عبدالله نوریگلجایی/ در راستای شناخت مواضع سیاسی انجمن حجتیه در مقطع زمانی پهلوی دوم، بررسی و مطالعه دیدگاه سران این انجمن درباره قیام و نهضت حضرت امام خميني(ره) و مبارزان انقلابی از حیث جریانشناختی و تبارشناسی انحراف در آن برهه حساس حائز اهمیت است.
برخورد دوگانه
و مخالفت با نهضت امام
در بازة زماني اوج فعاليت انجمن، عمدهترين اتفاق سياسي که فراتر از جنبة ملي، رنگ مذهبي و اعتقادي به خود گرفت، نهضت روحانيت و مبارزات مردم بهرهبري حضرت امام(ره) بود. بيترديد اگر رويکرد مبارزاتي امام راحل و فعاليتهاي انجمن با هم تعارضي پيدا نميکرد، انجمن هم چندان با اعتراض يا نقد مبارزان روبهرو نميشد. «در برخورد با نهضت امام، انجمنيها هميشه دو نبش کار ميکردند؛ يعني به عنوان اينکه اين يک نهضت مذهبي است، خود را با آن مرتبط ميدانستند، ولي با تمسک به اين اعتقاد که اين نوع انقلابيگريها در اين دوران سرانجامي ندارد، در فضاي رسمي و حکومتي اعلام ميکردند که ما جوانها و نوجوانها را به سمت انقلابيشدن سوق نميدهيم. ما تنها به دنبال پرورش مذهبي اينها هستيم. رژيم شاه هم نواقصي دارد، اما يک رژيم شيعي است.»(1)
در دوران پيش از انقلاب، از آنجا که جهتگيري فکري انجمن؛ سکوت، سازش و خدمت به دستگاه طاغوت بود و خط امام(ره) فرياد، قيام و تحريم حکومت طاغوت به شمار ميرفت، جريان انجمن حجتيه، چون با تفکرات انقلابي امام و طرفداران نهضت انقلابي ايشان مخالف بودند، در بسياري از مواقع، مخالفت خودشان را به صورت علني مطرح کردند و در بسياري از اوقات، جريان انقلاب اسلامي و در رأس آن حضرت امام خميني(ره) را با شديدترين اتهامات و افترائات مورد خطاب قرار ميدادند. استاد شهيد مرتضي مطهري در اين باره ميفرمايند: «اينها چون هنر نداشتند که شمشير پولادين به روي صاحبان قدرت بکشند، زبان را بر روي صاحبان فضيلت کشيدند و بازار تکفير و تفسيق و نسبت بدبيني به هر صاحب فضيلتي را رايج ساختند.»(2)
آقاي پرورش در اين باره ميگويد: «انجمن در کليت، آن حرکتهاي سياسي را قبول نداشت... خط امام(ره) و حرکت امام را به هيچ عنوان قبول نداشتند... به حرکت امام شديداً انتقاد داشتند و قبول نداشتند و ميگفتند راهي که آقاي خميني ميرود غلط است.»(3)
اختلاف مبنایی
و معرفتی انجمن با امام
انجمن حجتيه معتقد بود، محمدرضا پهلوي چون ادعاي حکومت سلطنتي داشت و نه حکومت اسلامي، بنابراين حکومت وي حکومتي غاصبانه نيست و شخص وي نيز، غاصب به شمار نميآيد و لذا در مقابل اين سخن امام که در جامعة اسلامي در عصر غيبت فقط فقها شايستة حکومت هستند و هرکسي ديگر در اين منصب باشد، طاغوت است، موضع گرفته و مصداق حاکم اسلامي را امام معصوم(ع) ميدانستند و فردي را که متکي بر عصمت باشد را در رأس و مصدر چنين حکومتي معتبر برميشمردند.
افزون بر اين، سران انجمن، نه تنها با امام خميني(ره) مخالف بودند، بلکه به مقلدين حضرت امام(ره) نيز روي خوشي نشان نميدادند. احمد طاهرزاده میگوید: «سال 1348 بود كه در تهران يكبار ديگر ايشان را ملاقات كردم. اين ايام مصادف با فوت آيتالله حكيم بود. شاه نيز تلگرافي به مرحوم آيتالله خويي زد و به ايشان تسليت گفت. در واقع با اين كار، ميخواست مرجعيت را از ايران به نجف پاس بدهد. در آن روز ديدم عدهاي در خانة شيخمحمود حلبي نشستهاند. صداي زنگ تلفن لحظهاي قطع نميشد و از شيخمحمود ميپرسيدند كه مرجع كيست؟ ايشان هم با آب و تاب و روش بيان مخصوص به خود، آيتالله خويي را معرفي ميكرد. بعد از مدتي سكوت، بنده گفتم: آقاي حلبي! اينكه فقهاش فلان و اصولش فلان است و... دردي از مردم ايران را دوا نميكند. مردم به مرجعي نياز دارند كه پيام اصلي اسلام را درك كرده باشد. يك مرتبه آقاي حلبي بهطور بيسابقهاي به من گفت، من ميفهمم كه تو طرفدار آقاي خميني هستي و خبر دارم كه در نهضت روحانيت از ايشان طرفداري ميكردهاي و حالا هم منظور تو را درك ميكنم. اصلاً در خانه من جاي اين حرفهاي سياسي نيست. من هم قدري تند جواب ايشان را دادم و اين آخرين ديدار بنده قبل از رفتن به زندان در سال 1350 بود.»(4)
مخالفت شدید با نهضت امام خميني و افراد انقلابي بر مبناي انديشه و تفکرات اعتقادي و مکتبي انجمن بود؛ «اين مخالفتها و موضعگيريها عمدتاً ناشي از همان جوهرة فکريشان بود؛ يعني در زمان غيبت امام عصر(عج) ورود به عرصة سياست را غلط و موجب لطمة به دين ميدانستند و معتقد بودند که فقط معصوم(ع) ميتواند وارد اين عرصه شود. بنابراين، آنها بهطور مبنايي با شيوة مبارزاتي امام مشکل داشتند. علاوه بر اختلافات مبنايي، در سطوح پایينتر و در شيوهها هم با خط امام مشکل داشتند. بعضي از عناصر انجمن که ژست مخالفت با رژيم را هم ميگرفتند، مدعي بودند که شيوة مبارزاتي حضرت امام موجب ميشود که همين کارهاي مذهبي صوري هم با مشکل مواجه شود. اينها ميگفتند که ما با مبارزه با بهائيت در حال مبارزه با استعمار و استبداد هستيم، اما امام با اين مبارزه علني، رژيم را حساس ميکند و موجب ميشود که همين کارها را هم نتوانيم انجام دهيم. از نگاه آنها، شيوة امام انحراف مبارزاتي بود! اين را در محافل خصوصيشان مطرح ميکردند.»(5)
تلاش برای انحراف انقلابیون
در کنار این مخالفتها به انحراف کشاندن مبارزان انقلابي نیز در دستور کار انجمن در سالهاي قبل از پیروزی انقلاب اسلامي بود. حجتالاسلام جعفري اصفهاني در کتاب خاطرات خود نوشته است: «در اصفهان هيئتهايي داشتيم که دائماً به قم و تهران رفتوآمد ميکردند. افرادي از اين هيئتها به قم ميآمدند و در جلسات شرکت ميکردند، تا از جريانات اطلاع پيدا کرده و در اصفهان تبليغ کنند. يکي از آنها حسين فاضل بيدآبادي فردي باسواد و علاقهمند به امام بود. به اتفاق هم به قم ميآمديم و حتي با هم به سخنرانيهاي امام در مسجد اعظم قم ميرفتيم. با هم عهد کرده بوديم که تا پيروزي انقلاب با هم باشيم. وي اهل محلة بيدآباد اصفهان بود. در هيئتهاي متعدد به نام امام شعار ميداد و فرد جسوري بود. اطلاعيهها و اعلاميهها را با بيباکي تمام پخش ميکرد. در آن زمان اطلاعات ناقصي از انجمن حجتيه پيدا کرده بود. اين انجمن سابقهدار بود. چون در خط مبارزه با رژيم نبود، ما خيلي احتياط ميکرديم تا انديشههاي آنها به هيئت راه نيابد. اوايل سال 1344 بود که ديدم، ايشان کمتر به سراغ ما ميآيد. درصدد بودم در فرصتي مناسب با ايشان صحبت کنم. روزي در بازار اصفهان او را ديدم. دست داديم و گفتم: فاضل! فراري هستي؟ چيزي نگفت. مرا کناري کشيد و گفت: والله، خجالت ميکشم بگويم، ولي بايد با شما کمتر تماس داشته باشم. گفتم، مگر مأمور شدهاي؟ گفت: من عضو انجمن حجتية ضد بهائيت شدهام، چون بهائيها مصممند دين را از بين ببرند، واجب است که به حفظ دين بپردازيم و با آنها مقابله کنيم. گفتم، مگر امام خميني اين مسائل را نميداند و شما بهتر از امام ميدانيد؟ امام زمان را از امام خميني بيشتر ميشناسيد؟ از او قول گرفتم که در جلسهاي با حضور چند نفر براي توضيح بيشتر دربارة اين موضوع، گرد هم آييم.»(6)
بنابراين، نهتنها انجمن حجتيه خود اهل مبارزه عليه رژيم شاه نبود؛ بلکه نيروهاي انقلابي را به بهانة مبارزه با بهائيت، از مسير انقلاب اسلامي منحرف ميکرد.
پینوشتها:
1ـ گروه مؤلفان، ديانت عافيت، همان، ص84 .
2ـ مرتضي مطهري، مجموعه آثار، همان، ج16، ص323.
3ـ ر.ک. علياکبر پرورش، سخنراني در کميتة فرهنگي جهاد سازندگي استان چهارمحال و بختياري، 1361.
4ـ مصاحبه بانشریه چشم انداز ایران شماره ۲- مهر و آبان۱۳۷۸- صفحه۳۳.
5ـ ر.ک. مصاحبه با عباس سليمي نمين، روزنامة کيهان، 6/2/1382، ص15.
6ـ ابراهيم عباسي، خاطرات حجتالاسلام جعفري اصفهاني، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1391، ص54.