حسین شریعتمداری نوشت: در صورت بستن تنگه هرمز، آمریکا و اروپا برخلاف آنچه ادعا می‌کنند، توان مقابله با این اقدام قانونی و حرکت انقلابی ما را ندارند.یکی از رسانه‌ها نوشته بود در صورت بسته شدن تنگه هرمز، آمریکا می‌تواند بدون حضور در خلیج‌فارس و از اقیانوس هند با بهره‌گیری از موشک‌های دور‌برد به ایران حمله کند که باید گفت، حتی اروپا هم در تیررس موشک‌های دور‌برد ما قرار دارد، چه برسد به عربستان، بحرین، تل‌آویو، حیفا و‌...!

صبح صادق پیامدهای مثبت وحدت داخلی و راهبرد نگاه به شرق ایران در خنثی‌سازی جنگ اقتصادی را بررسی می‌کند


 علیرضا جلالیان/ سعد‌الله زارعی، کارشناس ارشد روابط بین‌الملل طی سخنانی درباره برجام و آنچه ترامپ به عنوان فشار بر ایران تدارک دیده است، شرایط و راهبردهای مقابله ایران را بررسی کرد:
پس از اینکه رئیس‌جمهور آمریکا با یک اقدام تعجیلی در هجدهم اردیبهشت ماه از برجام خارج شد و وعده بازگشت تحریم‌ها در یک دوره‌ زمانی سه یا شش ماهه را مطرح کرد، یک جمع‌بندی در داخل جمهوری اسلامی به وجود آمد مبنی بر اینکه؛ اگر اروپایی‌ها حسب آنچه در مذاکرات و گفت‌وگوها بر آن تأکید می‌کنند، حاضر باشند به تعهدات برجام عمل کنند، برجام ادامه خواهد یافت. اما ادامه برجام در عین حال توأم با بدبینی نسبت به اروپایی‌ها بود که رهبر معظم انقلاب طی چند نوبت در سخنان‌شان به این موضوع اشاره کردند و در عین حال اجازه دادند که دولت در یک چارچوب معین مذاکرات با اروپایی‌ها را انجام دهد. 

بسته‌ای 
در حد بیانیه
مذاکرات دنبال شد و در نهایت پس از یک دوره 45 روزه گروه 1+4 با محوریت نماینده اتحادیه اروپا بیانیه‌ای 10 ماده‌ای صادر کرد. بیانیه اتحادیه اروپا در عین اینکه بر حفظ برجام تأکید می‌کند، اما در هیچ یک از بندهای 10 گانه‌اش به خصوص در بند آخر که جزئی‌تر به مباحث ورود کرده یک تعهد روشن برای تحقق خواسته‌های ایران ندارد.
در این زمینه می‌توان به مؤلفه‌هایی چون؛ بهبود روابط اقتصادی با ایران، نگهداری شبکه‌های مالی مؤثر با ایران، تداوم صادرات نفت و میعانات گازی و پتروشیمی ایران، تداوم روابط ترابری دریایی، زمینی و ریلی با ایران، بهبود پوشش اعتباری صادرات، حمایت واضح و مؤثر از عملیات‌های اقتصادی در تجارت با ایران به ویژه درباره شرکت‌های کوچک و متوسط، تشویق سرمایه‌گذاری بیشتر با ایران، حفاظت از فعالان اقتصادی، سرمایه‌گذاری و فعالیت‌های تجاری مالی آنها در ایران، گردهم آوردن کارشناسان بخش‌های عمومی به خصوص از طریق شوراهای تجاری، حمایت علنی از تجارت با ایران و سرمایه‌گذاری در ایران، حفاظت از شرکت‌ها در برابر تأثیرات فراسرزمینی تحریم‌های آمریکا و... اشاره کرد که در  بند آخر بیانیه‌ای که خانم موگرینی به نمایندگی از این جمع قرائت کرد،
 آمده است. 
اما در هیچ یک از این بندها اشاره‌ نشده که به طور خاص و در چه مقطع زمانی و با چه حجمی اروپایی‌ها یا دیگر اعضای برجام چه تعهدی نسبت به جمهوری اسلامی دارند. در واقع، بیانیه شامل کلیاتی است از موارد مندرج در برجام، بدون اینکه به کمیتی در آن اشاره شده باشد، یا تعهد خاصی را متوجه کشور خاصی به جز ایران کرده باشد.
در اینجا یک سؤال اساسی مطرح است که کمتر در رسانه‌ها به آن پرداخته شده است. به هر حال برجام با همه آنچه ما از آن به مثابه یک سند پر از مشکلات برای جمهوری اسلامی یاد می‌کنیم، به تصویب رسیده و جمهوری اسلامی ایران هم با همه تلخی‌هایی که در داخل این توافق وجود دارد آن را پذیرفته و تا الان بنای کشور این نبوده که این توافق را ملغی کند، یا همان‌طوری که آمریکایی‌ها از آن خارج شدند، ایران هم از آن خارج شود. اما سؤال این است که ما چه توقعی از اروپا داشتیم؟ برای ما چه سطحی از عمل اروپا مطلوبیت دارد؟ 

انتظار ایران و استیصال اروپا 
در برابر آمریکا
قاعدتاً در جمهوری اسلامی ایران چنین نگاهی وجود نداشت که اروپا بتواند کاری که آمریکا انجام نداد را جبران کند. آنچه ما در ارتباط با مسئله اروپا روی آن حساب کرده بودیم این بود که فضایی را که آمریکایی‌ها می‌خواهند پس از خروج از برجام برای ایران ایجاد کنند از بین ببریم. متأسفانه در داخل ایران کسانی هستند که با نگاه به خارج کار می‌کنند و خودشان را با بالا و پایین شدن مهره‌های شطرنج صحنه سیاست بین‌الملل تنظیم می‌کنند؛ لذا نوسانات از این ناحیه متوجه جمهوری اسلامی ایران می‌شود. 
طبیعتاً جمهوری اسلامی ایران باید صحنه خروج آمریکا از برجام و تکانه‌های ناشی از آن را مدیریت می‌کرد. یک وجه مدیریت این بود که ما بگوییم منهای آمریکا می‌شود، به شرطی که اروپایی‌ها بیایند و به وظایف‌شان در برجام عمل کنند. در واقع، جمهوری اسلامی ایران به یک زمانی احتیاج داشت تا بتواند این صحنه را مدیریت کند. باید در نظر داشته باشیم که جمهوری اسلامی ایران در مقابل فشارهای آمریکایی‌ها به یک جمع‌بندی تحلیلی رسید و بر اساس آن برنامه‌ریزی کرد. این برنامه یک جزء از برنامه جمهوری اسلامی برای مهار فشار آمریکا و سیاست آمریکایی‌ها بود؛ سیاست‌هایی که هدفش مبتنی بر فروپاشی اقتصادی جمهوری اسلامی است. 
ما وارد گفت‌وگو با اروپایی‌ها شدیم، آنها باید این گفت‌وگوها را جدی می‌گرفتند و این گفت‌وگوها در صحنه عمل به یک نقطه‌ای ختم می‌شد. آلمان، فرانسه، انگلیس و نماینده اتحادیه اروپا در روزهای آخر به ما می‌گفتند شما چرا اینقدر فشار می‌آورید که ما نظام بانکی خود را با شما هماهنگ کنیم؟ در حالی که قرار نیست شما صادرات نفت داشته باشید! 
به فرض اینکه اروپا نظام بانکی خود را هم با ایران هماهنگ کرد، حال این نظام بانکی قرار است چه کاری انجام دهد؟ قرار است پول نفت ایران را پرداخت کند، وقتی سیاست آمریکایی‌ها این است که از جمهوری اسلامی نفتی صادر نشود. جالب اینکه ترامپ این برنامه را به عمد طوری تنظیم کرده است که در روز 13 آبان در ماه اکتبر در سالروز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا اجرایی شود. لذا وقتی عزم آمریکایی‌ها جزم است که نفتی از ایران صادر نشود و طرف اروپایی هم می‌گوید شما چرا دنبال این هستید که ما نظام بانکی خود را با شما هماهنگ کنیم، این می‌شود که آقای روحانی در سفر به اروپا و در جمع اروپایی‌ها در سوئیس اعلام می‌کند که اینکه آمریکایی‌ها گفتند نفتی صادر نخواهد شد، موضوع ساده‌ای نیست که به راحتی اتفاق بیفتد.

موضع استراتژیک روحانی
 و پشتیبانی ملی از آن
عین جمله آقای روحانی این است: «آمریکایی‌ها مدعی شدند می‌خواهند به طور کامل جلوی صادرات نفت ایران را بگیرند، آنها معنای این حرف را نمی‌فهمند؛ چرا که اصلاً معنا ندارد که نفت ایران صادر نشود و آن وقت نفت منطقه صادر شود، اگر شما توانستید، این کار را بکنید تا نتیجه‌اش را ببینید.»
این جمله آقای روحانی که در روز 12 تیر ماه بیان شد، یک جمله استراتژیک بود. معنای این حرف این بود که ما اجازه نمی‌دهیم در شرایطی که مانع از صادرات نفت ما هستند، نفت دیگران هم صادر شود.
البته، نیاز بود تا این تهدید رئیس‌جمهوری پشتیبانی شود که بر همین اساس سردار سلیمانی با یک وظیفه ملی وارد شد و در مقابل توطئه اقتصادی دشمن در یک نامه حساب شده از این تهدید آقای روحانی حمایت کرد و این تهدید به این وسیله یک وجه عملی و جدی به خود گرفت. این پیام به سراسر جهان مخابره شد که اینکه می‌گویند اگر نفت ایران صادر نشود، نفت منطقه هم صادر نمی‌شود، این یک تهدید توخالی بدون پشتوانه نیست، تهدیدی است که از سوی کسی که توانسته در منطقه کارهای بزرگی فراتر از توان همه ارتش‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای انجام دهد، پشتیبانی می‌شود. بازتاب‌ها نشان داد که پیام در اذهان مخاطبان خود که غربی‌ها هستند به خوبی نشسته است. آنها روی این موضوع حساب می‌کنند، به همین دلیل فرمانده ارتش آمریکا بعد از پیام سردار سلیمانی طی بیانیه‌ای گفت: «ما از متحدین خودمان در منطقه دفاع و حمایت می‌کنیم.»

پیام‌ها و پیامدهای مثبت نامه سردار سلیمانی
اینجا دو بحث مطرح است؛ اول اینکه نظام جمهوری اسلامی باید با همه ظرفیتش می‌آمد پشت تهدید آقای روحانی و تهدید معتبر می‌شد؛ لذا سپاه در جایگاه نهادی که جهان آن را یک نهاد محکم، انقلابی، وفادار، قاطع و مؤثر می‌شناسد پای این قضیه آمد. دومین موضوع هم متوجه یکی از هدف‌های دشمن از فشار به کشور بود که بارها هم از سوی مسئولان آمریکایی منعکس شده است و آن اینکه این تحریم‌ها مسئولان جمهوری اسلامی را به دو دسته تقسیم می‌کند؛ یک دسته طرفدار سازش و یک دسته طرفدار مقاومت و در نهایت این دو طیف رو در روی هم قرار می‌گیرند، در نتیجه این امر سبب جدا شدن شهروندان از جمهوری اسلامی می‌شود؛ موضوعی که فرمانده معظم کل قوا در مراسم میثاق پاسداری در دانشگاه امام حسین(ع) هم به آن اشاره
 کردند.
اما این ماجرا به طور آشکار پیامی به آنها داد مبنی بر اینکه؛ بخش‌های درونی نظام، که غرب آنها را رقیب هم به شمار می‌آورد، روزی که پای منافع ملی وسط باشد، آنچنان متحد و منسجم در کنار هم می‌ایستند که گویی از اساس اختلافی نداشته‌اند. نمونه عملی آن نامه سردار سلیمانی به رئیس‌جمهور بود که پیش چشم جهانیان قرار گرفت.
از سویی دشمنان مدام تبلیغاتی داشتند مبنی بر اینکه؛ سپاه درصدد ضربه زدن به دولت است، یا اینکه سپاه بزرگ‌ترین مخالف و مانع دولت است. برخی طیف‌ها هم در داخل این موضوع را تکرار می‌کردند. مواضع شخص آقای رئیس‌جمهور هم بر این نظر دامن می‌زد که نمونه نزدیک آن در روز 29 فروردین در سخنرانی مراسم روز ارتش بود و نشان می‌داد که آقای روحانی با سپاه درگیر است و این خبر در جهان بازتاب داشت. حتی سطح شایعات و دامن زدن به این موضوع در اذهان عمومی به نحوی بالا گرفت که چنین مطرح می‌شد که قرار است سپاه علیه رئیس‌جمهوری کودتا کند و نظامی‌ها دولت را به دست بگیرند؛ سخنی که خود مسخره‌ترین نوع شایعات در این سطح بود. افرادی مثل تاج‌زاده و زیباکلام به این موضوع دامن می‌زدند، اما پیام سردار سلیمانی همه این توطئه‌ها و نفاق‌ها را خنثی کرد؛ لذا بازتاب این مسئله برای خارجی‌ها و فتنه‌گران داخلی بسیار تلخ بود. 
واکنش فتنه‌گران داخلی به خوبی در روزنامه‌های رنگارنگ‌شان مشخص بود. جناحی دانستن پیام سردار سلیمانی یا مطرح کردن بحث فریب رئیس‌جمهور تنها بخشی از این اراجیف و به در و دیوار زدن‌ها بود. در روزی که همه باید برای مشکلات مردم ید واحده باشند، چنین فعالیت‌هایی انجام شد. اما نامه سردار سلیمانی همه این تلاش‌ها را خنثی کرد. در واقع می‌توان گفت که سردار سلیمانی برجک دشمن را در این اقدام هدف قرار داد. 
واکنش سردار سلیمانی به تشری که رئیس‌جمهور در قلب اروپا به رژیم صهیونیستی می‌زند این است که می‌گوید من دست شما آقای روحانی را به واسطه این سخن حق می‌بوسم. این جمله، سخن حضرت امام(ره) را در ماجرای فتح‌المبین یادآوری می‌کند که خطاب به رزمندگان اسلام فرمودند: «من دست و بازوی شما را که خدا بالای آن است می‌بوسم و بر این بوسه افتخار می‌کنم.» 
البته، درست است که انتقاداتی نسبت به دولت وجود دارد، اما انتقاد باید به محلی باشد که مورد ایراد است و اگر حرف درستی زده شد، باید تأیید شود. بر همین اساس ممکن است دولت طی پنج سال اخیر یک مسیر اشتباه را طی کرده باشد، اما رهبر معظم انقلاب هم در بیانات‌شان تأکید دارند که این مسیر باید از طریق همین دولت اصلاح شود.
راهبرد ایران برای خنثی‌سازی جنگ اقتصادی آمریکا
اما در حوزه راهبردهای ما در برابر اقدامات آمریکایی‌ها در این جنگ تمام‌عیار اقتصادی باید گفت که رهبر معظم انقلاب در این مسیر سه مسئله را تعیین کردند که توأم با هم پیگیری شود. اول تحریم‌های آمریکایی است که باید با روش‌های خودش، با بهره‌گیری از ظرفیت‌هایی که وجود دارد در صحنه‌های بین‌المللی این خط تحریم‌ها شکسته شود و دشمن نتواند ادعای اجماع جهانی علیه ایران را محقق کند و ثابت شود که دوران ائتلاف‌سازی آمریکا علیه ایران به پایان رسیده است.
بخشی از خطوط ترسیمی این تحریم‌ها از اروپا هم عبور می‌کند. بر اساس این باید توجه داشت که ما حدود 17 میلیارد دلار با اروپا مراوده داریم که عمده آن با همان سه کشور برجامی است. این سهم اگر حفظ و مدیریت شود می‌تواند کمک کار ما در شکستن این خط تحریم باشد و اگر همراهی سه کشور را پیدا نکردیم، باید این 17 میلیارد دلار در کشورهای دیگر اروپایی که شاید بتوان از آنها به عنوان کشورهای درجه دو یاد کرد، سرشکن شود. این کشورها پیشرفته هستند و می‌توانند نیازهای ما را برطرف کنند، اما در عین حال از نظر اقتصادی اقتصادهای بزرگ ندارند و می‌توان برای تحریم‌های آمریکا در این کشورها نگرانی جدی نداشت.
اتفاق دیگری که باید رقم بخورد، سروسامان دادن به اقتصاد داخلی همزمان با دیگر اقدامات است. رهبر معظم انقلاب بر این تأکید دارند و معتقدند که نمی‌شود اقتصاد را به جایی که دست ما نیست گره زد و امید به گشایش داشت. دولت هم تا چند ماه پیش حل مشکل داخلی را منوط به حل مسئله تجارت خارجی می‌دانست، اما با عملکردها و رویکردهای اروپا و آمریکا شاهد تغییر مواضع دولتی‌ها و صحبت‌هایی از تغییر در مدیریت اقتصادی و اتکا به شیوه‌های داخلی در ساماندهی به وضعیت داخلی هستیم و عملاً دیگر کمتر سخن از گشایش‌های برجام شنیده می‌شود.
موضوع سوم، موضوع نگاه به شرق است که رهبر معظم انقلاب بر آن تأکید داشتند. ما در آسیا ظرفیت داریم، اما دشمن نداریم. این برخلاف غرب است که مثلاً در اروپا دشمنانی مانند فرانسه و انگلیس و در جای دیگر آمریکا را داریم و منفعت‌هایی ممکن است داشته باشیم. قدرت‌های آسیا، مانند روس‌ها، چینی‌ها و هندی‌ها و حتی ژاپنی‌ها با ما دشمنی ندارند؛ لذا ایشان فرمودند اقتصاد و تجارت خارجی ما باید با نگاه به شرق طراحی و مدیریت شود. امروز نباید به روسیه به چشم روسیه تزاری در قرارداد ترکمانچای نگاه کرد. البته، می‌توان نقدی هم به وزارت خارجه وارد کرد که چطور در برخوردهای خود در مقابل روسیه نگران بی‌اعتمادی به روسیه در پرتو تجربه تلخ ترکمانچای است، اما به خبیث‌ترین دولت تاریخ، یعنی انگلستان که توطئه‌ها و خباثت‌هایش بر همه غلبه دارد، اعتماد دارد؟
به طور کل، باید دانست که دیدگاه رهبر معظم انقلاب بر ایجاد روابط راهبردی بین ایران و روسیه، چین و دیگر کشورهای آسیایی است؛ موضوعی که آقای ولایتی آن را در یک نقل قول مستقیم از ایشان بیان کرده است. این یکی از راه‌های بی‌اثر کردن تحریم‌های آمریکا هم محسوب می‌شود و می‌تواند آینده تجاری مطلوبی را بین کشورهای شرق ایجاد کند؛ چرا که شاید دوسوم از جمعیت جهان را می‌توان در سرزمین‌های شرق کشور تا انتهای پهنه آسیا داشت.
اما نکته مهم‌تر استفاده نکردن از دلار در مبادلات تجاری و جایگزین کردن ارزهای منطقه‌ای و محلی است که می‌تواند بخش زیادی از تحریم‌های آمریکا را که به وسیله قانون‌های تحریمی مختلف مبتنی بر چرخه دلار است، بی‌اثر کند.


حمزه عالمی
دانشجوی دکترای علوم سیاسی 
انتشار پیام‌های مختلف و متناقض از سوی اصلاح‌طلبان در زمینه حمایت یا عدم حمایت از دولت روحانی، چند وقتی است که به موضوع رایجی تبدیل شده و این پدیده طی هفته‌های اخیر افزایش بیشتری داشته است. تاج‌زاده، از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب، بر حمایت از روحانی تأکید دارد و عبور از وی را اشتباه می‌داند. وی در آذر ماه سال قبل در گفت‌وگو با روزنامه اعتماد تصریح کرده بود: «من به دولت آقای روحانی انتقادهای جدی دارم، اما هرگز از رأی دادن به او پشیمان نیستم.» سعید حجاریان دیگر نظریه‌پرداز اصلاح‌طلب اما، هفته قبل در گفت‌وگو با روزنامه شرق، با اشاره به آينده جبهه اصلاحات در قدرت گفت: «ديگر محال است بگذارند اصلاح‌طلبان دولت را بگيرند. بايد کم‌کم عادت کنيم به امثال دولت اعتدال.»
این حمایت‌ها که کاملاً رنگ‌وبوی سیاسی دارد؛ یعنی با هدف تداوم حیات سیاسی اصلاح‌طلبان در سایه دولت اعتدال است، در حالی مطرح می‌شود که پرسش‌ها درباره عملکرد دولت روحانی چالش مهمی پیش‌روی جریان اصلاح‌طلب است و همین موضوع برخی از آنان را به انتقاد جدّی از روحانی واداشته و از جراحی کابینه وی سخن می‌گویند. 
بنابراین اگر این مواضع را نوعی دوگانگی تلقی نکنیم، در خوشبینانه‌ترین حالت، اصلاح‌طلبان دولت روحانی را از جهت مصالح سیاسی خود همچنان تحمّل می‌کنند، اما با نقد عملکرد اقتصادی وی خواهان اصلاح آن هستند. اما این نتیجه‌گیری پیام‌های مهمی را در زمینه اندیشه و عمل این جریان در بر دارد:
1ـ انتشار پیام‌های مختلف به ‌معنای وجود تکثر نظری و سیاسی در جبهه اصلاحات است. تکثّر برای اصلاح‌طلبان قرارگاه اصلی نظریه‌پردازی و ظهور کلامی و زبانی در جامعه است و امکان‌های مختلفی را برای بودن آنها فراهم می‌کند، از آنان رفع مسئولیت کرده و ضرورتی ایجاب نمی‌کند تا این گروه در مقابل جامعه یا حتی بدنه اجتماعی خود پاسخگو باشند. به این ترتیب، اصلاح‌طلبان وقتی در مسند اجرایی هم قرار می‌گیرند، فضیلت «گفت‌وگو» را به سپری در مقابل تقاضاهای مردم تبدیل می‌کنند. نتیجه اینکه در طول زمان تکثّر سیاسی و فضیلت گفت‌وگو به استیصال ختم شده است. 
2ـ سخن و گفت‌وگو در جای خود ارزشمند است و از رادیکالیسم جلوگیری می‌کند، اما در عین حال محصور شدن در آن به ناامیدی مردم، توده‌ای شدن جامعه و تمایل آنان به تندروی منجر می‌شود، همانند آنچه در ایران پس از مشروطه رخ داد و از سوی دیگر ماندن در حصارِ سخن به خشکیدن اندیشه می‌انجامد. عمل و نظر رابطه متقابل و مکمل با یکدیگر دارند. اگر اصلاح‌طلبان طی سال‌های گذشته پشتوانه‌ای از معارف سیاسی و فضایی از اندیشه‌ورزی را برای خود فراهم و زنده کرده بودند، فاصله آنان با مردم و دوری از حوزه عمل به ‌تدریج ذخایر فکری آنان را به برکه‌ای راکد تبدیل کرده است.
3‌ـ سال‌هاست که انحصار در سخن و اتاق‌های فکر جامعه ایران را با وعده و وعید مواجه کرده است و اکنون به «تفکر امکان‌گرا» انجامیده است؛ تفکری که همواره از امکان و فرصت سخن می‌گوید و وقتی به آن دست می‌یابد، آن را به محفل دیگری از گفت‌وگو و سخن تبدیل می‌کند و این چرخه ادامه دارد! البته بسیاری از نیروهای فکری و سیاسی ایران، از اصلاح‌طلب و اصولگرا گرفتار چنین چرخه‌ای هستند. این چرخه را باید تغییر داد و آن را از وضعیت «حرکت در خود» به «حرکتی بیرون از خود»، یعنی حرکت در جامعه تغییر داد. عمل بدون سخن، گفت‌وگو و نظر، خطرات بزرگی در بر دارد؛ بنابراین در اینجا، تغییر چرخه گفت‌وگو پیشنهاد می‌شود، نه برچیدن آن. این تغییر با پرسه زدن، گشتن و گردیدن در مناطق محروم و در بین طبقه پایین و محرومان ممکن می‌شود و مقدمات مدیریت جهادی حاصل می‌شود و البته مدیریت جهادی نیازمند پشتوانه‌ای نظری است که در جایی دیگر باید به آن پرداخت.



 محمدرضا بلوردی/ روند تحولات در جنوب سوریه به گونه‌ای است که انتظار می‌رود نیروهای ارتش سوریه و هم‌پیمانان آن در این منطقه پیروز شده و این بخش از خاک سوریه در نهایت از سلطه گروه‌های مسلح خارج شود. این در حالی است که حمایت نکردن قاطع ایالات متحده از تروریست‌های این بخش از سوریه و وادار شدن رژیم صهیونیستی به پذیرش حقایق میدانی تحولات سوریه تقویت‌کننده این روند است. در همین راستا، اواسط ماه جاری میلادی دیداری بین دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین، رؤسای‌جمهور ایالات متحده آمریکا و روسیه صورت می‌گیرد که افزون بر تأثیرگذاری این دیدار در زمینه روابط بین دو کشور، انتظار می‌رود در زمینه حل سیاسی بحران سوریه و روند تحولات میدانی این کشور هم تعیین‌کننده باشد. 
این نکته را هم باید در نظر داشت که با وجود دستاوردهای اخیر ارتش سوریه و هم‌پیمانان آن و با وجود عملکرد موفقی که روسیه در تحولات اخیر سوریه داشته است، هنوز هم آمریکا‌یی‌ها ابزارها و اهرم‌هایی در اختیار دارند که می‌توانند از طریق آن فشارهایی را وارد کنند. بنابراین نمی‌توان انتظار داشت، در وضعیت کنونی آمریکایی‌ها به سادگی تسلیم محور مقابل خود شوند.
به هر حال، آنچه پیش‌بینی می‌شود، مجموعه‌ای از سناریوهاست که با توجه به نوع رفتار و بازی بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، می‌توان آن را برای صحنه سوریه متصور بود. ضمن اینکه عملکرد جمهوری اسلامی ایران در سوریه و در مقابل خواست آمریکایی‌ها از مهم‌ترین عوامل اثرگذار بر این سناریوها است. به طور کلی و با توجه به آینده روابط بین دو قدرت مؤثر صحنه سوریه (روسیه و آمریکا)، سناریوهای مطرح درباره تحولات سوریه را می‌توان بدین صورت ارائه کرد:
سناریوی اول، موفقیت روسیه و آمریکا در رسیدن به تفاهمی در زمینه سوریه؛ در این سناریو مجموعه‌ای از راه حل‌ها را می‌توان برای آینده سوریه متصور بود که عبارت است از:
1ـ خروج آمریکا و ترکیه از سوریه و در مقابل خروج ایران و حزب‌الله از این کشور؛ 
2ـ حضور نیروهای آمریکایی در شمال شرق سوریه و خروج آنها از تنف در مقابل فاصله گرفتن نیروهای ایران از مرزهای جولان اشغالی و دور شدن از اسرائیل؛
3ـ حفظ وضعیت کنونی و باقی ماندن نیروهای آمریکایی در سوریه تا زمانی که راه حل سیاسی فراگیری برای بحران سوریه فراهم شود. 
سناریوی دوم: به توافق نرسیدن روسیه و آمریکا که در چنین سناریویی پیامدهای زیر را می‌توان متصور بود:
1ـ حرکت ارتش سوریه برای آزادسازی بخش‌هایی از خاک این کشور که تحت سیطره نیروهای «قسد» (نیروهای سوریه دموکراتیک) است و آمریکایی‌ها هم در آن پایگاه‌هایی دارند. در این زمینه، می‌توان روی همراهی جنبش مقاومت مردمی داخلی برای هدف قرار دادن آمریکایی‌ها و وادار کردن آنها به خروج از سوریه حساب کرد.
2ـ حرکت ارتش سوریه به سمت مناطقی در ریف حماه و ریف ادلب برای آزادسازی آن از دست گروه تروریستی جبهه النصره.
3ـ سخت‌ترین بخش این سناریو را می‌توان برای مناطقی متصور بود که نیروهای ارتش ترکیه در آن مستقر شده‌اند؛ برای اینکه تاریخ نشان داده است ترک‌ها برخلاف آمریکایی‌ها در مقابل مقاومت‌های مردمی عقب‌نشینی نمی‌کنند و تا زمانی که شکست نخورند از اراضی که اشغال کرده‌اند، خارج نمی‌شوند و این به معنای وقوع یک جنگ مستقیم بین ارتش‌های سوریه و ترکیه است که البته مورد پذیرش روس‌ها نخواهد بود.


مصطفی قربانی
کارشناس سیاسی
یکی از مسائلی که در سال‌های اخیر همواره مطرح شده، این بوده که چرا با وجود اینکه دستگاه‌های گوناگون شعار «مبارزه با فساد» می‌دهند و انگیزه و اراده‌ لازم نیز برای مقابله و ریشه‌کنی با فساد در دستگاه‌های مسئول وجود دارد، اما این پدیده همچنان در ابعاد و جنبه‌های گوناگون خودنمایی می‌کند و هنوز ریشه‌کن نشده است؟ پاسخ به این پرسش به نوعی در اظهارات برخی مسئولان وجود داشت که برای نمونه می‌توان به گلایه‌ معاون اول رئیس‌جمهور، آقای جهانگیری در حدود سه سال پیش از «سیستمیک شدن فساد» اشاره کرد؛ اما در عین حال، این پدیده کمتر مورد کنکاش قرار گرفت تا اینکه پاسخ دقیق‌تری به این مسئله در روزهای اخیر، آن‌گونه که برخی شخصیت‌های اصلاح‌طلب درباره‌ خرید و فروش پست‌ها در شهرداری تهران در دوره کنونی ادعا کردند، داده شد. 
در واقع، رواج پدیده‌هایی چون خرید و فروش و دلالی پست‌ها از کالایی شدن قدرت حکایت داشته که عاملی برای شکل‌گیری سرمایه‌داری رفاقتی و متعاقب آن، افزایش فساد است. البته این پدیده فقط در شهرداری تهران اتفاق نیفتاده؛ بلکه در برخی دستگاه‌های دیگر نیز کم و بیش می‌توان شاهد نمونه‌هایی از این دست اقدامات ناشایست بود. 
در توضیح باید گفت، کالایی شدن که با «بازاری شدن» روابط اجتماعی مرتبط بوده و حاصل آن است، از سلطه و رواج روابط بازاری بر ساحت‌های غیربازاری زندگی حکایت دارد؛ در بازار کالا یا خدماتی ارائه می‌شود و در مقابل، مشتریان نیز آن را خریداری می‌کنند. ماهیت روابط در بازار مبتنی بر مبادله است و همیشه این‌گونه است که چیزی داده و چیزی گرفته می‌شود. حال اگرچه ماهیت بازار ایجاب‌کننده این‌گونه روابط است، اما آنگاه که این روابط، منطق خود را بر دیگر حوزه‌های غیر بازاری و غیر کالایی زندگی بشر تحمیل کند،‌ مباحث غیر مادی و حتی فکری‌ـ اندیشه‌ای هم حالت مبادله‌گونه به خود می‌گیرد. در این حالت، انسان نه براساس ایده‌آل‌ها و ارزش‌های متعالی، بلکه مبتنی بر نیازهای اقتصادی خود با دیگران ارتباط برقرار می‌کند و همه جای زندگی وی حالت بازارگونه و مبادله به خود می‌گیرد؛ به گونه‌ای که همه برای انجام کارهای خود، ولو کارهای عادی،‌ باید در قالب روابط بازارگونه رفتار کنند. یکی از مهم‌ترین پیامدهای این پدیده این است که در این حالت، موقعیت‌های رفتاری انسان و کیفیت واکنش‌های انسان در آن موقعیت‌ها را نه گوهره‌ انسانی وی، بلکه روابط مبتنی بر بازار و کالایی شدن شکل می‌دهد. زدوبند و لابی‌گری بارزترین نمونه‌ کالایی شدن قدرت است.
پیامد مهم کالایی شدن قدرت، شکل‌گیری سرمایه‌داری رفاقتی است که طی آن، کسب سود به فعالیت‌های مولد اقتصادی وابسته نیست؛ بلکه به لابی‌گری‌ها و زدوبندهای سیاسی وابسته است. در واقع، سرمایه‌داری رفاقتی مفهومی است که بیش از هر چیز، گویای ارتباط اقتصاد و سیاست است و در عین حال، بیشتر نشان‌دهنده تأثیرپذیری حیات اقتصادی و فعالیت‌های اقتصادی از تصمیم‌های سیاسی است. به عبارت دیگر، به واسطه‌ رواج کالایی شدن قدرت که نمودهای آن در افزایش زدوبندهای سیاسی، دلالی‌ها و لابی‌گری‌های سیاسی مشاهده می‌شود، برخی افراد توانسته‌اند در اقتصاد، به موقعیت‌های برجسته و در برخی موارد انحصاری برسند؛ یعنی به واسطه‌ نفوذی که در میان سیاست‌مداران و کارگزاران اجرایی کسب کرده‌اند، توانسته‌اند برای کسب درآمد و نفع مادی بیش از پیش تلاش کنند. نکته مهم در این زمینه عبارت است از اینکه، دست‌اندرکاران و بازیگران این پدیده،‌ به تدریج حالت سازمان‌یافته و شبکه‌ای می‌گیرند؛ به اقدامات گوناگون، اعم از قانونی و غیر قانونی دست می‌زنند؛ روز به روز به سراغ اقدامات پیچیده‌ای می‌روند که کشف و برخورد با آنها را دشوار و دشوارتر می‌کند و... دستگاه‌های نظارتی مسئول موظفند با کشف شبکه‌های فساد، آنها را در اسرع وقت به مردم معرفی کرده و اشد مجازات را برای آنها اعمال کنند.