حوادث نبايد کهنه بشود؛ حافظه‌ تاريخي يک ملّت نبايد ضعيف بشود. اگر جوان‌هاي ما در سرتاسر کشور اين حوادث را ندانند، تحليل نکنند، عمق‌يابي نکنند، در شناخت کشورشان و در شناخت آينده دچار اشتباه خواهند شد. جوان‌ها بايد اين حوادث را درست بشناسند و بدانند که چه شد، چه اتّفاق افتاد، چه کسي بود. (امام خامنه‌اي، 18/6/1394)

از عهد خفقان تا عصر آزادي‌ـ 3

 اکبر ادراکی/ داستان شکل‌گيري مطبوعات در اين سرزمين داستان پر ماجرايي است که از دوران قاجار کليد خورده است. از سال 1216 ه‍.‌ش كه نخستين روزنامه فارسي‌زبان در ايران به نام «كاغذ اخبار» از سوي ميرزاصالح شيرازي منتشر شد تا انقلاب مشروطه (1285 ه‍. ش) دوره تأسيس و تكوين مطبوعات ايران است. ناصرالدين شاه دستور انتشار چهار روزنامه در چهار قالب را صادر كرد كه روزنامه‌هاي «دولتي»، «مصور»، «علميه» و «ملي» از آن دسته هستند. پس از مدتي در سال 1277 ه‌. ق به دستور ناصرالدين شاه، روزنامه‌هاي مذكور متوقف شده و روزنامه‌اي به نام «ايران» منتشر شد.
در دوره پیش از مشروطه حدود 80 روزنامه در سطح كشور منتشر مي‌شد، اما پس از پيروزي نهضت مشروطه، به لحاظ كيفي و كمي با رشد مطبوعات مواجه هستيم. آزادي مطبوعات در دوران مشروطه به اوج خود رسيد و در سطح بالاتر مرزهاي ولنگاري آنارشسيم را درنورديد و به ابزاري براي ساختارشکني و حتي تهاجم به نهضت مشروطه بدل شد! در اين دوره برخي از مطبوعات به فحاشي، هتاكي و اهانت به رجال، نخبگان و علماي ديني و فرهنگي اقدام كردند! 

مطبوعات و تنگناي استبداد 
پس از کودتاي سوم اسفند 1299 سايه سياه استبداد در عرصه‌هاي گوناگون کشور گسترده شد و شاهد سرکوب مطبوعات بوديم. روزنامه‌هاي آزاد و مخالف همگي بدون استثنا تعطيل شده و روزنامه‌نگاران آزادانديش محبوس، تبعيد و اعدام شدند! در اين دوره هيچ روزنامه‌اي جرئت نداشت عليه حکومت کوچک‌ترين انتقادي داشته باشد. 
وظيفه سانسور مطبوعات در ابتداي امر بيشتر به عهده وزارت داخله (اداره کل نظميه و ادارات زير مجموعه آن) و وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه بود. از سال 1308 وزارت دربار با مسئوليت عبدالحسين تيمور تاش کانون اصلي سانسور مطبوعات و يگانه مرکز رسيدگي به توقيف جرايد شد. در اين مرحله اقتدار وزارت دربار بر سانسور کامل مي‌شود و همه رويه‌هاي حل مسئله جرايد با وزير دربار بود. پس از برکناري و قتل تيمور تاش وظيفه‌ نظارت بر امور مطبوعات به شهرباني واگذار شد و کليه‌ مديران جرايد مجبور شدند، براي درج هرگونه مطلبي در آغاز اجازه بازرسي مطبوعات را کسب کنند.
در اين دوره، بسياري از جرايد به دليل چاپ شعر يا حديثي که احياناً از آن معناي مخالفي برداشت مي‌شد، تعطيل شدند. تعدادی نیز مسیر چاپلوسی را برگزیدند.

فضاي هرج‌ومرج 
با سقوط استبداد رضاخاني بار ديگر مطبوعات ايران توانستند تا مدتي در فضاي نسبتاً آزادتري انتشار يابند. يكي از ويژگي‌هاي مطبوعات اين دوره گسترش کمّی و تنوع فكري، سياسي و اجتماعي افراد فعال در عرصة مطبوعات است. شمار روزنامه‌ها و مجلاتي كه در اين دوره منتشر مي‌شد، قابل مقايسه با گذشته نبود. مشخصة ديگر مطبوعات اين دوره انتقادي‌تر شدن آنها است. برخلاف سال‌هاي حكومت رضاشاه كه محتواي روزنامه‌ها و مجلات را اغلب اخبار رسمي و مورد تأييد مقامات مسئول، آگهي و مطالب غير سياسي تشكيل مي‌داد، فضاي حاكم بر مطبوعات پس از شهريور 1320 فضاي انتقاد و حتي مخالف بود. 
عملکرد مطبوعات با واکنش سفارتخانه‌هاي گوناگون انگليس و روس همراه بود. افزون بر این، دربار و اعضاي خاندان سلطنت هم از مطالب برخي روزنامه‌ها و نشريات بسيار ناراضي و خشمگين بودند. محتواي اسناد موجود، مستقيم يا غير‌مستقيم، به اعتراض دربار عليه مطالب مطبوعات و شكايت از مسئولان برخي روزنامه‌ها و نشريات مربوط مي‌شود. در اين سال‌ها مسئولان اجرايي و قضايي همواره درگير پرونده‌ها و دعواهايي بودند كه موضوع آنها اهانت به مقام سلطنت و توهين به اعضاي خاندان سلطنت در مطبوعات بود. اين دوران که مطبوعات از آزادي قابل ملاحظه‌اي برخوردار بودند، دولت مستعجلي بود که عمر آن با فرارسيدن دوران کودتا به پايان رسيد.

سايه کودتا و سيا بر سر مطبوعات
پس از كودتاي 28 مرداد 1332 سياست سانسور و تحديد مطبوعات با شدت و جديت بيشتري، همچون دوران پهلوي اول دنبال شد و فضاي سنگين و نفس‌گيري كه محصول حكومت كودتا بود، ادامة حيات را روز‌به‌روز براي مطبوعات دشوارتر كرد و سرانجام با اجرا شدن قانون مطبوعات سال 1334 دوران خفقان پهلوي دوم شکل گرفت.
در اين دوره، مطبوعات در حيطه نظارت شديد بودند و روزنامه‌ها روند دولتي‌تر شدن را دنبال ‏مي‌كردند، ضمن اينكه مأموران ساواك مدام بر كار مطبوعات نظارت داشتند و حتي تيترها و مطالب ‏روزنامه‌ها، مستقيم يا از طريق تلفن از سوی آنها بررسي مي‌شد و در هر يك از اين دو نهاد نيز سازمان بزرگي به ‏اين كار اختصاص داشت.‏ مطبوعات اين دوره از نظر تعدد و تكثر نيز نسبت به دهه 20 رشد چنداني نداشتند و اين تعدد عمدتاً در حوزه ‏نشريات عامه‌پسند و عوامگرا با محتواي مبتذل ديده مي‌شد و شاهد انتشار نشريات با محتواي غيراخلاقي و مخالف فرهنگ و سبک زندگي اسلامي و مروج اباحي‌گري و فحشا با الگوي غربي هستيم. ضمن اينكه در اين دوره شرط ‏اعطاي امتياز به افراد، تأييد آنها از سوي ساواك بود و از سوي ديگر رژيم سعي مي‌كرد با دادن آگهي‌هاي دولتي، پرداخت وام و نيز اعزام مديران به خارج از كشور آنان را تطميع كند.
مطبوعات البته در آستانه انقلاب اسلامي توانستند از فضاي باز ايجاد شده بهره بگیرند و حتي در ماه‌هاي پاياني سال 1357 با مردم و نهضت اسلامي همراه شوند. آزادي ديرهنگامي که چندان به کمک بقاي حکومت پهلوي نيامد و نتيجه عکس داد و خود به مثابه عاملي شتاب‌زا براي پيروزي انقلاب اسلامي عمل کرد.

آزادي و قانونمندي 
با پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار نظام جمهوري اسلامي آزادي مطبوعات در کنار دیگر آزادي‌ها مورد توجه قرار گرفته و در اصول متعدد قانون اساسي تصريح شده است. در اين اصول، رسالت، آزادي، حقوق و حدود مطبوعات و همچنين نحوه رسيدگي به جرايم مطبوعاتي بيان شده است. در بند دو اصل سوم قانون اساسي «بالا بردن آگاهي‌هاي عمومي در همه زمينه‌ها با استفاده صحيح از مطبوعات و رسانه‌هاي گروهي» از وظايف دولت شمرده شده است. در اصل 24 قانون اساسي، آزادي مطبوعات تصريح شده است: «نشريات و مطبوعات در صورتي که مخل به قواعد اسلامي و نظام نباشند، آزادند.»
بر اساس این، آزادي مطبوعات طبق قانون اساسي حد و مرز دارد و فعاليت مطبوعاتي نبايد با قواعد و مباني اسلامي منافات داشته باشد و نيز مخل مباني نظام جمهوري اسلامي نباشد. در اصل 175 قانون اساسي نيز آمده است: «تأمين آزادي انتشار و بيان، بر طبق موازين اسلامي در رسانه‌هاي گروهي(راديو و تلويزيون) ضرورت دارد.»
همچنين چگونگي رسيدگي به جرايم مطبوعاتي در اصل 168 قانون اساسي بيان شده است. مطابق اين اصل، سه شرط «علني بودن»، «حضور هیئت منصفه» و «محاکم دادگستري» براي رسيدگي به جرایم سياسي و مطبوعاتي الزامي است. در اين اصل آمده است: «رسيدگي به جرايم سياسي و مطبوعاتي علني است و با حضور هیئت منصفه و محاکم دادگستري صورت مي‌گيرد. نحوه انتخاب، شرايط، اختيارات هیئت منصفه و تعريف جرم سياسي را قانون بر اساس موازين اسلامي معين مي‌کند.»
در سال‌هاي اوليه، با توجه به فضاي سياسي‌ـ اجتماعي ماه‌هاي اول پيروزي انقلاب شاهد تکثر عجيب و غريبي از مطبوعات و نشرياتي بوديم که گروه‌هاي سياسي گوناگون منتشر می‌کردند. به تدريج با قانونمند شدن کشور امر ساماندهي مطبوعات نيز دنبال شد و برخي مطبوعاتي که خلاف امنيت و منافع ملي قلم مي‌زدند، تعطيل شدند. در دوران دفاع مقدس و با توجه به شرايط خاص آن دوران، مطبوعات چندان رشد قابل ملاحظه‌اي نداشتند؛ اما پس از پايان جنگ تحميلي شاهد تحول قابل ملاحظه‌اي در عرصه رشد و تنوع و تکثر مطبوعات در کشور بوديم. مطابق با آماري که مدير کل مطبوعات و خبرگزاري‌هاي داخلي وزارت ارشاد در خرداد ماه سال 1394 اعلام داشت، تا آن تاريخ بيش از 7500  نشريه در سطح کشور مجوز فعاليت گرفته‌اند.
رشد و توسعه فضاي مطبوعاتي در تراز نظام اسلامي همواره مورد تأکيد بزرگان و رهبري معظم انقلاب اسلامي بوده است. برای نمونه، معظم‌له در جمع دانشجويان و استادان دانشگاه صنعتي امير كبير در پاسخ به اين پرسش که «نظر شما درباره‌ نشريات و مطبوعات چيست؟» مي‌فرمايند: «من مطبوعات را يك پديده‌ ضروري و لازم و اجتناب‌ناپذير براي جامعه‌ خودمان و هر جامعه‌اي كه بخواهد خوب زندگي كند، مي‌دانم. براي مطبوعات هم سه وظيفه‌ عمده قائلم: وظيفه‌ نقد و نظارت، وظيفه‌ اطّلاع‌رساني صادقانه و شفّاف، وظيفه‌ طرح و تبادل آرا و افكار در جامعه. معتقدم كه آزادي قلم و بيان، حقِ‌ّ مسلّم مردم و مطبوعات است. در اين هم هيچ ترديدي ندارم و اين جزء اصول مصرّحه‌ قانون اساسي است. معتقدم اگر جامعه‌اي مطبوعات آزاد و داراي رشد و قلم‌هاي آزاد و فهميده را از دست بدهد، خيلي چيزهاي ديگر را هم از دست خواهد داد. وجود مطبوعات آزاد، يكي از نشانه‌هاي رشد يك ملت و حقيقتاً خودش هم مايه‌ رشد است؛ يعني از يك طرف رشد و آزادگي ملت، آن را به‌ وجود مي‌آورد؛ از طرف ديگر، آن هم به نوبه‌ خود مي‌تواند رشد ملت را افزايش دهد. البته معتقدم در كنار اين ارزش، ارزش‌ها و حقايق ديگري هم وجود دارد كه با آزادي مطبوعات و آزادي قلم، آن ارزش‌ها نبايد پامال شود. هنر بزرگ اين است كه كسي بتواند هم آزادي را حفظ كند، هم حقيقت را درك كند، هم مطبوعات آزاد داشته باشد، هم آن آسيب‌ها دامنش را نگيرد. بايد اين‌گونه مشي كرد.» (9/12/۱۳۷۹)



 مهدي دنگچي/ سيد اسدالله در سال 1314 ش در جنوب تهران متولد شد. تحصيلاتش را تا مقطع دوم دبيرستان ادامه داد و پس از آن به طور غير رسمي به سراغ تحصیل در ادبيات عرب و علوم حوزوي رفت. اسدالله لاجوردي از شاگردان شهيد بهشتي و مطهري بود و در شكل‌گيري جمعيت مؤتلفه اسلامي نقش اساسي داشت‌. پس از ترور حسنعلي منصورـ نخست‌وزير وقت‌ـ در بهمن 1343 بسياري از اعضاي اين جمعيت، از جمله اسدالله لاجوردي دستگير شدند. او پس از محاكمه به 18 ماه حبس تأدیبی محكوم شد. در اين مدت، كمرش در شكنجه‌هايي كه متحمل شد، شكست و چشمش نيز آسيب ديد. 
لاجوردي پس از آزادي‌، جلسات تفسير قرآن را از سر گرفت. براساس گزارش ساواك، «سيد كه در بازار جعفري به دستمال‌فروشي و روسري‌فروشي اشتغال داشت‌، منزل خود را به محل گردهمايي افراد مذهبي‌، مبارز و آشنا به مباني ديني تبديل كرده بود.»
لاجوردي در ارديبهشت 1349 به اتهام حمله به شركت هواپيمايي ال‌عال متعلق به رژيم صهيونيستي پس از برگزاري مسابقه فوتبال ميان دو تيم ايران و رژیم صهیونیستی بازداشت و بار دیگر شكنجه شد‌. او كه به چهار سال حبس مجرد محكوم شده بود، در داخل زندان نيز مباني ديني را به زندانيان آموزش داد و به همين علت نيز به زندان مشهد انتقال داده شد و بخشي از محكوميت خود را در آن شهر گذراند. 
لاجوردي در فروردين 1353 از زندان آزاد و در اسفند همان سال بار دیگر بازداشت شد. اتهام او «فعاليت‌هاي زيرزميني و همچنين خودداري از پاسخگويي راجع به اقدامات خرابكارانه خود» بود؛ به همین دلیل هم به 18 سال حبس جنايي محكوم شد. در اين ايام، لاجوردي به چهره برجسته مبارزاتي در نزد انقلابيون مبدل شده بود. حضرت آيت‌الله‌العظمی خامنه‌اي که خود از پيشگامان مبارزه در اين دوران است، در وصف فعاليت‌هاي مبارزاتي اسدالله لاجوردي مي‌فرمايند: «من از قبل از انقلاب‌ـ دهه چهل‌ـ ايشان را مي‌شناختم. در آن دوره، ايشان در چشم خود من و بيشتر كساني كه در خط مبارزه بودند، فردي پولادين به حساب مي‌آمدند... واقعاً آدمي بودند كه در ميدان‌هاي سخت هميشه حاضر بودند و هيچ ابايي از ورود در كارهاي دشوار نداشتند.»(12/6/1377)
او در اين دوره از زندان خود، با انحرافات فكري سازمان مجاهدين خلق(منافقين) بيشتر آشنا شد. سرانجام لاجوردي در آستانه انقلاب اسلامي به همراه بسياري از زندانيان در مرداد 1356 آزاد شد.
در ايام پيروزي انقلاب، وی در كنار شهيد مهدي عراقي و شهيد اسلامي از مسئولان انتظامات كميته استقبال از امام خميني(ره) بودند. با پيروزي انقلاب اسلامي نيز سخت‌ترين و بي‌رياترين امور را بر عهده گرفت و در مسير تثبيت انقلاب اسلامي با تمام توان فعاليت کرد. سخن رهبر معظم انقلاب اسلامي در اين‌باره نيز شنيدني است: «بسيار كسان از مجاهدات او در دوران مبارزات و در دوران اختناق خبر ندارند كه اين مرد چه كرد و كجاها بود و چگونه زندگي كرد؛ چه زندان‌هايي كشيد و چه زحمت‌هايي متحمل شد. بعد از انقلاب نيز بي‌تظاهرترين كارها را كه سخت‌ترين هم بود، بر دوش گرفت.»(26/1/1379)
او از 20 شهريور 1359 با نظر مساعد امام خميني(ره) و آيت‌الله بهشتي دادستان انقلاب تهران شد و در اين سمت به طور جدي با عوامل سازمان مجاهدين خلق(منافقين)، كه ترور مسئولان و مردم را در دستور كار خود قرار داده بودند، مبارزه کرد.
لاجوردی مدت‌ها گمنام و ساده در ميان مردم و در حجره خود در بازار تهران به تجارت و کسب مشغول بود تا اينکه دشمنان قسم‌خورده ياران خميني، در اول شهريور ماه 1377 اين جامانده از کاروان شهيدان را در بازار تهران يافته و با گلوله‌اي داغ به وي هجوم بردند و سيداسدالله بزرگ با آغوشي باز به استقبال شهادت شتافت.

 حميدرضا ميري/ عمليات فتح‌المبين يکي از عمليات‌هاي بزرگ دوران هشت سال دفاع مقدس است که فرماندهان و رزمندگان اسلام در سال دوم جنگ، در غرب رودخانه کرخه طراحي و با موفقيت اجرا کردند. مجموعه‌اي از حوادث و شرايط همراه با ابعاد، کيفيت و پیامدهای عمليات فتح‌المبين موجب شد تا همواره از اين عمليات به يک رويداد تاريخي و حماسه‌اي بزرگ ياد شود.
اجراي موفقيت‌آميز عمليات فتح‌المبين در دومين سال جنگ در حالي صورت گرفت که نيروهاي مسلح کشور تا آن زمان قادر به ايجاد بازدارندگي در مقابل دشمن نشده بودند. منطقه آزاد شده در اين عمليات نزدیک به 18 ماه در اختيار دشمن بعثي بود. منطقه‌اي وسيع به وسعت 3000 کيلومترمربع که با پيشروي 100 کيلومتري نيروهاي عراقي در خاک کشورمان به دست آمده بود و با 70 هزار نيروي نظامي شامل 8 تيپ زرهي، 1200 دستگاه تانک، 6 تيپ مکانيزه، 1100 دستگاه نفربر، 20 تيپ پياده و 15 گردان توپخانه مراقبت مي‌شد.
 دشمن حدود 20 هزار کيلومتر از سرزمين ايران را به اشغال درآورده بود و پيروزي نظامي ايران در عمليات فتح‌المبين پس از يک سري عمليات‌هاي ناموفق، ناکامي‌ها و شکست‌ها بوده است.
سردار سرلشکر غلامعلي رشيد درباره اهميت عمليات فتح‌المبين و تأثیری که اين عمليات در تقويت روحيه معنوي و اميدواري به نصرت الهي رزمندگان اسلام داشت، مي‌گويد: «قبل از انجام عمليات فتح‌المبين، عملياتي به نام طريق‌القدس انجام شد. بعد از عمليات طريق‌القدس برخي فرماندهان لشکرها و تيپ‌ها دچار ترديد شدند. خدمت برادر محسن رضايي آمدند و گفتند که ديگر نمي‌خواهند مسئوليت داشته باشند و از اين پس همچون نيروهاي تکاور و رزمنده ساده خواهند جنگيد؛ چرا که شاهد به شهادت رسيدن رزمندگان در اين عمليات بودند! برادر رضايي موضوع را در محضر امام(ره) مطرح کردند و امام در پاسخ پيام دادند، به راه خود ادامه دهيد و چه کشته شويد و چه زنده بمانيد، شما پيروزيد. برويد خدا را شکر کنيد که اسامي تک‌تک شما را از روز ازل در لوح محفوظ الهي ثبت کرده‌اند. خدا شما را انتخاب کرده است.»


 مهدی حسن‌زاده/  حزب توده را مي‌توان يکي از خائن‌ترين گروه‌هاي سياسي در کشورمان دانست که پس از شهريور 1320 فعاليت خود را با وابستگي کامل به مسکو آغاز کرد. از خيانت در ماجراي نهضت ملي نفت تا اقدامات توطئه‌آميز در برابر مردمي‌ترين انقلاب در «عصر انقلاب‌ها»، در کارنامه سياه و طولاني اين حزب ثبت شده است.
حزب توده در طول عمر 40 ساله خود با وجود ادعاي استقلال و وابسته نبودن به بيگانگان، همواره وابسته به مسکو باقي ماند و در حوادث متعدد تاريخي نقش ستون پنجم شوروي‌ها در ايران را بازي کرد. اين وابستگي مهم‌ترين عاملي بود که مانع از آن شد تا در مقاطع حساس اين حزب در کنار ملت قرار بگيرد.
جلال آل‌احمد که خود روزگاري يکي از اعضاي حزب توده بود و پس از شناختي که از حزب به دست آورد از آن جدا شد،‌ درباره وابستگي و ضعف حزب مي‌نويسد: «گرچه هم اهل حکومتي و هم مردم عادي عامي مي‌دانستند که يک توده‌اي، يعني کسي که سياست استاليني پشت سرش ايستاده‌ـ و هر دو به همين دليل براي آن حزب اعتبار قائل بودند و عضويتش را مي‌پذيرفتند‌ـ به مطبوعاتش کمک مالي مي‌کردند. ما مدام مي‌کوشيديم که اين واقعيت افواهي را تکذيب کنيم. کوشش مدام ما اين بود که بگوييم يک توده‌اي يعني يک ايده‌آليست پرجوش و خروش و يک کتاب خوانده مصلح و انقلابي و آن حزب ابزار کارش، و اگر روسيه شوروي از آن دفاعکي مي‌کند، به اين علت است که مادر سوسياليسم است و ستاد زحمتکشان و همدرد همه ملل استعمارزده!»
حضرت آيت‌الله‌العظمی خامنه‌اي نيز خاطره‌اي از جلال آل‌احمد درباره ماهيت حزب توده نقل مي‌کند که به وابستگی آن اشاره دارد. ايشان به نقل از جلال مي‌گويند: «ما در اتاق‌هاي حزب توده، مرتّب از اين اتاق به آن اتاق جلو رفتيم‌ـ منظورش اين بود كه مراحل حزبي را طي كرديم و به جايي رسيديم كه ديديم از پشت ديوار صدا مي‌آيد! گفتيم آنجا كجاست؟ گفتند اينجا مسكو است! گفتيم ما نيستيم؛ برگشتيم.»(22/2/1377)
از بدو پيروزي انقلاب اسلامي، مسئولان نظام نسبت به ماهيت حزب توده شناخت كافي داشته و ترفند اين حزب براي همگرايي و نزديکي با جريان اسلامي مانع نشد که از ماهيت نفاق‌گونه اين حزب غفلت شود. اين شناخت، كه از تجربه عميق بررسي فعاليت كمونيست‌ها در ايران و دیگر كشورهاي اسلامي سرچشمه مي‌گرفت، كافي بود تا رهبري انقلاب و مسئولان نظام را نسبت به فعاليت حزب توده و دیگر گروه‌هاي چپ در ايران به هوشياري معطوف دارد. 
با وجود اين، در سال‌هاي 1361‌ـ 1358، اوضاع اجتماعي، فرهنگي و سياسي كشور به گونه‌ای بود كه مسئولان در عين ابراز هوشياري، مي‌كوشيدند فعاليت رسمي حزب توده را، با وجود عمليات مخرب آن، تحمل كنند؛ اما اقدامات مشکوکي از جانب حزب توده در حال شکل‌گيري بود که مي‌توانست به خطري براي كيان انقلاب تبديل شود، از این رو بردباري جايز نبود و بدين‌سان بود كه پرده‌دري از چهره توطئه‌آميز حزب توده در دستور روز نهادهاي انقلابي جمهوري اسلامي ايران قرار گرفت و مأموريت دستگيري سران حزب توده به «واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» محول شد.
در پي يك رشته عمليات مقدماتي در ساعت 30/4 بامداد روز 17/11/1361 با دستگيري نورالدين كيانوري، دبير اول كميته مركزي حزب توده و همسرش مريم فرمانفرمائيان فيروز، عضو هیئت سياسي كميته مركزي حزب، نخستين مرحله عملياتي آغاز شد. در ساعات اوليه بامداد همان روز بخش مهمي از مراكز پنهاني حزب توده به تصرف پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و حدود 40 نفر از مهره‌هاي برجسته حزب توده و مهره‌های كليدي شبكه جاسوسي شوروي در ايران دستگير شدند. دستگيرشدگان بخش عمده اعضاي كميته مركزي و كادرهاي درجه اول حزبي را در بر مي‌گرفت.
مرحوم هاشمي‌رفسنجاني در يادداشت‌هاي شخصي ۱۷ بهمن ۶۱ مي‌نويسد: «امروز اطلاع دادند که سران حزب توده را به اتهام جاسوسي دستگير کرده‌اند. قرار نبود قبل از روشن شدن وضع عمليات اقدام کنند ولي گويا خوف فرار داشته‌اند...»
دومين مرحله عمليات، با نام «عمليات حضرت اميرالمؤمنين (ع)»، در روز 7/2/1362 آغاز شد. در نخستين گام اين عمليات، چهار نفر اعضاي رهبري حزب توده كه جلسه «هیئت دبيران» را تشكيل داده بودند، دستگير شدند. در اين عمليات، حدود 170 نفر از كادرهاي حزبي و اعضاي سازمان‌هاي مخفي و نظامي و عوامل جاسوسي و نفوذي در تهران و بيش از 500 نفر در شهرستان‌ها دستگير شدند. همچنين حدود 80 دستگاه خانه مخفي حزب، سه محل جاسازي شده اسلحه، شامل 200 قبضه انواع سلاح كمري، تفنگ ژـ 3، کلاشنیکف، آر.پي.جي7، تيربار و مقادير زيادي فشنگ و نارنجك، صدها دستگاه اتومبيل و موتورسيكلت، انواع وسايل چاپ و تكثير و آرشيوهاي محرمانه حزبي و قريب به 9 ميليون تومان وجه نقد به دست آمد.
همزمان برنامه افشاي ماهيت حزب نيز به اجرا در‌آمد. اولين گام در اين افشاگري، مصاحبه راديو و تلويزيوني تعدادي از برجسته‌ترين سران حزب و اعتراف صريح آنان به مشاركت در تخلفات قانوني و توطئه‌هاي پنهاني و جاسوسي بود. همزمان با اين اعترافات صريح و بر مبناي اسناد و مدارك تكان‌دهنده‌اي كه از توطئه‌ها و خيانت‌‌هاي حزب توده به دست آمد، در تاريخ 15/2/1362 «دادستاني كل انقلاب اسلامي» انحلال حزب توده را اعلام کرد.
در کتاب خاطرات نورالدين کيانوري، دبيرکل حزب توده آمده است: «ما در حالي که از جمهوري اسلامي و از قانونيت خودمان صحبت مي‌کرديم، در عين حال با تشکيل چاپخانه مخفي و بدون مجوز قانوني دست به اعمال خلاف قانون مي‌زديم. ما در شرايطي که جمهوري اسلامي به خاطر حفظ موقعيت ارزي، خروج ارز را از کشور منع کرده بود، با اين وجود چندين بار اقدام به خروج ارز کرديم. ما در زماني که رزمندگان ايثارگر در جبهه‌هاي جنگ، با نثار خون خودشان از هستي مي‌گذشتند و خون خود را فداي انقلاب مي‌کردند، نقشه‌هاي جنگي و طرح‌هاي نظامي را به وسيله عنصرهاي نفوذي سازمان نظامي حزب به شوروي‌ها مي‌داديم. سياست ما در مورد جنگ هم همين طور بود.»
با فروپاشي حزب توده و اعلام انحلال حزب از سوي نظام، سران دستگير شده به خاطره‌نويسي روي آوردند و اين خود اقدامي بي‌سابقه در معرفي حزب توده و وابستگي آن به استعمار بلوک شرق بود. از جمله اين خاطرات می‌توان به خاطرات کيانوري، خاطرات اسکندري و خاطرات محمدعلي عمويي اشاره کرد. اعضاي حزب توده پس از انحلال در داخل کشور سعي کردند حزب نيمه‌جان را احيا کنند؛ اما اختلافات درون‌حزبي آنان و دخالت مستقيم روس‌ها به انشعاب و انحلال واقعي حزب در خارج از کشور منجر شد.


امام خامنه‌ای در گذر زمان‌ـ ۱۸6


 سید مهدی حسینی/مبحث این نوشتار به نقطه تعیین‌کننده روزهای پایانی سال 88 رسید که ملت ایران به مناسبت راه‌پیمایی روز 22 بهمن حماسه‌ای دیگر از خود به یادگار گذاشت و به عبارتی، چشم فتنه 88 را کور کرد و رسوایی جریان‌های ورشکسته سیاسی را رقم زد. همانطور که در مبحث پیش؛ حماسه نهم دی به آن اشاره شد، آنها در هر مناسبتی اقدام به آشوب و اغتشاش می‌کردند و چون اقبال عمومی را با خود نداشتند، با شکست‌های مفتضحانه عقب رانده می‌شدند و هر چه پیش می‌رفتند ملت به ترفندهای دروغین آنها بیشتر پی می‌برد. اما همان‌طور که اشاره شد در نهم دی ماه پاسخ فتنه‌انگیزی‌های‌شان را دریافت کردند، خیلی روشن و آشکار بود که به پایان خط رسیده‌اند و ملت ارزشی برای آنها قائل نیست، اما با کمال پررویی باز هم خواستند از مناسبت روز 22 بهمن به نفع فتنه‌انگیزی‌های‌شان بهره‌برداری و حضور مردم را به نفع خودشان مصادره کنند. اما وقتی جمعیت میلیونی را با در دست داشتن پلاکاردهای بزرگ در حمایت از نظام اسلامی به همراه عکس‌های امام(ره) و امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) مشاهده کردند، از وحشت پنهان شدند، یا خیلی زود صحنه تظاهرات مردمی را ترک کردند، به طوری که در رسانه‌های همان ایام گزارش شد که میرحسین‌موسوی ساعت 11 روز پنج‌شنبه به قصد شرکت در راه‌پیمایی 22 بهمن از خیابان رودکی عازم راه‌پیمایی بود که پس از مشاهده حضور میلیونی مردم به سمت یکی از کوچه‌های این خیابان به نام بن‌بست مصطفی رفته و در یکی از کوچه‌های این خیابان پنهان شد. وی تا ساعت دو و ‌نیم بعد از ظهر آن روز در خانه‌ای در آن خیابان پنهان بود. همچنین مهدی کروبی که سعی داشت با ورود خود به میدان صادقیه جمعیت چند میلیونی را تحت‌الشعاع قرار دهد، با شعار مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه روبه‌رو شد و از صحنه گریخت. محمد خاتمی هم که از مدت‌ها قبل برای بهره‌‌برداری سیاسی در راه‌پیمایی 22 بهمن برنامه‌ریزی کرده بود در تقاطع زنجان‌ـ آزادی در صدد ورود به جمع میلیونی مردم بود که در مواجهه با آن حضور میلیونی و آن شعارها مجبور شد صحنه حضور مردم را ترک کند. مردم همچنین به حضور هاشمی‌رفسنجانی واکنش نشان دادند و با شعار «هاشمی، هاشمی بصیرت، بصیرت» از او استقبال کردند. حضور بی‌سابقه مردم وفادار به انقلاب، رهبری و نظام علاوه بر اینکه سران فتنه را فراری داد، موجب سرخوردگی و ناامیدی پیاده‌نظام این فتنه از ایجاد اغتشاش نیز شد. راه‌پیمایی حماسی 22 بهمن 88 دیگر جایی برای عرض اندام اغتشاشگران باقی نگذاشت. حماسه بی‌سابقه ملت ایران در روز 22 بهمن بازتاب وسیعی در رسانه‌های خارجی داشت، برای نمونه مجله آمریکایی «فارین پالیسی» در گزارشی نوشت: «همانطور که می‌دانیم موفقیتی در راه‌پیمایی 22 بهمن به دست نیامد و این برنامه جواب نداد و این ناکامی در ذهن فعالان جنبش سبز به عنوان یک شکست نقش بست.» 
راه‌پیمایی حماسی 22 بهمن تمام محاسبات دشمن را بر هم زد، طوری که امام خامنه‌ای که در این باره فرمودند: «چشم‌ها را خیره کرد، ‌دشمنان و مخالفان‌ـ چه مخالفان معاند، چه مخالفان غافل‌ـ جور دیگری فکر کرده بودند، ‌نقشه دیگری طراحی  کرده بودند، خیالات دیگری در سر داشتند. از مدت‌ها پیش تلاش کردند، کاری کنند که حادثه 22 بهمن را که یکی از مظاهر حضور مردمی این انقلاب است، خراب کنند، چه در تهران، چه در شهرهای دیگر کاری کنند که به درگیری بین مردم بینجامد، این را پیش‌بینی کرده بودند. در حرف‌های‌شان گفتند که روز بیست‌و دوم بهمن جنگ داخلی در ایران شروع خواهد شد! ببینید چه کار کرده بودند که انتظار داشتند در ایران جنگ داخلی بشود، بعضی اینجور می‌گفتند،‌ بعضی هم امیدوار بودند که بتوانند چهره مخالفی علیه نظام جمهوری اسلامی در بیست‌ودوم بهمن نشان بدهند، اینجور وانمود کنند که مردم از انقلاب بریده‌اند، ‌از نظام جمهوری اسلامی بریده‌اند، در مقابل آن قرار گرفته‌اند، اینجوری فکر کرده بودند، اینجوری حساب کرده بودند. ملت ایران با آگاهی خود، ‌با  بصیرت خود،‌ با همت خود، با دست قدرت الهی که دل‌های آنها را بیدار کرد،‌ به دهان همه این مخالفان مشت کوبید و حجت  را بر همه تمام کردند. دشمنان خارجی هم باید بیدار شده باشند... خذلان الهی برای دشمن از این بالاتر؟ رسوایی برای دشمن از این بالاتر...؟»