بررسي رشد کمّي دانشگاه و آموزش عالي پس از پیروزی انقلاب اسلامی

 اکبر ادراکی/ امروزه، نيروي انساني متخصص و ماهر مهم‌ترين مؤلفه توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي کشورها محسوب مي‌شود. نقش سرمايه انساني يک کشور در ميزان رشد و توسعه اقتصادي آن اهميتي بيش از گذشته يافته است، بنابراين سرمايه‌گذاري در آموزش عالي يکي از اساسي‌ترين راه‌ها براي دستيابي به توسعه اقتصادي‌ـ اجتماعي به شمار می‌آید. با توجه به نقش حياتي آموزش عالي در تربيت نيروي انساني، گسترش آموزش عالي از نظر کمي و کيفي در کشور ايران كه در حال توسعه است، ضرورتي اجتناب‌ناپذير تلقي مي‌شود.
هر چند نظام کسب علم و دانش در اين سرزمين عمري چند هزار ساله و به بزرگي تاريخ تمدن اين ملت دارد، اما آغاز به کار دارالفنون را مي‌توان سرآغازي نو در عرصه آموزش نوين در ايران زمين دانست. «وزارت علوم» نيز در ايران نخستين بار در سال 1234 هجري شمسي تأسیس شد و علي‌قلي ميرزا اعتضاد‌السلطنه از سوي ناصرالدين شاه قاجار به سمت وزيري برگزيده شد.
در کنار دارالفنون به تدريج مراکز ديگري، چون مدرسه نظام (تأسیس 1264) و مدرسه علوم سياسي (تأسیس 1278) آغاز به کار کردند که دومي زير نظر وزارت امور خارجه وقت اداره مي‌شد. در سال 1311 نیز كالج آمریکایی‌ها (كه چند سال بعد به دستور رضاخان به دبيرستان البرز تغيير نام و سطح پيدا كرد) کار خود را آغاز کرد و سرانجام در سال 1313 دانشگاه تهران افتتاح شد. اين روند تا پايان حکومت وي، يعني شهريور 1320 سیر صعودي خود را حفظ کرد و چند دانشکده تأسيس شد. به تدريج دانشگاه‌هاي تبريز در سال 1326، مشهد در سال 1335، اصفهان و گندي‌شاپور در سال 1337 و شيراز در سال 1335 تشکيل شد.
با روي کار آمدن محمدرضا شاه، حکومت براي اينکه به اهداف خود در زمينه گسترش آموزش عالي نائل شود، برنامه‌هايي را ترتيب داد و قوانيني را تصويب کرد که مي‌توانستند نتايجي مثبت يا آثاري زيانبار به دنبال داشته باشند. قانون تأسيس دانشگاه‌هاي شهرستان‌ها در سال 1328، قانون تأسيس وزارت علوم و آموزش عالي در سال 1346 و قانون تأسيس هیئت امنا براي رسيدگي به امور دانشگاه‌ها در سال 1346، بخش کوچکي از قوانيني بود که تصويب شد. اصل دوازدهم از اصول انقلاب سفيد که بعدها به آن افزوده شد، انقلاب اداري و آموزشي اختصاص نام داشت که برنامه‌اي براي گسترش دانشگاه‌ها بود.
در سال 1323 تعداد دانشجويان کشور 1642 نفر بود. در سال 1326 به 6257 نفر، در سال 1341 به 24500 و در سال 1356 به 160 هزار نفر رسيد که يک پنجم آن در دانشگاه تهران مشغول به تحصيل بودند. طبق مصوبه مجلس در سال 1339، دولت موظف شد دانشجويان رتبه اول هر يک از رشته‌هاي عالي را به خرج دولت به خارج اعزام کند. به این ترتیب در سال 1342، حدود 17 هزار دانشجوي ايراني در خارج تحصيل مي‌کردند که 5700 نفر در آمریکا، 4800 نفر در انگليس، 110 نفر در فرانسه و بقيه در ديگر کشورها مشغول تحصیل بودند. در سال 1345، حدود 20500 دانشجو در خارج در حال تحصیل بودند و در سال 1354 اين تعداد 29700 نفر می‌شود که دوسوم آنها در آلمان، انگليس و آمریکا هستند. در سال 1350، در مجموع 3709 نفر هیئت علمي‌اند که این عدد در سال 1356 به 15453 نفر رسيد.
پس از جنگ جهاني دوم رفته رفته محمدرضا شاه پهلوي تصميم گرفت الگوي مؤسسات آموزش عالي ايران را از نظام دانشگاهي فرانسه به نظام آمریکایی تغییر دهد. از اين رو از اواخر دهه 1950 ميلادي سعي در جلب همكاري دانشگاه‌هاي آمریکایی كرد. به دنبال دعوت محمدرضا پهلوي از رئیس دانشگاه پنسيلوانيا به ايران، پس از مذاكراتي، دانشگاه شيراز به طور مستقیم تحت نظر و مديريت اين دانشگاه صاحب نام آمریکایی قرار گرفت تا جايي كه روابط علمي و فرهنگي بين اين دو دانشگاه از مستحكم‌ترين روابط علمي و فرهنگي ميان ايران و آمریکا شد و تا روزهاي آخر حكومت شاه ادامه داشت. 
واقعيت ديگري که بايد به آن توجه کرد، آنکه دانشگاه در دوران پهلوي به مجموعه‌اي براي تربيت جوانان با سبک زندگي غربي و به ویژه آمريکايي بدل شده بود. اين حقيقتي است که رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز به آن چنين اشاره می‌کنند: «هدف اول، با سواد کردن جوانان نبود. هدف اول، ساختن و پرداختن جوانان به شکلي بود که در جهت پيوستن هرچه سريع‌تر به قطب‌هاي استعمار و استکبار جهاني‌ـ يعني در جهت نوکري‌ـ به دستگاه‌ها کمک کنند. در اين دستگاه‌ها، آن کسي عزيزتر بود که نوکرتر باشد. فکر مستقل و آزاد و انسان سازنده مطلوب نبود؛ چون دولت‌ها، دولت‌هايي بودند که اساس کارشان بر وابستگي به بيگانه‌ها بود.» (11/10/1369)
پس از پيروزي انقلاب اسلامي با توجه به وضعيت نابسامان استادان دانشگاه از يک‌سو و تبديل شدن دانشگاه به پايگاه فعاليت گروهک‌هاي سياسي‌ـ نظامي، با انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاه‌ها مواجه شدیم. در  27 آذر ماه 1361، دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش‌ عالي كشور پس از 30 ماه تعطيلي بازگشايي شد. 
از جمله پيامدهاي اصلي انقلاب فرهنگي رشد کمي دانشگاه‌ها و تأسیس دانشگاه‌هاي جديد در شهرستان‌ها بوده است. دانشگاه تربيت مدرس برای آموزش معلمان مدارس و دانشگاه‌ها نیز تأسیس شد. همچنين جداي از ساختار دانشگاهي، مدارس پزشكي‌ براي تربيت امدادياران تحت نظارت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي راه‌اندازي شد. تأسیس دانشگاه آزاد اسلامي با شعبه‌هايي در سراسر ايران نيز تحولي تأثیرگذار در رشد کمي مراکز آموزش عالي در کشور داشت. که در ادامه دانشگاه پيام نور و دانشگاه‌هاي علمي‌‌ـ کاربردي نيز بر ميزان دانشجويان دانشگاه‌ها به شدت افزودند.
به گزارش خبرگزاري علم و فناوري، اکنون تعداد 119 دانشگاه و مرکز آموزش عالي دولتي، 28 مرکز آموزش عالي وابسته به دستگاه‌هاي اجرايي، 295 دانشگاه غير انتفاعي، 550 دانشگاه پيام نور، 385 دانشگاه آزاد اسلامي، 739 مرکز آموزش عالي علمي و کاربردي، 274 مرکز آموزش فني و حرفه‌اي و تربيت معلم در کشور فعال بوده و در اين دانشگاه‌ها و مراکز آموزشي، بيش از چهار ميليون دانشجو به تحصيل اشتغال دارند.
وضعيت دانشجويان در سال تحصيلي 96ـ 95 برحسب گزارش مؤسسه پژوهش و برنامه‌ريزي آموزش عالي در دوره کارداني 748 هزار و 677 نفر، در دوره کارشناسي دو ميليون و 335 هزار و 729 نفر، در دوره کارشناسي‌ارشد 764 هزار و 233 نفر، در دوره دکتري حرفه‌اي 93 هزار و 926 و دکتري تخصصي 140 هزار و 447 نفر مشغول به تحصيل هستند. 
گزارش شاخص‌هاي حوزه‌هاي علوم و فناوري در سال ۲۰۱۸ با مقايسه وضعيت قدرت‌هاي علمي جهان، اعلام کرد ايران در سال‌هاي ۲۰۰۶ (۱۳۸۵) تا ۲۰۱۶ (۱۳۹۵)، پنجمين رشد سالیانه سريع جهان را در توليد مقالات علمي کسب کرده است.
نتايج پژوهش‌ها نشان مي‌دهد، در دو دهه اخير امکانات و بودجه دولتي نتوانسته است پاسخگوي اين ضرورت باشد؛ از این رو تأسیس، توسعه و تجهيز دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالي خصوصي و غير دولتي که بخش اعظم آن را دانشگاه آزاد اسلامي تشکيل مي‌دهد، رشد چشمگيري داشته است. 
البته آنچه مي‌تواند رشد کمي دانشگاه و آموزش عالي را تکميل کند، رشد کيفي دانشگاه است که حاصل آن را مي‌توان در ارتقای علمي کشور دنبال و مشاهده کرد؛ موضوعي که در شماره آتي آن را شرح خواهيم داد.


مروری بر آغاز اغتشاشات سال۸۸

 مهدی حسن‌زاده/ خرداد 1388 و حوادثی که پس از برگزاری نهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری در کشور به وقوع پیوست، یکی از تلخ‌ترین حوادث تاریخ انقلاب اسلامی به شمار می‌آ‌ید. در آن ایام، بخشی از جریان‌های سیاسی که سال‌های متمادی خود را سرباز انقلاب اسلامی معرفی کرده و در پیشینه خود عنوان «خط امام» را یدک می‌کشیدند، در برابر خط امام(ره) ایستادند و از پذیرش رأی و خواست ملت طفره رفتند و با اردوکشی خیابانی مبتنی بر الگوی کودتاهای رنگین، مدعی تقلب در انتخابات شدند. این حوادث که از 23 خرداد آغاز شده بود، در روز سی‌ام خرداد ماه سال 1388 همزمان با سالروز آغاز حرکت‌های تروریستی و مسلحانه گروهک منافقین در سال 1360 به اوج خود رسید؛ این در حالی بود که آتش بیار آن معرکه این‌بار نه سازمان مجاهدین خلق، که مجمع روحانیون مبارز بود!
مجمع روحانيون مبارز در روز سه‌شنبه (26/3/۱۳۸۸) درخواست راه‌پيمايي را براي روز شنبه 30 خرداد (مصادف با سالروز آغاز حرکت تروريستي منافقين در سال 1360) از ميدان انقلاب تا ميدان آزادي به فرمانداري تهران ارسال کرد. اين در حالي بود که روز پیش از آن خبرگزاري‌ها از برگزاري نماز جمعه تهران به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی خبر داده بودند. 
مردم که در اين ايام، سخت نگران وضعيت کشور بودند، همگي منتظر رهنمودهاي رهبري بودند تا آن را به گوش جان بشنوند و در اين ميان، خبر اقامه نماز جمعه به امامت ايشان، پاياني بر اين انتظار بود. در حالي که پیش‌بینی می‌شد گروه‌ها و جريان‌هاي سياسي نيز هم‌سو با ملت به استقبال رهنمودهاي حکيمانه رهبر معظم انقلاب بروند و تا برگزاري نماز جمعه و شنيدن سخنان ايشان از هرگونه اقدام نسنجيده دوري کنند؛ ولی مجمع روحانيون مبارز در اقدامي مشکوک و پرابهام، پيشاپيش براي روز شنبه‌ـ فرداي برگزاري نماز جمعه‌ـ درخواست راه‌پيمايي کرد. 
پخش اين خبر شکل‌گيري سناريويي جديد را نشان می‌داد و اين بار، بازيگر صحنه گروهي بود که خود را وابسته به خط امام(ره) و نزديک‌ترين گروه به انديشه‌هاي ایشان معرفي مي‌كرد. روز پنج‌شنبه مجمع روحانيون ضمن تأکيد بر درخواست پيشين و حتي گسترش سطح آن، براي برگزاري راه‌پيمايي و تجمع در شهرها و ميادين سراسر کشور درخواست مجوز کرد. اين کار که از سوی کارشناسان سياسي اقدامي فتنه‌انگيزانه و به قصد تحت‌الشعاع قرار دادن سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامي در نماز جمعه تهران ارزيابي مي‌شد، در کارنامه مجمع مدعي خط امام(ره) و ولايت مطلقه فقيه ثبت شد.
رهبر معظم انقلاب اسلامي در بخشي از بيانات خود با هشدار به سران گروه‌ها و جريان‌هاي سياسي که بي‌شک مجمع روحانيون مبارز يکي از مصاديق آشکار آن بود، فرمودند: «آن كساني كه به يك نحوي يك نوع مرجعيتي در افكار مردم دارند؛ از اين سياسيون و رؤساي احزاب و كارگردانان جريانات سياسي؛ و يك عده‏اي از اينها حرف‏شنوي دارند، اينها خيلي بايد مراقب رفتار خودشان باشند؛ خيلي بايد مراقب گفتار خودشان باشند. اگر آنها كمي افراطي‏گري كنند، دامنه اين افراطي‏گري در بدنه مردم به جاهاي بسيار حساس و خطرناكي خواهد رسيد كه گاهي خود آنها ديگر نمي‌توانند آن را جمع كنند، كه ما نمونه‏هايش را ديده‏ايم.»(29/3/۱۳۸۸)
اما متأسفانه «اين دوستان قديمي» به توصيه‌هاي امام خويش گوش نسپردند و عملاً رهنمودهاي ايشان را «فصل‌الخطاب» ندانستند و بر تداوم راه خطاي خويش تأکيد كردند. در حالي که انتظار مي‌رفت بعد از ظهر جمعه خبر لغو تجمع غيرقانوني مجمع روحانيون مبارز در صدر اخبار قرار گيرد، سکوت معنادار اين مجمع، دل ملت مسلمان را به درد آورد. با وجود اينکه رهبر معظم انقلاب در سخناني صريح و روشن، معترضان به نتيجه انتخابات را به حرکت در مسير قانون و خودداري از «زورآزمايي و اردوکشي خياباني» توصيه کرده بودند، مجمع روحانيون مبارز تا ساعات پاياني منتهي به زمان اين تجمع غيرقانوني در روز شنبه (30 خرداد)، تلاشي براي لغو اين برنامه نکرد.
مجمع روحانيون در حالي بر برگزاري اين اجتماع غير قانوني در روز شنبه اصرار داشت که حتي موضع‌گيري و هشدار آشکار شخصيت‌هاي سياسي و مذهبي هم نتوانست آن را از برگزاري اين مراسم منصرف کند. اين در حالي بود که از صبح روز شنبه که اين موضوع به خبر اول پایگاه‌ها تبديل شد، گمانه‌زني‌هايي درباره احتمال لغو اين راه‌پيمايي مطرح می‌شد؛ اما با گذشت چند ساعت از اين گمانه‌زني‌ها، خبري از تصميم مجمع به گوش نرسيد.
برخلاف اعتقاد برخي از اعضاي مجمع، تعلل سؤال‌برانگيز دبير اين تشکل همچنان ادامه يافت تا اينکه بنابر برخي گزارش‌ها، آشوبگران آرايش نهايي خود را براي زدن ضربه ديگري بر پيکره «امنيت شهر» شکل مي‌دادند. در اين هنگام، ناگهان خبري فوري بر پيشاني پایگاه‌ها و خبرگزاري‌ها نشست: «راه‌پيمايي امروز مجمع روحانيون لغو شد.» اين عنوان خبري بود که با امضاي موسوي‌خوئيني‌ها، دبير مجمع روحانيون مبارز، در آستانه شکل‌گيري آشوب ديگري در تهران، راهي خروجي پایگاه‌هاي خبري شد؛ اما ديگر دير شده بود؛ چرا که همه چيز براي خلق وضعیت غيرعادي ديگري مهيا شده بود.
ساعاتي بعد، اخبار اندوه‌باري از آشوب و اغتشاش، يکي پس از ديگري، خيابان آزادي را براي مردم دورترين نقاط کشور نيز به تصوير مي‌کشيد. آنچنان که منابع رسمي گزارش دادند، افزون بر خسارت‌هاي ميلياردي به اماکن خصوصي و عمومي و به آتش کشيده شدن مسجد لولاگر در نزديکي خيابان آزادي، به دست نیروهای مسلح منافقين و اشرار، ده نفر از شهروندان به ضرب گلوله کشته و صد نفر نيز زخمي شدند و اين در حالي بود که جانشين نيروي انتظامي اعلام کرد اين نيرو به هيچ وجه از سلاح گرم استفاده نکرده است.
تعلل چند ساعته و مشکوک دبير مجمع روحانيون در لغو راه‌پيمايي 30 خرداد بدون وجود کوچک‌ترين توجيه را هرگز نمي‌توان در شکل‌گيري آشوب‎هاي آن روز ناديده گرفت؛ تعللي که موسوي‌خوئيني‌ها، خاتمي و ديگر اعضاي اين مجموعه را از شکايت خانواده‌هاي کشته‌شدگان، مجروحان و مال‌باختگان در امان نگه نخواهد داشت.
بيانيه لغو تجمع غيرقانوني مجمع روحانيون را که ساعت‌ها معطل امضاي دبير مجمع ماند، شايد بتوان تلاش براي شانه خالي کردن از بار مسئوليت و  پيامدهاي آشوب خيابان آزادي تلقي کرد.
البته تکليف اين نوع رفتارهاي مشکوک، پيش از اين از سوي رهبر معظم انقلاب مشخص شده بود. ايشان در جمع نمازگزاران ميليوني تهران با بيان اينکه «اگر نخبگان سياسي بخواهند قانون را زير پا بگذارند، خواسته يا ناخواسته، مسئول خون‌ها، خشونت‌ها و هرج‌ومرج‌ها خواهند بود»، تکليف «فرماندهان آشوب» را به وضوح روشن کرده بودند.