حسین عبداللهیفر/ امسال و کمتر از یک ماه مانده به سالگرد حادثه هفت تیر که به شهادت شهید بهشتی و 72 نفر از یارانش منجر شد، خبر کشته شدن «محمدرضا کلاهیصمدی» عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی منتشر شد. خبری که پس از 27 سال میتواند تسکینی بر دلهای بسیاری از داغداران و دوستداران آن شهدای والامقام به ویژه خانواده معزز آنها باشد؛ به ویژه آنکه بنا به گزارشهای رسمی پلیس هلند، نامبرده در یک تصادف ساختگی از سوی قاچاقچیان مواد مخدر به هلاکت رسیده و جسد ناپاکش در میان شعلههای آتش سوخته است.
کلاهی عامل نفوذی سازمان مجاهدین خلق(منافقین) و خالق یک جنایت بزرگ کشور طعم جان دادن در میان شعلههای آتش را چشید و پس از سالها زندگی با نام مستعار و فرار به عراق، آلمان و هلند به هلاکت رسید؛ اما داستان کلاهیها و نفوذیهای منافقین، به دلیل تقصیرها و اعتمادهای بیحد و حصر و عبرتهایی که باید گرفته میشد، همچنان ادامه داشته و قربانی میگیرد.
نخستین درس عبرتی که کلاهی داشت، ناشی از کوتاهیهایی بود که در زمینههای حفاظتی و اطلاعاتی نسبت به وی صورت گرفت. کلاهی از خانوادهای بدسابقه و ضدانقلاب، با خواهری که عضو سازمان چریکهای فدایی خلق بود و برادری با سابقه گروهکی وارد حزب جمهوری اسلامی شده بود و رفتارهای مشکوکی از او سر میزد که اگر مورد توجه قرار میگرفت، شاید کار به اینجاها نمیکشید. این در حالی بود که نه تنها کسی نپرسید چرا او با صمیمیترین دوستانش حاضر به گرفتن یک عکس یادگاری نشد و هرگز به کسی اجازه نداد آدرس محل زندگیاش را بداند، بلکه آنقدر به او اعتماد شد که اجازه داشت سالن جلسات را شخصاً بررسی حفاظتی کرده و در پوشش همین اعتماد پای ستونها را حفاری کند.
کلاهی اگر چه جنایت هولناکی را رقم زد و سرمایههای انسانی ارزشمندی را از نظام نوپای اسلامی گرفت؛ اما اگر مایه عبرت میشد، از حوادث تلخ بزرگتری جلوگیری میکرد؛ ولی باز هم اعتماد اضافی به یک نیروی مشکوک دیگر سبب شد تا فرد دیگری از همین قماش به نام «کشمیری» بتواند با انفجار دفتر ریاستجمهوری، شهیدان رجایی و باهنر را از این ملت
بگیرد.
درس نگرفتن از این «اعتمادهای اضافی» سالها بعد در بیت قائم مقام رهبری هم حادثه آفرید و این بار به جای کشته شدن تعدادی از مسئولان، حادثهای خلق کرد که اگر مدیریت نمیشد، میتوانست انحرافات بسیار بزرگی در مسیر آرمانهای انقلاب اسلامی ایجاد کند. عجیب این بود که در این حادثه نیز پای منافقین در میان بود و اعتماد نامتعارف و دفاع آقای منتظری از آنها به اندازهای از حد گذشته بود که وی حاضر شد به حمایت از آنها در مقابل امام امت(ره) بایستد.
تأسفآور این است که عبرت نگرفتن از عوامل مشکوک و اعتماد بیحد و مرز به آنها سبب شده است امروز هم نظام و ملت در این راه قربانی بدهند و هزینه بپردازند. آخرین مصداق اعتماد بیش از حد به یک فرد مشکوک در جریان انحراف دولتی زحمتکش و خدمتگزار صورت گرفت که هنوز سخن گفتن از میزان خسارت و تعداد قربانیان آن زود است.
تأسفآورتر این است که در این پرونده نیز به فردی اعتماد بیش از حد صورت گرفته که از جنبههای بسیاری مظنون بوده است. خانوادهای معلومالحال، گرایشهایی مجهول، افکاری مغشوش، سوابقی منفی، همسری با سابقه نفاق و بسیاری موارد مشکوک دیگر که متأسفانه مورد توجه قرار نگرفته و از همه مهمتر مورد نهی مقام ولایت، هم پیش از ورود به قدرت در دولت نهم و هم در پایان این دولت که اگر مورد توجه قرار میگرفت، شاید هم حال و روز اعتمادشونده و هم اعتمادکننده بهتر از این بود و احتمالاً مردم و کشور در وضعیت دیگری قرار داشتند.