عبدالله نوریگلجایی/ انجمن حجتيه از مقطع تأسیس تا انقلاب اسلامی دارای مواضع و دیدگاههایی میباشد که در اساسنامة خود به آن پرداخته است؛ وجه بارز این دیدگاهها عدم مداخله در سیاست و در نتیجه دوری از مواضع ضد رژيم پهلوي و آمریکا بود.(1) نظر به اهمیت این مواضع، در این نوشتار با برخی از آنها آشنا میشویم.
مواضع انجمن در قبال شاه
يکي از افرادي که انجمن حجتيه در برابر او موضعي منفعلانه داشت و هيچگونه اقدامي ضد او نميکرد، شخص شاه بود، که نهتنها براي شاه احترام ويژهاي قائل بودند؛ بلکه او را ولينعمت مردم معرفي ميکردند. مرحوم حلبي ميگفت شاه از همة سلاطين قبلي باعفتتر است.(2) او در سال 1357 كه مردم فوجفوج در خون خويش غوطهور بودند، انگشتري كه روي سطح آن جملة «يدالله فوق ايديهم» حکاکي شده بود، براي سلامت شاه ارسال كرد.(3) علاوه بر آن، انجمن حجتيه همواره شاه را فردي مسلمان و پيرو مذهب شيعه معرفي ميکرد و با اين عنوان، اذهان مردم بهخصوص جوانان را براي مبارزه با اين رژيم منحرف ميساخت.(4)
با توجه به ديدگاه حمايتي شيخمحمود حلبي در قبال شاه و رژيم پهلوي، وي در سخنرانيهاي خود ارادت خود را به شاه و ايادياش ابراز ميکرد؛ براي نمونه، ايشان در مسجد بابالحوائج واقع در ميدان فوزيه به منبر رفت و دولت و مسئولان امنيتي مملکت را دعا کرد.(5)
با این وصف، این ادعا که انجمن حجتيه به رهبري شيخمحمود حلبي، تأييدشده همة مراجع، همگام با انقلاب اسلامي و طرفدار حضرت امام(ره) بوده است، ادعایی واهی است. اسناد ساواک و اسناد دیگر به وضوح نشان میدهد که انجمن حجتيه آشکار و نهان از شاه حمايت ميکرده است.
انجمن و مسئله آمريكا
انجمن حجتيه با رويکردي جانبدارانه از آمريکا و عملکردهايش پشتیبانی میکرد؛ به طوري که با تحقير ملت مسلمان ايران و ترويج روحية سازشکارانه با استعمارگران به ويژه آمريکا بر ضعف و ناتواني هرچه بيشتر مسلمانان، به ويژه مردم ايران صحه گذاشت و قدرتمندي همهجانبة آمريکا را رواج ميداد. انجمن حجتيه بر اين باور بود که هرگونه مبارزه با استعمار و استبداد، به ويژه مبارزه با آمريکا نه تنها سودي ندارد، بلكه ماية نيرومندي و پيشرفت بهائيها خواهد شد؛ از اين رو، پيوسته اين انديشه را گسترش ميداد كه مبارزه با زورمندان و قدرتهاي جهاني، ويژة حضرت مهدي است.(6)
آنچه در اساسنامة انجمن، با عنوان مداخلهنکردن در امور سياسي آمده است، نوعي ترفند برنامهريزي شدهاي بود که افراد متدين و مذهبي که به منظور فعاليتهاي فرهنگي قدم برميدارند، در مسير مبارزه با مرکز اصلي فساد، يعني حکومت آمريکا قرار نگيرند و به طور مشخص با نهضت انقلابي حضرت امام خميني(ره) همراه نشوند. در عين حال، فعاليتهاي مذهبي خود را ادامه دهند و با موضوعاتي مانند مبارزه با فرقه بهائيت و آن هم به صورت محدود مشارکت داشته باشند. «اسلامي که توسط انجمن حجتيه تبليغ ميشد، اسلامي بود که سلطهطلبان هم خيلي از آن استقبال ميکردند و اين همان، اسلام آمريکايي بود که امام هم بر آن تأکيد داشتند؛ يعني احساس تقابلي با آمريکاييها و صهيونيستهاي حاکم بر کشور وجود نداشت. خوب اين اسلام مورد تأييد و موافقت آمريکاييها بود و به همين دليل هم عنوان اسلام آمريکايي بر آن نهاده شد؛ چراکه در اين نوع اسلام، افراد گمان ميکردند که مسلمانند، اما اين اسلام آنها هيچ تقابلي با سلطه و کفار نداشت؛ در حالي که آيات قرآن به صراحت آورده که شما نميتوانيد کفار را اولياي خود قرار دهيد.»(7)
مواضع انجمن در برابر قيام پانزدهم خرداد
پس از قیام 15 خرداد و به خاک و خون کشیده شدن مردم و در چنين شرايط خطیری، برخي روحانيون به دلايل گوناگون، با اصل یا شيوة امام(ره) مخالف بودند. يکي از اين اشخاص شيخمحمود حلبي بود. آقاي ابوالفضل توکليبينا در خاطرات خود در اين باره میگوید: «بنده با شهيد عراقي و آقاي عسگراولادي به قم رفته بوديم تا امام را از مضمون يک بخشنامة سرّي آگاه کنيم. ماجرا مربوط به آن بند از لايحة انجمنهاي ايالتي و ولايتي بود که در آن، قيد اسلام در شرايط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان برداشته شده بود و در مراسم سوگند، به جاي قرآن، کتاب آسماني قيد شده بود. اين بند به صورت يک بخشنامة سرّي به ارتش ابلاغ شده بود و يک نسخه از آن را شهيد عراقي از طريق بعضي افسران ارتش که با او در ارتباط بودند، بهدست آورده بود. وقتي بخشنامه را به امام داديم و ايشان آن را خواند برايشان بسيار جالب بود و با شناختي که از جناب آقاي حلبي و تفکراتش داشت، فرموده بودند اين مطالب را ببريد به آقاي شيخمحمود حلبي نشان دهيد.»(8)
آقاي ابوالفضل توکليبينا در ادامه مينويسند: «بعداً که بخشنامه را براي آقاي حلبي برديم، به ايشان گوشزد کرديم که اينها دارند اساس اسلام را از بين ميبرند و شما علما توان خود را صرف مبارزه با بهائيت کردهايد و داريد سرشاخههاي اين درخت را هرَس ميکنيد. اين کار موجب رشد آنان خواهد شد، اما ايشان فقط اظهار داشت که اين را از کجا آوردهايد؟ حتي وقتي اين خبر از روزنامههاي روز 16 مهر 41 منتشر شد، باز هم هيچ عکسالعملي از جانب آقاي حلبي نشان داده نشد.»(9)
در نهايت، شيخمحمود حلبي، همسو با شاه، عامل پديد آمدن درگيري 15 خرداد را حضرت امام(ره) معرفي کرد و کشتهشدن مردم و روحانيون در اين درگيري را به ايشان نسبت داد و طی نامهای به شاه چنین بیان داشت: «پيشگاه مبارک اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر؛ با کمال احترام به عرض خاک پاي مبارک ميرساند: جامعة روحانيت ايران از اعمال خائنانة گروه بيدين و ضد وطني که بلواي پانزدهم خرداد را برپا کردند، ابراز تنفر و انزجار ميکند و ارادت خالصانة اعليحضرت همايوني را به خاندان نبوت تصديق و تأييد دارد و آن اعليحضرت را حامي دين اسلام و پيرو مذهب جعفري ميشناسد و [شاه] مورد تکريم و احترام جامعة روحانيت و خادمان مکتب اسلامي هستند و انشاءالله ساليان سال سلامتي وجود اقدس شهرياري باقي و برقرار باشد.»(10)
علاوه بر اين، آقاي حلبي در يکي از سخنرانيهاي خود در مدرسة مروي تهران گفت: «آن کساني که 15 خرداد را راه انداختند، مسئول آن خونها هستند.»(11) همچنين شاه دو روز بعد از ماجراي 15 خرداد سخنراني کرد و گفت کساني که اين آشوب را به پا کردند، مسئول اين خونها هستند(12)، در حالي که اين قيام سرنوشتساز، بهاندازهاي حائز اهميت است که حضرت امام(ره) در سخناني پس از پيروزي انقلاب فرمودند: «كساني كه پانزده خرداد را به وجود آوردند، بشناسيد و كساني كه پانزده خرداد را دنبال كردند بشناسيد و كساني كه از اين به بعد اميد تعقيب آنها هست، بشناسيد و مخالفين پانزده خرداد و مقصد پانزده خرداد را بشناسيد.»(13)
پینوشتها:
1ـ تبصرة يک از مادة دوم اساسنامة حجتيه.
2ـ عمادالدين باقي، همان، ص239.
3ـ همان.
4ـ مصاحبه با عباس سليمينمين، روزنامة کيهان، 6/2/1382.
5ـ سيدحميد روحاني، نهضت امام خميني، تهران، عروج، 1389، ج2، ص100.
6ـ همان، ج3، ص134.
7ـ مصاحبه با عباس سليمينمين، روزنامة کيهان، همان.
8ـ ابوالفضل توکليبينا، خاطرات ابوالفضل توکلي بينا، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1389، ص40.
9ـ همان، ص41.
10ـ نامة انجمن حجتيه خطاب به محمدرضا شاه، آرشيو، سند ۷۲۲/ ۱۹ه ، ۳۱/۴/۱۳۵۴؛ ابراهيم ذوالفقاري، قصة هويدا، تهران، مؤسسة مطالعات و پژوهشهاي سياسي، ۱۳۸۶، ص86 .
11ـ محمد پيشگاهيفرد، خاطرات محمد پيشگاهيفرد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1391، ص66.
12ـ همان، ص52.
13ـ سيدروحالله موسوي خميني، صحيفة امام، همان، ج8 ، ص53.