی از جنس این ویژگی ساطع نمی‌شود. به‌بيان ‌ديگر، در انديشه انجمن حجتيه؛ «امر‌‌به‌‌معروف و نهي‌‌از‌‌منکر ديگر جايي ندارد. واجبي است که بايد ترک شود و حدّ الهي است که بايد در تاريخ بايگاني شود؛ چرا‌‌ که اجرايش، فريضه‌اي (ظهور مصلح) را به تأخير مي‌اندازد، پس وجوبش در ترک است. ديگر عاشورايي آفريده نمي‌شود، اصلاً نبايد عاشورايي انديشيد. انديشة عاشورايي محکوم است. در اين نگاه، قصة کربلا افسانه‌اي مي‌گردد که تنها ذکرش ثواب دارد و بس... حتي شورآفريني عاشورا، عشق‌بازي قهرمانانش، در پاي انتظار قرباني مي‌شود. در اين انديشه، تمام تکاليف فردي و اجتماعي از انسان ساقط مي‌شود.»8
شهيد مطهري با استناد به آيات پنجم سورة قصص و صدوپنجم سورة انبيا در این باره مي‌فرمايد: «از اين آيات استفاده مي‌شود که ظهور مهدي موعود حلقه‌اي از حلقه‌هاي مبارزة اهل حق و اهل باطل است که به پيروزي ‌نهايي اهل حق منتهي مي‌شود. سهيم ‌‌بودن يک فرد در اين سعادت موقوف به اين است که آن فرد عملاً‌ در گروه اهل حق باشد. آياتي که بدان‌ها در روايات استناد شده است، نشان مي‌دهد که مهدي موعود(عج) مظهر نويدي است که به اهل ايمان و عمل صالح داده شده است، مظهر پيروزي نهايي اهل ايمان است. بنابراين، هر مبارزة حق‌گرايانه‌اي، حلقه‌اي از حلقه‌هاي مبارزة جهاني و هر پيروزي، جلوه‌اي از پيروزي آن انقلاب بزرگ است.»9
پی‌نوشت‌ها:
1ـ مرتضي مطهري، مجموعه ‏آثار، ج ‏3، ص 356.
2ـ عمادالدين باقي، در شناخت حزب قاعدین زمان، ص 31 ـ 30.
3ـ همان، ص 129.
4ـ ابوالفضل صدقي، جريان‌شناسي انجمن حجتيه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، کد 8295 ، 18/9/1388.
5ـ مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفة تاريخ، ص 7.
6ـ محمدمهدي خالقي، مستند پوستين وارونه، 1391.
7ـ عماد‌‌الدين باقي،  در شناخت حزب قاعدین زمان، ص46.
8ـ سيما محمدپور‌‌ دهکردي، «مهدويت در انديشه شهيد مطهري»، مجلة مهدويت، ش 75، ارديبهشت 1386، ص 8 .
9ـ مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفة تاريخ، ص 64.


اندیشه‌ سیاسی مسلمانان ـ 43۳

 فتح الله پریشان/ علامه نراقى، چهار فصل از كتاب گرانسنگ «معراج‌السعاده‏» را با عنوان‌های زير به اين بحث اختصاص داده است: 1ـ در بيان اهتمام به امر به معروف و نهى از منكر؛2ـ مراتب امر به معروف و نهى از منكر؛3ـ در بيان مجملى از محرمات شايع ميان مردم؛ 4ـ كوتاهى و مسامحه در امر به معروف و نهى از منكر.
وی در اهميت امر به معروف و نهى از منكر چنين مى‏نويسد: «و اين اعظم شعائر دين و اقوى علامت ‏شريعت و آيين است و آن مقصد كلى است از بعثت انبيا و ائمه و اوصيا و نايب گردانيدن متدينين از علما، بلكه مدار گردش آسياب جميع اديان است و اختلال آن موجب بازماندن از دوران است و از اين جهت مدح و ترغيب به آن در آيات و روايات بی‌پایان رسيده‏.»(1)  مرحوم نراقی با بهره از آيات و رواياتى كه بر اهميت امر به معروف و نهى از منكر و پيامدهاى مثبت و منفى عمل کردن يا عمل نكردن اين واجب بزرگ اجتماعى دلالت دارد، به پى‏ريزى روابط مردم مسلمان با يكديگر، با حكومت و دولت‏ و همچنين روابط حكومت اسلامى با مردم به شرح زیر می‌پردازد.
1ـ روابط مسلمانان با يكديگر براساس امر به معروف و نهى از منكر؛ اسلام براى پاكسازى محيط و كوتاه كردن دستان گناه‌آلود از پيكر جامعه به مسلمانان دستور داده است كه با توجه به اين اصل بزرگ زشتى‏ها را ريشه‌كن کنند و خوبى‏ها را رواج دهند و جامعه‏اى بر اساس خوبى‏ها بنيان نهند. اسلام با وضع اين قانون مسئولیت‏آفرين، مردم را به حضور در اجتماع و حاكميت ارزش‏ها و جلوگيرى از گناه و فساد فراخوانده است. علامه نراقى، پاره‏اى از اين روايات را گرد آورده است. يكى از رواياتى كه ايشان آورده و بسيار مهم است، اشاره به حدیث امام باقر(ع) است که مى‏فرمايد: «امر به معروف و نهى از منكر طريقه پيغمبران و شيوه نيكان است. فريضه عظمايى است كه ساير فرايض به واسطه آن به پاى داشته مى‏شود و به آن راه‏ها امن مى‏گردد و مكاسب حلال مى‏شود و مظلمه‏ها به صاحبانش رد مى‏شود و زمين آباد مى‏گردد و از دشمنان دين انتقام كشيده مى‏شود.»(2) بر اساس روايت فوق، اقامه دين و واجبات الهى، امنيت راه‏ها، كسب حلال، جلوگيرى از تضييع حقوق ديگران، آبادانى كشور، دوام و پايدارى شريعت و... همه در پرتو تكليف اجتماعى «امر به معروف و نهى از منكر» امكان‏پذير است. درمقابل، بى‏توجهى به اين اصل سبب از بين رفتن حرمت‏ها و حريم‏ها و ارزش‏هاى اخلاقى و هنجارهاى اجتماعى شده و زمينه را براى رشد ضد ارزش‏ها و ناهنجارى‏ها در جامعه فراهم می‌کند. در چنين وضعى فساد و تباهى سياسى، اخلاقى، فرهنگى و اقتصادى چهره مى‏نمايد و جامعه و افرادش را از مسير انسانيت دور كرده و در مسير هواهاى نفسانى قرار مى‏دهد. در نتيجه خداوند رفاه مادى و معنوى و گاه حيات جامعه را در معرض زوال و نابودى قرار مى‏دهد؛ چرا كه به گفته على(ع) رفاه و آسايش جز به خاطر گناه از ملتى زايل نشد، زيرا خداوند به كسى ستم نمى‏كند.(3) 
2ـ روابط مردم با حكومت‏ها بر اساس امر به معروف و نهى از منكر؛ برخورد مردم مسلمان همان‌گونه كه با يكديگر بر اساس انتقاد سازنده و امر به معروف و نهى از منكر مى‏باشد، با حاكمان اسلامى نيز، بر همين مبنا استوار است. هر نظام سياسى، اجتماعى در مسير حركت ‏خويش، احتمال لغزش و انحراف از هدف‏هاى اعلام شده را دارد. اين خطر گريبانگير بسيارى از حكومت‏ها و تحولات اجتماعى بوده است. اسلام به عنوان يك نظام همه‌سونگر با وضع قانون «نظارت همگانى‏» از اين خطر، پيشگيرى و حفظ و سلامت نظام را از درون تضمين كرده است. اسلام با طرح تكاليف اجتماعى چون؛ امر به معروف، نهى از منكر، اهتمام به امور مسلمانان و... روش نوينى را براى استحكام بخشيدن به نظام و صيانت آن از آلودگى‏ها در نتيجه سستى و فروپاشى، پى ريخته است. امت اسلامى نمى‏تواند نسبت ‏به مسائل سياسى كشور بى‏اعتنا باشد؛ چرا كه پيامبر اسلام(ص) فرموده است: «هر كه در امور مسلمانان اهتمام نداشته باشد، مسلمان نيست‏.»(4) 
3ـ روابط حكومت اسلامى با امت اسلامى؛ رابطه حكومت اسلامى با مردم بايد بر اساس امر به معروف و نهى از منكر باشد. حكومت اسلامى وظيفه دارد ارزش‏ها را رواج داده و از بدى‏ها و زشتى‏ها در جامعه جلوگيرى کند. حكومت اسلامى مى‏تواند براى انجام اين مهم نهادهاى ويژه‏اى را بنيان نهد، چنانكه در گذشته چنين بوده است. برخى از فقيهان، بعضى از مراتب امر به معروف و نهى از منكر را ويژه امام و حاكم اسلامى دانسته‏اند. علامه نراقى در اين باره مى‏نويسد: «مرتبه هفتم، شمشير كشيدن و سلاح داشتن و مجروح كردن [مى‏باشد] و اين مرتبه در نزد اكثر علماى ما موقوف به اذن امام است و از براى رعيت‏بدون اذن امام جايز نمى‏دانند، ولى سيدمرتضى و جماعتى، از براى كسى كه متمكن باشد و موجب فساد نباشد، تجويز كرده‏اند، اگر چه اذن امام در آن به خصوص نباشد.»(5)
در كتاب‏هاى فقهى اجراى حدود و تعزيرات پس از بحث امر به معروف و نهى از منكر آمده و اجراى آن به حاكم شرع و ولی‌فقیه واگذار شده است.
منابع:
۱ـ معراج‌السعاده، ص‏369.  ۲ـ معراج‌السعاده، ص‏370.  ۳ـ مزينانى محمد صادق، انديشه‌هاى سياسى محقّق نراقى، تهران، دبيرخانه مجلس خبرگان رهبرى، 1381، ص ۳۰۴ـ۳۰۱. ۴ـ معراج‌السعاده، ص‏362؛ اصول كافى، ج‏2، ص‏164، كتاب الايمان و الكفر، حديث 5.  ۵ـ همان، ص‏375.

 شهاب زمانی/چندی پیش دبیرخانه هم‌اندیشی اسلامی مستقر در مرکز نوین علوم اسلامی در شهر قم از دکتر رضا داوری‌اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران برای حضور و سخنرانی در نشست علوم دینی و علوم انسانی اسلامی دعوت کرده بود. اما وی در این هم‌اندیشی شرکت نکرد و با صدور پیامی سرگشاده به این دعوت پاسخ داد. 
دکتر داوری در بخشی از این نامه که به اذعان سایتش واجد لحن «اعتراض صریح به بدفهمی‌های صورت گرفته در باب اسلامی شدن علوم انسانی» است و موج جدیدی از مباحث را در کشور و در جمع نخبگان و فرهیختگان کلید زده، درباره «ارتباط میان علم و دین» نوشته است: «ماهیت علم با دین متفاوت است و علم، اساساً و ذاتاً نمی‌تواند متصف به وصف دینی شود، مگر در آنجا که موضوع و مسائلش به طور خاص، دین باشد، مانند علم فقه و اصول و تفسیر و حدیث و کلام و به تعبیر ایشان حتی فلسفه اسلامی و اما سایر علوم هر کدام موضوع و مسائل خاص خود را دارند و ملاک صحت و عدم صحت آنها مراعات روش مقرر در آن علم‌هاست.»
این نامه مجدداً مباحث و دیدگاه‌هایی را که در دهه اخیر با جدی‌تر شدن اسلامی‌سازی علوم انسانی غربی در جامعه ایرانی در باب امکان یا امتناع علوم انسانی اسلامی مطرح شده بود، احیا کرد. اما بازتاب ویژه این نامه به چند دلیل است:
یک‌ـ اهمیت و جایگاه ذاتی این بحث؛ طرح تحول در علوم انسانی و پیاده‌سازی علوم انسانی اسلامی از پروژه‌ها یا به عبارت بهتر، از پروسه‌های کلان و حیاتی برای نظام اسلامی است که می‌خواهد در حوزه گفتمانی و الگوسازی نظامات حکومتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی برای گذار به مرحله تمدن نوین اسلامی وارد شود و به هواداران خود در جهان نسخه عملی ارائه دهد. دقیقاً بخشی از مخالف‌خوانی‌ها و بی‌فایده و بدون نتیجه تلقی کردن‌ها با کلیت طرح‌های نظام اسلامی و دلسوزان از جنس تحول در علوم به همین دلیل است. 
دوـ آفت برداشت‌های سیاسی و برخورد سیاسی با مباحث؛ آیا اسلامی کردن علوم انسانی پروژه‌ای سیاسی و ایدئولوژیک است؟ یا هر نظام سیاسی حق دارد مطابق با اقتضائات و هنجارهای خود نظام آموزشی و فرهنگی را تغییر بدهد؟ با این نگاه چه بسا با سپری شدن چهار دهه از انقلاب اسلامی که قرار بود مطابق با نامش در خیلی از حوزه‌ها انقلابی عمل کند دیر هم شده است. البته طرح این مسائل بسیار مفید خواهد بود و موجب بالندگی دانش و معرفت در جامعه به ویژه جامعه نخوت‌زده علمی کشور خواهد شد؛ لذا نباید از نقد و تحلیل دیگران ناراحت و مکدر شد و اجازه داد با افزایش آستانه صبر و تحمل این مباحث در ساحت‌های علمی و مراکز و آکادمی جلو برود و بتواند مجاب‌سازی کند.
سه‌ـ جایگاه فردی داوری‌اردکانی نیز در حجم و نحوه بازتاب این نامه به ویژه از سوی رسانه‌های جریان سیاسی خاص دارای اهمیت است؛ زیرا وی از حیث خاستگاه علمی به نحله فردیدی تعلق دارد و همواره در طرح مباحث این چنین جزء موافقان بوده و بیشتر مباحث خود را در طرفداری از رویکرد تحولی انقلاب و نگاه گفتمانی آن ارائه کرده است و الآن طیف مقابل که هواداران دکتر سروش و دیگر روشنفکران مخالف اسلامی‌سازی علوم انسانی غربی هستند، با ذوق‌زدگی به استقبال مباحث وی رفته و آن را اعترافی به حقانیت خود پس از سال‌ها مقاومت می‌دانند. از این رو، مقالات و نوشته‌هایی در روزنامه کارگزاران و مکتوبات مجازی اصلاح‌طلبان که تنها از دریچه نقد غیرعلمی و با نگاه سیاسی وارد موضوع شده‌اند، جز افزودن بر شبهات این مباحث و مانع‌سازی برای آن در راستای خواسته دشمنان کارکردی دیگر ندارند.


عدالت و عدالت‌خواهی از دیرباز در اندیشه و فطرت انسان وجود داشته و فصل مشترک خواسته‌های همه انسان‌ها در همه جوامع و همه زمان‌ها بوده است. با این نگاه، انسان‌ها همواره در شکل‌دهی به حکومت‌ها و نظامات گوناگون، این گمشده تاریخی و تمدن بشری را در سرفصل نگاه‌ها و شرایط حکومت قرار داده است و با سنجه عدالت و انصاف به بازخوانی و بازنمایی حاکمان و حکومت‌های مطلوب و غیر مطلوب نشسته است.  در اندیشه اسلامی نیز فصل مستعفایی به این ویژگی اختصاص داده شده است و تعابیر بلندی از مفهوم آن که گاه تعجب غربی‌ها را نیز برانگیخته، در آیات و روایات اسلامی به عمل آمده است. به گونه‌ای که هدف از ارسال رسل و انزال کتب در قرآن، تأمین عدالت فردی و به ویژه اجتماعی بیان شده است. حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) با استفاده از متون دینی تحلیل‌ها و نکات ناب بسیاری در این موضوع ابراز کرده‌اند که در «کتاب عدالت» به آن اشاره شده است. ایشان درباره معنای واقعی عدالت می‌فرمایند: «عدالت، همه جا به معنای برابری نیست، اشتباه نشود. عدالت، یعنی هر چیزی را در جای خود قرار دادن. این معنای عدل است. عدالت آن معنایی نیست که در ذهن بعضی از ساده‌اندیشان و آدم‌های کم‌عمق وجود دارد. شاید حالا هم خیال کنند که همه جامعه باید برداشت یکسان داشته باشند. خیر! یکی کار بیشتری می‌کند، یکی استعداد بیشتری دارد، یکی ارزش بیشتری برای پیشرفت کشور دارد. عدالت یعنی بر طبق حق، عمل کردن و حقِ هر چیز و هر کسی را به او دادن. این، معنای عدالت است و برای جامعه لازم است. هدف این است که عدالت حاکم شود. آن وقت اگر جامعه ثروتمند هم بشود، این ثروت درست تقسیم خواهد شد. مقصود حرکت اسلامی، همین است.» «کتاب عدالت» یک کتاب کاربردی و مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها و بایدها و نبایدها برای سربازان عدالت اجتماعی است. در این کتاب سعی شده است پرسش‌های گوناگون مطرح در این حوزه را براساس «بیانات رهبر معظم انقلاب» پاسخ گفته و محتوای «کاربردی» و ناظر به «حل‌ مسئله» در اختیار مخاطب قرار گیرد. از آنجا که کتاب تلاش داشته است یک کتاب عملیاتی باشد، محتوا در دو قالب ساختاری ذیل بخش اصلی و بخش مکمل چینش شده است. این کتاب از سوی نهضت نرم‌افزاری وابسته به انتشارات انقلاب اسلامی به کوشش مهران کریمی‌سادات‌محله و سیدعلی کشفی به بازار عرضه شده است. 


تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ قسمت نودو‌ششم

 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ الگوی مصرف در هر جامعه‌ای نشانه و جهت‌ساز ثبات یا تغییر اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آن جامعه به شمار می‌آید. تبارشناسی توجه قدرت‌ها به نقش الگوی مصرف در رفتارسازی مورد دلخواه نشان از سه پارادایم و طرح‌واره در بهره‌گیری از الگوی مصرف برای مقاصد جامعه صنعتی و فراصنعتی غرب دارد که نتایج هر یک از آنها هویت جدیدی از تهدیدات نرم را تعریف کرده است. این سه طرح‌واره عبارتند از: الگوی مصرف اقتصادی، الگوی مصرف فرهنگی و الگوی مصرف فکری و روانی که در این شماره الگوی مصرف اقتصادی تشریح می‌شود. 
 
مصرف، پایه اصلی نظام سرمایه‌داری
اولین پارادایم الگوی مصرف برای تغییرات نرم جوامع، الگوی مصرف اقتصادی است که نقطه عطف آن به عصر صنعتی بر می‌گردد. در واقع، مصرف‌گرایی اقتصادی از اواخر قرن نوزدهم آغاز شد و در نیمه اول قرن بیستم به اوج خود رسید. ریشه این تفکر نیز به نظام سرمایه‌داری مربوط می‌شود. «مصرف» یکی از مؤلفه‌های نظام سرمایه‌داری است. در این مکتب مصرف و تقاضای بیشتر، سبب تولید و عرضۀ بیشتر و به تبع آن سود بیشتر می‌شود. بدین سان الگوی مصرف نقشی تعیین‌کننده در اقتصاد و در تخصیص منابع تولید، نوع کالای تولیدی و شیوه توزیع آن پیدا کرد. ارتباط این تفکر با جنگ نرم این است که جامعه و افرادی که دچار مصرف‌زدگی یا بیماری اسراف و تبذیر می‌شوند و مصرف کالاهای خارجی به ویژه لوکس آن به عادت‌واره آنها تبدیل می‌شود، چنین جامعه‌ای به طور طبیعی و ناخودآگاه تحت سلطه قدرت خارجی واقع شده و بدون کوچک‌ترین مقاومتی استقلال خود را از دست خواهد داد؛ زیرا اساساً در فرآیند عادت‌واره شدن مصرف کالاهای خارجی حس و درکی از جنگ نرم مبتنی بر صدور الگوهای مصرف اقتصادی ندارد تا بخواهد مقاومتی در برابر آن داشته باشد. چنین جامعه‌ای در شرایط استثمار فرانوینی قرار دارد که فکر می‌کند بدون احساس استثمارشدگی برای تأمین نیازهای عادت‌واره مصرفی خود، استثمار اقتصادی را می‌پذیرند. 
به بیان دیگر، مردم در این پارادایم، مصرف را امری می‌دانند که بر مبنای خواست آنهاست و فقط برای رفع نیاز نیست. آنها چیزهایی را می‌خواهند بخرند که بر اثر تبلیغات از طریق فیلم‌ها، مطبوعات، صداوسیما و شیوه‌های تبلیغاتی دیگر در ذهن نقش می‌بندد. برای نمونه، زرین‌قلم و فراهانی (1373) در مقاله‌ای اشاره کردند که شست‌وشوی مغزی مردم با تبلیغات گسترده، چنان عمیق صورت می‌گیرد که بسیاری از مردم جهان گمان می‌کنند بدون نوشابه‌های گازدار و غذاهای آماده و کنسروها و لوازم آرایش و تزئینی و لوکس و تجملی نمی‌توان زندگی کرد. این در حالی است که حيات اقتصادي مبتني بر سود‌محوري و انباشت سرمايه، مصرف بي‌رويه و بدون توجه به نيازهاي واقعي مغاير با اصول و مباني ديني و حتي دور از تعاليم سنتي و بومي است که در آياتي از قرآن و احاديث متعدد، اين موضوع از مصاديق گناهان کبيره شمرده شده است. (اسماعيلي، 1389: 45)

پیامدهای تغییر الگوی مصرف 
از رهگذر تغییر الگوی مصرف کالاهای اقتصادی داخلی به الگوی مصرف کالاهای خارجی، چند اثر مخرب متوجه اقتصاد داخل خواهد شد که به مثابه تهدید نرم علیه دارایی‌های حیاتی و سرمایه کلیدی جوامع مصرف‌زده به شمار می‌رود:
1ـ بروز حس خود کوچک‌بيني و حقارت نسبت به توليدات داخلي؛ 2ـ تضعیف قدرت اقتصادی و وابستگی اقتصادی؛ 3ـ توقف تولید و رشد بیکاری و در نتیجه افزایش معضلات اجتماعی؛  4ـ ورود فرهنگ غربی به همراه مصرف کالاهای خارجی و تغییر ذائقه‌های فرهنگی و سیاسی؛ 5ـ تضعیف فرهنگ دینی در جهت‌دهی سبک زندگی.
با این وصف، اولین اتفاقی که در مصرف مبتنی بر کالاهای خارجی در شرایط کنونی جامعه ما که در شرایط جنگ اقتصادی قرار داریم به وقوع می‌پیوندد، ضربه‌پذیری اقتصاد کشور و ضربه خوردن تولید ملی و داخلی است. تحقیق اسماعیلی(1389) نشان می‌دهد، حس کوچک‌بینی سبب می‌شود افراد هنگام خريد کالا و نيازهاي روزمره تمايل خود را نسبت به خريد کالاهاي داخلي از دست داده و بي‌اختيار در پي خريد اجناس خارجي باشند که نتیجه نبود اقبال عمومي و کم شدن تقاضا، انباشته شدن کالاها در انبارها و توقف چرخه توليد خواهد بود. رکود ناشي از توقف توليد، موجب تعطيلي کارخانه و رشد بيکاري و هزاران پيامد ديگر مي‌شود و پيوند اين عوارض با آثار جنگ نرم در حوزه‌هاي ديگر مي‌تواند تهديدات بزرگي را در مقابل ساختار سياسي کشور ايجاد کند. 
رهبر معظم انقلاب تعبیری که از خطر مصرف‌گرایی برای جمهوری اسلامی ایران دارند، «بیماری اجتماعی»(1۸/8/۱۳۸۵) است. ایشان در جایی دیگر تأکید می‌کنند: «مصرف‏گرایى، جامعه را از پاى در مى‏آورد. جامعه‏اى که مصرف آن از تولیدش بیشتر باشد، در میدان‌هاى مختلف شکست خواهد خورد.» (۱۵/9/۱۳۸۱)

برندسازی و تغییر الگوی مصرف 
برای اینکه مصرف کالاهای خارجی به عادت‌واره جامعه‌ای تبدیل شود، شگردهای گوناگونی به کار برده می‌شود. یکی از ترفندهای تبلیغاتی القای این نگرش است که کالاهای خارجی به علت مرغوبیت و بادوام بودن، برای دیگر جوامع مقرون به‌ صرفه است. تکنیک برند و مد نیز از قوی‌ترین شیوه‌های مصرف‌زده کردن جوامع به کالاهای خارجی است. این فرهنگ(برند و مد) اکنون به یک عامل ضد تولید ملی و قدرت تولیدات و کالای دولت‌های بیگانه در کشور ایران تبدیل شده است؛ به همین دلیل، رهبر معظم انقلاب دلسوزانه از مردم خواسته‌اند که برای منافع ملت ایران و سربلندی عزت ایرانی، با پدیده «برند» مبارزه کنند و نسبت به کالای ایرانی تعصب داشته باشند.   
«محصولات داخلی را مردم مصرف کنند؛ نروند دنبال این نشانه‌ها. حالا مُد شده است بگویند «بِرَند» است، بِرَند فلان؛ بِرَند چیست! بروید سراغ مصرف تولیدات داخلی. آن چیزهایی که مشابه داخلی دارد، متعصّبانه و با تعصّبِ تمام، ملّت ایران، خارجیِ آن را مصرف نکنند. این را من فقط برای یک عدّه‌ خاص نمی‌گویم؛ خب بله، وقتی ما می‌گوییم، یک عدّه متدیّنین فوراً گوش می‌کنند حرف را، پیغام هم می‌دهند فلان چیز را که خارجی است بخریم؟ فلان چیز را نخریم؟ من فقط برای متدیّنین و افرادی که برای حرف ما حجّیّت شرعی قائلند، این را نمی‌گویم؛ من این حرف را برای هرکسی می‌گویم که به ایران علاقه‌مند است، به آینده‌ کشور علاقه‌مند است، به فکر بچّه‌های خودش است که بنا است فردا در این کشور زندگی کنند. شما مصنوعات خارجی را که مصرف می‌کنید، در واقع کمک می‌کنید به اینکه حجم آن بنگاه خارجی، آن کارگر خارجی، آن سرمایه‌دار خارجی، مدام بیشتر بشود و تولید داخلی ضربه بخورد، شکست بخورد.»(29/11/1393) 
در فروردین سال بعد نیز بار دیگر رهبر معظم انقلاب درباره آفات و پیامدهای برند چنین گفتند: «دنبال اسم و رسم نروند، دنبال بِرَند نروند‌ـ این حرفی که حالا مرتّب تکرار می‌کنند: بِرَند، بِرَند‌ـ دنبال مارک نروند؛ دنبال مصلحت بروند. مصلحت کشور، مصرف تولید داخلی است، کمک به کارگر ایرانی است. بعضی‌ها هستند حتّی حاضرند به نفع کارگر هم شعار بدهند، رگ گردن را هم درشت کنند و شعار بدهند، امّا در عمل به کارگر ایرانی لگد بزنند. لگد زدن به کارگر ایرانی این است که انسان جنس مصنوع این کارگر را مورد استفاده قرار ندهد و برود مشابه این را از خارج بگیرد؛ گاهی هم به قیمت‌های گران‌تر! ما در برخی از صنایع در کشورمان جزء پیشروان دنیاییم، [امّا] در همان چیزها، می‌روند از بیرون چیزهایی را برمی‌دارند و به داخل می‌آورند و این وظیفه همه است.»(1/1/1394)