عدالت در پرتو ولایت‌ـ 5
عزیز غضنفری / «عدالت» از منظر مفهوم‌شناسی، مفهومی مطلق، کلیدی و محوری است؛ اما در مقام اجرا، ممکن است عدالت‌گرایان و مجریان دچار گرایش‌های نامتعادلی شوند یا در عرصه تشخیص مصداق عدالت برای عملیاتی کردن آن، مصادیق نابه‌جایی برای عدالت در نظر گرفته شود که آنجا اساساً جای عدالت نباشد یا آنکه مصلحت‌هایی که در راه اجرای عدالت وجود دارد، نادیده گرفته شود. بنابراین ملاحظه می‌شود که اگرچه عدالت مفهومی مطلق است، اما عدالت‌گرایی و اجرای آن همانند برخی دیگر از مفاهیم مهم و ارزشمند احتمال دارد که با آفت‌ها و آسیب‌هایی تهدید و خود به عاملی برای ظلم به جامعه تبدیل شود. 
دو شرط بسیار مهم برای مصون ماندن عدالت از آسیب وجود دارد: یکی آنکه در تشخیص مصداق عدالت دچار اشتباه و خطا نشویم؛ دیگر آنکه در مسیر اجرای عدالت، مصلحت‌های دیگر جامعه را هم در نظر بگیریم، که چه بسا ممکن است آن مصلحت‌ها مصداق مهم‌تر و پیچیده‌تری از عدالت باشند. سخن بر سر این است که عدالت در حوزه تشخیص مصداق و اجرا، لایه‌های گوناگون و سطوح پیدا و پنهانی دارد که همه را باید مورد توجه قرار داد. تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی(ع) نیز همین را نشان می‌دهد که ایشان این‌گونه نبودند که هیچ مصلحتی را در راه اجرای عدالت برنتابند. کم نیست مواردی که امیرالمؤمنین علی(ع) در مسیر عدالت‌گرایی، صبوری و بردباری به خرج دادند؛ چراکه جامعه ظرفیت و کشش آنها را نداشت. بنابراین، اگر می‌بینیم حضرت امیر(ع) در برخی روش‌ها و منش‌های اجتماعی و حکومتی خود هیچ مصلحتی را در نظر نمی‌گرفتند، باید به موارد مهمی هم که ایشان مصلحت‌اندیشی می‌کردند، توجه کنیم؛ از این رو بر اساس سیره و سنت رهبران دینی و دستورات شریعت، عدالت در مقام اجرا هیچ‌گاه مطلق نیست. 
برای نمونه، مالک‌اشتر در مقاطع حساس ابتدایی تکوین حکومت اسلامی حضرت علی(ع)، به حضرت پیشنهاد می‌کند که تقسیم برابر اموال بیت‌المال را متوقف کنید و خواص و اشرافی که قبلاً سهم بیشتری دریافت می‌کردند، دوباره به حالت پیشین برگردند تا دست از شرارت بردارند و پایه‌های حکومت محکم شود. همین مالک‌اشتر در مواردی به امیرالمؤمنین علی(ع) اعتراض می‌کرد که چرا اجازه نمی‌دهید گردن کسانی را که امروز در برابر اسلام اقدام و توطئه می‌کنند و فردا در برابر شما می‌ایستند، بزنیم؛ اما امام(ع) این پیشنهاد حق‌گرایانه را به دلیل مصالح مهم‌تر و بزرگ‌تری نمی‌پذیرفتند. 
عدالت به خودی خود ارزش مطلق و محوری دارد؛ اما آیا ممکن نیست ما در تشخیص مصداق دچار خطا شویم؟ آیا ممکن است پدیده‌هایی کاملاً مصداق عدالت باشد، اما فعلاً مصلحت انجام آن نباشد؟ مسئله این است که در این‌گونه مواقع چه باید کرد؟ پاسخ آن است که باید صبوری کرد تا موقعیت و زمان اجرای آن پیش آید، نه اینکه بر سر حاکمیت دینی فریاد بزنیم که چرا عدالت را اجرا نکرده است؛ و الّا ممکن است عدالت بزرگ‌تری آسیب ببیند. در چنین مواردی برای آنکه عدالت به طور دقیق اجرا شود و برای آنکه تشخیص داد چه امری مصلحت است، به طور مسلم باید به طریق و تدابیر ولایت چشم دوخت. باید کوشید جایگاه ولایت هر چه بیشتر تثبیت شود؛ چرا که اگر جایگاه عدالت با این بهانه‌ها دچار تزلزل شود، جامعه با خطر بی‌ثباتی مواجه می‌شود، در نتیجه ممکن است عدالت‌های بزرگ‌تری قربانی شود و ظلم‌های آشکارتری در جامعه رواج پیدا کند. 
همه این نکات را گفتیم تا به این نتیجه مهم و بنیادین برسیم که اجرای دقیق و فراگیر عدالت و تشخیص مصادیق صحیح عدالت در پرتو ولایت ممکن است؛ پیشتر در همین ستون تأکید شد که از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامی، عدالت‌گرایی در تشخیص مصداق و اجرا نیازمند دو مؤلفه «عقلانیت» و «معنویت» است.

حسین عبداللهی‌فر/ بررسی وخامت اوضاع جناح‌های سیاسی به مناسبت 21 سالگی اصلاحات و یک‌ سالگی دولت دوازدهم نشان می‌دهد، جناح‌های سیاسی به جای سنجش وضعیت خود با نقطه مطلوب،نمره‌های خود را با بدترین نمره‌های کلاس مقایسه کرده و به خود دلگرمی دهند. 
نمونه بارز این رفتار را می‌توان در دفاعیات اصلاح‌طلبان در بیست‌ویکمین سالگرد دوم خرداد مشاهده کرد که به جای تشریح نقاط قوت و ضعف عملکرد خویش، نقاط ضعف اصولگرایان را ترسیم می‌کنند. یکی در سرمقاله خود جامعه روحانیت مبارز را «جامعه روحانیت غیر مبارز» می‌خواند و دیگری حضور ناطق‌نوری در مراسم افطاری عارف را نشانه ناتوانی اصولگراها در حفظ وی ارزیابی می‌کند. سومی، اپوزیسیون شدن احمدی‌نژاد را به رخ می‌کشد و چهارمی، از نامزدی میرسلیم بدون حمایت مؤتلفه و گلایه‌های قالیباف از اصولگراها سخن می‌گوید.
صرف نظر از صحت و سقم این مطالب، آنچه برای این نوشتار مهم است، تلاشی است که اصلاح‌طلبان برای پوشش نقاط ضعف خود انجام داده و از این طریق اقدام به فریب افکار عمومی می‌کنند؛ چراکه وضعیت امروز این جریان به اذعان نظریه‌پردازان آن بسیار وخیم‌تر از اصولگرایان است. این وخامت را می‌توان در اظهارنظر اصلاح‌طلبانی که به مناسبت 21 سالگی این جناح سخن رانده‌اند، به آسانی یافت:
حجاریان با وجود همه حمایت‌هایی که از دولت روحانی به عمل آورده، به مناسبت یکمین سال پیروزی دولت دوازدهم می‌گوید: «شاید مردم به نبود روحانی رضایت دهند، در میان احزاب و چهره‌ها نیز عبور از روحانی محتمل است؛ چراکه هریک از متحدان امروزین وی، تئوری بقای خاص خود را دارند.» این عبور زودهنگام سبب شده است اصل حمایت از روحانی نیز زیر سؤال رفته و بسیاری از اصلاح‌طلبان حمایت و عبور از روحانی را نوعی قدرت‌طلبی به جای آرمان‌گرایی عنوان کنند. 
محمدرضا تاجیک هم به همین مناسبت اصلاح‌طلبی را در سراشیبی مقبولیت و مشروعیت توصیف کرده و می‌گوید: «پیش‌بینی من این است که جریان اصلاح‌طلبی مرسوم و معروفی که شکل گرفته و حیات و ممات خود را در قدرت و با قدرت تعریف کرده است، به‌ طور فزاینده‌ای به حاشیه کشیده خواهد شد و از متن جامعه و حتی معادلات سیاسی‌ای که در آینده در جامعه ما جاری خواهند شد، کنار خواهد رفت.»
تاج‌زاده نیز در گفت‌وگو با روزنامه «ایران» با اذعان به ناامیدی قشرهایی از مردم به اصلاح‌طلبان و حتی به اصلاحات می‌گوید: «من امروز دارم از اصلاح در اصلاحات حرف می‌زنم، یعنی ترویج نگاه انتقادی به درون. اما برای اصلاح فراگیر در کشور قطعاً این کافی نیست.»
اما روزنامه «آرمان» به ریشه هجمه اصلاح‌طلبان به اصولگراها، یعنی ترس از بازگشت مجدد آنها به قدرت اشاره کرده و از عبدالله ناصری می‌پرسد: «با توجه به انتقاداتی که از دولت آقای روحانی مطرح می‌شود برخی مدعی هستند در دوره بعد یعنی در انتخابات 1400 شانس پیروزی اصولگراها زیاد است. ارزیابی شما در این خصوص چیست؟» که وی تصریح می‌کند: «اینکه گفته شود اصولگرایی و یا اصلاح‌طلبی به پایان رسیده مطلبی اشتباه است. این دو جریان سیاسی همچنان با وجود مشکلاتی که دارند، به راه خود ادامه خواهند داد و در تحولات آتی کشور ایفای نقش خواهند کرد.» 
محمدعلی ابطحی نیز به همین مناسبت به موضوع دیگری اشاره می‌کند که وضعیت اصلاح‌طلبان را بسیار وخیم‌تر از رقیب‌شان نشان می‌دهد و آن، اینکه می‌گوید: «اصلاح‌طلبان برانداز نیستند.» اتهام بزرگی که هرگز به اصولگرایان وارد نبوده؛ اما اصلاح‌طلبان به دلیل سوابق خود ناگزیرند که اثبات کنند به دنبال براندازی نیستند. 
از سویی، تجربه تلخ فتنه پس از انتخابات سال 88، لکه ننگی است که بر پیشانی این جریان نشسته است.
همچنین طیفی از این جریان در اغتشاشات دی ماه اقدام به راه‌اندازی هشتگی با عنوان «براندازم» کردند؛ اقدامی که از سوی برخی اصلاح‌طلبان رد شد.   


حسن خدادی / در پاسخ به اینکه دشمني اصلي آمريكا با ايران و علل آن چيست؟ در يك جمله مي‌توان گفت؛ همراه نشدن ملت ايران با سياست خارجي سلطه‌طلبانه آمريكا عامل اصلي خصومت‌هاي آمريكا عليه ايران است. در همین زمینه امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) در دیدار اخیر خود در جمع فرهنگیان فرمودند: «خب، حالا چرا مخالفند با نظام جمهوری اسلامی؟ علّت مخالفت با نظام جمهوری اسلامی این است که جمهوری اسلامی آمد دستِ سلطه‌ آمریکایی را از کشور کوتاه کرد؛ همه‌ مسئله این است.)(19/2/1397) بنابراین ابتدا لازم است به اين پرسش پاسخ دهيم كه چرا آمريكا چنين اقداماتي را عليه ايران و نظام جمهوري اسلامي انجام داده است؟
1ـ رویکرد نه شرقی و نه غربی
انقلاب اسلامی ایران براساس قاعده نفی سبیل در اسلام، رویکرد نه شرقی و نه غربی را اصل و راهنمای سیاست خارجی خود قرار داد. این رویکرد اساسی‌ترین نماد رفتاری ایران با قدرت‌های بزرگ تلقی شد. حضرت امام خمینی(ره) معتقد بود که این سیاست باید در تمامی زمینه‌های داخلی و در روابط خارجی حفظ شود.
2ـ پایبندی به اسلام ناب و ارزش‌های اسلامی 
 یکی از عمده‌ترین دلایل دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران پایبندی آن به اسلام و ارزش‌های اسلامی است. رهبر معظم انقلاب در این باره فرمودند: «والله آمریکا از ملت ایران از هیچ چیزشان به قدر مسلمان بودن و پایبندی به اسلام ناب محمدی بودن ناراحت نیست، او می‌خواهد شما از این پایبندی دست بردارید، او می‌خواهد شما این گردن برافراشته و سرافراز را نداشته باشید.»(12/2/1362)
3ـ استقلال‌طلبی جمهوری اسلامی ایران
به دلیل استقلال‌طلبی جمهوری اسلامی ایران، مارتین ایندایک (معاون خاورمیانه‌ای وزارت خارجه آمریکا) گستاخانه تصریح می‌کند، مجازات و تنبیه انقلاب اسلامی درس عبرتی برای کشورهایی خواهد بود که در مسیر استقلال و رهایی از سلطه آمریکا گام برمی‌دارند. نوام چامسکی نظریه‌پرداز مشهور آمریکایی نیز معتقد است، دشمنی‌ها و کینه‌توزی‌های آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی ایران به دلیل استقلال‌طلبی این کشور است. وی می‌گوید: «جمهوری اسلامی ایران از نظر آمریکا غیر قابل پذیرش است، چون از استقلال خود چشم‌ نمی‌پوشد.»
4ـ عدالت‌طلبی و پیشرفت نظام جمهوری اسلامی 
رهبر حکیم انقلاب در این باره فرمودند: «دشمنی نظام مستکبر آمریکایی و هر مستکبری در دنیا با نظام اسلامی به خاطر پرچم برافراشته عدالت است. به خاطر این است که می‌بینند با نام اسلام و با تعالیم والای اسلام کشوری دارد به سمت رشد و توسعه و پیشرفت علمی و عملی حرکت می‌کند، می‌داند این جلوی نفوذ آنها را خواهد گرفت.»(18/2/1384)
5ـ آگاهی‌بخشی و موج بیداری اسلامی نظام جمهوری اسلامی
خودآگاهی و بیداری مسلمان‌ها که به واسطه پیروزی انقلاب اسلامی حاصل شده است نیز یکی دیگر از دلایل دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران است. معظم‌له در تبیین آگاهی و بیداری مسلمانان و نقش آن در دشمن‌ستیزی آنها نیز فرمودند: «امروز عمده دردسرهایی که اردوگاه استکبار و مشخصاً آمریکا و صهیونیسم دچارش هستند‌ـ که این دردسرها خیلی زیاد هم است‌ـ به خاطر این است که مسلمان‌ها به یک خودآگاهی رسیده‌اند که در این خودآگاهی، امام بزرگوار و ملت ایران و انقلاب اسلامی ما نقش فراوانی داشته است.»(7/9/1379)
6ـ نفوذ و فشار اسرائیل و لابی صهیونیستی 
 گراهام فولر نویسنده کتاب «قبله عالم» و از مقامات بلندپایه سازمان سیا که به مدت 25 سال در منطقه خاورمیانه و از جمله ایران فعال بوده است، در تشریح نوع نگرش سیاستمداران واشنگتن به ایران و نقش لابی صهیونیسم معتقد است: «یک مرکز سخنگویی و تبلیغاتی داغ و پرهیجان طرفدار اسرائیل در سنا و کنگره حضور دارند که هرگونه شفافیت در روابط دو کشور را مخدوش و تیره می‌کند.»