جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی انجمن حجتيه‌ـ 16

 عبدالله نوری‌گلجایی/ پيش از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، برخي گروه‌ها در لباس دين و مذهب در جامعه فعاليت داشتند؛ اما در مقابل طاغوت و ستمکاران زمان خويش سر تعظيم فرود آورده بودند و همواره براي تحقق اهداف حکومت جور قدم بر مي‌داشتند. گاهي نيز قدم را از اين فراتر نهاده، به ‌‌شدت با افراد انقلابي و مبارزان با حکومت پهلوي مخالفت مي‌کردند. انجمن حجتيه نیز از جمله این گروه‌ها بود که در مقابل نهضت امام خميني(ره) ايستادگي و مخالفت مي‌کرد و همواره اين عمل خود را ناشي از جوهرة فکري خويش مي‌‌دانست و معتقد بود، در زمان غيبت امام عصر(عج) ورود به عرصة سياست اشتباه است و موجب لطمه‌‌زدن به دين مي‌شود. به اعتقاد این گروه، فقط با معصوم(ع) مي‌توان وارد اين عرصه شد. افزون ‌‌بر ‌‌اين، آنها به‌‌طور مبنايي با شيوة مبارزاتي امام(ره) مشکل داشتند.1
چند ماه مانده به پيروزي ملت ايران، انجمن حجتيه که انقلاب اسلامي ايران را کاملاً محقق‌‌شده مي‌ديد، مباني و اصول فکري خود دربارة سياست را کنار نهاد و از حمايت سلطنت پهلوي دست برداشت. در این راستا، شيخ‌محمود حلبي چند‌‌ ماه پيش از انقلاب، در شهريور 1357 مواضع خود را دربارة سياست تغيير داد و با انقلاب همراه شد؛ تا جایی که در برخي سخنراني‌هاي خود از ايستادگي مردم ايران در مقابل طاغوت به رهبري امام خميني(ره) حمايت کرد. با وجود تأييد انقلاب اسلامي از سوی انجمن، باز هم پذيرفتن آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامي براي اين گروه آسان نبود و انجمن حجتيه در شرايط و حوادث گوناگون پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، عملکردي متفاوت داشت که در ادامه و طی چند شماره آتی به آن اشاره خواهد شد.

چنددستگي اعضاي انجمن حجتيه
انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني(ره) طاغوت زمان خويش را به زباله‌‌دان تاريخ فرستاد و در عرصه‌هاي گوناگون، اسلام ناب محمدي را، که ماهيت اصيل انقلاب اسلامي است، به همگان معرفي کرد. بسياري از نيروهاي جوان و انقلابي که در گروه‌هاي متفاوت فعاليت داشتند و به‌‌نوعي از مسير انقلاب اسلامي دور بودند، به صف جريان حاميان امام(ره) و انقلاب پيوستند که از‌‌ جملة آنان مي‌‌توان بسياري از اعضاي انجمن حجتيه را نام برد؛ به‌‌ گونه‌اي ‌‌که اين افراد به‌‌دليل نداشتن شناخت صحيح از انقلاب اسلامي همراه انقلاب نبودند؛ اما با آشکار‌‌ شدن ماهيت مبارزاتي حضرت امام(ره)، داوطلبانه به صف انقلاب پيوستند. اين در ‌‌حالي بود که برخي از اين اعضا به ادلة گوناگون، همچنان بر مواضع خود پافشاري مي‌کردند. بر همين ‌اساس، نيروهاي تربيت‌‌شده در انجمن حجتيه به چند دسته تقسيم شدند و هر ‌‌يک مسير خود را از ديگري جدا کردند.
برخي مانند آقاي پرورش، دكتر صادقي استاد دانشگاه الهيّات مشهد، عبدالكريمي استاد دانشگاه مشهد، مهندس مصحف و بسياري ديگر به انقلاب پيوستند. از ميان آنها، برخی جوانان چند سالي با انجمن همراه بودند، اما سرانجام به صف انقلابيون پيوستند. عده‌ای، مانند آقاي طيب كه مسئوليت برگزاري مراسم سخنراني‌ها را در تهران برعهده داشت، نه فقط به انقلابيون پیوستند؛ بلكه در مقابل انجمن هم ايستاد.2
دستة دوم در برابر انقلاب بي‌تفاوت ماندند. گروهي که در ظاهر متدين بودند و خود را مروج دين اسلام و مذهب تشيع مي‌دانستند، با ظهور انقلاب اسلامي در مقابل ارزش‌هاي دين در عرصه‌هاي گوناگون سکوت کردند و شعار اسلام غير از انقلاب را سر دادند. اين گروه از افراد انجمن حجتيه اغلب از بازارياني بودند که در ظاهر متدين بودند و در بسياري از مراسم‌هاي ديني، هزينه‌هاي بسیاری را تقبّل مي‌‌کردند؛ ولي با انقلاب اسلامي و نهضت ضد استبدادي امام خميني(ره) که بر‌‌ضد رژيم پهلوي صورت گرفته بود، همراه نشدند و به‌‌نوعي ادعاي بي‌‌طرفي کردند.3
دستة سوم، از انقلاب انتقاد کردند و به صف مخالفان از نوع مذهبي پيوستند.4  برخي افراد به دلايل گوناگون، از‌‌جمله کسب منفعت‌هاي شخصي و همچنين نوعي دين‌‌داري در ساية عافيت، نه‌‌تنها به جمع انقلابیون نپیوستند؛ بلکه به شدت از انقلاب انتقاد کردند و با مخالفان انقلاب همراه شدند. بیشتر اين افراد از گروه مسئولان ارشد انجمن حجتيه بودند و در شمار گردانندگان انجمن قرار داشتند.5
مخالفان که بيشتر از گردانندگان و اعضاي اصلي انجمن حجتيه بودند، در طول حيات فعاليت خود در انجمن حجتيه، وابستگي شديدي به رژيم سابق داشتند و همکاري‌هاي متنوعی با ساواک انجام مي‌دادند و با اين ‌کار مسير حرکت انجمن را مدیریت مي‌‌کردند و به دیگر اعضا خط مي‌‌دادند. بر همين ‌اساس، نه ‌‌تنها با رژيم سابق مشکلي نداشتند، بلکه با روي کار آمدن هر رژيم ديگري به ‌‌شدت مخالفت مي‌کردند.

نگاه دوگانه به انجمن حجتيه
انجمن حجتيه که نهضت حضرت امام(ره) را مشروع نمي‌دانست، با مشاهده بارقه‌های پیروزی، تغيير رويکرد داد و از انقلاب اسلامي حمايت کرد. با تغيير موضع انجمن، بسياري از انقلابيون که از عقايد و عملکرد انجمن، در سال‌هاي پیش از انقلاب اسلامي آگاهي داشتند، از اين تغيير موضع استقبال نکردند. افزودن متمم به اساسنامة انجمن نيز موجب تغيير نگرش آنان به انجمن حجتيه نشد؛ زيرا انجمن حجتيه با مطرح‌‌کردن موضوعاتي، مانند اسلام فقاهتي و نه اسلام ولايتي و بر پاية ولايت فقيه، عملاً سعي در تضعيف نظرية انقلاب اسلامي داشت؛ به گونه‌ای که مي‌‌کوشيدند انقلاب را از درون متزلزل کنند.6
به اين دليل، اعضاي انجمن حجتيه به نوعی خطرناك معرفي و براي جلوگيري از نفوذ آنان در مراكز و پست‌هاي گوناگون دولتي، تبليغات گسترده‌‌اي علیه آنان آغاز شد. اين اعتراضات كه بيشتر در پوشش دفاع از انقلاب صورت مي‏گرفت، به ‌‌مرور به حذف شمار فراواني از چهره‏هاي مذهبي با‌‌ سابقه منجر شد. به تبع، برخي سوابق برخوردهاي منفي رهبران انجمن با جريان انقلاب، تجربه‌‌اي براي موضع‏گيري بر ضد آنان شد. اين در ‌‌حالي بود که بسياري از اعضاي انجمن حجتيه سال‌ها پیش از انقلاب اسلامي، از اين انجمن جدا شده و افرادي بسيار متعهد و انقلابي بودند. اگرچه افرادي مانند مرحوم علي‌اکبر پرورش، مهندس مصحف و دکتر صادقي که سال‌ها پیش از انقلاب به صف انقلابيون پيوستند،7 ولي آنها نيز در شرايط و مواقع گوناگون، با اتهام‌‌زني روبه‌‌رو شدند، به گونه‌ای که عده‌اي با بر‌‌چسب‌‌زني، سعي در خارج کردن آنها از صف انقلابيون خط امام(ره) داشتند. عباس سليمي‌نمين در اين‌باره چنين مي‌گويد: «در مورد برخوردهاي پس ‌از انقلاب با عناصر انجمن حجتيه نيز بايد تفکيکي انجام دهيم... اکثر عناصر لاية سوم و پایینی انجمن حجتيه افراد متعهد، متدين و حتي مخالف رژيم بودند که توسط لايه‌هاي بالايي با توجيهات ديني، اغفال شده بودند. بسياري از اين عناصر، از سال‌ها قبل از پيروزي انقلاب به‌‌تدريج از انجمن جدا شده و به جريان مبارزه و نهضت امام خميني(ره) پيوستند. طبعاً اين عده به‌‌ خوبي قابل جذب در جريان انقلاب بودند، اما متأسفانه صرفِ داشتن سابقة فعاليت در انجمن حجتيه موجب شد تا در اوايل انقلاب با بسياري از اين عناصر برخوردهاي تند و افراطي صورت بگيرد. به نظر من با اين قشر مي‌بايست يک برخورد جذبي صورت مي‌گرفت.»8
بنابراين، با نگاه واقع‌‌بينانه، با تفکيک نيروهايي که پس ‌‌از انقلاب همچنان با انجمن حجتيه همکاري داشتند و افرادي که از اين انجمن جدا شده بودند و به صف انقلابيون پيوسته بودند، فرصتي دست مي‌‌داد تا از آنان براي خدمت به انقلاب و نظام اسلامي به بهترين شکل بهره گرفته شود. همان‌گونه كه رهبر معظم انقلاب فرمودند: «در ميان افرادي كه در انجمن هستند، عناصري انقلابي، مؤمن، صادق، دلسوز براي انقلاب، مؤمن به امام و ولايت فقيه و در خدمت كشور و جمهوري اسلامي پيدا مي‌شود، همچنان كه افراد منفي، بدبين، كج‌فهم، بي‌اعتقاد و در‌‌حال نق‌‌زدن و اعتراض هم پيدا مي‌شود.»9
پی‌نوشت‌ها:
ـ سيدضياءالدين عليانسب و سلمان علوي‌نيک، جریان‌شناسی انجمن حجتيه ـ قم ـ وثوق‌ـ ص 16.
2ـ سخنراني شهيد هاشمي‌نژاد در اواسط سال 1360.
3ـ همان.
4ـ رسول جعفريان، جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي‌ـ ‌سياسي ايران،  ص 461.
5ـ سخنراني شهيد هاشمي‌‌نژاد در اواسط سال، 1360.
6ـ محمود صدري (استاد جامعه‌شناسي دانشگاه تگزاس و عضو پيشين انجمن حجتيه، با عنوان «انجمن حجتيه پس‌از انقلاب»، برنامة گفت‌‌وگومحور «افق» تلويزيون فارسي صداي آمریکا VOA، 10 بهمن 1392.
7ـ رسول جعفريان، جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي‌ـ سياسي ايران، همان، ص 461.
8‌‌‌‌‌ ـ مصاحبه با عباس سليمي‌نمين، «گذشته و حال انجمن حجتيه»، باشگاه انديشه، دسترسي در:
 www.bashgah.net، 6/4/1392.
9ـ سيد‌‌ضياء‌‌الدين عليانسب و سلمان علوي‌نيک، همان، ص 188.

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی ‌ـ قسمت یکصدوپنجم
دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ در دوران جنگ سرد سازمان سیا برای مقابله با نفوذ کمونیسم و بلوک شرق نظریه‌پردازان زیادی را به استخدام درآورده بود. در دوران پساجنگ سرد نیز شاهد نظریه‌پردازانی هستیم که برای برداشتن موانع پیش روی سلطه نوین پساجنگ سرد ایالات متحده آمریکا در خدمت سیا هستند. جین شارپ و رابرت هِلوی از جمله آنها به شمار می‌آیند. 

روش‌هاي دفاعي از طريق نافرماني مدني
دكتر جين شارپ، پايه‌گذار مؤسسه آلبرت انيشتين، از سال 1987، با حمايت دولت آمريكا از او، سمينارهايي را تحت عنوان «روش‌هاي دفاعي از طريق نافرماني مدني» برگزار كرد. يكي از اهداف اين سمينار، گسترش انديشه تغييرات غيرخشونت‌آميز در كشورهايي بود كه حكومت‌هاي ناسازگار با ايالات متحده داشتند. هلوی افسر عملیاتی سیا است که اقدامات پنهان و براندازانه آمریکا را در نقاط مختلف جهان، از جمله در رانگون هدایت کرده است. «جک دووال» و «پیتر آکرمن» دو نفر از شاگردان «جین شارپ»، مرکز بین‌المللی مبارزه غیرخشونت‌آمیز راه‌اندازی کردند.
دال مرکزی و اصلی این دست از نظریه‌پردازان جنگ نرم، منابع قدرت دولت‌ها است. به اعتقاد اینها، در صورتی که مبادی، منابع و محافظ قدرت سیاسی تضعیف یا از سیستم جدا شود، امید به تغییر سیاسی نرم و بدون خشونت افزایش خواهد یافت. چنانکه شارپ در نظریه مبارزه غیر خشونت‌آمیز خود می‌نویسد: «قدرت سیاسی را می‌توان تا حد بسیار زیادی در منبع و منشأ خود کنترل کرد.» (شارپ، 1389، ص62) وی منابع قدرت سیاسی را عواملی چون؛ مقبولیت (باور عمومی نسبت به حقانیت حکومت و حکومتگران)، منابع انسانی (طیف و گسترة افرادی که از حکومت حمایت می‌کنند و پایگاه اجتماعی آن را تشکیل می‌دهند)، مهارت و دانش (تخصص‌های مورد نیاز برای ادارة جامعه و کشور)، عوامل روانی و تبلیغاتی (ایده‌آل‌ها و آرمان‌های مورد قبول جامعه، روحیه و مانند اینها)، منابع مادی (دسترسی حکومت به دارایی‌ها، منابع طبیعی، مالی، اقتصادی، صنعتی، ارتباطی و غیره) و اهرم ارعاب و تنبیه تشکیل می‌دهند.(حسینی، ص 95)
تا زمانی که «تکیه‌گاه‌های قدرت رژیم، ضعیف، تخریب، یا خنثی نشده‌اند، امید بسیار کمی به تغییر و اصلاحات سیاسی وجود دارد.»(شارپ و هلوی، ، 1386، ص 32)
راهبردهایی که نظریه‌پردازان سیا مانند شارپ برای پیروزی جنگ نرم تدوین کرده‌اند، فرآیند دریغ کردن منابع قدرت از حکومت است که از این طریق حکومت را ناتوان، فلج و تا حدّ فروپاشی جلوه دهند. شارپ معتقد است پیروزی در نبرد نرم مدنی، زمانی رخ می‌دهد که تکیه‌گاه‌های قدرت سیاسی، فرو بپاشند. براي به زانو درآوردن قدرت مستقر، چهار قدم اصلي زیر بايد برداشته شود:
1ـ لازم است اراده، اعتماد‌به‌نفس و مهارت‌هاي مربوط به مقاومت در مردم تحت ستم تقويت شود؛
2ـ لازم است گروه‌هاي اجتماعي مستقل و سازمان‌هاي ويژه مردم تحت ستم ايجاد و تقويت شود؛
3ـ لازم است نيروي داخلي قدرتمندي ايجاد شود؛ 
4ـ لازم است طرح استراتژيک خردمندانه‌ای برای کسب آزادي طراحی شده، با مهارت اجرا شود.

مدیریت و سلب منابع قدرت از حکومت 
رابرت هِلوی مانند جین شارپ مبنای نظریه خود را بر این موضوع قرار داد که اگر منابع قدرت رژیم را بدون خشونت سلب کنیم، رژیم مفروض فرو خواهد پاشید. وی که در كتابي با عنوان «مبارزه عاري از خشونت» بخشي از دستورالعمل‌هاي استاد خود (شارپ) را تبيين كرده، تصریح می‌کند، براي جلوگيري از اراده جمعي مبارزه با نظام بايد اين منابع را مديريت و به نفع خود اداره كرد از نظر وی اولین منبع قدرت، اقتدار مبتنی بر مشروعیت است که به وسیله مردم به وجود می‌آید. در واقع، مشروعیت یا حقیقتی است که مردم به آن رأی داده‌اند، یا کاذب است که در آن رژیم برای خود ایجاد ‌کرده است. اگر بتوان مشروعیت را از رژیم‌ها گرفت، رژیم و نظام آماده آسیب‌پذیری خواهد بود. اگر مشروعیت کاذب باشد و پایگاه فردی نداشته باشد، گرفتن مشروعیت از نظام راحت‌تر است. براساس این نظریه تنها راه پیروزی در جنگ نرم و فروپاشی رژیم سیاسی جداسازی مردم از حکومت و گرفتن پایگاه اجتماعی آن است. 
دومین منبع قدرتی که رابرت هلوی از آن نام برده، منابع انسانی است که می‌توان با خدشه‌دار کردن این منبع نظام سیاسی را آسیب‌پذیر کرد. به بیان روشن‌تر، هر نظامی حامیانی دارد و متکی به منابع انسانی است. اگر بتوان آنها را از نظام جدا کرد، نظام سیاسی دوام پیدا نخواهد کرد.
منبع سوم قدرت از نظر هلوی مهارت‌ها و دانش‌هاست، به این معنا که هر نظام متکی به تخصص، علم و مهارت‌هایی است که در اختیار نخبگان آن قرار دارد و چرخ حکومت با تکیه بر تخصص نخبگان می‌چرخد. در صورتی که نخبگان، خواص، متخصصان، صنعتگران، صاحبان حرفه و دانش، نظام را از مهارت‌های خود محروم کنند، نظام آماده آسیب‌پذیری خواهد شد. پیشنهاد هلوی این است که این موضوع می‌تواند از طریق اعتصابات، تحصن‌ها و نافرمانی‌های مدنی دنبال شود.
منبع چهارم تحریم‌ها است که در آن نظام با توجه به قدرت و ابزاری که در اختیار دارد مثل زندان، نیروهای مسلح، نظامی و انتظامی می‌تواند مخالفان خود را تحریم کرده و برای آنها محرومیت‌هایی همچون سانسور ایجاد کنند.
منبع پنجم عوامل پنهان هستند. منظور از عوامل پنهان، اعتقاد قلبی مردم به حقانیت نظام است. به عبارت دیگر، علقه‌های معنوی و عاطفی میان مردم با نظام ریسمان پرقدرت پایداری نظام محسوب می‌شود، تا زمانی که نتوان این ارتباط معنوی بین مردم و نظام را قطع کرد، آسیب جدی به نظام وارد نمی‌شود.
منبع ششم، منابع مادی قدرت هستند. در این راستا، نیروهای مسلح جایگاه خاصی در نظریه هلوی دارند. رابرت هلوی درباره نقش نیروهای مسلح معتقد است: «استفاده از نیروی نظامی برای ماندن در قدرت برگ برنده‌ای در دست حکومت است که ممکن است با قوت یافتن مبارزه عاری از خشونت، توسط دولت به مقابله فرستاده شود، این در حالی است که در هیچ حالتی خشونت ارتش به نفع جنبش نیست.» بر همین اساس وی معتقد است زمانی که عناصر حامی اصلی به اندازه کافی سست شوند، دولت یا گروه‌های مخالف فرو خواهند ریخت، همان‌گونه که با سست شدن پی‌های یک ساختمان، دیوارهای ساختمان فرو می‌ریزند؛ زیرا این نیروها توانایی دولت را در حکومت کردن فراهم می‌کنند و غالب رژیم‌ها برای حمایت شدن پیش از هر انتخابات دیگر به این عناصر حامی متوسل می‌شوند.(هلوی،1389، ص37ـ 34) در مجموع، فروپاشی از درون و اینکه بتوان نظام را از درون خالی کرده و هویت را از آن گرفت، مباحث مورد اشاره رابرت هلوی است.
نظریه‌های فوق عموماً در بسترهای انتخاباتی به منزله بهترین فرصت سیاسی مورد آزمون قرار گرفته‌اند. ماهیت نظریه‌های جین شارپ و شاگردان وی نشان می‌دهد که با تولید زمینه‌ها و ذهنیت‌های منفی و وجود هر نوع کارکرد منفی در سیستم که با موضوع افکار عمومی ارتباط داشته باشد، می‌توان به تولید اعتراض مدنی علیه دولت مبادرت ورزید. طراحان الگوی مبارزه مدنی معتقدند، جمهوری اسلامی ایران از بسترهای مناسبی برای استفاده از این روش برخوردار است؛ وجود سازوکارهای مردم‌سالاری، سازمان‌های غیر دولتی گسترده، رسانه‌های مختلف و متفاوت، نظام انتخاباتی و نقش و قدرت مردم در نظام سیاسی از جمله ظرفیت‌های مناسب در این راستا است. 

بررسی اندیشه سیاسی صاحب جواهرـ ۲

 فتح الله پریشان/ «فقه» از کاربردی‌ترین بخش‌های علوم و معارف اسلامی است که متکفل ارائه راه‌حل و نسخه برای همه نیازها و تکالیف فرد مؤمن مکلف است. به تبع اهمیت علم فقه و موضوع آن، عالمان و حاملان آن، یعنی فقها نیز در جایگاه حافظان دین ارج و قرب داشته و همواره در صحنه‌های مبارزاتی شیعیان با استبداد داخلی و استعمار خارجی پیش‌قدم بوده‌اند؛ بر اساس این در زمینه نظریه‌پردازی درباره مهم‌ترین امور مربوط به انسان‌ها، یعنی مسائل حکومتی و سیاست‌ورزی آثاری از خود به‌جا گذاشته‌اند.
آیت‌الله محمدحسن نجفی معروف به «صاحب جواهر» (۱۲۶۶‌ ـ ۱۲۰۰ ق) یکی از فقهای برجسته شیعه است که در پرورش هندسه حکومت دینی با تئوری‌ مرکزی ولایت ‌فقیه در این حوزه صاحب نام است؛ به گونه‌ای که محسن کدیور در بررسی انتقادی که در «نظریه‌های دولت در فقه شیعه» دارد، صاحب جواهر را جزء مهم‌ترین فقهایی می‌داند که به تفصیل ولایت مطلقه فقیه را مورد بحث و فحص قرار داده است.(۱) گفتنی است، پیش از وی و نراقی اساساً به زعم کدیور فصلی اختصاصی درباره ولایت ‌فقیه در اندیشه سیاسی مسلمانان نمی‌توان یافت. این در حالی است که تبارشناسی مبحث ولایت ‌فقیه نشان می‌دهد، می‌توان با اقتضائات و زبان‌های هر دوره زمانی در طول تاریخ حیات شیعه نشانه‌ای از اعتقاد به ولایت ‌فقیه در اندیشه‌های پیشینیان یافت.
مهم‌ترین اثر فقهی محمدحسن نجفی به نام «جواهرالکلام فی شرح شرایع‌الاسلام» از محقق حلی که دایره‌المعارف فقه شیعه خوانده می‌شود، با هدف تنقیح و تبیین مسائل و تکالیف فقهی از جمله حکومت مطلوب شیعی در عصر غیبت امام معصوم(عج) مبتنی بر ولایت فقیه به رشته تحریر درآمده است.
شهید مطهری درباره وی می‌نویسد: «هیچ فقیهی خود را از جواهر بی‌نیاز نمی‌داند... سی سال تمام یک‌سره کار کرد تا چنین اثر عظیمی را به وجود آورد. این کتاب مظهر نبوغ، همت، استقامت، عشق و ایمان یک انسان به کار خویشتن است.»(۲)
از شیخ‌مرتضی انصاری که خود از اعاظم مفاخر شیعه و مهم‌ترین شاگرد صاحب جواهر است، حکایت شده است، برای هر مجتهدی کتاب جواهر در فقه و وسائل در حدیث کفایت می‌کند.(۳) این کتاب به همراه کتاب «نجاه‌العباد فی یوم‌المعاد» و حضور حداقل شصت مجتهد مسلم در درس صاحب جواهر از قوت علمی و عمق بینش اسلامی وی خبر می‌دهد. صاحب جواهر با این وسعت علمی، نبوغ فکری و تسلط فقهی معتقد است، کسی که در مسئله ولایت فقیه تردید کند، طعم فقه را نچشیده است.
در شناخت شخصیت صاحب جواهر افزون بر مرجعیت علمی، باید به زعامت امور اجتماعی وی نیز توجه داشت. با وجود انتقادها و حمله‌هایی که بر ضد موضع و مقام علمای شیعه صورت می‌گیرد، آنان هرگز از دعوی خویش مبنی بر اینکه نایبان عام و بحق ائمه شیعه هستند، دست برنداشتند. هرچند علمای شیعه این ادعا را حفظ کردند؛ اما در عمل قدرت و اختیار گسترده سیاسی به دست نیاوردند. این امر، معلول امور متعددی است که شایسته تحقیقی جداگانه است؛ به هر حال از زمان تسلط سلسله صفویه و گسترش مذهب تشیع در ایران، زمینه‌های اعمال اختیارات‌ـ حداقل در امور شرعی‌ـ برای فقها حاصل شد. این روند با محقق کرکی شتاب گرفت و در زمان شیخ محمدحسن نجفی گسترش یافت.(۴)
موضوع مهم بعدی که می‌تواند بخشی از شاخصه‌های فکری صاحب جواهر را در منظر ما قرار دهد، نگاه به مسئله «نسبت بین دین و سیاست» در اندیشه سیاسی وی است. رابطه دین و سیاست به طور کلی از دو نظریه تفکیک و تداخل بیرون نیست. نظریه تفکیک سیاست از دین، منکر هرگونه ارتباط بین آن دو است و اساساً برای هدایت سیاست با توجه به رشد عقلانی بشر نیازی به دین نمی‌بیند؛ اما پیروان تداخل و عینیت دین و سیاست استدلال می‌کنند که اولاً، دین فقط به آخرت و امور فیما بین خدا و انسان توجه ندارد؛ بلکه بسیاری از احکام دینی متعلق به دنیاست. ثانیاً، اندیشه و عقل بشری به تنهایی برای اداره زندگی انسان‌ها کافی نیست؛ بلکه باید از وحی هم کمک گرفت. صاحب جواهر مانند بیشتر فقهای شیعه قائل به دخالت دین در سیاست است و به نظریه غایی بودن دین و ابزاری بودن سیاست معتقد است. اصولاً هر اندیشه اسلامی و فقیهی که قائل به نوعی حکومت دینی باشد، به طور خودکار به تداخل دین و سیاست و به قول مشهور شهید مدرس عینیت آن دو در هم معتقد است؛ به همین دلیل در آثار صاحب جواهر، از حکومت و امر ولایت فقیه و اجرای حدود به «السیاسات الدینیه» تعبیر شده است.
صاحب جواهر در کتاب خود می‌نویسد: «تمام اصحاب ما شیعه امامیه وحدت نظر دارند بر اینکه فقیه عادل امین که جمیع شرایط صدور فتوا را دارد و به اصطلاح به وی مجتهد در احکام شرعی گفته می‌شود، در زمان غیبت نائب و جانشین ائمه طاهرین(ع) می‌باشد. نیابت وی در کلیه مواردی است که نیابت از ائمه معصومین(ع) در آنها دخالت دارد.»(۵)
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ نظریه‌های دولت در فقه شیعه، محسن کدیور، ص۱۱.
۲ـ مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۴۳۶.
۳ـ سیدمحسن امینی، اعیان‌الشیعه، ج ۹، ص۱۴۹.
۴ـ محسن مهاجرنیا، اندیشه سیاسی متفکران اسلامی، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ج۲، ص۳۲۹، ۱۳۸۹.
۵ـ محمدحسن نجفی، جواهر‌الکلام، ج۲۱، ص۳۹۵.