دکتر عطاءالله رفیعی آتانی، استاد دانشگاه می‌گوید: ضربه‌ای که بحث نفوذ می‌زند مثل ضربه‌ای است که تهاجم فرهنگی به «امر به معروف و نهی از منکر» و به چارچوب فرهنگی، به بصیرت و تمام معارفی که داشتیم، زد. همه اینها از یک واقعیت خبر می‌دهد؛ یعنی همه اینها می‌گوید که غرب در حال آمدن است و البته برخی نیز از آمدن غرب در شرایط فعلی، ذوق‌زده هستند. ما با غرب در حال مواجهه هستیم. ما با یک موضوع و یک دشمنی پیچیده و هوشمندانه رو‌به‌رو هستیم.


جریان‌شناسی فکری فرهنگی انجمن حجتيه‌ـ 1۲

 عبدالله نوری‌گلجایی/ انجمن حجتيه از مقطع تأسیس تا انقلاب اسلامی دارای مواضع و دیدگاه‌هایی می‌باشد که در اساسنامة خود به آن پرداخته است؛ وجه بارز این دیدگاه‌ها عدم مداخله در سیاست و در نتیجه دوری از مواضع ضد رژيم پهلوي و آمریکا بود.(1) نظر به اهمیت این مواضع، در این نوشتار با برخی از آنها آشنا می‌شویم.

مواضع انجمن در قبال شاه
يکي از افرادي که انجمن حجتيه در برابر او موضعي منفعلانه داشت و هيچ‌‌گونه اقدامي ضد او نمي‌کرد، شخص شاه بود، که نه‌‌تنها براي شاه احترام ويژه‌اي قائل بودند؛ بلکه او را ولي‌نعمت مردم معرفي مي‌‌کردند. مرحوم حلبي مي‌گفت شاه از همة سلاطين قبلي باعفت‌‌تر است.(2) او در سال 1357 كه مردم فوج‌‌فوج در خون خويش غوطه‌‌ور بودند، انگشتري كه روي سطح آن جملة «يدالله فوق ايديهم» حکاکي شده بود، براي سلامت شاه ارسال كرد.(3) علاوه ‌‌بر ‌‌آن، انجمن حجتيه همواره شاه را فردي مسلمان و پيرو مذهب شيعه معرفي مي‌‌کرد و با اين عنوان، اذهان مردم به‌‌خصوص جوانان را براي مبارزه با اين رژيم منحرف مي‌ساخت.(4)
با توجه‌ به ديدگاه حمايتي شيخ‌محمود حلبي در قبال شاه و رژيم پهلوي، وي در سخنراني‌هاي خود ارادت خود را به شاه و ايادي‌‌اش ابراز مي‌کرد؛ براي نمونه، ايشان در مسجد باب‌الحوائج واقع در ميدان فوزيه به منبر رفت و دولت و مسئولان امنيتي مملکت را دعا کرد.(5) 
با این وصف، این ادعا که انجمن حجتيه به رهبري شيخ‌‌محمود حلبي، تأييدشده همة مراجع، همگام با انقلاب اسلامي و طرفدار حضرت امام(ره) بوده است، ادعایی واهی است. اسناد ساواک و اسناد دیگر به وضوح نشان می‌دهد که انجمن حجتيه آشکار و نهان از شاه حمايت مي‌کرده است.

انجمن و مسئله آمريكا
انجمن حجتيه با رويکردي جانبدارانه از آمريکا و عملکردهايش پشتیبانی می‌کرد؛ به ‌‌طوري‌‌ که با تحقير ملت مسلمان ايران و ترويج روحية سازشکارانه با استعمارگران به ‌‌ويژه آمريکا بر ضعف و ناتواني هر‌‌چه بيشتر مسلمانان، به‌‌ ويژه مردم ايران صحه گذاشت و قدرتمندي همه‌‌جانبة آمريکا را رواج مي‌‌داد. انجمن حجتيه بر اين باور بود که هر‌‌گونه مبارزه با استعمار و استبداد، به‌‌ ويژه مبارزه با آمريکا نه ‌‌تنها سودي ندارد، بلكه ماية نيرومندي و پيشرفت بهائي‌ها خواهد شد؛ از اين ‌‌رو، پيوسته اين انديشه را گسترش مي‌‌داد كه مبارزه با زورمندان و قدرت‌‌هاي جهاني، ويژة حضرت مهدي است.(6)
آنچه در اساسنامة انجمن، با عنوان مداخله‌‌نکردن در امور سياسي آمده است، نوعي ترفند برنامه‌‌ريزي شده‌اي بود که افراد متدين و مذهبي که به‌‌ منظور فعاليت‌هاي فرهنگي قدم برمي‌دارند، در مسير مبارزه با مرکز اصلي فساد، يعني حکومت آمريکا قرار نگيرند و به ‌‌طور مشخص با نهضت انقلابي حضرت امام خميني(ره) همراه نشوند. در‌‌ عين ‌‌حال، فعاليت‌هاي مذهبي خود را ادامه دهند و با موضوعاتي مانند مبارزه با فرقه بهائيت و آن هم به صورت محدود مشارکت داشته باشند. «اسلامي که توسط انجمن حجتيه تبليغ مي‌شد، اسلامي بود که سلطه‌‌طلبان هم خيلي از آن استقبال مي‌کردند و اين همان، اسلام آمريکايي بود که امام هم بر آن تأکيد داشتند؛ يعني احساس تقابلي با آمريکايي‌ها و صهيونيست‌هاي حاکم بر کشور وجود نداشت. خوب اين اسلام مورد تأييد و موافقت آمريکايي‌ها بود و به همين دليل هم عنوان اسلام آمريکايي بر آن نهاده شد؛ چراکه در اين نوع اسلام، افراد گمان مي‌کردند که مسلمانند، اما اين اسلام آنها هيچ تقابلي با سلطه و کفار نداشت؛ در ‌‌حالي ‌‌که آيات قرآن به‌‌ صراحت آورده که شما نمي‌توانيد کفار را اولياي خود قرار دهيد.»(7)

مواضع انجمن در برابر قيام پانزدهم خرداد
پس از قیام 15 خرداد و به خاک و خون کشیده شدن مردم و در چنين شرايط خطیری، برخي روحانيون به دلايل گوناگون، با اصل یا شيوة امام(ره) مخالف بودند. يکي از اين اشخاص شيخ‌‌محمود حلبي بود. آقاي ابوالفضل توکلي‌بينا در خاطرات خود در اين باره می‌گوید: «بنده با شهيد عراقي و آقاي عسگراولادي به قم رفته بوديم تا امام را از مضمون يک بخشنامة سرّي آگاه کنيم. ماجرا مربوط به آن بند از لايحة انجمن‌‌هاي ايالتي و ولايتي بود که در آن، قيد اسلام در شرايط انتخاب‌‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان برداشته شده بود و در مراسم سوگند، به ‌‌جاي قرآن، کتاب آسماني قيد شده بود. اين بند به صورت يک بخشنامة سرّي به ارتش ابلاغ شده بود و يک نسخه از آن را شهيد عراقي از طريق بعضي افسران ارتش که با او در ارتباط بودند، به‌‌دست آورده بود. وقتي بخشنامه را به امام داديم و ايشان آن را خواند براي‌شان بسيار جالب بود و با شناختي که از جناب آقاي حلبي و تفکراتش داشت، فرموده بودند اين مطالب را ببريد به آقاي شيخ‌محمود حلبي نشان دهيد.»(8)
آقاي ابوالفضل توکلي‌بينا در ادامه مي‌نويسند: «بعداً که بخشنامه را براي آقاي حلبي برديم، به ايشان گوشزد کرديم که اينها دارند اساس اسلام را از بين مي‌برند و شما علما توان خود را صرف مبارزه با بهائيت کرده‌‌ايد و داريد سرشاخه‌هاي اين درخت را هرَس مي‌کنيد. اين کار موجب رشد آنان خواهد شد، اما ايشان فقط اظهار داشت که اين را از کجا آورده‌ايد؟ حتي وقتي اين خبر از روزنامه‌هاي روز 16 مهر 41 منتشر شد، باز هم هيچ عکس‌‌العملي از جانب آقاي حلبي نشان داده نشد.»(9)
در ‌‌نهايت، شيخ‌‌محمود حلبي، همسو با شاه، عامل پديد آمدن درگيري 15 خرداد را حضرت امام(ره) معرفي کرد و کشته‌‌شدن مردم و روحانيون در اين درگيري را به ايشان نسبت داد و طی نامه‌ای به شاه چنین بیان داشت: «پيشگاه مبارک اعلي‌حضرت همايون شاهنشاه آريامهر؛ با کمال احترام به عرض خاک پاي مبارک مي‌رساند: جامعة روحانيت ايران از اعمال خائنانة گروه بي‌دين و ضد وطني که بلواي پانزدهم خرداد را بر‌‌پا کردند، ابراز تنفر و انزجار مي‌کند و ارادت خالصانة اعلي‌حضرت همايوني را به خاندان نبوت تصديق و تأييد دارد و آن اعلي‌حضرت را حامي دين اسلام و پيرو مذهب جعفري مي‌شناسد و [شاه] مورد تکريم و احترام جامعة روحانيت و خادمان مکتب اسلامي هستند و ان‌‌شاء‌الله ساليان سال سلامتي وجود اقدس شهرياري باقي و برقرار باشد.»(10)
علاوه‌ بر اين، آقاي حلبي در يکي از سخنراني‌هاي خود در مدرسة مروي تهران گفت: «آن کساني که 15 خرداد را راه انداختند، مسئول آن خون‌ها هستند.»(11) همچنين شاه دو روز بعد از ماجراي 15 خرداد سخنراني کرد و گفت کساني که اين آشوب را به پا کردند، مسئول اين خون‌ها هستند(12)، در ‌‌حالي ‌‌که اين قيام سرنوشت‌‌ساز، به‌‌اندازه‌‌اي حائز اهميت است که حضرت امام(ره) در سخناني پس ‌از پيروزي انقلاب فرمودند: «كساني كه پانزده خرداد را به ‌‌وجود آوردند، بشناسيد و كساني كه پانزده خرداد را دنبال كردند بشناسيد و كساني كه از اين به بعد اميد تعقيب آنها هست، بشناسيد و مخالفين پانزده خرداد و مقصد پانزده خرداد را بشناسيد.»(13)
پی‌نوشت‌ها:
1ـ تبصرة يک از مادة دوم اساسنامة حجتيه.
2ـ عمادالدين باقي، همان، ص239.
3ـ همان.
4ـ مصاحبه با عباس سليمي‌نمين، روزنامة کيهان، 6/2/1382.
5ـ سيد‌‌حميد روحاني، نهضت امام خميني، تهران، عروج، 1389، ج2، ص100.
6ـ همان، ج3، ص134.
7ـ مصاحبه با عباس سليمي‌نمين، روزنامة کيهان، همان.
8ـ ابوالفضل توکلي‌بينا، خاطرات ابوالفضل توکلي بينا، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1389، ص40.
9ـ همان، ص41.
10ـ نامة انجمن حجتيه خطاب به محمدرضا شاه، آرشيو، سند ۷۲۲/ ۱۹ه‍ ، ۳۱/۴/۱۳۵۴؛ ابراهيم ذوالفقاري، قصة هويدا، تهران، مؤسسة مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، ۱۳۸۶، ص86 .
11ـ محمد پيشگاهي‌فرد، خاطرات محمد پيشگاهي‌فرد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1391، ص66.
12ـ همان، ص52.
13ـ  سيدروح‌‌الله موسوي خميني، صحيفة امام، همان، ج8 ، ص53.


اندیشه‌ سیاسی مسلمانان ـ 438

 فتح الله پریشان/ در رفتارشناسی پادشاهان ایران، به ویژه در زمانه قاجار می‌توان سیاست دوگانه را نسبت به دین و عالمان دین رصد و ردیابی کرد. آنها از یک سو، رفتاری سخت پایبند به شریعت و پاسداری از کیان دین را تصویر می‌کردند و از سوی دیگر، تلاش می‌ورزیدند تا علمای دین را از قرار گرفتن در رأس هرم مدیریت جامعه باز دارند. این سیاست اقتضا می‌کرد که گاه رفتار خشن و دور از ادبی با عالمان دین داشته باشند. چنانکه درباره ملااحمد نراقی این سیاست به کار بسته شد؛ اما با دعایی از وی که به صراحت در آن فتحعلی شاه را حاکم ظالم دانسته و گفته است: «خدایا! من دست ستمگری را از مردم کوتاه کردم و حال این «حاکم ظالم» بر این عمل بر من سخت می‌گیرد»(1)، شاه را وادار به دلجویی کرد، اما این ماجرا تأیید‌کننده این سیاست و روشن‌گر چهره واقعی شاه و نظام چیره آن زمان است. سیاست دوگانه نامبرده و به ویژه سیاست دیندار جلوه دادن خود و پایبند نمایاندن نظام حاکم به آیین شرع دو توجیه یا دلیل بیش نداشت: به دست آوردن مشروعیّت شرعی و دست یافتن به عنوان ظلّ‌اللّهی و استوارسازی پایگاه مردمی حاکمیت؛ زیرا دستگاه حاکم به روشنی دریافته بود که مردم با عالمان دین هم‌پیمان و هم‌نوا هستند و هماهنگی بیشتری دارند تا حاکمان. 
البته جامعه زمانه قاجار جامعه دینی بود و مردم برای نگهداری از کیان خود حاضر به هر جان‌نثاری بودند. عِرق دینی فراتر از عِرق ملی می‌نشست. شاهد مطلب اینکه در جنگ‌های ایران و روس سیاست‌ها و تلاش‌های دولت حاکم در بسیج مردم و برانگیختن آنان ره به جایی نبرد و حکومت در این وادی زمین‌گیر شده بود تا اینکه عزم عملی و فتوای دینی علمای حوزه نجف و قم از جمله نراقی و آمادگی آخوند خراسانی برای اعزام به ایران به همراه بسیج عمومی فضا را تغییر داد و صفوف به هم پیوسته مردم در برابر دشمن بیرونی را به نمایش گذاشت. این حضور مردمی مبتنی بر تبعیت از دین در روزگار ما نیز وجود دارد و اوج آن را در دفاع مقدس و صحنه‌های رشک برانگیز دفاع از انقلاب و نظام شاهد هستیم. 
در چنین حال و روزی نراقی تلاش می‌ورزید دست‌کم تئوری و نظریه سیاسی دینی مدرن‌تری را که بتواند پشتوانه نظام سیاسی قرار بگیرد، ارائه کند که نتیجه آن در کتاب (عوائدالایام) ایشان در عائده‌ای که در باب ولایت فقیه نگاشته، تبلور یافته است. کاری که نراقی انجام داد، کمترین کاری بود که در عرصه سیاست با نگرش دینی می‌توانست انجام بگیرد. از این رو گزاره‌ها و جستارهای فراوانی که با ادبیات نوین در ساحت علوم جدیدی، مانند سیاست و علوم اجتماعی امروزه پرداختن به آنها ضروری می‌نماید، در کار وی دیده نمی‌شود؛ اما از فحوای مطالب وی و دیگر علما و فقها، کلیات اندیشه آنها را در این مسائل از جمله عنوانی مانند «نقش و جایگاه مردم در حکومت» را می‌توان استنباط کرد یا به تعبیری نکوتر در بوته بررسی قرار داد.(2) 
آنچه در ابتدا از عنوان نقش مردم در حکومت به ذهن نمود پیدا می‌کند، همان شرکت و انبازی مردم در انتخاب‌ها و نقش آنان در به سریر قدرت نشاندن و از سریر قدرت به زیر آوردن زمامداران است. این معنا هر چند درست است، ولی بخشی از این مسئله و عنوان را آشکار می‌کند، نه تمام آن را و برای دستیابی به تمام معنا باید ساز‌وکار نقش مردم را در دستگاه هدایت‌کننده و سیستم اداره‌گر جامعه (حکومت) به دقت شکافت و به روشنی بیان کرد. 
چگونگی نقش مردم در حکومت در دو انگاره می‌گنجد: جایگاه و نقش مردم با هویت فعّال در حکومت و جایگاه و نقش مردم با هویت موضوعی در حکومت. در انگاره نخست به طور طبیعی همه گروه‌های سنی، مانند کودکان و دیوانگان مراد نیست؛ بلکه مراد خردورزان و خردمندان جامعه است. خرد هم نه به معنای فنی آن که تنها فلاسفه، دانشمندان، دین‌شناسان، فقها و... را در بر بگیرد، بلکه به معنای توسعه‌یافته آن است که هر کسی را که می‌اندیشد، فکر می‌کند و آگاهی دارد در برمی‌گیرد. در انگاره دوم مردم همه گروه‌های جامعه و تمامی افرادی را که در قلمرو و شعاع نفوذ نظام حکومتی قرار دارند، پوشش می‌دهد. این انگاره بیشتر به وظیفه و رفتار حکومت در برابر افراد جامعه نظر دارد. به خلاف انگاره نخست که نه تنها به وظیفه و حقوق دوجانبه مردم و حکومت توجه دارد؛ بلکه فراتر و مهم‌تر از آن به پیوند دادوستدی و نقش رفتاری مردم در سیستم مدیریت جامعه بازگشت دارد.(3) 
رفتار مهربانانه حکومت‌گران با مردم در انگاره دوم در سخنان ملااحمد نراقی به زیبایی جلوه‌گر است: «از ناله ستمدیدگان نرنجد. به نظم بی‌ادبانه فقیرانی که خدا امرشان را به او محول فرموده، گوش دهد و فغان بی‌تابانه ضعیفانی که پروردگار ایشان را به او محتاج کرده استماع نماید... و راه آمدوشد گدایان پریشان را به یساولان [نگهبانان] درشت‌خو بر خود نبندد. سلطان حکم آفتاب دارد و باید پرتو التفات خود را از هیچ ذره بی‌مقدار دریغ ندارد و این شیوه را منافی بزرگی نداند.»(4)
امّا انگاره نخست جایگاهی که مردم به منزله هویت‌های پرتلاش و پرنقش در پیوند با حکومت دارند. مردم بیشتر در دو کارکرد و نقش نسبت به حکومت عینیت و اهمیت پیدا می‌کنند: نقش و جایگاه مردم در مشروعیّت حکومت و نقش و جایگاه مردم در کارآمدی حکومت.(5) ملاّاحمد نراقی بر این نظر است و بر آن پا می‌فشارد که دین‌شناس واقعی باید در رأس هرم مدیریت کلان جامعه جای بگیرد و این را با دلیل‌های بسیار ثابت می‌کند که در شماره‌های آتی آنها را تبیین خواهیم کرد. 
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ «جایگاه مردم در حکومت از نظر محقق نراقی»، مجله حوزه، آذر و اسفند 1380، شماره‌های 107 و 108.
۲ـ همان.    ۳ـ همان.  ۴ـ ملا‌احمد نراقی، معراج‌السعاده.
۵ـ ملاّاحمد نراقی، عوائدالایام، مرکز انتشارات تبلیغات اسلامی قم، ص 539ـ 536.

 شهاب زمانی/ چهل سالگی انقلاب اسلامی فرصت‌ها و تهدیدات خاص خود را دارد، اما برخلاف افراد یا جریان‌های خاصی که درصدد القای ناامیدی از انقلاب و کارآمدی آن هستند و پایه تحلیل خود از شرایط و موقعیت انقلاب، نظام و بالکل کشور را به گونه‌ای می‌چینند که خروجی‌ای جزء یأس ندارد، نگاه هوشمندانه و مدقانه با کمی دخیل کردن سنجه انصاف در داوری‌ها گویای واقعیت‌هایی از انقلاب اسلامی است که هنوز یا دیده نشده‌اند، یا در حجاب معاصرت گیر کرده‌اند، یا با غباری از تحلیل سیاسیِ جناحی تلألویی که باید ندارند؛ اما این موضوع به معنای اتمام درخشش این گوهر تابان نیست و خلقی در عالَم و این دنیای به ظاهر در آستانه انفجار از فرط اطلاعات، اما به همان اندازه واجد و توجیه‌کننده ظلم‌های سترگ در حق ملت‌های مستضعف، آرزوی داشتن چنین انقلاب و نظامی را دارند. 
این مغزافزار عمده همان گفتمان انقلاب اسلامی است که در کلام رهبر عزیز زنده، زاینده، پیش‌رونده و پیش‌برنده است. امروز بعید است ایرانی باشد که برخی از خصایص مانند ایستادگی در مقابل ظلم ابرقدرت‌ها را که از اصلی‌ترین تولیدات انقلاب است با رفاه نسبی که از رهگذر دریوزگی در مقابل قدرت‌ها به دست می‌آید، تعویض کند. البته این خط همان تجلی خط سرخ عاشورایی و حسینی با نگاه روزآمد خمینی کبیر در عصر بی‌فرهنگی فرهنگ‌هاست و دقیقاً این کلام رهبری در جمع و دیدارهای دانشجویی بیشتر مورد تأکید قرار می‌گیرد؛ چرا که دانشجو مهم‌ترین «نیروی آینده‌ساز» کشور است. به این ترتیب وضعیت آینده‌ جامعه، با شرایط علمی، مهارتی و صدالبته «جهان‌بینی» دانشجویان ارتباط مستقیم پیدا می‌کند. گویی هرچه امروز در دانشگاه به دانشجویان تعلیم داده شود، فردای جامعه و کشور را رقم خواهد زد.
در حالی که که عده‌ای سعی دارند دانشگاه و به تبع آن کشور را به فرهنگ غیرانقلابی و غیربومی آلوده کنند، وظیفه‌ «جنبش دانشجویی»، دقیقاً عکس آن است؛ یعنی وظیفه‌ای که رهبر معظم انقلاب، در آخرین دیدار دانشجویی، از آن به «غلبه‌ گفتمان انقلاب اسلامی در دانشگاه» یاد کردند: «شنفتم این را که بعضی‌ها می‌گویند که «آقا، دیگر در دانشگاه نمی‌شود کاری کرد»؛ نه آقا، در دانشگاه خیلی می‌شود کار کرد، اتّفاقاً در دانشگاه باید کار کرد. چه کسی باید در دانشگاه کار بکند؟ شما.»(۱۷/۳/۱۳۹۶) آن هم در شرایطی که گفتمان انقلاب، دارای «جذابیت»‌های منحصربه‌فردی است که اتفاقاً امام خمینی(ره) هم با تکیه بر همین عوامل جذابیت بود که توانست جوان نسل انقلاب را مجذوب خود کند: «بخشی از جذّابیت‌ها مربوط به اصولی بود که امام ارائه می‌کرد. مثلاً از جمله‌ چیزهایی که امام به مردم ارائه می‌کرد، اسلام بود؛ اسلام ناب، اسلام ناب محمّدی. اسلام ناب یعنی اسلامی که نه اسیر و پابند تحجّر است، نه اسیر و پابند التقاط است... این برای جوان مسلمان، جذّاب بود.» (۱۴/۳/۱۳۹۶)

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ قسمت صدویکم

 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ بازیگران نظام سلطه از نظریه‌های روان‌شناسی اجتماعی در نبرد نرم نوین به مثابه قواعد رزم بسیار بهره‌مند بوده‌اند. یافته‌های روان‌شناسی اجتماعی برای عاملان جنگ نرم هم در فضای ذهنی‌ـ استراتژیک و هم در فضای رویارویی و میدانی بسیار کاربرد داشته و دارد؛ زیرا فرض بر این است که تا وقتی پیوندهای ارزشی و منفعتی جامعه با حکومت گسسته نشده و موازنه اجتماعی حاکمیت از طریق فروپاشی روانی و فرهنگی جامعه صورت نگیرد، رویارویی عملیاتی و رودررو شدن جامعه با حکومت با شیوه‌های رفتاری گوناگون بروز و ظهور پیدا نمی‌کند.(مطالعات گروهی، ص 18) 
در این فرآیند بازیگران جنگ نرم از یافته‌های نظری روان‌شناسی اجتماعی هم در گسست پیوندهای ارزشی و منفعتی مردم و دولت بهره می‌گیرند و هم در چگونگی انتقال فضای ذهنی گسست یافته به فضای عینی و رویارویی استفاده می‌کنند و هم در فضای میدانی و مانور خیابانی علیه حاکمیت به کار برده می‌شود. نفوذ اجتماعی، متقاعدسازی و ترغیب، ارتباط اقناعی، تغییر نگرش، همرنگی با اکثریت، تعارض یا ناهمسانی شناختی، حرمان و تعرض و... از جمله محورهای مورد توجه روان‌شناسان اجتماعی است. در اینجا به دو الگوی روان‌شناسی که برای ایجاد رویارویی بین جامعه با حاکمیت کاربرد بیشتری دارد، اشاره می‌شود:
‌یک‌ـ الگوي ناهمگون «هاداراكي فستينگر» یکی از نظریات روان‌شناسی اجتماعی است که در جنگ نرم مورد توجه قرار گرفته است. از نظر وي، انسان‌ها سه دسته شناخت دارند، شناخت‌هاي مبتني بر واقعيات، شناخت‎هاي توضيحي و شناخت‌هاي هنجاري و معياري. ناهماهنگي ميان اين سه دسته شناخت موجب اغتشاش ذهني و سرگشتگي(Disorientation) مي‎شود. انسان‌ها براي ايجاد هماهنگي و تعادل مجدد و كاهش تنش‌هاي رواني، دست به تلاش‌هايي مي‎زنند كه طي آن يا بايد ذهنيات خود را تغيير دهند يا عينيات عالم خارج را. در نتیجه، براساس این نظریه تعارض بین دو شناخت در درون افراد، اساس تغییر نگرش را تشکیل می‌دهند. این ناهماهنگی وقتی بروز و ظهور خواهد داشت که تأیید یکی، موجب نفی دیگری می‌شود. به بیان دیگر، ناهماهنگی شناختی زمانی پدید می‌آید که فرد دارای دو شناخت همزمان، اما متناقض باشد. فرد برای اجتناب از تنش ناشی از ناهماهنگی اغلب یکی از عناصر ناهمساز را به گونه‌ای تغییر می‌دهد که با دیگر شناخت‌های او همساز شود.(الیاسی، 1388، ص 32) با وجود این، در نبرد نرم از ناهماهنگی شناختی یا هم‌سازی شناختی بسیار استفاده می‌شود که به برخی از آنها اشاره می‌شود. 
1ـ «انگلهارد» که تغییرات فرهنگی در کشورهای پیشرفته جهان را مطالعه کرده، نشان داده است دستگاه‌های تبلیغاتی و نهادهای اجتماعی و سیاسی این کشورها با بهره‌گیری از اصول روان‌شناسی اجتماعی به ویژه با بهره‌گیری از هیجانات، مردم این کشورها، به ویژه نوجوانان و جوانان را برای انجام رفتارهای خلاف ارزش‌های پایدار و بنیادی آنان اغوا کرده‌اند. مردم پس از انجام رفتارهای خود دچار ناهماهنگی و تعارض شده‌اند. ناهماهنگی و تعارض نیز به نوبه خود فشار و تنیدگی تحمل‌ناپذیری را بر آنان وارد کرده است. از همین رو، آنان برای از میان برداشتن فشارهای حاصل از ناهماهنگی به سازوکارهای گوناگونی متوسل شدند. از جمله یکی از این سازوکارها از میان برداشتن و تقلیل دامنه اهمیت باورها، نگرش‌ها و ارزش‌های مغایر با رفتار اغوا شده بود که در نتیجه مردم طی چند دهه به ارزش‌های سکولار و باورهای غیردینی گرایش پیدا کرده‌اند.(همان، ص 36ـ 35)
2ـ یکی از نمونه‌های استفاده از این نظریه در جنگ نرم حمایت کردن یا نکردن مخاطبان از سیاست‌های رابطه نداشتن با آمریکا است؛ بازیگران جنگ نرم تلاش دارند با دادن اطلاعاتی مبنی بر اینکه آمریکای امروز، مانند آمریکای گذشته نیست، مخاطبان را در یک وضعیت دوگانه حمایت کردن یا نکردن از سیاست رابطه نداشتن قرار دهند. این مسئله یعنی تکرار داده‌هایی که آمریکا را متفاوت از گذشته نشان می‌دهد و القا می‌کند که رفتار آن با ایران تغییر کرده است، سبب شد تا برخی از افراد با نفی داده‌های پیشین، از رابطه با آمریکا حمایت کنند. در این راستا، رهبر معظم انقلاب فرمودند: «آمریکا، همان آمریکای قدیم است، اما عده‌ای مغرض و یا ساده‌لوح تلاش می‌کنند این دشمن توطئه‌گر را در افکار عمومی ملت به فراموشی و غفلت بسپارند تا آمریکا در فرصتی مناسب خنجر را از پشت فروکند.» (رهبر معظم انقلاب، 12/9/1394)
3ـ نمونه دیگر استفاده غرب از مدل ناهماهنگی شناختی در فرآیند جهانی‌سازی فرهنگی است. واتکینس(Watkins) بر این باور است که غرب برای این منظور با عرضه تولیدات فرهنگی‌ـ هنری، به ویژه تولیدات محرک و غیر اخلاقی می‌کوشد تا مردم آن کشورها را برای انجام کنش‌های مغایر با ارزش‌های جامعه خویش تحریک کند. آنان نیز از انجام چنین کنش‌هایی دچار ناهماهنگی می‌شوند و برای از میان برداشتن ناهماهنگی ناگزیر ارزش و اهمیت باورهای خود را تقلیل می‌دهند و به تدریج زمینه و بستر لازم برای ترویج و اشاعه ارزش‌های جوامع غربی در دیگر جوامع فراهم می‌شود. 
دوـ نظریه حرمان‌ـ تعرض(frustration-Aggressron) یا شکاف خواسته و داشته یکی دیگر از نظریه‌های روان‌شناسی اجتماعی است که بازیگران جنگ نرم به آن متوسل شده و می‌شوند. در این نظریه فرض بر این است که انسان‌های محروم و سرخورده بیش از دیگران، برای پذيرش تغییر و حرکت به سوی نظمی متفاوت آمادگی دارند و هر چقدر که بتوان از تعداد آنها کاست، می‌توان میزان پذيرش پیام‌های تهاجم روانی را در جامعة خودی کاهش داد.(حسینی، 1389: 59) 
 براساس این نظریه، هر گاه بين آنچه افراد انتظار دارند و حق آنهاست و بايد برآورده شود، با ميزان توانايي آنها در برآورده كردن آن انتظارات فاصله و شكاف افتد، انتظارات مردم تحت شرايطي به سمت اعتراض و خشونت تمايل پيدا مي‌كند. بارزترین مصداق این الگو، مدیریت انتظارات مردم نسبت به نتایج انتخابات‌ها است که در جمهوری اسلامی ایران هم به کار برده شد. بازیگران برهم زننده نظم و تغییرات سیاسی، با تکنیک‌های روان‌شناسی و مدیریت انتظارات پیش، حین و پس از اعلام نتایج انتخابات شرایط احساس شکست و ناکامی را به گونه‌ای در طرفداران کاندیدای شکست‌خورده تشدید کردند که آنها وادار به حرکت‌های پرخاشگرایانه علیه حکومت شدند.
در حقیقت، بنيانگذاران این تئوری علت اصلي رفتار تهاجمي را در جنبش‎هاي اجتماعي، حرمان ناشي از نوميدي مي‎دانند. نوميدي هنگامي رخ مي‎دهد كه موانعي بر سر راه مردم براي رسيدن به اهداف مطلوب پديد آيد، لذا از یک سو هر چه القای اين احساس شدیدتر شود و از سوی دیگر شوق مردم براي رسيدن به هدفي كه آن را ممكن‌الوقوع مي‎دانند، بيشتر شود، در این صورت انگيزش‌هاي تهاجمي آنها جدي‎تر خواهد شد. از این رو، بازیگران جنگ نرم اصل را بر این فرض می‌گذارند که براي ایجاد جنبش‌های اعتراضی بايد نقطه عزيمت را از عوامل ذهني و مجموعه فرآيندهاي ذهني كه موجبات خشم و قهر را فراهم مي‎آورد، شروع كرد. این یافته علمی در سال‌های اخیر علیه جمهوری اسلامی زیاد به کار رفته است. آخرین مورد آن دی ماه سال گذشته بود که جمعی از افراد را به خیابان‌ها کشاند.


اندیشه سیاسی، یکی از فرآورده‌های فکری مهم تمدن اسلامی است که ماجرای پیدایش و تحول آن موضوع کتاب «بنیاد اندیشه سیاسی در اسلام» تألیف دکتر سیدعلی میرموسوی است. تمدن اسلامی در فرآیند شکل‌گیری و تحول خود، همراه با الگوها و صورت‌‌های گوناگون دولت و حکومت، شیوه‌های متفاوت از اندیشیدن به سیاست را نیز تجربه کرده است. این شیوه‌ها با وجود تنوع، بر بنیادی استوارند که این پژوهش با هدف شناخت آن انجام یافت. بنیاد اندیشه سیاسی در اسلام در سده‌های نخست پیدایش این تمدن شکل گرفت؛ از این رو مطالعه آن، نیازمند تأملی در این دوران است. مفاهیم و آموزه‌‌های بنیادینی که چارچوب کلی نگرش اسلامی به سیاست و حکومت را شکل می‌دهند، در این دوران پدیدار شدند. همچنین، گرایش‌های گوناگون فکری،‌ بر پایه نگاهی متفاوت به این آموزه‌‌ها شکل گرفتند و زمینه را برای تنوع برداشت‌‌های سیاسی فراهم آوردند و به باروری اندیشه سیاسی کمک کردند. بنابراین، آگاهی از تحولات فکری این دوران نخستین گام برای شناخت و تحلیل بهتر اندیشه سیاسی در تمدن اسلامی است. در این راستا، فرآیند شکل‌گیری و تحول اندیشه سیاسی را می‌توان به سه دوره تکوین، پردازش و تدوین تقسیم کرد. دوره نخست، از بعثت پیامبر (ص) آغاز می‌شود و نزدیک به یک قرن ادامه می‌یابد. در این دوره بنیان‌‌های نگرش جدید به هستی و انسان در چارچوب آموزه‌‌های وحیانی تأسیس و بر پایه آن نگاهی نو به سیاست و حکومت پدیدار می‌شود. دوره دوم، با مرزبندی این جریان‌‌ها آغاز و به پردازش و صورت‌بندی فکری و اعتقادی آنها می‌انجامد. بر اساس این، زمینه برای اندیشیدن روشمند و منسجم به سیاست و حکومت فراهم می‌‌شود و تمدن اسلامی در آستانه عصر تدوین و نگارش آثار در حوزه سیاست قرار می‌گیرد. کتاب حاضر که انتشارات دانشگاه مفید در سال ۱۳۹۵ آن را به بازار عرضه کرد، تحول اندیشه سیاسی در دوره زمانی میانه عصر تکوین تا آستانه عصر تدوین را بررسی می‌کند و آگاهی‌‌های سودمندی از تاریخ اندیشه سیاسی اسلام در اختیار مخاطبان قرار می‌دهد. گفتنی است، این کتاب در سال گذشته، جزء  آثار برگزیده سی‌‌و‌پنجمین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران معرفی شد.


توسعه قلمرو معنایی دشمن‌شناسی به حوزه‌های گوناگونی از سیاست تا امنیت و اقتصاد و هر ساحتی که در حیات انسانی به کار آید، نشان از اهمیت آن در وهله اول و ضرورت خنثی‌سازی و مقابله با آن در مرحله بعد دارد؛ زیرا دشمن یعنی «غیر» و دیگری که با شما نسبتی از رقابت در خوشبینانه‌ترین حالت تا خصومت را به دلیل تعریف و تزاحم منافعش در حوزه نفوذ شما برقرار می‌کند. مقابله و دفع دشمن در گرو شناخت آن است که از بنیادی‌ترین مسائل و نقاط تفرق دشمن در ساحت مبانی فکری شروع می‌شود و تا آشنایی و سپس کسب، حفظ و تقویت آمادگی برای دفع شر آن از طریق ابزارها، روش‌ها و ابعاد گوناگون را شامل می‌شود؛ به گونه‌ای که نوعی اطمینان‌بخشی از افزایش قدرت و توان مقابله با دشمن حاصل شود و به اصطلاح احساس تهدید جای خود را به احساس امنیت دهد. دشمن‌شناسی با ابزارهای نفوذی که امروزه به کار گرفته می‌شود، سخت شده و تأمل دقیقی می‌طلبد.